آوای خاموش آوازهخوان بلوچ/«زبیده آزادی» هنرمند فراموششده بلوچستانی که با بیماری دست به گریبان است
تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۸۶۸۳۲۹
جامعه > میراث فرهنگی و گردشگری - روزنامه شهروند نوشت: بخشدار نیکشهر گفت: فقر هنرمندان بلوچ بیم زوال موسیقی این سرزمین را افزایش داده است دوره اصلاحات اوج شکوفایی فرهنگ و هنر بلوچستان بود.
عكسهايش را مي آورد ميريزد زير پا. كیسه عكسها را هم پرواز ميدهد توي هوا و بعد چشم گره ميزند به رنگهاي محوشده عكسها: «آنوقتها مرا ميخواستند، فكر ميكردم وضعم خوب ميشود، برو و بيا و درآمدي داشتم اما يكدفعه همه چيز از دستم رفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خيليها «زبیده آزادي»، هنرمند موسيقي بلوچ را نميشناسند؛ زبيده خوشصدا را كه حافظهاش پر بود از آوازهاي بلوچي، همراه «موسي بلوچ» نوازنده مشهور «دونلي» به سفرهاي خارجي ميرفت و در ميان هيجان تماشاچيها موسيقي اجرا ميكرد اما حالا از فقر و بيكاري دچار بيماري روحي- رواني شده است. خانه زبيده در روستاي كجاني نيكشهر از توابع سيستانوبلوچستان، خانهاي كوچك و محقر است؛ فرش ندارد، حتي پشتي و گليم و خيلي از وسايل ضروري زندگي. روي ديوار ميخهاي كج و پوسيده نقش چوبرختي را بازي ميكنند براي پيراهنهاي كهنه و زهوار دررفته. زبيده دستپاچه از حضور میهمان، اتاق همسايهاش را براي گفتوگو تعارف ميكند. با لباس محلي سرخرنگ، آن روبهرو مينشيند و بريدهبريده به زبان بلوچي حرف ميزند.
آنوقتها كه «زبيده آزادي» به همراه موسي بلوچ به اجراهاي اروپايي ميرفت، سلفي مد نبود اما خيليها بعد از تمامشدن اجرا، دوربين به دست ميآمدند تا با گروه موسيقي بلوچ عكس يادگاري بگيرند. فلشها نور را به صورت زبيده ميانداخت و او فكر ميكرد كه آن روزهاي تاريك رفته است اما روزهاي بيكاري و بيماري او هم خيلي زود رسيد.
ايتاليا، فرانسه، نروژ و سوئد؛ «زبيده» نام اين كشورها را چندبار تكرار ميكند، دستش به يكطرف سرش كمانه ميكند و زل ميزند به كف بيفرش اتاق. از آن روزي كه مادربزرگ نخستین آواز را يادش داد، ٤٧سال گذشته و حالا او يك زن ٥٠ساله است با صورتي تيرهرنگ و موهاي تودرتوي جوگندمي. چشمهاي درشت و قهوهاي زبيده حالا در يك گود تيره جاي گرفته است و خودش هم ميگويد كه خيليوقتها خواب و خوراك ندارد.
٦ روزه بود كه مادرش مرد. وقتي عروس شد و بعد هم مادر، هيچ خاطرهاي از مادر نداشت. مادربزرگ زبيده هر روز براي او آواز ميخواند، او هم وقتي در ١٥سالگي مادر شد آوازها را به شكل لالايي براي بچهها خواند و همان زمان بود كه براي خواندن آواهاي محلي جدي شد: «٣٥سال قبل ازدواج كردم. دختر اولم كه به دنيا آمد، همينطور برايش آواز ميخواندم. شوهرم هم آنوقتها مثل پدرم كشاورزي ميكرد اما ٤سال بعد از تولد آخرين پسرم، شوهرم بيكار شد و بعد هم از بيكاري اعتياد آورد و ديگر كار نكرد.»
همه صداي خوب او را شنيده بودند، همه او را ميشناختند و «موسي بلوچ» نوازنده «دونلي» هم يكي از همينها بود كه بعدها با زبيده و چند نوازنده ديگر گروه موسيقي تشكيل دادند و چندسالي هم بخت به آنها رو كرد. داشتند موسيقي سرزمين مادري خود را به جهان معرفي ميكردند اما اجراهايشان در ايران بدون «زبيده» برگزار ميشد. «دونلی» یکی از سازهای محلی بلوچستان و از خانواده نی است. این ساز شامل دو نی مونث و مذكر است که نوازنده هنگام نواختن هر دو آن را در دهان خود قرار ميدهد اما نی مونث كمي پایینتر از نی مذکر است. موسيقي بلوچ به دليل نزديكي قوم بلوچ به هند متأثر از ملوديهاي اين كشور است. زنان بلوچ البته هيچ سازي به دست نميگيرند و تنها به صورت محدودي در گروهها آواز ميكنند یا در مراسم و جشنهاي زنانه حاضر ميشوند، بنابراين كمتر خواننده حرفهاي در ميان زنان بلوچ وجود دارد.
زبيده با دستش گلهاي روسري بلوچياش را نوازش ميكند و اينطور حرفهايش را ادامه ميدهد: «تا زماني كه موسي بود، مرا به كنسرتهاي بينالمللي ميبرد اما يك روز خبر آوردند كه او تصادف كرده و از دنيا رفته است. بعد از آن ديگر هيچكس سراغي از من نگرفت. ١٥سال همراه هميشگياش بودم اما يكدفعه رفت كه رفت.» حكايت «موسي بلوچ» نوازنده «دونلي» و «تنبوره» باز هم حكايت فقر و محروميت مردم سيستانوبلوچستان است. او نوازنده سرشناس نيكشهري بود كه «نفس طلا» لقب گرفته بود. با اينكه موسي سالها موسيقي بلوچ را ياد گرفته و كار كرده بود و جوايز زيادي در كارنامه هنري خود داشت اما وضعيت مالي خوبي نداشت. محليهاي نيكشهر ميگويند كه براي گذران زندگي مجبور بود از اين شهر به آن شهر مسافر ببرد اما در بيستودومين روز ديماه سال ٩١ موسي در مسير نيكشهر به چابهار تصادف كرد. موسي هنوز زنده بود كه به بيمارستان نيكشهر رسيد اما امكانات بيمارستاني براي مداواي او كافي نبود. ميخواستند او را به بيمارستان چابهار منتقل كنند اما «موسي» دوام نياورد.
او بعد از «شیرمحمد اسپندار» نوازنده معروف «دونلي» اميد مردم بلوچ بود، براي زندهنگهداشتن اين ساز اما فوت كرد و پرونده اين ماجرا براي هميشه بسته ماند. زبيده دست روي سر عادل ميكشد، بعد قهقهه ميزند و با همان دست به شكمش اشاره ميكند: «سال ٨٤ در تور كنسرت اروپا آخرين پسرم را ٦ماهه باردار بودم اما عادل را در ايران به دنيا آوردم.» چشمهاي براق عادل دهان مادر را ميپايد تا حرفهايش كه به زبان بلوچي است را به فارسي ترجمه كند. از وقتي پدر بيكار و معتاد شده بود، چشم اميد خانواده درآمد زبيده بود و حالا بعد از زبيده همه چشم اميدشان به همان مقدار اندك يارانه است: «اصلا مريضي را نميشناختم، نميدانستم مريضی يعني چه؟ اما حالا دارم ديوانه ميشوم. سرم درد ميكند، انگار از وسط به دونيم شده است. نميفهمم روزها و شبها چطور ميگذرد. گرم است. در خانه كولر نداريم و مجبوريم میهمانها را به خانه همسايهها ببريم.»
حالا زبيده آزادي از بيماري روحي و سردردهاي شديدي رنج ميبرد اما پولي براي پيداكردن دليل دردهايش ندارد. اطرافيان و همسايهها هم ديگر اين را فهميدهاند اما به روي او نميآورند: «هرجا ميرفتم، همه به من احترام ميگذاشتند اما حالا هيچكس حالم را هم نميپرسد. خيليها به نيت كمك به اينجا آمدند و به من اميد دادند اما كمكي نكردند. به اداره فرهنگ و ارشاد نيكشهر رفتم و گفتم من هنرمند بومي منطقه هستم حالا كه مريض شدهام حداقل كمك كنيد به كارم برگردم تا حالم خوب شود اما باز هم خبري نشد. بيمه هم ندارم كه لااقل هزينه درمانم كمتر شود. ميبينيد بيكاري و بيپولي مثل بيآبي زندگيمان را سياه كرده است.»
زبيده حالا ٣ دختر و يك پسر دارد كه هيچكدامشان علاقهاي به موسيقي ندارند و او اما همچنان تنها آرزويش رفتن روي صحنه است تا هم مشهور شود و هم درآمدي كسب كند: «خواندن را دوست دارم وقتي ميخواندم، مردم خوشحال ميشدند و من هم از خوشحالي آنها حس خوبي داشتم. ميگفتند، آوازت آرام و روحنواز است، حالا هم اگر گروه اينجا باشد تا صبح ميتوانم آواز بخوانم اما ٥سال است كه گروه و سازي نبوده كه من آوازي بخوانم.»
او به مدرسه نرفته است، بنابراين همه آوازها را در سينه حفظ كرده است اما حالا آرامآرام دارد آنها را هم فراموش ميكند: «زماني كه من ٧ساله بودم، به تازگي در روستاي ما يك مدرسه راهاندازي شده بود اما مادربزرگ دوست نداشت به مدرسه بروم و مرا هم دنبال كارهاي خانه و دامداري ميفرستاد.» لحظهاي زير آواز ميزند، چشم دوخته به دوربين يك قسمت از آواز محلي را ميخواند و دوباره و چندباره همان شعر را تكرار ميكند. رنگش به صورتش برميگردد، روي گونههايش چال ميافتد و لبهايش به سمت گوشهايش كشيده ميشود، با چشمهايي كه ديگر براقتر است، بعد اما وقتي بندهاي بعدي شعر را يادش نميآيد، به تكرار ميافتد و خلقش تنگ ميشود: «يك روز در عروسيها حتي براي زنان آبادي هم آواز ميخواندم اما حالا خانهنشين شدم.»
محمد بلوچزهي، بخشدار نيكشهر هم درباره اين هنرمند بلوچ توضيحاتي را گفت: «در دوره اصلاحات كه اوج شكوفايي فرهنگ و هنر بلوچستان بود، زبيده آزادي هم مورد حمايت قرار گرفت و اجراهاي زيادي هم در كشورهاي اروپايي داشت. وضع مالي اين هنرمند هم نسبت به گذشته رو به بهبود بود اما در دوره احمدينژاد و ايجاد برخي محدوديتها، وضعيت او هم مثل بقيه هنرمندان آشفته شد. فوت نوازنده سرشناس دونلي بر اثر تصادف هم روند آشفتگي و گوشهگيري او را تسريع كرد.» او البته تلاشهاي زيادي هم كرده است تا اين هنرمند را به عرصه هنر بازگرداند اما تلاشها هيچكدام نتيجهاي نداشته است: «بهرغم اجراهاي بينالمللي كه زبيده آزادي داشت اما هيچگاه نتوانست در ايران روي صحنه برود. همزمان با شروعشدن روند بيماري رواني او هم حتي پيشنهاد كرديم كه كمك كنند در تهران براي زنان روي صحنه برود اما موفق نشديم.» بلوچزهي به مسأله فقر ميان هنرمندان بلوچ اشاره كرد كه همزمان با بيكاري و خشكسالي آنها را تحتتاثير قرار داده است: «فقر در بين هنرمندان بلوچ بسيار رايج است و اين افراد بيشتر درآمد خود را از طريق محافل محلي كسب ميكنند و هيچكدام حتي بيمه هم ندارند. اين هنرمند اما وضعيت بسيار بدتري دارد، چراكه مشكلات مالي فشار روحي- رواني زيادي بر او تحميل كرده و بيمار شده است.» او در ادامه درباره بيم زوال هنر بلوچ به ويژه در حوزه موسيقي بلوچ هم اينطور توضيح ميدهد كه فرزندان اين هنرمندان اغلب علاقهاي به ادامه هنر پدران و مادران خود ندارند، چراكه سالها با چشم خود فقر و گوشهنشيني آنها را ديدهاند، بنابراين آواها و موسيقي آنها منتقل نميشود: «متاسفانه وضعيت براي هنرمندان زن بسيار بدتر است، چراكه هميشه محدوديت براي آنها بيشتر بوده است.»
حالا البته با اين همه بدشانسي و بيپولي كه «زبيده آزادي» دارد، باز هم ميگويد كه اگر يكبار ديگر به دنيا بيايد، آواز و موسيقي را انتخاب ميكند. او در روستاي كجاني بخش مركزي نيكشهر زندگي ميكند و در دهه٨٠ با حمايتهاي محمدرضا درويشي، پژوهشگر موسيقي و مولف دائرهالمعارف سازهای ایران توانست با يك گروه فولكلور در كشورهاي اروپايي به اجراي برنامه بپردازد. «زبيده آزادي» اينروزها حالوروز خوبي ندارد، از بيكاري گوشهنشين و بيمار شده است و آنطور که خودش میگوید، هيچكدام از مسئولان هم توجهي به وضعيت اين هنرمند بلوچ ندارند. وضعيت زنان هنرمند بلوچ نهتنها در حوزه موسيقي بلكه در ساير بخشها ازجمله سوزندوزي هم تا همين اندازه نامناسب است، مثل سوزندوزي هنر شناختهشده زنان بلوچ؛ مثل مهتاب نوروزي قديميترين سوزن دوز بلوچ از ١٥سالگي سوزن به دست گرفته بود و در عمر ٦٣ساله سوزندوزي خود تنها ٤سال بيمه داشت.
47238
کلید واژهها : فراکسیون زنان - بهداشت و سلامت زنان - زنان آسیبپذیر - اشتغال زنان - حضور زنان در جامعه -منبع: خبرآنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۸۶۸۳۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: