از پوشيدن لباس روحانيت تا آوردن ايزوتسو به ايران/ هميشه معلم هستم
تاریخ انتشار: ۲۶ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۷۶۹۷۷۷
خبرگزاري آريا - مهدي محقق، رئيس موسسه مطالعات اسلامي مک گيل و رئيس سابق انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، در گفتگويي صميمانه، خاطراتي از دوران تحصيل و تدريس خود را بازگو کرد.
خبرگزاري مهر، گروه دين وانديشه_ سارا فرجي: نام انجمن آثار و مفاخر فرهنگي به نوعي با نام مهدي محقق گره خورده است و کساني که با اين انجمن آشنا هستند حتما تا به حال نام مهدي محقق را شنيده اند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مهدي محقق زاده سال دهم بهمن ماه سال 1310 در مشهد است. رياست انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، رياست موسسه مطالعات اسلامي مک گيل ازجمله مسئوليت هاي او در طول اين سالهاست. تدريس در دانشگاه هاي معتبر ايران و خارج از ايران از ديگر سوابق علمي او در طول اين سالهاست. آنقدري به زندگي اميدوار و خوش بين است که وقتي در ابتداي مصاحبه در محاسبه سن او اشتباه کرديم، اعتراض کرد و گفت چرا من را پير مي کنيد. دو خصوصيت اصلي و مهم يک معلم يعني خوش سخني و باحوصله بودن را با هم داشت و در طول يک ساعت مصاحبه چنان خوش خلق بود که اصلا متوجه گذشت زمان نشديم. به گفته خودش هميشه معلم بوده و امروز هم با وجود مسئوليت هاي مختلف دوست دارد او را با عنوان معلم بشناسند.
گپ و گفت خودماني ما با مهدي محقق را در ادامه مي خوانيد؛
*مهدي محقق را با عناوين مختلفي مثل نويسنده، علامه، اديب، فقيه، مجتهد، شارح، نسخه پژوه و پژوهشگر تاريخ پزشکي اسلامي و عناوين ديگري از اين قبيل مي شناسند اگر از شما بپرسند خودتان را با کداميک از اين عناوين مي شناسيد، پاسختان چيست؟
من دوست دارم من را همواره به عنوان يک معلم بشناسند، چنانچه از سال 1330 يا در مدرسه يا در دانشگاه معلم بودم و همين الان هم مشغول تدريس هستم. در دانشگاه تهران که حدود بيست سال تدريس کردم استاد زبان و ادبيات فارسي بودم. همان زمان مرحوم علي اصغر حکمت در دانشگاه تهران درس تاريخ قرآن مي دادند و بعد بازنشستگي شان اين درس را به من واگذار کردند.
در خارج از ايران و کشور کانادا علوم اسلامي و در مالزي تاريخ پزشکي درس مي دادم. حدود هفت هشت سال پيش شيخ کويت مي خواست به بهترين کتاب در حوزه تاريخ پزشکي جايزه بدهد، من را به عنوان داور دعوت کردند. در همان مراسم گفتند که اين از درايت شيخ کويت بوده که يک عجم را دعوت کرده تا آثار را داوري و تعيين کند که اين جايزه صدهزاردلاري را به يک عرب بدهد.
*از جمله کارهاي شما علاوه برتدريس، تاسيس شعبه موسسه مک گيل در ايران بوده است. کمي در رابطه با چگونگي تاسيس اين موسسه وفعاليت هاي امروز آن توضيح مي دهيد؟
حدود سال 1344 از من دعوت کردند که به دانشگاه مک گيل بروم و فارسي تدريس کنم. خيلي هم مورد استقبال قرار گرفت. در همان جا با ايزوتسو، فيلسوف ژاپني آشنا شدم. در همان جا باهم کار ترجمه کتاب فلسفه حاج ملاهادي سبزواري را از زبان عربي به انگليسي شروع کرديم. پس از آن هم بنده براي اولين بار ايشان را به ايران آوردم و حدود 10 اثر هم از ايشان به فارسي توسط افرادي چون احمد آرام و فريدون بدره اي ترجمه شده است. بعدها برايشان مراسم بزرگداشتي هم برگزار کرديم.
بعد از حضورم در دانشگاه مک گيل با موافقت وزارت علوم و هيئت امناي دانشگاه تهران بنده موسسه مطالعات اسلامي مک گيل را در ايران تأسيس کردم و تا به حال هم هنوز اين موسسه در حال فعاليت است.
حدود سال 1344 از من دعوت کردند که به دانشگاه مک گيل بروم و فارسي تدريس کنم، در همان جا با ايزوتسو، فيلسوف ژاپني آشنا شدم
*درحال حاضر موسسه چه فعاليتي دارد چون کمترخبري راجع به آن شنيده مي شود.
در حال حاضر بيشتر کارهاي انتشاراتي وپژوهشي در اين موسسه انجام مي شود و ارتباط علمي مان با دانشگاه مک گيل برقرار است. اتفاقا در همان سال هاي ابتدايي تاسيس هم آيت الله خامنه اي به من توصيه کردند که آن کرسي علمي را رها نکنيد و حواستان به آن باشد.
*از ارتباطتان با ايزوتسو بگوئيد.
همان سالي که من از کانادا برگشتم، ايزوتسو از دانشگاه کيوتوي ژاپن استعفا داد و به همراه من به ايران آمد تا همکاري ش را با من ادامه دهد، اما دانشگاه مک گيل اعلام کرد که پولي ندارد تا به او به عنوان حقوق بدهد. ناچار شد که به انجمن شاهنشاهي فلسفه برود و از اين بابت هم خيلي ناراحت بود چون به او لقب فيلسوف درباري را دادند ولي خب چاره اي نداشت.
همان سالي که من از کانادا برگشتم، ايزوتسو از دانشگاه کيوتوي ژاپن استعفا داد و به همراه من به ايران آمد
آن زمان دکتر نصر رئيس انجمن شاهنشاهي فلسفه و فرح هم عضو هيئت امناي آنجا بود، بنابراين ايزوتسو از لحاظ مالي تأمين بود. در همان جا با دکتر اعواني و چيتيک آشنا شد. اين همکاري تا زمان انقلاب طول کشيد ولي در روزهاي پرتلاطم انقلاب، منزل ايشان اول خيابان فلسطين و مرکز بسياري از شلوغي ها بود. يک شب با من تماس گرفت که در خانه گيرافتاده و همه اطرافش محاصره شده است. ايشان حدود 10 روز هم در خانه من زندگي کرد تا زماني که پروازها راه افتاد و دوباره به ژاپن برگشت به اين ترتيب در همان روزهاي ابتدايي انقلاب ايران را ترک کرد و اتفاقا بعد اينکه از ايران رفت در ژاپن شروع به تبليغ انقلاب و اسلام کرد.
يادم هست يک زماني در سال هاي اول نمايشگاه کتاب تهران وقتي در غرفه انتشارات دانشگاه تهران بودم، آيت الله خامنه اي را ملاقات کردم، ايشان کتاب «بنياد حکمت سبزواري» با ترجمه ايزوتسو را ديدند و سراغ ايشان را از من گرفتند و تاکيد کردند که دوباره به ايران دعوتشان کنيم. بعد از آن من سفري به ژاپن رفتم و از ايشان دعوت کردم که مجدد به ايران بيايند ولي در پاسخ به من گفتند که به دلايل پزشکي نمي توانند سفر و پرواز طولاني داشته باشند و بعد ازآن ديگر ايزوتسو نتوانست به ايران بيايد. البته مدتي بعد من ايشان را در يک سفر کاري در لندن ديدم.
*در همان سال هايي که ايزوتسو در ايران حضور داشت، هانري کربن هم در ايران حضور داشت، ارتباطتان با ايشان چطور بود؟
من آن زماني کتابي با نام «اشترنامه عطار» توسط انجمن آثار ملي منتشر کردم که منسوب به عطار بود ولي پس از مطالعات فراوان متوجه شدم که کتاب مربوط به عطار نيست لذا کار را نيمه کاره رها کردم. همان زمان کربن از من پرسيد که چرا کار را ادامه نداديد و من به ايشان توضيح دادم که کتاب براي عطار نبود. ولي به طورکلي با هانري کربن همکاري از نزديک نداشتم چون ايشان بيشتر با پروفسور معين همکار بودند.
*رابطه تان با دکتر نصر چطور بود؟
با ايشان هم رابطه خوبي داشتم. دکتر نصر در آن زمان رئيس دانشکده ادبيات دانشگاه تهران بود و بنده معاون آنجا بودم. اتفاقا با هم کتابي هم ترجمه کرديم که سوال و جواب بين ابوريحان و ابوعلي سينا بود. اين کتاب اولين بار در ايران توسط سازمان فرهنگ آن زمان وبعدها در کوالالامپور منتشر شد. جشن نامه اي هم براي هانري کربن چاپ کردم که مقدمه آن را دکتر نصر به زبان انگليسي نوشت. الان هم که ايران نيستند در سمينار و همايش هاي خارج از کشور همديگر را ملاقات مي کنيم. يکبار در اردن و يکبار هم در لندن ايشان را ديدم.
با دکتر نصر رابطه خوبي داشتم، با هم کتابي هم ترجمه کرديم که سوال و جواب بين ابوريحان و ابوعلي سينا بود. اين کتاب اولين بار در ايران توسط سازمان فرهنگ آن زمان وبعدها در کوالالامپور منتشر شد
آن زماني که در کوالالامپور مشغول تدريس بودم، دکتر نصر من را به يک موسسه اي به نام «الفرقان» که کار انتشار کتاب هاي خطي کشورهاي فقير را انجام مي دهد و رئيس آن هم وزير نفت کشور عربستان بود در لندن دعوت کردند و من باوجود اينکه در ايران نبودم تا بتوانم کارهاي سفر و ويزا را آماده کنم ايشان لطف کردند و کارهاي بنده را براي حضور در سمينار انجام دادند.
*با نگاهي به زندگي و سابقه علمي شما مي بينيم که به کشورهاي مختلف متعددي رفت و آمد داشتيد و در خيلي از اين کشورها هم برايتان اين امکان فراهم بوده که با شرايط خوب زندگي کنيد و مقيم آنجا شويد. هيچ وقت به مهاجرت و رفتن به يکي از اين کشورها مشابه خيلي از هم نسلانتان که امروز در کشورهاي ديگر هستند، فکر کرديد؟
نه، هيچ وقت. من ايران را دوست دارم و هيچ جايي را بيشتر از ايران دوست ندارم. علاوه بر اين همسرم، خانم نوش آفرين انصاري با وجود اينکه به سه زبان زنده مسلط است و زاده ايران هم نيست و همه تحصيلاتش هم خارج از ايران بوده است، هيچگاه حاضر نبود در جايي غير از ايران زندگي کند و اعتقاد دارد که اين ميزان محبتي که در ايران دريافت مي کند را هيچ جا نمي توان يافت. حتي در زمان مجردي هم دوست نداشتم در خارج از ايران زندگي کنم.
*اين روزها هم اندازه قبل سفر مي رويد؟
من از دوران جواني ام تا به اين سن به 20 کشور سفر کردم. يا براي تدريس رفتم يا براي سخنراني و سمينار. در ايران هم به دانشگاه شهرهاي مختلفي رفتم ولي همه اينها کاري بوده است. مثلا من هيچ وقت مثل افرادي که به ترکيه و دبي واينها سفر مي کنند سفر نرفتم به طورکلي به مظاهر تمدن جديد علاقه اي ندارم.
*ميانه تان با موسيقي چطور است؟
خوب است. موسيقي سنتي ايراني گوش مي دهم.
* با فيلم وسينما چطور بود؟
راستش من در زمان جواني يعني بين سال هاي 1326 تا 1332 آخوند بودم و خيلي به اين چيزها علاقه نداشتم.
*يعني معمم بوديد و لباس روحانيت داشتيد؟
بله، معمم بودم. پرونده استخدامي من در آموزش و پروش با توصيه آيت الله کاشاني که دوست پدر من بود، امضا و تائيد شد. تکيه کلام ايشان بي سواد بود. يکبار به من با همان لحن خاص خودشان گفتند: بي سواد چه کار مي کني؟ گفتم حضرت آيت الله! درس مي خوانم. گفت: همان مقدار که خواندي بس است و برو بچه مسلمان ها را در مدرسه درس بده. در ادامه هم گفت: شما خودتان را کنار مي کشيد، کافرها مي آيند همه جا را مي گيرند.
در جامعه اي مثل ايران به جهت جناح بندي هايي که وجود دارد، اهل علم ترجيح مي دهند که نظر ندهند تا منسوب به گروه يا جناح خاصي نشوند
در سال 1330 در دبيرستان ابومسلم در خيابان ابوسعيد استخدام شدم و ادبيات فارسي و عربي درس مي دادم. يکسال اول معلمي ام هم لباس روحانيت داشتم ولي بعدش ديگر لباسم را درآورم. همان زمان سيد جعفر شهيدي هم در همان جا استخدام شد و خيلي دوران خوبي بود. همان زمان با افراد مختلفي مثل آقايان راشد، فلسفي و پدرم مشورت کردم و آنها به من توصيه کردند که اگر بخواهي به علم خدمت کني در لباس شخصي راحت تر هستي.
*اساتيد برجسته شما چه کساني بودند؟
در دانشکده ادبيات با افراد برجسته اي مثل دکتر ذبيح الله صفا، دکتر خانلري، دکتر محمد معين و درد انشکده الهيات نزد افرادي چون آقاي حسينعلي راشد، آقاي شهابي، بديع الزمان فروزانفر (که رئيس دانشکده الهيات هم بود) درس مي خواندم. نزد افرادي چون آقاي شعراني، الهي قمشه اي هم درس آزاد مثل فلسفه، فقه و اينها مي خواندم. آن وقت ها پسر آقاي الهي قمشه اي که در تلويزيون سخنراني دارند، بچه بودند ولي الان فرد عالم و سخنوري شدند، با ايشان در ارتباط هستم و اتفاقا چند وقت پيش در يک سفر ترکمنستان با هم همسفر بوديم.
*يکي از سوالاتي که هميشه ذهن من را به خودش مشغول مي کند اين است که افراد انديشمندي مثل شما چرا کمتر در مسائل روز جامعه دخالت مي کنند و نظر مي دهند. فکر نمي کنيد جامعه امروز در بسياري از مسائل به نظرات افرادي مثل شما احتياج دارد؟
خب ببينيد اين ها دو حوزه مختلف هستند. يادم است زماني که ايزوتسو در ايران بود، بين کره شمالي و کره جنوبي جنگ بود، وقتي از او پرسيدم چرا در اين حوزه کاري نمي کند به من گفت: من به اين چيزها اهميت نمي دهم و کار علمي خودم را مي کنم. يعني کسي که اهل علم است مسائل سياسي واينها خيلي برايش اهميت ندارد. ضمن اينکه در جامعه اي مثل ايران به جهت جناح بندي هاي زيادي که وجود دارد، اهل علم ترجيح مي دهند که نظر ندهند تا منسوب به گروه يا جناح خاصي نشوند.
*يکي از خدمات وفعاليت هاي علمي شما مربوط به دوران فعاليت تان در انجمن مفاخر فرهنگي است که سال ها رياست آن را به عهده داشتيد. کمي درباره کارهايتان در آنجا بگوئيد.
من 17 سال پيش در زمان آقاي مهاجراني به پيشنهاد دکتر حبيبي به انجمن آثار و مفاخر فرهنگي رفتم. بارها هم تصميم گرفتم استعفا بدهم چون کار اداري و دفتري دوست نداشتم. دوست داشتم هميشه معلم باشم و بنويسم. کارهاي اداري ولو اينکه ظاهرش علمي باشد، باز هم اداري است. مثلا يادم است يک زماني رئيس بنياد دائره المعارف که امروز آقاي حداد عادل عهده دار اين مسوليت هستند بودم، آن زمان يک شاعر معروف مصري که قصيده اي هم در مدح مقام معظم رهبري سروده بودند به بنياد آمده بودند. يک روز ساعت 12 وقتي من درخانه بودم با من تماس گرفتند که دزدي به بنياد آمده و با اين آقاي شاعر درگير شده و من به سرعت خودم را به آنجا ر ساندم. خلاصه اينکه منظورم اين است که وقتي عهده دار مسئوليت اداري باشي درگير يکسري مسائل مي شوي که از کار علمي آدم را بازمي دارد.
* به چه زبان هايي مي توانيد صحبت کنيد؟
عربي، انگليسي و فرانسه. انگليسي را در لندن زماني که رفتم زبان فارسي يادبدهم، آموختم. 30 ساله بودم و فکر مي کردم اين خيلي شرم آور است که من در کشور انگليسي زبان باشم ولي بلد نباشم انگليسي حرف بزنم. اين شد که هر روز کلاس زبان مي رفتم و آن قدر با جديت مي خواندم که حتي به مهماني و دورهمي دوستانم هم نمي رفتم. الان هم خيلي از ايراني ها براي فرصت مطالعاتي به لندن يا کشورهاي ديگر مي روند ولي يک کلمه زبان ياد نمي گيرند و دست از پا درازتر برمي گردند.
عربي را در مشهد نزد فردي به نام اديب نيشابوري که آيت الله سيستاني هم شاگرد ايشان بودند، آموختم. تعدادي از دوستانم نزد ايشان درس مي خواندند. من هم 18 سالگي پدر و مادر وخانواده را رها کردم رفتم مشهد يک اتاقي درمدرسه طلبگي نواب گرفتم و مشغول درس خواندن شدم و همان جا در تحصيلات حوزوي عربي هم ياد گرفتم.
*مگر آن زمان مشهد زندگي نمي کرديد؟
خير، پس از دستگيري و زنداني شدن پدرم در زمان رضاخان ما از مشهد به تهران کوچ کرده بوديم.
*با وجود اين همه فعاليت هاي مختلف و متنوع کاري مانده که در اين سالها دوست داشته باشيد انجام بدهيد؟
نه، من هميشه هرکاري دوست داشتم انجام داده ام و تا همين الان هم 86 سال سن دارم در حال تدريس و معلمي هستم و از اين کار لذت مي برم. اصلا علت اينکه رفتم آخوند شدم اين بود که دوست داشتم راه و شغل پدرم را ادامه بدهم. واعظي و معلمي از يک مقوله است با اين تفاوت که مستمعين واعظ افراد مختلف از طيف هاي مختلف هستند ولي معلمي اينطور نيست.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۷۶۹۷۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بودجه دولتی برای حوزههای علمیه | جمع مبلغ نهادهای فرهنگی و مذهبی ۶۷ هزار میلیارد تومان!
روزنامه جمهوری اسلامی به انتقاد از تخصیص بودجه دولتی برای حوزه های علمیه و حرم امام خمینی پرداخت.
این روزنامه نوشت: به مناسبت بررسی بخش هزینههای لایحه بودجه کل کشور سال ۱۴۰۳ فهرستی از بودجههای پیشنهادی دولت برای نهادهای فرهنگی و مذهبی در فضای مجازی و رسانهها منتشر شد که با اعتراضهائی همراه است.
اعتراضها عموماً بر این محورها متمرکز هستند که در شرایط دشوار اقتصادی کشور چرا به این نهادها بودجه تعلق میگیرد و یا چرا چنین مبالغ زیادی برای آنها پیشنهاد شده است؟ محور دیگر اعتراض نیز اینست که این نهادها تأثیر ملموسی بر زندگی مردم ندارند و به همین دلیل تخصیص چنین بودجههائی به آنها منطقی نیست.
طبق آنچه در فهرست منتشرشده آمده، جمع مبلغ پیشنهادی برای نهادهای فرهنگی و مذهبی ۶۷۰ هزار میلیارد ریال است که البته رقم قابل توجهی است.
بدون اینکه درباره محورهای اعتراضات یادشده قضاوتی داشته باشیم، بر این نکته تأکید میکنیم که بعضی از نهادهائی که نامشان در فهرست آمده اصولاً وجودشان ضرورتی ندارد، بعضی دیگر از آنها خاصیتی ندارند، تعدادی نیز به میزان بودجهای که برای آنها پیشنهاد شده اثربخشی ندارند و در مورد حرم امام خمینی نیز همانطور که در سالهای گذشته بارها تذکر دادیم اصولاً اینهمه توسعه و خرجتراشی خلاف مشی خود امام است. باقی میماند بودجهای که برای حوزههای علمیه پیشنهاد شده که اشکال اساسی آن مربوط به استقلال روحانیت است.
در سالهای گذشته هنگامی که به تخصیص بودجه دولتی برای حوزههای علمیه و نهادهای مرتبط با آنها انتقاد میکردیم، بعضی از طلاب و علما در قالب گلایه به ما میگفتند مگر از وضع شدیداً فلاکتبار طلاب و روحانیین از نظر معیشت خبر ندارید که به بودجه مربوط به حوزههای علمیه اعتراض میکنید؟
جواب این بود و اکنون نیز اینست که میدانیم بسیاری از طلاب و فضلای حوزههای علمیه و حتی علمای شهرستانها با فقر و ناداری دست و پنجه نرم میکنند و تعداد زیادی از آنها بخش قابل توجهی از وقت خود را به کارهای خدماتی از قبیل پیک موتوری، مسافرکشی و تمیز کردن خانهها و شرکتها مشغولند تا بتوانند از عهده حداقل هزینه زندگی برآیند. با اینحال به دلایل متعدد معتقدیم روحانیت نباید از بودجه دولتی ارتزاق کند.
ممکن است افرادی به دلایل خاصی که دارند، اعتقادی به آنچه ما به عنوان دلایل متقن برای ضرورت اجتناب روحانیت از پذیرش بودجه دولتی مطرح میکنیم نداشته باشند. این، حق طبیعی آنهاست که اینگونه فکر کنند و از تخصیص بودجه دولتی به حوزههای علمیه دفاع نمایند. میبینیم که در عمل نیز تفکر آنها بر کشور حاکم است و متولیان امور به آنچه دیگران با نیت خیرخواهی و مصلحتاندیشی برای روحانیت میگویند اعتنائی نمیکنند و ترتیب اثر نمیدهند.
مهمترین دلیل برای این تفکر که حوزههای علمیه و دستگاههای مرتبط نباید از بودجه دولتی ارتزاق کنند اینست که وابسته شدنشان به بودجه دولتی آنها را به دولت و حکومت وابسته میکند و استقلال را که سرمایه اصلی روحانیت است از آن سلب مینماید.
هیچکس نمیتواند ادعا کند که روحانیت میتواند به بودجه دولتی وابسته باشد و در عین حال استقلال خود را هم حفظ کند. علت اینکه امام خمینی هرگز اجازه استفاده حوزههای علمیه از هیچ بودجهای غیر از آنچه مردم با طیب خاطر به آنها میدهند را ندادند، همین بود که آن را با استقلال روحانیت در تضاد میدانستند.
تجربه چند دهه اخیر نیز بر صحت نظر امام خمینی مهر تأیید گذاشته است. مراجع صاحبنام و ذینفوذی مانند مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی و آیتالله صافی گلپایگانی نیز بر همین عقیده بودند و همین مسیر را ادامه دادند.
نکته دیگری که باید مورد توجه روحانیت قرار گیرد اینست که تنگناهای معیشتی در حال حاضر به آنها اختصاص ندارد. این، گرفتاری بزرگی است که دهها میلیون نفر از مردم کشورمان با آن دست و پنجه نرم میکنند. افتخار روحانیت در طول تاریخ این بود که مانند ضعیفترین اقشار جامعه زندگی میکرد و به همین دلیل، خودش محبوب و کلامش نافذ بود.
حالا هم باید مانند مردم عادی زندگی کند تا مردم پذیرایش باشند. مردم وقتی استقلال روحانیت را ببینند و احساس کنند که حامی آنها و زبان گویای آنهاست، حاضرند هرچه دارند را با روحانیت تقسیم کنند تا این نهاد باقی بماند و بتواند در مقاطع حساس در برابر ظلم و ناروا بایستد.
خوبست این را هم به عنوان نکته پایانی بگوئیم که بودجههای دریافتی حوزهها بیش از آنکه صرف طلاب نیازمند شود به پشتمیزنشینانی میرسد که حوزههای علمیه بدون آن میزها هم میتوانند ادامه حیات بدهند و چه بسا حیات بهتر. با توجه به این واقعیتها آیا بهتر نیست روحانیت خودش پیشقدم شود و از گرفتن بودجه دولتی خودداری کند؟