حميدرضا جلاييپور:اصلاحطلبان از روحاني نا اميد نشدهاند/ چرا چهره های دولتی در مراسم ابراهیم یزدی شرکت نکردند ؟/ اصلاحطلبان همچنان دنبال حمايت از روحاني هستند
تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۱۸۸۶۲
اين تندروها هستند كه ميخواهند انقلاب اسلامي را به حكومت اسلامي تقليل دهند و نميتوانند موفق شوند. به چند دليل كه يكي از آنها حضور چهار دههاي و ريشهاي اصلاحطلبان است. لذا به اين تفاوتها بايد توجه كرد. به گفته جلایی پور اصلاحطلبان منتظرند تا حسن روحاني به وعدههايي كه در انتخابات داده عمل كند و از همين رو به هيچ عنوان از روحاني نااميد نشدهاند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اخيرا برخي چهرههاي اصلاحطلب منتقدانه نسبت به روحاني سخن ميگويند. به اعتقاد آنها آقاي روحاني در انتخابات راهنماي چپ را زد و راي از بدنه اجتماعي گرفت اما حالا به راست چرخيده است. شما اين موضع را قبول داريد؟
آقاي روحاني در مبارزات انتخاباتي خيلي خوب ظاهر شد ولي بعد از انتخابات خودش مباحث را تندتر كرد. اين اصلا تقاضاي اصلاحطلبان نبود. بعد به خاطر فشارهاي بعد از انتخابات آقاي روحاني سعي ميكند كه فضا را آرامتر كند. هم با سخن و هم با عمل؛ مثل چيدن كابينه. اصلاحطلبان همچنان اميدوارند وعدههايي كه روحاني در انتخابات داده عملي كند. اصلاحطلبان اصلا نااميد نشدهاند. اصل به بار نشستن وعدههاست. اينكه چه كسي آن را اجرا كند چندان مهم نيست. از اين نظر اصلاحطلبان نااميد نشدهاند. مردم هم منتظر هستند كه شعارها تحقق يابد.
اصلاحطلبان تا كجا بايد پايروحاني بايستند؟
اصلاحطلبان پاي حمايت از روحاني هستند تا وقتي كه او دنبال تحقق وعدههاي خود است. بحث آقاي روحاني در مورد اهل سنت و زنان خيلي خوب بود. برخي ميگويند اين حرفها زده ميشود اما اجرا نميشود اما به نظر من اينكه رييسجمهور يك حرف خوبي را ميزند خود يك عمل خوب هم هست. او ميگويد اهل سنت ماليات ميدهند و جوانانشان به سربازي ميروند پس چرا نبايد در مديريت كشور نقش داشته باشند؟! اين يكي از حرفهاي جدي اصلاحطلبان است كه ايران را براي همه ايرانيان ميخواستند و ميخواهند. اصلاحطلبان به همين دليل از آقاي روحاني حمايت ميكنند.
راهبرد اصلي اصلاحطلبان نسبت به دولت دوازدهم بايد چگونه باشد؟
راهبرد اصلاحطلبان نسبت به آقاي روحاني روشن است و آن حمايت و تشويق و نقد همدلانه است. در انتخابات واقعا اصلاحطلبان تمام قد ظاهر شده و از او حمايت كردهاند. الان هم آقاي روحاني را تشويق ميكنند كه شعارهايي را كه داده پيگيري كند. همچنين اگر لازم باشد انتقاد هم ميكنند.
بركات ائتلاف با معتدلين براي جريان اصلاحات بيشتر بوده يا مشكلات و مضراتش؟
بركات آن بيشتر بوده است. مهمترين مساله اصلاحطلبان و اعتدالگرايان و اصولگرايان ميانهرو منافع ملي و حفظ و بقاي ايران (در خاورميانه لرزان) است. ائتلافي كه اصلاحطلبان با اعتدالگرايان كردند بر سر اين مساله بود. اينكه كشور از بحران بيرون بيايد. ما الان خيلي از وضعيت پيش از ۱۳۹۲ فاصله گرفتهايم و اين به نفع كشور بوده است. ما اميدواريم با همان راهبردهايهاي حمايتي، تشويقي و انتقادي، آقاي روحاني بتواند به وعدههايي كه به مردم داده عمل كند.
نيروهاي جامعه مدني نيز از فرصتي كه با خروج از شرايط نيمه امنيتي و بحراني قبل از ٩٢ به دست آمده استفاده كنند و جامعه مدني را تقويت كنند. مشكلات كشور به همكاري نيروهاي جامعه مدني و همكاري نيروهايي كه در دولت هستند نيازمند است. ما هم دولت پاسخگو، شفاف و حساس به مسائل جامعه ميخواهيم و هم يك جامعه مدني قوي و زنده ميخواهيم تا بتوانيم به رفع مشكلات غامض جامعه بپردازيم.
با فقدان ابراهيم يزدي نهضت آزادي و جريان ملي مذهبي چه وضعيتي پيداميكنند؟
مهمترين سرمايههاي اين دو جريان ريشهدار (كه ريشه آنها به پيش از انقلاب و نهضت ملي مصدق باز ميگردد) شخصيتهاي آن بوده است. افرادي چون مرحوم بازرگان، دكتر يزدي و سحابيها از شخصيتهاي برجسته آن بودهاند. اين موضوع نقش شخصيتها، در مورد اين جريانها حايز اهميت است. و امروز متاسفانه اين جريان ريشهدار يكي از سرمايههاي شخصيتي خودشان را از دست دادهاند.
به نظر من تا بازآفريني دوباره اين شخصيتها مهمترين كار اين است كه حاملان و فعالان نهضت آزادي و ملي مذهبي خصيصههاي ابراهيم يزدي را زنده نگاه دارند و به اين شيوه راه دكتر يزدي را ادامه دهند. آقاي يزدي ويژگيهاي مهمي داشت و چهار ويژگي او در زمينه جامعه سياسي ايران اهميت دارد.
اول اينكه او «ايستادگي مدني» براي تحقق شعارهاي اصلي انقلاب اسلامي داشت. او هيچگاه از انقلاب اسلامي و شعارهاي اصلي آن دور نشد. در شعارهاي اصلي انقلاب چهار مفهوم كانوني وجود دارد؛ استقلال، آزادي، جمهوري و اسلام. او نسبت به اين چهار مفهوم و ارزشهاي كليدي در ارتباط با انقلاب اسلامي و ايران خيلي جدي بود. او در اين مورد با كسي شوخي نداشت و از اهداف بزرگ انقلاب اسلامي تا آخر دفاع كرد.
دوم اينكه آقاي يزدي در مورد تقويت مردمسالاري كه از اهداف نظام بود، كوشا بود. او با رفتار و كردارش نشان داد كه راه رسيدن به اين هدف صبوري و شكوري است. او واقعا اين مساله را خيلي خوب در چهار دهه اخير نشان داد. او در اين راه متحمل هزينههاي سنگين شد. جزو شخصيتهايي بود كه بيشترين تهمتها و تهديدها را از كيهانيان دريافت كرد. فعاليت ٧٠ ساله يزدي سرشار از صبوري و ايستادگي مدني بود.
سوم اينكه ابراهيم يزدي به عنوان يك كنشگر سياسي و تحليلگر بيشتر در منطقه خاكستري بود. او اهل سياه و سفيد و اهل صفر و صد كردن مسائل نبود. او جزمانديش و دگم نبود.
ويژگي چهارم اينكه او نشان داد كه اهل گفتوگو، مذاكره، انعطاف و اميد به آينده است و اهل طرد نيست.
اين چهار ويژگي اگر از سوي دوستداران نهضت تداوم پيدا كند، فقدان مرحوم يزدي تا حدودي جبران ميشود.
قرابت گفتمان اصلاحطلبي و نيروهاي سياسي اصلاحطلب در حال حاضر براي پيشبرد اهداف اصلاحطلبي منطبق با تبار مشروطه با اعتدالگرايان بايد باشد يا از جنس اصلاحطلبي مرحوم دكتر يزدي؟
شما به اعتدال گرايي مشروطه و اصلاحطلبي دكتر يزدي اشاره كرديد. به نظر من اين سوال شما مقداري ايراد دارد. چون اصلاحطلبي را در برابر اعتدال گرايي قرار دادهايد. اعتدالگرايي يك روش فعاليت اجتماعي و سياسي است و كوشش ميشود كه براي حل مشكلات افراط و تفريط نشود. و اصلاحطلبي يك فكر و يك رويكرد كلان در پاسخ به نياز دايم جوامع امروزي به تغييرات اجتماعي است. اصلاحطلبان هم در روش مايل هستند كه عقلايي و مبتني بر ميانهروي و ارزيابي هزينه و فايدهها حركت كنند. از اين نظر اصلاحطلبي با اعتدالگرايي اشتراك دارد. ولي هدف اصلاحطلبي روشن است و آن تقويت مردمسالاري به روشهاي قانوني، مسالمتآميز و تدريجي در ايران است. لذا اصلاحطلبي يك جريان اساسي در تاريخ معاصر ايران است. شما ميتوانيد تبار آن را از نيمه دوم قرن نوزدهم توسط اميركبير پيگيري كنيد و در انقلاب مشروطه و نهضت ملي و انقلاب اسلامي دنبال اين جريان اصلاحطلبي را پي بگيريد و در ٢٠ سال اخير (پس از ۱۳۷۶) ما با يك جريان استوار اصلاحطلبي در ايران روبهرو بودهايم. در اين جريان ١٥٠ ساله و در اين ٢٠ سال خيلي از شخصيتها نقش داشته و دارند كه يكي از آنها مرحوم دكتر يزدي است.
به نظر شما چرا هيچ يك از چهرههاي دولتي و حكومتي در مراسم تشييع دكتر يزدي حضور پيدا نكردند؟
اين يك علامتي است كه نشان ميدهد كه ما هنوز به طور كامل از وضعيت امنيتي قبل از سال ٩٢ خارج نشدهايم. ببينيد آقاي يزدي نه تنها يك شخصيت شناخته شده آزاديخواه و اصلاحطلب بود، بلكه يكي از چهرههاي برجسته انقلاب اسلامي بود.
وزير خارجه دولت موقت بود. ادب سياسي حكم ميكند كه چنين حضوري توسط مقامات رسمي صورت بگيرد اما اينكه چرا چنين نميشود به عمل دولت موازي و فضاي سالهاي ٨٤ تا ٩٢ باز ميگردد. به همان دليلي كه شخصيتهاي ايران مثل آقايان موسوي و كروبي و خاتمي تحت حصر و ممنوعالتصويري هستند.
پاشنه آشيل جريان اصلاحطلبي آيا ميتواند همان پاشنه آشيل فعاليت و كنش سياسي جريان ملي- مذهبي يا نهضت آزادي باشد؟
خير. با هم متفاوت هستند. درست است كه اين دو جريان از حيث اصلاحطلبي در طول هم قرار ميگيرند اما تفاوتهايي دارند. تبار جريان نهضت آزادي و ملي - مذهبيها به نهضت ملي و انقلاب اسلامي و پس از آن بر ميگردد. بعد از انقلاب اسلامي هم مهلت به آنها داده نشد و زير سركوب قرار گرفتند و آنها هم نتوانستند انعطاف لازم را داشته باشند و بيشتر در معرض فشار و كنترل قرار داشتند.
ولي جريان اصلاحطلبي كه در اين ٢٠ سال شاهدش بوديم تبارش از انقلاب اسلامي و مقاومت در زمان جنگ شروع ميشود. شخصيتهاي بارزي مانند آقاي موسوي، همتها و باكريها از اين تبار بودند. تبار اصلاحطلبان به دوره سازندگي بازميگردد. افرادي بودند كه در جريان سازندگي و ساختن كشور بسيار زحمت كشيدند و تجربه كسب كردهاند. از همه مهمتر تبار اصلاحطلبان به آزاديخواهي و دموكراسي خواهي ٢٠ سال اخير برميگردد.
اين تندروها هستند كه ميخواهند انقلاب اسلامي را به حكومت اسلامي تقليل دهند و نميتوانند موفق شوند. به چند دليل كه يكي از آنها حضور چهار دههاي و ريشهاي اصلاحطلبان است. لذا به اين تفاوتها بايد توجه كرد.
منبع: نامه نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت namehnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «نامه نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۱۸۸۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان: ایران در حمله به اسرائیل به کشورهای منطقه هم هشدار داد، هم اطمینان خاطر/ تهران قواعد درگیری با تل آویو را بازتعریف کرد/ همسایگان عربی ایران به دنبال موازنه و مفاهمه با تهران خواهند بود/ توانمندی موشکی ایران
پایگاه خبری جماران - سارا معصومی : بیش از دویست روز از آغاز جنگ در غزه می گذرد و در حالی که خبرهای امیدوارکننده ای درباره موافقت حماس و اسرائیل برای توقف جنگ به گوش نمی رسد هر روز منطقه غرب آسیا یک قدم به گسترش دامنه جنگ نزدیک تر و باز در سایه تحرکات چندجانبه دیپلماتیک از آستانه آن باز می گردد. زنجیزه تشدید تنش میان ایران و اسرائیل که با حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق آغاز شد ظاهرا فعلا در یک نقطه متوقف شده و دو طرف ترجیح دادند که سطح تنش را افزایش ندهند.
با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان درباره یکی از تبعات کمتر پرداخته شده این تنش که تاثیر آن بر معادله های فی مابین ایران و کشورهای همسایه عربی و به تبع آن رابطه این کشورها با آمریکا و اسرائیل است، گفت و گو کردیم:
در چند روز گذشته از حمله های متقابل جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل آنچه که به آن کمتر توجه شده، تاثیر این تحولات جدید بر کشورهای منطقه بخصوص همسایگان ایران است. ما می دانیم که برخی از این کشورها چه عربی و چه غیرغربی تا پیش از 7 اکتبر رابطه خود با اسرائیل را عادی سازی کرده بودند یا در مسیر آن بودند. پس از آغاز جنگ غزه نیز هر چند موضع شفاهی این کشورها در محکومیت اسرائیل تند و تیز بود اما در رابطه فعلی و یا اراده آنها برای رابطه با اسرائیل در آینده خلل جدی ایجاد نشد. در چنین فضایی فکر می کنید حمله مستقیم ایران به اسرائیل، جدا از میزان موفقیت آن یا وجود یا نبود اراده در ایران برای آسیب رسانی جدی، چه تاثیری بر نگاه کشورهای منطقه بخصوص رقبای عربی ایران درباره توانمندی نظامی ایران داشته است؟
درباره حمله جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل و پیامدهای آن در رابطه با همسایگان دو جنبه در کوتاه مدت مهم است که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ جنبه نخست به پیامی بازمی گردد که در این حمله برای کشورهای همسایه مشخصا کشورهای عربی خلیج فارس که در مسیر عادی سازی روابط با اسرائیل بوده و هستند و جمهوری آذربایجان مستتر بود .
هرچند که هدف اصلی این اقدام بازترسیم قواعد درگیری با اسرائیل ، احیای بازدارندگی و جلوگیری از اقدام های مشابه و البته هشدار به آمریکا اعلام شد، اما به نظر من در شکل و گسترده ای که حمله طراحی و اجرا شده پیامی به کشورهای همسایه هم مستتر بود. پیامی با این محتوا که وقتی بحث امنیت ایران مطرح باشد و بخصوص وقتی که موضوع اسرائیل به میان آید، احتمال هر اقدامی از سوی ایران وجود دارد.
به نظر من این چیزی بود که حتی ما از کانال های رسمی و از طریق مقام های رسمی ایران هم کم و بیش شنیدیم. برخی مقام های نظامی به امارات متحده عربی درباره اینکه پایگاهی در اختیار اسرائیل قرار دهد هشدار دادند. از سوی دیگر با وجود این روند بهبود روابط ایران با کشورهای عربی در جریان است، اما باز هم برخی مقام ها در ایران از احتمال هدف قراردادن پایگاه های آمریکا در این کشور سخن گفتند.
پیام صریح مستتر این بود که اگر پای امنیت سخت ایران وسط باشد همه ملاحظه هایی که حتی سیاست خارجی ایران در یک تا دو سال اخیر را شکل و سوق داده و به بهبود روابط با همسایگان در قالب سیاست همسایگی خوب منتهی شده قابل کنارگذاشته شدن است و ایران به سمت پاسخ خواهد رفت.
این در واقع نشان دهنده بالا رفتن ادراک تهدید در تصمیم گیران امنیتی و سیاست خارجی ایران است، مبنی بر اینکه در یک فضای متشنج منطقه ای ناشی از جنگ غزه، اولویت های سیاست خارجی تغییر کرده و به واسطه امکان کشیده شدن کشور به سمت جنگ ، تامین امنیت باید در اولویت قرار بگیرد و سایر موارد را تحت الشعاع قرار دهد .
جنبه دوم مسئله تلاشی بود که همزمان برای اطمینان خاطر دادن به کشورهای عربی همسایه مبنی بر اینکه حداقل در این مرحله هدف آنها نیستند از سوی ایران انجام شد. ایران تلاش کرد این پیام را به همسایگان بخصوص عربی برساند که این کشور تا زمانی که امنیت آن از سوی این کشورها تهدید نشود، پای آنها را به منازعه نخواهد کشید.
گفته می شود که ایران از 72 ساعت قبل به کشورهای همسایه نحوه پاسخ خود به اسرائیل را اطلاع داده است. هرچند که ایالات متحده می گوید از حمله مطلع نبوده، اما گزارش های رسیده تایید می کند که کشورهای عربی چنین هشداری را دریافت کرده اند. این اطلاع رسانی به کشورهای عربی منطقه و انتقال این پیام از سوی آنها به ایالات متحده نشانه هایی از این است که ایران با وجود همه ملاحظه ها درباره ضرورت تامین امنیت خود باز هم تلاش کرده که چنین اطمینان خاطری را به کشورهای عربی بدهد
فکر می کنید کدام یک از این دو پیام هشدار یا اطمینان بخشی در پایتخت کشورهای منطقه بیشتر احساس شده است؟
برآیند این سوال است که در آینده نزدیک و دور تعیین کننده خطوط اصلی رویکرد این کشورها به ایران و اسرائیل خواهد بود. به نظر من پاسخ آنها هم ترکیبی از دو رویکرد موازنه و مفاهمه با ایران خواهد بود. پیام تهدیدی که از جانب ایران ارسال می شود طبیعتا انها را به سمت موازنه بخشی سوق می دهد.
شکل دادن به یک ائتلاف امنیتی و نظامی با اسرائیل می تواند بخشی از این تلاش برای موازنه بخشی باشد؟
نه، اتفاقا. این موازنه بخشی لزوما به معنای شکل دادن به ائتلاف امنیتی و نظامی با اسرائیل نیست. به این معنا است که آنها تلاش خواهند کرد تا در روابط خود با کشورهای دیگر و ایالات متحده حداکثر تضمین های لازم را برای امنیت خود دریافت کنند. از سوی دیگر جنبه دوم رویکرد ایران که اطمینان خاطر دادن به آنها است می تواند آنها را امیدوار نگاه دارد که هنوز کانال برای ارتباط و مفاهمه با ایران بسته نیست.
بنابراین، آنچه که رخ داد سرآغار روندی خواهد بود که در آن رویکرد ایران و کشورهای عربی نسبت به هم، ترکیبی از موازنه و مفاهمه خواهد بود. موازنه در بحث ایران بیشتر در قالب نگاه داشتن شمشمیر داموکلس بالای سر این کشورها به شکل تهدید امنیتی معتبر است. این موازنه در مورد کشورهای عربی همان ادامه مسیر همکاری های امنیتی و نظامی بخصوص با ایالات متحده ولی در عین حال رها نکردن مسیری است که با اسرائیل آغاز کرده اند.
ما قبل از این تحولات هم شاهد بودیم که در طول سالیان گذشته این کشورها همواره توسعه برنامه موشکی ایران را یکی از دغدغه های امنیتی خود معرفی می کردند و حتی به دنبال برجام منطقه ای برای رفع این نگرانی بودند. فکر می کنید ایران توانست این عملیات را به گونه ای مدیریت کند که نگرانی این کشورها را پررنگ نکند و یا برعکس اتفاقا بر میزان نگرانی ادعایی آنها افزود؟
این حمله باعث شد که برنامه موشکی و پهپادی ایران بیشتر از گذشته در مرکز توجه بین المللی قرار بگیرد. اکنون نیز نشانه هایی از آن را در قالب بحث درباره وضع تحریم های جدید غرب و اتحادیه اروپاعلیه برنامه پهپادی و موشکی ایران می بینیم. این کشورها به احتمال زیاد به طرق مختلف اعم از راه های دیپلماتیک و ابزارهای دیگر فشار برای محدود کردن این برنامه های ایران را بیشتر خواهند کرد.
زمانی که گزارش ها درباره استفاده از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین توسط روسیه افزایش یافت، به نوعی در کشورهای حوزه خلیج فارس یک حس رضایت ایجاد کرد، مبنی بر اینکه ما سالیان سال نسبت به برنامه های نظامی ایران هشدار دادیم اما کسی جدی نگرفت و الان همین برنامه به تهدیدی برای خود اروپا تبدیل شده است.
می توان پیش بینی کرد که در هرگونه مذاکره احتمالی میان ایران و غرب این مسئله توانمندی موشکی ایران و فعالیت های منطقه ای آن بیش از پیش به سوژه محوری طرف مقابل تبدیل شود؟
بله، من به صورت جدی معتقد هستم که هرچند الان هیچ مسیر روشنی را برای دیپلماسی بین ایران و غرب نمی بینم، اما با قاطعیت می توانم بگویم که طرف غربی در هر مسیری که در آینده برای بحث دیپلماتیک تعریف شود قطعا پیش از گذشته ضرورت پرداختن به برنامه های موشکی، پهپادی و منطقه ای ایران را هم لحاظ خواهد کرد.
به این دلیل که ابتدا حضور پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین به تهدید وجودی برای اروپا تبدیل شد و الان هم موضوع تشدید تنش ها با اسرائیل به خصوص در شرایطی که اروپا به دنبال یافتن راهی برای حل و فصل دیپلماتیک قضیه غزه است، در تضاد آشکاری با منافع اروپا قرار دارد.
در یک مقطع که کشورهای منطقه به دنبال انجام چنین مذاکراتی با ایران از سوی ایالات متحده بودند رابطه دوجانبه آنها با تهران در سطح بالایی از تنش بود. اکنون این تنش زدایی و عادی سازی رابطه انجام شده است. باز هم فرض می کنید آنها نیز مانند کشورهای غربی به دنبال مذاکراتی برای محدودسازی توان نظامی ایران باشند؟
شاید کشورهای منطقه برای حفظ آن جنبه دوم رویکرد خود در قبال ایران که بحث مفاهمه است به شکل آشکار و علنی به سمت چنین قضیه ای نروند ولی طبیعتا این موضوع جز مواردی است که آنها هم می خواهند در هر نوع توافقی با ایران لحاظ شود. نکته ای که وجود دارد این است که کشورهای عربی پس از ناامیدن شدن از اینکه غرب به دغدغه های آنها در قبال برنامه نظامی و منطقه ای ایران بپردازد به سمت همکاری با خود ایران رفتند .
یکی از مبانی اصلی رویکرد کشورهای عربی به بهبود روابط با ایران بر مبنای «عادی سازی به مثابه بازدارندگی» بوده است. برای کشورهای عربی این نگرانی قطعا پررنگ است و سعی خواهند کرد در قالب همان سیاست «عادی سازی به مثابه بازدارندگی» این دغدغه را با خود ایران مدیریت کنند، اما طبعا امیدوار هم هستند که این موضوع در قالب مذاکرات و رایزنی های گسترده تری میان ایران و غرب هم مدنظر قرار بگیرد.
فکر می کنید این تبادل حمله میان ایران و اسرائیل و به خصوص نمایش توانمندی موشکی ایران می تواند در فردای پس از جنگ غزه به سوژه ای برای افزایش همکاری های امنیتی کشورهای عربی بخصوص عربستان با امریکا(چه در قالب توافق امنیتی مطرح در چارچوب عادی سازی رابطه با اسرائیل چه در قالب جدیدی) تبدیل شود؟
حتی اگر این حمله و این نمایش گسترده پهپادی و موشکی ایران اتفاق نمی افتاد، باز هم کشورهای عربی در فردای جنگ غزه به سمت توسعه همکاری های امنیتی هرچند به صورت ضمنی با اسرائیل می رفتند. اساسا از زمان آغاز جنگ در غزه نوع رویکرد و عملکردی که ایران و متحدان آن در محور مقاومت از خود نشان دادند ادراک تهدید را در میان کشورهای عربی تا حد قابل توجهی بالا برد.
یکی از استدلال هایی که طبیعتا در انسوی خلیج فارس مطرح می شد این است که اگر حماس به عنوان یک عضو کمتر قدرتمند محور مقاومت توانست چنین ضربه ای را به اسرائیل بزند و برای مدت طولانی در یک جنگ فرسایشی با اسرائیل دوام آورد پس سایر اعضای محور مقاومت در صورت وقوع درگیری منطقه ای از چه توانایی برخوردار هستند و چه دردسر بزرگی را برای این بازیگران به وجود خواهند آورد.
کما اینکه کشورهای مانند عربستان یا امارات از قبل با حوثی ها دست به گریبان بودند و حالا بیش از گذشته قابلیت های این شبکه و ضرورت اینکه به نحوی در مقابل آن اقدامی انجام دهند برای آنها مسجل شده است.
لذا من فکر می کنم که این می تواند به شکل های مختلفی بروز کند . من انتظار این را ندارم که در چشم انداز کوتاه مدت کشورهای عربی به سمت امضا یک معاهده امنیتی نظامی با آمریکا بروند که شامل اسرائیل هم باشد. آنها می دانند که چنین اقدامی به چرخه تشدید نگرانی ها، تهدیدها و طبیعتا واکنش طرف ایرانی منجر خواهدشد و ممکن است اثر معکوس داشته باشد.
چیزی که کشورهای عربی به دنبال آن هستند تضمین های امنیتی از امریکا در قبال عادی سازی رابطه با اسرائیل است . این کشورها هرچند مسیر دیپلماتیک را با ایران ادامه می دهند اما هنوز نسبت به عملکرد و موفقیت آن بخصوص در بلندمدت مطمئن نیستند و به همین دلیل نیاز به یک لایه تضمین اضافی دارند که به دنبال کسب آن از ایالات متحده هستند.
ما در جریان حمله ایران به اسرائیل شاهد بودیم که برخی کشورهای منطقه ای و فرامنطقه ای هرچند در حمله اسرائیل نقشی نداشتند اما در دفاع از اسرائیل متحد شدند. به عنوان نمونه وزیر خارجه آمریکا در سخنانی در جمع رهبران یهودی اعلام کرد که همراهی اردن و عربستان مهم بوده و می تواند سرمایه ای برای آینده باشد. معنای این همراهی کشورهای منطقه با امریکا و فرانسه در دفاع از اسرائیل انهم در میانه انتقادها از جنگ غزه را چه می دانید؟ صرفا تلاشی مقطعی بود برای مدیریت تنش یا نشانه ای معنادار برای ایران ؟
اصلی ترین هدف کشورهای منطقه از مشارکت در دفاع از اسرائیل، ممانعت از بروز جنگ بود. نکته ای که چه ایران و اسرائیل و چه کشورهای منطقه و بازیگران فرامنطقه ای شامل آمریکا و کشورهای اروپایی درباره آن توافق دارند، این است که تشدید درگیری بین ایران و اسرائیل قطعا به جنگ بزرگ منطقه ای منجر می شود که هیچکس از اثرات آن در امان نخواهد بود .
به نظرم باید این اقدام کشورهای عربی را در قالب دفاع از خود ببینیم و نه دفاع از اسرائیل . اگر که حمله ایران به خسارت گسترده ای منجر می شد که نیاز به پاسخ سنگین تر و گسترده تر را در طرف اسرائیلی برجسته می کرد ، آن زمان طبیعتا با ضریب اطمینان بالایی می توانستیم بگوئیم که به سمت جنگ حرکت می کنیم و آنها می خواستند از وقوع چنین سناریویی جلوگیری کنند.
بنابراین، به نظر من مشارکت کشورهایی چون عربستان و امارات که به صورت اشتراک گذاری اطلاعات و غیره بوده بیشتر با انگیزه ممانعت از گسترش جنگ صورت گرفته است. حتی این تفسیر درباره مشارکت آمریکا و کشورهای اروپایی هم قابل تعمیم است، چرا که مقام های امریکایی هم به این موضوع اشاره کرده بودند که برای دفاع در کنار اسرائیل هستند، اما اگر اسرائیل تصمیم بگیرد تنش ها را افزایش داده و وارد جنگ با ایران شود این حمایت تضمین شده نیست. لذا اینجا باید میان این دو موضوع تفکیک قائل شد.
درباره اردن چطور؟
مسأله اردن متفاوت است . ملاحظه ای که پیشتر اشاره کردم اردن را هم شامل می شود، اما باید این نکته را در نظر داشت که اردن شرایط بسیار شکننده تری را نسبت به بسیاری از کشورها دارد. موقعیت جغرافیایی آن در همسایگی اسرائیل و سرزمین های فلسطینی، ترکیب جمعیتی فلسطینی های حاضر در اردن و تشدید ناآرامی ها در داخل اردن که تا حدی به اقدام های ایران و متحدان آن در محور مقاومت نسبت داده می شود، مسائلی هستند که در تصمیم گیری های اردن تاثیرگذار هستند. من تصور می کنم که ایران هم تمایلی به وارد کردن خسارت گسترده به اسرائیل که منجر به آغاز جنگ شود، نداشت و بیشتر موضوع قدرت نمایی مطرح بود.
فکر می کنید نخستین رویارویی نظامی مستقیم ایران و اسرائیل از این به بعد ترس دو طرف برای تکرار آن را از بین برد و به زبان دیگر ریسک تکرار آن بالا رفته و یا تبعات آن که قرار گرفتن منطقه در آستانه جنگی تمام عیار خواهد بود دو کشور را دوباره به سمت جنگ در سایه ببرد؟
هنوز برای نظردادن درباره این موضوع با قاطعیت زود است. از طرف دیگر این دو گزاره ای که مطرح کردید لزوما ناقض هم نیستند. سناریوی محتمل تری وجود دارد و آن اینکه حداقل برای مدتی دو طرف به رویکرد قبلی یعنی جنگ در سایه بازگردند. اما به هرحال همانطور که اشاره کردید با توجه به اینکه این اتفاق یک بار رخ داده و آستانه منازعه میان دو طرف تغییر کرده احتمال تکرار این موضوع بیشتر از قبل وجود دارد.
یعنی ما در بهترین حالت شاهد یک جنگ سایه میان دو طرف خواهیم بود که در آن دو طرف گهگاهی از رفتن به زیر آفتاب هم ابایی نخواهند داشت. در چنین شرایطی می توان انتظار داشت که تنش ها از سطح کنترل هم خارج شود.
در مجموع بعد از این اقدام ها و حمله ایران و پاسخ اسرائیل در قالب حمله به اصفهان به نظر می رسد که این آستانه منازعه تغییر کرده و البته یکی از جنبه های اصلی این اقدام رفت و برگشتی این بود که دو طرف خطوط قرمز خود را ترسیم بکنند.
برای ایران همانطور که به صراحت اشاره شد، این مسأله مطرح بوده که جلوی انجام اقدام های مستقیم اسرائیل علیه ایران، مقام های ایرانی یا دارایی های ایران مانند حمله به کنسولگری گرفته شود. هدف اسرائیل از حمله به اصفهان هم این بود که نشان دهد خطوط قرمز را نمی پذیرد، اما همزمان به دنبال افزایش سطح مخاصمه از آستانه فعلی هم نیست.
بنابراین، فعلا به نظر می رسد دو طرف برای بازگشت به سایه توافق کردند اما احتمال تشدید دوباره تنش و درگیری وجود دارد
با وجود گذشت چندهفته از حمله اسرائیل به ساختمان بخش کنسولی سفارتخانه ایران در دمشق یک سوال به یک سوال به سختی می توان پاسخ قاطعی داد: آیا اسرائیل واکنش ایران را پیش بینی کرده بود و این حمله را انجام داد؟ آیا هدف اسرائیل واقعا گسترش دامنه جنگ غزه بود و اگر بله چرا نقشه کشیده شده را ادامه نداد؟ نخواست یا تحت فشار برای متقف کردن آن قرار گرفت؟
من معتقد هستم که اقدام اسرائیل اشتباه محاسباتی بود . اسرائیل تمایلی برای کشاندن ایران به جنگ حداقل در شرایط فعلی نداشت. به هرحال هنوز بعد از شش ماه مسئله حماس همچنان در غزه برای اسرائیل حل نشده باقی مانده است، تنش ها با حزب الله هرچند به شکل کنترل نشده، اما تدریجی، بالارفته و احتمال جنگ تمام عیار با حزب الله افزایش پیدا کرده است. با وجود شکل گیری یک ائتلاف بین المللی علیه حوثی ها هنوز نشانه ای از مهار آن چالش وجود ندارد .
در چنین شرایطی ورود به یک جنگ مستقیم با ایران که کل این شبکه را به یک باره و با تمام قدرت علیه اسرائیل فعال می کرد در هیچ محاسبه استراتزیکی نمی گنجد. قطعا سیستم سیاسی در هیچ کجا از جمله اسرائیل یکپارچه نیست و تصمیم سازهای مختلف ممکن است اولویت های متفاوتی داشته باشند. ممکن است طیف تندروتری در اسرائیل خواهان درگیری مستقیم با ایران بوده باشند اما من فکر می کنم اقدامی که انجام شد در بحث حمله به کنسولگری ایران ناشی از اشتباه محاسباتی بود.
سیاست به اصطلاح «صبر استراتژیک» که از جانب ایران به نمایش گذاشته شد، این باور را ایجاد کرده که به دلایل مشکلات داخلی و همینطور ملاحظه های خارجی و منطقه ای ایران تمایلی برای انجام اقدامی که ممکن باشد یک درگیری گسترده تر را شکل دهد ندارد و حداقل فعلا اسرائیل می تواند به بالابردن سطح درگیری با ایران ادامه دهد. من فکر می کنم نکته اصلی اینجا بود . من این استدلالی که مطرح می شود که اسرائیل برای ایران دام گذاشت و سپس از طریق فشارهای بین المللی از انجام این اقدام پشیمان شد را نمی پذیرم.