«علي باباچاهي» از وضعيت شعر امروز ايران ميگويد
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۰۲۳۶۶۹
خبرگزاري آريا - روزنامه قانون: شعر از گذشته تا امروز به گونه اي با سرزمين ما عجين شده که اگر کسي در آنسوي جهان، هيچ چيز از ايران نداند، دست کم نام پرآوازهترين شاعرانش را شنيده است. اگر نگاهي دقيقتر به تاريخ شعر ايران داشته باشيم، گنجينه عظيم پشت سر، شگفت زدهمان مي کند. اما به پشتوانه چنين گذشته درخشاني در شعر، امروز کجا ايستادهايم؟ شايد ادبيات در اين سالها بر خلاف دهه 40 و 50، مهجورترين و به محاق رفتهترين هنري باشد كه با آن روبه رو هستيم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شايد يکي از مسائلي که اين روزها ذهن بسياري را به خود مشغول کرده، انتشار حجم زيادي از کتابهاي شعر در تيراژهاي 100 تا 500 نسخه، توسط انتشاراتيهاي مختلف باشد. عموم کتاب هاي شعري که امروز منتشر ميشوند ، در کمتر از يک ساعت قابل خواندن هستند.
اين آثار اغلب از شاعراني هستندکه با هزينه شخصي، دلنوشتههايي را با عنوان شعر منتشر ميکنند. بسياري از اين شاعران در رابطه با آثارشان ادعاي شعر مدرن بودن ميکنند و حتي در مواردي که انتشاراتيهاي مطرح به دليل کيفيت بسيار پايين کار آنها، حاضر به چاپ کتابشان نيست، ناشر را به بي سوادي متهم مي کنند که دركي شعر مدرن ندارد!
سوال اين است که شعر مدرن چيست؟ و ما تا چه سطحي بايد از آن بدانيم که شعر مدرن را بشناسيم؟ چرا توجه شاعران امروز چنين به مساله مدرن بودن آثارشان جلب شده در حالي که انبوه اين کتابها، خالي از هرگونه المانهاي شعري است که در مدرنيستهاي ايراني مانند: «احمد شاملو»، «فروغ فرخزاد»، «مهدي اخوان ثالث»، «محمدعلي سپانلو»، «نصرت رحماني»، «بيژن الهي»، «شمس لنگرودي»، «علي باباچاهي» و... مي بينيم.
با علي بابا چاهي (شاعر، نويسنده و محقق)، درباره وضعيت شعريِ امروز ايران و به طور کلي جريان شعري که امروز از آن با نام پست مدرن ياد ميشود، به گفتوگو نشستيم كه در ادامه ميخوانيد:
امروز کتابهاي شعر با تيراژهاي بسيار پايين اما به صورت انبوه توليد ميشوند و همه آنها نام شعر مدرن را با خود يدک ميکشند؛ در حالي که سطح کيفي بسياري از اينها به حدي پايين است که نميدانيم چطور ميشود اين آثار، به همراه اشعار کساني مانند بيژن الهي و يدا...رويايي را در يك سطح قرار داده و هر دو را مدرن بناميم. به نظر ميرسد در اين موضوع ابهامي پيش آمده است؛ نظر شما چيست؟
در مورد اين ابهام، بايد به اين نکته توجه کنيم که شاعران ما تنها به اين افراد ختم نميشوند و ژانرهاي مختلفي در ايران وجود دارد. به اعتقاد من براي درک و دريافت هر ژانر و شعري بايد خواننده حرفه اي باشيم. ما در مقطعي شعر نيمايي را با تعريف خود او از وزن و ريتم داريم ، بعد از آن به شعر سپيد ميرسيم که به اسم شاملو ثبت شده است.
زماني به شعرهاي نيما، شعر نو ميگفتند كه کم کم اين نام به شعر امروز تغيير كرد و در حال حاضر به آن شعر مدرن ميگويند. اين تنها يک نامگذاري است. به اعتقاد من هرکسي که امروز به شيوه و سياق مدرنيست هاي ايراني شعر بگويد، خوب يا بد آن را شعرمدرن ميناميم. اما اين نام گذاري، به معناي تضمين ارزش هاي زيبايي شناختي شعر نيست.
توجيه شما براي آشفته بودن شعر امروز چيست؟
اين ما نيستيم که شرايط را ايجاد ميکنيم.ما ممکن است ناخواسته دخالت بسيار نسبياي در ايجاد شرايط داشته باشيم اما بهطور عمده، مسائل خارج از اراده ما صورت ميگيرند و از دست ما بيرون است که چيزي را ايجاد کنيم. بسياري از مسائل و موارد جامعه شناختي و روانشناختي با هم ادغام ميشوند و بعد، بازتاب رواني اينها را در نسل جوان اهل شعر مي بينيم.
پارهاي از اين بازار گاه آشفته، چكيده تمناهاي رواني نسل جوان است؛ يعني جوان فکر ميکند که به وسيله شعر قرار است جلوتر از بقيه قرار گيرد و با خود ميگويد: «من زودتر از ديگران به فرديت و استقلال ميرسم». فکر مي کنم اين ها هرکدام با ديالکتيکي پيچيده قابل تبيين و بررسي هستند.
شعر مدرن، امروز چقدر رسالتي که بايد داشته باشد را دارد؟ به طور کلي تعهد در شعر، اكنون با چه تعبيري نسبت به گذشته روبه رو است؟
مي توانيم تعهد و التزام را نيز معادل رسالت قرار دهيم. اين رسالت معناي خاص و ثابتي ندارد بلکه از ديد هرکس ميتواند تجلي خاص خود را داشته باشد. از طرفي وقتي ميگوييم تعهد و رسالت، احتمال و تصور اين وجود دارد که با شعري غير متعهد روبه رو باشيم که در واقع هستيم.
بهرغم منتقدان معاصر که فوري شعر متعهد را تاييد و شعر غير متعهد (که شايد گاه بتوان به آن شعر ناب گفت) را مطرود تلقي ميکنند، معتقدم اين برخوردي جزمي است که نوعي دگماتيسم در آن وجود دارد. ما گرفتار يک ثنويت گرايي شدهايم که از عهد باستان، همچنان ساري و جاري است. شعرهاي سياسي و ملتزم دهه 40 و 50 بر همين مبنا شکل گرفته و توليد شده اند.
اين مساله تا جايي پيش رفت که گفته مي شد اگر شعر حول محور، حزب و يک ايدئولوژي خاص نچرخد و با نقد مارکسيستي بررسي و ارزيابي نشود، شعري مطرود بهشمار ميرود . اين تعهد برخواسته از نوعي بينش و دستور حزبي است. من معتقدم اينجا با خشک بيني طرف هستيم. ما نبايد با ديدگاه جزمي که با فضاي شعر مدرن نيز درگير است، بين شعر متعهد و غير متعهد تقابلي بگذاريم بلکه بايد به زوجيت تقابلها فکر کنيم؛ اين تعبيري از «دريدا» است.
خوشبختانه در ادبيات کلاسيک فارسي، چه در نثر و چه شعر، اشارههايي به همين ثنويتگرايي و زوجيت تقابلها شده است. ادبيات کلاسيک ما با اين مسائل به نوعي آشناست. ولي اينکه پديدهها و شب و روز را در پيوند با هم بررسي مي کند، جاي دلخوشي دارد.
اما آيا هر شعري که به آن متعهد ميگويند، شعر خوبي است؟ من به ماجرا اينگونه نگاه نميکنم. آيا شعر بايد سياسي يا تغزلي باشد؟ به نظر من شعر بايد شعر باشد. اين حرف جزو بديهيات است که اگر شعري شعريت، تبلور و تجلي يک اثر ماندگار را نداشته باشد، اهميتي ندارد كه از چه چيزي صحبت ميکند. شعر و به ويژه شعر مدرن، به اين فکر نميکند که بايد درباره چه چيزي حرف بزند.شعر، موضوعي نيست. به ويژه در آثار بعد از انقلاب برخي شاعران که از نسل قبل در دهه 70 درخشيدند، اين موضوع اهميت دارد. در اين اشعار مي بينيم که شعر موضوع محور و همچنين فرمگرا به معناي فرم تک مرکزيتي نيست.
امروز ديگر مثل نيما نميگوييم که شعر بايد داراي وزن باشد و مانند شاملو نيز نميگوييم بايد وزن نداشته باشد. اين افراد شاعران معتبر و محبوب من هستند اما من ميتوانم از آنها انتقاد کنم؛ اين انتقاد از بزرگي اين شاعران چيزي نميكاهد و تنها مسائلي را براي نسل جديد مشخص خواهد كرد. فکر ميکنم در اين دوره بايد بكوشيم از اين جزميت خارج شويم و به وزن مرکب فکر کنيم. وزني که ميتواند از ادغام وزن عروضي و وزن نثر به وجود بيايد و فرم آن نيز ميتواند فرم مرکب باشد. اما اينها به معناي اغتشاش در شعر نيست.
شايد بتوان گفت بيشتر شاعران امروز، چندان با پيشينه شعر و ادبيات ايران آشنايي ندارند و اين در روند شعريشان مشخص است. انگار که با گنجينه پشت سرمان غريبه هستيم و به نظر مي رسد تا حدي در اين مسير دچار سردرگمي شدهايم.
صحبتهايي که در پاسخ به پرسشهاي پيشين شما کردم به معناي تاييد وضعيت شعر امروز ايران نيست. طبيعي است که طيف هاي زيادي در شعر امروز ايران هستند و اين اغتشاش، نتيجه اين حضور چندگانه است. شاعران نسل قبل از ما، مانند «م.آزاد»، «منوچهر آتشي»، «نصرترحماني» و... ، درخشش بيشتري در شعر خود داشتند. حتي اگر همه اشعارشان مورد تاييد ما نباشد، حس ميکنيم که هرکدام يا بعضي از آنها، طرح يک زيبايي شناختي جديد در شعر داده يا به بسط تجربههاي ناتمام نسلهاي قبل پرداخته اند. نسل قبل کساني نبودند که خيلي خوب بخوانند و با تئوريهاي ادبيات آشنا باشند بلکه آنها براساس استعدادي که داشتند شعر ميگفتند.
اگر پارهاي از شاعران آن نسل را کنار بگذاريم، ميبينيم که برخي جوانان امروز از لحاظ درک تئوريهاي ادبيات از آنها بالاترند. اين براي من مايه خوشحالي خواهد بود اما چيزي در شاعران جوان امروز کم است. تنها دانستن و انباشتن معلومات و درک ها و يا نقب زدن به دانش جهاني براي شعر کافي نيست. براي مثال شاعران امروز احساس ميکنند اگر از عشق حرف بزنند، به گذشته بازگشتهاند و اثرشان را نميتوان در حوزه شعر مدرن دستهبندي کرد. اگر ما را به دگماتيسم و تحجر محکوم نکنند، بايد بگويم که ادبيات مدرن و پستمدرن نيز بر مقوله عشق انگشت ميگذارد. پستمدرنها ميگويند ما بايد به گذشته نگاهي کنيم و از عشق مهمتر، چه چيزي داريم؟
عشق هم قابل تاويل است. منظور من، عشق بين دو فرد از جنس مخالف است و براساس همين جنسيت دنياي تازهاي ايجاد مي شود؛ يعني واقعيتي تاليفي در کنار واقعيتي مستقر به وجود مي آيد. اما اين مساله را درآثار شاعران جوان کمتر شاهديم. در گذشته شاعر يا تغزلي يا سياسي، بالاخره يک رنگي داشت. من ميگويم که حتي بي رنگي هم اگر به اجرا دربيايد و تشکل پيدا کند و معني اش اين باشد که من نه متعهدم نه ملتزم، قابل قبول خواهد بود؛ چون اثري متفاوت را بهوجود آورده است.
اميدوارم که اين شک و ترديد من نسبت به مسائل، ناشي از نگاه نادرست باشد. بعد از يکي دو تن از شاعران نسل بعد ازما، مثل سيد علي صالحي يا شمس لنگرودي، افراد ديگري آمدهاند اما منتظر درخششهاي بيشتري هستم.
با توجه به سخنان شما درباره درخشش نسل قبل، شايد بتوانيم اين سردرگمي را ناشي از بلاتکليفي انسان امروز و بيتوجهي او به مسائل محيط پيرامونش بدانيم. همين مقوله عشق که به آن اشاره کرديد در شاعران نسل امروز مفهوم ديگري پيدا کرده است و به طور کلي جهانبيني امروز ما با گذشته تفاوت بسياري دارد. مساله ديگر اينكه شاعران امروز براي مدرن نوشتن تلاشهايي ميکنند که گاه بينتيجه است و آن ها را از مسير اصلي خود دور ميکند.
حال و احوال دنياي اکنون، بر پايه معيارهاي مصرف ميچرخد. من از اين نکته غافل نيستم اما ديدهام پارهاي از شاعران جوان، وقتي ميبينند در کار شاعري ديگر وجه غنايي و تغزلي به چشم ميخورد، ميگويند اين شعر، شعر مدرن نيست. به اين دليل که فکر ميکنند هرچيزي که مورد تاييد يا نفي جهان مصرفي مدرن است را آنها نيز بايد تاييد کنند؛ حال اينکه کار هنرمند در حوزه زندگي روزمره و نقدي که مينويسد يا در مورد موضعشخصي که ميگيرد، بايد برخوردي مقاومتي باشد. يکي از فلاسفه پستمدرن، به اين مساله اشاره ميکند، ميگويد امروزه انتخاب ماشين بهدليل اين نيست که تامين آسايش کند بلکه اعلام پايگاهي اجتماعي براي فرد محسوب ميشود.
پارهاي از چيزهايي که دنياي غرب حداقل در لايههاي سطحي نشان ميدهد، زرق و برق است. حتي رقص و پايکوبيهاي تقليدي كه برآمده از فرهنگ نيستند. هرچيزي که غرب پيشنهاد کند، شاعر شرقي ملزم نيست آن را بپذيرد. به همين دليل دوستان شاعر ما فکر ميکنند که بايد عشق را نفي کرد؛ در حالي که بايد بتوانيم پارهاي از چيزهايي که قابل دفاع است را در جامعه نگاه داريم اما در پيوند با معيارهاي اين نسل به خوانش آنها بپردازيم.
در شعر امروز به نظر نميرسد جريان شعري تازه اي به راه افتد. شما فکر ميکنيد ما قرار نيست از شعري که امروز داريم، فراتر رويم؟
اينجا بايد در نظر بگيريم که پيشرفتهايي که اتفاق ميافتند با عبور از نيما، شاملو و شاعران نيمايي بعد از انقلاب اتفاق افتاده است، حتي اگر پررنگ و پرجلا نباشدکه در مواردي نيز هست، به اين نيازدارد که نسل بعد يا نسل حاضر و نسل ما، با نگاه جستوجوگري به اين مسائل نگاه کنند. در نسل جوان، شاعراني سراغ دارم که کارهاي قابل توجهي داشتهاند. براي مثال آقاي براهني درست است که از نسلهاي قبل بوده اما بعد از انقلاب، صورت ديگري از شعر را نشان داد. يا محمد مختاري که وقت پيدا نکرد، آدم پرتلاشي بود يا محمدعلي سپانلو، وجه تازهتري از خود را بعد از انقلاب نشان داد. شعر مدرن به خوانش زياد نياز دارد. نبايد گناه همه اين کم و کاستيها را به گردن شاعران بيندازيم.
پيشنهاد شما براي شاعراني که امروز در ابتداي راه هستند، چيست؟
من اميدي ندارم که اين طيف حتي از يکي از جملات من را قبول کند؛ به همين دليل به خودم زحمت نميدهم. آنها نشنيده رد ميکنند و البته من اين را خصلت بدي نميدانم. به تازگي درباره ميزگردي خواندم که جمعي از شاعران در آن صحبت کرده بودند. آدمهايي كه در آن ميزگرد بودند، با اينکه اعتقاد دارند نسل قبل بيشتر از آنها خوش درخشيده (حتي جزبه قصد انکار)، نامي ازنامداران نياوردهاند.
من 20 کتاب شعر توسط ناشران درجه يک منتشر کردم.اگر اين کتابها مقبول طبع ناشران نبود، بهطو رحتم منتشر نميشدند و به من حق التاليفي تعلق نميگرفت. بعد يکي از دوستان، ميگويد که ناشران چون سواد درک شعر فرامدرن را ندارند، کتابهاي من را منتشر نميکنند!
من از کموکيف نشر مطلع هستم و ميدانم که خيليها را دمِ در راه نميدهند و اين حرفها پوچ است. شايد آنها ارزشهايي داشتند که نتوانستند برجستهاش كرده و ناشر به زعم آنها بيسواد را جذب طنين نام خودشان کنند و کاري کنند که اسمها براي آنها جذابيت داشته باشد؛
به همين سادگي کساني را که ناشر به آنها حقالزحمه داده تا کتابشان را به چاپ برساند، متهم ميکنند. من انتقاد ميکنم ولي از هيچکس گلايهاي ندارم. اينها ميترسند جبروت متوهمشان از بين برود؛ . در همان مجله ديديم که منتقدي من و براهني را مورد بحث انتقادي قرار داده و ميخواست ما را منکوب کند اما ناخواسته کار ديگري کرده بود. اينها در جامعه مريضي مثل ما که دموکراسي را تجربه نکرده است؛ جامعهاي که نميداند ما در تفاوت زيبا ميشويم، ناخواسته در امحاي ديگران قدم برميدارد.
در حال حاضر مشغول انجام چه کارهايي هستيد؟ کار تازهاي براي انتشار داريد؟
دو کتاب در آستانه انتشار دارم. يکي از آنها، شعر نيست بلکه گزينشي است از مجموعه مقالاتي که بعد از انقلاب در خصوص مسائل روز ادبيات نوشتم و وقتي کم و کيف آن منتشر شد و خوانندهها ديدند نقد ، بررسي ، نفي و انکار خواهد شد.اين کتاب با نام «تاملات از صفر» بهچاپ خواهد رسيد. کتاب ديگر من نيز مجموعه شعري است با عنوان «اين کتاب هم آدم است، عاشق ميشود» كه مجموعهاي از آخرين اشعار من است . بعد از اينها مطالب و اشعاري دارم که اكنون به فکر انتشارشان نيستم.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۲۳۶۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مانند رویارویی «تاپ گان» با «جنگ ستارگان» بود/ چنین حملاتی در جنگهای مدرن ندیدم
یکی از خلبانان نیروی هوایی اسرائیل که در ماموریت سرنگونی صدها پهپاد و موشک شلیک شده از سوی ایران به خاک اسرائیل مشارکت داشته، این تجربه را پیچیدهترین ماموریتی توصیف میکند که تا کنون داشته است و این تجربه را چیزی شبیه حضور «تاپ گان» در «جنگ ستارگان» میداند.
به گزارش خبرگزاری ایمنا و به نقل از یورونیوز، یک خلبان نیروی هوایی اسرائیل که با نام «سرگرد جی.» معرفی شده، به روزنامه تلگراف بریتانیا گفته که او به عنوان یکی از افسران ذخیره ارتش اسرائیل روز شنبه ۱۳ آوریل فراخوانده شده بود تا در این مأموریت شرکت کند.
سرگرد جی میگوید: رهگیری صدها پهپاد و موشکی که در هوا در اطراف شما هستند، مانند رویارویی «تاپ گان» با «جنگ ستارگان» بود. انفجارها و رهگیریهای بیپایانی که در اطراف شما اتفاق میافتد، چیز دیگری است… این پیچیدهترین مأموریتی بود که در ۲۰ سال گذشته در نیروی هوایی داشتهام؛ زیرا میدانستم اگر در نابودی هرکدام از آنها موفق نشوم، ممکن است در اسرائیل منفجر شود.
این خلبان میگوید: ما در ائتلافی فوقالعاده با آمریکا، بریتانیا و سایر نیروها پرواز کردیم. اگرچه این حملهای بسیار تهاجمی بود که توسط ایران انجام شد و احتمالاً چنین حملاتی در جنگهای مدرن ندیدهایم، اما دفاع اسرائیل نیز تمام و کمال عمل کرد.
او درباره ویژگی چنین حملاتی گفت: همیشه یافتن و سرنگونی این اهداف در شب سختتر است. زیرا این اهداف بسیار پایین پرواز میکنند بنابراین شما نیز باید در ارتفاع پایین پرواز کنید آن هم در حالی که نمیتوانید زمین را ببینید… شما مجبورید به حسگرها تکیه کنید. شما نورهای خیابان یا چیزهای دیگر را روی زمین بسیار نزدیک به خود میبینید و این یک احساس بسیار ناراحت کننده است.
کد خبر 745732