داستان زيباي زندگي معمولي يک پزشک
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۴۷۳۲۸۷
خبرگزاري آريا -
داستان کوتاه
اين داستانِ يک پزشک است. دکتر داستان ما در حال حاضر در استراليا زندگي مي کند. زندگي بسيار مرفهي دارد، زندگي که هيچيک از همکلاسي هايش خواب آن را هم نمي ديدند. همه ما مي خواهيم در زندگي به بالاترين چيزها دست يابيم. در هر کلاس مي خواهيم شاگرد اول باشيم، گرانترين لباس هاي بازار را بخريم، کفشهايمان جزء کفش هاي تک باشد، بلندترين و گرانترين اتومبيل شهر را مي خواهيم، زيباترين و خوشگلترين دختر شهر را مي خواهيم، دوست داريم بچه هايمان از زيباترين و بهترين بچه هاي مدرسه خود باشند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما دکتر داستان ما انسان کاملاً متفاوتي بود. او مي خواست يک زندگي "معمولي" داشته باشد. در هيچ امتحاني قصد نداشت رتبه ي اول را کسب کند. هنگامي که همکلاسي هايش کل شب مشغول حفظ کتاب و جزوه بودند، يا در حال جا کردن خود در دل اساتيد براي گرفتن نمره اي بالاتر، او تنها 2 يا 3 ساعت مطالعه مي کرد و سپس بدون هيچ استرسي به خواب عميقي فرو مي رفت و عقيده داشت که نمي تواند براي چند نمره اضافي خواب خود را "فدا" کند. همکلاسي هايش "ساده زيستي و معمولي" بودن او را مورد تمسخر مي گرفتند و او را "احمق" مي ناميدند، اما دکتر راضي و خوشحال بود. با نمره اي متوسط MBBS (پزشکي عمومي در کشورهاي هند و پاکستان) خود را گرفت.تمام همکلاسي هايش بعد از اخذ مدرک پزشکي عمومي، تلاش خود را چند برابر کردند تا بتوانند تخصص خود را بگيرند و جزء بهترين هاي جامعه باشند ولي دکتر تصميم گرفت درس خواندن را متوقف کند و در يک بيمارستان کوچک به عنوان دکتر شيفت شروع به کار کرد.
دوستان او بعد از کار در شيفت صبح به کلينيک هاي خصوصي مي رفتند و ناهار خود را با عجله به اتمام مي رساندند تا مريض هاي بيشتري را ويزيت نمايند و شبها نيز مشغول خواندن جزوه هاي تخصصي خود بودند. اما دکتر بعد از برگشت از بيمارستان با آرامش کامل ناهار مي خورد،کمي استراحت مي کرد و عصر هنگام به پياده روي مي رفت، تلويزيون نگاه مي کرد، کتاب مي خواند، موسيقي گوش مي کرد، به ديدن دوستان و آشنايان خود مي رفت، و اگر مريضي به در خانه او مراجعه مي کرد بدون هيچ شکايتي به صورت رايگان او را معالجه مي کرد. او به فکر افزايش درآمد خود نبود و با همان حقوق اندک تلاش مي کرد از زندگي لذت ببرد. خانه ي کوچي کرايه کرد، کولر گازي هم وصل نکرد. يخچال کوچکي براي آشپزخانه ي کوچکش خريد و با موتور به سرکار رفت. در اين هنگام پدر و مادرش از او خواستند ازدواج کند. دکتر در اين باره نيز "معمولي" رفتار کرد. هنگامي که تمامي دوستانش به دنبال زيباترين، پولدارترين و خانواده دارترين دختران مي گشتند، دکتر با دختري معمولي از خانواده اي ساده و متوسط ازدواج نمود. با هم به خانه ي کوچک خود رفتند و با شادي به زندگي ادامه دادند. بعد از چند سالي بچه ها هم وارد زندگي دکتر شدند.
بچه هايي بسيار عادي. دکتر به جاي ثبت نام بچه هاي خود در گرانترين مدارس خصوصي، آن ها را در مدرسه ي دولتي محله خود ثبت نام کرد. دکتر هيچگاه از آنها نمي خواست که شاگرد اول مدرسه شوند و به آنها فهماند که درس خود را در حد نياز فرا گيرند و قبول شوند. بچه ها هم با نمرهاي متوسط کلاس ها را قبول مي شدند و از شيوه زندگي خود لذت مي بردند. از مدرسه برمي گشتند، در کنار پدر و مادر خود ناهار مي خوردند، کمي استراحت مي کردند، سپس درس مي خواندند، عصر هم بازي مي کردند و شب قبل از خواب به همراه پدر خود به پياده روي مي رفتند. اما زندگي دکتر اينگونه به پايان نرسيد. پيچ کوچکي در جاده ي زندگي دکتر به وجود آمد. تصميم گرفت از کشورش خارج شود و به کشور ديگري مهاجرت کند. دوستان دکتر هم در تلاش بودند تا مهاجرت کنند و در کشورهاي جهان اول به بهترين ها برسند.
لذا روزها را در صفهاي بلند سفارتخانه هاي آمريکا، بريتانيا و استراليا مي گذراندند و مدام به دنبال آشنايي بودند تا چند روز زودتر از بقيه به آرزوهايشان برسند. اما دکتر کشوري بسيار " معمولي" را انتخاب نمود که هيچگونه صفي در سفارتخانه هاي آن وجود نداشت. او به کشور مالديو رفت و در بيمارستاني مشغول به کار شد. خانه ي ساده اي کرايه کرد و همسر و بچه هايش را به آنجا برد. دوچرخه اي براي خود و بچه هايش خريد و بعد از اتمار کار به همراه خانواده از مناظر زيباي مالديو لذت مي بردند. آخر هفته ها به مسافرت مي رفتند و دوستان فراواني پيدا کردند. تا اينکه دکتر روزي اطلاعيه اي در روزنامه ديد که در آن سازمان بهداشت جهاني (WHO) از چند دکتر عمومي، بدون مدرک تخصص و با تجربه چند ساله خواسته بود تا به يکي از روستاهاي دور افتاده در استراليا رفته و در بيمارستاني مشغول به کار شوند. دکتر براي اين شغل اقدام نمود و به استراليا مهاجرت کرد.
دولت خانه اي در روستا به او داد و او در بيمارستان مشغول به کار شد. بعد از چند سال به خاطر حسن برخورد و حس نوع دوستي و پشتکارش به رياست بيمارستان رسيد. دولت 2000 متر زمين زراعي به او اختصاص داد و دکتر نيز به کمک فرزندان معمولي خود آنجا را به مزرعه اي آباد تبديل نمود. در حال حاضر او در خانه اي با 5000 متر مربع مساحت زندگي مي کند و جگوار خود را در کنار پورشه ي همسرش در پارکينگ اختصاصيشان نگه مي داردو بچه ها و همسر معمولي او در کنارش هستند.مي خواهم بگويم علاوه بر بهترين شدن، شاگرد اول شدن، پولدارترين شدن، راه ديگري هم در زندگي وجود دارد. راه "اعتدال" و "معمولي" بودن. اين همان راهي است که تمام شادي در آن وجود دارد. اما ما راه بهترين ها را انتخاب مي کنيم و در اين راه آنقدر با سرعت مي رويم که شاديهاي زندگي را يکي پس از ديگري جا مي گذاريم و در آخر راه تنها مي مانيم، بدون شادي و لذت.کاش ما هم شاد بودن و لذت بردن از زندگي را بر موفقيت و بهترين شدن ترجيح دهيم.
کاش ما هم "معمولي" باشيم!
منبع:khabaronline.ir
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۴۷۳۲۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمی که امام خمینی(ره) خطبه عقدش را خواند
ایسنا/همدان «امام خمینی(ره) از طرف من و آیتالله علمالهدی از طرف همسرم وکیل شدند و خطبه عقد جاری شد. بعد از عقد دست امام را بوسیدیم و ایشان توصیه و تکرار کردند «با هم بسازید؛ همدیگر را بسازید؛ زندگی را بسازید» و ما نیز این را سرلوحه زندگی خود قرار دادیم و زندگی مشترک خود را با این جمله آغاز و تمام کردیم.»
دکتر سیدمرتضی هزاوهای، عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی و یکی از پژوهشگران و اساتید مطرح دانشگاه بوعلیسینا در سال ۱۳۴۰ در خانوادهای مذهبی و روحانی در شهر همدان متولد شد.
او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه علمی همدان گذراند و دوران دبیرستان را در دبیرستان امام خمینی(ره) همدان سپری کرد. رشته علوم سیاسی را تا مقطع کارشناسیارشد در دانشگاه امام صادق(ع) تحصیل کرد و پس از آن در جبهههای جنگ تحمیلی حضور یافت.
دکتر هزاوهای توانست بورسیه تحصیل در یکی از دانشگاههای انگلیس را کسب کند اما به دلایل شخصی تمایلی به ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداشت بنابراین در آزمون دکتری دانشگاه امام صادق(ع) پذیرفته شد.
در دوران فعالیت علمی مرحوم هزاوهای در دانشگاه بوعلیسینا بیش از ۱۰ها مقاله علمی و کتاب از او منتشر شده است. او پس از سالها تدریس در دانشگاه بوعلیسینا در سال ۹۲ با بیماری مواجه شد و در اردیبهشت سال ۹۹ به علت بیماری درگذشت.
همزمان با فرارسیدن چهارمین سالگرد درگذشت دکتر سیدمرتضی هزاوهای، استاد علوم سیاسی دانشگاه بوعلیسینا ایسنا با همسر مرحوم دکتر هزاوهای که از اساتید بنام همدان بود، به گفتوگو پرداخت.
اهدای ۶۰۰۰ جلد کتاب به دانشگاه و حوزه علمیه
همسر دکتر هزاوهای با تأکید بر اینکه همسرم بسیار اهل مطالعه بود، گفت: مرحوم هزاوهای در وصیتنامه خود توصیه کرده بود کتابهایم را به حوزه و دانشگاه اهداء کنید که پس از فوتش ۶۰۰۰ جلد کتاب نفیس به دانشگاه بوعلیسینا و حوزه علمیه اهداء کردیم.
سرور سادات جوادینیک در گفتوگو با ایسنا، یکی از ویژگیهای خاص مرحوم هزاوهای را تلاوت قرآن با تدبر دانست و اظهار کرد: مرحوم هزاوهای روزی یک جزء قرآن را تلاوت میکرد و حتی در شرایط سخت و بیماری در حالت خوابیده هم قرآن میخواند.
وی با اشاره به اینکه همسرم مرکزیت صله رحم در اقوام بود، تصریح کرد: مرحوم هزاوهای بسیار مهربان بود و به خانواده و پدر و مادر اهمیت میداد. به پدر و مادر خود و بنده بسیار احترام میگذاشت و به کارهای آنها رسیدگی میکرد.
همسر مرحوم هزاوهای با بیان اینکه دیماه سال ۱۳۶۵ توسط امام خمینی(ره) عقد شدیم، از جریان عقدشان توسط امام خمینی(ره) گفت: مرحوم هزاوهای قبل از عقد به بنده گفت قرار است امام خمینی(ره) ما را عقد کنند و به کسی در اینباره چیزی نگو. نکته جالبی که در این زمینه وجود داشت این بود که خواهرم در خواب برادر شهیدمان را میبیند که او نیز میگوید از امام وقت گرفتیم و قرار است «سرور» را امام عقد کند.
وی ادامه داد: وقتی خواهرم موضوع خوابش را برای مادرم تعریف میکند مادرم با تعجب میگوید ما هنوز درباره عقد صحبت نکردهایم! که مرحوم هزاوهای با مادرم تماس میگیرد و میگوید قرار است امام ما را عقد کند.
جوادینیک با تأکید بر اینکه برای عقد در محضر امام به اتفاق پدر و مادرم و پدر و مادر همسرم به تهران رفتیم و به حضور امام خمینی(ره) رسیدیم، اظهار کرد: مراسم عقد ما ساده و مختصر برگزار شد اما به نظرم با شکوهترین عقد بود.
وی با اشاره به حضور آیتالله علمالهدی در زمان عقدش با مرحوم هزاوهای خاطرنشان کرد: آقای علمالهدی در زمان عقد ما نیز حضور داشت و با اشاره به بنده به حضرت امام گفتند ایشان خواهر شهید هستند و امام نیز فرمودند اینها خانواده شهید هستند. سپس امام خمینی(ره) از طرف من و آیتالله علمالهدی از طرف همسرم وکیل شدند و خطبه عقد جاری شد. بعد از عقد دست امام را بوسیدیم و ایشان توصیه و تکرار کردند «با هم بسازید؛ همدیگر را بسازید؛ زندگی را بسازید» و ما نیز این را سرلوحه زندگی خود قرار دادیم و زندگی مشترک خود را با این جمله آغاز و تمام کردیم.
جوادینیک یادآور شد: اول دیماه سال ۱۳۶۵ عقد کردیم و به علت شرایط جنگ در سال ۶۷ ازدواج مختصری برگزار شد. حاصل ازدواج ما دو فرزند دختر است که دختر بزرگمان در سال ۱۳۷۰ به دنیا آمد و هماکنون دانشجوی دکتری رشته برق دانشگاه علم و صنعت است و دختر دومم در سال ۱۳۷۹ متولد شد که وی نیز در رشته مشاوره در دانشگاه تهران مشغول تحصیل است.
همسر دکتر هزاوهای با اشاره به پذیرش دکتر هزاوهای در یکی از دانشگاههای انگلیس، افزود: بعد از ازدواج و زمانی که فرزند اولمان به دنیا آمده بود، همسرم در خارج از کشور پذیرفته شد اما گفت صلاح نمیدانم به خارج از کشور برویم، شاید در تربیت فرزندمان تأثیر داشته باشد.
وی با بیان اینکه مرحوم هزاوهای همواره به دانشجویان خود کمک میکرد، گفت: برای دانشجویان ارشدی که مشکل مالی داشتند، قانونی گذاشته بود که بتواند به صورت غیرمستقیم به آنها کمک کند. براساس این قانون هر کدام از دانشجویان مقطع ارشد که بتوانند دفاع کنند کمکهزینه دریافت میکرد، در واقع مرحوم هزاوهای با این روش به همه دانشجویانش حتی دانشجویی که از نظر مالی هم نیازمند نبود به یک دید نگاه میکرد تا دانشجوی نیازمند احساس حقارت نکند.
جوادینیک با تأکید بر اینکه مرحوم هزاوهای به مسأله حج و خمس اهمیت زیادی قائل بود، تصریح کرد: مرحوم هزاوهای فردی ولایتمدار بود و خط قرمزش مقام معظم رهبری بود. او در تمام راهپیماییها شرکت میکرد و در ایام دهه محرم در هیات سخنرانی میکرد و هزینهای دریافت نمیکرد.
همسر دکتر هزاوهای با بیان اینکه بیماری مرحوم هزاوهای در سال ۹۲ شروع شد، مطرح کرد: از سال ۹۲ تحت شیمیدرمانی، پرتودرمانی و جراحی بود و این مراحل را با صبوری طی میکرد و صحیفه سجادیه قرائت میکرد و همیشه شاکر بود.
وی با اشاره به اینکه مرحوم هزاوهای همیشه آماده رفتن بود، یادآور شد: همسرم به افطار دادن در ماه رمضان بسیار اهمیت میداد. قبل از فوتش آخرین افطاری را به روزهداران داد.
جوادینیک با بیان اینکه دکتر هزاوهای در ۱۱ اردیبهشت سال ۹۹ مصادف با نخستین شب جمعه ماه مبارک رمضان به دیار باقی شتافت، اظهار کرد: زندگی خوب و مفیدی داشتیم و خوشحالم که با یک «مرد» زندگی کردم و هیچ وقت از دستش ناراحت نشدم.
معلمی دکتر هزاوهای صرفاً معلمی در کلاس درس نبود
رئیس سازمان بسیج اساتید استان همدان نیز با بیان اینکه مرحوم هزاوهای یکی از اساتید خوب دانشگاه بود، گفت: معلمی دکتر هزاوهای صرفاً معلمی در کلاس درس نبود بلکه در بُعد تربیتی هم بسیار تأثیرگذار بود.
دکتر حسن رحیمیروشن در گفتوگو با ایسنا، تصریح کرد: بنده از سال ۱۳۸۳ دکتر هزاوهای را میشناختم و در جلسات مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی با وی ارتباط داشتم.
وی با بیان اینکه زمانی که بنده به دانشگاه بوعلیسینا منتقل شدم مرحوم هزاوهای معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه را برعهده داشت، افزود: بیشتر عمر علمی مرحوم دکتر هزاوهای همراه با کارهای اجرایی گذشت.
رحیمیروشن با اشاره به اینکه کارها و پایاننامههای مشترک زیادی با دکتر هزاوهای داشتم، اظهار کرد: مرحوم هزاوهای حدود چهار سال مدیرگروه علوم سیاسی دانشگاه بود و کتابها و مقالات زیادی تألیف کرد.
رئیس سازمان بسیج اساتید استان همدان با بیان اینکه بیش از ۱۰ تا ۱۵ مقاله همایشی و پژوهشی از دکتر هزاوهای منتشر شده است، خاطرنشان کرد: در دو سه سال آخر حیات خود به رتبه دانشیاری رسید و فعالیتهای علمی و پژوهشی زیادی داشت.
وی ریاست دانشگاه پیامنور همدان و ریاست دانشگاه پیامنور کبودراهنگ را از مسئولیتهای دکتر هزاوهای دانست و گفت: یکی از خاطرات بنده با مرحوم هزاوهای که بُعد معنوی داشت و برای بنده یک الگو شد، این بود که دکتر هزاوهای برای بنده تعریف کرد هر شب جمعه برای مرحوم پدرش سوره یاسین قرائت میکند و این موضوع برای بنده هم یک الگو شد.
انتهای پیام