جابری انصاری: سوریه هرگز جزئی از منظومه سیاست منطقهای عربستان نبوده /نگران ارتباط مقتدی صدر با ریاض نیستیم
تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۰۵۳۳۱
به گزارش جماران؛ خبرآنلاین نوشت:
در روزهای نخست شکلگیری دولت دوازدهم، سیاست خارجی دولت، هرچند دیگر چالشی به نام مذاکرات هستهای ندارد اما در حوزه مسائل منطقه و به ویژه خاورمیانه، همچنان گرهها بازنشدنی مینمایند و چشمانداز خروج از تنش در روابط منطقهای، به ویژه با برادر بزرگتر کشورهای عربی پرابهام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای فهم بهتر موضوع اختلاف ایران و عربستان و همچنین روابط ایران و عراق، به سراغ معاون عربی آفریقایی وزارت خارجه رفتیم. کسی که پیش از دیپلمات بودن، خود کارشناس ارشد مسائل منطقه است و به واسطه حضور در بطن تحولات میدانی و ارتباط گیری با جوامع هدف عربی، تحلیلگری خبره در حوزه مسائل خاورمیانه به شمار میرود. حسین جابری انصاری که از میانه راه دولت یازدهم، جایگزین حسین امیرعبداللهیان شد، حالا از پیشینه تنشها با عربستان و چشمانداز روابط با مجموعه کشورهای عربی میگوید. معاون خاورمیانهای ظریف، در گفتگو با خبرآنلاین از احتمال کاهش تنش تهران - ریاض بعد از پایان پروسه انتقال قدرت به محمدبن سلمان میگوید.
از ۴ سال قبل صحبتهای زیادی در مورد تغییر وضعیت ایران در منطقه و همچنین روابط با همسایگان مطرح و قرار بود از تنشها فاصله گرفته و شاهد روابط گرمتری باشیم، اتفاقی که نیفتاده است. هرچند اوضاع ما در سوریه بهبود یافته و ما از جایگاه یکی از علتهای بحران به یکی از بازیگران حل آن تبدیل شدهایم اما همچنان اختلاف با رقیب اصلی یعنی عربستان سعودی بر سر جای خود باقی است. ما هرچقدر بگوییم مشکل از آن طرف است و ریاض باید تغییر جهت بدهد که مشکلی حل نمیشود، شاید لازم باشد نگاهی بین الاذهانی به مسئله داشته باشیم. به هر ترتیب سوال مشخص من این است که چشم انداز روابط قرار است چگونه باشد؟ فکر میکنید ما باید با همین روالی که در پیش داشتیم ادامه دهیم تا سعودی تغییر رویه دهد؟ یا طرحها و ایدههای ابتکاری برای حل این تنشها در دستور کار قرار خواهد گرفت؟
اصل موضوع نه مرتبط با ایران و نه به صورت جداگانه مربوط به کشورهای دیگر است بلکه به تحولات بزرگی باز میگردد که در منطقه پیرامونی ما در جریان است. تقریبا از فروپاشی امپراطوری عثمانی و استقرار کشورهای عربی، چندین دهه یک روند ثابت را داشتیم. در دوران اوج ناسیونالیسم ناصری تحولاتی در منطقه عربی اتفاق افتاد و صفبندی جدیدی بین دولتهای عربی ایجاد و این کشورها را به دو گروه مختلف تقسیم کرد. نخست گروهی که تحت عنوان کشورهای پیشرو مطرح میشدند و گروه دوم کشورهایی که وضعیت قبلی را نمایندگی میکردند. بعد از فروخفتن موج ناسیونالیسم ناصری در مرکز جوامع عربی- اسلامی با روی کار آمدن انور سادات، تغییر اساسی و دگردیسی در تمام سیاستهای مصر به صورت کلی و سیاست خارجی به طور ویژه رخ داد و سبب شکلگیری وضعیت جدیدی در منطقه شد که تقریبا تا شروع تحولات موسوم به بهار عربی یا جنبش بیداری ادامه داشت. وضعیتی که با نوعی رکود و عدم تغییر و تحول همراه بود.
فکر نمی کنید این روند بیشتر به زمان فروپاشی صدام حسین باز میگردد؟ یعنی با سقوط صدام موازنه ژئوپلتیک در منطقه تغییر کرد و نظم پیشین دستخوش تغییر شد.
اشاره شما صحیح است. شروع تحول از ۲۰۰۳ بود ولی در ۲۰۱۱ سرعت و عمق گرفت. در ۲۰۰۳ ما در در عراق، شاهد آغاز امواج جدید تغییر در مناسبات ثابت چند دههای در منطقه عربی و پیرامونی بودیم. در ۲۰۱۱ این امواج گستردهتر شد و تعداد قابل توجهی از کشورهای منطقه دستخوش تحولات عمیق شدند و سمت و سوهای جدید پیدا کردند. این منطقه بعد از دههها ثبات یا رکود، وارد یک مرحله جدید شد. مناسبات سابق به هم خورده و شاهد منازعه جدیدی در درون این منطقه بین نیروهای موثر و تاثیرگذار بودیم. ضمن اینکه این منازعه تنها به درون کشورها محدود نمانده و به سطوح منطقهای و بین المللی هم تسری یافت. این تحولات و بر هم خوردن نظم سابق برای همه بازیگران منطقهای و بینالمللی فضای جدیدی را ایجاد کرده است. فقط جمهوری اسلامی ایران شاهد این قاعده نیست. شما نحوه مواجهه ترکیه به عنوان یکی از قدرتهای مهم منطقهای با این موضوعات را در نظر بگیرید. صعودها و افولهای ترکیه در پیوند پیدا کردن با این تحولات قابل تامل است. جزئی از آن در ارزیابی ما به عنوان سیاستهای اشتباه ترکیه نامیده میشود اما جزء مهمتر از آن این است که تحولات عمیقی در منطقه پیرامونی ترکیه اتفاق افتاده که این کشور را در انطباق خود با این تحولات دچار چالش کرده است. همین اتفاق در ارتباط با عرستان سعودی هم رخ داده. با این تفاوت که سعودی خود را جزئی از این تحولات تلقی میکند. به همین دلیل کار این کشور سختتر بود. یک نقش به عنوان بازیگر منطقهای که نه فقط در منطقه عربی که حتی در جهان اسلام و حتی نظام بینالملل برای خود جایگاه ویژهای قائل بوده است. نقش دوم که موضوع عربستان را پیچیدهتر میکند این است که سعودی به عنوان یک دولت عربی به دلیل پیوستگی جهان عرب خود موضوع تحول بود. لذا عربستان باید در دو جبهه میجنگید. یک جبهه در برابرخواستهها برای تحول که در درون عربستان سعودی هم وجود داشت و دوم نقش منطقه ای که در جهان اسلام برای خود تعریف کرده و همیشه هم با چالش مواجه بودهاست. همین قاعده در رابطه با دیگر بازیگران منطقهای و حتی بینالمللی هم صدق میکند. خلاصه آنکه مجموعه این تحولات جدید، کل روندهای منطقهای را دچار تحول کرده و مناسبات بین بازیگران و کشورها دچار تغییر شده است. حتی این تغییر به بازیگران درون کشوری هم تسری یافته است. بین کشورهای منطقه و کشورهای جهان هم این تحول قابل مشاهده است. به عنوان نمونه در سطح بینالمللی چالشهایی که مثلا آمریکا یا فرانسه در تعامل با تحولات این منطقه در پیش داشتند دستخوش تغییر شده است. مثلا در بحران لیبی سیاست آمریکا، روسیه، یا فرانسه را ببینید. با چه خطی سیری آغاز شد و به کجا منتهی شد. امروز در چه وضعیتی است؟ اگر باز هم بخواهم به گذشته بازگردم باید اشاره کرد در ۲۰۰۳ تحول عمیقی صورت گرفت. بعد از سدهها و دههها یک تحول عمیق در عراق رخ داد. یک نظم موجود دهههای تاریخی در دوره معاصر و به یک معنا سدههای متوالی به لحاظ تاریخ بلندتر در عراق، با تحول ۲۰۰۳ در معرض دگرگونی قرار گرفت. این وضعیت امواجی را ایجاد کرد که در کل منطقه روی ایران، ترکیه، عربستان و حتی سوریه هم اثر گذاشت. این تحولات در ۲۰۱۱ به شکل گستردهتر و عمق بیشتری تکرار شد.
در مجموع موضوع ما این نیست که بین ایران و کشورهای همسایهاش مشکلاتی وجود دارد و چه باید کرد. موضوع مهمتر این است که در چه ظرف و نقشه بزرگتری این موضوعات مطرح میشود. وقتی شما در یک نقشه بزرگتر از تغییر و دگرگونی صحبت میکنید و سوال را در آن متن بزرگتر قرار میدهید پاسخ سوالات همه جانبهتر است تا وقتی که شما فکر کنید فقط یک مسئله بین ایران و عربستان یا مسئلهای بین ایران و برخی همسایگان عربی آن وجود دارد.
تحول اخیری که درباره قطر رخ داد را نگاه کنید. آیا قطر ایران است؟ قطر در دهه گذشته و به ویژه از ۲۰۰۳ به بعد بخشی از نظم عمومیتر عربی بودهاست و در کنار عربستان در تعامل و تقابل با چالشها و تحولاتی بوده که از عراق شروع و در کشورهای دیگر هم اتفاق افتاد. اما عمق و سرعت تحولات به اندازهای است که هرلحظه با تحولات جدیدی رو به رو میشویم و متغیرهای جدیدی وارد میشود و لذا شما به یکباره میبینید این بستر به ظاهر آرام بین قطر و همسایگانش یکدفعه مانند آتشفشانی سر بر میآورد. اینها همه مرتبط با عمق و گستره تحولاتی است که در منطقه در جریان است.
به عنوان نمونه دیگر نظم تاریخی که عربستان به لحاظ سنت پادشاهی داشته و تحت عنوان منشور عبدالعزیز از هنگام تاسیس عربستان سعودی تا به امروز ادامه داشته است، در سالهای اخیر دستخوش چالش شده است. یک سنت و عرف سیاسی در این کشور ایجاد شده که پادشاه بین فرزندان ملک عبدالعزیز به صورت گردشی و بر اساس سن یا برخی ملاحظات دیگری منتقل می شود. یک شیفت و نقل و انتقال تاریخی در همین چند سالی که از موضوع رابطه ایران و منطقه یا عربستان صحبت میکنیم در حال رخ دادن است و برای اولین بار بناست قدرت از نسل اول فرزندان پادشاه موسس به نسل دوم منتقل شود. همیشه به صورت تئوریک این بحث مطرح بود که اگر بنا باشد این انتقال قدرت از فرزندان عبدالعزیز به نوهها منتقل شود، این اتفاق از کدام شاخه از فرزندان رخ خواهد داد. در طول بیش از یک دهه اخیر رقابت عظیمی در درون خاندان سعودی، در بین فروع خاندان حاکم وجود داشت که این اتفاق کجا بیفتد. الان دقیقا در لحظهای هستیم که این نقل و انتقال در حال وقوع است. شاهد هستیم در یکی دو سال چند ولیعهدکنار گذاشته میشوند. تا زمانی که یک دشمن بزرگ خارجی وجود دارد اختلافات را میتوان کنترل شود. در چنین شرایطی موضوعات خارجی خرج نیازهای داخلی میشود. همین موضوع در ارتباط با جنگ یمن به صورت دیگری صدق میکند. تمام شواهد حاکی از آن است جنگی که بنا بود تا نهایتا ۳ ماه به تمام اهداف مورد نظر ریاض برسد، نه تنها به انجام نرسید بلکه به یک جنگ فرسایشی تبدیل شد و باعث استهلاک عربستان سعودی در جنبههای مختلف اقتصادی و سیاسی شده و همه علائم حاکی از آن است این اتفاق که عربستان به پیروز جنگ صحنه یمن تبدیل شود تقریبا جزو محالات است، اگرچه در دنیای سیاست هیچ محال مطلقی وجود ندارد.
چرا با اینحال جنگ یمن ادامه پیدا میکند؟ چرا یک ملت در معرض نسل کشی و کشتار است؟ به نظر میرسد وجود و استمرار جنگ خارجی در یمن هم خرج نیازهای داخلی عربستان میشود. تا زمانی که یک جنگ خارجی وجود دارد همه اختلافات و اعتراضات درون خانواده پادشاهی در ارتباط با نقل و انتقالات را میتوان سامان داد. این عادت تمام دولت هاست که در شرایط جنگ خارجی مناسبات قدرت و سیاست را متفاوت میکنند و هر که بخواهد در حوزه داخلی حرفی برخلاف نظر سیستم حاکم بزند، او را به خیانت متهم میکنند و میگویند ما در شرایط جنگی هستیم.
بر این اساس مجموعه نیازهای داخلی عربستان و همچین بازیگران دیگر یک صحنه تو در تو از منازعات چندلایه را ایجاد کرده، شما با یکی دو بازیگر و چند متغیر محدود مواجه نیستید. با مجموعهای از تحولات و متغیرهای و بازیگران موثر مختلف رو به رو هستید. امر دیگر نقش بازیگران غیردولتی است. این بازیگران در مناسبات روابط بینالملل همیشه حضور داشتهاند ولی در یکی دو دهه گذشته نقشآفرینی آنها بسیار گستردهتر شده است. در تحولات یک دهه گذشته بازیگر بینالمللی مانند القاعده را دارید که در همه مناسبات منطقهای و جهانی به نحوی نقشآفرینی کرده است. بازیگر دیگری به نام داعش را دارید که تمام مناسبات موجود در این منطقه را تحت شعاع نقش آفرینی و تاثیرگذاری های خودش قرار داده است.
برای اینکه جهتدهی مشخصی به بحث دهیم به میان کلامتان میآیم. جمعبندی که من از صحبتهای شما دارم این است که عربستان به دلیل اینکه در شرایطی خاص تاریخی قرار دارد و میخواهد این گذار را موفقیتآمیز انجام دهد به ساختن و پرررنگ کردن دشمن خارجی نیاز دارد تا فضاهای داخلی و روندی که در قالب آن روند انتقال قدرت انجام گیرد امن و مهیا باشد. بر این اساس اگر این مفروض شما را صحیح در نظر بگیریم ما قاعدتا باید انتظار داشته باشیم به مرور زمان و با توجه به اینکه پروسه انتقال قدرت تقریبا در روال افتاده و در حال انجام است به تدریج از حجم تنشها و اختلافات بین ایران و عربستان کاسته خواهد شد؟
البته من نگفتم تنها عنصر این است. اما این یک عامل تقویت کنندهاست که نقش کاتالیزوری ایفا میکند. بستر قبلی آن تحولاتی بود که به آن اشاره کردم و مجموعه تحولات تازه در منطقه عربی رخ داد. ایران و عربستان بازیگران عمدهای بودند که هر یک در سطح منطقهای تلاش کردند نقشآفرینی کنند و تاثیرگذاری در روند تحولات داشته باشند و به نحوی بر مناسبات درحال تغییر تاثیر بگذارند که منافعشان کمتر به خطر بیفتد. این خود یک نزاع چند لایه را بین بازیگران منطقهای و همچنین در سطح بزرگتر و بینالمللی در این منطقه ایجاد کرد. منطقه در یک پرانتز تاریخی قرار دارد. خروج از وضعیت سابق و ورود به مرحله جدیدی که هنوز مشخص نیست چه مختصاتی خواهد داشت. این بستر رقابت و تشدید درگیریها و تحولات در سیاست عربستان در تقابل با ایران را شکل داد. اما نیازهایی که به آن اشاره کردم به ویژه نیاز داخلی و عملیات نقل و انتقالی باعث تشدید این روند در یکی دو سال اخیر شده و و نیاز بیشتری را نسبت به این موضوع ایجاد کرد.
سوال طبیعی این خواهد بود که اگر اینگونه است سمت و سوی آینده چه خواهد بود؟
هریک از این متغییرهای اساسی که به آن اشاره کردیم چه بستر بزرگ تحولات در منطقه و چه موضوع نقل و انتقال داخلی در عربستان سعودی هریک از اینها سمت و سویی که پیدا میکند میتواند بر مناسبات عمومیتر و از جمله بر روابط ایران و عربستان تاثیر بگذارد. ما به عنوان جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تحولاتی ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ تلاش کردیم نخست اصل تغییر و تحول را به عنوان اصلی کاملا واقعی و طبیعی به رسمیت بشناسیم. یک جوشش درونی و بیرونی وجود دارد که خواهان تغییر و تحول است. در برابر این وضعیت چند سیاست میتوان در پیش گرفت. یک سیاست این است که اصل تحول را به رسمیت بشناسید و سعی کنید سمت و سوی تحولات به نحوی باشد که کمترین خطرات و چالشها برای شما پیش آید. این روندی است که جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته است. روند دیگری که عربستان سعودی در پیش گرفته، مدل دوم است. سیاست عربستان سعودی در تعارض با این تحولات بوده، ریاض به عنوان بزرگترین حافظ وضع سابق نقشآفرینی کرده، یعنی سعودی از سال ۲۰۰۳ تا به امروز بیشتر با واقعیتهای پیرامونی خود جنگیده و تلاش کرده با تغییر مقابله کند.
البته اینجا من کمی با شما اختلاف نظر دارم. عربستان سعودی به صورت کلاسیک همواره در چارچوب دفاع از وضع موجود سیاستگزاری کرده است، ولی اتفاقا چند سالی است که به ویژه بعد از روی کار آمدن ملک سلمان، آنها به کنشگری تجدیدنظرطلب بدل شدهاند که با رویکردی تهاجمی تلاش دارند نظم کنونی را تغییر دهند. وضعیت در سوریه، عراق یا یمن یا حتی رقابتی که با ایران دارد جملگی نشان از خروج سعودی از پوستهای دارد که سالها در قالب محافظهکاری سعودی از آن یاد میشد.
اگر توضیح بیشتری دهم متوجه خواهید شد که هر دو از یک حقیقت صحبت می کنیم ولی با تعابیر مختلف. ببینید عربستان در سال ۲۰۰۳، و بعد از آن تحول تاریخی که در عراق اتفاق افتاد سفارت خود را در بغداد بست. نظم جدید در عراق را به رسمیت نشناخت تا یک سال قبل که سفارت خود را مجددا در عراق بازگشایی کرد. در واقع در تمام این دوره طولانی (۲۰۰۳ تا ۲۰۱۶) عربستان هم به شکل نمادین با بستن سفارت خود و هم به شکل عملی با حمایت از گروههای تروریستی و امداد آنهایی که در برابر نظم جدید در حال شکل گیری در عراق بودند، تلاش کرد نظم جدید بعد از ۲۰۰۳ در عراق شکل نگیرد. حدود یک سال است که ریاض به این جمعبندی رسیده جنگ با واقعیت جدید در عراق بیپایان و بینتیجه است. یک نوع اصلاح و تغییر در سیاست خود انجام داده که این مشکل را دور بزند و از طریق تعامل با بازیگران عراقی سعی کند در روند تحولات تاثیر بگذارد. اما با یک تاخیر طولانی حدود ۱۳ساله دست به چنین کاری زدهاست. در همین چارچوب سفرهای شخصیتهایی چون، مقتدی صدر، حیدر عبادی و یا عمار حکیم باید مورد توجه قرار گیرد.
در ارتباط با یمن، باید توجه داشت که در این کشور یک تحول عمدهای رخ داد، یمن در طول دهههای گذشته در فلک قدرت عربستان سعودی و به عنوان حیات خلوت این کشور تلقی می شده و هیچ نقشآفرینی مستقل از عربستان در یمن دیده نشده است. برای نخستین بار در چند سال گذشته در یمن اتفاقاتی افتاد که این مناسبات را دستخوش چالش کرد. عربستان ابتدا با طرحها و ابتکارهای سیاسی سعی کرد اوضاع را مدیریت کند، وقتی دید در این روند نمیتواند به نتیجه مطلوب برسد، وارد جنگ مستقیم شد. البته تصورشان این بود جنگ برق آسا خواهد بود که هم به این نیاز منطقهای عربستان پاسخ میدهد و تحول در یمن را کنترل میکند و هم شروع تحول درونی هم میشود. به این ترتیب که محمدبنسلمان به عنوان فرمانده این جنگ فکر میکرد با عملیاتی برقآسای جنگی و پیروزی سریع یک ذخیره استراتژیک داخلی برای نقل و انتقال خود ایجاد خواهد کرد به عنوان اینکه کشتیبان را سیاستی دگر آمد؛ یک نیروی جوان آمده که اتفاقا پیشرو هم هست و منافع عربستان را با سرعت و به صورت برق آسا تامین میکند. اما به هر ترتیب این اتفاق نیفتاد و ارزیابیها و مفروضات در ارتباط با یمن اشتباه بود. یمن مقاومت کرد، صنعا ایستاد و این جنگ عملا تا به امروز ادامه پیدا کرده و به یک روند فرسایشی تبدیل شده، جنگ فرسایشی که نتایج معکوسی میتواند هم به لحاظ منطقهای و هم به لحاظ سیاست داخلی عربستان به همراه داشته باشد.
اما با اینحال ادامه جنگ همچنان یک کارکرد خواهد داشت. آن این است که وقتی جنگ خارجی وجود دارد، رقابتها و مناسبات درونی خانواده سلطنتی را میتوان بهتر و موفقتر مدیریت کرد. چون هرکس در این شرایط بخواهد مخالفت کند، سریع به او برچسب زده خواهد شد که در شرایط جنگی خیانت میکند.
در نتیجه خود به خود یک کنترل درونی اتفاق میافتد و اگر کسی این کنترل درونی را انجام ندهد، به لحاظ بیرونی بر او تحمیل خواهد شد. بنابراین در یمن هم سیاست عربستان بازگرداندن عقربه زمان به وضع سابق است.
سوریه اما، تنها جایی در جهان عرب است که عربستان سعودی سیاست تغییر را در آن دنبال میکند. علت هم کاملا مشخص است. چون سوریه تنها نقطه بارز در جهان عرب است که در طول چند دهه گذشته هیچگاه در اردوگاه سعودی نبوده است. یعنی سوریه هرگز جزئی از منظومه سیاست منطقهای عربستان نبوده است. اینکه چه بوده، بحث دیگری است، اما دنبالچهای از سیاست ریاض نبوده و همیشه تلاش کرده سیاست مستقلی از منظومه رسمی عربی به نمایندگی عربستان به ویژه در دو دهه اخیر اتخاذ کند. عربستان فکر میکرد در این لحظه خاص وقت تسویه حساب با این مشکل چند دههای است و دوم با توجه به رابطه خاص سوریه با ایران هدف گرفتن دمشق باعث میشود به ایران ضربه وارد شود و میتواند موتور محرکه پیشرویهای ایران را متوقف کند.
قدری با نگاه به آینده موضوع را بررسی کنیم. به ماجرای عربستان و سوریه اشاره کردید. در خصوص سیاست عربستان به موضوع سوریه این یک واقعیت بدیهی است که نگاه ریاض به مناقشه سوریه تغییر کرده. آنها ابتدا از حمله نظامی بینالمللی به سوریه سخن میگفتند، به تدریج به دلایل مختلفی از مواضع خود کوتاه آمدند و حالا حتی نقل قولی از عادل جبیر منتشر میشود که هرچند تکذیب شد ولی حائز اهمیت است. نقل قولی که در آن وزیر خارجه عربستان میگوید بشار اسد میتواند در قدرت بماند. این عقبنشینی سعودی چه مابهازای خارجی داشته است؟ آیا پخت و پزهای پشت پردهای صورت گرفته که مثلا مناطقی از سوریه زیر نظر دولت سوریه نباشد، یا نوار ارتباطی در خاک سوریه که ایران از آن طریق با لبنان ارتباط می گرفت قطع شود؟
من فکر میکنم نه فقط عربستان، بلکه بسیاری از بازیگران منطقهای سیاستشان در خصوص سوریه به مرور زمان دستخوش تحول شد. اولویت برای عربستان، ترکیه، قطر و همچنین برخی بازیگران بینالمللی تغییر و تحول برق آسا در دمشق بود. آنها به شکل روشنی در درجه اول به دنبال سرنگونی نظام کنونی سوریه بودند. سمت و سوی واقعی تحولات در منطقه و سوریه به سمتی رفت که موجب بازاندیشی، بسیاری از این بازیگران شد. مثلا یکی از متغیرهای عمده در مقطع ابتدایی این بحران، این بود که به موضوع تروریسم به عنوان یک ابزار در چارچوب اهداف مشخص سیاسی می نگریستند.
در همین چارچوب هم لجستیک، حمایت سیاسی، اقتصادی، مالی، ایدئولوژیک و تسلیحاتی توسط بسیاری از بازیگران منطقهای و بینالمللی از این گروههای تروریستی انجام میشد. چرا؟ چون فکر میکردند این گروهها فقط کارکرد مشخص دارند و علیه نظم جدید در بغداد و وضعیت موجود در دمشق فعالیت خواهند کرد و در نتیجه در قالبی کنترل شده منافع آنها را بدون هزینه تامین خواهند کرد. روند واقعی تحولات به سمتی رفت که این غولی که از چراغ جادو بیرون آورده شد به هیولای بزرگی تبدیل شد و کل منطقه و جهان را تهدید کرد. یعنی همان بازیگران منطقهای که فکر میکردند این بازیگر تروریستی کارکرد مشخص در قالب اهداف استراتژیک آنها ایفا میکند به یک تهدید برای امنیت خودشان تبدیل شد. مشکل اینجا بود که بازیگران بینالمللی و منطقهای توجه به این واقعیت نداشتند که این گروههای تروریستی پروژه مستقل خود را دارند. در واقع آنها آرزوها و آرمانهای بینالمللی نه فقط برای خود و منطقه که برای کل جهان اسلام و فضای بینالملل دارند.
در دوران نهضتهای آزادیبخش، این جنبشها نقشآفرینیهای ملی در چارچوب کشورهای خود تعریف میکردند. نهضت آزادیبخش الجزایر دنبال آزادی الجزایر از اشغال فرانسه بود. هر کدام علیه یک دولت استعمارگر فعالیت میکردند و هدف آنها در همان چارچوب جغرافیایی محدود میشد. البته ارتباطاتی میان این نهضتها وجود و همپوشانی منافعی وجود داشت اما نهضتهایی در چارچوبه های ملی بودند. برای اولین بار در تعریف این نقشآفرینی یک تحول عمده ایجاد شده است. آنهم این است این بازیگران غیردولتی، چارچوبهای دولت - کشورها مرزهای موجود را در نوردیدند و برای خود رسالت منطقهای و جهانی قائل هستند و این موضوع مهمی است. به بحث خودمان بازگردیم. در خصوص سوریه آنچه رخ داد مختص عربستان نیست. روند تحولات سوریه و عراق به سمتی رفت که بسیاری از بازیگران منطقهای و بینالمللی به بازاندیشی سیاستهای سابق واداشت. به تعبیر فقهی از باب اکل میته یعنی خوردن گوشت مرده. قاعده فقهی است که می گوید که ضرورات برخی امور ممنوع را مباح و مجاز میکند. مثالش این است که اگر کسی در حال مرگ بود و هیچ چیز برای خوردن نداشت، مجاز است گوشت مرده دیگری که آنجا افتاده رو بخورد. بسیاری از بازیگران منطقهای و جهانی نه از روی میل، بلکه از روی اضطرار ناشی از روند واقعی تحولات در معرض انتخابهای جدید قرار گرفتند که سیاست قبلی آنها پاسخگو نبوده است.
این اما بیشتر نگاه منطقهای است. اگر بخواهیم نگاه جامعتری به ماجرا داشته باشیم به فضای دیگری میرسیم. تحلیل دیگری که وجود دارد این است که درگیریهای منطقهای نه تنها ضرر و زیانی برای قدرتهای غربی و آمریکا ندارد، که حتی میتواند منافع آنها را هم تامین کند. مثلا از جایگاه آمریکا قضیه را نگاه کنیم. اینکه این منازعات در سوریه رخ دهد و عربستان و ایران با یکدیگر درگیر شوند، بشار اسد باشد یا نباشد، چه ضرری برای منافع ایالات متحده دارد؟ از سوی دیگر گفته میشود میتوان این رفتار را با تجربه مدل فروپاشی شوروی مقایسه کرد. به این ترتیب که آمریکا برای زمین زدن شوروی تمام تلاش خود را به کار بست و موفق شد مسکو را در بحرانهای امنیتی در هم تنیده و گستردهای که فراتر از توان مالی، استراتژیک و نظامی شوروری بود درگیر سازد تا بالاخره شوروی از درون تحلیل رفت و سقوط کرد. شوروی در بحران کوبا مداخله کرد، در حالی که از درون در حال فروپاشی بود. آمریکا در آن مقطع شاید هزینههای زیادی برای رقابت و درگیری با شوروی انجام میداد، اما آن هزینه به طور مثال ۵ از ۱۰ توان آمریکا بود، در حالیکه شوروی ناگزیر بود ۸ یا ۹ از ۱۰ توان خود را خرج کند. همین تجربه به نوعی برای ما هم میتواند در حال تکرار باشد. شاید ما موفق شدیم مناقشه سوریه را آنطور که خود میخواستیم تغییر دهیم، شهرهای اشغال شده را یکی پس از دیگری آزاد کردیم، ولی خوب میدانیم که دههها زمان میبرد که این سوریه به وضعیت پیش از جنگ بازگردد. ضمن اینکه آیا توان داخلی ما آنقدری هست که بتوانیم این روند را ادامه دهیم؟ شاید اساسا تئوری از سوی آمریکا در جریان بوده که ما را در بحرانهای درهم تنیده بیشتری که توانمان را فرسایش دهد درگیر سازد.
این سوال دقیق شما زاویه دیگری به بحث های ما اضافه میکند. معمولا بحثهای تحولات سیاسی و بینالمللی تکبعدی نباید مورد بررسی قرار گیرد. سوال شما فرصتی را ایجاد میکند که از بعد دیگری هم به این بحران و تحولات جاری در منطقه نگاه کنیم. تا هنگامی که تحولات در منطقه ما ذیل یک سقف کنترلشده ادامه پیدا کند، رویارویی فرسایشی به نفع برخی بازیگران منطقهای و بینالمللی است. به طور مشخص اسرائیل بزرگترین برنده در سطح منطقه ای این تحولات و بحرانهای گسترده در منطقه عربی است. از هر طرف که کشته شود به نفع اوست. یعنی تمام
منبع: جماران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۰۵۳۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جوانان باید از منطق سیاستها و رفتار نظام با خبر باشند | آنها بدانند چرا حاضر به ایجاد روابط با برخی کشورها نیستیم | دانشآموزان را از خطرها و دشمنیها آگاه کنید
رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز معلم در دیدار هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور، تکریم و تشکر از معلم را وظیفه فرد فرد ملت خواندند و با اشاره به اینکه آموزشوپرورش از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری با هیچ دستگاه دیگری قابل مقایسه نیست، افزودند: هویتسازی نسل نوجوان و جوان و ایجاد شوق و امید در او، تحول مستمر، توانمندسازی مادی و غیرمادی معلمین، حمایت از مراکز تربیت معلم، تقویت معاونت پرورشی و الگوسازی در جامعه معلمین، مهمترین سرفصلهای کاری آموزشوپرورش است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای همچنین گسترش تظاهرات حمایت از ملت فلسطین در آمریکا و کشورهای دیگر را نشانه استمرار اولویت مسئله غزه در افکار عمومی جهان خواندند و تأکید کردند: جنایات رژیم صهیونیستی و همدستی آمریکا با او، حقانیت مواضع نظام و ملت ایران را در نفی رژیم اشغالگر و بدبینی به آمریکا اثبات کرد و همه بدانند هیچ راه حلی برای حل مسئله فلسطین جز بازگشت این سرزمین به صاحبان مسلمان، یهودی و مسیحی آن وجود ندارد و روابط با رژیم صهیونیستی و عادیسازی، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ایشان با تبریک روز معلم به جامعه عزیز معلمان به عنوان پرورشدهندگان فضیلت و سازندگان آینده کشور، گفتند: توجه و احترام همگانی به معلمان، باعث ایجاد جاذبه بیشتر برای این شغل شریف، ارتقای سطح جامعه معلمین و در نتیجه، ارتقای کشور میشود و لازم است رسانهها و صاحبان تریبونهای عمومی در زمینه تبیین جایگاه معلم و ضرورت تمجید از او، فعال شوند.
رهبر انقلاب علت متفاوت بودن اهمیت آموزشوپرورش با دیگر دستگاهها را تربیت منابع انسانی برشمردند و گفتند: همه دستگاهها بکارگیرنده نیروی انسانی هستند، اما آموزشوپرورش، پرورشدهنده منابع انسانی است.
حضرت آیتالله خامنهای معلمان فعال را هویتسازان نسل نوجوان و جوانان دانستند و گفتند: هر حرف و رفتار و موضعگیری و حتی اشاره معلم در شخصیتسازی نسل نو تأثیر دارد.
ایشان وجود نیروی انسانی خوب را غیرقابل مقایسه با منابع و سرمایههای طبیعی خواندند و گفتند: پیشرفت، امنیت، سلامت، علم و تحقق همه ارزشهای انسانی و اسلامی در کشور در گرو وجود نیروی انسانی مناسب است که این کار عظیم برعهده آموزشوپرورش است.
حضرت آیتالله خامنهای سخنان وزیر آموزشوپرورش در این دیدار را خوب ارزیابی کردند و افزودند: بحمدالله برخی نکاتی که در سالهای گذشته بیان کردهایم در مسیر اجرا قرار گرفته است.
رهبر انقلاب در تبیین سرفصلهای مهم آموزشوپرورش، اجرای سند تحول را مهمترین خواندند و گفتند: از انفعال و کمتوجهی به این سند در سالهای گذشته، ضرر کردیم، اما بازنگریِ در حال نهایی شدن این سند و تدوین نقشهراه اجرایی آن خبر خوبی است که ترمیم سند تحول با استفاده از نخبگان داخل و خارج آموزشوپرورش، باید مستمر ادامه یابد.
«توانمندسازی»، سرفصل دومی بود که حضرت آیتالله خامنهای در باب وظایف آموزشوپرورش مطرح کردند.
ایشان گفتند: توانمندسازی معیشتی و مادی معلمان همیشه مورد تأکید بوده و اکنون نیز هرچه ممکن است باید در این زمینه تلاش شود.
رهبر انقلاب افزودند: توانمندسازی، اما محور دیگری هم دارد و آن قوامیافتگی کار «معلمی» است؛ یعنی معلم از نیروی معنوی و عشقی که در وجود هر انسانی به تعلیم و تربیت وجود دارد، استفاده کند و با بهرهمندی از ملزومات، نیازها و تجربیات، شغل پرمرتبت معلم را قوام و استواری و استحکام دهد.
ایشان در همین بحث، نیت، روحیه، انگیزه و درک حقیقی از «معلمی» را لازمه پرورش نسل نو دانستند و افزودند: معلمی صرفاً با کلاس و تدریس محقق نمیشود.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین تقویت مراکز تربیت معلم را لازمه دستیابی جامعه معلمین به سطح تراز خواندند و افزودند: دانشگاه فرهنگیان و دیگر مراکز تربیت معلم باید کاملاً تقویت شوند.
سرفصل سومی که رهبرانقلاب به تبیین پرداختند، اهمیت و لزوم تقویت معاونت پرورشی بود. ایشان گفتند: در برههای عدهای میگفتند معاونت پرورشی لازم نیست و خود معلم در کنار تعلیم وظیفه پرورش را هم انجام میدهد؛ البته این حرف درست است، اما صرف توجه معلم به مسائل پرورشی کافی نیست و باید مجموعهای، متولی این مسئله بسیار مهم باشد.
حضرت آیتالله خامنهای، جلوگیری از ایجاد و شیوع آسیبهای اجتماعی را جزو توقعات از جوانان خواندند و گفتند: مقدمه و شرط تحقق این مهم آن است که در خود مدارس آسیبهای اجتماعی وجود نداشته باشد که این جزو وظایف معاونت پرورشی است.
تبیین صحیح مسائل بنیادی کشور و نظام برای نوجوانان و جوانان، وظیفه دیگر معاونت پرورشی بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: اگر میلیونها جوان و نوجوان، مصالح بنیادی و مسائل اساسی کشور را بشناسند، از جبهه دوست و دشمن آگاه باشند و در مقابل اهداف دشمنان ملت واکسینه شوند، سرمایهگذاری عظیم رسانهای و سیاسی دشمنان نتیجهای نخواهد داد.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: دانشآموزان، جوانان و نوجوانان باید از منطق و عقلانیت سیاستها و رفتار نظام باخبر باشند و بدانند پشت شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیلِ» ملت چه منطقی نهفته است و چرا ایران حاضر به ایجاد روابط با برخی کشورها و دولتها نیست.
رهبر انقلاب در سرفصلی دیگر با تأکید بر اهمیت ثبات مدیریتی در آموزش و پرورش، تغییرات کوتاهمدت مدیریتی را موجب به ثمر نرسیدن کارهای اساسی دانستند و گفتند: بنده در مدیریتهای سطح بالا تا متوسط تأکید بر ثبات دارم تا بتوان برنامهها و کارهای مهم را دنبال کرد.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به وجود الگوهایی برای اقشار در صنوف مختلف جامعه، الگوسازی و معرفی نمونههای برتر معلمان را ضروری و شوقآفرین خواندند و افزودند: آموزش و پرورش باید الگوهای موفقی همچون معلمی که خوب تدریس میکند یا سالهای طولانی از عمر خود را صرف تدریس کرده است، یا رنج رفت و آمد به مناطق دشوار برای تدریس به دانشآموزان را به جان خریده است، شناسایی، و این معلمان را به عنوان قهرمانان تعلیم و تربیت معرفی کند.
ایشان در بخش دیگری از سخنانشان و در بیان انتظارات از جامعه معلمان، معلم را نه فقط آموزنده علم بلکه پرورنده هویت دانشآموز خواندند و گفتند: معلم میتواند تواناییهای بالقوه و استعدادهای دانشآموز را همچون استخراج طلا و نقره از معدن، کشف و بالفعل کند؛ بنابراین معلم باید در کنار علمآموزی، انگیزه، همت، اعتماد به نفس و شوق به درس و کار هم به دانشآموز بدهد تا ظرفیتهای درونی او شکوفا شود.
«دادن نگاه ملی به دانشآموز» انتظار دیگری بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: نگاه ملی یعنی دانشآموز بداند که تحصیل و کلاس درس قطعهای از حرکت عمومیِ پیشرفت و جزیی از ماشین عظیم پیشبرنده کشور و نظام است، بنابراین لازم است دانشآموزان را با افتخارات ملی، داشتههای کشور، پیروزیهای ناشی از راههای درست، آشنا و همچنین از خطرها و دشمنیها آگاه کنید.
ایشان امیدآفرینی را وظیفه دیگر معلمان دانستند و افزودند: امید تضمینکننده آینده کشور است و اگر کسی امید را در دل و جان جوان و نوجوان برانگیزد در واقع به ساخت آینده کشور کمک کرده است و به همین علت است که مکرراً بر امیدآفرینی اصرار میکنیم.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: افرادی که از سر لجاجت با نظام یا دولت یا اشخاص دیگر، جوانان را ناامید میکنند در واقع به آینده کشور لطمه میزنند.
«تشویق دانشآموزان به فعالیتهای اجتماعی» و همچنین «مهارتآموزی به دانشآموزان»، توصیههای دیگر رهبر انقلاب به معلمان بود.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنانشان به مسئله غزه پرداختند و افزودند: با وجود تلاشهای زیاد صهیونیستها و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی آنها مسئله غزه همچنان مسئله اول دنیا است که اعتراضها به جنایات رژیم صهیونیستی در دانشگاههای آمریکا و گسترش آن به دانشگاههای اروپا از نشانههای استمرار حساسیت افکار عمومی جهان به مسئله غزه است.
ایشان افزایش روزافزون فشار افکار عمومی بر روی رژیم اشغالگر را ضروری خواندند و افزودند: رفتار وحشیانه و بی رحمانه سگ هار صهیونیستی باعث اثبات حقانیت موضع جمهوری اسلامی و ملت ایران شد و کشتار سی و چند هزار نفر که نیمی از آنها زنان و کودکان هستند ذات شریر و خبیث رژیم صهیونیستی و حقانیت موضع همیشگی ایران را به همه دنیا نشان داد.
رهبر انقلاب، رفتار آمریکا و دستگاههای مرتبط با آنها را در قبال «اعتراض بدون خشونت و تخریب» دانشجویان معترض به جنایات اسرائیل، دلیل دیگری بر اثبات موضع جمهوری اسلامی ایران در بدبینی به دولت آمریکا دانستند و گفتند: این موضوع به همه نشان داد که آمریکا شریک جرم و همدست صهیونیستها در گناه نابخشودنی کشتار مردم غزه است و برخی حرفهای بهظاهر دلسوزانه آنها هم دروغ است؛ بنابراین موضع جمهوری اسلامی که نمیتوان به دولت آمریکا خوشبین بود و به آن اعتماد کرد، اثبات شد.
حضرت آیتالله خامنهای تنها راهحل مسئله فلسطین را پیشنهاد مطرح شده از جانب ایران یعنی بازگشت فلسطین به صاحبان اصلی آن اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی خواندند و تأکید کردند: تا وقتی فلسطین به صاحبان خود بازنگردد مشکل غرب آسیا حل نخواهد شد و حتی اگر بیست، سی سال دیگر هم تلاش کنند که رژیم صهیونیستی را سر پا نگه دارند -که انشاءالله نمیتوانند- این مسئله، حل شدنی نخواهد بود.
رهبر انقلاب افزودند: فلسطین باید به مردم آن بازگردد و پس از تشکیل نظام فلسطینی، خودشان تصمیم بگیرند که با صهیونیستها چه کنند.
ایشان با اشاره به تحرکاتی برای عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه، گفتند: بعضیها خیال میکنند با این کارها مسئله حل خواهد شد در حالی که با فرض عادی شدن روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی اطراف، نه تنها مشکل حل نمیشود بلکه مشکل متوجه دولتهایی خواهد شد که با چشم بستن بر جنایات رژیم اشغالگر با آن دست دوستی دادهاند و ملتها به جان خود آن دولتها خواهند افتاد.
در ابتدای این دیدار وزیر آموزش و پرورش در گزارشی از مراحل نهایی بازنگری در سند تحول خبر داد. آقای صحرایی، تصویب نقشه راه اجرایی سند تحول با محوریت معلمان، برنامههای درسی و تربیتی، مدارس و ارزشیابی تحصیلی را از دیگر فعالیتها اعلام کرد.
استخدام کمسابقه ۷۰ هزار معلم با اولویت جذب دانشجو-معلمان، تکمیل و ساخت ۲۹۰۰ مدرسه در سراسر کشور، افزایش سهم دانشآموزان فنیوحرفهای در مقطع تحصیلی متوسطه دوم، پیگیری سیاست «هر دانشآموز یک مهارت شغلی»، ارتقای امور پرورشی و مشاورهای از جمله محورهای گزارش وزیر آموزشوپرورش در این دیدار بود.