Web Analytics Made Easy - Statcounter

من سه سالم بود که پدرم را از دست دادم. نمی‌خواهم روضه بخوانم. من سه سالم بود که همه دور و برم را گرفتند که این بچه پدر ندارد. همه محبت‌ها ناخوادآگاه به سمت من بود. ولی در ماجرای کربلا حضرت رقیه(س) یک بچه سه ساله بود و آن اتفاق‌ها افتاد. گروه فرهنگی جهان نيوز: شاعر، فوتبالیست، مداح و عاشق کتاب یا به قول خودش «خوره کتاب» است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همه این فعالیت‌ها را عاشقانه دوست دارد. شایان مصلح، متولد سال 72 در شهرستان رودبار است. از کودکی در هیات امام حسین(ع) بوده است. پدرش را در سه سالگی از دست داده و همین امر باعث شده روضه حضرت رقیه لطف دیگری برایش داشته باشد. می‌گوید اگر بخواهم بین همه علاقه‌هایم یکی را انتخاب کنم حتما اعتقاداتم و مداحی را انتخاب می‌کنم. به بهانه کتابخوان و شاعر بودن این بازیکن پرسپولیس به سراغش رفتیم تا با او به جای فوتبال در مورد موضوعات فرهنگی گفت‌وگو کنیم.
مداحی را از کجا شروع کردید؟
مداحی را از کودکی شروع کردم. حب اهل بیت(ع) در دل همه ایرانیان است و برای همین به سمت هیات می‌روند. من هم به واسطه پدر و مادرم این حب اهل بیت(ع) را در دلم داشتم. اولین باری که میکروفن به دست گرفتم هشت یا نه ساله بودم، در هیاتی که برای بچه‌ها بود و با چادر مادرهایمان آن را درست کرده بودیم. به مرور زمان در هیات‌های مختلف یا در مسجدمان می‌خواندم و این مساله تا الان ادامه پیدا کرده است.

شعرهایی را که برای مداحی‌ها می‌خوانید خودتان می‌گویید؟
شعرهایی را که برای مداحی است خودم نمی‌گویم. اما شعر هم می‌گویم و شعرخوانی هم در جلسات مختلف داشته‌ام. اما سبک‌هایی که می‌خوانم برای خودم نیست. معمولا هم سبک‌هایی را می‌خوانم که دوستان دیگرم خوانده‌اند. در کشورهای عربی وقتی شعر می‌خوانند اسم شاعر را هم در وسط مداحی می‌آورند ولی در ایران این فضا را نداریم.

کمی وارد فضای شاعر بودن شما بشویم. از چه زمانی شعر گفتید؟ و آیا کلاس آموزشی رفتید؟
شعر در ابتدا نیازی به کلاس ندارد.

یک قریحه است.
دقیقا. این‌طور نیست‌ که شما با کلاس رفتن بتوانید شاعر بشوید. همان‌طور که با کلاس فوتبال رفتن نمی‌توانید فوتبالیست شوید؛ باید یک استعدادی باشد. شعر هم همین است. باید فرد قریحه‌ای داشته باشد تا در کلاس‌های شعر و انجمن‌های آن شرکت کند و این استعداد پرورش داده شود.
من از سال 89 یا 90 سرودن شعر را شروع کردم. اوایل در همان رودبار جلسات شعرخوانی می‌رفتم. در شهر رودبار با اینکه شعرای خوبی دارد اما جلسات شعر آن بار علمی‌ای را که تهران یا شهرهای بزرگ دارد، ندارد.
بعد از اینکه برای فوتبال به تهران آمدم در جلسات انجمن شاعران شرکت کردم و شعرهایم را در آنجا می‌خواندم و نقد می‌شد. مثلا اگر اشتباه وزنی یا دستوری داشت گفته می‌شد و نظرات مختلف را می‌شنیدم که خیلی به بهتر شدن شعرهایم کمک کرد. از سال 90 تا 91 پیشرفت خوبی در شعر داشتم. اگر الان شعر خوبی می‌گویم به خاطر همان نقدهایی است که در آن سال‌ها از شعرهایم می‌شد.

شاعر مورد علاقه‌تان چه کسی است؟
در دو فضا می‌شود در این مورد صحبت کرد. یکی فضای اعتقادی شعر و دیگری فضای شاعرانگی است. اگر فضای اعتقادی را نادیده بگیرم شعرهای سعدی را دوست دارم. شعرهای هلالی‌جغتایی هم خوب است یا شعرهایی که صائب‌تبریزی گفته. اما فضای اعتقادی با شعر ما بسیار عجین شده است. در باب اعتقادی محتشم‌کاشانی را که برای اهل بیت(ع) شعر گفته است، دوست دارم.

در بین شاعران معاصر کدام را می‌پسندید ؟
حسین منزوی بهترین غزل‌سرای 50 سال اخیر بوده است. حسین جنتی، سیده‌تکتم حسینی، اصغر معاذی و دوستان دیگرم که اگر بخواهم اسم ببرم زیاد می‌شوند.

خیلی جالب است که یک فوتبالیست آنقدر با شعر و شاعران آشناست.
من قبل از اینکه فوتبالیست باشم، شاعر هستم.

قله شعر برایتان کجاست؟
متاسفانه فوتبال مرا از شعر دور کرده است. کسی بودم که دو هفته یک بار یا ماهی یک بار باید شعر می‌گفتم اما فوتبال مرا از این فضا دور کرده است. ذهن که خسته می‌شود دیگر نمی‌توان قلم به دست گرفت. من به شاعری به عنوان شغل یا منبع درآمد نگاه نمی‌کنم‌. برای همین این‌گونه نیست که بگویم می‌خواهم آنقدر در شعر پیشرفت کنم که بهترین شاعر ایران شوم. قطعا دوست دارم پیشرفت کنم. اگر جایی ایرادی دارم بگویند که این ایراد را برطرف کنم. ولی ادبیات امروز مثل گذشته نیست که بگویم یک نفر سعدی یا حافظ تربیت شود. درد امروز شعر ما این است که کتاب‌های شعر را خود شاعران می‌خرند. البته جز چند شاعری که رسانه دارند و مردم آنها را می‌شناسند، برای بقیه این‌طور نیست. من شاعر وقتی نمایشگاه کتاب می‌روم و می‌بینم رفیقم کتاب چاپ کرده است، کتاب را می‌خرم. کم هستند مردم عادی که سراغ کتاب‌های شعر می‌روند. در این وضعیت ادبیات آن قله بی‌معنی است. فقط باید پیشرفت کرد و تا آنجا که می‌شود ایرادهای شعرها را برطرف کرد.

استاد خاصی در زمینه شعر داشتید؟
من یک معلم ادبیات داشتم در سال سوم راهنمایی. او خیلی به من محبت داشت. استارت اولیه برای شعر گفتن را او در ذهنم زد. علیرضا هاشم‌پور که خودش نویسنده، شاعرند و معلم من هم بود.
فکر کنید دانش‌آموز دوم راهنمایی انشا بنویسد و معلم بگوید این انشای تو باید جایزه نوبل بگیرد. برای یک دانش‌آموز تشویق خوبی است. شعرهایی‌ که می‌نوشتم خیلی خوب نبود اما او همیشه تشویقم می‌کرد. باز هم می‌گویم. بخش عظیمی از شاعری را استعداد تشکیل می‌دهد. البته بعد از اینکه به تهران آمدم، خانه شاعران خیلی به من کمک کرد. شعرهایم نقد می‌شد. یادم می‌آید روزی اصغر معاذی در جلسه‌ای از خانه شاعران بود. من شعری خواندم که ما آن موقع اسمش را شعر صورتی گذاشتیم. بسیار شعر ضعیفی بود. موقع نقد کردن انتظار داشتم بیت به بیت شعر نقد شود اما گفتند اگر قافیه و وزن را از این شعر بگیریم، این شعر چه چیزی دارد؟ هر کسی باشد شاید ناراحت شود اما اگر کسی بخواهد پیشرفت کند مطمئنا این چیزها ناراحتش نمی‌کند. من هم همان موقع گفتم هفته بعد کاری می‌کنم که دیگر این حرف را نشنوم. هفته بعد شعر اجتماعی گفتم. اصلا فضای شعر را عوض کردم. تا مدت‌ها هم شعر عاشقانه نمی‌گفتم و همه هم می‌گفتند در فضای اجتماعی چقدر موفق‌تر هستی و بهتر شعر می گویی.
این بحث نقد خیلی خوب است. آنقدر چکش می‌خوری تا بالاخره آن چیزی که می‌خواهی درست می‌شود.

در مسابقات شعر تا به حال شرکت کرده‌اید؟
در کل علاقه‌ای به کنگره‌ها و مسابقات شعر ندارم.

چرا؟ اتفاقا مسابقات خوبی برگزار می شود.
بله، اطلاع دارم‌. فقط یک بار در عمرم در یک مسابقه ادبی شرکت کردم که برای تولیت آستان قدس رضوی و حرم امام رضا(ع) بود و شعری برای امام حسن(ع) گفته بودم. برگزیده هم شده بود اما به دلایلی شعر را در مراحل آخر حذف کردند. یک بار دیگر هم در یک مسابقه چون در شعرم کلمات «می» و «مستی» بود، شعر حذف شد. برای همین قید شعر فرستادن برای مسابقات را زدم. در کل هم دوست ندارم. نمی‌خواهم کسی را زیر سوال ببرم اما خیلی‌ها به دنبال جایزه‌ها هستند.

باید کتابخوان هم باشید؟
خیلی زیاد. دقیقا اسم خودم را خوره کتاب گذاشته‌ام.

آخرین کتابی که خواندید.
«پسران دوزخ، فرزندان قابیل» و «اعتقادات شیخ صدوق» را همزمان با هم خواندم.

بیشتر در چه حوزه‌ای مطالعه می‌کنید؟
من سه شاخه را برای مطالعه انتخاب کرده‌ام. اولین شاخه تاریخ‌، دومی اعتقادی و بعد هم مذهبی است. این دو فضا کاملا متفاوت است. فضای اعتقادی کتاب‌هایی مثل «اعتقادات شیخ صدوق» و «الغدیر» است. کتاب‌های مذهبی هم مثل «اصول کافی» است. در حوزه تاریخ هم کتاب‌های تاریخی صدر اسلام و کتاب‌های تاریخ صفوی و ادبی دیگر را می‌خوانم.

تحصیلات دانشگاهی‌تان چیست؟
مهندسی صنایع می‌خوانم.

چقدر همه چیز به هم ربط ندارد!
دقیقا. فوتبال، شعر، مهندسی صنایع و مداحی.

کتاب شعرهایتان را چه زمانی منتشر می‌کنید؟
حدود 65 شعر را برای کتابم کنار گذاشته‌ام اما می‌دانم برخی شعرها ممیزی می‌شوند. با چند انتشاراتی صحبت کرده‌ام. چون خودم خیلی درگیر فوتبال هستم، نمی‌رسم به دنبال این کار بروم اما به چند نفر از دوستان شاعرم سپرده‌ام تا این مساله را پیگیری کنند. شعرهایی که مدنظرم برای کتاب است را کنار گذاشته‌ام تا دوستانم در مورد کیفیت کتاب‌ها نظر بدهند. اگر خدا بخواهد برای نمایشگاه سال آینده و شاید هم زودتر کتابم منتشر می‌شود. شاید برای من خیلی مهم نباشد که کدام ناشر کتابم را منتشر کند اما برای دوستانم این مهم است و می‌گویند مطرح بودن تو به عنوان فوتبالیست ناخودآگاه کار را سخت می‌کند. یعنی شما در هر انتشاراتی‌ای که بخواهی کتاب چاپ کنی بعد از چاپ کتاب 40 میلیون هوادار پرسپولیس آن انتشارات را خواهند شناخت. خیلی دلم می‌خواست بعد از آمدن به پرسپولیس کتابم را منتشر کنم؛ اما نشد.

برای اسم کتاب هم فکری کرده‌اید؟
دوست دارم که اسم کتاب را فوتبالی - شعری بگذارم. مثلا یکی از دوستان پیشنهاد کرد که اسم کتاب را «تمارض» بگذارم یا «نیمه‌دوم». «تمارض» تا الان قشنگ‌ترین اسم بوده است.

این مجموعه اشعار شامل چه کارهایی است؟
65 شعر را اگر بخواهیم تقسیم کنیم، اگر 15 شعر آن ممیزی بگیرد، قطعا 20 شعر آیینی، 15 شعر عاشقانه و بقیه اجتماعی است.

شایان مصلح فوتبالیست است یا شاعر یا مداح؟ کدام یک از اینها را بیشتر دوست دارد؟
در کل باورم این است که هر استعدادی که خدا به انسان می‌دهد باید استفاده کند. نباید همین‌طور که آکبند می‌آییم همین‌طور هم برویم. من درسم خیلی خوب بود و همه می‌گفتند حتما دانشگاه شریف قبول می‌شوی و رتبه بالا می‌آوری اما فوتبال نگذاشت. رشته‌ام هم که ریاضی بود و برای همین مهندسی صنایع را انتخاب کردم.
من از کودکی عاشق فوتبال بودم و دوستش دارم چون شغل من است؛ اما آنقدر مسائل مختلف در فوتبال دیدم که آن علاقه کودکی را ندارم. در شعر هم همین فضا را دارم. برای خودم شعر می‌گویم یا فقط شعر می‌گویم برای اینکه قریحه شعری‌ام را از دست ندهم. اما از بین همه اینها آن بحث اعتقادی و مذهبی مداحی را بیشتر از همه دوست دارم؛ چون به هیچ وجه از این بعد زده نشدم، تعلق خاطرم به این جنبه مذهبی بسیار زیاد است. سعی می‌کنم نمود جنبه مذهبی‌ام بیشتر باشد. دلم می‌خواهد هر جا موفقیتی از من دیده شد، آن را زیر پرچم اعتقاداتم بزرگ کنم.

این اعتقاد که می‌گوید در فوتبال و دنیای بزرگش که شاید در جاهایی اخلاق هم رعایت نشود، اذیت‌تان نکرده است؟
اتفاقا خیلی اذیتم کرده است. وقتی قرار است یک حرکت مذهبی انجام بدهیم، مورد تمسخر واقع می‌شویم. خیلی اذیت شدیم و حرف‌ها شنیدیم. من شایان مصلح شاید اگر بعد مذهبی‌ام را نداشتم فالوورهایم بیشتر بود و خیلی مسائل دیگر. خیلی توهین می‌شنویم که شما آدم فلانی هستید. ضربه هم می‌خوریم اما خداوند همیشه پشت و پناه ما است. همه این تهمت‌ها و تمسخرها را می‌خریم. وقتی آدم خدا را داشته باشد همه چیز دارد. فکر می‌کنم تا الان توانستم در برابر همه این تمسخرها مقاومت کنم و خط قرمزی را رد نکنم و پای اعتقاداتم بمانم.

امام حسین(ع) چه کمکی به شما کرده است؟
اهل بیت(ع) یک نور واحد هستند.سه ساله بودم که پدرم فوت کرد. روزهای سختی را پشت سر گذاشتم اما همیشه توکلم به خدا بوده است و تا اینجا که آمدم بعد از لطف خدا، لطف اهل بیت(ع) شامل حالم شده است. امیدوارم بعد از این هم لطف‌شان پشت سرم باشد.

چرا اینقدر به حضرت رقیه(س) علاقه دارید؟
من سه سالم بود که پدرم را از دست دادم. نمی‌خواهم روضه بخوانم. من سه سالم بود که همه دور و برم را گرفتند که این بچه پدر ندارد. همه محبت‌ها ناخوادآگاه به سمت من بود. ولی در ماجرای کربلا حضرت رقیه(س) یک بچه سه ساله بود و آن اتفاق‌ها افتاد. من هم از بچگی این در ذهنم ماند و بالاخره هر کس به یکی از قهرمانان کربلا علاقه دارد.

بخشی از شعرهای آیینی شایان مصلح
خبر به حیث سَنَد مُعتبر، خبر مُتِواتِر
خبر رسیده به ما از طریق حضرت باقر

به کربلا رفتن آن‌قَدَر فضیلت دارد
که در مسیر زیارت رواست مُردن زائِر

رواست خستگی راه را به دوش کشیدن
رواست اَرج نهادن به جایگاه شَعائِر

رواست چِلِّه‌ی ماتم، پیاده در دل جاده
قدم زَنَم به مُواسات، در مَعیَّت جابِر

رواست طِیِّ طَریق آن‌چنان که تاوَل پایم
کُنَد غم اُسرا را به ذهن من مُتِبادِر

خوش آن زمان که دو چشم گناه‌کار ببیند
امام عصر خودش را میان خیل مسافر

خوش آن زمان که ببینم عمود سیصد و ده را
دهان به طعنه گشایم، زبان به لَعن مقصر

که دیده است که خلقی بدون مُزد و مَواجِب
نَهَند گردن خود را به پیشگاه اَوامر

چه می‌کنند مگر خادمان درون مَواکِب
که عاشقان مبهوتند و عاقلان متحیر

حماسه‌ای که عَقیم است واژه وقت بیانش
وَلو که خطبه کنندش شیوخ روی مَنابر

حماسه‌ای که رسا نیست حَدِّ آن به سرودن
توان وصف ندارد زبان اَلکَن شاعر

خدا کند برسم اربعین به کرب و بلایش
خدا کند برسد وقت مرگ من، دم آخر
مثل یک انقلابی پر‌شور
که رگ گردنش ورم کرده
طاقت دیدن رقیبم نیست
عشق تو خاک بر سرم کرده

دیکتاتور‌ها چقدر بی‌رحم‌اند
چشم‌های تو را نمی‌فهمند

طبق قانون جبر در خانه
پای حرف پدر که بنشینم
عاقل اندر سفیه می‌گوید
عیب‌های تو را نمی‌بینم

پدر پیر من سواد نداشت
به دموکراسی اعتقاد نداشت

آن‌قدر مرد بودم از عشقت
غوره را یک‌شبه شراب کنم
من به همراهی تو تنهایی
می‌توانستم انقلاب کنم
می‌شد اما قیام باطل بود
مذهب ما به صبر قائل بود

ارتباط من و تو یک‌طرفه‌ست
عشوه‌های تو دیپلماسی نیست
با من از غیر مهربان‌تر باش
به خدا شعر من سیاسی نیست

بعد یک اتفاق ناخوانده
ماه من پشت ابر‌ها مانده

فرق بین حقیقت و بطلان
مثل موی سر تو باریک است
شال آبی گره زدی رفتی
آسمان بی‌ستاره تاریک است

حال و روزم اگرچه جالب نیست
شب همیشه به صبح غالب نیست

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۵۲۲۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۸۴سالگی صدای دوست‌داشتنی

  تمام این خاطرات در پستوی ذهن‌مان به یاد مانده و از خاطرات آن زمان برای نسل‌های جوان این دوره تعریف می‌کنیم که چطور شانه به شانه کنار هم پای جعبه صدا می‌نشستیم و برنامه‌های رادیو را با علاقه گوش می‌دادیم. ‌اغراق نیست اگر بگوییم در روزهای پرالتهاب جنگ، صدای رادیو، تنها همدم مردم بود و به واسطه این رسانه از حال عزیزان‌شان در جبهه نبرد باخبر می‌شدند. رادیو در طول این سال‌ها همیشه نشان داده رسانه‌ای به‌لحظه و به‌روز است و با این‌که روز به روز شاهد گسترش رسانه‌های جمعی تصویری و کلامی هستیم اما همچنان رادیو در سپهر رسانه می‌درخشد و اهالی رادیو با جان و دل برای این رسانه زحمت می‌کشند. به بهانه هشتاد و چهارمین بهار رادیو در ایران  سراغ رادیویی‌ها از نسل گذشته و جوان رفتیم و پای حرف‌های آنها نشستیم.
   
رادیو؛ خانه من است
سعید توکلی از گویندگان با‌تجربه رادیو صحبت‌هایش درباره رسانه‌ای همچون رادیو را این طور شروع می‌کند و به جام‌جم می‌گوید: نمی‌شود به رادیو گفت محل کار‌، بلکه از دید من‌ رادیو خانه است ومن همیشه این نگاه را به این رسانه داشته‌ام.این گوینده با اشاره به آغاز همکاری‌اش از ۱۹سالگی با باشگاه رادیویی جوان ادامه می‌دهد:استاد ما امیر نوری بود که در انتخاب نیرو بسیار سختگیر و جدی بود اما خوشبختانه من انتخاب شدم و فعالیتم را در رادیو و با شیفت شب شروع کردم. به یاد دارم کمتر از یک هفته برنامه زنده به من واگذار شد که برای گویندگان تازه‌وارد رادیو اتفاقی نادر محسوب می‌شد. توکلی عنوان می‌کند: من از ابتدا هم با عشق و علاقه کارم را شروع کردم و همچنان هم ادامه می‌دهم. هر سال که سالروز رادیو فرا می‌رسد با خودم می‌گویم که رادیو در این سال‌ها خیلی تخصصی‌تر و صاحب تجربیاتی ارزشمند شده است. هنوز رادیو پویایی‌اش را حفظ کرده و هرگز آن را از دست نداده است. گویندگان پیشکسوت آموخته‌های‌شان را به جوان‌ترها انتقال داده‌اند و همیشه مراقب آداب گویندگی بودند. معتقدم رادیو برای کار کردن مناسکی دارد و افرادی که در این رسانه فعالیت می‌کنند باید این مناسک را در کار رعایت کنند. خدا را شاکریم که آقای بخشی‌زاده، معاون صدا بسیار کار‌بلد و حرفه‌ای هستند و تلاش‌شان همیشه حمایت از نیروهای ارزشمند رادیو بوده است. این گوینده با اشاره به این‌که رادیو همیشه رسانه گرمی است، تاکید می‌کند: امیدوارم همیشه این رسانه با قدرت به فعالیتش ادامه دهد. در طول این سال‌ها هم خاطرات بسیاری دارم اما یکی از خاطراتم به اولین کارم باز‌می‌گردد که خودم را برای خواندن یک متن عرفانی آماده کرده بودم تا با تمرکز بخوانم اما یکباره مگس بزرگی که به میکروفن رادیو علاقه‌مند بود، وارد استودیو شد و مرتب از جلوی میکروفن عبور می‌کرد تا این‌که به سختی از پس آن بر آمدیم!
   
اول به عشق اجرا اما بعد برنامه‌سازی!
ساجد قدوسیان، تهیه‌کننده، سردبیر و کارگردان برنامه «صبح جمعه با شماست»‌. او همزمان با این برنامه سردبیر و کارگردان برنامه «شهر فرنگ» رادیو صبا، تهیه‌کننده و کارگردان «زیرخط ورزش» رادیو ایران، تهیه‌کننده مسابقه رادیویی «یک دو صدا» هم هست. وی می‌گوید: بیش از ۱۷‌-۱۶ سال است که رادیو جزو اعضای خانواده من شده و بیشتر وقتم را در رادیو می‌گذرانم. مسلما اگر در طول این سال‌ها رادیو را دوست نداشتم، نمی‌توانستم با این رسانه همکاری کنم. وی با اشاره به این‌که علاقه‌مند و دغدغه‌مند موضوعات حوزه فرهنگی و هنری است، ادامه می‌دهد: از آنجا که رادیو، رسانه‌ای گرم، فرهنگی و هنری است، به فعالیت در این رسانه علاقه‌مند شدم و هنوز هم با همان عشقی که روز اول وارد رادیو شدم به کارم ادامه می‌دهم. یکی از خاطرات تلخ من مربوط به فوت هنرمندان عزیزی می‌شود که روزگاری در رادیو فعالیت داشتند و حالا کنار ما نیستند. یکی از این افراد استاد صادق عبداللهی بود که نویسندگی طنز را آموزش می‌داد و شاگردان بسیاری تربیت کرد. واقعا برای تک تک ما رادیویی‌ها مدرس بسیار خوبی بودند. قدوسیان با نقبی به خاطرات گذشته می‌گوید: آشنایی من با رادیو به دوران خردسالی برمی‌گردد. زمانی که رادیو را روشن می‌کردم و شنونده برنامه‌های صبح و عصر رادیو جوان بودم. همچنین خانواده‌ام مشوق ورود من به رادیو بودند چون در عرصه نمایش در حوزه تئاتر فعالیت جدی داشتم و علاقه‌مند به این حوزه.علاقه‌مند بودم.  البته من برای بازیگری، نویسندگی و اجرا وارد رادیو شدم و نه به نیت برنامه‌سازی، اما بنا به تشخیص مهندس احمدپور مدیر وقت رادیو البرز وارد کار برنامه‌سازی شدم. 
   
رادیو؛ رسانه‌ای بی‌بدیل
رضا ملایی، گوینده رادیو معارف از سال ۱۳۷۹ فعالیتش را با رادیو آغاز کرده است. وی درباره ورودش به رادیو این طور می‌گوید: در پی فراخوان جذب گزارشگر و حسب علاقه‌ای که به این کار داشتم، گزارشگری در رادیو را شروع کردم. مشوقم در آن زمان دوستی به نام آقای قائمی‌نسب بود که در آن سال‌ها برای رادیو گزارشگری می‌کرد. هنوز هم بعد از گذشت این همه سال، انتخابم رادیو است، چرا که عاشق این رسانه هستم. ملایی ادامه می‌دهد: رادیو رسانه‌ای بی‌بدیل، گرم، صمیمی، تاثیرگذار و در یک جمله جذاب‌تر از همه رسانه‌های دیداری، نوشتاری و... است. این گوینده درباره همکاری‌اش با تلویزیون بیان می‌کند: چند دوره‌ در تلویزیون کار کردم از جمله شبکه سه و برنامه‌های ماه رمضان، افطار، محرم و .... اما در حال حاضر در رادیو مشغول فعالیت هستم و یازده سال متوالی اجرای برنامه زنده «مهربان باشیم» رادیو معارف را به عهده دارم که برنامه مهم صبحگاهی این شبکه محسوب می‌شود. گوینده رادیو معارف با اشاره به دلایل ماندگاری برخی برنامه‌های رادیویی می‌افزاید: به روز بودن محتوا، قالب برنامه، جسارت و دانش گوینده در کنار صمیمیت گوینده با مخاطب از عوامل ماندگاری برنامه‌های رادیویی است. ملایی درباره سال‌هایی که در رادیو کار کرده و حس و حالش توضیح می‌دهد: بیش از ۲۰ سال است که در بخش‌های مختلف رادیو و حدود ۱۷ سال در گویندگی و گزارشگری کار کردم اما احساسم همان احساس روزهای آغازین فعالیتم است. تمام لحظات گویندگی و گزارشگری برایم خاطره بوده و هست‌، به‌ویژه اجرا و گزارش از مراسم اربعین اباعبدا... الحسین(ع ) در مسیر پیاده‌‌روی. وی با توصیه به علاقه‌مندان این حوزه ادامه می‌دهد: با سواد کافی درباره رسانه و به ویژه رادیو وارد این حرفه شوید و از ابتدا تا هر زمان که هستند از آموزش اساتید و پیشکسوتان غافل نباشند.ملایی درباره این پرسش که مهم‌ترین ویژگی شاخص کار شما چیست، تصریح می‌کند: صداقت، بی‌‌‌تکلف بودن، صمیمیت با شنونده و البته مطالعه مداوم را در کارم بی‌تاثیر نمی‌دانم. معتقدم سواد رسانه‌ای و آموزش مستمر هم می‌تواند از رموز موفقیت و ماندگاری در رادیو باشد. 
   
حال خوب با رادیو 
سیدحامد نجم‌الهدی، گوینده رادیو با تاکید بر جمله پیشکسوتان رادیو بیان می‌کند: همیشه بزرگ‌ترهای رادیو به ما گفته‌اند که افرادی می‌توانند در رادیو فعالیت کنند که عاشق باشند و حالا بعد از گذشت یک دهه فعالیت در این رسانه به این جمله رسیده‌ام. برای ما رادیویی‌ها دیده شدن مهم نیست، بلکه می‌خواهیم عاشقانه فعالیت کنیم و به کارمان ادامه بدهیم اما آنچه اهمیت دارد این که حال‌مان در رادیو خوب است و من هنوز هم از گویندگی برنامه‌های رادیویی لذت می‌برم و با عشق پشت میکروفن می‌نشینم. وی ادامه می‌دهد: از سوی دیگر مخاطبان هم حس نزدیکی با ما رادیویی‌ها دارند و این ویژگی رادیوست که حس صمیمت با مخاطب دارد. ضمن این‌که هر روزی که ما در این رسانه فعالیت می‌کنیم، خاطرات زیادی شکل می‌گیرد، خاطراتی که گره خورده به برنامه‌ها، مناسبت‌ها و... وقتی هر روز صبح پشت میکروفن می‌نشینم و به همه مردم سلام می‌کنم، حس‌های خوب خودم را به شنوندگان منتقل می‌کنم، آدم‌هایی که در اقصی نقاط ایران شنونده برنامه هستند و بودند. این گوینده بیان می‌کند: البته من از کودکی شنونده رادیو بودم. یادم هست کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بودم که پدرم برایم یک رادیوی کوچک خرید و آمد در مدرسه و به من کادو داد. از همان زمان من رادیو را گوش می‌دادم و خاطرات زیادی از برنامه‌های «صبح جمعه با شما»،«قصه شب» و حالا«شب بخیر کوچولو» دارم. خوشحالم در رادیو کار می‌کنم و بخشی از خاطرات کودکی من با این رسانه گره خورده است. تا این‌که قسمت شد و وارد این رسانه شدم. امیدوارم رادیو همیشه پویایی‌اش را برای مخاطبان حفظ کند و همیشه با برنامه‌های شاخص به ارتقای علمی شنوندگان منجر شود.
   
از ۱۸ سالگی تا امروز رادیویی‌ام!
فاطمه امجدیان از گویندگان رادیو است که تا امروز برنامه‌های متنوعی اجرا کرده است. وی از ۱۸ سالگی وارد رادیو شد و از آن مقطع تاکنون با این رسانه همکاری می‌کند. این گوینده صحبت‌هایش را این طور شروع می‌کند: بدون شک رادیو هر لحظه‌اش برای من دانشگاه است و معتقدم بزرگ‌ترین دانشگاهی که می‌توانستم و می‌توانم در آن تجربه کسب کنم، رادیو است. این رسانه افراد بزرگ و شریفی دارد که برای ما جوان‌ترها کلاس درس است. ثانیه به ثانیه رادیو برای من همراه با حس‌های مثبت، انرژی خوب و مفاهیم کاربردی برای یادگیری است.وی ادامه می‌دهد: هیچ وقت از یادم نمی‌رود وقتی اولین بار که پشت میکروفن رادیو نشستم و با دنیای عجیب رادیو آشنا شدم، برایم خیلی جالب بود. همین الان هم بعد از گذشت هفت سال از فعالیتم در رادیو همچنان همان حس غریب و دوست‌داشتنی را دارم و تجربه می‌کنم. در این زمینه خانواده‌ام هم مشوق و هم منتقدم بودند تا روز به روز رشد کنم. آنها شنونده برنامه‌های من هستند و صریح‌ترین نقدها را همیشه از پدر و مادرم می‌شنوم. همچنین از اساتید هم خیلی یاد می‌گیرم. خوشحالم رادیویی هستم و کنار اساتید و پیشکسوتان یاد می‌گیرم. از این‌که جمع رادیو مرا همچون اعضای خانواده‌شان می‌بینند، برایم حس‌ خوبی به همراه دارد و خدا را شاکرم. ضمن این‌که هرگز فراموش نمی‌کنم که رادیو خانواده اصلی من است و همیشه با صدای بلند اعلام کرده‌ام که من یک رادیویی‌ام.
   
رادیو؛ رسانه‌ای که مخاطب را به فکر وا می‌دارد
 کیوان همتی، از گویندگان رادیو ایران ورودش به رادیو را این طور بیان می‌کند: من از اواسط دهه هفتاد فعالیتم را در رادیو تهران به عنوان گزارشگر شروع کردم و بعدها وارد عرصه گویندگی شدم. مشوق من در دانشگاه استاد شجاعی‌وفا بود و بعد از مدتی فعالیت به من پیشنهاد داد از گزارشگری به سمت گویندگی بروم. کیوان همتی در پاسخ به این پرسش که آیا هنوز هم به حرفه گویندگی علاقه‌مند است یا نه؟ توضیح می‌دهد: بله هنوز هم عاشق این حرفه هستم و خیلی هم سختی کشیدم و به اینجا رسیدم، چون در گذشته هر فردی به راحتی نمی‌توانست پشت میکروفن بنشیند و گویندگی کند. معتقدم اگر در هر کاری عشق با صداقت کاری و حرفه‌ای همراه باشد، امکان ندارد موفقیت حاصل نشود.همتی نظرش را درباره رادیو این‌گونه بیان می‌کند: رادیو در بین رسانه‌ها به رسانه گرم معروف است، حال رسانه گرم معنی‌اش چیست؟ یعنی مرغ خیال شنونده و مخاطب با شنیدن رادیو به پرواز در می‌آید و دنبال جست‌وجو می‌رود. ضمن این‌که رادیو آدم را به فکر وا می‌دارد و همین شاخصه خیلی ارزشمند هست و مخاطب با شنیدن رادیو زمانش را به هدر نمی‌دهد و همیشه در حال آموختن است.

دیگر خبرها

  • مورد جالب ستاره پرسپولیسی/ اوسمار مخالف جدایی بود!
  • چهار بازیکن موردعلاقه اوسمار از لیگ برتر ایران
  • پیشنهاد قطری برای ۳ بازیکن تاثیرگذار پرسپولیس
  • ۸۴ سالگی صدای دوست داشتنی
  • باشگاه قطری روی سه ستاره پرسپولیس دست گذاشت
  • قطری‌ها ۳ بازیکن پرسپولیس را می‌خواهند
  • پیشنهاد مشترک یک باشگاه قطری به سه بازیکن پرسپولیس
  • واکنش اوسمار به تمدید قرارداد با پرسپولیس
  • ۸۴سالگی صدای دوست‌داشتنی
  • محکومیت ۸۰۰ میلیونی پرسپولیس توسط بازیکن مورد علاقه نکونام