Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «پول نیوز»
2024-03-28@22:11:09 GMT

خودکشی نافرجام یک فوتبالیست ایرانی

تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۰۶۵۰۶۴

پول‌نیوز - یکی از فوتبالیست های ایرانی به دلیل اختلاف با همسرش دست به خودکشی زد.
طبق اطلاع برخی منابع آگاه، یک فوتبالیست که گفته می شود در لیگ آزادگان شاغل است، به دلیل اختلافات خانوادگی دست به خودکشی زد و با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافت.
این بازیکن برای خودکشی سم را انتخاب کرد اما با رسیدن به موقع اورژانس و مداوای وی از مرگ نجات یافت و خودکشی وی نافرجام ماند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منبع: پول نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.poolnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «پول نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۶۵۰۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نامه این فوتبالیست به برادر ۴ ساله‌اش دنیا را تکان داد

نامه‌ای احساسی که اندریک، مهاجم جوان برزیلی، پس از گلزنی به انگلیس به برادرش نوح، کودک ۴ ساله، نوشته در مدت کوتاهی به سرعت در فضای مجازی پربازدید شده است.

این ستاره نوظهور فوتبال آمریکای جنوبی که در حال حاضر برای پالمیراس بازی می‌کند توسط رئال مادرید خریداری شده و بلافاصله پس از ۱۸ سالگی به اسپانیا نقل مکان خواهد کرد.

برزیل در فیفادی جاری در بازی دوستانه مقابل انگلیس در ورزشگاه ومبلی قرار گرفت که با گل اندریک ۱۷ ساله موفق شد با نتیجه ۱-۰ برنده شود.

این متن نامه‌ای است که توسط اندریک نوشته شده است: "نوح عزیز، دوستت دارم. این اولین چیزی است که از هر چیز دیگری مهمتر است. از روز اول احساس می‌کنم پیوند خاصی با هم داشتیم. من هرگز به تو نگفتم، اما وقتی می‌خواستی به دنیا بیایی، در واقع منتظر بودی تا من گل بزنم. درسته برادر، در آن زمان من در یک بازی مهم بودم، فقط ۱۳ سال داشتم و تو منتظر بودی. ساعت تیک تاک می‌کرد و مامان و بابا فکر می‌کردند منتظر چیزی هستی. سپس ناگهان پدر از دوستش که تماشاگر آن بازی بود تماسی تلفنی دریافت کرد. گفت: "داگلاس! داگلاس! اندریک گل زد!. " و بعد دقیقا همون لحظه تو اتاق بیمارستان تو به دنیا آمدی و صدای گریه‌ات پخش شد.

بالاخره اومدی تا با من جشن بگیری و وقتی رسیدم بیمارستان به تو هدیه تولدت را دادم. آن موقع من پول یک اسباب بازی را نداشتم، اما توپ طلای مسابقات را برای تو آوردم. می‌فهمی؟ در این خانواده ما ثروتمند به دنیا نیامدیم. ما در فوتبال به دنیا آمدیم. نمی‌دانم کی این نامه را می‌خوانی، اما الان ۴ ساله‌ای و زندگی ما خیلی سریع در حال تغییر است.

در چند ماه آینده به اسپانیا خواهم رفت تا برای رئال مادرید بازی کنم - بله، همان تیمی که می‌بینی همیشه در پلی استیشن انتخاب می‌کنم. می‌دانستم که آن وضعیت را درست می‌کردم و مامان هنوز وقتی آن را به یاد می‌آورد، گریه می‌کند. ما مثل الان در یک آپارتمان شیک زندگی نمی‌کردیم. در مکانی به نام ویلا گوآیرا زندگی می‌کردیم و زندگی ما بسیار متفاوت بود. در سال‌های آینده همه چیز مربوط به زندگی ما را از زبان دیگران خواهید شنید و آنها خواهند گفت که همه اینها درد و بدبختی بوده است.

اما حقیقت این است که به لطف خدا و به لطف همه چیز‌هایی که مامان و بابا فدا کردند، کودکی فوق العاده‌ای داشتم؛ و البته به لطف فوتبال. وقتی ۱۰ ساله بودم، فکر می‌کنم اولین بار در زندگی‌ام بود که فهمیدم شرایطمان سخت است. ما همیشه به اندازه نیازمان داشتیم، اما خیلی کافی نبود. بابا اینطور می‌گوید مت روی مبل نشستم و به او گفتم: "نگران نباش. من یک فوتبالیست می‌شوم و خودمان را از این وضعیت نجات می‌دهم. " قبل از آن روز من فقط یک بچه بودم و فوتبال فقط یک بازی بود.

از آن روز به بعد، فوتبال مسیر ما برای زندگی بهتر شده است. مامان زندگی و خانه خود را ترک کرد تا از رویای من در سائوپائولو حمایت کند. باشگاه فقط برای من جا داشت، اما مامان گفت که بدون من نمی‌تواند، بماند. بابا ماند تا کار کند و برای ما پول بفرستد و مامان با من در یک خانه کوچک همراه با تعدادی از هم‌تیمی‌هایم اسکان داشت. همه زیر یک سقف بودیم، اما وقتی برای تمرین می‌رفتیم، او کسی را نداشت که با آن صحبت کند.

ما در آن خانه تلویزیون و اینترنت نداشتیم، او انجیل را به پارک می‌برد و تنها با خدا می‌نشست و صحبت می‌کرد. تنها چیزی که در آن مکان داشت، یک صندلی بود. کیفش را روی آن می‌گذاشت و وقتی که ما رخت‌خواب داشتیم او روی حصیری که روی زمین پهن شده بود، می‌خوابید. می‌دانم تصور اینکه مامان روی زمین بخوابد برای تو سخت است، اما این حقیقت است. این واقعا اتفاق افتاد. دفعه بعد که مامان را دیدی، او را در آغوش بگیری و از او تشکر کن، چون بدون فداکاری‌های او ما زندگی امروز را نداشتیم.

بابا هم خیلی فداکاری کرد. پس از چند ماه او به سائوپائولو آمد تا از ما حمایت کند، او به پالمیراس رفت و از باشگاه درخواست کرد تا هر کاری که می‌تواند در آنجا انجام داده و مشغول شود.

پدر نیروی خدمات داخل ورزشگاه بود. به عنوان یک پسر همیشه آرزو داشت در آن رختکن باشد، بنابراین با لبخند به سر کار می‌رفت. او ۳ سال در آنجا کار کرد، ابتدا زباله‌های اطراف ورزشگاه را جمع‌آوری می‌کرد و سپس به مسئول تمیز کردن رختکن‌ها شد.

او همیشه به بازیکنان می‌گفت که یک روز پسرش با آنها بازی خواهد کرد. یک روز، دربان باشگاه متوجه شد که پدر هر روز لاغرتر می‌شود. او در غذاخوری کارگران و کارکنان غذا خوردن و متوجه شد که بابا فقط سوپ می‌خورد. به سمت بابا گرفت و گفت: "هی داگلاس، شماره تلفنت را به من بده، می‌خواهم با همسرت تماس بگیرم. " او به مامان زنگ زد و مامان هم ماجرا را برایش تعریف کرد که چگونه پدر در کودکی در یک باربیکیو دستش را سوزانده بود و چقدر بد بود که تقریباً دستش را از دست داد. برای مبارزه با عفونت به او دارو‌های قوی دادند و این باعث ضعیف شدن دندان‌هایش شده بود؛ بنابراین او فقط می‌توانست سوپ بخورد.

این دربان، از همه بازیکنان پول جمع کرد و به پدر پول دادند تا دندان‌هایش را درست کند. آرزوی پدر گاز زدن یک سیب بود: امروز خدا را شکر هر غذایی را که می‌خواهد، به راحتی می‌خورد. امیدوارم الان متوجه شده باشی برادر. زندگی‌ای که ما اکنون در آن زندگی می‌کنیم از ناکجاآباد به وجود نیامده است.

ما آن را با تلاش و اشک فراوان به دست آوردیم. مامان همیشه می‌گوید یک اشتباه می‌تواند همه چیز را خراب کند و حق با اوست. لحظه‌ای که فراموش می‌کنیم از کجا آمده‌ایم، خطر گم شدن در راه را داریم. به همین دلیل است که من این تاریخچه خانوادگی‌ام را به تو هدیه می‌دهم. مامان نان کهنه می‌خورد، بابا زیر باجه بلیت می‌خوابید، مادر در حمام گریه می‌کرد، پدر روی مبل گریه می‌کرد.

امیدوارم همیشه او را در قلبت نگه داری. من تو را دوست دارم برادر. از صمیم قلبم. "

منبع: ورزش سه

tags # فوتبال سایر اخبار (تصاویر) چند سال پس از مردن انسان‌ها زمین چه شکلی خواهد بود؟ آیا حیوانات هم از آمیزش جنسی لذت می‌برند؟ اگر ماه به زمین برخورد کند چه می‌شود؟ (عکس) انسان‌های امروز چقدر شبیه نئاندرتال‌‌ها هستند؛ از دماغ بزرگ تا کشیدن سیگار!

دیگر خبرها

  • پیام تشکر کنعانی از نیروی دریایی پاکستان
  • فوتبالیست‌هایی که توسط صهیونیست‌ها به شهادت رسیدند + فیلم
  • قاچاق نافرجام حشیش در پوشش خانواده/کشف ۴۰ کیلو حشیش در رشت
  • حسام نژاد یوسفی؛ گرمایی که جان فوتبالیست نوجوان را گرفت! | آن‌هایی که از دست دادیم
  • فوتبالیست دورگه ایرانی - دانمارکی که در ایتالیا عاشق «تراکتور» است
  • اسرار زندگی خاص‌ترین فوتبالیست ایرانی ساکن ایتالیا؛ دیوید قره‌باغی کیست؟
  • نامه این فوتبالیست به برادر ۴ ساله‌اش دنیا را تکان داد
  • تلاش نافرجام ناتینگهام فارست برای استخدام مائوریتزیو ساری
  • دختران فوتبالیست جوان ایران در رتبه دهم آسیا ایستادند
  • دختران فوتبالیست جوان ایران در جایگاه دهم آسیا