گزارش دوم: زمینه هایی که فرد را مستعد جذب توسط یک فرقه می کند
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۲۷۱۳۳
شاید بسیاری از مردم تنها نامی از بحث فرقه های انحرافی و مخرب و نهایتا خبری پیرامون این موضوع و مقابله با اعضای این فرقه ها و یا دستگیری سرکرده های آنها شنیده باشند و از چیستی این مبحث برایشان سوال وجود داشته باشد. پایگاه جهان نیوز اکنون در شماره دوم سلسله گزارشات به واکاوی موضوع جذب افراد به این فرقه ها می بپردازد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای دستیابی به این مهم اولین گام شناسایی روشهای عمومی پیش روی افراد جامعه برای جذب در فرقهها است؛ شناسایی این روشها به افراد نیز کمک میکند تا به موقع از نزدیک شدن یک فرقه و تبلیغات آن با خبر شوند و زودتر از آنکه در ورطه نابودی آن گرفتار شوند، خود را نجات دهند.
به طور عام میتوان زمینههایی که وجودشان در یک فرد، وی را مستعد جذب شدن توسط یک فرقه میکند را به سه دسته تقسیم نمود:
1. نیازهای شخصی
2. نیازهای عقیدتی
3. کودکان و نوجوانان
قبل از شروع این بحث باید تاکید زیادی روی این نکته کنیم که هر چیزی دلیل اولیه جذب یک فرد به یک فرقه باشد و هر نقطه ضعفی که آن فرد بههنگام جذب شدنش داشته باشد، آنچنان مهم نیست؛ چرا که فرد در دوران عضوگیری و وقتی که عضو یک فرقه میشود، دلایل یا خواستهای اولیه خود را از دست میدهد و اهداف و خواستهای جدیدی جایگزین آن میشود که غالب آنها اهداف فرقهای است. برای مثال ممکن است فردی بهدلیل نیازهای شخصی مانند درمان یک بیماری یا اصلاح رفتار و شخصیت، جذب فرقهای شود و بعد در خلال دوران جذب و مراحل عضو شدن دلایلش تبدیل به دلایل عقیدتی شود؛ عقایدی مثل «کمک به افراد نیازمند»، «ساختن دنیایی بهتر و آبادتر»، «مبارزه علیه بیعدالتي و... یا بالعکس، ممکن است بنا به دلایلی عقیدتی عضو فرقهای شود و بعد بنا به دلایلی شخصی نتواند دیگر فرقه را ترک گوید.
دلایل شخصی
افراد ممکن است بنا به دلایل شخصی متفاوتی جذب یک فرقه شوند، برای مثال کسانی که مشکلات خانوادگی دارند یا در زندگی معمولی خود از بیهویتی یا مشکلات روانی رنج میبرند یا در نقطه مقابل ممکن است کسانی باشند که علیالظاهر همه چیز را داشته اما از زندگی خود راضی نبوده و بدنبال خواست بالاتری هستند که به زندگی آنها معنی دهد.
1.افرادی که در زندگی معمولی خود دچار مشکل هستند
این دسته از افراد شامل کسانی میشوند که در زندگی شخصی خود دچار مشکلی هستند، مثلاً والدینشان از یکدیگر جدا شده یا در دوران کودکی در خانوادهای بیپدر یا بیمادر رشد کرده و از کمبود آنها رنج میبرند. کسانی که در خانوادهای فقیر زندگی میکنند و در عین حال محیط پیرامونشان بسیار غنی است و در نتیجه اختلافات طبقاتی و تبعیضات را با تمام وجود خود درک کرده و از آن رنج میبرند. جوانانی که در کودکی مورد سوءاستفاده بزرگترها قرار گرفتهاند؛ کسانی که از انواع مختلف تبعیضات رنج میبرند و همچنین کسانی که نوعی ناتوانی جسمی یا روانی دارند؛ کسانی که از تنهایی رنج میبرند و مثلاً بنا به دلایلی مجبورند برای مدتی طولانی جدا از خانواده و دوستان و مهر و محبت خانوادگی زندگی کنند (فرضاً جهت ادامه تحصیل یا کار مجبورند به کشوری خارجی و محیطی غریبه بروند)؛ کسانی که مجبور به اتخاذ تصمیماتی هستند که بهمراتب بزرگتر و سنگینتر از توان آنها چه بهلحاظ سنی و چه بهلحاظ عقلی یا جسمی است. کسانی که دچار نوعی مشکل عاطفی یا روانی شدهاند، مشکلاتی مثل شکست در عشق یا ابتلا به بیماری افسردگی یا حتی بیماریهای فیزیکی و حرکتی که معمولاً این افراد جذب فرقههایی با ادعاهای درمان گری و فرادرمانی میشوند. تمامی این افراد بهنوعی مستعد جذب توسط یک رهبر فرقهای هستند که به ایشان قول دهد و نشان دهد که درمانی برای رنج و ناراحتی آنها دارد.
تحقیقات جیمز و موریس رودین نشان میدهد بر اساس نظرسنجی از اعضای سابق فرقهها، اکثر افراد جذب شده به فرقههای مخرب، زمانی رهبران فرقه یا نمایندگان آنها به ایشان نزدیک شده و برایشان کار توضیحی کردهاند که آنها بیش از هر زمان دیگری تهدیدپذیر بوده و تحت فشار زندگی بودهاند. لورن آهرن هم توضیح میدهد که چگونه فشارات عصبی میتواند از جمله دلایل جذب یک نفر به یک فرقه باشد، وی در این رابطه میگوید: «فشار عصبی عمدتاً ناشی از گذار از یک مرحله بحرانی در زندگی است... . مکانیسم دفاعی مردم در چنین مواقعی یا تماماً مشغول دفاع در مقابل سختیهای متفاوت بوده یا بسیار ضعیف شده است. اگر آنها نتوانند یک فرقه مخرب را تشخیص بدهند، به آسانی میتوانند در چنین مواقعی توسط آنها شکار شوند.»
2.نداشتن هویتی قوی یا از دست دادن آن یا از دست دادن غرور و احترام یا مجموعه آنها
به نظر میرسد از دست دادن هویت یا شخصیت یا کمبود آنها و همچنین از دست دادن غرور و احترام در جامعه، از عوامل اصلیای هستند که میتوانند باعث جذب افرادی به فرقهها شوند. جوانانی که در کشورهای تحت سلطه دشمن خارجی یا در کشورهای استعماری، نیمه استعماری یا استبدادی زندگی میکنند از جمله کسانی هستند که دائماً غرور و احترام شخصی و ملی آنها بوسیله حاکمان لگدکوب میشود. مهاجرانی که در کشوری خارجی با فرهنگی کاملاً متفاوت زندگی میکنند و شاید حتی چهره و فیزیکی متفاوت دارند، بخصوص اگر آنها در خانوادهای زندگی کنند که قصد دارد با انکار فرهنگ ملی خویش باصطلاح در فرهنگ میزبان حل گردد، از جمله کسانی هستند که ممکن است از بی هویتی یا سردرگمی هویتی یا نداشتن هویتی قوی رنج ببرند. در حالی که خانواده این افراد به شدت در کوشش هستند که فراموش کنند که هویت ملی آنها چیست و از کجا آمدهاند و سعی میکنند که تظاهر به این کنند که آنها نیز جزو افراد معمولی آن جامعه هستند، فرزندان آنها ممکن است در مدرسه و دانشگاه و در ارتباط با همشاگردیها دچار مشکلاتی اساسی شده باشند. آنها میبینند و میفهمند که متفاوت از بقیه هستند و شاید حتی بوسیله سایر همکلاسیها در جایگاه برابر پذیرفته نشوند. آنها حتی ممکن است نتوانند با مهاجرین دیگر معاشرت داشته باشند؛ چرا که فرضاً خانواده آنها میخواهند منکر آن شوند که از فرهنگی دیگر هستند و فرهنگ، تاریخ و مذهب دیگری دارند؛ در نتیجه این جوانان نه میتوانند هویت میزبان را هویت خود دانسته و به داشتن آن افتخار کنند و نه هویت مبدأ خویش را. این کمبود یا خلأ هویتی اگر با کمبودی دیگر مثل ناموفق بودن در محل تحصیل یا کمبودهایی در فیزیک بدنی همراه شود میتواند به شدت چنین فردی را مستعد جذب بوسیله یک فرقه مخرب کند که به آنها نه تنها یک هویت جمعی میدهد بلکه فرهنگ، غرور، دکترین و... جدید میدهد و حتی شاید دلیلی برای جنگیدن و مردن ایجاد کند.
تحقیر یک فرد یا خانوادهاش بخاطر نژاد، مذهب یا فرهنگ آنها میتواند دلیل دیگری برای جذب افراد به فرقههای مخرب شود. چه در مورد فوق و چه در مورد اخیر، قربانی مجبور شده است که احساس کند که هیچکس نیست یا کمتر از بقیه است، نه بهخاطر ثروت یا هوش و ذکاوت، بلکه بهخاطر نژاد و ظاهرش یا مذهب و فرهنگش. یک مثال مشخص از این افراد، مسلمانان جوانی هستند که در کشورهای غربی تحت نظارت و بازرسی و شک و تردید دائم زندگی میکنند و مثال دیگر، افرادی هستند که در فلسطین اشغالی زندگی میکنند که حتی برای رفتن به مدرسه یا بازگشت به خانهشان باید توسط سربازان اسرائیلی بطور روزانه تحقیر شده، در صفهای طولانی چک و بازرسی ایستاده و گاهاً در ملأ عام لخت و عریان شوند.
اگر چه نبود یا کمبود هویت عمدتاً مشکل جوانان مهاجر است که آنها را مستعد جذب شدن توسط رهبران فرقههای مخرب میکند؛ اما این اشتباه بزرگی است که مدعی شویم جوانانی که از خانوادههای بومی هستند از مشکلی اینچنینی رنج نمیبرند. در دوران جهانوطنی و سوکلاریسم (جدایی دین از سیاست و در واقع زندگی امروزه در غرب)، جایی که در بسیاری از کشورها ملیگرایی مترقی و مثبت و اعتقادات مذهبی فراموش شده و کمتر مردم به فرهنگ و تاریخ خود توجه کرده و آن را به فرزندان خود میآموزند و جایی که ملیگرایی مثبت بدون نژادپرستی و اعتقادات مذهبی تحملگرا با فردیت فوقالعاده جایگزین شدهاند، جوانان تنها به دنبال ارضای فردیت خود هستند و در چنین محیطی یا آنها مشهور و معروف و نابغه و پولدار و خوش چهره و خوش اندام هستند یا اصلاً کسی نیستند که بهحساب بیایند. در چنین محیطی کسانی که نمیتوانند در زیبایی و ثروت و استعداد و مهارت با دیگران رقابت نمایند، به آسانی میتوانند با بحران هویتی روبرو شده و از خود بپرسند که آنها کیستاند؟ همین به راحتی میتواند آنها را طعمه رهبران فرقهای کند که به آنها هویت و دلیلی برای زنده ماندن میدهد.
3.به دنبال جاودانه شدن
«تمام انسانها همواره مغلوباند. درست است؛ چرا که هر انسانی محکوم است که روزی بمیرد و مغلوب مرگ شود و این بزرگترین شکست است. اما اگر او بتواند خود را تسلیم مطلق سازد، اگر بتواند از شخصیت فردی خود بگریزد، اگر او بتواند خود را با حزب یکی سازد بگونهای که حزب او شود، در چنین صورتی او یک عمر جاودان قدرتمند خواهد داشت.»
دلیل شخصی دیگری که افراد را ممکن است به سمت فرقهها بکشاند، عدم رضایت از هویت خود و دستآوردهای خویش در زندگی است. قبل از هرچیز باید این نکته را متذکر شویم که میل به جاودانه شدن کاملاً متفاوت از کشته شدن در راه آرمان و هدف و آرزوی شهادت به خاطر میهن، مردم، خدا یا عقیده و دین و ایمان است. انسانهای مؤمن، به دنبال پر آوازه شدن، ثبت نام خویش در تاریخ و حتی در آرزوی رفتن به بهشت نبوده و در کمال فروتنی احساس میکنند که دارند وظیفه خود را در قبال آنچه که به آن اعتقاد دارند انجام میدهند. در نقطه مقابل، میل به جاودانه شدن حداقل در ابتدا خواستی است خودخواهانه و آرزویی است جاهطلبانه و عمدتاً افرادی خواهان آن هستند که فکر میکنند در قلمرو مادی دستآوردهای بسیاری داشته و با اینحال از آنچه که دارند یا به دست آوردهاند راضی نبوده و خواهان به دست آوردن افتخارات جاودانه یا حک کردن نام خود بر صفحه تاریخ هستند.
بسیاری از انسانها وقتی در مقابل بعضی سئوالات قرار میگیرند، به ناگهان تمام دستآوردهای بهخصوص مادیشان زیر علامت سئوال میرود؛ وقتی از خوشبختترین افراد درباره معنی زندگی سئوال بکنیم، زمانیکه از سالمترین افراد درباره مرگ و اینکه چه درباره آن فکر میکنند بپرسیم. وقتی افراد به واقعی بودن و معنیدار بودن دستآوردهای خود شک کنند، آنها به سرعت احساس میکنند هر آنچه که در زندگی دارند بیمعنی و پوچ است و خواهان دستآوردی پایا و معنیدار میشوند، چیزی جاودانه و ثبت شده در دل تاریخ. درست است بعضی از سئوالات گیجکننده هستند و خاصیت هیپنوتیزمی دارند، سئوالاتی که فرد را وادار به این میکنند که هرچه انجام میدهد را به کناری نهاده و در جستجوی آلترناتیوی ارزنده، یا راهی نوین برای زندگی، آواره دشت و صحرا شود.
رهبران و عوامل مبلغ فرقهها اینگونه از سئوالات را به خوبی میشناسند و آنها را در موقعیتهای مناسب ماهرانه برای گیج کردن مخاطب خود بکار گرفته و وی را وادار میکنند که در جستجوی جواب مناسب هر آنچه دارد را به کناری نهاده و به فرقه آنها بپیوندد. نخستین دسته از این سئوالات، مشابه همان سئوال معروف شکسپیر است که در جملهای معروف خلاصه میشود «بودن یا نبودن سئوال این است.» سئوالاتی مثل اینکه چرا ما اینجا هستیم؟ هدف زندگی چیست؟ چرا ما بدنیا آمده و میمیریم؟ و شاید مهمتر از همه برای افراد جاهطلب این باشد که بعد از مرگ من چه چیزی از من جز تلی از خاک باقی میماند؟ فلاسفه و پیامبران از دوسو سعی کردهاند پاسخهایی به این گونه از سئوالات بدهند، در بعضی موارد و برای بعضی از مخاطبان پاسخها قانع کننده و کافی بوده و برای بعضی هم بالعکس سئوالات جدیدی به عوض پاسخ بوجود آورده است. به هر صورت بعد از هزاران سال که از طرح سئوالات اینچنینی میگذرد هنوز افرادی جوان یا پیر، ورشکسته و غمگین یا بالعکس در اوج موفقیت و خوشبختی ممکن است با سئوالات اینچنینی روبرو شوند و وقتی چنین میشود، حداقل برای بعضی از افراد باعث میشود که آنها کار و زندگی را به کناری نهاده و غرق در فکر شده و اگر از بخت بدشان درست در این مقطع به تور رهبر فرقهای ماهر بیفتند، خوب بقیه ماجرا را به سهولت میتوان حدس زد که چه بر سر آنها خواهد آمد. آنها معمولاً با سئوالی اینچنینی شروع میکنند که «توکی هستی؟» و وقتی مخاطب بخت برگشته سعی میکند که خود را معرفی نماید، سئوال اینبار اینطور مطرح میشود که «نه این نام توست، نامی که پدر و مادرت به تو دادهاند، اما واقعاً تو چه کسی هستی؟» و در پاسخ به این سئوال چه کسی میتواند مدعی شود که پاسخ مناسب و کافی را فیالبداهه در ذهن خود دارد که عرضه کند؟ و در این نقطه است که باهوشترین و تحصیلکردهترین افراد هم به یکباره احساس میکنند که با سئوالی روبرو شدهاند که پاسخی مناسب و کامل و کافی برایش نداشته و به ناگهان احساس بلاهت و نادانی یا حداقل شاگردی در مقابل این «آموزگار جدید زندگی» میکنند و دیری نمیگذرد که احساس میکنند برای فهم معنی واقعی زندگی و اینکه چرا ما متولد میشویم باید راه سختی را در پیروی از رهبر فرقه طی نموده تا شاید روزی در «زمان مناسب» که رهبر فرقه آنرا تشخیص خواهد داد، پاسخ اینگونه از سئوالات را دریابد.
هستند کسانی که احساس میکنند در زندگی معمولی هر آنچه که میشود بدست آورد را به دست آوردهاند و هنوز حس زیادهخواهی آنان ارضا نشده است. این افراد مثل بعضی از هنر پیشههای خیلی موفق هالیوود به دنبال معروف شدن بخاطر عملی فوقالعاده هستند. افرادی مثل تام کروز که عضو فرقه ساینتولوژی شده یا میلیاردر معروف انگلیسی ریچارد برنسون که با به خطر انداختن جان خویش و انجام کارهای فوقالعاده سعی میکند به قول خود رکورد کاری پر خطر را شکسته و از خود نامی بهجای گذارد.
مرگ، بهخصوص بدون آنکه نامی و نشانی از انسان بعد از مردن وی باقی بماند برای بسیاری از افراد میتواند خیلی خوفناک باشد. ارنست بکر در کتاب انکار مرگ مینویسد: «این مرگ نیست که انسان خیلی از آن میترسد، مرگی خوفناک است که به انسان احساس پوچی و بیمعنی بودن زندگی او را بدهد.» استار هم در کتاب پاهای گلین مینویسد: «کیتس در حال مرگ در اندوه شناخته نشدنش بهوسیله هم میهنانش آرزو کرد که نامش را برروی سنگ قبرش ننوشته و به عوض آن روی سنگ قبرش این جمله را حک نمایند که اینجا کسی خوابیده که نامش بر روی آب نگاشته شد. اگر شاعری فوق العاده مثل کیتس سرخوردگی خود از زندگی را اینچنین بیان کند، یک انسان عادی چه چیزی در خصوص زندگی و مرگ خود میتواند بگوید؟ من زندگی کردم، من مردم، من نمیدانم که چرا؟ من به یاد نخواهم ماند.»
البته در اینجا جایگاه اعتقاد به دین و پابندی به مذهب هم نمایان میشود و متوجه میشویم که عدک وجود ایمان به خدا و معاد در زندگی افراد آنها را در چنین دامی میاندازد که از مرگ و پوچی، گمنامی و نابودی میترسند. البته این نکته را نیز باید اضافه کرد که بسیاری از فرقهها با سوءاستفاده از همین خصلت ذاتی انسانها با ترسیم یک معاد خودساخته برای ذهن آنها و وعدههای زیبا برای زندگی پس از مرگ راه را برای ورود افراد به فرقه هموار میکنند. نمونههای این روش را هم میتوان در رفتارهای فرقههایی همچون وهابیت (با قرائتی ناصحیح از اسلام) که نتایج آن به گروه هایی همچون داعش و القاعده میانجامد اشاره کرد.
دلایل ایدئولوژیکی یا سیاسی
بی عدالتی در بسیاری از جوامع یکی از دلایل اصلی جذب افراد تحصیلکرده و روشنفکر، بهخصوص جوانان به فرقههای مخرب و حتی گروههای تروریستی است. کسانی که به آنها در مدارس و دانشگاهها یاد داده شده است که چگونه فکر کنند و بعد از آنها خواسته شده است که در خصوص سیاست و بیعدالتی و تبعیض در جامعه فکر نکرده و صحبت نکنند. کسانی که احساس میکنند گمشدهای دارند و به جستجوی یافتن آن بر میخیزند. کسانی که بهدنبال درمانی برای بیماریهای جامعه خود هستند، کسانی که میخواهند راهی را برای مقابله با بیعدالتی پیدا نمایند، چنین افرادی جزو مستعدترین افراد برای جذب توسط فرقههایی هستند که مدعیاند که پاسخی برای سئوالات ایشان و راهی برای رسیدن به اهداف آنها دارند.
بسیاری که پدیده القاعده را مورد بازشناسی قرار دادهاند، به این نتیجه رسیدهاند که «بی عدالتی» در جوامع کشورهای اسلامی و غربی نسبت به مسلمانان انگیزه اصلی جوانان مسلمان برای پیوستن به القاعده است.
جیسون برک در کتاب القاعده؛ داستان اسلام رادیکال مینویسد: «بحث بی عدالتی کلید است. تروریستهای مدرن اسلامی اینچنین بهدنیا نمیآیند، بلکه ساخته میشوند. در روند خلق چنین افرادی چندین مرحله وجود دارد. سمتگیری بسوی تروریسم با این احساس شروع میشود که یک چیزی اشتباه است که لازم است آن را به مسیر درست انداخت. چنین چیزی ممکن است که یک مسئله واقعی باشد یا احساس بیعدالتی یا هر دو. مرحله دوم احساس این است که آن مسئله، چه بزرگ و جهانی باشد و چه کاملاً خصوصی و فردی، بوسیله مکانیسمهای سیاسی یا قانونیای که در جامعه برای روبرو شدن با چنین مشکلی وجود دارد قابل حل نیست و احتیاج به نوعی عملیات و فعالیت متفاوت از آن مکانیسمها دارد. مرحله بعدی فرد را از یک فعال و حتی یک مبارز تبدیل به یک تروریست میکند. برای رسیدن به چنین نقطهای وی باید یک دیدگاه و یا ایدئولوژی را پذیرا شود و جهان بینیای را قبول نماید که در آن فرد مجاز شود که سدهای قدرتمند اجتماعی که مانع بکارگیری خشونت هستند را بشکند. به این معنی که فرد احساس کند که مجبور است کارهای انزجارآوری را انجام دهد... قدرت اصلی بحث یا دیدگاه بن لادن همانند مارکسیسم در این است که چنین دیدگاهی میتواند تجربه فردی افراد را بهشکل قانع کنندهای تبدیل به یک تئوری عامی کرده که در عین حال یک برنامه عمل کامل را هم بههمراه خویش دارد. با توضیح بیعدالتی چنین دیدگاهی انجام هر گونه عمل انزجارآوری را توجیه میکند. این بحث توجیهگرانه، یک نکته حساس است که میتواند یک مرد جوان عصبانی را تبدیل به یک بمب انسانی کند که امروزه در همه جا یافت میشوند.»
بعضی اوقات دولتها با عملیات بهاصطلاح مانع شونده خود بدون توجیه عقلانی و قانونی مناسب میتوانند مردم را و بخصوص دانشجویان را بهسمت فرقههای تروریستی هدایت کنند. برای نمونه، دستگیری تعداد زیادی از جوانان مسلمان در آمریکا بعد از سپتامبر 2001 و در انگلستان بعد از بمبگذاریهای هفتم ژوئیه با دستآویز قرار دادن دلایل جزئی و در خیلی از موارد حتی بدون دلیل کافی، حداقل آن جوانان را به سمت نوعی از تفکر هدایت کرد که معتقد شوند که برای آنها عدالتی در جامعه میزبان وجود ندارد. قوانین عجولانهای که در کنگره آمریکا و مجلس عوام انگلیس بعد از این وقایع به تصویب رسید، حمله ناعادلانه به عراق نه تنها به کشورهای غربی کمکی در مبارزه آنها با تروریسم نکرد، بلکه باعث شتابدار شدن آن در ابعادی جدید شد؛ بیشتر از هر چیز بهدلیل اینکه چنین حرکاتی تبدیل به بهترین اهرمهای تبلیغاتی و توجیهی در دست القاعده و سازمانهای تروریستی برای نشان دادن بیعدالتی غرب در برخورد با مسلمانان در اقصی نقاط جهان گردید.
برای بسیاری از پیروان فرقههای مذهبی و شاید فرقههای مارکسیستی، بهدنبال گروهی جهت مبارزه علیه بیعدالتی و تبعیض رفتن، نه تنها یک انتخاب است، بلکه یک وظیفه است. برای بسیاری «اعتقاد به خدا» یا ایدئولوژیای مثل مارکسیسم، به معنی داشتن یک هدف است، بهمعنی خوب بودن و یاری دادن به دیگران است. حتی برای اینکه آنها از اعتقاد خود مطمئن شوند، باید به یک کلیسا یا حزب پیوسته و از رهبری اطاعت کنند که بتواند آنها را بهسمت هدفشان رهنمون شده یا حداقل آموزگاری برای آنها باشد و به آنها بگوید که چه بکنند و چه نکنند. بنابراین همانطور که در بخش بحث پیرامون ایدئولوژی و دکترین توضیح دادیم، داشتن یک هدف و ایدئولوژی حتی اگر رهبر فرقه به آن اعتقادی نداشته باشد از ضروریات یک فرقه است که بهوسیله آن وی بتواند عضوگیری کند، چرا که ایدئولوژی و هدف داشتن یکی از جاذبههای اصلی فرقههاست و در عین حال رهبر فرقه در مواقع بحرانی بوسیله آن دکترین میتواند افراد را به یکدیگر گره زده و متحد و استوار نگه دارد. در مباحث پایانی این فصل خواهیم دید که در ضمن ایدئولوژی یک فرقه به رهبر آن فرقه مشروعیت داده و بهوسیله آن مشروعیت وی میتواند اقتدار خود در فرقه را حاکم گرداند.
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۲۷۱۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعلام حمایت قاطع دستگاه قضایی از حقوق متقابل کارگر و کارفرما
ابوالفضل فرحبخش در همایش روز کارگر با اشاره به حدیثی از پیامبر به تکریم مقام کارگر در اسلام پرداخت و گفت: ارزش فعالیت تولیدی، کار و تلاش برای تامین معاش تا آنجاست که پیامبر اسلام بوسه بر دستان یک کارگر میزند و بیان میدارند که آتش دوزخ بر دستان کارگر آسیب نخواهد رساند و از سویی اسلام پاداش مجاهد در راه خدا را برای کارگران در نظر گرفته است.
رئیس دادگستری زرند تصریح کرد: شهرستان زرند با وجود معادن بیشمار و احداث صنایع عظیم ماهیتی صنعتی به خود گرفته و بخش اعظم جمعیت شهرستان را قشر کارگر تشکیل میدهد که به طور قطع رعایت حقوق آنها در محیط کاری بسیار ضروری است و از طرفی دیگر نیز داشتن زندگی شرافتمندانه بگونه که زندگی کاری به کیفیت زندگی شخصی شأن آسیب وارد نکند حق فرد و جامعه است.
وی افزود: در صورتی که فعالیت و اشتغال مانع از ایفای نقشهای خانوادگی از جمله، همسری، پدری و فرزندی شود بایستی انتظار افزایش آسیبهای اجتماعی را داشت و در حال حاضر هم اگرچه تصور بر آن است که عدم اشتغال تشدید کننده جرایم و آسیبهای اجتماعی است، اما به طور محسوس آمار پروندههای تشکیل شده در دادگستری به ویژه در حوزه خانواده ریشه در بی توجهی به نهاد خانواده و نقشهای شخصیتی ناشی از غرق شدگی و توجه بیش از حد افراد به اشتغال و نیازهای مادی و غفلت از نیازهای معنوی است.
وی گفت: توجه به همسر و فرزند سرمایه گذاری در زندگی است و در مقابل فاصله گرفتن از خانواده منجر به خسران میشود و بنابراین بایستی برای خانواده، همسر و فرزندان نیز برنامه ریزی کرد چرا که تامین آرامش خانواده ایجاد رابطه دوستانه میان اعضای خانواده و همکاری در امور، منجر به تربیت فرزند صالح که صدقه جاریه هستند میشود و در نتیجه از آسیبهایی که با وجود گسترش فضای مجازی رها شده، متوجه جامعه میشوند کاشته خواهد شد.
این مقام قضایی به حقوق کارگران در محیط کارگری پرداخت و خاطر نشان کرد: مطابق قواعد حقوقی و به ویژه نظریه خطر، کارفرمایان ملزم به تامین کامل شرایط استاندارد محیط کاری برای کارگران هستند و در نتیجه حمایت مطلق قانون از کارگر در صورتی که هر گونه رخداد و آسیبی در محیط کار برای پرسنل به وجود آید کارفرما مسئولیت مطلق دارد و در برابر قانون پاسخ گو خواهد بود مگر آنکه بتواند اثبات نماید که قصوری از سمت ایشان نبوده و تمامی استانداردهای ایمنی، فنی و بهداشتی را در محیط کاری رعایت شده است.
فرحبخش به تعلیمات اسلام در زمینه وجدان کاری پرداخت و گفت: همانگونه که پیامبر گرامی اسلام میفرمایند؛ عبادت ده جز است که ۹ جز آن را کار و کسب روزی حلال تشکیل میدهد و بنابراین میطلبد کارگران زحمت کش در زمان کار حداکثر بهره وری را داشته باشند و از سویی دیگر در زمانی که برابر شرایط جامعه و اقتضائات تحریم و جنگ اقتصادی مشکلاتی نیز برای کارفرمایان به وجود میآید، با درک موضوع، حداکثر خویشتن داری و صبوری را به خرج دهند و درخواستهای به حق خود را به صورت مسالمت آمیز و قانونی دنبال نمایند.
رییس حوزه قضایی زرند در پایان به افزایش ورودی پروندههای کلاهبرداری اینترنتی در دستگاه قضایی اشاره کرد و افزود: مهمترین شگرد کلاهبرداران به شکل عمومی استفاده از نام آگاهی افراد و ارسال لینک به بهانههای مختلف و در قالب پیامک است که با در نهایت با دسترسی به مخاطبین و حسابهای بانکی افراد به کلاهبرداری از افراد است و بنابراین موثرترین راه، افزایش آگاهی و سواد رسانهای در عموم مردم و باز نکردن لینکهای ناشناس با سرشمارههای شخصی است.