Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تقریب»
2024-05-06@19:26:19 GMT

فرصت ترامپ و امیال منطقه ای عربستان

تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۲۲۱۰۹

فرصت ترامپ و امیال منطقه ای عربستان

مقدمه:
قطر کشوری شبه جزیره ای است که از سه طرف در محاصره آبهای گرم خلیج فارس قرار دارد و فقط از یک طرف با یک کشور، مرز زمینی دارد که آن هم عربستان سعودی است. قطر یکی از بزرگترین میادین ذخیره گاز را دارد که با یک کشور دارنده ذخایر عظیم نفتی هم مرز است. در عین حال قطر همراه پنج کشور دیگر کرانه جنوبی خلیج فارس همراه با عمان،بحرین،امارات ،کویت و عربستان سعودی از اعضای شورای همکاری خایج فارس است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گرچه این تشکل به همگرایی و وحدت عربی خیلی تظاهر می کند اما در عمل همچون اتحادیه عرب، نه اتحادیه است و نه عربی، بلکه غربی و عبری است. در شورای همکاری عملا کویت و عمان در یک جبهه هستند و هر دو به ایران به عنوان کشوری نجات بخش (نجات عمان از دست شورشیان ظفار و نجات کویت از دست صدام) مدیونند و کمی تا قسمتی در برخی از بزنگاهها، دین خود را ادا می کنند.
بحرین همچنان در قیمومیت انگلیس و در اشغال عربستان است و اختیارات پادشاه بحرین در قبال ریاض از اختیارات یک استاندار هم کمتر است و امارات گرچه در سالهای اخیر با عربستان خیلی هماهنگی نشان می دهد، اما به شدت از وهابی گری حاکم در عربستان فاصله می گیرد و خود را بسیار مدرن تر و به روز تر و لایق تر از عربستان در تأثیر گذاری بر جهان عرب میداند.

اشتراکات کشوری حوزه جنوبی خلیج فارس
1- کشورهای بحرین، امارات و قطر در دهه 1970 تأسیس شده اند.
2- سلطان نشین عمان در حقیقت تسلط یک عشیره بر سایر قبایل است.
3- کویت،خاکی است که عمدتا از عربستان و عراق به ابتکار بریتانیا جدا شده تا دسترسی عراق و عربستان به خلیج فارس محدود شود.
4- عربستان از یکسو و اسرائیل از سوی دیگر میوه توطئه بریتانیا دائر بر پاره پاره کرده قلمرو عثمانی است.عربستان بعد از جنگ جهانی اول و اسرائیل بعد از جنگ جهانی دوم تأسیس شد.
5- اغراق نیست با توجه به مؤلفه هایی که درباره دولت و ملت وجود دارد، مدعی شویم شش کشور عربی عضو شورای همکاری جملگی کشورهای جعلیfake)) هستند.این کشورها در دوره ماقبل Nation-State هستند.
6- در نتیجه افزایش شدید قیمت نفت در دهه گذشته، این کشورها پول فراوانی دارند که به خصوص امارات، قطر و عربستان از آن در ماجراجویی در سیاست خارجی استفاده می کنند.
7-هر شش کشور با رژیم های منحط سلطنتی (عربستان و عمان سلطنت مطلقه،قطر،کویت و بحرین سلطنت مشروطه و امارات به صورت سلطنت فدرالی) اداره می شوند.
8-نیمی از جمعیت بحرین،70 درصد جمعیت قطر،30 در صد جمعیت عربستان،70 در صد جمعیت کویت،84 در صد جمعیت امارات و بالغ بر 30 در صد جمعیت عمان خارجی هستند.
8-در هر شش کشور،رژیم های سلطنتی برای تضمین بقای خود، انواع قرارهای سیاسی، دیپلماتیک ،نظامی،امنیتی را با دولتهای غربی (عمدتا با آمریکا و در مقایس کوچکتر با انگلیس و فرانسه) برقرار کرده اند.
9-این رژیم های منحط برای بقای خود، خلیج فارس را به نظامی ترین و امنیتی ترین نقطه جهان تبدیل کرده اند و خاک خود را میزبان پایگاههای نظامی غربی قرار داده اند.(امارات به فرانسه،ایتالیا و آمریکا، بحرین به انگلیس و آمریکا، قطر به ترکیه،آمریکا و انگلیس، کویت به آمریکا،عربستان به پاکستان و آمریکا پایگاه داده است. ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بحرین و بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در خاورمیانه در پایگاه العدید قطر مستقر است).
10- سلاح ها و تجهیزات نظامی این کشورها عمدتا آمریکایی و تعمیر و نگهداری آنان و زمان و زمین به کارگیری آنان هم بر عهده آمریکایی ها است.
11- هر شش کشور عرب خلیج فارس قرارداد کاپیتولاسیون (هیچ نظامی آمریکایی مجرم در خاک این کشورها محاکمه نمی شود، بلکه برای محاکمه و مجازات به امریکا فرستاده می شوند) با آمریکا امضا کرده اند.

روابط خارجی کشورهای عضو شواری همکاری خلیج فارس
شش کشور عمان، امارات، بحرین، کویت،قطر و عربستان سعودی که اعضای شورای همکاری خلیج ( فارس) هستند، کم و بیش جملگی در سیطره کامل سیاست غرب (آمریکا و انگلیس ) قرار دارند و این بهایی است که رژیم های این کشورها برای بقا می پردازند. آل های متعدد در منطقه مثل آل صباح در کویت، آل ثانی در قطر، آل نهیان در امارات و آل سعود در عربستان در روابط خارجی(تعمدا از لفظ سیاست خارجی استفاده نمی شود چه سیاست اساسا در جای دیگری تدوین می شود) طی چهل سال اخیر با خرید های نظامی و با در اختیار قرار دادن پایگاههای نظامی هوایی یا دریایی یا انبار تجهیزات سنگین ویا با تبری جستن از دشمنان غرب در خدمت بوده اند. بهار عربی، آمریکا و غرب را به این صرافت انداخت که با تغییر رژیم در این کشورها و با سوار شدن بر موج های بهار عربی، منافع خود را با رژیم های نوظهوری دنبال کند که کمی تا قسمتی مشروعیت خود را از صندوق های رأی کسب کرده اند. اما با ناکام ماندن این روند هم اکنون دولت ترامپ رسما تأمین منافع خود را با منحط ترن، عقب مانده ترین و فاسد ترین رژیم های استبدادی دنبال می کند. البته به رغم این مسئله، از میان این شش کشور به استثنای بحرین که رسما رژیمی دست نشانده عربستان است، عمان، کویت و قطر در این مدت هر از گاهی در نقش میانجی در بعضی مسائل و با برخی کشورها ظاهر شده اند.

منطق روابط خارجی عربستان سعودی
روابط خارجی عربستان از دهه 1970 تاکنون را می توان به دو دوره قبل و بعد از 2011 (بهار عربی و سقوط دولتهای مصر و تونس و روی کار آمدن اخوان المسلمین در مصر) تقسیم کرد. محرک اصلی سیاست خارجی عربستان در منطقه ناشی از دو مسئله ژئو پلیتیک و انگاره رهبری جهان اسلام بوده است. البته در هر دو زمینه جالب آنست که عربستان فقط در قسمتهایی فعال بوده که با منافع کلان غرب نیز در تعارض نبوده است. این مسئله فقط یک استثنا دارد که در مخالفت عربستان با روی کار آمدن اخوان در مصر و موافقت یا حداقل مخالفت نکردن آمریکا با حکومت محمد مرسی اولین رئیس جمهور منتخب مصر بوده است.

سیاست خارجی عربستان تا 2011
عربستان در دهه 1970 کم و بیش در خلال جنگ های داخلی لبنان فعال بود و این حضور و نقش آفرینی تا انتها نیز ادامه داشت، چنانکه حتی جنگ داخلی لبنان با پیمانی که در 22 اکتبر 1989 (30 مهر 1368) با میانجی‌گری عربستان سعودی در شهر طائف منعقد شد، به پایان رسید. البته علاوه بر لبنان، عربستان در دهه 80 میلادی با همراهی تمام و کمال، از صدام حسین در حمله به ایران حمایت کرد و کشورهایی مثل امارات و کویت نیز با عربستان در این باب همکاری داشتند. جنگ ایران و عراق در 29 مرداد 1367 به پایان رسید . این کشورهمزمان فعالیت های خود در افغانستان را نیز گسترش و تعمیق می داد. فی المثل، در دوره حمله شوروی به افغانستان، عربستان به عنوان داعیه رهبری جهان اسلام و البته با هماهنگی کامل با سیا به مجاهدان افغانی کمک می کرد تا افغانستان به اصطلاح از لوث وجود کفار روس پاک شود. بعد از خروج کامل شوروی از افغانستان در 26 بهمن 1367، عربستان با کمک پاکستان و البته باز هم با اطلاع و همراهی آمریکا، پروژه طالبان را ابتدا در پاکستان و سپس در افغانستان کلید زد. خلاصه اینکه در سالهای 1988 و 1989،سه پروژه سیاست خارجی عربستان در لبنان، در جنگ ایران و عراق و در افغانستان به سرانجام رسید. اگرچه عربستان همچنان در افغانستان پروژه طالبان را پیش می برد که در این خصوص، هم در حوزه اسلامی و هم در حوزه ژئو پلیتیک و البته در چارچوب سیاست های آمریکا (نظر قطعی آمریکا اینست که اسلام و مسلمین تنها یک نقطه ضعف دارند و آن هم فرقه گرایی و مذهب سازی در درون اسلام است) با ایران وارد رقابت شد که ثمر آن در سال 2001 با القاعده و یازده سپتامبر در آمریکا و انفجار و انهدام برج های دو قلو در نیویورک بود. البته پیش از آن عربستان فقط از 26 بهمن 1367 یعنی تاریخ خروج روسها از افغانستان تا 11 مرداد 1369 زمان حمله صدام به کویت، تا اندازه ای از ماجراجویی نظامی دور بود. بر اثر حمله صدام به کویت، عربستان بار دیگر در یک ماجرای نظامی تمام عیار درگیر شد که بر اثر استقرار به اصطلاح کفار در خاک مسلمین نوعی اسلام گرایی و مخالفت با دربار و سیاست های سعودی را در بر داشت. پس از ماجرای کویت، عربستان در قضیه یازده سپتامبر به شدت تحت فشار قرار گرفت، ولی با مواضع خود در قبال حمله آمریکا به عراق و افغانستان در سالهای 2001 و 2003، و به خصوص مواضع خود در مسئله جنگ 33 روزه اسرائیل با حزب الله لبنان و جنگ 55 روزه اسرائیل در غزه در صدد جبران بر آمد. به عنوان نمونه، در اجلاس اتحادیه عرب که زیر خط آتش در سال 2006 در بیروت برگزار شد، وزیران خارجه عربستان و امارات چنان مواضعی گرفتند که فؤاد سینیوره نخست وزیر سنی و هم پیمان سعودی به گریه افتاد و گفت: حالا عربیت و مسلمانی به کنار، لااقل به جهت انسانی در قبال بمباران مردم لبنان از سوی اسرائیل موضع بگیرید. وزیر امور خارجه امارات در پاسخ تصریح کرد: مشروط برآنکه همزمان با محکوم کردن اشغال اراضی لبنان از سوی اسرائیل، اشغال سه جزیره تمب بزرگ و کوچک و ابو موسی از سوی ایران نیز محکوم شود، حاضر به امضای بیانیه محکوم شدن اسرائیل است.
نکته جالب این است که از دهه 70 تا 2015 که ملک عبدالله پادشاه عربستان فوت کرد، وی وزیر دفاع و فرمانده گارد سلطنتی و ولیعهد و بالاخره شاه عربستان بود. این نکته برای تأکید بر این مهم است که سیاست عربستان شاید این روزها تندروانه و افراطی می نماید، ولی در واقع ادامه سیاست سنتی عربستان در چهل سال اخیر است، با این تفاوت که از نظر هیأت حاکمه جدید در عربستان از آنجائی که ترامپ تاجر مسلک است و از نظر تجار سرمایه ایدئولوژی ندارد و جایی می رود که سود و ثبات باشد، لذا تیم ترامپ به استبدادی یا دمکراتیک بودن رژیم ها کاری ندارند و جایی فعالیت می
کنند که متضمن تأمین منافع آمریکا باشد. به عبارت روشن تر هیأت حاکمه جدید سعودی می خواهد از «فرصت ترامپ» (Trump Chance) در جهت سیاست سنتی خود نهایت بهره برداری را صورت دهد.

ریشه های داخلی سیاست خارجی سعودی پس از 2011
فقط چهارده روز از سال 2011 گذشته بود که رژیم زین العابدین بن علی که مورد حمایت کامل غرب و عربستان بود، بر اثر مجموعه تظاهرات و اعتراضات مردمی یک ماهه سقوط کرد. سرعت این سقوط و غافلگیری چنان زیاد بود که دستگاه امنیتی فرانسه دو روز قبل از فرار بن علی به وی پیشنهاد همکاری امنیتی داده بود. بعد از تونس گویا نوبت مصر بود، چنانکه در تاریخ 11 فوریه ماه دوم سال 2011، حسنی مبارک رئیس جمهور مادام العمر مصر نیز فقط بعد از یک تظاهرات 18 روزه مجبور به استعفا شد.(سقوط بغداد توسط نیروی های آمریکایی 23 روز طول کشید، اما تظاهرات خیابانی حسنی مبارک را ظرف 18 روز سرنگون کرد).روی کار آمدن اسلام گرایان در تونس و مصر زنگ خطر «تهدید وجودی» Threat to existence را در عربستان به صدا در آورد . ترس عربستان با توجه به اینکه رژیم استبدادی مطلقه است بسیار واقعی بود، چه بعد از شکست ملی گرایی ناصریستی و چپ بعثی، اسلام گرایی با گرایش اخوان المسلمین که تقریبا در همه کشورهای عربی شعبه دارد، می توانست جایگزینی جالب و احتمالا موفق در تغییر این رژیم ها باشد. لذا عربستان در رأس همه کشورهای عربی و بعد از عربستان ، امارات تمام توش و توان خود را در جهت براندازی دولت جدید مصر به ریاست جمهوری محمد مرسی به کار گرفتند. اخوانی های مصر برای بقا، مواضع ضد ایرانی و ضد شیعی زیادی گرفتند و سعی کردند بهترین روابط را با اسرائیل و غرب داشته باشند، ولی هیچیک از این ترفند ها در عربستان مؤثر نیفتاد و امارات و عربستان حتی با قبول حقوق ماهیانه ی نظامیان مصری، آنان را به کودتا ترغیب کردند و عربستان با اسقاط حکومت مرسی به درخشان ترین پیروزی خود در سیاست خارجی رسید. این پیروزی البته عربستان و امارات را تا مقام «قهرمانی ضد انقلاب» نیزارتقا داد.
تحولات سوریه دریچه ای شد برای تعقیب امیال قومی- مذهبی و ژئوپلیتیک از سوی عربستان، امیالی که کاملا با سیاست ها و منافع آمریکا و اسرائیل همخوانی داشت. عربستان از یک سو در صدد سرکوب علویان در سوریه، از بین بردن حکومت بشار اسد به عنوان هم پیمان ایران و رقابت ژئو پلیتیک با تهران،قطع رابطه سوریه با حزب الله لبنان و تضمین دست باز اسرائیل در منطقه بود و در این راه از تجربه سابق خود در افغانستان بهره گرفت. عربستان تحولات سوریه را فرصتی مغتنم یافت تا بدین طریق امیال ژئوپلیتیک خود را دنبال کند و به قهرمانی در چشم اعراب سنی تبدیل شود. باری، عربستان تجربه طالبان در افغانستان را داشت، طالبان با ظاهر و شعارهای مذهبی، از گروه های جنگجوی جنگ های نامنظم تشکیل شده بود که کارایی خود را در برابر ارتش های منظم به اثبات رسانده بود. در حالی که 12 روز بعد از سقوط بن علی در تونس تظاهرات در سوریه شروع شده بود، بلافاصله انواع و اقسام جوانانی با ذهن طالبانی و با گونه جدید القاعده ای و داعشی و.... از سراسر جهان (از چین تا دانمارک، از لندن تا کویت و البته حدود 25000 جوان عرب از کشورهای حاشیه خلیج فارس) برای تکرار پروژه - تجربه،طالبان اما اینبار بر ضد سوریه و بشار اسد به منطقه اعزام شدند. روشن است که بدون رضایت و هماهنگی غربی انتقال این تعداد شبه نظامی و این حجم از پول و تجهیزات به سوریه محال بود. یادمان باشد در دوره اوج شکوفایی طالبان، ملک عبدالله ولیعهد عربستان بود و در دوره گونه جدید طالبان در سوریه که خشن تر و منسجم تر شده بود و با اسامی همچون القاعده و النصره و داعش و.... خوانده می شد، ملک عبدالله پادشاه عربستان بود.

اسلام گرایی در عربستان
از آنجایی که در مورد سیاست داخلی در عربستان هیچ زمینه گفتگویی میان حکومت و اسلام گرایان وجود ندارد، سیاست خارجی تنها عرصه باقیمانده برای ظهور و حضور اسلام گرایان است. علاوه بر ژئوپلیتیک، پویایی روابط میان دربار سعودی و اسلام گرایان در شکل دهی سیاست خارجی عربستان در دوره پس از 2011 بسیار نقش آفرین بوده است.کودتا در مصر و ظهور داعش که می توانست احساسات ضد ایرانی و ضد شیعی را برانگیزد با استقبال اسلام گرایان سعودی همراه بود. علاوه بر این بسیاری از فرماندهان، جنگجویان و واعظان داعشی از کشورهای حاشیه خلیج فارس بودند و حتی تعدادی از نمایندگان مجلس کویت بی محابا عکس های سلفی خود با داعشیان را منتشر می کردند. بعد از اینکه از نیمه 2014 داعش در موصل خلافت اسلامی را تأسیس کرد و فتح مکه و مدینه و سقوط آل سعود را در دستور کار قرار داد، عربستان از داعش فاصله گرفت و وقتی سلمان جانشین ملک عبدالله شد، این فاصله بیشتر شد. وی قبل از شاهی از 1963 تا 2015 فرماندار ریاض بود و اسلام گرایان و جریانات آنان را به خوبی می شناخت. گرچه طیف های چندی از اسلام گرایان از کودتا در مصر ناراضی بودند و این نارضایتی خود، نوعی انتقاد از دربار سعودی بود، اما حمله به یمن که فقط دو ماه بعد از شاهی سلمان اتفاق افتاد، به عنوان اقدامی از سوی دولت سنی در حمایت از سنی ها از سوی اسلام گرایان سعودی مورد استقبال قرار گرفت و این فرصتی بود که روحانیون اسلام گرا و غیر روحانیون مقیم اروپا که منتقد سیاست های (به خصوص) داخلی بودند، بدون خدشه به وجهه اپوزیسیونی خود از پادشاه جدید و سیاست های منطقه ای وی حمایت کنند (حمایت در اینجا همان بیعت با شاه جدید است).
برخلاف اسلام گرایان در سایر کشورهای عربی، در عربستان روحانیون در نظام سیاسی سهم دارند و سمت های قضایی و وزارت و در پلیس مذهبی سمت های اداری دارند، در حالی که در سایر کشورها در مقابل دولت های ملی گرا و سکولار، اسلام گرایان اپوزیسیون محسوب می شوند.

اسلام گرایان در عربستان را می توان به چهار گروه تقسیم کرد:

گروه اول: عربستان رسماً پیرو نحله وهابیسم است. روحانیون و مبلغین این نحله در شورای علمای عالی عضو هستند و در شورای علما در نظام قضایی، در پلیس مذهبی (روحانیون آمر به معروف و ناهی از منکر) و بخش هایی از نظام آموزشی فعالند. این روحانیون پاسخگوی چالش های داخلی و نقش دولت در مقابله با انقلابات در درون و در جهان عرب هستند. مفتی اعظم عربستان عبدالعزیز الشیخ که از نوادگان محمد عبدالوهاب است «تظاهرات بر ضد حکومت» را «تظاهرات بر ضد اسلام» خوانده و در کشورهای اسلامی(مصر) و در عربستان محکوم کرده است. اما وقتی بعد از چند روز و چند هفته تظاهرات بر ضد دولت محمد مرسی اخوانی در مصر، ارتش کودتا کرد، به حمایت از کودتا برخاست. وی از تجاوز به یمن حمایت و از سرکوب تظاهرکنندگان شیعه در عربستان جانبداری کرد و همسو با دربار سعودی بعد از اینکه داعش در نیمه 2014 اعلان خلافت کرد، داعش را محکوم کرد.

گروه دوم، گروه الصحوه الاسلامیه است. بعد از اینکه اخوان المسلمین در قرن بیستم از سوی ناصر در مصر و حافظ اسد در سوریه سرکوب شدند، در دوره رونق نفتی دهه 70 در عربستان در چارچوب رقابت و مقابله با اندیشه های چپ بعثی و ناسیونالیستی به اخوانی ها اجازه فعالیت داده شد و آنان انواع و اقسام مؤسسات مذهبی، خیریه و آموزشی خود را دایر کردند. در اوایل دهه 1990 که الصحوه گرایشات پر رنگ اخوانی داشت، به انتقاد از خاندان ال سعود پرداخت و با استقرار نیروهای آمریکایی در خاک عربستان که جهت آزاد سازی کویت در آنجا جمع شده بودند، مخالفت کرد. الصحوه مخلوطی از آموزش های اخوانی، تربیت های سازمانی و سنت های وهابی بود، اما انتقاد از خاندان سعودی در واقع به صورت نطقه عطف روابط سعودی و اخوان جلوه گر شد و در واقع بیانگر ریشه ترس عمیق سعودی از اخوان و علت برخورد شدید سعودی ها با اخوان از 2011 تاکنون است، چنانکه در شکل دهی سیاست خارجی عربستان از سال 2011 تاکنون بسیار تعیین کننده بوده است و مبین مواضع آل سعود حداقل با طیف خاصی از اسلام گریان منطقه است. الصحوه الاسلامیه به معنی بیداری اسلامی است، اما اخوانی های این گروه می گفتند منظور بیداری اسلامی به معنی سیاسی نیست، بلکه به معنی بیداری مردم از غفلت خودشان نسبت به شریعت است. این ترفندی بود که شاید موجب حساسیت آل سعود نشود، غافل از اینکه از نظر سعودی خود بیداری جرم و نوع بیداری از علل مشدده جرم و مجازات است. تا اوایل 2011 اعضای الصحوه به خصوص یک روحانی به نام سلمان العوده درخواست اصلاحات سیاسی را مطرح کرد. این گروه همانگونه که انتظار می رفت از بهار عربی به شدت استقبال کردند و به قدرت رسیدن اخوان و پیروزی محمد مرسی در انتخابات ریاست جمهوری در مصر را جشن گرفتند و در این دوره در مصر سرمایه گذاری زیادی کردند و گروهها و شبکه های رسانه ای خاصی را تأسیس کردند. در سالهای 2011 و 2012 ، تعاملاتی میان اسلام گرایان عضو الصحوه و لیبرال ها و سایر گرایش های سیاسی وجود داشت و این گروهها سعی کردند به نوعی اصلاحات سیاسی در عربستان را به پیش ببرند. یکی از این گروهها جماعت حقوق سیاسی و مدنی است که اغلب رهبرانش در حال حاضر در زندان هستند. وقتی عربستان و امارات هزینه کودتا در مصر را متقبل شدند و دولت مرسی سقوط کرد و مرسی به همراه سایر رهبران ارشد اخوان به زندان افتادند، بار دیگر اعضای الصحوه نا خواسته در مقابل دربار سعودی قرار گرفتند، اما اینبار فقط کودتا را محکوم کردند که به معنی انتقاد ضمنی از سیاست دولت عربستان بود. دولت سعودی در سال 2014 اخوان را سازمانی تروریستی خواند و هرگونه هواداری و همبستگی با آن را جرم اعلان کرد. از 2011 تا نیمه 2014 روحانیون وابسته به الصحوه و هوادارانشان کم و بیش در مورد مواجهه با چالش های منطقه ای، انتقادها و مخالفت هایی داشتند (به استثنای مورد سوریه که هر چند در مورد سقوط بشار اسد متحد دربار سعودی بودند، اما در مورد کمک کردن و نکردن به برخی تروریست های مسلح در سوریه با دولت سعودی اختلاف داشتند، در مورد بحرین هم از سرکوب مردم حمایت می کردند). ظهور خلافت داعشی در نیمه 2014 و حضور حوثی ها در ماه آخر سال 2014 در صنعا پایتخت یمن چالشی جدی در برابر عربستان قرار داد و موجب یک ائتلاف و همپیمانی موقت میان الصحوه و رژیم سعودی شد که به خصوص بعد از پادشاهی سلمان در اوایل 2015 و تجاوز عربستان به یمن، دو ماه بعد از شاهی سلمان، این ائتلاف تشدید هم شده است.

حمله خونبار به یمن
در سایه حمله عربستان به یمن یک تغییر جهت اساسی میان اسلام گرایان عربستان نسبت به خاندان سعودی رخ داد. سیاست های منطقه ای عربستان پس از 2011 به خصوص حمایت از کودتا در مصر، حمله به داعش و اعلان اینکه اخوان یک سازمان تروریستی است، از سوی اسلام گرایان سعودی به سیاست های خیلی بد طبقه بندی شده بود. اما حملات هوایی و زمینی به یمن تقریبا به اتفاق آرا از سوی افرادی که نسبت به خاندان سعودی و سیاست های عربستان در خصوص تحولات جهان عرب انتقاد داشتند، مورد استقبال قرار گرفت. مثل اعلی این تغییر، رویه سلمان العوده است. وی که در صفحه تویترش هفت میلیون دنباله رو دارد، قویاً از تجاوز به یمن حمایت و فتوایی در توجیه قتل حوثی ها صادر کرد. در یک مصاحبه تلویزیونی با بخش عربی الجزیره با تکرار مواضع دولت عربستان بر ضد ایران، تجاوز عربستان به یمن را مشروع خواند. نگاه وی به یمن کاملا طائفه ای و قومی- مذهبی بود. وی در سایت خود به نام Islam Online هم بخش ویژه ای را به مداخله نظامی عربستان در یمن اختصاص داده و از آن حمایت می کند. محمد الاریف روحانی برجسته سعودی نیز از حمله به یمن حمایت کرد و با ارسال پیامی به یمنی ها از آنان خواست اجازه ندهند در خدمت دولت صفوی(ایران) قرار گیرند.
ایاد القرنی نیز با حمایت از سلمان العوده موضع وی در قبال جنگ یمن را ستود و جنگ با یمن را جنگی که جندالله مدتها منتظرش بوده توصیف کرد. القرنی قطعه شعری هم به نام لبیک یا سلمان سرود که به صورت یک ترانه و مارش نظامی-حماسی درآمد. القرنی در این شعر، جنگ با مجوس ها و صفوی ها را مورد حمایت قرار داد. یک القرنی دیگر به نام عواد القرنی که از روحانیون کلیدی الصحوه است، از تجاوز نظامی سعودی در یمن حمایت کرد، اما نه به شدت و صراحت سایرین. برخی از سلفی ها و سلفی های جهادی نیز با نسبت دادن تعابیری مثل رافضی ها و صفوی ها به حوثی ها در واقع جنگ در یمن را توجیه کردند. جالب اینکه جهادی های سعودی در عراق و سوریه نیز از حمله به یمن استقبال کردند و حتی اسلام گرایان سعودی مقیم لندن مثل سعد الفقیه هم از جنگ در یمن به عنوان دفاع از مرزهای سعودی و امنیت ملی یاد کرد. البته وی در انتقاد از دربار سعودی می گوید، اگر دولت عربستان از حزب اخوانی «الاصلاح » در یمن نمی ترسید و از آنان حمایت می کرد، این حزب اخوانی می توانست تعادل را با حوثی ها برقرار کند.

گروه سوم:جهادی های اسلام گرای سعودی هستند که عمدتا در عراق و سوریه فعال بوده اند. فعالیت مسلحانه این گروههای جهادی در عراق و سوریه در بسیاری از مواقع ولو به صورت موقت با اهداف سیاست خارجی سعودی همخوانی و تطابق داشته است .گرچه در بحران عراق و سوریه تا قبل از نیمه 2014 یک همگرایی میان دولت سعودی و اسلام گرایان جهادی وجود داشت، اما هر دو طرف آگاه بودند که این همگرایی به دلایل مختلف صورت می گیرد. سلمان العوده بر این است که دولت سعودی از مسئله سوریه به عنوان اینکه خود را قهرمان انقلاب مطرح کند و خاطره ضد انقلاب بودن در تحولات مصر را پاک کند استفاده می کند. او معتقد است اهداف سعودی در سوریه بیشتر تعقیب منافع راهبردی است. وقتی گروههای جهادی امیال منطقه ای خود را فاش کردند و حاضر نشدند در محدوده عراق و سوریه بمانند و رسما تأسیس خلافت داعش در موصل را اعلان کردند، ائتلاف رژیم سعودی و جهادی ها از هم گسست. به گزارش سازمان ملل تا اوایل سال 2015 حدود 25 هزار نفر جنگجوی خارجی که هزاران نفراز آنان از اتباع عربستان بودند، به جهادی ها پیوسته بودند. مسئله سوریه برای دولت سعودی و افکار عمومی این کشور از دو جهت حمایت از سنی ها در قبال علویان و منافع راهبردی جذاب بود و در واقع حمایت سعودی از آنچه بر ضد دولت سوریه در این کشور رخ می داد، بیشتر جنبه طایفه ای داشت.
بعد از اینکه در ماه ژوئن سال 2014 تاسیس خلافت اسلامی در عراق و شام اعلان شد و این گروه با محکوم کردن دربار سعودی،توسعه خلافت خود به سوی عربستان را اعلان کرد، عربستان با توجه به تعداد کثیر اتباع سعودی عضو داعش، به صورت منطقی مجب

منبع: تقریب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۲۲۱۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سفرهای سریالی مقامات سعودی به پاکستان برای تجارت و سرمایه‌گذاری

به گزارش قدس آنلاین، وزرای بازرگانی و نفت پاکستان امروز در پایگاه هوایی نورخان در مجاورت شهر اسلام‌آباد از هیات بلندپایه تجاری سعودی استقبال کردند.

هیات سعودی به ریاست معاون وزیر سرمایه‌گذاری این کشور متشکل از ۵۰ نفر از مسوولان ارشد شرکت‌های تجاری، سرمایه‌گذاری مرتبط با حوزه‌های انرژی، کشاورزی، فناوری اطلاعات، پتروشیمی، بندرگاه، پالایشگاه، معاون، مخابرات و راه و ارتباطات است.

سفرهای سریالی مقامات سعودی به پاکستان درحالی انجام می‌شود که شهباز شریف نخست وزیر پاکستان هشتم اردیبهشت امسال و برای دومین بار به عربستان رفت؛ جایی که وی علاوه بر شرکت در اجلاس ویژه مجمع جهانی اقتصاد با محمد بن سلمان ولیعهد سعودی دیدار کرد.

علاوه بر این، پاکستان در بیست و هشتم فروردین میزبان فیصل بن فرحان وزیر امور خارجه عربستان و هیات بلندپایه اقتصادی همراه وی بود. در این بازدید، مسوولان عربستانی قول افزایش سرمایه‌گذاری در پاکستان و ترغیب شرکت‌های بزرگ تجاری سعودی برای ورود به بازار پاکستان را دادند. سفر امروز هیات دیگری از عربستان در نتیجه توافق اخیر ۲ کشور برای گسترش تعاملات تجاری و یافتن فرصت‌های سرمایه‌گذاری عربستان در پاکستان صورت می‌گیرد.

روابط عمومی وزارت بازرگانی پاکستان با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که هیات سعودی از سوی جام کمال خان وزیر بازرگانی و مصدق ملک وزیر نفت پاکستان مورد استقبال قرار گرفت و قرار است در طول سه روز آینده مسوولان ۳۰ شرکت پاکستانی با طرف‌های سعودی خود پیرامون سرمایه‌گذاری و اجرای پروژه‌های مشترک مذاکرات کنند.

وزیر بازرگانی پاکستان در این خصوص اعلام کرد که هر ۲ کشور توانمندی‌ها و ظرفیت‌های متقابل را برای شناسایی راهکارهای سرمایه‌گذاری و اشتغال زایی تبیین خواهند کرد.

ترافیک سفر مقامات پاکستان و عربستان سعودی به کشورهای یکدیگر به ویژه از زمان آغاز به کار دولت شهباز شریف به خوبی نشانگر عمق روابط سیاسی، اقتصادی و تجاری مابین اسلام‌آباد و ریاض و همچنین میل و اشتیاق پاکستان به توسعه روابط به ویژه در حوزه اقتصادی و تجاری با عربستان دارد.

در نقطه مقابل برخی از منتقدان در پاکستان معتقدند، عربستان چندین بار از سرمایه‌گذاری‌های مختلف در پاکستان صحبت کرده است، ولی تا به حال هیچ نتیجه ملموسی نداشته است. با این حال در آذرماه گذشته عربستان سپرده گذاری ۳ میلیارد دلاری خود در بانک مرکزی پاکستان را با هدف حمایت از بهبود معیشتی این کشور برای یکسال دیگر تمدید کرد.

سال گذشته دولت پاکستان با حمایت ارتش این کشور شورایی موسوم به «شورای ویژه تسهیل سرمایه‌گذاری SIFC» را تشکیل داده که هدف اصلی آن تسهیل سرمایه‌گذاری خارجی در پاکستان به ویژه از جانب کشورهای حوزه خلیج فارس است و نقش ارتش نیز به عنوان تضمین دهنده سرمایه‌گذاری خارجی در پاکستان تعریف شده است.

منبع: خبرگزاری ایرنا

دیگر خبرها

  • الهلال و النصر دست نیافتنی می‌شوند
  • ماجرای یک مناسبت جدید و مهم در تقویم عربستان
  • سفرهای سریالی مقامات سعودی به پاکستان برای تجارت و سرمایه‌گذاری
  • فروش نسخه‌های جدید اف-۱۵ آمریکایی به عربستان؟!
  • آمریکا به دنبال فروش نسخه‌های جدید اف-۱۵ به عربستان است
  • منافع غرب در باقی ماندن اسرائیل است
  • سالیوان: توافق دفاعی آمریکا با عربستان بدون رابطه ریاض با اسرائیل امکان‌پذیر نیست
  • دیدار امیرعبداللهیان با وزرای خارجه مصر و عربستان
  • وزرای خارجه ایران و عربستان دیدار کردند
  • توافق امنیتی جدید عربستان و آمریکا در انتظار چراغ سبز اسرائیل!