به بهانه اخراج استيو بنن از کاخ سفيد؛ پشتپرده اخراجهاي سريالي کاخ سفيد: فرار ترامپ از استيضاح؛ رد پاي مرداک يا نفوذ مغز متفکر اقتصادي دولت؟ + تصاوير و فيلم
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۴۵۸۲۴۶
خبرگزاري آريا - ترامپ يا از هراس استيضاح دست به حذف ياران نزديک خود که منفور کنگره هستند زده است؛ يا از جريان «جهاني سازي» تبعيت ميکند و يا جريان اقتصادي کوهن، در پي حذف مانع اصلي يعني ناسيوناليستهاي افراطي است.
سرويس جهان مشرق- «استفن. کِي. بنن» معروف به «استيو بنن» را ميتوان يکي از مهمترين عوامل پيروزي ترامپ در دستيابي به کرسي کاخ سفيد برشمرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
استيو بنن مدير اجرايي ارشد پايگاه خبري-تحليلي «بريتبارت» و مشاور سابق استراتژيک دانلد ترامپ، مردي به شدت محافظهکار و قويا ناسيوناليست/پوپوليست است که با سياستهاي نژادپرستانه خود و تعريف شعار «اول آمريکا» توانست راي سفيدپوستهاي نژادپرست و ناسيوناليست را به سبد ترامپ بريزد و موجب پيروزي وي شود. در دوره رياست جمهوري ترامپ نيز در طي اين 7 ماه، يکي از تاثيرگذارترين افرادي بود که دولت وي را تبديل به يک دولت خودبرتر پندار، پرخاشگر، جنگطلب، و بيکفايت کرد.
وي در بخشي از گفتگوي خود با هفتهنامه «ويکلي استاندارد» گفت: «من از کاخ سفيد ميروم اما اين تازه به معناي شروع کار است. دولت ترامپ به شکل و معناي کنوني تمام شده است. ميروم و با تمامي سلاح و ابزارم از انديشهام دفاع ميکنم. از تمامي وجودم براي اين کار مضايقه نميکنم و به همه ثابت ميکنم که قرار است چه کاري کنيم».
يکي از بحثهاي قدرتمند اين روزها اين است که پس از بازگشت وي به بريتبارت، جنگ اين رسانه عليه دولت ترامپ آغاز خواهد شد؛ اين در حالي است که از همين حالا آغاز شده است و يکي از اعضاي تيم تحريريه بريتبارت که خواسته نامش فاش نشود، در گفتگو با CNN اظهار داشته که از اين پس، بريتبارت به طور غير مستقيم حلقه نزديکان ترامپ را نشانه خواهد گرفت. مقاله 18 آگوست بريتبارت، درست ساعاتي پس از اخراج رسمي بنن، بيانگر همين واقعيت است: «با عزيمت بنن از کاخ سفيد، دانلد ترامپ خطر تبديل شدن به آرنولد شوارزنگر 2 را به جان خريد». واقعيت اين است که آرنولد به عنوان يک جمهوريخواه و فرماندار سابق کاليفرنيا اصلا در بين محافظهکاران محبوب نيست.
اخراجيهاي کاخ سفيد (مستقيم و غيرمستقيم)
استيو بنن تنها يک نفر از 13 اخراجي (مستقيم و غيرمستقيم) کاخ سفيد بود. اين ليست، يک ليست بلندبالا در 7 ماه رياست جمهوري کسي است که از اين حيث يک رکورد در تاريخ آمريکا به جا گذاشته است. 12 نفر ديگر شامل اين افراد هستند:
1. «مايک دابکه» مدير ارتباطات کاخ سفيد بود که پس از استعفا اعلام کرد که دلايل اين اقدام او شخصي بوده است.
2. ژنرال «مايک فلين» مشاور ارشد امنيت ملي بود که پس از گسترش شايعه همکاري با روسها، به درخواست ترامپ از سمت خود استعفا داد.
3. «کي. تي. مکفارلند» معاون مايک فلين بود و پس از استعفاي اجباري وي، به همراه او رفت اما در اواسط ماه مي، به سمت سفير آمريکا در سنگاپور برگزيده شد.
4. «راينس پيرباس» رييس سابق کميته ملي جمهوريخواهان و رييس ستاد کارکنان کاخ سفيد در دولت ترامپ بود که اينگونه اظهار شد که به دليل تغييرات، ترجيح بر اين بود که وي استعفا دهد.
5. «آنتوني ساراموچي» جايگزين مايک دابکه به عنوان مدير ارتباطات کاخ سفيد بود که در پي لو رفتن تماس تلفني توهين آميز او با خبرنگار نيويورکر، اخيرا از سوي «جان کلي» رييس ستاد کارکنان کاخ سفيد اخراج شد. اخراج او، پيش از بنن، آخرين اخراج از کاخ سفيد بود.
6. «شان اسپايسر» سخنگوي کاخ سفيد بود که در اعتراض به انتصاب ساراموچي به سمت مدير ارتباطات کاخ سفيد، استعفا داد. وي از ترامپ درخواست عدم استخدام او را کرد و ترامپ نپذيرفت و اسپايسر را مجبور به استعفا کرد.
7. «کتي والش» پس از دو ماه از انتصاب به سمت معاون رييس ستاد کارکنان کاخ سفيد، از سوي جرد کوشنر و حلقه نزديکان ترامپ که به «جناح غربي کاخ سفيد» مشهورند، اخراج شد.
8. «ازرا کوهن واتنيک» از سوي ژنرال فلين به سمت مدير ارشد اطلاعات شوراي امنيت ملي انتخاب شد اما 6 ماه پس از انتصاب، توسط ژنرال «هربرت مکمستر» مشاور جديد امنيت ملي و جايگزين فلين، اخراج شد.
9. «ترا دال» از سوي فلين به عنوان معاون رييس ستاد کارکنان کاخ سفيد معرفي شد اما پس از 6 ماه استعفا داد.
10. «درک هاروي» از سوي فلين به سمت مشاور خاورميانهاي کاخ سفيد منتصب شد اما 6 ماه بعد توسط مکمستر عزل گرديد.
11. «ريچ هيگينز» رييس دفتر برنامهريزي استراتژيک کاخ سفيد در ماه جولاي به خاطر مطلبي که در آن ترامپ را در خطر نابودي توسط حلقه اطرافاش شامل سران «جهانيسازي» و سران «دولت عميق» دانست اخراج شد.
12. «مايکل. سي. شورت» دستيار ارشد مسئول مطبوعات کاخ سفيد بود. بسيار ميانه خوبي با شان اسپايسر داشت و وقتي ساراموچي جاي اسپايسر را گرفت، پيش از اينکه اخراجاش کند خودش استعفا داد.
دو سناريو براي اخراجهاي مستقيم و غيرمستقيم (اعمال فشار براي استعفا) اخير از سوي ترامپ محتمل است که در ماههاي آينده پيامدهاي مرتبط با خود را خواهد داشت.
سناريوي اول: فرار از استيضاح
ترامپ، تحت فشار است. کنگره، عملکرد وي را در اين 7 ماهه رياست جمهوري ضعيف برشمرده و تلاشها عليه وي آنقدر پيشروي داشته که به ادعاي مقاله 17 آگوست 2017 نشريه «نيوزويک» فقط 6 امضاء تا برگزاري جلسه استيضاح وي فاصله است. مجله نيوزويک در مقاله 17 آگوست خود از وضعيت اسفبار ترامپ در مجلس سنا سخن به ميان آورد و در يک تشبيه تاريخي به ماجراي «بري گلدواتر» سناتور جمهوريخواه اشاره کرد که 43 سال پيش وارد اتاق کار پرزيدنت نيکسون شد و اين جمله را گفت: «آقاي رييسجمهور! کاري از دست ما ساخته نيست. در سنا به اندازه کافي از راي برخوردار نيستيد که نجات پيدا کنيد».
پس از جلسه استيضاح احتمالي ترامپ در مجلس نمايندگان، يک جلسه محاکمه در سنا برگزار خواهد شد. براي تشکيل اين جلسه که بسيار سرنوشتساز است، نياز به راي دو سوم سناتورهاست و تا اينجاي کار -طبق ادعاي منابع معتبر نيوزويک- 12 سناتور آماده ارائه راي بر عليه ترامپ هستند. اگر اين تعداد را به 48 سناتور دموکراتي که هيچ دل خوشي از ترامپ ندارند اضافه کنيم، دانلد ترامپ فقط 6 راي تا عزل از سمت رياست جمهوري آمريکا فاصله دارد.
ترامپ از جايگاه ضعيفي در اردوگاه جمهوريخواهان برخوردار است؛ روندهاي تاريخي نشان ميدهد که خروش دموکراتها در کنگره عليه ترامپ داراي احتمال قوي است؛ و در آخر هم، احتمال تنش شديد در سنا بالاست؛ ترامپ، بر خلاف بسياري از روساي جمهور سلف خود نتوانسته از دشمنان خود در کنگره، مخالفان بيصدا و يا دوست بسازد و اتفاقا به صف دشمناناش افزوده شده است که از نمونه آن ميتوان به توئيتهاي حماقتبارش و استفاده از اصطلاحاتي چون «احمقها» و «کلاً تعطيلها» عليه نمايندگان و سناتورها اشاره کرد.
سناتور «جان مککين» جمهوريخواه و سناتور «ليندسي گراهام» دموکرات به عنوان دو سناتور بسيار پرنفوذ و قدرتمند سنا و از مخالفين اصلي ترامپ
سياهه عملکرد ترامپ در قبال کنگره را که بنگريم، فهرست بلندبالاييست از قصور و اشتباه. شايد بارزترين ميزان خصومت کنگره عليه ترامپ را بتوان در اين مثال يافت: «جان مک کين» در حالي که در بيمارستان بستري بود، در شرايط نامتعادل خود را به کنگره رساند تا با راي خود و جذب و اجماع ديگر آرا، مانع از تصويب برنامه مراقبت-سلامت دولت ترامپ به جاي برنامه «اوباماکر» شود.
تعداد اسامي نمايندگان و سناتورهاي مخالف ترامپ و خاطرهاي که ترامپ براي هر کدام از آنها رقم زده آنقدر زياد است که در حوصله و ظرفيت اين گزارش نميگنجد. اوضاع آنقدر براي رييس جمهور نامساعد است که «جف سشنس» از معدود سناتورهاي حامي وي وقتي از سوي او به سمت دادستان کل کشور منصوب شد، اندکي بعد به خاطر اظهارات مغاير با ترامپ، از سوي وي مورد توهين قرار گرفت و وقتي ترامپ قصد برکناري وي را داشت، تعدادي از سناتورها به رهبري سناتور «چاک گراسلي» رسما او را تهديد به عدم تاييد دادستان بعدي تا پايان سال 2017 کردند. ترامپ، همچنين دو مرتبه از سوي همپالگيهاي سناتور ليندسي گراهام تهديد به استيضاح شده است.
مرورگر شما از ويدئو پشتيباني نميکند.
فايل آنرا از اينجا دانلود کنيد: video/mp4
مستند آماري نيوزويک از وضعيت متزلزل ترامپ و احتمال استيضاح / دانلود
با اين اوصاف، در سناريوي اول، خروجهاي اخير از کاخ سفيد در قالب اخراج مستقيم و يا غيرمستقيم (تحت فشار قرار دادن براي استعفا) توجيه مييابد. حلقه نزديکان ترامپ، تعدادي افراد تندرو با رفتارات غيرحرفهاي در سطح اداره يک کشور هستند که از همان روز اول نسبت به انتصاب آنها زوايا و مخالفتهاي فراواني وجود داشت. يکي از همين افراد، استيو بنن است که در جامعه نخبگان سياسي آمريکا به راستي منفور است. جامعه نخبگان، او را يک لمپن مطبوعاتي پروندهساز ميدانند که فقط اداي استراتژيستها را در ميآورد و در حد و اندازه پست مشاور ارشد رييس جمهور آمريکا نيست. ترامپ وحشت کرده و خطر اينکه يک روز يکي از سناتورهاي حامي وي وارد اتاق کارش شده و خبر عدم وجود پتانسيل کافي در سنا براي دفاع از وي را به او برساند، حسابي نگراناش کرده است. لذا، تنها راه مقاومت را در حذف اطرافيان حرف و حديثدار از پيرامون خود ديده است؛ دستکم فعلا!!! اين سناريو، سناريوي مورد نظر نيوزويک است.
سناريوي دوم: فشار جريان جهانيسازي
سناريوي دوم را ميتوان مرتبط به يک «گرايش» يا «جريان خاص» دانست که دانلد ترامپ جزئي از آن يا دست کم تحت فشار آن است. نشريه «پاليتيکو» معتقد است که اين جريان در دست سران «جهانيسازي» است و «رجينا گراهام» از روزنامه «ديلي ميل» معتقد است که «روپرت مرداک» صهيونيست به عنوان غول رسانهاي و يکي از قدرتمندترين و ذينفوذترين تصميمسازان کنوني آمريکا و دنيا، ترامپ را براي اخراج بنن و برخي چهرههاي ديگر تحت فشار قرار داده است. اين روزنامه نگار، به نقل از روزنامه «تايمز» آورده است که در جلسه شام 4 آگوست در باشگاه خصوصي گلف ترامپ، مرداک بر سر ميز با حضور «جرد کوشنر» (داماد ترامپ) و ژنرال «جان کلي» (رييس ستاد کارکنان کاخ سفيد) از ترامپ خواسته که بنن را اخراج کند. يکي از منابع نزديک خبر داده که ترامپ در برابر خواسته وي هيچ مقاومتي نکرده است.
روپرت مرداک در کنار ترامپ
پايگاه «بريتبارت» تحت مديريت استيو بنن طي ماههاي اخير چندين مرتبه مرداک را به عنوان يک حامي جهانيسازي معرفي کرده که به شدت با تندرويهاي دولت ترامپ مخالف است و جريان را به سمتي برده که شبکه تحت مالکيتاش «فاکس نيوز» با رهبري «مگين کلي» -مجري و مفسر اين شبکه- يک جريان ميانهگراي جهانيسازي را عليه حلقه تندروهاي اطراف ترامپ به راه بياندازد و بسيار هم موفق عمل کرده است.
بنن: روپرت مرداک يک جهانيگراست و هرگز ترامپ را درک نميکند. او ترامپ را يک تندرو ميداند و اکنون با ساختن شبکهاي حول مگين کلي به سمت ميانهگرايي ميرود / بخش پاييني: من به راجر آيلز (مدير عامل ارشد اجرايي سابق فاکس نيوز) در مورد مگين کلي اخطار دادم
چيزي که مشخص است اين است که مرداک به عنوان يک يهودي بسيار قدرتمند و از سران جريان جهانيسازي، خواستار تلطيف فضا به نفع يهوديان حاضر در راس کار و تضعيف جبهه «برترپنداران نژاد سفيد» مليگراي آمريکاست. او خوب ميداند که بنن يکي از رهبران همين جريان است و اخراج شدناش حتي اگر سر و صدا ايجاد کند، بر اينکه او در جريان قدرت در کاخ سفيد باشد ارجحيت دارد؛ اخيرا موج گستردهاي از اعتراضات سفيدپوستهاي مليگرا عليه قدرتگيري وسيع يهوديان در دولت ترامپ، خيابانها را فرا گرفته است و به طور منطقي تنها جرياني است که ميتواند به مرور زمان فضاي قابل توجه ضديهودي در بين مردم آمريکا ايجاد نمايد. جرياني که مرداک و ديگر سران جهانيسازي، خطر آن را به روشني دريافتهاند. اين سناريو، سناريوي مورد نظر ديلي ميل و پاليتيکوست.
سناريوي سوم: رد پاي گرهي کوهن
سناريوي سوم بيشتر مختص به اخراج بنن است. موسسه گلدمن ساکس که طرفدار سرسخت جهانيسازي است، از طريق نماينده خود «گري کوهن» قدرت و نفوذ بسياري در کاخ سفيد دارد. کوهن، هماکنون مشاور ارشد اقتصادي ترامپ و رييس شوراي اقتصاد ملي است. او دوستي بسيار نزديکي با جرد کوشنر -داماد ترامپ- دارد و در حلقه اعضاي «جناح غربي» کاخ سفيد که داراي بيشترين قدرتاند جاي دارد. کوهن با نفوذي که در ترامپ دارد، بنن را کنار زد.
مرورگر شما از ويدئو پشتيباني نميکند.
فايل آنرا از اينجا دانلود کنيد: video/mp4
مستندي کوتاه در مورد نفوذ کوهن و اختلاف وي با بنن
تفکر کوهن و همپالگيهايش در کاخ سفيد يک تفکر «جهانيسازي» است که با تفکر برترپنداري و انزواطلبي سفيدپوستهاي ناسيوناليست آمريکايي، زاويه شديدي دارد. اين اختلاف شديد وقتي به اوج رسيد که جنبش سفيدهاي ناسيوناليست در حرکت اخير خود به حضور يهوديان بر راس قدرت دولت ترامپ اعتراض کردند و دانلد ترامپ در گفتگو با «نيويورک پست» واکنش مثبتي نسبت به تحرکات آنها در شهر «شارلوتزويل» نشان داد. يک منبع آگاه و نزديک به کوهن، به چند رسانه از قبيل شبکه NBC و وبسايت بريتبارت گفته که کوهن به شدت نسبت به اظهارات ترامپ در قبال سفيدپوستهاي نژادپرست ابراز انزجار کرده و به زبان تهديد، مراتب آن را به گوش رييس جمهور رسانده است و از وي خواسته تا سر دسته اين جنبش در کاخ سفيد را عزل کند. گزارش 16 آگوست بريتبارت که در آن تصويري از کوهن و بنن را در کنار هم نشان ميدهد، به طور مفصل به ماجرا پرداخته و پرده از عداوت وي با بنن برداشته است.
بخشهاي مهم اقتصادي دولت ترامپ در دست کوهن است. کوهن، اصلاحات اقتصادي را در دستور کار قرار داده و به عنوان مدير پيشين گلدمن ساکس از قدرت، تجربه، و نفوذ بسيار زيادي در بدنهها و نهادهاي مختلف اقتصادي آمريکا و بازار سهام برخوردار است. ترامپ، بهتر و مناسبتر از کوهن براي امور اقتصادي خود سراغ ندارد. لذا، عقبنشيني کوهن، ميتواند ضربه بزرگي براي ترامپ باشد. از سوي ديگر، کوهن سالهاست که با يهوديان حاضر بر راس قدرت و سياست در آمريکا زد و بند دارد و از قضا نزديکي کوشنر با وي نيز تعبير مييابد. با اين اوصاف، اخراج بنن و حذف هر آنکس که داراي تفکر نژادپرستانه، برتريپنداري و ناسيوناليسم باشد، توجيه پيدا ميکند.
منابع:
http://www.foxnews.com/politics/2017/08/18/steve-bannon-exits-white-house-says-presidency-trump-campaigned-for-is-over.html
https://www.nytimes.com/interactive/2017/08/18/us/politics/white-house-staff-fired-resigned.html
http://www.politico.com/magazine/story/2017/08/18/why-bannon-lost-globalists-won-215506?lo=ap_c1
http://www.bbc.com/news/world-us-canada-40980994
http://www.newsweek.com/trump-just-six-senate-votes-away-impeachment-651857
http://www.breitbart.com/big-government/2017/08/18/steve-bannon-gone-trump-risks-becoming-arnold-schwarzenegger-2-0/
http://www.dailymail.co.uk/news/article-4791258/Rupert-Murdoch-urged-Trump-cut-Steve-Bannon.html
http://conservativerefocus.com/blogs/index.php/title-121?blog=18
https://www.facebook.com/Breitbart/posts/10158104641650354
https://www.cnbc.com/2017/08/17/gary-cohn-is-now-most-crucial-to-the-trump-presidency-commentary.html
http://www.breitbart.com/big-government/2017/08/16/bannon-proud-trump-cohn-disgusted/
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۴۵۸۲۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از سینمای متفکر به فیلم های کمدی رسیدیم
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وقتی عمیق و موشکافانه به موضوع نگاه کنیم، خواهیم دید تاثیر نامطلوب این ماجرا در دراز مدت به مراتب بیشتر از سودی است که حاصل سینما میشود؛ از گسترش نفوذ تفکر سرمایهداری تا محدود شدن سینمای ایران به ژانر کمدی ارائه تصویر نامناسب از سینمای ایران دردنیا و... بخشی از نتایج تبلیغات گسترده فیلمها در شبکههای ماهواره است.
روزنامه اعتماد با محمدمهدی عسگرپور، رییس هیاتمدیره خانه سینما در همین باره گفتوگویی انجام داده و نظرش را درباره تبلیغ فیلمها در شبکههای ماهوارهای جویا شده است که ادامه میخوانید:
جناب عسگرپور! بحث درباره تبلیغات فیلمهای سینمای ایران در شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، به امروز و دیروز و امسال و پارسال مربوط نمیشود و اصلا نکته جدیدی در سینمای ایران نیست، اما همانطور که میدانید این موضوع از سال گذشته رویکرد جدیدی پیدا کرده است، نظر شما درباره این موضوع چیست؟
همانطور که اشاره کردید، بحث تبلیغات در شبکههای ماهوارهای قدمت دارد، قبلتر محدودیت زیادی روی این تبلیغات اعمال میشد اما در حال حاضر این محدودیتها ظاهرا کمتر شده است، این موضوع از جایی شروع شد که تهیهکنندگان، تولیدکنندهها و پخشکنندهها احساس کردند از کانالهای داخلی برای معرفی فیلمشان به جایی نمیرسند و نمیتوانند از امکانات داخلی که در گذشته کارایی داشت بهره ببرند، امکانات داخلی در گذشته کارایی داشت و محدودیت کمتر داشت اما در حال حاضر کارایی خیلی کمی دارد و در عوض محدودیت زیادی دارد، پس تصمیم گرفتند برای تبلیغات فیلمشان به دنبال امکاناتی باشند که کارایی داشته باشد. اگر نمودار این اتفاق را رسم کنید خودتان متوجه میشوید مجموعهای از عوامل
در کنار هم قرار میگیرد و دست به دست هم میدهد تا فیلمساز به شبکههای ماهوارهای پناه ببرد. رویکردی که قبلتر تجربه نشده در حال حاضر این است که سینماگران از صداوسیما به عنوان بازوی تبلیغاتی نمیتوانند بهره ببرند، ضمن اینکه اقبال به شبکههای صداوسیما هم کم است وازطرفی صدا وسیما عمدتا محصولات خاصی مدنظر دارد و برای همان فیلمها تبلیغ میکنند از امکانات شهری هم که هیچ کمکی به سینماگران نمی رسد، برای سینماگران تنها امکان معرفی فیلمشان کانالهای ماهوارهای باقی میماند.
انگار تبلیغ فیلمها برای یک تعداد فیلم است.
نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که تبلیغات ماهواره برای یک تعداد فیلم کاربرد دارد و برای دیگر فیلمها شاید موفقیتی نداشته باشد.انگار که در و تخته با هم جور شده باشند فیلمهای پرمخاطب در این شبکهها تبلیغ میشوند، البته بده و بستانی هم این وسط صورت میگیرد و راه برای تبلیغ فیلمهای کمدی بیشتر باز میشود، اینکه این مسیر تا کی ادامه دارد و در ادامه به چه شکلی صورت میگیرد، نمیشود پیشبینی کرد امافارغ از کیفیتی که فیلمها دارند که ماآنهارا د وست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم هراثری امکان تبلیغ باید داشته باشد. صاحب اثرباید مسیری را برای معرفی محصولش باز کند وقتی در داخل کشورمان بیشتر امکانات و درها به روی فیلمسازان بسته است و فضای تبلیغات فیلمها در خدمت یکسری محصولات مختص حاکمیت است راهچارهای برای فیلمسازان باقی نمیماند. بهرغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلساتشان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل میبینیم این تفاهمها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.
بحث خروج سرمایه از کشور و هزینهای که برای شبکههای ماهواره میشود دراین مسیر چقدر اهمیت دارد.
حتما موضوع مهمی است، حتما اگر تهیهکنندگان سینمای ایران امکانات داخلی کارآمد برایشان فراهم میشد، فضای داخل کشور را به تبلیغات در رسانههای خارج ترجیح میدادند. وقتی مجاری تبلیغ در داخل بسته و بیکیفیت میشود و از سوی دیگرتبلیغات در شبکههای ماهوارهای هزینه کمتر و کارایی بیشتر را متوجه صاحب اثر میکند، سینماگر خود به خود به خارج از کشور سوق داده میشود.
در لابهلای صحبتتان اشاره کردید که بده و بستانی بین تبلیغ فیلمها و ماهوارهها صورت میگیرد. بیشتر در این خصوص توضیح میدهید؟
به این معنی که تبلیغات فیلمهای ایرانی برای شبکههای ماهوارهای سود خوبی دارد، یعنی با افزایش مخاطب آنها همراه میشود، شما دقت کنید در چند سال اخیر صداوسیما که با افت مخاطب همراه بوده اما شبکههای ماهوارهای پرمخاطبتر شدند، کشور همسایه ما ترکیه در صادرات سریال رتبه بسیار بالایی دارد و این باعث میشود فعالیتها در این کشور گسترش پیدا کند یا در کشور کره، در ساخت سریالهای پرمخاطب موفق بوده. وقتی شبکههای ماهوارهای اقدام به پخش این سریالها میکنند با رشد مخاطب همراه میشوند. تقویت شبکههای ماهوارهای باعث میشود سینماگران ما هم به سمت آنها بیشتر گرایش پیدا کنند و این باعث میشود تبلیغات به سمت ماهوارهها بیشتر شود واین یعنی تعامل.
متاسفانه در داخل کشور نه تنها چنین تعاملی اصلا وجود ندارد که اصلا به گسترش فعالیت و تقویت رسانه ملی فکر نمیشود، اما آقای عسگرپور تا به اینجا بیشتر درباره سطح ماجرا صحبت کردیم، یعنی دریافتهای مستقیم از تبلیغات فیلمها در ماهوارهها را بررسی کردیم، اما اینجا بد نیست کمی زیربنایی به این ماجرا بپردازیم، شما اشاره کردید اگر نمودار رسم کنیم تمام راه های فیلمسازان به خارج میرسد، ولی ما هم برای شما از جنبه دیگر نمودار رسم میکنیم و از تناقضها و تبعیضها در این نمودار می گوییم. اگرچه در وهله اول این فروش قطعا برای بخشی از سینمای ایران مفید است اما پرسش اینجاست چرا مدیران سینما این فروش را به دوران مدیریت خود نسبت میدهند و این فروش را از عملکرد مطلوب خود ناشی میدانند؟ مگر سهم عمده فروش از تبلیغات ماهواره نیست؟ مگر ماهواره در معنای کلی کلمه امر مذمومی نیست؟ آیا این تناقض نیست؟
به عقیده من تبعاتی که این ماجرا دارد بسیار مهم است.
از سوی دیگر پرسشی که مطرح می شود اگر مدیران به دنبال گردش اقتصاد و فروش فیلمها در سینما هستند چرا از اکران و نمایش فیلمهای اجتماعی خوب مثل برادران لیلا و تفریق و... جلوگیری میکنند؟ اگر فروش خوب است چرا سینمای اجتماعی را محدود کردند؟ چرا قاطبه سینماگران شاخص اجتماعی امروز بیکار هستند و نمیتوانند کار کنند؟ این تناقض نگرانکننده نیست؟ به عنوان مثال اکران فیلم اجتماعی از رخشان بنیاعتماد یا اصغر فرهادی آنهم بدون تبلیغ در ماهواره، آیا پرفروش نخواهد شد؟ چرا این فیلمسازان نباید امروز فیلم بسازند؟ اصلا اگر فروش خوب است چرا تبلیغ در ماهوارهها را رسما اعلام نمیکنند؟
اتفاقا معتقدم در دورهای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی ازسینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یاناخواسته همجهت شدهاند. به بیانی دیگر مجموعهای از حاکمیت نظری دارد و بیشتر اوقات درحدشعاراز ارزشها میگوید بدون اینکه توان توضیح درست داشته باشد با سینمای متفکر که غالبا دیدگاه انتقادی دارد مقابله میکنند، در خارج از کشور هم طی چندسال گذشته جریانهایی شکل گرفته که مایل است سینمای تفکربرانگیز ایران حضوررسمی نداشته وحالا این دو جریان در کنار هم به سینمای ایران لطمات جدی میزنندهرچند در ظاهر با هم مخالفند اما در عمل کنار هم هستند، در پاسخ به سوال شما باید بگویم که بله فعلا بخش مهمی از سینمای ایران فعال نیست. عده ای از فروش فیلمها سودهایی میبرند که اتفاقا نوش جانشان، در شرایطی قرار گرفتیم که اگر نقد میکنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحینگر به منتقدان وضع موجود حمله میشود که شما با موفقیت همکارانتان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم میاندازند، به همین دلیل لابهلای صحبتم میگویم که باور کنید از فروش فیلمهای همکاران خوشحالم اما وقتی حرف از رونق میزنیم این واقعا مربوط به بخش نسبتا کم سینمای ایران میشود. مفهوم و واژه رونق گستردگی دارد و ما وقتی از رونق صحبت میکنیم از یک صنعت حرف میزنیم. از رونق صحبت میکنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند. این کجایش اسم رونق دارد؟ البته تعداد زیادی از سالنهای سینما به واسطه بعضی فیلمها پرمخاطب میشود که این میشود سود صاحبان سالن ولی تعداد کمی از کارگردانان و تهیهکنندگان ما کار میکنند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار میکنند. شما به فیلمها و سریالها نگاه کنید، چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟
این اسمش را میتوانیم رونق بگذاریم؟
رونق بخشی ازسینماست ونه سینما به مفهوم کلی، به نظر من مسوولان لطف کنند واژه رونق را اینقدر به کار نبرند.این اعداد و فروش سالن های سینما بخش کمی از کل مجموعه سینما را شامل میشود، در صورتیکه در حال حاضر میبینیم به جای آنکه زمینهای ایجاد شود تا کورسوی امید ایجاد شود تا بقیه اهالی سینما هم بتوانند کار کنند اما جریان نظارتی به گونهای عمل میکنند که تنها بخشی از سینما فعال است و بخش زیاد دیگری غیرفعال، اینکه اسمش رونق نیست، درحالی که مزیت نسبی فرهنگی و هنری سینمای ایران با سینمای جدی و تفکربرانگیز بوده است که من معتقدم این بخش را در حال حاضر به مقدار بسیار زیادی از دست دادیم، مگر اینکه فیلمسازان با شرایط اقتصادی و روحیات خودشان فیلمی تولید کنند و در دنیا منتشر کنند که آن قسمت از سینما کارکرد خودش را دارد، ولی درخصوص فیلمسازان صاحب اصول وسبک عملازمینهای برای فعالیتشان وجود ندارد و اگر هم بخواهند فعالیت کنند، نمیتوانند چون قواعدی که در سینمای ایران در حال حاضر وجود دارد با قواعدی که آنها به آن پایبند هستند فاصله دارد و به آن تن نمیدهند.
اینجا همان جایی است که همان دو جریانی که گفتم برای از بین بردن بخش مهمی از سینمای ایران که حضورشان مزیت نسبی است همگام میشوند.امیدوارم سازندگان فیلمهای پرفروش فراموش نکنند که بخشی از امکان فعالیت مستمری که برای آنها به وجود آمده مرهون فعالیت درخشان فیلمسازان روشنفکر و متفکر است که مسیررابرای سینمای پرآوازه ایران شکل داده تا برای جریانهای مختلف محترم شمرده شود، تصور اینکه به تدریج سینمای متفکر از زیست بوم سینمای ایران حذف شود و بقیه این زیست بوم که فعلا مترادف شده با فیلمهای کمدی بتواند بار فرهنگی سینما را به دوش بکشد بسیار سادهانگارانه است.
جالب، سکوت مدیران در این باره است.
مدیران که فعلا تلاششان روی فروش بالا به هر قیمتی است و ظاهرا آنقدر پروانه ساخت فیلم کمدی صادر شده یا درخواست شده که خودشان به این موضوع پی بردند.
حتی اعلام کردند که دیگر فیلم کمدی در اولویت ما نیست و گفتند درخواست پروانه ساخت برای فیلم کمدی ندهید.
الان سینما یک مدل خاص رواج پیدا کرده است، قبل از انقلاب میگفتند مرحوم بیک ایمانوردی درسال چند فیلم همزمان با هم کار میکرد طوری که ممکن بودبا همان لباس فیلم اول سر فیلم دوم و سوم هم حاضر میشد، الان شما نگاه کنید اکثر پلان فیلمهای پرفروش خیلی شبیه هم شدهاند، (باز اینجا تاکید میکنم که این نوع فیلمها باید ساخته شود و فروش داشته باشند) ولی کیفیت هم باید داشته باشند یا نه؟ البته من بیشتراین مشکلات را از نگاه وعملکردمدیران می بینم که نگاه بلندنظرانه به اداره سینما ندارند تا زمینه ایجاد شود که فیلمسازانی که مزیت نسبی برای سینما هستند هم فعالیت کنند. غمانگیزتر آنجاست که امروز بخش رسمی سینما که تریبون دارند به بخش دیگر و ارزشمند سینما حمله میکنند. شما به فهرست چهل ساله سینمای ایران و فیلمهایی که در سینمای ایران ساخته شده، نگاه کنید ببینید از کجا به کجا رسیدیم.
اتفاقا به نکتهای اشاره کردید که مدنظر ما بود. دورهای بود که عباس کیارستمی پرچمدار سینمای ایران بود، درحالی که الان سینمای کمدی فاقد کیفیت پرفروش میشوند و مدیران از این فروش فخر میفروشند و فیلمهای کمدی پرچمدار سینمای ایران شده و جهان هم ما را با این فیلمهای کمدی رسمی میشناسد. جناب عسگرپور! نیک میدانید اگر ما به تبلیغات فیلمها در ماهوارهها ایراد میگیریم بخشهای مختلف دارد. یک بخش هم همین نگاهی است که جهان به سینمای ایران از طریق ماهوارهها دارد.
در دهه شصت زمانی که جنگ بود مدیران ما تلاش کردند ارتباطات بینالمللی برقرار کنند درحالی که ایران درگیر جنگ با عراق بود بخش فرهنگی کار خودش را بکند و ایران با فیلمهایش در جهان شناخته شود و نگاهها به سمت ایران باشد. اواخر دهه شصت بود که هفته فیلم ایران در امریکا برگزار شد و تعداد زیادی از فیلمسازان شناخته شده و معتبر فیلمهایشان در این رویداد شرکت کرد. همان زمان که مخالفان تظاهرات به راه انداخته بودند وخاطره معروف عباس کیارستمی با پرویز صیاد هست که به او گفت من بیرون سالن با پلاکارد میایستم تو به سالن برو و فیلم ببین.
میخواهم بگویم آن زمان اینگونه از سینمای روشنفکر دفاع میکردند شما درنظر بگیرید که الان هفته فیلم دراروپاوامریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثارموردعلاقهشان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلمهای پرفروش میشوند نماینده سینمای ایران؟ البته من معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که میتوانند پرچمهای سینمای ایران در دنیا راهمچنان بالا ببرند اما یازمینه کار برایشان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند ودرچرخه کمدیسازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است. زمانی بود که در جشنوارههای مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلمها بدون مجوز در جشنوارههای خارجی شرکت میکنندو وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلمها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلمها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند. قبلا رنگآمیزی تنوع فیلمسازان در سینمای ایران زیاد بود ولی در حال حاضر بخش زیادی از سینماگران دیگر امکان فعالیت ندارند. ازطرفی غلبه نگاه امنیتی رایج دردستگاههای امنیتی برنگاه فرهنگی مدیران روزگار ناخوشایندی رابرای سینما رقم زده است.
جناب عسگرپور! نکتهای که در آخر به آن اشاره کنیم، آیا تبلیغات ماهوارهای که فروش هرچه بالای فیلمهای سینمای ایران آنهم به صورت تبعیضآمیر به دنبال دارد، باعث نفوذ تفکر سرمایهداری در سینما میشود؟ چون در حال حاضر در سینما همه چیز به پول خلاصه شده، تهیهکنندهها فیلم کمدی میسازند چون بازگشت سرمایه دارد و حرف پول در میان آنهاست، سینماداران فیلم کمدی اکران میکنند چون بازگشت سرمایه دارد، جالب اینکه فیلمسازان مدعی تفکر هم سمت ساخت فیلم کمدی رفتند، آیا رواج چنین تفکری درست است؟ نکته مهمتر اینکه آیا وقتی تهیهکنندهای از نمایش فیلمی سود هنگفت میکند آیا این دریافت هزینه نباید در سینما منتشر شود؟ یا اینکه فقط مختص به تهیهکننده است؟ از این منظر که در کشورهای خارج از سودهای کلان حاصل از فیلمهای پرفروش تهیهکننده باید دو، سه فیلم تجربی هنری بسازد و دست فیلمسازان جوان را بگیرد... در ایران انگار اوضاع فرق میکند. نظر شما در این مورد چیست؟
با توصیههای اخلاقی نمیتوان یک زیست بوم را اداره کرد، تهیهکننده و سرمایهگذار ما هم حاصل شرایط کشور هستند، با مجموعهای از دولت مواجهیم که از راههای گوناگون از مردم عوارض و مالیات و... میگیرد، هزینههای زندگی را به شدت بالا میبرد، ارزش پول ملی را به بدترین حالت میرساند و بعد توقع فرزندآوری و حال خوب و نشاط از مردم دارند. واقعا نمیدانم با چه رویی چنین توقعاتی از جامعه دارند؟ دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است.
تهیهکننده و سرمایهگذارونهایتا تولیدفیلم هم محصول همین شرایط است (همینجا بگویم که اغلب با سرمایهگذار در سینما مواجه هستیم تا تهیهکننده). شما به صنعت خودروسازی نگاه کنید. همین چند وقت پیش بود که رسما اعلام شد که یک شرکت خودروساز نزدیک به چند هزار میلیارد از مردم زیادی گرفته است با خودم گفتم اگر فقط همین یک مورد مدیران خودروسازی مجبور شوند پول زیاد گرفته شده از مردم را به آنها پس دهند مردم به این نتیجه میرسند که با نظامی مواجه هستند که با عدالت با آنها رفتار میکند و حقوق آنها را رعایت میکند ولی نتیجه چه شد میفهمید در یک جریانی این تبلیغات باید اتفاق میافتاد، همین و بس، اصلا مگر سابقهای از پس دادن وجود داشته که این دومیاش باشد؟ در چنین زیست بومی دیگر به سختی میشود از تعهد و اخلاق و سلامت فرهنگی گفت. وقتی هم به دستاندرکاران جدیدی که سود زیادی بردهاند از مسوولیت اجتماعی میگویی در ظاهر تایید میکنند ولی در دل پوزخند میزنند، به نظرم خیلی تقصیر آنها نیست، چراکه بیشترشان در زیست بومی که شالودهاش در عملکرد مسوولین مشخص است، رشد کردهاند.
آقای عسگرپور! به عنوان پرسش آخر با تبلیغات فیلمها در ماهواره موافق هستید یا مخالف؟
مخالفم اما به تهیهکنندهها حق میدهم وقتی در داخل با بیمهری مواجه میشوند برای بازگشت سرمایه به ماهواره متوسل شوند. وقتی صحنه کشور ما از نخبگان خالی شده، وقتی مدیران ما فهم دقیقی از اداره حوزههای فرهنگ و هنر را ندارند، وقتی میگوییم فروش بالای چند فیلم رونق کل سینما به شمار نمیرود، تازه از آنجا مساله ما با آنها شروع میشود و آنها سینماگران را به جان هم میاندازند که شما از فروش فیلم همکارانتان راضی نیستید و مساله را سخیف جلوه میدهند.
در دورهای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی از سینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یا ناخواسته همجهت شدهاند.
اگر نقد میکنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحینگر به منتقدان وضع موجود، حمله میشود که شما با موفقیت همکارانتان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم میاندازند.
از رونق صحبت میکنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار میکنند، شما به فیلمها و سریالها نگاه کنید چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟
الان هفته فیلم در اروپا و امریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثار مورد علاقهشان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلمهای پرفروش میشوند نماینده سینمای ایران؟
معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که میتوانند پرچمهای سینمای ایران در دنیا را همچنان بالا ببرند، اما یا زمینه کار برایشان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند و در چرخه کمدیسازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است.
زمانی بود که در جشنوارههای مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلمها بدون مجوز در جشنوارههای خارجی شرکت میکنند و وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلمها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلمها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند.
دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است. تهیهکننده و سرمایهگذار و نهایتا تولید فیلم هم محصول همین شرایط است.
بهرغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلساتشان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل میبینیم این تفاهم ها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.
۲۲۰۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900028