Web Analytics Made Easy - Statcounter

حدود چهار دهه پیش آیت‌الله طالقانی دار دنیا را وداع گفت. در این سال‌ها، فرزندان و دوستداران آیت الله فرضیات زیادی برای مشکوک بودن درگذشت او را مطرح کرده اند. قطع بودن تلفن دفتر و منزل آیت‌الله پای ثابت فرضیاتی است که مطرح می شود. احتمال توطئه خارجی‌ها هم عنوان شده؛ از شوروی کمونیست تا انگلستان امپریالیست! 19 شهریور سال 58، آیت الله سیدمحمود طالقانی از رهبران انقلاب اسلامی دار فانی را وداع گفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

38 سال پس از آن روز، کساني مرگ او را مشکوک می دانند. موضوعي که از سوي برخي از طرفدارانش و البته فرزندان سید طالقان عنوان شده است.
به گزارش نامه نیوز، چه آنکه مهدی طالقانی درباره مشکوک بودن مرگ پدرش گفته است «برخي فکر مي‎کردند تا زمانی که طالقانی است در مصدر امور قرار نمی‌گیرند، بنابراین طالقانی نباشد به نفع‌شان است.» او با اشاره به اظهاراتي از پدرش که هر کسي جرات هجمه به آنها را نداشت، اين را در کافه خبر خبرآنلاين مطرح کرده بود. مثلا در مورد ديدگاه آيت الله طالقاني درباره حجاب که مورد تاييد امام هم قرار گرفت. به گفته او، «بعد از فوت پدر یک عده واقعا هم حسادت و هم کینه نسبت به طالقانی داشتند. کساني فکر می‌کردند تا زمانی که طالقانی است در مصدر امور قرار نمی‌گیرند».
اين سخنان مهدي طالقاني مورد تاييد خواهرش طاهره نيز هست که گفته بود «فوت ایشان برای همه فرزندان مشکوک بود».
چرا دو تلفن قطع شد؟مهدی علت مشکوک دانستن مرگ پدر را اینگونه براي خبرآنلاين توضیح داده است: «وقتی انقلاب شد منزل ابوی در پیچ شمران تبدیل به محل رجوع مردم شد و دیگر برای ما قابل زندگی نبود. پیشنهاداتی شد مبنی بر اینکه فلان کاخ، فلان دفتر یا خانه فلان تیمسار خالی است، به یکی از این مکان ها بروید؛ اما آقا قبول نکردند. جمعیت ما هم زیاد بود. پدر، مادر، من و خانم و بچه هایم همه با هم بودیم. به هر حال یک آپارتمان 70 متری در خیابان سمیه ما دادند و ما آنجا ساکن شدیم؛ ولی مرحوم آقا جلساتش را در خانه آقای چهپور در خیابان ایران برگزار می کرد. دو یا سه روز پیش از این حادثه، دزد به خانه خیابان سمیه می آید و فقط از داخل آپارتمان ما دزدی می شود و یک مقدار وسایل را هم به هم می ریزد و چند سند با خود می برد. روز حادثه تلفن خانه سمیه و تلفن خانه ایران هر دو با هم قطع می شود؛ در صورتی که شرکت مخابرات می دانسته که هر دو خط را آقای طالقانی استفاده می کند و قاعدتا این دو تلفن در دو جای مختلف شهر به صورت همزمان نباید قطع می شد.
مسئله دیگر این بود که ماشینی در اختیار ایشان گذاشته و به راننده اش گفته بودیم هر جا که آقا هست بماند تا اگر حتی نصف شب شب آقا خواست جایی برود این راننده آقا را ببرد و بیاورد؛ اما آن راننده در ان شب مرخص می شود و من دلیلش را نمی دانم. آن شب آقا با سفیر روسیه و هیئتی حدودا 12 نفره در منزل آقای چهپور دیدار داشت. وقتی ساعت 12 شب این هیئت از پیش آقا مکی رود آقا احساس می کند درد سینه دارد به آقای چهپور خبر می دهد؛ اما آقای چهپور متوجه می شود که تلفن قطع است. بعد آقای چهپور پیاده راه می افتد و می رود به میدان عشرت آباد به دنبال دکتر شیبانی که البته دکتر هم نبوده است. اعتراض ما این بود که سه بیمارستان اطراف آن خانه بود به هیچ کدام از آنها نرفته است و دست آخر با یک اکسیژن نصفه و نیمه برگشته است و وقتی می آید آقا دیگر فوت کرده بودند. به ما می گوید: ما تلفن نداشتیم. خب تلفن نبود اما حداقل 50 عدد از این بی سیم‎های دستی آنجا ریخته بود و کمیته مرکز به آنجا نزدیک بوده، همه این اتفاقات در کنار هم نمی تواند تصادفی باشد.»
فرزند آیت الله طالقانی همچنین گفته اجازه پیگیری درباره مرگ پدر به آنها داده نشده است. او گفته: «ما گفتیم پدر را کالبدشکافی کنند؛ گفتند نمی شود یک روحانی و مرجع عالیقدر را کالبد شکافی کرد.»
دستبرد به اسناد آیت الله پیش از مرگ اومجتبی طالقانی فرزند دیگر آیت‌الله طالقانی هم سه واقعه درباره مرگ پدر را مشکوک می داند. تاریخ ایرانی از زبان او می نویسد: چند روز پیش از درگذشت آیت‌الله، گروهی ناشناس به منزل خلیل رضایی از نزدیکان آیت‌الله طالقانی دستبرد زدند و گویا به دنبال اسنادی می‌گشتند. اعضاي خانواده پس از مرگ آیت‌الله متوجه می‌شوند چمدانی حاوی اسناد که تنها خود آیت‌الله طالقانی کلید آن را داشت، مفقود شده است.
سفیر شوروی آیت الله را کشت؟زهرآلود بودن انگشتر سفیر شوروی هم سناريوي دیگری از مرگ آیت الله طالقانی است. طاهره فرزند او در گفت و گویی که سال گذشته با شرق داشت گفته بود: «از صاحبخانه پرسیدیم چه اتفاقی افتاد. او گفت پدرت همیشه عادت داشت دست‌هایش را بشوید و سر سفره بنشیند. در همین اثنا هیأتی از شوروی هم آمده بودند. ظاهرا با آنها دست می‌دهد. گویا از طریق انگشتری که آغشته به زهر بوده، سمی به بدن پدر وارد می‌شود که علائم سکته قلبی ایجاد می‌کند. ما اعلام کردیم که پدر باید کالبدشکافی شود تا علت مرگ روشن شود. همگی متفق‌القول بودیم. به آقای چهپور که پدر عروسمان بود این مطلب را گفتیم. ایشان گفتند: آقا مشکلی نداشتند. رفته بودند بخوابند اما نتوانستند. حالت تهوع داشتند. ظاهرا آقای چهپور را صدا کرده و ایشان هم پدر را روی تخت می‌خواباند و بعد به آقای چهپور اشاره کرده که از اتاق بیرون برود.»
کار، کار انگلیس‎هاست؟محمدمهدی جعفری، از نزدیکان آیت الله طالقانی تردید آمیز بودن مرگ آیت‌الله را از زوایه دیگری مي‎نگرد. او معتقد است که آیت الله طالقانی به مرگ طبیعی از دنیا رفته است اما یکی از تردیدها را بررسی می کند و به خبرنگار خبرآنلاین می گوید: «‌در اصفهان فردی به نام دهقانی مرتد شده بود و بعد از اینکه به مسیحیت گرایش پیدا کرد، کشیش شد. او که به جرم جاسوسی برای انگلیس محاکمه می‌شد در پرونده‌اش از ماده‌ای سخن گفته بود که انگلیسی‌ها با آن توتون سیگار را آغشته می‌کنند. آنگونه که او می گفت فرد بعد از استعمال آن بعد از 48 ساعت دچار سکته قلبی می‌شود. نشانه‌هایی که او داده بود هم به مرگ دکتر شریعتی می‌خورد و هم به مرگ آیت‌الله طالقانی. آیت‌الله طالقانی یک قوطی داشت که توتونش را در آن می‌ریخت. کاغذی به اندازه سیگارهای قدیمی «هما» داشت و خودش سیگارش را می‌پیچید و داخل چوب سیگار قرار می‌داد و می‌کشید. البته این قوطی دست کسی نبود که بتواند آن را آغشته کند.»
محمد مدیرشانه‌چی، رئیس دفتر آیت‌الله که در در شب آخر زندگی آیت الله طالقانی همراه او بوده است اما برخلاف جعفری تردیدهایش را باقی نگه داشته است. تاریخ ایرانی از زبان او روایت کرده: «سفیر شوروی آمد و صحبت‌ها شروع شد. سیگار کشیدن برای آقای طالقانی مضر بود و دکتر ایشان را اکیداً نهی کرده بود. اما ایشان وسط مذاکرات دو تا سیگار کشید. سومی را که خواست بکشد، من به بهانه این که می‌خواهم چیزی در گوش ایشان بگویم، رفتم و سیگار را خاموش کردم و با خودم آوردم. سفیر شوروی این را دید و خنده‌اش گرفت. من تا حدود ۱۲ شب آنجا بودم. حال ایشان هم سرجا بود و حتی آمد و تا در خانه، ما را بدرقه کرد، چیزی که کمتر سابقه داشت و معمولا در اتاق می‌ماند. ایشان آن شب تنها بود. زن و بچه‌اش که رفته بودند مشهد و محمد، پاسدار ایشان را هم که همیشه بود، آن شب ندیدم. در واقع ایشان بودند و خانوادۀ چهپور. فرداي آن روز که خبر درگذشت آقا را شنيدم سراغ چهپور را گرفتم، گفتند رفت دنبال دکتر شیبانی! ایشان که آمد، گفتم: این دور و اطراف سه تا بیمارستان هست. بعد هم تو چرا سریع به من که همسایه‌ات هستم خبر ندادی؟ گفت: اولاً اگر به تو خبر می‌دادم چه کار می‌خواستی بکنی؟ ثانیاً هر دکتری را هم که نمی‌توانستم بالای سر ایشان بیاورم. این اسباب تردید نه‌تنها برای من که برای خیلی‌ها شد که به هر حال این امکان وجود داشت که در چنین شرایط حساسی بهتر و سریع‌تر عمل شود.»
روایت هایی از مرگ طبیعیمجله «یادآور» اما چندین سال پیش روایت‎هایی از آخرین شب زندگی مرحوم طالقانی منتشر کرد که نتیجه روایت ها برخلاف شبهه فرزندان اولین امام جمعه انقلاب است. هاشم صباغیان به ناراحتی های جسمانی آیت الله طالقانی اشاره کرده و می گوید: «ایشان ناراحتی قلبی داشت، دیابت هم داشت، سیگار هم می‌کشید. جالب بود، می‌دانست مهندس بازرگان از سیگار خوشش نمی‌آید، جلسه که داشتیم می‌گفت: «من می‌روم بیرون سیگار می‌کشم.» به نظر بنده مرگ ایشان طبیعی بود. پزشک هم آوردند و تشخیص داد که سکته کرده‌اند. در مورد شخصیت‌های بزرگ این نوع شایعات طبیعی است.
در همین مجله اکبر بدیع‌زادگان برادر شهید علی‌اصغر بدیع‌زادگان و از اعضای دفتر آیت‌الله طالقانی هم می گوید: وقتی از مرگ آیت‎الله طالقانی با خبر شدم خود را به دفتر او رساندم. خانۀ ما در خیابان زرین نعل بود. از آنجا شروع کردم به دویدن! کمی بعد دیدم ماشینی بوق می‌زند. برگشتم دیدم برادرم است. با او رفتم خانۀ آقای چهپور و دیدم بله، صحت دارد. یک عده می‌گفتند در دست دادن سفیر روس با آقا اتفاقی افتاده و...، ولی اصلا این چیزها نبود. از نظر حفاظت که محمد ترکان، محافظ ایشان، همیشه پشت در اتاق آقا می‌خوابید. ساختمان آقای رضایی آسانسور داشت. هر وقت آقا آنجا می‌رفتند، او در آسانسور می‌خوابید که اگر کسی روشن کرد و خواست بالا بیاید او بفهمد. این قدر فدایی آقا بود. من نمی‌توانم مرگ مشکوک را قبول کنم.

منبع: نامه نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت namehnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «نامه نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۸۵۵۳۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شاعران از وعده صادق گفتند/ وارث انگشتر سرخ سلیمانیم

گردهمایی شاعران به مناسبت حماسه «وعده صادق» در فرهنگسرای انقلاب اسلامی امروز با حضور شاعرانی همچون مصطفی محدثی خراسانی، محمدمهدی عبداللهی، محمدرضا طهماسبی، قاسم صرافان، قادر طراوت‌پور و جمعی از شاعران آیینی و جوان با اجرای حامد فلاحی‌پور برگزار شد.
در این گردهمایی شاعران به سرودن اشعار خود پرداختند که به برخی از آنان می‌پردازیم.
این بار طلوع صادق از ایران است
آرامش انفجار در من جاری است
بی‌تابم و انتظار در من جاری است
گلبانگ محمدم به قرن پاییز
من زنده‌ام و بهار در من جاری است
هنگام شکوه گردش دوران است
این بار طلوع صادق از ایران است
در حیرتم این صدا سفیر موشک
 یا زمزمه تلاوت قرآن است
 
باز با نام حسین بن علی (ع)
از دم عشق نفس می‌گیرم
غاصبان! قبله خود را ز شما
به خداوند که پس می‌گیریم
مصطفی محدثی خراسانی
منتقم با لشکری از حاج قاسم می‌رسد
بشنوید از قلب ایران صور اسرافیل را
بنگرید‌ای اهل دنیا غرش سجیل را
با شکوه خیبری آمد سپاه صف‌شکن
تا کند نابود اینک نقشه قابیل را
خواب خوش دیگر نخواهد داشت صهیون بعد از این
موشک ما می‌برد خواب خوش آن ایل را
اهل نکبت را بگو این ابتدای ماجراست
بنگرید آنک سرانجام سپاه فیل را
هیبت پوشالی صهیون تماشایی شده‌ست
روز و شب تکرار باید کرد این تمثیل را
وعده حتمی محقق می‌شود، خواهد چشید
قدس هم طعم خوش پایان اسرائیل را
منتقم با لشکری از حاج قاسم می‌رسد 
می‌زند آخر رقم خونخواهی هابیل را
محمدمهدی عبداللهی
به وعده صادقت عمل کن!
عقاب در مانده سرعتش را پلنگ وامانده قدرتش را
نگاه کن فر و هیبتش را مهابتش را صلابتش را
چه یال و کوپال با شکوهی چه دست و بازوی همچو کوهی
بگو به کفتار‌ها گروهی خورند با غصه حسرتش را
چو بشکند آینه، مبدل شود به آیینه‌های دیگر
دلا از این قصه مطوّل بخوان فقط وجه مثبتش را
قصیده عمر را غزل کن به وعده صادقت عمل کن
حدیث احلى من العسل کن بچش پس آنگه حلاوتش را
که گفته خالی شده است ایران؟ رمیده زین بیشه خیل شیران
قدم نهید‌ای خسان به میدان، اگر که دارید جراتش را؟
و ما که از آیه‌های قرآن "ما رمیت اذ رمیت" خواندیم
چرا چرا می‌کنند کتمان؟ خدا و آیات نصرتش را
از آنچه در غزه کرد صهیون ز بمب و آوار و آتش و خون
چرا خدایا ندارد اکنون تحمل چهار ساعتش را؟
بسی غلط کرده است و شب را غنوده بی‌خوف و بی‌محابا
بسا شکر خورده است و فردا خورد چماق عقوبتش را
بگو کند گور خویش را گم ز قدس از آن پیش‌تر که مردم
کنند ویران به یک تهاجم ز خشم دیوار نکبتش را
خوشا هر آن کس نماز خود را کند به قدس شریف اقامه
خوشا بر آن که دهد ادامه ره خمینی و نهضتش را
به نزد فرمانده باز آید صف نخست نماز آید
در انتظاریم رجعتش را شکوه تجدید بیعتش را
گھی چو اشتر گهی چو بوذر جهاد و زهد است او سراسر
ببین به منبر ببین به سنگر اطاعتش را و طاعتش را
بنازم آن سیدی که دنیا هنوز مانده است تا بفهمد
شهامتش را ذکاوتش را شجاعتش را در آیتش را
محمدرضا طهماسبی
وارث انگشتر سرخ سلیمانیم
بخوان تاریخ را
ما از تبار کورش و از نسل سلمانیم
به گوش ما مخوان از ترس
که سرداران سبز سرزمین سربدارانیم
تهمتن‌های دورانیم
فرو ریزنده بنیان دیوان.
وارث انگشتر سرخ سلیمانیم
خیال خام تا کی؟
مرد و زن، شیران میدانیم
تباری با اصالت، با نجابت.
باشکوه از فرّ یزدانیم
زاده مرز دلیرانیم
اهل خاک مهر
خاک نور
خاک عشق ایرانیم
چنان گردآفریدند این زنان
این دختران ما
ندارد مرز، بیداری
به هر سنگر که با ظلمت ستیزی هست.
هست آنجا، نشان ما
مسیر و سِیر ما شفاف، ره پیدا، هدف روشن
به میدان آرشیم و تیر غیرت در کمان ما
هزاران سال جنگیدند، تا ما را بترسانند
یلان سرزمین پارس. 
قلب پارسایان را بلرزانند
ولی تصویرشان خام است.
چون تقدیر ما پیداست
و فردای جهان، در دست یاران جهان‌آرا ست
بخوان این خط روشن را
نوشته سرنوشت حیدری‌ها، فتح خیبر‌هاست
بخوان پایان این شهنامه را. 
افسانه نه، این وعده حق است
بخوان فردا از آن ماست 
قاسم صرافان
جان را به جز به راه شهیدان نمی‌دهیم
بی امرِ عشق، گوش به فرمان نمی‌دهیم
تا مرگ می‌رویم ولی جان نمی‌دهیم
دنیا دو بار عمر گران را به ما نداد
ما هم دل عزیز خود ارزان نمی‌دهیم
جمع است خاطرِ دلِ ما در مسیر عشق
دل را به غیر زلف پریشان نمی‌دهیم
مردن به پای دوست هنوز آرزوی ماست
حتی به مرگ، فرصت جولان نمی‌دهیم
موجیم، موج، پا به سر صخره می‌نهیم
کوهیم، کوه، خاک به توفان نمی‌دهیم
مردان مرد اهل امان‌نامه نیستند
جان را به جز به راه شهیدان نمی‌دهیم
افراسیاب‌ها چه به سر پرورانده‌اند؟
ما رستمیم
ملک به توران نمی‌دهیم
مرد مروّتیم ولی در شب نبرد
حتی به خصم جرئت میدان نمی‌دهیم
ما وارثان خون سلیمانی عزیز
این خاک را به مُلک سلیمان نمی‌دهیم
گوید اگر کسی بد ما را به این و آن
ما عاقلیم و گوش به نادان نمی‌دهیم»
حتی اگر تمام جهان را به ما دهند
یک نیم ذره خاک از ایران نمی‌دهیم
قادر طراوت‌پور

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات

دیگر خبرها

  • واکنش سفیر ایران به تحریم‌های جدید علیه کشورمان
  • دیگر کسی آمریکا را به عنوان ابرقدرت قبول ندارد
  • برگزاری دوره آموزشی زیورآلات دستی در قم
  • سخنرانی دردناک محمدرضا شاه درباره اشغال ایران
  • روایت فتح‌الله زاده از ورود به جهنم با دست‌های بسته
  • روایت خط حزب‌الله از «شب قدر غرب آسیا» +دانلود
  • افتتاح بخش آی.سی.یو و سی.آرم بیمارستان طالقانی تبریز
  • شاعران از وعده صادق گفتند/ وارث انگشتر سرخ سلیمانیم
  • وضعیت کورس قهرمانی لیگ برتر انگلیس در هفته گذشته به روایت هوش مصنوعی / فیلم
  • ببینید | روایت رفیق دوست از درخواست موشکی ایران از سوریه و لیبی؛ نقش آیت‌الله هاشمی چه بود؟