دو خاطره گفته نشده از حاج احمد متوسلیان
تاریخ انتشار: ۲ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۳۱۶۶۳
خبرگزاری میزان- حاج احمد متوسلیان فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله بود که در طول ۸ سال دفاع مقدس رشادتها و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری میزان،حاج احمد متوسلیان یزدی، از فرماندهان غیور و دلاور هشت سال دفاع مقدس بود. او فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله بود. داستان رشادتها و دلاوریهای او از زبان بسیاری از همرزمانش شنیده شده است و دیگر کمتر کسی است که این فرمانده دلاور را نشناسد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
"حاج احمد را به خاطر صلابت و جدیتی که در کار داشت به عنوان چهرهای خشن معرفی کردهاند، اما واقعیت امر چیز دیگری بود. حاج احمد مرد بسیار مهربان و مقیدی بود. اگر برای یکی از رزمندگانش اتفاقی میافتاد حتما تمام شهر را برای یافتنش زیر و رو میکرد.
حاج احمد در یکی از عملیاتها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان میآمد، اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود این غیبتش موجب نگرانی همه شد. با پیگیری و پرس و جو فراوان یکی از رزمندگان گفت: حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است، خطاب به رزمنده گفتیم او نباید انقدر در حمام بماند ممکن است گچ پایش نم بکشد. سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم گچ پای حاج احمد کاملا سالم بود، اما از انگشتانش خون میچکید. حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود، وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت: " حواسم به گچ پایم بود، چون که بیتالمال است. "
خاطره دوم:
تازه وارد دارخوین شده بودیم. پس از ۳ روز نامهای به امضای حاج احمد به دستم رسید که " در اسرع وقت جمع کنید و به تهران بیایید که عازم لبنانیم " نامه توسط یکی از رزمندگان به نام محمد مهاجر به دستمان رسید. نامه را جدی نگرفتم و تصور کردم شاید یک شوخی است، اما بعد از تایید آقای رحیم صفوی، نظرم عوض شد و به دستور آقای صفوی به سمت پادگان امام حسین (ع) حرکت کردیم.
حاج احمد به ما گفت: " من اگر به لبنان بروم، برنمیگردم شما به فکر خودتان باشید " و بعد ادامه داد فتحالمبین را یادتان هست،هیچ امکاناتی نداشتیم و من نگران تمام شدن تجهیزات بودم که نکند شکست بخوریم، در همان بحبوحه جنگ و تاریکی و استرس، مردی با لباس فرم سپاه به شانهام زد و گفت: " حاج احمد خدا را فراموش کردهای؟ ائمه را از یاد بردهای؟ فکر تجهیزات و تویوتا هستی؟ و بعد با نوید پیروزی فتحالمبین به عملیاتی به نام الی بیتالمقدس اشاره کرد و گفت: طی این عملیات خرمشهر آزاد میشود و خطاب به من گفت: تو به لبنان میروی و دیگر بر نمیگردی "
مدت اقامت ما در لبنان تنها سه روز به طول انجامید و بعد عازم تهران شدیم، اما حاج احمد به همراه همرزمان دیگرش به بیروت رفت و دیگر بازنگشت. انتهای پیام/
خبرگزاری میزان: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود. منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
منبع: خبرگزاری میزان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۳۱۶۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ویدیو/ خاطرهبازی با معلمها؛ داستان شیرینترین کتک دنیا
دوران تحصیل پر از خاطرات تلخ و شیرینی است که میتواند درسآموز باشد؛ این شاید سادهترین تعریف از واژه مدرسه بهشمار رود، اما واقعیت این است که هرکدام از ما یک یادآوری منحصربهفرد از دوران مدرسه در ذهنمان داریم؛ «روایت هر یک از ما» به بازگویی همین خاطرات میپردازد، با این تفاوت که روایتهای پیشرو خاطراتی واقعی از دوران تحصیل است.
دریافت 91 MBخبرنگار: جهانگیر داداشزاده، فرگاه افشار / تصویربردار: مجتبی هادوی / تدوینگر: علی خلیلی طهرانی