Web Analytics Made Easy - Statcounter

به نظر من سرنوشت اصلاحات فرع بر سرنوشت ملي ما است. اصلاح‌طلبان بايد متعهد باشند كه آنچه به مردم وعده كرده‌اند، عمل كنند. مرتضي حاجي، فعال سياسي اصلاح‌طلب با منتقدان اصلاح‌طلبي كه چرخشي در رفتار روحاني پيش و پس از انتخابات مي‌بينند همراه نيست. به گزارش نامه نیوز اين منتقدان نسبت به وزراي پيشنهادي روحاني انتقاد دارند و معتقدند روحاني در ايام انتخابات راهنماي چپ زده اما پس از راي گرفتن از بدنه اجتماعي به راست پيچيده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مرتضي حاجي اما معتقد است كه حمايت اصلاح‌طلبان از روحاني با شناخت از مشي سياسي او بوده است و تا زماني كه رييس‌جمهور از وعده‌هايش به مردم عدول نكرده است، بايد از او حمايت كرد.
بعد از جلسه تنفيذ و تحليف و راي اعتماد وزراي رييس‌جمهور تا حدي مخالف خواني‌هاي منتقدين نسبت به روحاني كاهش پيدا كرده است. منتقدان و مخالفان دولت كمتر اقدام به نقد و تخريب دولت مي‌كنند. اين آرايش سياسي ماحصل چه اتفاقات و مذاكراتي است؟
من اطلاعي از مذاكرات دولت ندارم اما وقتي دولتي بر سر كار مي‌آيد، بايد منتظر باشيم و ببينيم كه چگونه برنامه‌هايش را به اجرا در مي‌آورد. اگر مذاكره‌اي از سوي دولت با مخالفان صورت گرفته باشد، بسيار خوب و مفيد است. فعالان سياسي دو جناح مي‌دانند كه كشور نياز به اتحاد و انسجام دارد. به طور طبيعي در ايام دولت در حال شكل‌گيري خيلي بحث‌ها اتفاق مي‌افتد تا افرادي لايق انتخاب شوند. وقتي تصميم‌گيري پايان يابد و دولت تشكيل شود، طبيعي است كه هر دو جناح منتظر مي‌مانند تا ببينند دولت چه اقداماتي را در راستاي عمل به وعده‌هايش انجام مي‌دهد. بخشي از آرامشي كه در فضاي سياسي امروز به وجود آمده مي‌تواند ناشي از همين موضوع باشد.
برخي از اصلاح‌طلبان انتقاداتي را نسبت به دولت دارند. آنها معتقدند كه روحاني در ايام انتخابات راهنماي چپ زد و از بدنه اجتماعي راي گرفت اما بعد از انتخابات به راست پيچيد و به خصوص اين مساله را در مورد انتخاب كابينه رييس‌جمهور بيان مي‌كنند. شما با اين مساله موافق هستيد؟
من موافق نيستم. آقاي روحاني چهره ناشناخته‌اي نبوده است. يك دوره دولت را در اختيار داشته است و با علم به خصوصياتي كه از او سراغ داريم مورد حمايت قرار گرفت. الان هم كه كابينه تشكيل شده بايد كارش را شروع كند و همه فعالان سياسي هم بايد او را ياري كنند تا به وعده‌هايش عمل كند. اين حمايت تا جايي است كه دولت در مسير شعارها، اهداف و برنامه‌هايش پيش مي‌رود. آنجايي كه آقاي روحاني از شعارهايش عدول كند، باب نقد بسته نخواهد بود. عجله نبايد كرد چرا كه هنوز جوهر حكم آقاي روحاني خشك نشده است. انتقاد در شرايطي كه دولت هنوز كارش را شروع نكرده، منصفانه و عاقلانه نيست و به نفع كشور نيز نخواهد بود. بايد به رييس‌جمهور و كابينه دوازدهم فرصت دهيم تا كارشان را آغاز كنند. ان‌شاءالله كه در همين مسير هم حركت كنند. اينكه دولت تلاش كند كه بين ملت انسجام ايجاد كند و دو جناح را به هم نزديك كند و بين رفتارهاي فعالان سياسي هماهنگي ايجاد كند، بسيار كار مفيد و ارزنده‌اي است و به نفع پيشرفت كشور خواهد بود. از اين جهت من اعتقاد ندارم كه آقاي روحاني همچنان در فضاي انتخاباتي باقي بماند. در ايام انتخابات آقاي روحاني مي‌خواست راي بياورد اما امروز رييس‌جمهور همه ملت است. آن زمان كانديداي بخشي از مردم بود و امروز رييس‌جمهور همه است و بايد به همه خدمت كند؛ نه يك جناح خاص. شاخص و معيار در اين رابطه نيز منافع ملي و مصالح كشور است تا برنامه توسعه‌اي كه دولت ارايه كرده يا مجلس تصويب كرده، به بار بنشيند. اينها شاخص‌هايي است كه بايد عملكرد روحاني را با آنها سنجيد. هر اقدامي كه به انسجام ملي كمك كند، اقدام پسنديده‌اي است. كار دولت از اين لحاظ درست است.
آيا روحاني توانسته منتقدان و مخالفان خود را آرام كند و اين بستر براي تحقق گفت‌وگوي ملي و از ريشه حل كردن اختلافات بين دو جناح مي‌تواند مفيد باشد؟
امروز فضاي سياسي كشور آرام‌تر شده است. اينكه معلول كدام علت است من نمي‌دانم. كشور به آرامش نياز دارد. تحقق هر برنامه‌اي اين امنيت خاطر و آرامش را نياز دارد. به خصوص براي جذب سرمايه‌هاي خارجي كه نياز امروز كشور است و براي مواجه شدن با چالش‌هاي بين‌المللي فضاي آرام بين فعالان سياسي هر دو جناح بايد حاكم باشد. ما به اين انسجام در كشور نياز داريم. نمي‌توانيم هم دايما بر طبل اينكه ٢٤ ميليون راي چه مي‌خواهند بكوبيم و بقيه افراد جامعه را ناديده بگيريم. اگرچه اين سمت اكثريت باشند و رييس‌جمهور مسوول پاسخگويي به مطالبات اكثريت است اما به اين معنا نيست كه اقليت نبايد مورد توجه باشد. رييس‌جمهور و دولت امروز متعلق به همه كشور و مردم و حتي كساني است كه منتقد جدي و افراطي دولت هستند. افراطيون هم بايد از خدمات دولت بهره مند شوند. اين خدمات در يك فضاي آرام و منسجم در عرصه سياست كشور قابل ارايه و تامين است. بنابراين بايد كمك كرد اين فضا تداوم پيدا كند.
آيا بر اين بستر مي‌تواند گفت‌وگوي ملي صورت بگيرد؟
بله. اگر گفت‌وگويي قرار باشد اتفاق بيفتد، در چنين فضايي امكان تحقق دارد؛ نه در فضاي پر از چالش و تشنج. خوب است از اين فرصت براي تحقق گفت‌وگوي ملي استفاده كنيم.
ماموريت سخت اصلاح‌طلبان در شوراي شهر و مجلس شوراي اسلامي را چه مي‌دانيد؟اصلاح‌طلباني كه توانسته‌اند در بخش‌هايي از قدرت حضور پيدا كنند، به چه مسائلي بايد توجه كنند تا سرنوشت اصلاحات موفقيت آميز باشد؟
به نظر من سرنوشت اصلاحات فرع بر سرنوشت ملي ما است. اصلاح‌طلبان بايد متعهد باشند كه آنچه به مردم وعده كرده‌اند، عمل كنند. آقاي شهردار برنامه‌اي به شوراي عالي سياست‌گذاري داده است و اين شورا برنامه‌هاي آقاي نجفي را هم جهت با ديدگاه‌ها و تفكرات خودش تشخيص داده است. شوراي شهر توانسته شهردار كارآمدي را براي تهران انتخاب كند. شوراي عالي بايد نظارت كند تا برنامه‌هاي وعده داده شده، تحقق پيدا كند و هم در تصميم‌گيري‌ها منافع ملي كل كشور در نظر گرفته شود. به خصوص اينكه تصميم‌گيري در شهر تهران بر كل كشور تاثيرگذار است و فقط به تهران محدود نمي‌شود. همچنين بايد منافع شهروندان تهراني بايد پيگيري شود. اگرچه اصلاح‌طلبان حائز اكثريت هستند اما افرادي با گرايش به عقايد رقيب هم در زندگي مي‌كنند و شوراي شهر بايد از منظر منافع مشترك و عمومي گروه‌ها به مسائل نگاه كند. بايد تصميماتي گرفته شود كه همه شهروندان از آن مرتفع شوند كه در برخي مواقع نيز ممكن است به سود اصلاح‌طلبان نباشد.
حفظ اتحاد و انسجام اصلاح‌طلبان بعد از انتخابات چقدر اهميت دارد؟ براي جلوگيري از تشتت در جريان اصلاحات پس از انتخابات ايده شما چيست؟
انسجام بايد هر چه بيشتر حفظ شود. انسجام نه تنها در سطح ملي بايد در كشور وجود داشته باشد بلكه بايد در جناح‌هاي سياسي نيز براي حفظ اتحاد و انسجام تلاش كرد. تشتت و تفرقه باعث از بين رفتن توانايي‌ها مي‌شود. در قرآن كريم هم اشاره به اين موضوع شده است كه گروه‌هاي متفرق نيروهاي‌شان تضعيف شده؛ فشل مي‌شوند و توان‌شان را از دست مي‌دهند اما انسجام و اتحاد كه باشد به راحتي مي‌توانند بر مشكلات فايق شوند. اين مساله در بيان مختلف در تعاليم قرآن كريم هم ديده مي‌شود. بنابراين اصلاح‌طلبان اگر مي‌خواهند به موفقيت‌هاي‌شان تداوم بخشند ضمن اينكه بايد عملكرد قابل قبولي از ديد افكار عمومي داشته باشند، بايد به گونه‌اي عمل كنند كه نه فقط بدنه اجتماعي اصلاحات بلكه ديگر افراد جامعه نيز رضايت از عملكردشان داشته و به اصلاح‌طلبان راي دهند. جريان اصلاحات براي رسيدن به اين امر مهم بايد در درون خودشان اتحاد داشته باشند. تحقق اين امر مقداري گذشت مي‌طلبد و در برخي موارد كوتاه آمدن نياز دارد كه اين انسجام تقويت شود.

منبع: نامه نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت namehnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «نامه نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۵۵۰۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته

می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:

این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیب‌شناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئله‌ها، بحران‌ها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آن‌ها به ابزارهایی متوسل می‌شویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک می‌کنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز می‌توان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئله‌ها، بحران‌ها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبهه‌ها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟

کمی به عقب برمی‌گردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا به‌نام چپ [خط امام] و سپس اصلاح‌طلب شناخته می‌شد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راه‌حل تبدیل شود. به‌عنوان نمونه در زمانی‌که گروه‌های سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامی‌گری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحه‌زدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده ماده‌ای دادستانی ختم شد. یا، در دوره‌ای که نظام اطلاعاتی کشور به‌شکل پراکنده اداره می‌شد و هر گروه به‌صلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و به‌عنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.

مضاف بر این‌ها می‌بایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیان‌گذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائت‌های تئوکراتیک و جزم‌اندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر این‌ها می‌توان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحران‌هایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگ‌طلبی و تنش‌زایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات به‌رغم پرونده‌ مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بن‌بست‌شکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستی‌هایی بوده است، که فهرست‌کردن و نقد قاعده‌مند آن‌ها می‌تواند راهگشا باشد.

‌اینک اما به‌نظر می‌رسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل، اگر نگوییم به بن‌بست رسیده، دست‌کم با بحران اساسی مواجه شده‌اند. بحرانی که دامن‌گیر احزاب اصلاح‌طلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن می‌رود چون آفت به‌سراغ ریشه‌ها نیز برود.

درباره نظام ادراکی اصلاح‌طلبان. طی سالیان گذشته، مجموعه‌ای از تلاش‌ها رخ داد و کمک کرد تا اصلاح‌طلبان درکی ‌نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» به‌دست بیاورند. این تلاش‌های سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبهه‌ای، ۲) کوشش‌های محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأمل‌اند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاح‌طلبان- به‌عنوان جریان آلترناتیو- به‌شمار می‌رفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یک‌سو و کاستی‌های بسیار در تئوریک و پراتیک سیاست‌ورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست می‌پندارد، ضمن آن‌که خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش می‌کند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمان‌زدایی کند.

در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاش‌هایی رهزن و تعمیم‌های انحرافی را مشاهده می‌کنیم که نه‌تنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژه‌های اصلاحی می‌شوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزه‌های ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز این‌ها قبح‌زدایی کند و به‌شکل قرارگاهی بر این حوزه‌ها متمرکز شود و آن‌ها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامه‌های سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری به‌نسبت روشن از این وضعیت به نمایش می‌گذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوشش‌ها و کوشش‌های تئوریک معتبر فاصله‌ای قابل توجه دارد. به این‌ها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبان‌های خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بی‌نیاز از ایستگاه‌های مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک‌ فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاح‌طلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریت‌ستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه می‌بینیم عمده تلاش‌ جریان رقیب اصلاح‌طلبان بر فتح بوروکراسی و ویژه‌خواری، آن هم به مبتذل‌ترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمی‌توان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهم‌تر محافظه‌کاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیض‌های جنسی، قومی و… را در پی داشته است. مع‌الوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو به‌حساب نخواهد آمد.

با این اوصاف می‌توان این‌گونه ادعا کرد که احزاب اصلاح‌طلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلی‌شان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.

نقش‌آفرینی به‌عنوان بخشی از راه‌حل. برای توضیح این سرفصل نخست می‌بایست تفکیکی میان سیاست پایین‌دستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک به‌نظر می‌رسد کفه سیاست بالادستی به‌ سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورای‌های قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پایین‌دستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پایین‌دستی به‌حدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچ‌گونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دست‌کم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرف‌کننده، آمار گران‌فروشی و گران‌فروشان را گزارش می‌کردند!

این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاح‌طلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودی‌ها (inputs) با واقعیت همخوان‌اند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت‌ کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثال‌هایی را ذکر می‌کنم که به‌ نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان شده‌اند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان می‌داد. برای نمونه می‌توان به مجموعه بیانیه‌های تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آن‌که در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفت‌وگو و نقد در عرصه عمومی را به‌دنبال داشتند. حال آن‌که امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:

الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،

ب. مسئله خصوصی‌سازی،

پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،

ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آن‌ها و فقدان توان چانه‌زنی مؤثر این قشر،

ث. مسائل نظام درمان و تعرفه‌ها،

ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،

چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرک‌های عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…

کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راه‌حل صورت نمی‌پذیرد یا اگر هم تلاشی صورت می‌گیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمی‌کند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به این‌ها اضافه کنیم مواردی که به سیاست‌های کلی نظام راجع است و اساساً باب گفت‌وگو درباره‌شان بسته است؛ خواه به‌علت محافظه‌کاری، خواه به‌دلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه به‌سبب انذارها و محدودیت‌ها.

این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را به‌دنبال دارد. نخست آن‌که کارویژه اصلاح‌طلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربه‌گیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان می‌رود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم می‌بیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان می‌دهد. دوم آن‌که، جامعه به‌سوی نوعی خودبسندگی هدایت می‌شود و بی‌پشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد می‌شود و به‌شکل اقتضایی عمل می‌کند. نام این وضعیت را می‌توان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه به‌غایت افزایش پیدا می‌کند و مردم مستمراً متحمل هزینه‌های گزاف می‌شوند. ضربه‌ناپذیری- یا ضربه‌پذیری حداقلی- مردم به‌شکل توده‌ای در دولت اصلاحات می‌تواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربه‌پذیری توده‌ای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست به‌عنوان ضربه‌گیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.

سوم آن‌که متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاح‌طلبان تحمیل می‌شود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئله‌یابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگ‌اندازی‌ها در پروسه‌های اصلاحی، و برگشت‌پذیری آن‌ها به مؤلفه‌هایی چون «لحن»، «ادبیات تحریک‌آمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آن‌که می‌توان فهرستی از لحن‌های آرام، و ادبیات غیرتحریک‌آمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم‌» است. چنانکه اختلال در نظام مسئله‌یابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون می‌شود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علت‌العلل مسائل معرفی می‌شود. حال آن‌که اساساً منطق اصلاحات، نه خصم‌پرور است و نه حذف‌محور.‌

در بخش‌های بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.

دیگر خبرها

  • مزیت اصلاح‌طلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربه‌گیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
  • ادعای بدون سند حجاریان درباره روحانی/ سخنی که خاندوزی باید تکذیب کند
  • حمله تند عباس عبدی به اصولگرایانی که مهدی نصیری را اصلاح‌طلب می‌دانند
  • عباس عبدی خطاب به نواصولگرایان: آی‌ کیوتان در اندازه گنجشک هم نیست
  • حمله تند عباس عبدی به اصولگرایانی که مهدی نصیری را اصلاح‌طلب می دانند/ عقل هم چیز خوبی است
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • «له له» جایزه جشنواره هیوستون را گرفت
  • گفت‌وگوی مستقیم نامزدهای انتخابات با مردم در «فرصت انتخاب» و «نماینده مردم»
  • افغانستانی‌ها بمانند یا بروند؟!/ ردّ پای ۲۰ ساله لیدر اصلاح‌طلبان در مشکلات مردم و ایران
  • افغانستانی‌ها بمانند یا بروند؟!/ ردّ پای 20 ساله لیدر اصلاح‌طلبان در مشکلات مردم و ایران