Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - نظام آموزشي آمريکا امروزه ديگر کارايي لازم را ندارد به گونه‌اي که کارشناسان معتقدند اين کشور نياز به يک انقلاب اساسي در حوزه آموزش دارد.
سرويس جهان مشرق- آموزش‌وپرورش و به‌طورکلي نظام آموزشي در جهان کنوني ما يکي از اصلي‌ترين موضوعاتي است که در همه حال بايد توجه ويژه بدان نشان داد و دليل آن‌هم به‌طور روشن اين است که دانش‌آموز يا دانشجو، ظرفيت و فرصتي است که در اختيار کشور قرار مي‌گيرد و نيز، آينده کشور و تعيين سرنوشت آن در دستان اين بخش از جامعه خواهد بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بااين‌حال، وقتي به موانع و چالش‌هايي که در اين راه وجود دارد نگاهي مي‌اندازيم متوجه مي‌شويم که براي فراهم نمودن زمينه براي اين آينده‌سازان بايد با مشکلات بسياري دست‌وپنجه نرم کرد. مشکلات مذکور در کشورهاي مختلف متفاوت است و راه‌هاي حل آنها نيز متفاوت است. در اين گزارش قصد داريم به برخي از مهمترين مسائل نظام آموزشي ايالات‌متحده از نگاه کارشناسان مسائل آموزشي اين کشور بپردازيم.
نظام آموزشي آمريکا امروزه ديگر کارايي لازم را ندارد
به عقيده کارشناسان آموزش ايالات‌متحده، نظام آموزش رسمي کنوني اين کشور که روزگاري و در دوره انقلاب صنعتي براي رفع نيازهاي اقتصادي کشور طراحي‌شده بود، ديگر پاسخگوي نيازهاي فعلي نيست. در نظر آنان، اين نظام آموزشي درگير مشکلات کوچک و بزرگ بسياري است که ديگر نمي‌توان به برطرف کردن جزئي نقايص اکتفا کرد، بلکه بايد انقلابي در آن اتفاق بيفتد. در زير به برخي از اين نقايص اشاره خواهد شد.
1- پايين بودن روزهاي درسي
از ميان 50 ايالت آمريکا، 30 ايالت مدارس خود را ملزم به داشتن تقويم 180 روزه در سال مي‌کند، مدارس 2 ايالت بيش از 181 روز کلاس دارند و مابقي بين 171 تا 179 روزه هستند. با اين حساب، ميانگين روزهاي تحصيلي در ايالت‌هاي آمريکا 175 روز خواهد شد که اين به معناي آن است که دانش آموزان در غالب ايالت‌هاي آمريکا، بيش از آنکه وقت خود را در مدرسه بگذرانند خارج از آن هستند. هر چند برخي بر اين باورند که اين نسبت به معناي فرصت دادن بيشتر به دانش آموزان براي اثربخشي بيشتر آموزش است ولي بسياري از کارشناسان معتقدند بار مالي تقويم‌هاي کلاسي طولاني‌تر بر دوش دولت و ايالت‌ها منجر به کوتاه‌تر شدن روزهاي درسي شده است. اين در حالي است که در کشورهاي کره جنوبي (225 روز آموزشي)، ژاپن (223 روز آموزشي)، چين (221 روز آموزشي)، انگليس (190 روز آموزشي) و کانادا (188 روز آموزشي) که از آنها به‌عنوان کشورهاي پيشرفته در اين زمينه ياد مي‌شود تعداد روزهاي تحصيلي بيشتر است.

2- درگير نبودن والدين در آموزش کودکان به ميزان کافي
اين مورد شايد مهم‌ترين مانعي باشد که معلمان نمي‌توانند بر روي آن کنترل داشته باشند. زماني که در کلاس درس سپري مي‌شود به‌هيچ‌وجه براي آموزش آنچه موردنياز همه دانش آموزان است کافي نيست. لذا آنها بايد آموزش خارج از مدرسه داشته باشند. براي دانش آموزان با شرايط محروم اقتصادي و اجتماعي که غالباً سطح سواد والدينشان پايين است طبيعي است که اين مسئله پيش آيد اما مسئله درباره دانش آموزان سطوح بالاتر نيز روي مي‌دهد. همچنين نگراني بسيار والدين در خصوص شغل آينده فرزندانشان و عامل مالي، بر روي آنها اثر منفي گذاشته و اين دانش آموزان بيشتر به مهارت‌هايي توجه نشان مي‌دهند که شغل محور است و درآمد بيشتري در آينده برايشان به همراه خواهد آورد.
پروفسور ميچو کاک، فيزيک‌دان مشهور آمريکايي-ژاپني و از نظريه‌پردازان بزرگ فيزيک کنوني جهان معتقد است آمريکا بدترين سيستم آموزشي علوم را دارد
3- ناکارآمدي سرفصل‌هاي آموزشي در بازار کار جديد
شغل‌هاي موردنياز در کسب‌وکار جديد، نياز به مدارک دانشگاهي نداشته اما نياز به مهارت‌هايي اساسي دارند. برخي اين مهارت‌ها عبارت‌اند از منطق تصميم‌گيري، آشنايي با وب مدرن، تکنولوژي‌هاي موبايل و مهارت‌هاي نرم‌افزاري. اگرچه اين مهارت‌ها در ذهن برخي افراد ساده و پيش‌پاافتاده هستند، جالب است بدانيد درصد بالايي از فارغ‌التحصيلان دبيرستاني آمريکا، حتي توانايي مناسب براي صحبت کردن در جمع يا نگارش مطلبي ساده را ندارند. درصد بسيار بالايي از فارغ‌التحصيلان آمريکايي توانايي‌هاي ابتدايي پاسخ دادن به يک مشتري را نيز دارا نيستند. آنها نمي‌دانند چگونه تماس يک مشتري را پاسخ دهند، به مشکلات او گوش دهند، اهميت مشکلات را درک کرده و پس از آناليز صحيح، راه‌حل مناسب را ارائه دهند. عموم دانش‌آموزان و دانشجويان آمريکايي، حتي براي مشاغل خدماتي ساده نيز آماده نشده‌اند. با توجه به اين‌که اين‌گونه شغل‌ها نيز به‌مرور در حال از بين رفتن هستند، تربيت دانش‌آموزان براي در اختيار گرفتن شغل‌هاي مدرن‌تر، نه‌تنها يک ضرورت اقتصادي است، بلکه اهميتي حياتي براي جامعه است.
درصد بالايي از فارغ‌التحصيلان دبيرستاني آمريکا، حتي توانايي مناسب براي صحبت کردن در جمع يا نگارش مطلبي ساده را ندارند
4- کلاس‌هاي شلوغ
هراندازه کلاس درس کوچک‌تر باشد کيفيت يادگيري بالاتر خواهد رفت. نتايج يک پژوهش توسط مرکز ملي آموزش در ايالات‌متحده بيان مي‌کند که 14 درصد کلاس‌هاي درس در اين کشور، ظرفيت بيش‌ازحد مجاز دارند. درزماني که دانش آموزان بيش از هر زمان ديگري نيازمند توجه بيشتر براي يادگيري هستند، کلاس‌هاي شلوغ باعث دشوارتر شدن تدريس، پايين آمدن تأثيرگذاري معلمان، عدم دستيابي به اهداف آموزشي و مشکلات بعدي در زمينه ظرفيت تحصيل پس از مدرسه خواهند شد. اين مسئله به‌طور عمده به دليل مشکلات مالي در برخي بخش‌ها و ايالت‌هاي آمريکا به وجود آمده است. به‌عنوان مثال، بخش فيلادلفيا هزاران کارمند خود را تعديل کرده و مسئولان آن هشدار داده‌اند که امکان دارد برخي کلاس‌ها تا 40 دانش‌آموز داشته باشند. بااين‌حال، بسياري از بخش‌ها مقرراتي در زمينه محدود کردن ثبت‌نام ندارند.
در برخي مناطق کلاس‌هاي درس در آمريکا با جمعيتي بسيار بيشتر از حد استاندارد برگزار مي‌شود

5- سويه منفي فناوري در آموزش
باوجود توجه به فرصت‌هايي که فناوري براي دانش آموزان به همراه مي‌آورد، اين پديده کار معلمان را بسيار سخت‌تر کرده است. در دنياي امروز آموزش و سرگرمي در بسياري جهات مترادف يکديگر شده‌اند. والدين به‌محض اينکه فرزندانشان توانايي کار با صفحه لمسي را پيدا کنند به دنبال بازي‌هاي آموزشي براي آنها مي‌روند و اين، نگهداري آنها در کلاس درس و شرايط آن را براي معلمانشان دشوار مي‌کند. باوجوداينکه تقلب کردن در کلاس‌هاي درسي مسئله جديدي نيست، اما استفاده از فناوري بعد جديدي به آن داده است و دانش آموزان با استفاده از آن، آسان‌تر تقلب مي‌کنند و مشکل اينجاست که تصور نمي‌کنند کار اشتباهي انجام داده باشند. مسئله تغيير خصوصيات نسل جديد آمريکايي‌ها نيز موضوع ديگري است که بيان مي‌کند دانش آموزان نسل جديد ديگر مانند چند دهه قبل به دنبال بيمه، بازنشستگي نسبتاً زودهنگام و يک شغل شرافتمندانه نيستند. بلکه چيزي که آنها و نيز احتمالاً آمريکايي‌هاي جديد به دنبال آن هستند ثروتمند شدن به هر طريق است و در اين راه اهميتي ندارند که چه قوانيني بايد زير پا گذاشته شود و يا چندين نفر را بايد خريد.
با تغيير منابع مطمئن درسي، دانش‌آموزان و دانشجويان در ايالات‌متحده ديگر به حرف‌هاي معلمان و استادان خود اطمينان ندارند
6- ناتواني در هماهنگ‌سازي آموزش با تفاوت‌هاي فرهنگي
در حال حاضر، سطح تنوع آموزش و محتواي درسي براي اقليت‌هاي نژادي در آمريکا مانند اسپانيايي‌ها و سياه پوست‌ها بسيار پايين است. علاوه بر محتوا، آمارها مي‌گويند که تا سال 2024، اقليت‌هاي نژادي در آمريکا بيش از نيمي از جمعيت کلاس‌هاي درس را تشکيل خواهند داد، درحالي‌که معلمان در اقليت با همين سرعت تا آن زمان تنها 20 درصد مربيان را تشکيل خواهند داد. يعني سرعت رشد تعداد معلمان هم‌نژاد که در يادگيري دانش آموزان تأثير فراواني دارند بسيار کندتر از سرعت رشد تعداد اين دانش آموزان است. مشکل تنوع محتوا مختص برنامه دانش آموزان عادي نيست. به گونه‌اي که از ابتداي آموزش، دانش آموزان پيشتاز طرح‌هاي آموزش فردي دريافت مي‌کنند اما باوجوداين ايده صحيح، غالب اين برنامه‌ها در مدارس دولتي نگاهي يکنواخت و غير جذاب دارند و اين مدارس نيازمند شناسايي بهتر گونه‌هاي مختلف يادگيري پيشتازان هستند.
7- ثابت ماندن بودجه آموزشي و دانشگاه‌هاي گران‌قيمت
باوجود رشد اقتصادي ايالات‌متحده، اين حوزه همچنان در دوران رکود به سر مي‌برد، بودجه مدارس (مهدکودک تا کلاس دوازدهم) سال‌هاست که ثابت مانده است. گزارشي از مرکز اولويت‌هاي بودجه و سياست‌گذاري نشان مي‌دهد که 34 ايالت به نسبت سال‌هاي رکود، تأمين مالي پايين‌تري در اين بخش دارند. ازآنجايي‌که ايالت‌ها مسئول 44 درصد بودجه آموزشي کل در آمريکا هستند، اين رقم نااميدکننده نشان‌دهنده استمرار سياست‌هاي رياضتي در اين حوزه عليرغم اقتصاد در حال رشد است.اين در حالي است که تحصيل، تنها در مدارس عمومي 12 ساله رايگان است و پس از آن، همه حتي کساني که در کالج‌ها و دانشگاه‌هاي دولتي درس مي خوانند ملزم به پرداخت هزينه تحصيل هستند.
تحصيلات دانشگاهي در آمريکا کلا پولي است و حتي در دانشگاه‌هاي دولتي نيز بايد هزينه تحصيل پرداخت شود.
8- استفاده از روش‌هاي آموزش قديمي به وسيله معلمان
کلاس‌هاي امروزي در ايالات‌متحده مملو از دانش‌آموزان پيچيده‌اي است که تجربه‌هاي بسيار بيشتري نسبت به گذشتگان خود از جهان دارند. به‌عنوان‌مثال، دسترسي سريع کودکان به دنيايي که بيرون از محيط زندگي آنها در جريان است باعث مي‌شود آنها ديگر کودکان ساده ديروز نباشند و بنابراين، معلمان کار ساده‌اي پيش رو نخواهند داشت. آنها با ذهن‌هايي روبه‌رو مي‌شوند که با اطلاعات و ايده‌هاي تصادفي پرشده‌اند، شکل گرفته‌اند و نيازمند تقويت يا احيا مي‌باشند. بسياري از دانش آموزان از اينکه کلاس‌هايشان خسته‌کننده و خشک است ناراضي‌اند و معتقدند آموزش هميشه منافاتي با سرگرمي ندارد. شايد به همين دليل است که دانش آموزان ديگر به معلمان و والدين خود به‌عنوان منبعي مطمئن نگاه نمي‌کنند و وقتي سؤالي از آنها مي‌پرسند در اينترنت به دنبال آن مي‌گردند تا به پاسخي که شنيده‌اند اطمينان يابند. مسئله ديگر، ضعف نوآوري در آموزش معلمان است؛ بدين معنا که اگر دانش آموزان در حال تغيير هستند، معلمان نيز بايد تغيير کنند. به‌طور خاص، آموزش دولتي در آمريکا نيازمند معلماني است که بهتر پاسخگوي نياز دانش آموزان خاص باشند، ضرورت نقش يادگيري از راه دور را دريابند و خواهان تغيير در کلاس درس باشند. چالش ديگر، چالش سودمندي همزمان معلمان رسمي براي معلم و دانش‌آموز است. يکي از مشکلاتي که معلمان رسمي به وجود مي‌آورند، عملکرد ضعيف آنان است که باعث زيان ديدن دانش‌آموز مي‌شود. از سوي ديگر، اتحاديه‌هاي معلمان معتقدند باوجود تغييرات مستمر آموزشي ازجمله سيستم‌هاي ارزشيابي، قانون معلم رسمي لازم است تا از معلمان خوبي که ممکن است غيرمنصفانه برکنار شوند محافظت کنيم. بنا بر آمارها، از هر 4 نفري که از دبيرستان فارغ‌التحصيل مي‌شوند تنها يک نفر براي کلاس‌هاي انگليسي، رياضيات، علوم و خواندن آمادگي کافي دارد.

9- ضعف جايگاه اجتماعي معلمان
بنا بر پژوهش‌هاي صورت گرفته، ميزان علاقه‌مندي آمريکايي‌ها به آموزش در حال کاهش است. 3 اولويت کشور به ترتيب اقتصاد، ايجاد اشتغال و تروريسم هستند و باوجوداينکه کيفيت آموزش مي‌تواند با اين مسائل عمده در ارتباط مستقيم و يا حتي به هم وابسته باشند، همچنان آموزش در اولويت قرار ندارد. «استيون پاين»، از پژوهشگران حوزه آموزش در آمريکا با در نظر داشتن مشکل اصلي ايالات‌متحده معتقد است ناديده گرفتن شأن معلمان دشمن درجه‌يک آموزش است. در سال 2015، حقوق هفتگي معلمان مدارس دولتي 17 درصد کمتر از کارمندان قابل‌مقايسه ديگر بود، درحالي‌که اين رقم در 1994، 1.8 درصد ثبت شده است. اين سقوط بيشتر از آنکه درباره معلمان تازه‌وارد باشد، مختص معلمان باتجربه بوده است.
نشان طرح «هيچ کودکي نبايد عقب بماند» (NCLB) که از سوي منتقدان با عنوان «هيچ کودک سفيدي نبايد عقب بماند» از آن ياد مي‌شود.
10- سايه شوم نژادپرستي بر آموزش
عوامل فراواني در بي عدالتي‌هاي آموزشي در ايالات‌متحده ميان سفيدپوستان و ديگر نژادها از جمله سياه‌پوستان، اسپانيايي‌ها، بوميان آمريکايي و آسيايي‌-آمريکايي‌ها دخيل‌اند که ثروت کمتر، سطح بهداشت پايين‌تر، سطح آموزش کمتر والدين، درگيري بيشتر با سيستم قضايي و شرايط بسياري ازاين‌دست سبب مي‌شود همواره سفيدپوست‌ها در آمريکا شرايط بهتري داشته باشند و فرصت‌هايي که براي آنان فراهم مي‌شود براي نژاد سياه و لاتين تبارها مهيا نشود. به‌طورکلي، انتظارات آموزشي از دانش آموزان سياه‌پوست کمتر است و همين مسئله خود باعث پايين آمدن انتظارات دانش آموزان و دانشجويان، از بين رفتن نگرش مثبت به آموزش، فرصت‌هاي کمتر يادگيري خارج از مدرسه و نيز ارتباط کمتر والدين و فرزندان در موضوع مدرسه شده است. کودکان سياه‌پوست توانايي کمتري در توسعه مهارت‌هاي واژگاني، بياني، انطباقي، رياضي، دانش رنگ‌ها، اشکال و ... به نسبت کودکان سفيدپوست دارند. تعداد مردودي‌هاي دانش آموزان سياه‌پوست به‌طور ميانگين معمولاً حدود 3 برابر مردودي‌هاي دانش آموزان سفيدپوست است. هرگاه درباره ترک تحصيل دانش آموزان صحبت مي‌شود، عمدتاً تمرکز بر روي مسائل مالي است. آمارها نشان مي‌دهد 38 درصد کساني که ترک تحصيل مي‌کنند زيرخط فقر قرار دارند که اکثريت اين افراد از جامعه سياه‌پوستان آمريکا هستند. همچنين بيش از نيمي از مردان سياه‌پوستي که در دبيرستان‌هاي شهري شرکت مي‌کنند ديپلم نمي‌گيرند. از ميان اين ريزش‌ها، حدود 60 درصد به زندان مي‌روند.
نژادپرستي همچنان در نظام آموزشي آمريکا مانع از پيشرفت بخش زيادي از سياهان در اين کشور مي‌شود
نتيجه‌گيري
آنچه در موارد فوق بدان پرداخته شد، اشاره مختصري به ضعف‌هاي موجود در نظام آموزشي ايالات‌متحده بود. برخي از اين ضعف‌ها مانند نابرابري و مسئله عدالت آموزشي ميان اقشار مختلف مردم به‌ويژه سياه‌پوستان و سفيدپوستان در آمريکا ريشه ساختاري دارند و براي حل آن بايد عوامل بسياري را تغيير داد و برخي از آنها نيز سطحي‌تر ولي همچنان هزينه‌بر هستند. برخي از اين عوامل نيز به يکديگر وابسته هستند که براي نمونه مي‌توان به تبعيض آموزشي اشاره کرد که خود با عامل درگير نبودن والدين با آموزش فرزندانشان در ارتباط است. آنچه به دلايل روشن در بالا بدان اشاره نشد ولي يکي از معضلات نظام آموزشي مدرن ايالات‌متحده مي‌باشد تضادي است که ميان باورهاي مذهبي، سنتي و اخلاقي دانش‌آموزان با آنچه در کتاب‌هاي درسي خود مشاهده مي‌کنند وجود دارد. يکي از شواهد موجود در اين‌باره، انگيزه‌هاي والديني است که زمينه‌هاي تحصيل دانش‌آموزان خود را در خانه فراهم مي کنند. براي مثال در سال 2015، اين مسئله در خصوص 46.9 درصد خانواده‌هاي آفريقايي- آمريکايي در درجه اول «آموزش مذهبي و اخلاقي دلخواه به کودک خود» بوده است که البته افزايش معناداري به نسبت سال‌هاي قبل‌تر نشان مي‌دهد. نهاد آموزش به‌عنوان مهم‌ترين و برترين نهاد يک نظام جديد مانند آمريکا با بحران‌هايي جدي در اين زمينه مواجه است که پرداختن به آن در اين مقال نمي‌گنجد. نکته ديگر اينکه نقاط فوق، تنها نقاط ضعف نظام آموزشي اين کشور نيستند و پژوهشگران با کنکاش و مطالعه بيشتر مي‌توانند به ابعاد و عمق نقايص نظام آموزشي آن پي ببرند.
منابع:
https://www.forbes.com/sites/courtneywilliams/2017/08/15/the-disconnect-between-education-and-entrepreneurship/amp
http://www.theedadvocate.org/10-reasons-the-u-s-education-system-is-failing
http://www.theedadvocate.org/3-issues-that-are-hurting-the-american-educational-system
https://www.zoomit.ir/2017/8/17/190659/disconnect-between-education-and-entrepreneurship
http://www.occupyharvard.net/u-s-education-system
https://www.dosomething.org/us/facts/11-facts-about-education-america
http://www.collegiatetimes.com/opinion/lack-of-student-motivation-part-of-america-s-national-decline/article_951a5888-97ce-5356-9e56-9f1da7fd4073.html
https://www.usnews.com/news/blogs/data-mine/2015/01/28/us-education-still-separate-and-unequal
https://www.jstor.org/stable/41341113?seq=1#page_scan_tab_contents
http://yon.ir/XzBjb
https://www.theatlantic.com/education/archive/2016/06/everything-in-american-education-is-broken/488189
http://theweek.com:80/articles/625156/stunning-lack-diversity-americas-school-teachers
http://www.articlemyriad.com/problems-weaknesses-american-educational-system

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۰۸۳۴۱۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ظلمی به نام تنبیه بدنی

پرخاش و خشونت در مدارس که ابعاد مختلفی دارد از جنبه‌های بی‌توجهی به‌حقوق کودکان و نوجوانان است و این خشونت فقط با تنبیه بدنی نمود پیدا نمی‌کند و برخی رفتار‌ها و گفتار‌ها که منجر به‌تحقیر و نادیده گرفتن دانش‌آموزان می‌شود اثرات نامطلوبی خواهد داشت. - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، گاه ویدئو‌هایی از تنبیه بدنی دانش‌آموزان توسط معلم در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود. معلمی که یک دانش‌آموز را در «مدرسه‌ غیرانتفاعی البرز در‌خورموج بوشهر» مورد ضرب‌و‌شتم قرار می‌دهد و یا دانش‌آموز دیگری در بی‌لند گناباد به‌دلیل خشونت فیزیکی معلم دچار شکستگی پا می‌شود. کمی پیش از آن‌هم شدت خشونت یک معلم باعث آسیب به کبد و طحال یک دانش‌آموز کوه‌دشتی می‌شود. معلمی نیز در روستای گچی شیراز یکی از دانش‌آموزان را کتک می‌زند... سال گذشته ده‌ها خبر ازاین‌دست منتشرشده‌اند، با‌این‌حال چنین اتفاقاتی در مدارس پرتکرار نیست اما پرخاش و خشونت در مدارس که ابعاد مختلفی را برای آن می‌توان برشمرد یکی از جنبه‌های بی‌توجهی به‌حقوق کودکان و نوجوانان است و صدالبته که این خشونت فقط با تنبیه بدنی نمود پیدا نمی‌کند و برخی رفتار‌ها و گفتار‌ها که منجر به‌تحقیر و نادیده گرفتن دانش‌آموزان می‌شود اثرات نا‌مطلوبی خواهد داشت و این موارد انتقاد‌هایی را متوجه نقص‌های موجود در سیستم آموزشیِ کشور کرده است. 

باوجود آشنایی عموم مردم با حق‌وحقوق کودکان و نوجوانان که بیش‌تر محصول پیشرفت وسایل ارتباط‌جمعی و حضور افراد در شبکه‌های اجتماعی است و تأکید مسئولان آموزش‌و‌پرورش بر ممنوعیت تنبیه بدنی؛ چرا همچنان برخی معلمان به دانش‌آموزان برچسب می‌زنند و با یادآوری ناتوانی در یادگیری موجب تحقیر آنان شده و سلامت و بهداشت روانی‌شان را عامدانه و غیرعامدانه نادیده می‌گیرند؟ 

پیش از یافتن پاسخی برای این پرسش باید اشاره کرد که آستانه آسیب‌پذیری کودکان و نوجوانان بسیار پایین‌تر از بزرگسالان است و در قیاس با بزرگسالان، بلوغ عاطفی و توانایی جسمی کم‌تری برای هرگونه واکنش دفاعی دارند و این باعث می‌شود صدمات جسمی، ذهنی و عاطفی؛ آسیب بیشتری به آن‌ها وارد کند. ازاین‌رو هرگونه خشونت در محیط مدرسه، اثرات جبران‌ناپذیری دارد. 

کاهش آستانه‌ تحمل و تاب‌آوری جامعه 
طی سالیان اخیر بارها رسانه‌ها، کارشناسان مسائل آموزشی و به‌ویژه روانشناسان، از تأثیر مخرب تنبیه و خشونت سخن گفته‌اند، اما آن‌طور که بهروز موثقی در قامت روانشناس مطرح می‌کند، «ریشه‌ بسیاری از پرخاشگری‌ها و خشونت‌های کلامی در بطن جامعه و در نهاد خانواده است و طبیعتا سیستم آموزشی هم مستقیما با جامعه در ارتباط است و نمی‌توان معلمان و دانش‌آموزان را از این چرخه جدا کرد و از معلم‌ها خواست تا با اعصاب و روانی آرام و آسوده به‌کار تعلیم و تربیت دانش‌آموزانشان مشغول شوند. آستانه‌ تحمل و تاب‌آوری مردم تا حد قابل‌توجهی به دلیل مشکلات اقتصادی و ناتوانی در گفت وگو با یکدیگر برای حل مسائل کاهش‌یافته و در بسیاری موارد تنش‌های نه‌چندان جدی نیز می‌تواند به منازعات جدی منتهی شود.»

این روانشناس، عدم رعایت شأن و منزلت معلمی و حقوق و مزایای پایین را از دیگری مواردی می‌داند که در توجیه رفتار غلط برخی معلمان مطرح می‌شود، و در این زمینه می‌گوید: «معلمان در وضعیت رفاهی مناسبی نیستند و بسیاری از آن‌ها برای گذران زندگی باید علاوه بر معلمی به حرفه یا حتی حرفه‌های دیگری هم مشغول باشند. در چنین شرایطی فرصت کافی برای خود‌سازی و کسب آرامش ندارند و همین مسئله باعث می‌شود که گاهی دست به رفتار‌های غیرقابل‌توجیه بزنند.»

موثقی در توضیح سویه دیگر این ماجرا به تضعیف اخلاق اشاره‌کرده و می‌گوید: «گاه دانش‌آموزان هم در برخورد با معلمانشان رفتار‌هایی نا‌متعارف دارند که نشان‌دهنده تضعیف اخلاق است و ازآنجاکه در فضای حاکم بر جامعه، آستانه تحمل افراد پایین آمده و همچنین ازآنجاکه حتی معلمان هم برای برخورد اصولی با دانش‌آموزان، آموزش‌های کافی نمی‌بینند، تنبیه بدنی و یا انواع دیگر خشونت به‌عنوان راه‌حل انتخاب می‌شود. این در حالی است که مجازات‌های پیش‌بینی‌شده برای تنبیه دانش‌آموزان خاطی در مدارس شامل تذکر، احضار والدین، اخطار شفاهی در حضور دانش‌آموزان، تغییر کلاس، اخطار کتبی، اخراج موقت و انتقال به مدرسه دیگر است. خود این مجازات‌ها گرچه پیشرفته‌تر از تنبیه بدنی به نظر می‌رسند، اما دست‌کم در برخی از آن‌ها به آسیب روحی احتمالی که متوجه دانش‌آموز است توجه چندانی نشده است.» 

درگذشته بیشترین تمرکز معلمان در مدارس بر خشونت فیزیکی و تنبیه بدنی معطوف بود، شاید یکی از اصلی‌ترین دلایلی که هنوز در نظام آموزشی، دانش‌آموزان با این موارد مواجه‌اند، همین ریشه قدیمی باشد که حتی در ادبیات کلاسیک نیز بازتاب داشته است. فارغ از ریشه‌های تنبیه در آموزش سنتی، از زمان ورود نظام آموزشی مدرن به ایران نزدیک به یک صد سال می‌گذرد و در این نظام مدرن، چند دهه‌ای است که چنین مواردی، به‌کلی منع شده است. علی دهقانی، کارشناس آموزش در‌این‌باره بیان می‌کند: ««تنبیه بد‌نی» و خشونت کلامی در مدارس نباید به‌عنوان «تنبیه رسمی» جایی داشته باشد و معلمینی که با دانش‌آموزان خود این‌گونه رفتار می‌کنند، در نخستین گام، مقررات حرفه‌ای را زیر پا می‌گذارند. معلمان باید روش درست زندگی کردن را به کودکان آموزش بدهند، نه اینکه رفتار‌های ناصحیح و خشونت را به آن‌ها انتقال دهند. بی‌تردید کودکانی که در مدرسه خشونت را از معلم می‌آموزند، همین آموزه را با خود به‌جامعه می‌آورند.» 

این کارشناس در ادامه بیان می‌کند: «مطابق آیین‌نامه انضباطی نظام آموزش‌و‌پرورش، تنبیه بدنی دانش‌آموزان در مدارس ممنوع است. البته ما نمی‌توانیم صرفا بخشنامه و آیین‌نامه صادر کنیم و بگوییم از امروز به‌بعد هیچ نوعی از خشونت در مدارس اعمال نشود آن‌هم بدون اینکه به معلم آموزش داده باشیم که بیان برخی کلمات و زدن برچسب ناتوانی به کودک هم خشونت محسوب می‌شود. در شبکه ارتباطی مدارس، معلمان با یکدیگر و مدیر با معلمان و آن‌ها با دانش‌آموزان در ارتباط هستند و اگر آگاهی لازم وجود نداشته باشد، ممکن است رفتار‌ها و جملاتی به‌کار برود که مصداق خشونت است اما چون همانند تنبیه بدنی نیست، خیلی حساسیت نسبت به آن وجود ندارد.» 

خشونت‌ کلامی به‌اندازه خشونت فیزیکی آسیب‌زاست
عمدتاً در نظام آموزشی ما به خشونت کلامی اهمیتی داده نشده و چندان جدی تلقی نمی‌شود. دهقانی با اشاره به این موضوع مطرح می‌کند: «خشم یک هیجان کاملا طبیعی است که در تمام انسان‌ها وجود دارد و اصولا نمی‌توانیم هیچ فردی را پیدا کنیم که اظهار کند تاکنون خشمگین نشده است. ما ابتدا باید خشم را به‌عنوان یک احساس و یک هیجان بپذیریم، ولی اگر این خشم تبدیل به پرخاشگری وخشونت شد و آسیب‌زا بود، باید به آن توجه روان‌شناختی کرد. ما باید مصادیق خشونت را بشناسیم. سالیان درازی ما نه‌تنها مصادیق خشونت را نمی‌شناختیم، بلکه خشونت را فقط کتک‌کاری و درگیری فیزیکی می‌دانستیم. اما اکنون خشونت بُعد وسیع‌تری پیداکرده و ناسزا، دشنام، رفتارهای قلدرمابانه و دادوفریاد از مصادیق همان خشونت کلامی است. این نیاز به شناسایی و آگاهی داشتن از انواع خشونت دارد. باید آثار مخرب را در انواع خشونت‌ها بدانیم و با دیدگاه جدی‌تری به این مسئله نگاه کنیم که این خشونت‌های کلامی نیز به همان اندازه آسیب‌زاست. و چه‌بسا به دلیل نادیده گرفته شدن، خشونت‌های کلامی می‌تواند تأثیرات منفی طولانی‌تری هم داشته باشند. به‌این‌ترتیب باید آموزش‌هایی (هرچند کوچک) را برای والدین و مربیان داشته باشیم از این بابت که مشخصا به آن‌ها گوشزد کنیم که خشونت به چه معناست و هم‌چنین کودک‌آزاری و انواع آن را با ذکر مثال‌های عینی معرفی کنیم و از پیامدهای منفی آن بر  سرنوشت کودک آگاهی‌رسانی کنیم که در پیشگیری از اعمال خشونت بسیار تأثیرگذار خواهد بود. این اطلاع‌رسانی برای مدارس، مراکز آموزشی و تربیتی و اقشار مختلف جامعه می‌تواند تأثیرگذار باشد و درنهایت باید گفت ما تنها می‌توانیم با ارتقاء دانش‌ و آگاهی‌مان شرایط رفتاری بهتری در عرصه‌ تربیت و فرزند‌پروری مهیاسازیم.»

این کارشناس آموزش تأکید می‌کند: «باید معلمان را از آسیب‌ها و آثار مخربی که می‌تواند تمام ابعاد شخصیتی کودکان را درگیر کند، آگاه کنیم. در اینجا نقش روانشناسان برای آگاهی‌دهی به والدین و معلمان می‌تواند مثبت باشد. علی‌الخصوص در این مورد که کودکان وقتی تحت خشونت قرار می‌گیرند، چون پروسه رشد و تکامل آن‌ها دچار اختلال می‌شود، اختلالاتی در یادگیری و احساسات آن‌ها نیز به وجود می‌آید. علاوه بر این دچار مشکلات جسمانی، رفتاری و اجتماعی هم می‌شوند. از سوی دیگر، کودکان و نوجوانان نحوه رفتار معلم را فراگرفته و مجوز استفاده آن‌ها را به خود می‌دهند. مطالعاتی در رابطه با کودکان نشان داده که آن‌ها به‌طور مستقیم زمانی‌که مشاهده می‌کنند، الگوگیری کرده و آن را به ذخیره الگو‌های رفتاری خویش می‌افزایند. این پرسش که مشاهده‌های روزانه چه تأثیراتی برای دانش‌آموزان دارد، بحث بسیار تازه ولی نا‌خوشایندی را باز می‌کند، و آن اینکه مشاهده این‌گونه مسائل ما را وارد پدیده حساسیت‌زدایی می‌کند. اینکه خشونت حساسیت خودش را از دست بدهد و رفتار‌های این‌چنینی طبیعی و قابل‌قبول شود، بسیار می‌تواند مخرب‌تر و آسیب‌زاتر باشد؛ زیرا تأثیرات آن بیشتر است. پدیده بعدی اعتمادزدایی است. اینکه کودکان برای داشتن احساس امنیت نیاز به حمایت دارند تا پایه‌های اعتمادسازی برای ایجاد ارتباطات شکل گیرد و اگر این فرآیند به دلایلی اثربخش نباشد، کودکان دچار مشکلاتی از قبیل پرخاشگری می‌شوند.» 

این کارشناس آموزشی تصریح می‌کند: «در حال حاضر تنبیه و مجازات بدنی به‌عنوان یکی از اشکال خشونت رایج در مدارس در همه نقاط ایران به‌صورت همسان وجود ندارد. مناطقی و مدارسی هستند که در آن‌ها مجازات بدنی هنوز هم گاه اعمال می‌شود و درجاهایی هم این پدیده بسیار نادر است. به‌صورت کلی شاید بتوان گفت در مناطق توسعه‌نیافته و محلات تهیدست شهری مواردی از این‌روش مجازات مشاهده می‌شود بدون آنکه فراگیر و دائمی باشد و شامل همه دست‌اندرکاران آموزشی شود. در مناطق توسعه‌نیافته یا محلات تهیدستان، مادران و پدرانِ کودکان، نظارت کم‌تری بر رفتار کارکنان آموزش‌و‌پرورش دارند و ارتباط آن‌ها با مدرسه ضعیف است و همین سبب می‌شود که اعتراض به خشونت علیه دانش‌آموزان از دامنه کم‌تری برخوردار باشد. در نقاطی که طبقات متوسط و مرفه ساکن هستند اما مسئله تنبیه بدنی کمتر رواج دارد.» 

نحوه گزینش معلمان اشکال دارد
کیوان اسفندیار، معلم دوره دوم مقطع متوسطه، موضوع رفتار نادرست برخی معلمان بادانش آموزان را ناشی از ناآگاهی آنان دانسته و تأکید می‌کند: «بعضا نحوه گزینش معلمان نیز اشکال دارد. گزینش پیش از ورود به سیستم حیاتی آموزش‌و‌پرورش بسیار مهم است، اما معمولا با حساسیت بالا این سنجش و ارزیابی انجام نمی‌پذیرد، درحالی‌که فرد باید صلاحیت کار کردن با دانش‌آموزان را داشته باشد و از جنبه‌ سلامت روان آزموده شود. طبیعتا هر شخصی به‌صرف داشتن مدرک تحصیلی، توانایی تدریس و کنترل کلاس را ندارد.»

این معلم بیان می‌کند: «آموزگاران نقش بزرگی در آینده دانش‌آموزان دارند و هیچ آرامشی در زندگی‌ خود ندارند. اغلب معلمان دو یا سه شغله هستند. معلمانی که باید ساعات تدریس‌شان محدود باشد، تا انرژی و تحمل فکری لازم را داشته باشند با انواع شغل‌ها و یا ساعت تدریس بسیار بالا، سعی در برآورده کردن نیاز‌های اولیه زندگی خوددارند و در مواردی کنترل خود را ازدست‌داده و خطایی مرتکب می‌شوند که نه درشأن خودشان هست و نه در ‌شأن دانش‌آموزان و کلاس درس.»

اسفندیار، تراکم بالای کلاسی را در تشدید تنش میان معلم و دانش‌آموز مؤثر خوانده و می‌گوید: «جمعیت بسیار زیاد در هر کلاس و ادغام کلاس‌ها برای کاهش هزینه اقتصادی‌ خسارت‌بار است. برای مثال دو کلاس 18 نفره در اکثر مناطق پرجمعیت به یک کلاس 36 نفره تبدیل می‌شود. بدون توجه به این‌که کیفیت تدریس کاهش می‌یابد و کنترل کلاس دشوار خواهد بود. طبیعتا در این شرایط معلم در ‌طول سال تحصیلی متحمل فشارعصبی شده و ممکن است کنترل خود را از دست بدهد و به دانش‌آموز پرخاش کند. حتی والدین نیز ممکن است گاهی خشمگین شده و با فرزندشان رفتار تندی داشته باشند. حالا تصور‌ کنید معلم چگونه می‌تواند 36 دانش‌آموز را در یک کلاس کنترل کرده و خشمگین هم نشود. از طرفی برخی دانش‌آموزان به تنبیه بدنی از سوی خانواده عادت دارند و به‌سختی می‌توان در یک کلاس درس شلوغ این‌ها را کنترل کرد. اگرچه این مسئله، تنبیه بدنی در‌ مدرسه را ابدا توجیه نمی‌کند؛ اما باید بد‌انیم که معلم هم یک انسان است. قدرت و توانایی محدودی دارد. این حجم از مشکلات باعث می‌شود، کنترل خود را از دست بدهد.» 

منبع: رسالت

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • امضای تفاهنامه همکاری سازمان نظام پزشکی و آموزش و پرورش
  • ضرورت توجه به افزایش معدل امتحانات نهایی دانش‌آموزان
  • فعالیت کلاس‌های درس مدارس خوزستان تا روز آخر
  • ساخت و ساز مراکز آموزشی در خوزستان تسریع یابد
  • ساخت و ساز مراکز آموزشی استان امیدوارکننده است
  • اهداف تفاهم‌نامه دانشگاه آزاد شبستر و آموزش و پرورش استان آذربایجان‌شرقی
  • سومین چمن مصنوعی مدارس استثنایی کردستان بهره‌برداری می‌شود
  • پویش سپاس از معلم در ۴۸ واحد آموزشی خوانسار
  • اعلام نتایج آزمون استخدامی آموزش و پرورش به‌زودی
  • ظلمی به نام تنبیه بدنی