ترامپ درصدد بازآفرینی نقش خود به عنوان شریک حیاتی اسرائیل/ کوشنر حلقه وصل واشنگتن و تلآویو
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۲۸۹۴۹
«مهدی مطهرنیا» کارشناس مسائل آمریکا در تشریح ابعاد مختلف سفر «جرد کوشنر» داماد و مشاور «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری آمریکا به سرزمینهای اشغالی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا اظهار کرد: قبل از آنکه راهبرد ایالات متحده در مورد اسرائیل را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم، باید به شخصیت داماد ترامپ اشاره کنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی ادامه داد: باید توجه داشته باشیم که کوشنر یک تاجر و سرمایهگذار فعال در حوزه سیاست است و لیسانس جامعهشناسی خود را از دانشگاه هاروارد گرفته و به خوبی میتواند قبض و بسط جامعه آمریکا با سیاست را بررسی و محورهای مربوط به آن را تبیین کند. از این جهت باید بگوییم که وی توانسته است تا حد زیادی افکار عمومی داخل و خارج از ایالات متحده را معطوف خود کند؛ البته بخشی از آن مربوط به جوان بودن وی است و قسمتی دیگر به یهودی الاصل بودن او برمیگردد. چراکه کوشنر با توجه به نگرش دینی و سیاسی که دارد، میتواند امتیاز بزرگی برای ترامپ در خصوص ارتباط و برقراری مناسبات با اسرائیل و لابیهای آن به خصوص لابی آیپک به حساب بیاید.
در مورد سفرهای اخیر کوشنر به سرزمینهای اشغالی دو سطح تحلیل وجود دارد؛ نخست «تحلیل خرد» که در آن شخص کوشنر با ویژگیهای خاص خود به عنوان داماد دونالد ترامپ و به دلیل مزیتهایی که به آن اشاره شد، میتواند مهره مورد اعتماد کاخسفید و شخص رئیس جمهور باشد. سطح دوم «تحلیل کلان» این موضوع است؛ ترامپ در حالت فعلی زمام امور آمریکا را در دست دارد اما رزومه خوبی در حوزه سیاست از خود به جای نگذاشته است، لذا او در صدد است تا با استفاده از ظرفیتهای کوشنر تا حدودی خود را تطهیر و تقویت کند.
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه ترامپ در صدد ایجاد ساختار سیاسی امن در خانواده خود است، عنوان کرد: بسیاری از کسانی که سال گذشته به ترامپ رای دادند، رسماً در رسانهها و مطبوعات اعلام کردند که از رای خود پشیمان هستند؛ از این جهت ترامپ سعی دارد تا یک مجمع خانوادگی برای اعتمادسازی در سطوح مختلف کاخسفید و داخل آمریکا پدید بیاورد و به نوعی در صدد شبیهسازی خانواده کلینتون است. دلیل دیگری که وی تا به این حد خانواده را آغشته به سیاست کرده، این است که ترامپ در صدد است تا بتواند یک سازماندهی قوی برای پایان دادن به دوره اول خود صورت بدهد؛ چراکه انتقادهای صورت گرفته از رئیس جمهور و استعفاهای پی در پی تا حد زیادی جایگاه وی را متزلزل کرده است.
وی با اشاره به سیاست ترامپ و کاخسفید در خصوص اسرائیل بیان کرد: جهتگیری ترامپ در خصوص پرونده صلح خاورمیانه به نوعی تلفیقی از سیاستهای بوش دوم و اوباما است که البته غلظت آن بیشتر مشابه دوران بوش پسر است. در زمان بوش پسر شاهد بودیم که تلاشهای زیادی برای تشکیل دو کشور مستقل صورت گرفت و به عبارت دیگر هدف اصلی همین موضوع بود. در آن زمان بوش به خوبی میدانست که باید مساله دولت فلسطینی را مطرح کند تا بتواند در مورد هجمههای بینالمللی بایستد و به نوعی پاسخگوی افکار عمومی خصوصاً کشورهای اروپایی باشد. باید بدانیم که آمریکا از آغاز قرن ۲۱ سیاست حمایت مطلق از اسرائیل را تعدیل کرده و بیشتر سعی کرده در حوزه رسانهای از تلآویو حمایت کند.
در زمان اوباما مساله فلسطین «اهمیت» ویژهای داشت اما «اولویت» نداشت. دموکراتها سعی داشتند تا با خلق فضای اطمینانبخش در چارچوب سیاستهای هوشمندانه اوباما، تا حد زیادی افکار عمومی را با خود همراه کنند و حتی دریچههای امید را باز نگه دارند. در این بین شاهد تعدیل جایگاه اسرائیل بودیم اما در حالت فعلی و در «آمریکای ترامپ» این وضعیت تا حد زیادی تغییر پیدا کرده است.
این تحلیلگر مسائل سیاسی با بیان اینکه آمریکا درصدد تغییر رویکرد خود در قبال اسرائیل است، گفت: ترامپ سعی دارد تا جایگاه اسرائیل را ارتقا ببخشد؛ به گونهای که خود را از یک «شریک کلیدی» به یک «شریک حیاتی» برای تلآویو تبدیل کند. در اینجاست که کوشنر به عنوان مغز متفکر فعلی کاخ سفید به دنبال ایجاد یک حلقه وصل در این مورد است. ترامپ میداند که نمیتواند حمایت بدون قید و شرط از اسرائیل را ادامه دهد، بلکه این موضوع میتواند علاوه بر تضعیف جایگاه آمریکا وجهه ترامپ را بیش از این مخدوش کند. در اینجاست که او سعی میکند تلفیقی از سیاستهای بوش پسر و اوباما را پیگیری کند تا بتواند توازن را برقرار نماید.
وی در پایان خاطرنشان کرد: رئیس جمهور آمریکا در راهبرد جدید خود بر اساس آنچه بازآفرینی نقش اسرائیل در سیاست خارجی آمریکا خوانده میشود، تلاش دارد تا لایههای ظاهری و شکلی در پرونده صلح خاورمیانه را به جریانهای فلسطینی معطوف کند و تا حدی به خواستههای آنها احترام بگذارد و در راستای تشکیل دولت فلسطینی قدم بردارد، اما در باطن به دنبال تقویت اسرائیل در فرایند صلح خاورمیانه است.
منبع: ایلنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۲۸۹۴۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعراب میتوانند از جنگ تهران و تل آویو جلوگیری کنند؟
کریستین کواتس اولریشن محقق انستیتوی بیکر در دانشگاه رایس در مطلبی در پایگاه اینترنتی مرکزی عربی واشنگتن دی سی نوشت: سالها جنگ در سایه بین ایران و اسرائیل در ماه آوریل منجر به رویارویی مستقیم بین دو کشور شد و خاورمیانه را در آستانه ورود به یک جنگ منطقهای گسترده قرار داد. این چرخه خشونت که با حمله اسرائیل به ساختمان سفارت ایران در دمشق در اول آوریل آغاز شد و با حمله موشکی و پهپادی بی سابقه ایران در روز ۱۳ آوریل به اسرائیل تداوم یافت، حداقل فعلا تمام شده به نظر میرسد. هرچند حملات تلافی جویانه طرفین ظاهرا فروکش کرده، اما این اقدامات نشان دهنده افزایش قابل توجه تنش بود و حکایت از آن دارد که آتش اختلافات در منطقه با گذشت بیش از شش ماه از جنگ بین اسرائیل و حماس همچنان شعله ور است.
به گزارش انتخاب، برای دولتهای عربی منطقه که خواستار گفتگو و دیپلماسی جهت خودداری از گسترش جنگ غزه به کل منطقه هستند، یک جنگ تمام عیار بین ایران و اسرائیل آنها را در معرض آتش متقابل طرفین قرار خواهد داد. چنین نتیجهای بدترین سناریوی ممکن خواهد بود که رهبران ۶ کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس سال هاست به دنبال اجتناب از آن هستند. روابط دفاعی و امنیتی آنها با ایالات متحده و (به خصوص بحرین و امارات) با اسرائیل، آنها را در برابر حملات متقابل مستقیم و غیرمستقیم آسیب پذیر خواهد ساخت. پس از حل و فصل رقابتهای ژئوپلتیک مابین کشورهای عربی منطقه در دهه ۲۰۲۰، اولویتهای منطقه خلیج فارس به سمت نزدیکی روابط و کاهش تنش تغییر کرده، اما این اولویت با به صدا درآمدن ناقوس جنگ در نزدیکی آنها به مخاطره افتاده است.
در هفتهها و ماههای پیش از حمله ۷ اکتبر، سیاست گذاران چند کشور عربی منطقه توجه خود را معطوف ابتکارات منطقهای در خصوص ارتباطات اقتصادی نظیر کوریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا کرده بودند که در نشست گروه بیست در ماه سپتامبر در دهلی نو اعلام شد. این کوریدور قرار بود هند و امارات را از طریق عربستان و اردن به اسرائیل و اروپا متصل نماید و تلاش دیگری از سوی دولت بایدن برای کنار هم قرار دادن شراکتهای منطقهای و ایجاد یک مرکز ثقل ژئواکونومیک جدید به شمار میرفت. تلاشهای هماهنگ برای زمینه سازی جهت یک توافق عادی سازی بین عربستان و اسرائیل نیز در همین راستا انجام میگرفت، زیرا کاخ سفید به دنبال مقابله با نفوذ چین در منطقه بود.
جنگ غزه در شش ماه اخیر بسیاری از این مفروضات را که ظاهرا در ذهن سیاست گذاران آمریکا، اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس تقویت شده بود بر هم زد. مفهومی که در توافقات ابراهیم نیز دنبال میشد و تصور این بود که میتوان یک رویکرد ایجاد مصالحه پایدار را دنبال نمود، به جهت در گرفتن طولانیترین و مرگبارترین جنگ بین اسرائیلیها و فلسطینیان از سال ۴۹-۱۹۴۸ تاکنون به شدت تضعیف شده است.
هیچ یک از دولتهای منطقه تمایلی به تحریک یا شعله ور کردن تنشهای منطقهای ندارد. مصالحه محتاطانه این کشورها با ایران از جمله توافقی که ایران و عربستان در مارس ۲۰۲۳ با میانجیگری چین به امضا رسید با دوامتر و پایدارتر از چیزی بوده که بسیاری انتظارش را داشتند. بحرین در این میان تنها کشور عربی حاشیه خلیج فارس است که به طور کامل اقدام به ترمیم روابط با ایران نکرده است. واکنشهای پایتختهای عربی به وضعیت امنیتی در یمن و دریای سرخ نشان میدهد که مواضع این کشورها تا چه اندازه تغییر کرده و از جهت گیریهای آنها در فاصله سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۲ فاصله گرفته است. حوثیها نیز ترجیح داده اند به جای هدف قرار دادن غیرنظامیان و زیرساختها در عربستان و امارات، به کشتیرانی بین المللی در دریای سرخ حمله کنند. به نظر میرسد که نه ریاض و نه ابوظبی تمایلی به از سرگیری تنشها با حوثیها پس از برقراری یک آتش بس موقت در آوریل ۲۰۲۲ ندارند.
تنها بحرین تصمیم گرفته در ائتلاف دریایی به رهبری آمریکا که در دسامبر ۲۰۲۳ برای مقابله با حملات حوثیها شکل گرفت مشارکت نماید، البته مشارکت منامه نیز بیش از آنکه عملیاتی باشد، اداری بوده است. جالب توجه اینکه عملیاتهای انجام شده علیه مواضع حوثیها از ناوهای هواپیما بر و ناوچههای آمریکایی مستقر در دریای سرخ و پایگاههای بریتانیا در قبرس انجام گرفته و نه از تاسیسات دفاعی واقع در کشورهای حاشیه خلیج فارس و این کشورها از این طریق تلاش کرده اند فاصله خود را با ائتلاف آمریکایی بریتانیایی در خصوص یمن حفظ نمایند.
از این رو به نظر میرسد که رهبران کشورهای حاشیه خلیج فارس در حال حرکت بر روی یک لبه باریک و حفظ توازن میان عدم افزایش تنش با ایران از یک سو و به حداقل رساندن پتانسیل افزایش تنش منطقهای توسط اسرائیل از سوی دیگر هستند. چالشی که کشورهای حاشیه خلیج فارس با آن مواجه اند، عدم برخورداری از اهرم فشار لازم برای تاثیرگذاری بر تصمیماتی است که میتواند پیامدهای منطقهای گستردهای به دنبال داشته باشد. وقوع جنگی بین ایران و اسرائیل آنها را به معنای واقعی کلمه در خط آتش دو طرف قرار میدهد و احتمالا تلاش این کشورها برای ترسیم تصویری مثبت از منطقه به عنوان مکانی امن برای زندگی، کار و تجارت که پروژههای بزرگ اقتصادی میتواند در ان انجام گیرد را به باد خواهد داد.
ریسک زدایی در کشاورهای حاشیه خلیج فارس به یک شعار تبدیل شده و برای محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان پیشبرد پروژههای عظیم مرتبط با چشم انداز ۲۰۳۰، اولویتی است که هرگونه تنش منطقهای آن را به خطر خواهد انداخت. عربستان، امارات و قطر هر کدام به شیوه خود روی پروژههای توسعهای جدید خود متمرکز هستند که میتواند موقعیت آنها به عنوان قطبهایی کلیدی در اقتصاد جهانی را تقویت نماید. اولویت فوری تصمیم گیریان در این کشورها همچنین بررسی دقیق عملکرد سامانه دفاعی اسرائیل در برابر موشکها و پهپادهای ایران است تا درسهایی را برای استفاده در سامانههای دفاعی خود بیاموزند.
هنوز خیلی زود است که بخواهیم بگوییم آیا تحولات اول تا ۱۹ آوریل فاز جدیدی از جنگ اسرائیل و حماس تلقی میشود یا به معنای جابجا شدن مرزهای افزایش تنش در منطقه است. چرخه قبلی خشونت شامل ترور ژنرال سلیمانی و حمله به پایگاه نظامی عین الاسد در عراق منجر به یک جنگ گسترده نشد.
در سال ۲۰۲۰ مقامهای ارشد سعودی و اماراتی خواهان اجتناب از افزایش تنش شدند و احتمالا تحلیل غالب این باشد که در آوریل ۲۰۲۴ هم منطقه توانسته از یک جنگ احتمالی دیگر اجتناب ورزد. اما چنین رویاروییهای دورهای بین دشمنان منطقهای منجر به یک بازی ژئوپلتیک با ماهیت رولت روسی میشود که میتواند ایران و اسرائیل را به این نتیجه گیری برساند که وقوع جنگی در آینده محتملتر از گذشته شده است و در هر صورت دیر یا زود رخ خواهد داد.
شمشیر دموکلوس بالای سر منطقه قرار دارد، اما رهبران پایتختهای عربی هیچ عاملیتی در زمان فرود آمدن آن ندارند. آنها میتوانند از کانالهای پشت پرده و ایفای نقش میانجیگری ریسک اشتباهات محاسباتی و سوء تفاهمات احتمالی را کاهش دهند و در عین حال تلاش برای دستیابی به یک آتش بس پایدار در نوار غزه را تداوم ببخشند.