«ادوارد اسنودن»، جعبه سياه سازمان اطلاعات آمريکا
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۹۴۶۹۹۲
خبرگزاري آريا - روزنامه شهروند - ترجمه از مجتبي پارسا: ادوارد اسنودن، کارمند سابق سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا و افشاگر کنوني در مصاحبهاي از زندگي خود در روسيه، قدرت دستگاههاي اطلاعاتي و چگونگي ادامه دادن به مبارزه خود عليه نظارت همهجانبه توسط دولتها سخن گفته است.
کارمند ٣٤ساله اطلاعاتي سابق ايالات متحده آمريکا که سيستم نظارت جهاني مستقر در آژانس امنيت ملي (ان.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
افشاگريهاي ادوارد اسنودن از عمليات عظيم «جاسوسي و مراقبت در سطح جهاني» پرده برداشت. بنا به مدارک اسنودن، اين برنامهها که شامل جاسوسي از مردم عادي و شخصيتها در مکالمات تلفني، ايميل، استفاده از موتور جستوجوي اينترنت و غيره در تمام کشورها و بدون رعايت مرزهاي سياسي صورت ميگيرد، در درجه نخست توسط آژانس امنيت ملي ايالات متحده آمريکا (ان.اس.اي) به اجرا درميآيند. دولتهاي اروپايي و شرکتهاي تلفن نيز همکاري مستقيم و نزديکي در اين جاسوسيها دارند.
در 20 مه 2013 اسنودن از محل کارش که تاسيسات متعلق به «ان.اس.اي» در هاوايي بود به هنگکنگ پرواز کرد و در اوايل ژوئن هزاران مدرک طبقهبنديشده «ان.اس.اي» را در اختيار روزنامهنگاران قرار داد. هنگامي که مطالب در روزنامه گاردين و واشينگتنپست به چاپ رسيدند، اسنودن موضوع توجه اخبار بينالمللي شد. مدارک بيشتري بعدا توسط اشپيگل و نيويورکتايمز انتشار يافتند. در 21 ژوئن 2013 وزارت دادگستري ايالات متحده اسنودن را به دو جرم متهم کرد؛ نخست نقض قانون مربوط به جاسوسي و دوم سرقت اسناد متعلق به دولت آمريکا يا متعلق به يک دولت خارجي.
مصاحبهکنندگان:
«مارتين نوب» و «جورج شيندلر»
مسيري که براي مصاحبه با ادوارد اسنودن بايد پيمود، بسيار طولاني است. براي هفتهنامه اشپيگل، تقريبا از يکسال پيش آغاز شد، آن هم با مکالمات بسيار زياد با وکلاي او در نيويورک و برلين. اين فرآيند، دو هفته پيش، در مسکو، در هتلي با نماي ميدان سرخ به پايان رسيد.
با تمام دشواريهاي مصاحبه با اسنودن، اين مسير، طولانيتر هم شد؛ آنهم به اين دليل که وي به خاطر سرماخوردگي شديد، در بستر بيماري بود و چيزي نمانده بود که مصاحبه را بيش از اين به تاخير بيندازد. با تمام اين اوصاف، درنهايت اسنودن در مصاحبهاي که حدود ٣ ساعت طول کشيد، حاضر شد.
آقاي اسنودن، ٤سال پيش، شما در ويديويي، در اتاق هتلي در هنگکنگ ظاهر شديد. اين آغاز بزرگترين درز دادههاي اطلاعاتي در طول تاريخ بود. امروز، ما در اتاق هتلي در مسکو نشستهايم. در شرايطي که شما نميتوانيد خاک روسيه را ترک کنيد، چراکه دولت ايالات متحده آمريکا، حکم دستگيري شما را صادر کرده است. بهاضافه اينکه دستگاههاي نظارت جهاني سرويسهاي اطلاعاتي همچنان درحال فعاليت هستند، آنهم با سرعتي بيش از هميشه. آيا واقعا کاري که کرديد، ارزشش را داشت؟
پاسخ شما اين است: بله. به اهدافي که من داشتم نگاه کنيد. من قصد نداشتم تا قوانين را تغيير دهم يا قدرت اين ماشين اطلاعاتي را کم کنم. شايد بايد اين اهداف را ميداشتم. منتقدانم ميگويند که من به اندازه کافي انقلابي نبودم. اما آنها فراموش کردهاند که من، محصولي از اين سيستم هستم. من آن کارها را انجام دادم، من آن افراد را ميشناسم و هنوز هم به آنها کمي ايمان دارم که اين سيستم را ميتوان اصلاح کرد.
اما همان افراد، امروز شما را بهعنوان بزرگترين دشمن خود ميبينند.
نبرد شخصي من، براندازي ان.اس.اس يا سازمان سيا نبود. من حتي معتقدم که آنها اگر اقدامات سرزده خود را به حداقل برسانند و خود را محدود به مقابله با تهديدات واقعياي کنند که جامعه با آنها روبهرو است، نقش مهمي را در جامعه ايفا ميکنند. ما قرار نيست که بر روي مگسي که روي ميز شام مينشيند، بمب اتم بيندازيم. همه، بهغير از سازمانهاي اطلاعاتي، اين را ميفهمند.
چرا تصميم به افشاگري اطلاعات محرمانه گرفتي؟ و چرا اين اطلاعات را از طريق رسانهها منتشر کردي؟
وقتي من در هاوايي اقامت داشتم و سالهاي قبل از آن، هنگامي که براي جامعه اطلاعاتي کار ميکردم، چيزهاي زيادي را ديدم که مرا مضطرب و ناراحت ميکرد. ما کارهاي بسيار خوبي را در جامعه اطلاعاتي انجام ميدهيم. چيزهايي که نياز است انجام شوند و چيزهايي که به همه کمک ميکند.
اما در بعضي موارد هم زيادهرويهايي صورت ميگيرد. چيزهايي که نبايد انجام شوند و تصميماتي که در خفا، بدون آگاهي جامعه، بدون رضايت جامعه و حتي بدون آگاهي نمايندگان ما در دولت از اين برنامهها صورت ميگيرند. هنگامي که من با اين مسأله در کشمکش بودم، با خودم فکر کردم چطور ميتوانم با بالاترين سطح مسئوليت، اين کار را انجام دهم. بيشينه کردن منافع عمومي، درحاليکه کمترين خطر را داشته باشد و از ميان همه راههايي که ميتوانستم بروم، مثل رفتن به کنگره، هنگامي که هيچ قانوني در اين زمينه وجود ندارد، در نتيجه هيچ حمايت قانوني براي يک کارمند خصوصي وجود ندارد.
يک پيمانکار در بخش اطلاعات مثل من، خطري بود که ميشد همراه با اين اطلاعات به خاک سپرده شود و مردم نيز هرگز از آن خبردار نشوند. (يعني ممکن بود حتي من را با اين اطلاعات از بين ببرند)؛ اما نخستين متمم قانون اساسي ايالات متحده آمريکا، آزادي بيان و مطبوعات را تضمين ميکند و اين، قابليت به چالش کشيدن دولت را به رسانهها ميدهد. بنابراين تصميم گرفتم اين اطلاعات را در اختيار رسانهها قرار دهم.
چه چيزي را به دست آوردي؟
از تابستان سال ٢٠١٣، جامعه متوجه چيزي شده است که تا پيش از آن، جزو اطلاعات ممنوعه بهشمار ميرفت. مثلا اينکه اگر شما يک شهروند آمريکايي نباشيد، - فرض کنيد يک آلماني هستيد- دولت آمريکا ميتواند هرچيزي را از جيميل شما بيرون بکشد و براي اين کار، نياز به هيچ حکمي ندارد. شما حق نداريد آن زمان که درباره تساوي حقوق اساسي صحبت ميکنيد، ميان شهروندان کشور خودتان و ديگر مردم دنيا، تمايزي قايل شويد. اما بهطور فزايندهاي، کشورهاي زيادي، نهتنها آمريکا، چنين کاري را انجام ميدهند. من ميخواستم به مردم اين فرصت را بدهم که تصميم بگيرند خطوط قرمز [و حريم خصوصي] کجا بايد قرار بگيرد.
شما نظارت تودههاي مردمي را نقض قانون ناميديد. اما تا جايي که ما ميدانيم، تاکنون حتي يک نفر هم که مسئوليتي در اين زمينه داشته، در زندان نيست.
براي همين هم است که من آن را قانون محرمانه مينامم. چنين فعاليتهايي که از سوي ان.اس.اي صورت ميگيرد، غيرقانوني است. در يک جمله، افرادي که مجوز چنين فعاليتهايي را داده بودند، امروز بايد در زندان باشند. براي مثال، ما در موارد بيشماري که توسط دادگاه پارلماني، قانون جي٢٠ آلمان نام گرفته و تاييد شدهاند، صحبت ميکنيم...
... قانوني که حق سرويسهاي اطلاعاتي را براي دسترسي به تماسهاي تلفني يا ايميلهاي شخصي افراد، تحت لواي قوانين محرمانه ارتباطات محدود ميکند.
اما به جاي مجازات افراد مسئول در چنين اقدامات جاسوسي، به جاي استعفا و تغيير اين وضعيت، آنچه به ما دادند، قانون جديدي بود که ميگفت هيچکدام از اين اقدامات جاسوسي از حريم خصوصي مردم مشکلي ندارند.
زماني که خبر جاسوسي آژانس اطلاعاتي آلمان (بي.ان.دي) از «دوستانشان»، مثل نخستوزير اسراييل يا گماردن ٤هزار گزينشگر براي اهداف آمريکايي را شنيديد، متعجب شديد؟
نااميد شدم، نه متعجب. در فرانسه هم شرايط شبيه آلمان و بقيه اين کشورهاست. همه دولتها تا جايي که به جاسوسي اقتصادي، مهارت ديپلماتيک و نفوذ سياسي مربوط ميشود، فقط ميخواهند که قدرت بيشتري داشته باشند.
هدف اصلي نظارت اين است که از حملات [تروريستي] عليه کشورمان جلوگيري کنيم. در اصل، اين مسأله هيچ مشکلي ندارد.
ما هيچ دليلي نداريم که ثابت کند اين برنامههاي نظارتي گسترده، حملات تروريستي را متوقف ميکنند. اما اگر نميتوانيد به ما نشان دهيد که با چنين اقداماتي توانستيد حمله يا خطري را کشف کنيد، چرا پس همچنان اصرار داريد که چنين اقدامات نظارتي، ضروري است؟ ميدانيد چرا اينگونه است؟ چون براي آنها ساير موضوعات جاسوسي، فوقالعاده جذاب است. مثل شنود تماس تلفني کوفي عنان و هيلاري کلينتون...
... کاري که بي.ان.دي (آژانس اطلاعاتي آلمان) انجام داد.
قطعا ضبط و شنود اين تماس تلفني، کمک به توقف حملات تروريستي نکرده است.
مقامات آلماني ادعا ميکنند که بدون وجود ان.اس.اي يا سي.آي.اي، کر و کور خواهند بود.
قطعا آلمان مانند آمريکا، سالانه ٧٠ميليارد دلار پول را بر روي برنامههاي اطلاعاتي هدر نميدهد. اما آلمان يک کشور بسيار ثروتمند است. در سال ٢٠١٣، آنها حدود نيمميليون يورو براي بي.ان.دي هزينه کردند. حالا اما اين بودجه، چيزي حدود ٣٠٠ميليون يورو بيشتر است. وقتي اين موضوع را در کنار اين واقعيت قرار دهيد که سيستم آموزش همگاني آلمان همچنان يکي از بهترين سيستمها در جهان است، به وضوح داراي يک بنياد فني بسيار قوي در آلمان ميشويد.
در برلين، کميته تحقيق ان.اس.اس در پارلمان، سهونيمسال صرف بررسي ارتباط ان.اس.اي (آژانس امنيت ملي ايالات متحده آمريکا) با بي.ان.دي (آژانس اطلاعاتي آلمان) کرد. نظرتان در مورد اين گزارش نهايي چه بود؟
خب همه ما بسيار اميدوار بوديم که اين گزارش، يک محصول قابل اعتماد و تحقيق واقعي باشد. اما گزارش اکثريت احزاب، بسيار نااميدکننده بود. اين گزارش، بيشتر شبيه تمرين آنها براي خلاقانه نوشتن بود.
جامعه آلمان از سياستهاي نظارتي آنها بسيار خشمگين بود؛ بنابراين آنها نيازمند اين بودند که کاري در اين زمينه (براي آرامکردن يا اقناع افکار عمومي) انجام دهند. اما نه کاري که گمان ميکنم مخالفان به طرز قهرآميزي در پي انجام آن بودند، مبني بر پي بردن به اينکه چه اتفاقي درحال رخدادن است و ايجاد مسئوليتها و پاسخگويي به مردم و در نهايت، شکل دادن به فعاليتهاي سرويسهاي اطلاعاتي و منطبقکردن آنها با قانون. در عوض، اين سياستمداران به اين سو حرکت کردند که «بياييد قانون را طوري سستتر کنيم که ديگر با چنين فعاليتهايي شکسته و نقض نشود.»
ما زياد ميشنويم که شما از کارتان کنارهگيري کرده و تسليم شدهايد.
نه، به هيچوجه. من فکر ميکنم که تاکنون نيز، بهعنوان يک جامعه، پيشرفتهاي زيادي کردهايم. ما با استفاده از رياضيات و علم، جلوي سوءاستفاده دولتها را ميگيريم.
شما در مورد رمزگذاري ارتباطات سخن ميگوييد؟
ببينيد، جيمز کلاپر، رئيس سابق اطلاعات ملي ايالات متحده گفته بود که من (ادوارد اسنودن)، فرآيند رمزگذاري را تا ٧سال سريعتر کردهام. البته او اين موضوع را به حالت توهينآميز بيان ميکرد، اما من آن را به نوعي بهعنوان تعريف و تمجيد در نظر ميگيرم. ما اين پويايي را در رمزگذاري ميبينيم. تا پيش از سال ٢٠١٣، بسياري از سايتهاي خبري حتي نميدانستند که رمزگذاري چيست. حالا تقريبا هر کارمند ويرايشگر وبسايتي قادر به رمزگذاري است.
اما تروريستها هم به همان ترتيب از رمزگذاري استفاده ميکنند.
وقتي شما سه تروريست در يک شهر داريد، يکي از آنها از يک لپتاپ استفاده ميکند و گير ميافتد، ديگري نيز از يک گوشي موبايل استفاده ميکند و گير ميافتد. اما نفر سوم، کسي که پيامهايش را فقط روي کاغذ مينويسد و از طريق پسرعمويش بهعنوان يک حامل خبر که با موتورسيکلت حرکت ميکند، ارسال ميکند، هيچگاه گير نميافتد. آنها (تروريستها) واقعا ميتوانند دو به دو، به سرعت ارتباط برقرار کنند. آنها نيازي به اشپيگل ندارند، آنها نيازي به اين ندارند که من به آنها بگويم چه چيزي کار ميکند و چه چيزي کار نميکند.
آيا شما حداقل اين را ميپذيريد که برخي از اطلاعات منتشرشده، به جنايتکاران دولتهاي ياغي و سرکش کمک کرده تا بفهمند آژانسهاي اطلاعاتي چگونه فعاليت ميکنند؟
نه. اين، بهانه بسيار سادهاي براي دولتهاست (تا از انتشار فعاليتهايشان اجتناب کنند). پايه و اساس توجيه دولتها براي طبقهبندي اين اطلاعات، بهعنوان محرمانه اين است که بگويند انتشار اين اطلاعات باعث آسيب خواهد شد. باور کنيد که من برنامههاي ناهار را که بهعنوان اسناد بسيار محرمانه طبقهبندي شده بود، از کافه تريا فرستادهام. شوخي نميکنم.
اما فايلهايي که شما منتشر کرديد، شامل اسرار واقعي، برنامهها و تکنيکهاي محرمانه هم بوده است.
من آنها را در سال ٢٠١٣ منتشر کردم. اکنون ما درسال ٢٠١٧ هستيم و آن اسناد، منجر به بروز هيچ آسيبي نشدهاند؛ با وجود آنکه کنگره آمريکا، بيش از دوسال به آن اسناد رسيدگي کرده. حتي «مايکل رودگرز»، مدير ان.اس.اي هم گفت: «آسمان به زمين نيامده و ما همچنان مشغول انجام کارهايمان هستيم.»
چرا افشاگر ديگري مثل شما وجود ندارد؟ آيا ميترسند که سرانجام سر از روسيه دربياورند؟
يک پاسخ بدبينانه به اين سوال وجود دارد. مردم احساس ميکنند که اگر گرفتار شوند، عواقب بسيار شديدي در انتظارشان است. اما ميتوان پاسخ خوشبينانهاي هم به اين سوال داد؛ اينکه اتفاقات سال ٢٠١٣، سرويسهاي اطلاعاتي را ملتفت کرده که ممکن است آنها، هدف افشاگري بعدي باشند (بنابراين دست از اقدامات جاسوسي و نظارتي خود برداشتهاند).
ما معتقديم که پاسخ بدبينانه به واقعيت نزديکتر است.
اما من گمان ميکنم که واقعيت، تلفيقي از هر دوي اينهاست. نگاه کنيد به فايلهاي «والت٧» که ويکيليکس در مارس ٢٠١٧ آنها را منتشر کرده. اين يک افشاي بيسابقه از اطلاعات بسيار حساس بود که به وضوح از طريق سرورهاي خود سيا (آژانس اطلاعات مرکزي آمريکا) منتشر شده است. ماهها ميگذرد و هنوز هيچکسي در اين زمينه بازداشت نشده است. دو موضوع را ميتوان از اين اتفاق فهميد؛ نخست اينکه کاملا بديهي است که همچنان بسيار ساده ميتوان اطلاعات سرويسهاي اطلاعاتي را افشا کرد و دوم اينکه از آنجا که افشاي اين اطلاعات، قطعا کار من نبوده، پس افراد ديگري هم آنجا هستند که مثل من دست به افشاگري ميزنند.
ميدانيد که برخي از افراد که تحتتاثير حرفهاي ديگران هستند -ازجمله برخي از مقامات بلندپايه دولتي آلمان- تلاش دارند بگويند شما رابطه نزديکي با روسها داريد؟
بله، خصوصا آقاي هانس از آلمان.
منظور شما، «هانس گئورگ ماسن»، رئيس سرويس اطلاعات داخلي آلمان است. او چندينبار بهطور ضمني گفته است که شما احتمالا جاسوس روسيه هستيد. اينطور است؟
نه، نيستم. او (هانس گئورگ ماسن) حتي توانايي بيان آنچه فکر ميکند درست است را ندارد که بگويد، «من گمان ميکنم که اسنودن يک جاسوس است.» در عوض ميگويد «اينکه آقاي اسنودن، عامل روسيه است يا نه، قابل اثبات نيست.» شما ميتوانيد عينا اين جمله را در مورد هرکسي بهکار ببريد. من گمان ميکردم و اميدوار بودم که در يک جامعه باز، آن روزها ديگر گذشته که اين آژانسهاي مخفي پليس، منتقدان خود را محکوم کنند. من ديگر حتي به چنين چيزي فکر نميکنم؛ بلکه از آن نااميد شدهام.
با اين وجود، بسياري از مردم، خصوصا در آلمان همچنان نميدانند که شما چه امتيازي دادهايد که روسيه شما را بهعنوان مهمان پذيرفته است.
من مايلم شما از آنها (مردم) بپرسيد که چون من (اسنودن) در روسيه هستم، پس قطعا امتيازي به دولت روسيه دادهام؟ ببينيد؛ من هيچ سندي را همراه خود ندارم و هيچ دسترسياي هم به هيچ سندي ندارم. روزنامهنگاران آنها را در اختيار دارند و به همين جهت است که چينيها يا روسها، زماني که وارد مرز کشورشان ميشوم، نميتوانند من را تهديد کنند. من نميتوانستم به آنها کمکي بکنم، حتي اگر با شکنجه، ناخنهايم را ميکشيدند (چراکه هيچ سندي به نفع يا به ضرر آنها نداشتم).
همچنان باور اين مسأله دشوار است که روسها، اينگونه (و بدون هيچ امتيازي) به شما اجازه ورود و ماندن در خاک کشورشان را دادهاند.
ميدانم که شما چه فکري ميکنيد؛ حتما با تمسخر ميگوييد: «پوتين، آن بشردوست بزرگ، اجازه ورود شما را به خاک روسيه، به صورت مجاني و بدون هيچ هزينهاي داده است!» هيچکس اين را باور نميکند و همه پيش خود فکر ميکنند که قطعا معاملهاي در کار بوده؛ يک بدهبستان.
اما اگر لحظهاي به اين موضوع فکر کنيد، متوجه ميشويد که من تلاش ميکردم به يکي از کشورهاي آمريکاي لاتين بروم؛ اما ايالات متحده آمريکا، پاسپورت من را باطل کرد و مرا در فرودگاه روسيه گير انداخت. رئيسجمهوري آمريکا، هر روز پيامهايي را به طرف روس ارسال ميکرد و خواهان استرداد من ميشد. در مورد وضع داخلي روسيه فکر کنيد؛ در مورد تصوير شخصيت پوتين در اذهان عمومي و اينکه مردم روسيه چه نگاهي به او ميداشتند اگر رئيسجمهوري اين کشور ميگفت: «بله، ما او را مسترد ميکنيم و بسيار متاسفيم از اينکه نميتوانيم اين فرد را به کشور راه دهيم.»
شايد هم توضيح سادهتري وجود دارد، مثل اينکه دولت روسيه از فرصتهاي اندکي که در آن ميتواند بگويد «نه» لذت ميبرد. تراژدي واقعي اين است که من به آلمان، فرانسه و ٢١ کشور مختلف در سراسر جهان، درخواست پناهندگي دادم و تنها پس از آنکه تمام اين کشورها گفتند «نه»، درنهايت روسيه گفت: «بله». به نظر ميرسد روسها حتي تمايلي نداشتند که «بله» بگويند.
آيا همچنان اميد داري که روزي به آمريکا بازگردي؟
بله، قطعا. من قصد ندارم در مورد اين احتمال، قضاوتي داشته باشم، اما با توجه به اينکه شما گفتيد با گذشت هر سال، کمتر و کمتر در مورد من حرف ميزنند، يعني همچنان اميدي به آينده وجود دارد، حتي براي من.
وضع کنوني اقامت شما در روسيه چگونه است؟
من داراي اقامت دايمي قانوني هستم. چيزي شبيه گرين کارت آمريکاست؛ اما به معناي پناهندگي نيست و اقامت من، هر ٣سال يا بيشتر، بهطور نامحدود، قابل تمديد است، اگرچه به لحاظ فني، تضميني وجود ندارد. من در توييتر و بيانيههاي خود، کاملا منتقد دولت روسيه بودهام و آنها تاکنون کاري به کار من نداشتهاند؛ اما هيچکس نميداند در آينده چه اتفاقي ممکن است رخ دهد.
وقتت را چطور ميگذراني؟
من بسيار مسافرت ميروم. اخيرا در سنپترزبورگ بودم و پدر و مادرم، مداوم به من سر ميزنند.
چطور از پس هزينههاي زندگي برميآيي؟
با سخنراني. معمولا از طريق ويديو کنفرانس، در دانشگاههاي آمريکا سخنراني ميکنم؛ همچنين کارهاي زيادي براي بنياد آزادي مطبوعات انجام ميدهم و اکنون بهعنوان رئيس هيأتمديره آن انتخاب شدهام.
از اينکه توجه افکار عمومي جهان به تو کم شود، هراس داري؟
نه! عاشق چنين چيزي هستم!
اما توجه مردم ميتواند به مثابه قرص اعتيادآوري باشد.
بله، براي بسياري از شخصيتها اينگونه است اما براي من؟ بايد اين را بدانيد که زندگي براي من، به معناي واقعي کلمه توسط عشق به حريم خصوصي تعريف ميشود. بدترين چيز در دنيا براي من اين است که به فروشگاه موادغذايي بروم و کسي من را بشناسد!
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۴۶۹۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خاطره مسعود فروتن از چگونگی ورود افراد به جعبه رادیو + فیلم
مسعود فروتن مجری و کارگردان سینما، تلویزیون و رادیو در ایرانُ خاطرهای را از اولین برخوردش با جعبه رادیو و تصور جالبی که از نحوه ورود انسانهای کوچک شده به رادیو داشت را بازگو کرد.
باشگاه خبرنگاران جوان فیلم و صوت فیلم و صوت