رازهایی که زن و شوهر را به هم نزدیک تر می کند
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۳۳۴۵۹۰
به گزارش سرویس گوناگون جام نیـوز، با این پنج عنصر جادویی میتوان روابط عاطفی موفقی را خلق کرد، اما فراموش نکنید که این پنج عنصر حاوی جزئیات و ظرافتهای بسیاری هستند که اگر آنها را نشناسیم، شکست میخوریم. موفقترین روابط عاطفی، روابطی هستند که در آنها استقلال و فردیت افراد حفظ میشود.
به بیانی دیگر، روابطی که به وابستگی و تجاوز به حریم یکدیگر آلوده میشوند به سرعت فرسوده شده و از بین میروند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از طرفی دیگر، اگر این استقلال از حد خود فراتر رود و بهجایی برسد که دو نفر نتوانند با هم صمیمیت سالم داشته باشند و به وحدت و یگانگی برسند، آنوقت رابطه آسیب میبیند و از بین میرود. همچنین، اگر دو نفر آنقدر به هم وابسته باشند که بخشهای دیگر زندگی و نقشهای دیگرشان در زندگی را کنار بگذارند نیز دیری نمیگذرد که رابطه آسیب دیده و از بین میرود. بنابراین، آنچه در کنار حفظ استقلال و فردیت مهم است، «تعادل»، «عشق»، «احترام» و «امنیت» است.
با این پنج عنصر جادویی میتوان روابط عاطفی موفقی را خلق کرد، اما فراموش نکنید که این پنج عنصر حاوی جزئیات و ظرافتهای بسیاری هستند که اگر آنها را نشناسیم، شکست میخوریم.
در این مقاله میخواهیم پنج کلید موفقیت در روابط عاطفی را به شما معرفی کنیم:
۱. اصل حفظ فردیت
فردیت یعنی اینکه افراد زندگی خود را هم در کنار این رابطه عاطفی داشته باشند و از روی اختیار و توافقی که با هم دارند، زندگیشان را با هم شریک شوند. چنین رابطهای رشد زیادی خواهد داشت، زیرا برای هر دو نفر چیزهای زیادی برای یاد گرفتن از یکدیگر وجود دارد. بنابراین، لازم است که در روابط، فاصله مناسبی میان افراد وجود داشته باشد که نه آنقدر به هم نزدیک باشند که به زندگی شخصیشان نرسند و نه آنقدر از هم دور باشند که صمیمیتی میان آنها بهوجود نیاید.
براساس اصل حفظ فردیت، هر دو نفر رابطه باید زندگی و مسائل شخصی، جهت رشد شخصی و حس ارزشمندی فردی را درون خود داشته باشند و نه اینکه تمام زندگیشان در شریک عاطفیشان خلاصه شود و دیگر ابعاد زندگی را کنار بگذارند. فردیت یعنی اینکه «من هستم»،
«من به تنهایی هم ارزش دارم»، «من توانا هستم» و «من برای زندگی خود اهداف و برنامههایی دارم» و نه اینکه «من بدون تو هیچ هستم و نابود میشوم!» یا «بدون تو نمیتوانم به زندگی ادامه دهم.» فردیت یعنی «من حریم دارم و منحصربهفرد هستم.»
۲. اصل امنیت
امنیت یکی از مهمترین و اساسیترین نیازهای انسان است. این نیاز در یک رابطه عاطفی نقش پررنگتری به خود میگیرد، زیرا اساسا طبق آنچه در متون الهی، از جمله قرآن، هم آمده است «زن و مرد برای آرامش یکدیگر آفریده شدهاند.» اگر در رابطهای حس امنیت و آرامش از افراد سلب شود، آن رابطه بیمار است و دیر یا زود از بین میرود. امنیت یعنی اینکه دو نفر احساس کنند که نزد یکدیگر ارزش، احترام و عشق دارند؛ اعتماد داشته باشند که مورد پذیرش همدیگر هستند و میتوانند آزادانه خود واقعیشان باشند.
اعتماد داشته باشند که در آغوشی امن قرار گرفتهاند و نه در جنگلی ناامن! امنیت در رابطه عاطفی یعنی اینکه هر دو نفر اطمینان داشته باشند که نزد هم وجودی ارزشمند دارند، مورد سوءاستفاده و فریب یکدیگر قرار نمیگیرند، به تعهدات عمل میشود، دو نفر قصد آزار و ترساندن یکدیگر را ندارند، دو نفر مقبول یکدیگر هستند و نیازهای عاطفیشان توسط یکدیگر برآورده میشود.
عوامل مهمی که این حس را میتوانند از افراد در روابط عاطفی سلب کنند شامل اختلالات شخصیتی، ناآگاهی و دانش کم، بازیهای روانی ناسالم، هوش هیجانی پایین و عدم درک احساسات طرف مقابل است.
۳. اصل احترام
مورد احترام دیگران بودن نیز یکی دیگر از نیازهای اساسی انسان است. هر انسانی دوست دارد که مورد احترام باشد، اما آیا همه انسانها به همان اندازه که دوست دارند مورد احترام باشند، به یکدیگر احترام میگذارند؟ این یکی از مهمترین سوالاتی است که هر زوجی باید از خود بپرسد: «آیا همانقدر که توقع احترام از جانب او را دارم، خودم به او احترام میگذارم؟» توصیه میکنیم که برای یافتن پاسخ این سوال خوب فکر کنید، با خود صادق باشید و حتی از یک مشاور کاردان کمک بگیرید.
وقتی به شخصی احترام میگذاریم یعنی حرمت حریم شخصی او را حفظ میکنیم و به حریم او تجاوز نمیکنیم، با او نیکو سخن میگوییم و از هتک حرمت دوری میکنیم، احساسات و شرایط او را درک میکنیم و چیزی را فراتر از توانش به او تحمیل نمیکنیم؛ وقتی حرف میزند، آنچه او میگوید را میشنویم و نه اینکه آنچه خود میخواهیم را برداشت کنیم. وقتی به کسی احترام میگذاریم از برچسب زدن به او، تحقیر او یا نادیده گرفتن او دوری میکنیم و وجود او را ارزشمند و محترم میشماریم.
وقتی به کسی احترام میگذاریم یعنی به مسیر رشد، به انتخابها، به علایق و به فردیت او احترام میگذاریم. وقتی به کسی احترام میگذاریم، در مورد او جانب انصاف را رعایت میکنیم و حق او را محفوظ نگه میداریم. احترام گذاشتن یعنی اینکه او را برتر یا کمتر از خود نبینیم، بلکه او را منحصربهفرد و ارزشمند بدانیم. وقتی احترام میگذاریم، دشنام نمیدهیم، دست خود را بر او بلند نمیکنیم و به تعهدات و قولهای خود به او وفا میکنیم.
۴. اصل عشق
عشق جدا از پذیرش نیست. زمانی که عاشق چیزی یا کسی هستیم، تمامیت او را پذیرفتهایم. پذیرش به معنی قبول تمام ابعاد یک چیز یا یک شخص و رها کردن او از بند خود است. همچنین، عشق جدا از احترام نیست، زمانی که عاشق چیزی یا کسی میشویم، بهوجود و حرمت او احترام میگذاریم و دلباخته زیبایی او میشویم.
عشق جدا از بخشش نیست. زمانی که عاشق میشویم، بخشنده و بخشاینده میشویم، زیرا عشق بخشش، تواضع، پذیرش، زیبابینی و احترام را به ما میآموزد. عشق به ما این توانایی را میدهد که حتی در دل زشتی بتوانیم زیبایی را کشف کرده و ببینیم. پس نتیجه میگیریم که اگر نگاهمان عیب جو و ایراد گیر است، پس عاشق نیستیم. عشق جدا از صبر نیست، وقتی که عاشق میشویم، میفهمیم که باید صبور باشیم.
عشق جدا از جسارت و شجاعت نیست، زیرا عشق به ما میآموزد که چطور شجاع، جسور و با شهامت باشیم و نترسیم. عشق جدا از ذوق و شوق نیست و همین هیجانات باعث میشوند که ما نسبت به کسی یا چیزی که عاشق آن هستیم همیشه پر از ذوق و اشتیاق باشیم. تمامی روابط پس از مدتی تغییر شکل میدهند و این هنر ما است که در پی این تغییرات از عشق رابطهمان حفاظت کنیم.
اگر احساس میکنید که عشق رابطه شما رو به سردی رفته است، نگران نباشید، اما هر چه زودتر روشهای تزریق عشق به رابطه را یاد بگیرید.
۵. اصل تعادل
در این جهان هر چیزی که از مسیر تعادل خارج شود بیمار میشود! اصل تعادل را میتوان در حفظ فاصله مناسب در نظر گرفت؛ نه آنقدر دور باشیم که از یاد هم برویم و نه آنقدر نزدیک که به حریم یکدیگر تجاوز کرده و یکدیگر را بسوزانیم. همچنین، اصل تعادل را میتوان در عشق ورزی نیز در نظر گرفت؛ نه آنقدر محبت کنیم که ظرف طرف مقابل لبریز شود و او تمام محبتی که دیده است را روی ما سرازیر کند، نه آنقدر سرد باشیم که حس ناامنی و ارزشمند نبودن را در او بیدار کنیم. در تمامی ابعاد یک رابطه، باید تعادل را در نظر داشته باشیم.
سلامت نیوز
منبع: جام نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۳۴۵۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247