در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد/ وقتی فیلم خارجی خوب اکران نشد مردم به آغوش سریالهای ترکی رفتند
تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۱۷۷۵۸۸
امتداد نیوز؛ چرا نسل میانسال و جوان ما به دام سریالهای پیش پا افتاده و مبتذل ترکی افتاد؟! چرا مسئولان با همه ابزارهای قانونی و اجرایی که در دست دارند به این مسئله مهم توجهی ندارند؟! روشنفکران و دوستانی که در جهت حفظ ارزشهای اسلامی – ایرانی تلاش میکنند هر دو با محتوای نازل سریالهای ترکی مخالفند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
****
*تسنیم: اینقدر وضع سینمای ما از نظر اخلاقی خراب است؟!
البته من از کمدیهای آپتو، به خصوص در سالهای اولیه کارش تعریف کردم! به نظرم هر تفکری در یک چارچوبی، در یک محفلی، در یک گروهی، در مدت زمان طولانی بماند، با لباسهای مختلف سیاسی از روشنفکری تا فلان…، فاسد میشود و این مسئله کاملا طبیعی است. میخواهم بگویم در این کمدیهای به شدت جنسی ایده و مسئله تحکیم خانواده، بهتر شدن انسان، تغییر از نقطۀ A به B وجود دارد. باز تاکید میکنم من از نهایت خط قرمز صحبت کردم. در مورد فیلمهایی که هر مسئولی ببیند و با سینمای ایران مقایسه کند و بگوید کدام اخلاقیتر است؟ جاد اپتو فیلمی تهیه کرده به نام Knocked Up در مورد زنی است که در یک شرایط ناخواسته باردار میشود. زن به شدت منطقی، پر از حساب و کتاب، به دنبال هدف و ضدخانواده است. هدفش این است که با هر شغلی باید پول کسب کنم و پدر بچه هم جوان علفیِ ولنگاری است که با دوستانش میچرخد و مواد مصرف میکند. فیلم چه زمانی تمام میشود؟ در نقطۀ نهایی فیلم زن اعتقاد پیدا میکند که عشقش به همین بچه ناخواسته، چه قدر ارزش داشته، و مرد تعهد پیدا میکند تا زندگیِ خانوادگیاش را جدی بگیرد.
نکتۀ مرکزی این فیلم این است که بچه به دنیا نمیآید، پس مرد به زن مواد میدهد برای اینکه زن بتواند به راحتی زایمان کند و بچهاش را به دنیا بیاورد! یعنی اینکه دارد دو قطب متضاد را بهم نزدیک میکند تا به نتیجۀ مثبت برسد. میخواهم بگویم سینمای آمریکا، اینقدر به شکل پیچیدهای اخلاقی است. هر چند که همین فیلمها را هم با درجهبندی سنی نشان مخاطباش میدهد. در حالی که سینمای محفلی انحصاری با همان شعارهای همیشگی، میخواهد با یک نگاه سطحی، این آثار را رد کند؛ تا امکان حفظ انحصارش را داشته باشد. و من فکر میکنم تلقیای که یک کمدیِ مثبت هجده، مانند ناکد داپ از مفهوم خانواده، انسان و رابطۀ دو نفر دارد ارائه میدهد در هیچ کدام از فیلمهای ایران نیست که تماشاگر با این مفهوم مثبت از روی صندلی سینمای بلند شود.
***درجه بندی در بازار سینمای ایران وجود ندارد
پس تازه بعد از همه این حرفها، میرسیم به مفهوم شیرین درجهبندی. در آمریکا این فیلم برای عموم مردم نمایش داده نمیشود. چون سیستم درجهبندی از عرفِ واقعی میآید، از هویت ملیِ واقعی که میگوییم میآید. پدر و مادر وقتی درجه را روی این فیلم میبیند خودشان اولین کسانی هستند که اجازه نمیدهند تا فرزندشان به سن قانونی نرسیده آن فیلم را ببیند. این چیزی است که در بازار قاچاق فیلمهای خارجی یا حتی سینمای ایران وجود ندارد. مثلاً قرار نیست یک پسر ۱۲ ساله آمریکایی برود این فیلم را در خانه یا سینما ببیند چون اولین مانعش خانوادهاش هستند. چون شاید یک مخاطب کم سن و سال، نتواند به چنین تحلیلی در فیلمی که به آن اشاره کردیم، برسد.
***بازار قاچاق فیلم خارجی بیاعتمادی در برابر فرهنگ رسمی به مردم تزریق میکند
*تسنیم: اما الان نوجوان ایرانی این فیلمها به راحتی بواسطه اینترنت میبیند.
بازار قاچاق این کار را کرده است و بیاعتمادیِ مردم در برابر فرهنگ رسمی تزریقی به دیدن چنین محصولاتی دامن زده است. اگر در بسیاری از موارد فرهنگ رسمی بگوید بچۀ شما این فیلم را نبیند سرپرست خانواده میگوید این فیلم حتما یک چیزِ خوبی دارد، چون نظام ارزشی از طریق مفهوم هویت ملی و از طریق اقتصاد آزاد به فرزندان منتقل نشده است.
در آمریکا وقتی فرهنگ رسمی به شهروندانش میگوید مثلاً این فیلم هالیوودی فلان است به آن هیچ توجهی نمیکند. اما فیلمهایی که در سینماهای آمریکا نمایش داده می شود فهرستی از خط قرمزها دارد، استفاده از مواد مخدر، میزان برهنگی و … به این دلایل ورود افراد زیر سن قانونی بدون بزرگترها به سینما قدغن است و کسی که میخواهد این فیلم در خانه ببیند، باید بداند این موارد خط قرمزی تا چه اندازه در محتوای اثر وجود دارد و بچه اگر آن را تماشا کند ممکن است آسیب ببیند.
***در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد.
*تسنیم: اما در شرایط کنونی، کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی با پدر و مادرهایشان دارند به سینما می روند و کمدیهای جنسی ایرانی را تماشا میکنند.
در سینمای ایران نظام ارزشگذاری قابل اعتمادی برای مردم وجود ندارد. چون سیستم ارزشی واقعی نیست که بگوید این فیلم برای بچه شما بد است و پدر و مادر به آن سیستم اعتماد کنند، یا بچه اعتماد کند و بگوید این فیلم مناسب من نیست. همان گروههای پنج شش نفرهای که دربارهشان صحبت کردیم، این وظیفه را به عهده دارند. نه نظامای که از دل اعتقادات مشتری/مخاطب بیرون آمده باشند. پس شهروند ایرانی به هشدارها اعتماد نمیکند.
***در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند
*تسنیم: پس قصد سینمای آمریکا لیبرالیزه کردن زندگی مردم ایران نیست؟
طبعاً در هر کشوری در هر ملتی یک گروههایی هستند که میخواهند فکر خودشان را گسترش بدهند و برای تغییر مشخص باورها، به کشورهای دیگر ببرند. در کشور ما هم از این گروهها وجود دارند. اما این که فکر کنیم همه سینمای آمریکا و دنیا با این فرض و هدف فیلم میسازند، شوخی است. در سینما اتاقهای فکری هستند که تلاش میکنند به مردم آدرس غلط بدهند و بگویند اکران فیلم خارجی دارد نظام فکری شما را تغییر میدهد. شبیه همان گروههایی که طبق مثال خود شما در اوایل انقلاب با اصل قرار دادن کمدیهای لاندو بوزانکا، کل اکران فیلم خارجی را به نفع خودش، از بین برد.
*تسنیم: یک دستاویز دیگری که دارند گفتمانی مبهم در مورد سبک زندگی است.
من باز تکرار میکنم یکسری ارزشها در ذهن هر سینماگر و تصمیمگیری و مسئولی است، بیایند بنشینیم با هم براساس همان ارزشها فیلمهای خارجی را نگاه کنیم.
*تسنیم: مفهوم این حرفهای شما این است که سینمای ایران ضد ارزش است!
منظور من این است که به بهانه «ارتقاء سینمای ایران»، داریم مردم کشورمان را از چه منابع مهمی محروم میکنیم. من دشمن سینمای ایران نیستم. اتفاقا در دراز مدت این تلاش برای حفظ منافع از طریق انحصار، ضد کیفیت خود این سینما عمل کرده است. حاصل بعد از چهل سال، همین محصولات نازل و بیکیفیتای است که چه زیر نام ارزشی، چه روشنفکری و چه جریان اصلی، میبینیم. استقبال مردم ایران هم که در همین حد است!
***با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است.
*تسنیم: سینمای ایران ضد ارزشهای انسانی است یا نیست؟
تکرار میکنم؛ با هر متر و معیاری، قطعاً به نظر من سینمای امروز آمریکا از سینمای ایران سینمای ارزشیتری است، سینمای هنرمندانهتری است، سینمای حتی تجربهگراتری است. ولی این شعارها به درد منافعِ گروههای خاص در ایران میخورد. به خاطر همین هم من همیشه میگویم وقتی میگویند فیلم خارجی نیاید به خاطر منافع ملی؛ من میپرسم منافع ملی یا منافعِ گروههای خاص؟ یعنی واقعاً منظور ما منافع ملی است؟
طبعا اعتقاد دارم همۀ گروهها باید فیلمشان را بسازند. ولی گروههای مختلف بر اساس شعارهای بیپشتوانه از رانت سازمان سینمایی برخوردار نشوند. در فضای آزاد، خود مردم پاسخش را میدهند که چقدر دوستش دارند. بدون اینکه اپوزیسیونی ساخته شود یا سینماگری که بخواهد پشت ارزشها پنهان شود. مردم به دلیل فیلم دیدن، بروند بلیط بخرند، در فضای سالم. در این شرایط بدون انحصار، معلوم میشود که فرهنگ مردم در چه شرایطی کدام نوع فیلمها را میپذیرد و حمایت میکند.
***جوان ایرانی بدون قهرمان چگونه بزرگ میشود؟در یک فرهنگ سینمایی چه کسانی فیلم افسرده میسازند یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟!
*تسنیم: نسل بی قهرمان سینمای ایران، فاقد شجاعت، چگونه نسل بعدی را تربیت میکند؟
من همیشه میگفتم جوان ایرانی چگونه بزرگ میشود؟ جوان ایرانی دارد بدون بتمن، بدون سوپرمن، بدون ابرقهرمان، بدون کمدی رمانتیکهایی که نتیجۀ نهاییشان نزدیکی قلب زن و مرد است، بدون ملودرامهایی که وقتی فیلم تمام میشود انگار مهربانتر میشوید، بزرگ می شود. بچههای دنیا دارند با این فیلمهای به نظرم سالمتر بزرگ میشوند و بچههای ما دارند با این فیلمها…
چند روز پیش در یک شبکه عربی کابوس من زنده شد. دیدم چند تا از این تصاویر ابرقهرمانی را پخش کرد و یک خانواده عرب را نشان داد، دمشان هم گرم: زیرش نوشت: «ما همه ابرقهرمان هستیم.» دنیا دارد همه انواع فیلم را میبیند؛ یعنی آن طرف دارد اینطوری اتفاق میافتد و این طرف مخاطب ایرانی مجبور است در یک فرهنگ سینمایی که یا فیلم افسرده میسازد یا امیدواریهای آبکی و فرمایشی، و در شرایط انحصار بزرگ شود. نه عموم استعدادهای مردم ایران در این شرایط میتوانند به سمت فیلمسازی جلب شوند، و نه فیلم خارجی اکران میشود.
***چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به “قاچاقچی” بشود؟!
*تسنیم: اما مردم ما این فیلمها را به شکل قاچاقی دانلود میکنند. فرهنگ دانلود فیلم قاچاق چه تاثیری بر جوان ایرانی خواهد گذاشت؟
چه فایده. کسی که از طریق قاچاق به چیزی دست پیدا میکند فکر میکند ارزشهایی که در آن فیلم قاچاق میبیند بخشی از فرهنگِ رسمیاش نیست و این تاثیر وحشتاکِ دوگانهای دارد. خیلی از فیلمسازان به من میگویند «چرا این حرف را میگویی؟ مردم ما که دارند فیلمها را به شکل قاچاق میبینند!» جدا از این بحث اخلاقی که چرا باید برای دیدن فیلم خارجی هر خانوادۀ ایرانی، باید تبدیل به “قاچاقچی” بشود؛ بحث بعدی این است که مردم ما ارزشهای حاکم بر این فیلمها را که به ذهنیت خودش نزدیکتر میبیند، در برابر فرهنگ رسمی قرار میدهد. در بسیاری از موارد ارزشهایی که در فیلم قاچاق دیده به فطرتش نزدیکتر است، به انسانیتش نزدیکتر است. پس از کشور خودش بیشتر و بیشتر فاصله میگیرد.
*تسنیم: این نکته که دیدن فیلم خارجی از این طریق، جوان ایرانی را قاچاقچی تربیت میکند هراس انگیز است.
هراس اینقدر واقعی است که میتوانید ببیند نفوذش در سینمای ایران و میان مردم چقدر است. سینمای ایران چه در وجه ارزشی خودش و چه در وجه روشنفکری خودش چه تاثیری بر قشر جوان و نوجوان، مخصوصا متولدان دهه هفتاد تاثیر گذار نیست. سالها در سینمای ایران خواستند به جای یکسری افراد، یکسری افراد دیگر ستاره شوند، جناحهای مختلف این کار را کردند، نتیجهاش چه شد؟ شما یک سفر به شمال دریا بروید ببینید روی حولۀ مردم عکس چه کسی را میبینید؟
*تسنیم: بتمن، اسپایدرمن، ولورین، و …
و شخصیتهای کمپانی پیکسار و فردین مثلا. همان چیزهایی که سالها با آن مخالفت شده. پس عوض مدیریت فرهنگ، کاملا از دستاش دادهایم. ۴۰ سال است شرایط اینطوری پیش رفته. پس هراس واقعی بین دعواهای گروههای درگیر است، نه آن چه مردم دوستاش دارند و حمایتاش میکنند. هراس واقعی این جاست که وقتی که ما چرخه سینما را از شکل طبیعی خودش خارج میکنیم آن وقت پیش پاافتادهترین شکلهای هنری میآیند خودشان را مطرح میکنند.
***مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع شدهاند
*تسنیم: این انحصار در سینمای ایران مردم را به سوی سریالهای نازل ترکی و ماهوارهای سوق دارد.
هنوز فرصتاش را پیدا نکردهام که بنشینم و یک سریال مشهور ترک را ببینم تا اظهارنظر کنم. اما در هر صورت نکتهای که مطرح میکنید، درست است. در این شرایط نابهنجار، سلیقه هنری پایین میآید و مردم ما در برابر سطحترین گرایشهای فرهنگی آسیبپذیر میشوند. من در حوزۀ کاری خودم هر وقت محصول باکیفیت ارائه دادم مخاطب استقبال کرده. ولی وقتی شما چه با شعار روشنفکری و چه ارزشی، اجازه نمیدهید شکلِ عادیِ ارزشها جریان داشته باشد، [در شرایطی که در بسیاری از موارد خود این فرهنگ تزریقی از کیفیت نازل و سطح پایینی برخوردار است] چه اتفاقی میافتد؟ مردم در برابر مبتذلترین اشکال فرهنگ بیدفاع میشوند، یعنی کسی که به وقت خودش فیلم مخمصه مایکلمان را روی پرده عریض سینما ندیده است به نظرم خیلی آسیب پذیرتر است نسبت به سریالهای سطح پایین.
*تسنیم: یعنی ممکن است به چنین سریالهایی سمپات شود.
نسبت به یک سریالِ پیش پا افتاده ماهوارهای یا داخلی آسیب پذیرتر میشود. کدام فیلم سینمای ایران با ارزشهای مدنظر مسئولین (ارزشهایی که اعلام میکنند) به اندازه ترمینال اسپیلبرگ با ارزشهای مدنظر همسو است؟ یا مثلا در جستجوی نیمو و داستان اسباببازی ۳؟ پس مشکل کجاست؟! بعد برسیم به یک بخش خیلی مهم ماجرا آن هم این است این وسط خود سینمای ایران هم قربانی این داستان شده است.
شما آمدید برای یک سود مقطعی، برای راحتی بیشتر، برای یک نوع اقتدارگرایی رقیب خارجیتان را حذف کردید. الان رسانۀ من کافه سینما اگر رقیب نداشته باشد به شدت افت میکند و پسرفت میکند و از بین میرود اصلاً ارتباطش با مردم از بین میرود، در غیر این صورت، نیازش را به ارتباط با مردم از دست میدهد. در این شرایط فرضی انحصار، هر کس بخواهد مطلب سینمایی بخواند باید بیاید داخل کافه سینما، پس مشکل حل است! هر کسی میخواهد بروند سینما، باید فیلم ایرانی ببیند، پس مشکل حل است. نتیجهاش این میشود که مردم قهر میکنند و نمیروند. پرفروشترین فیلم سینمای ایران چند درصد دانلود فیلمهای ضعیف خارجی مخاطب دارد؟ با بازی تاج و تخت و خانه پوشالی مقایسه نمیکنم. دارم با مومیایی که یک فیلم شکست خورده در سطح جهانی است و در ایران هم تبلیغ نشده مقایسه میکنم، فیلمی که در سطح جهان شکست خورد و اجازۀ ادامۀ ساخت سری فیلمهای ترسناکِ نسل جدید مومیایی را از کمپانی یونیورسال گرفت. این فیلم چند برابر پرفروشترین فیلم سینمای ایران دیده شده است؟ ۷ میلیون بار در هفته اول . خیلی عجیب است، یک محصول شکست خوردۀ کمپانی یونیورسال، طبق آمار خودتان، هفت میلیون بار در ایران دانلود شد.
بازی تاج و تخت به نظرم یک سریالی است که در شرایط عادی باید با درجهبندی سنی دیده شود، ولی با درجه بندی سنی ۲۷ میلیون بار در ایران دانلود شده است. این آمار عجیب نیست؟
***سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟
*تسنیم: تجربه کشورهای دیگر در این زمینه چگونه است؟
درست همین جا این سوال پیش میآید که آیا واقعا ممنوعیت نمایش فیلم خارجی، به بالا رفتن کیفیت در سینمای ایران، کمک کرده است؟! سینمای کره جنوبی را ببینید که چطور در بازار آزاد کامل بسیار رشد کرد. سینمای ترکیه همین طور. و فیلم چینی که در حضور رقیب آمریکایی، روز به روز دارد قدرتمندتر میشود. سینمای الان چین کجا و سینمای ۵ ساله گذشتۀ چین کجا! مگر الان چینیها در هالیوود سرمایهگذاری نمیکنند و مگر انتقال تکنولوژی به چین صورت نمیگیرد؟ درنتیجه میخواهم بگویم اگر همۀ اینها را کنار بگذارم و نفع صرف را کنار بگذاریم، نه صنفِ راحت طلب رو به افول و نزول و در حال قرقره کردن بحثها و ایدههای ۶۰ سال پیش را، باز نمایش فیلم خارجی به نفع است.
***امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند.
*تسنیم: هنوز مهمترین مباحث در سینمای ایران پیش کشیدن دعواهای صنفی است.
امنیت اصناف انحصاری سینمایی را ، امنیت ملی جا زدهاند. حتی اگر همۀ این دعواها را کنار بگذاریم باز در شرایط عادی پیشرفت صنف هم با نمایش فیلم خارجی ممکن است. همیشه پراید را مثال میزنیم. پراید به نوعی متاسفانه قاتل مردم ایران هست و در فضای ایران مردم مجبور شدند پراید بخرند، یعنی شما رسماً میبینید یک محصولی جلوی چشم شما تولید میشود که هموطنان شما را میکُشد ولی از آن دفاع میکنند، چون خودمان داریم آن را تولید میکنیم! وحشتناک است. آیا در نبود رقیب خارجی نبوده که پراید توانسته ادامه پیدا کند؟ وگرنه خود به خود در بازار حذف میشد. آیا ایرانیها در آن شرایط محصول بهتری نمیساختند؟ مگر ایرانی حق ندارد که از جان خودش و خانوادهاش بهتر محافظت کند؟ بعضی میگویند سینما و فرهنگ را با پراید مقایسه نکنید، باز به نظرم این یک شعار اشتباهی است که در فرهنگ ما به نفع خود، جا انداختهاند. چه فرقی میکند؟ کالای فرهنگی تفاوت چندانی با دیگر کالاهای مصرفی ندارد، همان طور که در آن مرز هنر و زندگی روزمره، بیش از گذشته از بین میرود.
***با دیدن فیلم ایرانی اعتقادتان را به هنر از دست میدهید!
* تسنیم: این وسط، جالب این جاست که فیلم نوستالژیک وزیر محترم ارشاد بن هور است.
مسئول سابق آن یکی نهاد، فیلم نوستالژیکش پاپیون است. آن یکی، فیلم محبوبش اسپارتاکوس است. این مسئولان محترم این فیلم ها را قبلا روی پرده سینما دیدهاند. مگر اینها مسئولین مملکت ما نیستند؟ این فیلمها در کدام فضا ساخته شدند؟
*تسنیم: من با دیدن فیلم ایرانی خشنتر و عصبیتر میشوم.
با دیدن بسیاری از این فیلمها، اعتقادتان را به هنر از دست میدهید. پس زندهباد تولید و مصرف محصول داخلی و خارجی با کیفیت در بازار آزاد مردمی، از طریق به ثمر رسیدن عموم استعدادها.
****
———————————-
گفتوگو از رضا حمیدی و امید سهرابی
———————————-
انتهای پیام/
true برچسب ها :این مطلب بدون برچسب می باشد.
trueمنبع: امتداد نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.emtedadnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «امتداد نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۱۷۷۵۸۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پاکستان؛ فرصتی طلایی برای اکران و تولیدات مشترک سینمایی
در سفر اخیر رئیسجمهور به پاکستان در کنار همکاریهای فرهنگی، تفاهمنامهای برای تولید مشترک سینمایی با اقتباس از زندگی اقبال لاهوری منعقد شد. عرصه سینما یکی از شتابدهندههای مؤثر در مسیر تقویت روابط فرهنگی با دیگر کشورهاست، اما لازمه افزایش بازدهی آن دارا بودن شناخت کامل از ظرفیتهای سینمایی کشورهای هدف است.
به همین بهانه در ادامه براساس تجربه نگارش کتاب «ردپای سینما در ۳۵ کشور جهان» مروری داریم به تاریخ سینمای پاکستان تا با وسعت، موفقیتها و ظرفیتهای سینمایی آن آشنا شویم.
تولد در لاهور
اندک زمانی پس از «تقسیم سرزمین»، کشور تازهتأسیس پاکستان با پدیده فرار مغزها روبهرو شد. کمبود وسایل و تجهیزات فیلمسازی به از کار افتادن صنعت فیلمسازی این کشور منجر شد. با وجود تمام مشکلات و موانع، در هفتم آگوست ۱۹۴۸، پاکستان موفق شد اولین فیلم بلند داستانیاش را با عنوان «تری یاد» تهیه کند که در تماشاخانه «پرابات» شهر لاهور به نمایش عمومی درآمد. سال بعد، بزرگترین کمپانی فیلمسازی آن زمان تأسیس شد و طی چند سال بعد و تا قبل از نمایش «دو آنسو» در هفتم آوریل ۱۹۵۰، فیلمهای این کمپانی با استقبال نسبی روبهرو میشدند.
نخستین تجربه کارگردانی نورجهان که با عنوان «چانوی» در بیستونهم آوریل ۱۹۵۱ به نمایش درآمد، حکایت از آغاز دوران بازیابی داشت. این اولین فیلم پاکستانی به کارگردانی یک کارگردان زن بود.
رونق در دهه ۵۰
در سال ۱۹۵۲، سید فقیر احمدشاه؛ اولین فیلم خود را با عنوان «جاگاداکو» به کارگردانی ثقلین ریزوی تهیه کرد که بهدلیل نمایش خشونت، چندان مورد توجه واقع نشد. با افزایش تماشاگران، فیلم «ساسی» که در سوم ژوئن ۱۹۵۴ اکران شد، مدت ۵۰ هفته بر پرده سینماها ماند. نخستین فیلم پاکستانی با گویش «سندی»، «عمر مروی» بود که در دوازدهم مارس ۱۹۵۶ نمایش داده شد و برای تقدیر از موفقیت این تلاشها، یک سینمایینویس به نام الیاس رشیدی در هفدهم جولای ۱۹۵۸ مراسم اعطای جوایز سالانه «نگار» را ترتیب داد که هنوز هم معتبرترین رویداد اعطای جوایز در رشتههای مختلف مرتبط با فیلمسازی است.
دوران طلایی سینمای پاکستان
دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ بهعنوان دوران طلایی سینمای پاکستان شناخته میشود. با منسوخ شدن تولیدات سیاهوسفید، سینمای پاکستان اولین فیلمهای رنگیاش را تولید کرد.
فیلمهای «عذرا» به کارگردانی مونشی دیل در اوایل سالهای ۱۹۶۰، «سنگام» (نخستین فیلم رنگی بلندمدت) به کارگردانی ظهیر ریحان و «مالا» (نخستین فیلم رنگی سینماسکوپ) از آن جمله هستند.
در بیستوششم ماه می۱۹۶۱، فیلم «بمبئی والا» به نمایش درآمد و جالب این که با وجود دقت و سختگیری سانسور، مسئولان متوجه نشدند که عنوان فیلم، نام شهری در هند را یدک میکشد، آن هم در آستانه تنش رو به گسترش هند و پاکستان. با این فیلم، سینمای پاکستان برای نخستین بار به کندوکاو در قلمرو سیاست پرداخت.
مقاومت؛ اندیشه مشترک
در سال ۱۹۶۲، فیلم «شهید» به مسأله فلسطین پرداخت و از ابتدای نمایش عمومیاش با استقبال گستردهای روبهرو شد. در سپتامبر ۱۹۶۵ و پس از رویارویی مسلحانه هند و پاکستان، تمام فیلمهای هندی از اکران عمومی پایین کشیده شدند و هیچ فیلم هندی از آن تاریخ اجازه نمایش دریافت نکرد. این منع نمایش از ۱۹۵۲ در پاکستان غربی و از ۱۹۶۲ در پاکستان شرقی (بنگلادش کنونی) برقرار بود. تماشاخانههای پاکستان از این تصمیم چندان متضرر نشدند و حتی بر تعداد تماشاگرانشان افزوده شد. تولید فیلمهای سینمایی با موضوع مبارزات فلسطین و جنگ با هند مشابه اتفاقی که در سینمای ایران در دهه ۶۰ رخ داد، توان سینمایی پاکستان را تقویت کرد.
درخشش ستارهها
بروز عینی توانایی بالقوه جذب مخاطب، باعث شد تا وحید مراد، به حیطه سینما قدم بگذارد و کمی بعد به عنوان قهرمان شیرین، مارلون براندو و الویس پریسلی پاکستان شناخته شود. در سال ۱۹۶۶، فیلم «آرمان» به نمایش درآمد و یکی از امیدبخشترین دستاوردهای صنعت فیلمسازی پاکستان تلقی شد. اکران این فیلم به مدت ۷۵ هفته در تمام تماشاخانههای پاکستان ادامه داشت. ستاره خوشآتیه دیگری به نام «نظیر بک» با لقب هنری «ندیم» نیز سال ۱۹۶۷ و با اولین تجربه بازیگریاش در فیلم «چاکوری» موفقیت را در آغوش کشید. با نمایش «اجساد زنده»، سینمای گونه هراس به تماشاگران پاکستانی معرفی شد. این فیلم اولین اثری بود که بر دیوارکوبهایش درجه R [مخصوص بزرگسالان]بهوضوح در معرض دید قرار داشت.
ظهور سینمای کاغذ
در همین سالها، نشریه زرد «مجله فیلمهای شرقی» به سردبیری سعید هارون، محبوبترین و پرمخاطبترین مجله دوستداران سینما شد. با اکران فیلم «نیلا پربت» در سوم ژانویه ۱۹۶۹، تیتر جلد بیشتر نشریات زرد به این فیلم جنجالبرانگیز اختصاص یافت که درجهبندی آن را فقط مناسب بزرگسالان تشخیص داده بود. اکران فیلم فقط سه، چهار روز ادامه داشت.
سقوط امکانات و تحولی دیگر
در پی «جنگ آزادیبخش بنگلادش» صنعت فیلمسازی پاکستان، امکانات و تجهیزات شهر داکا را از دست داد و تعداد تماشاخانهها به سرعت کاهش یافت. کارورزان باتجربه نیز عازم کشور تازه تأسیس بنگلادش شدند و موج جدیدی از فرار مغزها به راه افتاد. به این ترتیب صنعت سینمای پاکستان در آستانه فاجعه دیگری قرار گرفت. براین اساس تا سال ۱۹۷۱ سه مرکز اصلی تولید فیلم در کشور پاکستان شهرهای لاهور، داکا و کراچی بودند که بزرگترین مرکز سینمایی پاکستان در شهر لاهور به لالیوود معروف بود و پس از جدایی بنگلاش از پاکستان، شهر داکا در کشور بنگلادش قرار گرفت و صنعت سینمایی بنگلادش به دالیوود شهرت یافت. بیشتر فیلمهای پاکستان به زبان اردو تولید میشود، اما فیلمهایی به زبانهای انگلیسی یا گویشهای پنجابی، پشتو، سیندهی نیز ساخته میشوند که این مسأله بهدلیل تنوع گویشها در کشور پاکستان است، اما در میانه این بحران، فیلم «دوستی» که در ۷ فوریه ۱۹۷۱ به نمایش درآمد، نخستین فیلم بومی اردو زبان بود که ۱۰۱ هفته نمایش موفقیتآمیز را تجربه کرد.
دیپلماسی سینمایی
با گسترش روند بیثباتی سیاسی به حیطه صنعت سرگرمیسازی از فیلمسازان خواسته شد مراقب تاثیرات اجتماعی ـــ سیاسی فیلمهایشان باشند. درخواست از سازندگان فیلم «تهذیب» مبنی بر تغییر اشعار ترانههای فیلم و بهویژه واژه «مصر» گواهی بر این مدعا بود که تصور میشد میتواند بر روابط دیپلماتیک مصر و پاکستان تاثیر سوء بگذارد. صنعت فیلمسازی در مقابل تغییرات پیاپی سیاسی سال ۱۹۷۶ چنان آسیبپذیر و بیپشتیبان بود که گروهی از اراذل و اوباش خشمگین، چند روز مانده به نمایش عمومی نخستین فیلم با گویش بلوچی به نام «هامالو ماه گونج» تماشاخانهای که فیلم در آن فیلمبرداری شده بود را به آتش کشیدند.
سالهای میانی دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰، همزمان با پیدایش دستگاههای نمایش خانگی (VCR) در پاکستان بود. این امر موجب کاهش شدید سینماروها شد که ترجیح میدادند فیلمهای روز جهان را در خانه و در کنار خانواده به تماشا بنشینند. بدین ترتیب، تکثیر قاچاقی فیلمها شکل گرفت.
فیلم «ورای آخرین کوهستان» به کارگردانی جاوید جبّار که دوم دسامبر ۱۹۷۶ به نمایش درآمد، اولین تجربه پرمخاطره سینمای پاکستان در تولید فیلم به زبان انگلیسی بود. نسخه اردوزبان این فیلم که «مسافر» نام داشت با استقبال روبهرو نشد. فیلم «آینا» نیز که در هجدهم مارس ۱۹۷۷ نمایش داده شد، به گسست نمادین بین سالهای حکومت ذوالفقار علی بوتو و حکومت محافظهکار به ظاهر انقلابی محمد ضیاءالحق میپرداخت. اکران این فیلم بیش از ۴۰۰ هفته ادامه یافت. این فیلم تنها در تماشاخانه «اسکالا» در کراچی، بیش از چهار سال بر پرده ماند و محبوبترین و پرمخاطبترین فیلم در تاریخ پاکستان شناخته شد.
فرهنگ گانداها
درپی کودتای نظامی، محمد ضیاءالحق قوانین شریعت را ملاک اداره کشور قرار داد. طبق قوانین جدید، تهیهکنندگان فقط میتوانستند با فیلمسازانی کار کنند که درجهبندی شده بودند. البته تعداد آنان بسیار کم بود و این امر بهسرعت سقوط این صنعت افزود. دولت بیشتر تماشاخانهها را در شهر لاهور تعطیل کرد. مالیاتهای جدیدی اعمال شد و از تعداد مخاطبان تماشاخانهها کاسته شد. استودیوها به تهیه و تولید برنامههای کوتاه نمایشی و آگهیهای بازرگانی برای تلویزیون روی آوردند. بدین ترتیب درست در آستانه پیدایش تلویزیون کابلی در پاکستان، صنعت فیلمسازی سرگردان ماند. طی سالهای نخستین دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، تولیدات سالانه تا حدود ۴۰ عنوان کاهش یافت که همگی توسط یک استودیو تهیه و تولید شده بودند. اگر تولیدات دیگری هم وجود داشت، با سرمایه شخصی فیلمسازان تهیه میشد.
رقابت با سینمای خارجی
طی سالهای میانی و پایانی ۱۹۹۰، صنعت سینمای پاکستان با دو فیلم «جیوه» به کارگردانی سید نور و «انتها» ساخته ثمینه پیرزاده، توانست باردیگر توجه مخاطبان را جلب کند. به نظر میرسد سینمای پاکستان به سوی رقابت با تولیدات خارجی پیش میرفت، اما کاهش مخاطبان فیلمهای بعدی، سقوط نهایی صنعت سینمای پاکستان را مسجل میکرد. شاخصترین فیلمهای این دوران عبارتند از: «دیوانهتره پیار که»، «موج چند چهیه»، «سنگام»، «تره پیا مئین» و «غرکاب آئوگای». این فیلمها سخت کوشیدند تا از داستانهای کلیشهای و خشن پرهیز کنند، اما مورد عنایت مخاطبان طبقه متوسط و فرودست واقع نشد.
جنجال در سینما با تولیدات مشترک
در سالهای پایانی ۱۹۹۰، تولید فیلم «جناح» جنجال آفرید. فیلم را اکبر صلاحالدین احمد تهیه کرد و کارگردانیاش را جمیل دهلوی برعهده داشت. مخالفتها و اعتراضها به انتخاب بازیگر بریتانیایی کریستوفر لی برای نقش محمدعلی جناح، مؤسس پاکستان و نیز حضور بازیگر هندی ششی کاپور در نقش فرشته بزرگ «جبرئیل» بود. جدا از تمام جنجالها و شایعات، فیلم جناح این نکته را ثابت کرد که فیلمسازان و بازیگران هندی و پاکستانی میتوانند بدون نیاز به برداشتن قوانین منع همکاری، در پروژههای سینمایی با یکدیگر مشارکت کنند. طی سالهای بعد بازیگران بیشتری از دو کشور، در تولیدات هندی و پاکستانی ایفای نقش کردند.
سینمای مقتول
در ۱۹۹۶، سلطان راهی به طرز مشکوکی به قتل رسید. او فیلمهای پنجابی پاکستان را در دو دهه از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۶ به ثمر رساند و در بیش از ۸۰۴ فیلم ظاهر شد. راهی به قتل رسید و در پی این جنایت، صنعت متزلزل فیلمسازی پاکستان مخاطبانش را از دست داد. در پی این افول «سانگیتا» دیگر کارگردان موثر پاکستان زندگی در کنار خانواده را به فیلمسازی ترجیح داد.
احیای علائم حیاتی
«سید نور» که از سقوط یکباره سینمای پاکستان آزرده خاطر شده بود، برای تهیه تنها فیلم پاکستانی که بتواند ثابت کند از این فاجعه جان بدر برده، تعدادی سرمایهگذار را دور خود جمع کرد. سال ۱۹۹۸ او فیلم «چوریان» را به نمایش درآورد که به زبان پنجابی بود و ۱۸۰ میلیون روپیه فروخت. به این ترتیب دیگر کارگردانان امیدوار شدند و فیلم «یه دیل آپ کاهوا» به کارگردانی جاوید شیخ در سال ۲۰۰۲ اکران شد و بیش از ۲۰۰ میلیون روپیه فروخت. به این ترتیب برای نخستین بار طی ۱۲ سال سرمایهگذاران علاقه شدیدی به سرمایهگذاری در فیلمهای پاکستانی نشان دادند.
ورود به بازار جهانی
دوران موفقیت چندان پایدار نماند. در سال ۲۰۰۳، همان صنعتی که زمانی بیش از ۱۰۰ فیلم در سال تهیه و تولید میکرد، به سختی میتوانست ۳۲ فیلم در سال تهیه کند. در ابتدای سال ۲۰۰۳، فیلمسازان جوان بر آن شدند تا ثابت کنند که با بهرهگیری از منابع محدود موجود، صنعت سینمای بومی قادر به تولید فیلمهای باکیفیت است. با خصوصیسازی فرستندههای تلویزیونی، کانال جدیدی به نام «فیلم آزیا» آغاز به کار کرد و هدف خود را پخش فیلمها و نمایشهایی قرار داد که با عوامل بومی و گویشهای محلی تهیه و تولید شدهاند.
پیوند دوباره با سینمای هند
در همین دوران، ماهش بهات، کارگردان مشهور هندی در جستوجوی چهرههای با استعداد جدید، از پاکستان دیدارکرد. حضور او با سومین دوره «جشنواره فیلم کارا» در کراچی همزمان شد که فیلم «پاپ» او هم در جشنواره حضور داشت. ماهش بهات برای اجرای ترانههای فیلم «زِهِر»، دو هنرمند پاکستانی عاطف اسلام و میرا را استخدام کرد. میرا، بازیگر زنی بود که به موجب قرارداد، باید در یکی از فیلمهای ماهش بهات نقش اصلی را برعهده میگرفت. این فعالیت موفق، زمینهساز تولیدات مشترک تازه شد.
اواخر سال ۲۰۰۵، دستاندرکاران صنعت سینمای پاکستان متوجه این واقعیت شدند که دولت باید قانون منع نمایش فیلمهای بالیوودی در پاکستان را ملغی کند. این درخواست را انجمن تهیهکنندگان فیلم (FPA) و انجمن سینماداران (CAO) آن هم درست پس از نمایش عمومی کپی رنگی شده فیلم هندی «مغول اعظم» (۱۹۶۰) مطرح کردند. دولت با این درخواست مخالفت کرد، اما جیوفیلمز، یکی از زیرمجموعههای «جیو تی وی»، حاضر به سرمایهگذاری در فیلمهای پاکستانی شد و این اقدام را «احیای سینمای پاکستان» نام نهاد. در بیستم جولای ۲۰۰۷، جیوفیلمز نخستین تجربه کارگردانی شعیب منصور را که «به نام خدا» نام داشت به نمایش درآورد. این فیلم نخستین فیلم پاکستانی از زمان قانون منع نمایش فیلمهای بالیوودی در ۱۹۶۵ بود که همزمان در هند و پاکستان اکران میشد. فیلم در بیش از ۱۰۰ تماشاخانه و ۲۰ شهر هند اکران شد.
حیات سینمای هراس
از سوی دیگر، یک فیلم پاکستانی در گونه هراس و جنایی به دور از اطلاع رسانههای داخلی، در جشنوارههای بینالمللی به نمایش درآمد. نخستین تجربه کارگردانی عمر علیخان، با عنوان «زیباخانه» در جشنوارههای سرتاسر جهان نمایش داده شد و به عنوان «نخستین فیلم به طرز افراطی هراسناک» شهرت یافت و جوایزی نیز دریافت کرد. این فیلم باعث احیای گونه هراس در سینمای پاکستان شد و اولین فیلم پاکستانی بود که با دوربین وضوح بالا (HD) تصویربرداری گردید. جدا از احیای این گونه، فیلم «آوای آزادی» از جلوههای ویژه کامپیوتری بهره گرفت که اولین فیلم پس از «شانی» (۱۹۸۹) در استفاده از این تکنیک بود. موفقیت فیلمهای موضوعمحور مانند «به نام خدا»، کارگردانی مانند مهرین جبار را بر آن داشت تا با نمایش «رامچاند پاکستانی» مورد توجه قرار گیرد. این فیلم نخستین تلاش واقعی برای احیای سینمای پاکستان با مشارکت بینالمللی بود. فیلمی براساس رمان «ورونیکا تصمیم دارد بمیرد» نوشته پائولو کوئلیو، را بازیگر پاکستانی ریما خان کارگردانی کرد. «چوپ» به کارگردانی شان عامل معرفی جوگون کاظم شد.
«ویرسا» محصول مشترک هند و پاکستان و آمریکا با بازی آریا بابار هندی و مهرین راهکال پاکستانی و کارگردانی پانکاج باترای هندی، در جشنواره بینالمللی فیلم دالاس برای اولین بار به نمایش درآمد و سپس در پاکستان و هند اکران شد. فیلم «فرزند پاکستان»، برگرفته از رویدادهای تروریستی در پاکستان را جرار ریزوی با فیلمنامهای نوشته خودش تهیه و کارگردانی کرد. در سال ۲۰۱۱، محصول مشترک بریتانیایی و پاکستانی به نام «تمنا» که در پاکستان فیلمبرداری شد، به نمایش درآمد.
ظرفیت اکران
طی سالهای میانی دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ که صنعت سینمای پاکستان در اوج بود، شهر کراچی بیش از صد سالن سینما داشت و هر سال بیش از ۲۰۰ فیلم تهیه و اکران میشد، اما در سال ۲۰۰۰ تعداد سینماهای این شهر به کمتر از ۱۰ سالن رسید. شهر لاهور نیز وضعیتی مشابه دارد. این کاهش باعث شد سرمایهگذاران برای حضور در این صنعت رغبتی از خود نشان ندهند. سال ۱۹۹۰، پاکستان به ۷۵۰ تماشاخانه میبالید، اما در سال ۲۰۰۲ این تعداد به ۱۷۵ کاهش یافت. تماشاخانههای باقیمانده در شرایط بسیار اسفباری به کارشان ادامه دادند.
سال ۲۰۰۲ پردیس سینمایی «یونیورسال» در کراچی افتتاح شد و شاهد پایداری کسبوکار فیلمسازی در پاکستان این واقعیت است که بسیاری از کمپانیهای چندملیتی به سرمایهگذاری در تجارت سینماهای پاکستان ابراز علاقه کردهاند. اولین کمپانی که به امر ساختوساز پردیس پرداخت، کمپانی «سینهپکس» است. این کمپانی که اولین زنجیره پردیسهای پاکستانی را میسازد، خود را مکلف میداند طی پنج سال ۱۲۰ سالن سینما را به بهرهبرداری برساند. کمپانی، تولیدات هالیوودی را طی یک ماه پس از پخش جهانیشان در پاکستان اکران میکند.
اتفاقات خوب اخیر
گرچه در تمامی سالها اتفاقات جدی در همکاری سینمای ایران و پاکستان نیفتاده است، اما جرقههایی در این زمینه زده شد. برگزاری هفته فیلم ایران در پاکستان، دریافت جایزه بخش بینالمللی زنان راهبر پاکستان توسط نرگس آبیار و ... از آن جملهاند. اما با وجود تمایل پاکستان به همکاری سینمایی با ایران که بهصورت رسمی توسط مقامات ارشد پاکستان بارها اعلام شده، تاکنون هیچ توجهی از سوی طرف ایرانی به این موضوع نگردیده تا سفر اخیر ابراهیم رئیسی و تفاهم در تولید فیلم مشترک پیرامون اقبال لاهوری که اقدامی امیدبخش برای وقوع همکاریهای پایدار است. با این توجه که سینمای پاکستان در همزیستی با سینمای هند دارای تولید منظم و براساس قوانین حرفهای است و سینمای ایران پیش از هر چیز باید به زیرساختهای قانونی همکاریهای مشترک خاصه در بخش مالکیت مجهز شود، وگرنه این فرصت نیز به تهدید بدل میشود.