Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-05-04@23:46:35 GMT

«ژوليت بينوش» در 53 سالگي از زندگي اش مي‌گويد

تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۷۳۶۱۸۵

خبرگزاري آريا - هفته نامه جامعه پويا: ژوليت بينوش که مطرح ترين چهره سينماي فرانسه در يکي دو دهه اخير است همچنان مشغول آموختن براي انجام تجربه هاي جديد است. او در اين مصاحبه حرف هاي جالبي درباره بازيگري، فلسفه و زندگي زده است که خواندنش خالي از لطف نيست.
وقتي وارد کافه کرنر در خيابان آردني در منطقه 15 پاريس شدم، مسئول پذيرش کافه به استقبالم آمد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با فرانسوي دست و پا شکسته اي به او گفتم: «من قراري دارم و فکر مي کنم ايشان براي ناهار اينجا را انتخاب کرده اند». در حالي که به فهرستي که در دستش بود نگاه مي کرد، از من پرسيد: «مي توانم نام ايشان را بپرسم؟» با کمي مِن و مِن گفتم: «بله... خب، ژوليت بينوش...» با تعجب سرش را بلند کرد، چشمانش را ريز کرد و با لحني نيمه طنز و نيمه سوالي پرسيد: «کي؟» با صدايي بلندتر گفتم: «خانم ژوليت بينوش».
سرش را تکان داد و با نگاهي که از آن مي شد استنباط کرد که فکر مي کند دچار توهم شده ام دستش را به حالت راهنمايي به سمت گوشه اي از کافي بلند کرد، در حالي که مشغول گذشتن از پيشخوان کافه بودم، حس مي کردم تمام مشتريان پشت پيشخوان و گارسون ها با نيشخند مشغول نگاه کردن به يک فرد انگليسي هستند که يا ديوانه است يا گول خورده و فکر کرده با ژوليت بينوش قرار گذاشته است.

در 20 دقيقه بعدي جو براي من خيلي سنگين بود، سعي مي کردم خودم را با موبايلم سرگرم کنم و چند کلمه اي هم يادداشت کردم، اما نگاه سنگين تمام حاضران را روي خودم حس مي کردم و آرزو مي کردم که او زودتر از راه برسد، اما ميهمانم بيشتر از 20 دقيقه تاخير داشت. در حالي که خودم هم دچار ترديد شده بودم، ناگهان از صداي همهمه داخل کافه فهميدم که او از راه رسيده است.
ژوليت بينوش، بازيگر ستايش شده فيلم هاي بسيار مطرحي مانند «بيمار انگليسي»، «شکلات»، «سه رنگ: آبي» و بسياري ديگر با يک سويي شرت ساده و بدون هيچ آرايشي سر ميز آمد، با لبخندي مهربان چندين بار به خاطر تاخيرش از من عذرخواهي کرد و سپس پرسيد: «چيزي سفارش داديد؟» و سپس سرپيشخدمت را با اشاره فراخواند، من با خوشحالي و غرور به سرپيشخدمت نگاه کردم و بينوش هم براي خودش «استيک با تازه ترين سبزيجات» را سفارش داد.
بينوش به سادگيِ رفتار شهرت دارد و خيلي ساده از سنش صحبت مي کند، او حالا 53 ساله است و بالاترين دستمزد را در ميان بازيگران سينماي فرانسه دريافت مي کند و مي توان گفت که جدا از ژرار دوپارديو، شناخته شده ترين بازيگر فرانسوي در جهان هم هست. با اين حال ساده زندگي مي کند، مثلا با مترو اين سو و آن سو مي رود، با خنده مي گويد: «اجازه مي دهم مردم کمي تعجب کنند...».
او که فرزند يک مادر مهاجر لهستاني است، خودش را نه يکي از آن پاريسي هاي کلاسيک اهل هنر بلکه يک فرانسوي کاملا فرانسوي ارزيابي مي کند. اما در عين حال و با وجود تمام کارهاي معمولي که انجام مي دهد، هنوز احساس راحتي ندارد و مي گويد خيلي اوقات نگراني شديدي از اين که در يک قفس قرار گرفته دارد.
شايد براي همين است که اقدامات جديدي مي کند و به تجربه هاي جديد دست مي زند. براي اثبات اين موضوع که از کليشه ها دور است، براي مثال شروع به آموختن آوازخواندن کرده، که يکي از مجموعه اقدامات پرسر و صدايي است که بر اي تجربه هاي جديد به دنبال آن رفته است. او تمرين آواز مي کند تا در فيلم جديدش نقش باربارا (مونيک آندره سرف، خواننده مشهور فرانسه و دوست ژاک برل) را بازي کند.
بينوش با خنده تعريف مي کند که در گذشته، هر زمان که شروع به خواندن مي کرد، افراد، به ويژه دو فرزندش، فرياد مي کشيدند: «نه، بسه، نخوان...»، آنها به طور کلي او را متقاعد کرده بودند که آوازخواندن را متوقف کند، چرا که استعدادي در آن ندارد. اما حالا اين کار را انجام داده است و مربي آوازش اصرار دارد که او خوب مي تواند ياد بگيرد.
از او پرسيدم: «مي ترسي اتفاقي که براي فيلم فلورانس فاستر جنکيز افتاد، براي تو هم بيفتد؟»
از اين يادآوري من خنده اش گرفت ولي بعد با لحني جدي گفت: «اميدوارم اين فيلم، فيلم خوب و موفقي شود، بايد بگويم که اميدوارم دوستان خوب زيادي دور و برم داشته باشم تا کمکم کنند، اما فقط براي همين يک فيلم نيست که مشغول تمرين هستم، کلا فکر مي کنم براي آدمي مثل من کمي خجالت آور باشد که نتواند آواز بخواند...».

من اينجا هستم که درباره يک کار شگفت انگيز ديگر در اين اواخر، يعني Skack Bay صحبت کنيم. شايد بشود گفت توصيف اين فيلم در يک جمله سخت است، در مجموع اين فيلم شمال فرانسوي، معمايي و جنايي، پر از رمز و راز، همراه با سبک تاريخي و البته اسلپ استيک است (و تازه کمي هم مايه هيا خون آشامي در خود دارد).
بينوش بازي درخشاني در نقش يک عمه بورژوا با کلاه هاي عجيب امپرسيونيستي و احساسات تند به اپرا، که به تعطيلات در پاس دي کاليز در مقطع قبل از جنگ جهاني اول رفته، دارد. او و خانواده برادرش با برخي از جمع کنندگان صدف که در ساحل زندگي مي کنند، درگير مي شوند. وضعيت بدتر مي شود و بينوش نيمه دوم فيلم را در پانسمان و بانداژ مي گذارند. فيلم گاه تکان دهنده و گاه عجيب خنده دار است. اين دومين فيلم بينوش در سال هاي اخير با کارگردان نسبتا جوان برونو ديمنت است.
فيلم قبلي اين دو نسبت به فيلم جديدشان خيلي معمولي و کلاسيک است؛ براساس زندگي نامه کاميل کلودل، مجسمه ساز مشهور و البته معشوق رودين که براي بيشتر از 30 سال در يک بيمارستان رواني بستري بود. بينوش مي گويد آن فيلم از لحاظ ساختاري شايد فيلمي معمول بوده اما براي او بازي در آن نقش يک چالش تمام عيار بوده که در برخي لحظات تا مرز شکنجه هم مي رسيده است. با خنده مي گويد: «واقعا اميدوارم دفعه بعد ديمنت از من براي بازي در يک فيلم کمدي دعوت کند».
بينوش آشکارا فلسفه را دوست دارد و در اين زمينه بسيار مطالعه کرده است و البته نوشته هايي هم درباره فلسفه دارد، چند جمله مشهور از او در ميان جملات مصطلح و معمول فرانسوي ها جاي گرفته از جمله «اگر از خارج وجود خودت نقد نشوي، نمي تواني خيلي دور بروي» و البته جمله محبوب «براي خلق کردن، ميل و نياز به توصيف بايد بيشتر از ميزان ترس و هراس باشد...». جالب است که بينوش مي گويد اين جمله را در جواني نوشته است.
در ادامه اين بحث مي گويد: «ما هميشه خودمان را محدود مي کنيم... زماني که 14 ساله بودم، يک مشکل بزرگ داشتم. نقاشي را دوست داشتم و همچنين تئاتر را، سردرگم بودم و فکر مي کردم بايد يکي را انتخاب کنم، مادرم دوستي داشت که نقاش بود. مشکلم را به او گفتم. برايم طرحي کشيد که روي آن امضا شده بود: «ژوليت: تصميم بگير که همه کارها را انجام بدهي!» اين جمله هميشه در ذهن من باقي مانده است».
در مجموع مي توان گفت او در رسيدن به اين هدف و در جاه طلبي هايش موفق بوده است. او در بيش از 60 فيلم حضور داشته که از فيلم هايي چون «سبکي تحمل ناپذير هستي» (نقش او در اين فيلم از سوي خوانندگان گاردين اين گونه توصيف شده است: «تقريبا کم ديالوگ، با خنديدن هاي خاص اما گاه خسته کننده و مقدار باورنکردني و بي نظيري از حس معصوميت و گناهکاري همزمان) تا فيلمي چون «گودزيلا» متفاوت بوده است. او همچنان به نقاشي ادامه مي دهد، کتابي از پرتره هاي کارگردانانش را همراه شعرهاي کوتاهي درباره آنها منتشر کرده است.
سال 2008، در 44 سالگي- که به هر حال براي يک شروع، سن بالايي محسوب مي شود- يک نمايش حرکات موزون را که توسط اکرم خان طراحي شده بود، در تئاتر ملي انگلستان اجرا کرد. او از لحاظ سياسي هم فعال بوده است، به ويژه براي حمايت از آزادي هاي هنري و روزنامه نگاري، در چند سال اخير هم تجربه هايي متفاوت مانند اجراي نمايش آنتيگونه سوفوکل (که در لندن و نيويورک تمام بليت هاي آن پيش فروش شد) تا آواز خواندن و نوازندگي داشته باشد.
در دهه هاي 20 و 30 زندگي اش، بينوش واقعا يک فوق ستاره مورد توجه و به نوعي الهه الهام بخش هر کارگردان معروفي در اروپا بود. از او مي پرسم آيا حالا و در سن بالاتر احساس آزادي بيشتري نسبت به زماني که جوانتر بود و الهام بخش کارگردانان فراوان و به خصوص بسيار بيشتر زير ذره بين، دارد يا نه و آيا بالا رفتن سنش نگرانش نمي کند؟
«خب، طبيعي است که از آن الهام بخشي لذت ببري، وقتي چنين حالي داشته باشي بخشي از روند شکل گيري و خلق و خلاقيت مي شوي و لذت ساختن را حس مي کني، حب اين در 20 سالگي خيلي مهم است، اما در 50 سالگي چيزهاي ديگري اولويت مي يابند، مرگ اين که تو همزمان با سنت بزرگ نشوي و در همان دوره متوقف شوي...»

بينوش بازيگري را از سنين پايين شروع کرده است عمده انگيزه اش هم اين بوده که موافقت پدر و مادرش را براي تماشاي کارهايش بگيرد و آنها را با هم در يک مکان قرار دهد. مادر او يک بازيگر و استاد درام و پدرش هم زماني استاد پانتوميمي بود، اين دو وقتي بينوش چهارساله بود، از هم جدا شدند و دخترشان را به مدرسه شبانه روزي فرستادند.
از او مي پرسيم: «يعني بازيگري را انتخاب کردي تا آنها را خوشحال کني و ببيني که از تو راضي هستند؟»
با کمي مکث مي گويد: «من هميشه منتظر کنار هم قرار گرفتن دوباره آنها بودم، دلم مي خواست هر دو آنها من را تاييد و به من افتخار کنند. اما بالاخره زماني فرا مي رسد که از اين انتظار کشيدن و تلاش کردن دست بر مي داري، جايي در زندگي ام بود که تلاش کردن براي جلب رضايت آنها و خوشحال کردنشان را متوقف کردم...».
از او مي پرسم مادرش که در تمام زندگي يک بازيگر و کارگردان تجربه گر و پرتلاش بوده، از موفقيت ناگهاني دخترش که در اولين فيلمش براي ژان لوک گدار بازي کرده است، شگفت زده نشده؟ «خب به نظرم احساسات او درباره کار من احساسات مختلف و حتي متناقضي بودند، شايد او هم خوشحال بود و هم شگفت زده و هم نگران.
طبيعي است که چنين وضعيتي براي او ساده نباشد، اما بايد بگويم که من از عشق فراوان مادرم به هنر بسيار الهام گرفتم. يادم است که در مدرسه از ما درباره کلمه اي که برايمان مهم بود و ما را تحت تاثير قرار مي داد، پرسيدند؛ من هم از او پرسيدم که کلمه مورد علاقه اش چيست، بلافاصله گفت: «اشتياق». من هم گفتم: «آره، درسته، اشتياق... خودشه...» او هميشه نمونه اشتياق بي پايان براي من بوده است.»
چند بار تکرار مي کند تا به اين جمله هايش دقت کنم: «من يک فرد مضطرب نيستم. وسواسي هم نيستم». مي گويد که هميشه سعي مي کند فقط يک يا دو بار فيلم هايش را ببيند، بعد هم مي گويد وقتي تصادفا فيلم هاي اول و قديمي خودش را مي بيند، چيزي که بيشتر توجهش را جلب مي کند، اين است که صدايش به طور خاص در طول سال ها بسيار تغيير کرده است: «بايد بگويم اين تغيير را درک نمي کنم. انگار اين صدا در بدن من نبود. چيزي درباره ساختار آن برايم حل نشده است».
نقطه عطف کارنامه هنري او در زمان فيلمبرداري فيلم مشهور و ستايش شده «عشاق پف نوف» (1991) رقم خورد، فيلمي ساخته لئو کاراکس، کارگردان متفاوت و معترض سينماي فرانسه که همچنين نامزد بينوش در آن مقطع هم بود. فيلمبرداري اين فيلم سه سال ادامه يافت و در اين مدت رابطه اين دو هم با حواشي فراواني همراه شد.
بينوش به ياد مي آورد: «پايان فيلم اين گونه بود که مرده بودم و او روي پل ايستاده بود و با خودش فکر مي کرد آيا اصلا من را دوست داشت؟... اين سوالي بود که در رابطه ما هميشه وجود داشت و موجب ترديد دوطرفه بود. البته من تجربه غريبي در اين فيلم داشتم، وقتي در زمان فيلمبرداري نزديک بود غرق شوم...» او يک لحظه خاص را در زير آب به ياد مي آورد. مي گويد: «نمي دانستم زنده مي مانم يا نه، لحظه اي که براي هوا به سمت بالا شنا کردم، چيزي درون من ساخته شد، پس از آن لحظه، تصميم گرفتم زندگي کنم بدون اين که عذاب بکشم. واقعا زندگي کنم، بدون هيچ مشکلي زندگي کنم».
يعني تا آن زمان اين انتخاب را نداشت؟
«شايد آن لحظه يک نقطه مهم بود، زماني که متوجه مي شوي زندگي براي پيشرفت است نه ايستادن، حرکت کردن رو به جلو و از طريق چيزها، بايد آماده تغيير باشي و شناختن چيزهاي جديد. زندگي يعني عشق، دوست داشتن و دوست داشته شدن...».

رسانه ها مدعي هستند رابطه او با کاراکس وقتي که پايان فيلمنامه را خواند، از بين رفت. بينوش مي گويد کاراکس پايان را به خاطر او تغيير داده. به چيزي شادتر، اما اين هم باعث نشده که او کاراکس را ترک نکند. پس از اينکه کاراکس را ترک کرد، از آندره هاله، غواص و موج نورد فيلم «عشاق پف نوف»، صاحب پسري شد به نام رافائل (که در حال حاضر 22 ساله است). پدر دخترش هانا که حالا 17 ساله است، بنو ملمو، همبازي او در فيلم Les Enfants du Siecle 1999 است.
وي در سال هاي اخير با بازيگر آمريکايي، پاتريک مولدوين و بازيگر- کارگردان آرژانتيني سانتياگو آميگورنا، کارگردانش در فيل «چند روز در ماه سپتامبر» (2007) در رابطه بوده است. شايع است که او با حمايت دادگاه ها از زندگي خصوصي خود در مقابل پاپاراتزي ها محافظت مي کند.
«خب من هميشه عشق در زندگي ام بوده، اما خب معلوم است که شما هيچ وقت نمي توانيد بفهميد با کي...» هيچ وقت «دقيقا، هيچ وقت....»
چنين ادعايي در زمانه کنوني عجيب است، اما شايد موضوع مهم تر ميل به دوست داشته شدن و شايد هم ميل به توجه است، جمله معروف ژان مورو، بازيگر مشهور سينماي فرانسه در دهه 60 را به يادش مي آورم که درباره بازيگران گفته بود: «آنها بايد عاشق باشند، آنها عاشق عاشق شدن هستند...».
با خنده گفت: «بله، من چند باري با ژان صحبت کرده ام و از صحبت با او لذت بردم، يک بار به من درباره عشق گفت: «من هرگز به چمن سبز نه نمي گفتم. جمله اش زيبا بود. اما من اين طور نيستم. من اغلب به چمن هاي سبز نه گفته ام. براي خودم، براي احساسم، براي ريشه ام...».
با او درباره شيوه هايي که کارگردانان مختلف سال ها براي کنترل او استفاده کردند، صحبت کردم و پرسيدم آيا در مقابل اين تلاش کارگردان ها مقاومت مي کرده يا نه، جالب است که مي گويد در ميان کارگردانان، کارگردانان زن تمايل بيشتري براي کنترل بازيگران (و کلا کنترل همه عوامل) داشته اند.
با خنده خاطره اي تعريف کرد از اين که در سال هاي اخير مجبور شد به شدت و با قدرت در مقابل کارگردان زني بايستد که مي خواسته به او بگويد بازيگري يعني چه (بلافاصله توضيح مي دهد که اين کارگردان کلر دنيز نبوده است): «حتي بزرگ ترين کارگردانان جهان هم جرئتش را نداشتند به من بگويند يک جمله لعنتي را چطور بايد بگويم... بعد اين يکي مي خواست براي هر جمله همين بازي را سر من دربايورد.

خب من سعي کردم مثل يک سرباز خوب عمل کنم، سعي کردم با شرايط کنار بيايم و کار خودم را بکنم. به خودم گفتم: ژو، خيلي خوبه که مي توني فروتن باشي... اما خب در آخر کار واقعا درمانده شده بودم. بايد به يک بازيگر آزادي بدهي تا بتواند خلاقيت خودش را نشان دهد...».
برونو دمنت به وضوح اين آزادي را در فيلم جديدش به وي داده، هر چند بينوش مي گويد او همانند ساير کارگردانان مرد «از خنده من متنفر است...».
از او مي پرسم: «خب شايد به همين دليل است که شما را در بيشتر زمان فيلم بانداژ کرده است». از اين حرف من خنده اش مي گيرد و با صداي بلند براي لحظاتي مي خندد.
به عنوان آخرين سوال مي پرسم آيا فيلم Slack Bay مي تواند سرفصل جديدي از سينماي طنز و به ويژه اسلپ استيک در کارنامه او باشد؟ مي گويد: «کي مي دونه؟ من آماده هر ماجراجويي هستم». در اينجا اشاره مي کند که زمان کلاس آوازش است و با من خداحافظي مي کند تا سراغ تجربه هاي جديد برود.
ترجمه: امير صدري
منبع: سينه اسکوپ

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۷۳۶۱۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تشییع و خاکسپاری شهدای تازه شناسایی شده در خوزستان

 

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای استان خوزستان، شهید منصور پورعزیز پورمنصوری از شهدای دفاع مقدس استان خوزستان و شهرستان اهواز است که پس از ۴۰ سال، شناسایی شد.

وی در سن ۱۵ سالگی راهی جبهه‌های جنگ در ۸ سال دفاع شد و پس از ۲ سال حضور در جبهه، سرانجام در دوم فروردین سال ۱۳۶۳ و در سن ۱۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمده است.

اگرچه پدر و مادر این شهید والامقام، سال‌ها پیش در فراغ فرزندشان دار فانی را وداع گفتند و آسمانی شدند، اما امروز پیکر پاک این لاله تازه شناسایی شده بر دستان مردم شهیدپرور اهواز تا آرامگاه ابدی اش در قطعه دو گلزار شهدای این کلانشهر به خاک سپرده شد.

همچنین در دزفول نیز پیکر شهید عشیری لیوسی که پس از ۴۰ سال شناسایی شده است، تشییع و به خاک سپرده شد.

استان خوزستان در ۸ سال دفاع مقدس ۲۴ هزار شهید را تقدیم انقلاب و اسلام کرده است.

دیگر خبرها

  • اشباع‌نشدنی؛ کریستیانو رونالدو به رکورد فوق‎‌العاده 66 هت تریک رسید! + عکس
  • بارتون: مسی تغییر ژنتیکی داده شد!
  • عکس | علیرضا خمسه بازیگر «پایتخت» در سن ۷۱ سالگی
  • رقیب خسرو حیدری در 38 سالگی مثل 20 ساله‌ها
  • تشییع و خاکسپاری شهدای تازه شناسایی شده در خوزستان
  • تشییع پیکر شهدای تازه تفحص شده در اصفهان
  • یک فرد را در چه سنی می‌توان «پیر» دانست؟
  • بازیگر «پایتخت» در سن ۷۱ سالگی/ عکس
  • تبریک تولد 49 سالگی دیوید بکام / فیلم
  • جشن تولد ۴۱ سالگی افسانه پاکرو