Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جماران، عباس عبدی در سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت: هفته گذشته خبری به نقل از رییس ستاد دیه کشور منتشر شد مبنی بر اینکه: «طبق آخرین اطلاعات ارایه شده از استان‌ها ۲۴۵۰ مرد ایرانی به خاطر ناتوانی در پرداخت مهریه در زندان هستند... این تنها تعداد افرادی است که کارشان به دادخواست مهریه و زندان کشیده شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

و الا وضعیت دادگاه و موضوع طلاق‌کشی تلخ‌تر از این آمار جزیی است.» طبیعی است که اینگونه اخبار تا حدی تاثرآور باشد نه فقط به علت زندان بودن عده‌ای از افراد به دلیل نپرداختن مهریه یا بدهی به زن، بلکه مهم‌تر از آن این است که اگر به گذشته‌های نه چندان دور برگردیم متوجه می‌شویم که رخ دادن چنین اتفاقاتی در گذشته بی‌معنا می‌نمود. ولی وقوع این رویدادها اغلب به علت ناتوانی ما در تطبیق دادن خود با شرایط جدید اجتماعی است. در همان گروهی که خبر مذکور را خواندم، یک نقل قول هم از ویل دورانت شده بود که برای تحلیل ما از آن خبر بسیار بجا می‌نمود. از او نقل شده که: «مرگ تمدن‌ها زمانی فرا می‌رسد که بزرگان مردم به پرسش‌های جدید آنها پاسخ‌های کهنه می‌دهند.» اگر این گزاره را درباره تمدن اسلامی تطبیق مصداقی دهیم، گمان نمی‌کنم که چیز نادرستی در آن پیدا شود. این تمدن در حوزه اجتماعی به سوال‌های جدید پاسخ‌های کهنه می‌دهد. پاسخ‌های کهنه به پرسش‌های جدید در قالب حقوق و مقررات سیاست، اجتماعیات و اقتصاد و حتی اخلاق است. بنده پیش از این در سال ١٣٧٠ پاورقی را در روزنامه سلام تحت عنوان «نیازهای جدید، جواب‌های قدیم» نوشته‌ام که مساله آن طرح همین موضوع در حوزه‌های گوناگون به ویژه در حقوق خانواده است. اجازه دهید با یادآوری یک نمونه آغاز کنیم؛ طبق فتوای مشهور علما خون انسان نجس است. طبعا خرید و فروش آن نیز حرام بوده است ولی اکنون که علم پزشکی پیشرفت کرده یک سازمان مهم انتقال خون به وجود آمده و گردش و اقتصاد خون رقم قابل توجهی پیدا کرده است و ارقام چشمگیری را جابه‌جا می‌کند. چرا؟ به این دلیل که همه می‌دانند در صورت جراحی نیازمند خون هستند و باید آن را به نحوی تهیه کنند. اهدای آن جزو یکی از امور خیر محسوب می‌شود و هیچ‌کس با آن مخالف نیست. واقعیت ارزشمندی خون در علم پزشکی کنونی نگاه را نسبت به آن تغییر داده است. از این موارد زیاد داریم ولی چرا این تغییرات را در پدیده‌های اجتماعی نمی‌بینیم؟ چرا ذهنیت و قانونِ خود را با مسائل اجتماعی جدی هماهنگ نمی‌کنیم؟ اجازه دهید به مساله مهریه و حقوق زناشویی و ازدواج بازگردیم. در قدیم مهریه به تناسب توان مالی مرد یا خانواده او تعیین می‌شد. به طور معمول هم نقدی پرداخت یا منتقل می‌شد. مثلا یک تکه باغ یا زمین کشاورزی یا همه یا بخشی از یک خانه و... مهریه زن بود که پدر داماد یا خودش می‌پرداختند. ولی با گذشت زمان قضیه متفاوت شد. گرفتن آن بی‌معنا و در نتیجه مهریه به صورت طلب مطرح شد، ولی قوام و دوام زندگی زن و شوهر ربط چندانی به مهریه نداشت. ضمن اینکه مبلغ مهریه نیز به تناسب توان مالی شوهر و خانواده‌اش نبود. از اوایل دهه ١٣٥٠ و آغاز تورم به ویژه پس از انقلاب، پول از مهریه کنار رفت و به‌جای آن سکه طلا آمد. همچنین کم‌کم مهریه به جای یک واقعیت عینی، تبدیل به یک امر خیالی و ذهنی شد. اگر قرار باشد که مهریه پرداخت نشود و به قول معروف مصداق کی داده کی گرفته شود، در این صورت چه یک سکه چه یک هزار سکه فرقی نمی‌کند. در نتیجه مد و فخرفروشی وارد تعیین مهریه شد و تعداد سکه‌ها روند افزایشی پیدا کرد، به طوری که ارقام نمادین مثل تاریخ تولد دختر برای تعداد سکه‌ها در نظر گرفته شد. آن هم برای دامادی که اگر عروس یک سکه را هم مطالبه می‌کرد، نداشت که پرداخت کند.

سوی دیگر ماجرا نیز اتفاقات مهمی رخ داده. زنان مثل گذشته تابع بی‌چون و چرا نیستند؛ تحصیلکرده شده‌اند، حتی بسیاری از آنان باسوادتر از شوهران‌شان هستند، کار می‌کنند، درآمد دارند، مستقل شده‌اند و... و در عین حال هنوز زنی هستند که به ازای مهریه از آزادی خود باید سلب اختیار کنند و طبق قواعدی تحت نظر شوهر درآیند و اگر وزیر یا قهرمان هم باشند برای خارج رفتن اجازه شوهر را نیاز دارند! در حالی که نمی‌خواهند چنین تسلطی را بپذیرند. مرد نیز معلوم نیست چرا باید تسلط داشته باشد؟ لذا اگر بخواهد چنین سلطه‌ای را برقرار کند، زن ابزار مهریه را به کار می‌اندازد. حتی پیش از این اختلافات نیز زنان به ابزاری مسلح شده‌اند که هیچ کارکردی جز اذیت کردن شوهران ندارد و در بهترین حالت این ابزار برای خنثی کردن اختیارات مردان به کار می‌رود. اختیاراتی که تطابقی با وضع امروز زنان و ازدواج‌ها ندارد. زنی که حق طلاق، حق حضانت، حق اشتغال، حتی حق بیرون رفتن از خانه را ندارد به یک‌باره واجد قدرت ویرانگری به نام الزام به پرداخت مهریه برای مقابله با قدرت مرد می‌شود و استفاده از این قدرت را نیز حق خود می‌داند.

در حقیقت منطق حقوقی موضوعه با واقعیت‌های موجود تطابق و هماهنگی لازم را ندارد. ما از یک کلمه مشترک «ازدواج» برای وصف زن و شوهر شدن دو نفر در طول تاریخ استفاده می‌کنیم ولی واقعیت ازدواج در صد سال پیش و بیشتر با ازدواج‌های امروزی تطابق کامل ندارد. نه در جایگاه زن و مرد و نه ساختار خانواده و نه نهادهای نظارتی بر روابط زوجین، هیچ تشابهی وجود ندارد. وجوه تشابه آن کمتر از وجوه افتراق آن است. در عین حال می‌خواهیم هر دو نوع خانواده را تحت قانون مشابه و مشترکی اداره کنیم و این شدنی نیست. حقوق زن و شوهر را می‌توان و باید متوازن کرد و در این صورت مهریه خیلی محدود و در عمل بلاموضوع خواهد شد ولی به جای آن زن باید از حقوق دیگری برخوردار شود؛ حقوقی که نیازمند و شایسته آن است. برخلاف گذشته دوام و بقای خانواده را با مهریه بالا و حتی تعداد فرزندان نمی‌توان تضمین کرد. تا هنگامی که به پرسش‌های جدید پاسخ‌های قدیم بدهیم، مشکلات بیشتر می‌شود که کمتر نخواهد شد.

منبع: جماران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۲۸۷۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • اختصاص 800 میلیارد تومان به پروژه های محلات کم برخوردار در بودجه سال جاری
  • روش و نرخ محاسبه خدمات قضایی به کمک مشاوره حقوقی
  • نگرانی از کاهش سطح دینداری و افزایش بی اعتمادی در جامعه در یادداشت عباس عبدی
  • دام سیاه مرد رمال برای ۵ زن | می‌خواستم شوهر خوبی نصیبم شود اما این مرد...
  • کنایه عباس عبدی به سکوت اصولگرایان درباره مواضع تند مهدی نصیری
  • کنایه عباس عبدی به سکوت اصولگرایان درباره مواضع تند مهدی نصیری / براندازی قابل جمع با اصلاح‌طلبی نیست
  • کنایه عباس عبدی به سکوت اصولگرایان مقابل جنجال مهدی نصیری /براندازی قابل جمع با اصلاح‌طلبی نیست
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • تخمین بازه زمانی پروسه طلاق در نبود شوهر با مشاوره حقوقی
  • تحلیل عباس عبدی از اعتراضات دانشجویی در آمریکا: از این تنور نانی برای اصولگرایان محترم پخته نمی‌شود، بهتر است فکر دیگری کنند