Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: اکران «من و شارمین» با بازی ناامیدکننده ویشکا آسایش بهانه این مطلب است. سرنوشت بازیگران مطرحی که گاهی با انتخاب فیلم های ضعیف، مسیر را غلط رفته اند.

گاهی همه چیز نوید یک اتفاق خوب می دهد اما نتیجه برخلاف پیش بینی رقم می خورد؛ اسم این «انتخاب شکست خورده» است. گاهی پیش از ورود به مسیر، نشانه ها نهیب می زنند که فرجام آن، خوب نیست اما به دلایل شخصی کار خودمان را می کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اسم این، «انتخاب بد» است.

موقعیت بازیگران که سرنوشتشان به انتخاب، گره خورده خیلی خیلی حساس است و اگر مواظب نباشند چه بسا از مسیر موفقیت دور و دورتر شوند. در سینمای ما بازیگران زیادی هستند که بعد از رسیدن به جایگاه مطلوب یا بدشانسی می آورند یا انتخاب هایشان بد است. درباره اولی گریزی نیست اما گاهی به دلایلی چون دستمزد بالا، تجربه نوع دیگری از فیلم ها و... به پیشنهادهایی بله می گویند که پیگیران سینما Cinema را غافلگیر می کنند؛ مثل ویشکا آسایش در «من و شارمین». چرایی اش را توضیح داده ایم و سراغ سرنوشت چند بازیگر Actor مطرح دیگر هم رفته ایم؛ تاثیر انتخاب بد بر کارنامه ها محور گزارش است.

 

هدیه تهرانی

بدترین انتخاب: این هدیه تهرانی که با وسواس به پیشنهادها جواب می داد، با «آبی» اولین انتخاب بدش را رقم زد. فیلم حمید لبخنده نمایشی ضعیف از مسئله تلکه کردن پسرها با ابزاری به نام مهریه بود و تهرانی در نقش دختر دغل داستان، فرصت عرض اندام در این نقش را نداشت.

موقعیت پیش از انتخاب بد: هدیه تهرانی کلی پیشنهاد خوب داشت اما به آن ها نه می گفت تا این که با «سلطان» مسعود کیمیایی وارد سینما شد. بعد از آن در «غریبانه»، «قرمز» و «شوکران» بازی کرد و سینمادوستان مجاب شده بودند که هدیه تهرانی هر فیلم و نقشی را نمی پذیرد.

مسیر بعد از انتخاب بد: بعد از «آبی» طولی نکشید که تهرانی در «زمانه» بازی کرد و دومین انتخاب بدش را به ثبت رساند. فیلم حمیدرضا صلاحمند قرار بود تصویری از دغدغه جوان های جامعه دهه 80 باشد اما فیلم و نقش تهرانی به کاریکاتور می مانست. تهرانی خیلی زود متوجه مسیر اشتباهش شد و با «کاغذ بی خط» و «خانه ای روی آبِ» جبران کرد. از آن به بعد اگر در فیلم عامه پسند هم بازی کرده، از کف استاندارد برخوردار هستند. هدیه تهرانی اوج هنرش را در «چهارشنبه سوری» به رخ کشید و تا الان اجازه نداده روی کارنامه اش خدشه بیفتد.

 

محمدرضا فروتن

بدترین انتخاب: خاک سرد. این فیلم را رضا سبحانی ساخته که جزء کارگردان های متوسط سینماست. قصه فیلم و پرداخت آن به قدری ضعیف است که نه منتقدان به آن روی خوش نشان دادند و نه مخاطبان. تلاش محمدرضا فروتن هم به چشم نیامد و این گونه بدترین انتخاب او رقم خورد. فروتن از فیلمنامه و سابقه کارگردان پی به فرجام «خاک سرد» نبرده بود؟

موقعیت پیش از انتخاب بد: محمدرضا فروتن با بازی در نقش های کوچک وارد سینما شد تا این که مسعود کیمیایی او را به عنوان یکی از جوان های «مرسدس» انتخاب کرد. این همکاری در «فریاد» و «اعتراض» ادامه یافت و فروتن تبدیل به ستاره شد و کمی بعد و به خاطر «قرمز» به سیمرغ رسید. همکاری با رخشان بنی اعتماد، احمدرضا درویش، کیومرث پوراحمد، علیرضا داودنژاد و... از فروتن بازیگری سخت پسند ساخت که محبوب منتقدان و مخاطبان بود.

مسیر بعد از انتخاب بد: «خاک سرد» برای فروتن حکم دست انداز داشت اما از آن به سلامت عبور کرد. کمی که گذشت انتخاب های بد او بیشتر شد و حالا این بازیگر از روزهای اوج فاصله گرفته. «پیمان»، «تجریش ناتمام»، «چارسو»، «فصل انار» و «نقطه کور» بدترین انتخاب های او هستند. نه کارگردان هایشان پیشینه موفقی دارند و نه داستان ها جذاب است. ملاک انتخاب فروتن روی چه حساب بوده؟

 

هانیه توسلی

بدترین انتخاب: عاشق. این فیلم اقتباسی ضعیف از فیلم کلاسیک «آوای موسیقی» است و حتی در فیلمنامه می توان اطمینان داشت که نتیجه کار خوبی نمی شود. از آن سو کارگردان فیلم یعنی افشین شرکت سابقه درخشانی در فیلمسازی ندارد و اعتماد به او کار آسانی نیست. توسلی روی چه حسابی میپذیرد «عاشق» را بازی کند؟

موقعیت پیش از انتخاب بد: هانیه توسلی درست روزی پذیرفت در فیلم «عاشق» افشین شرکت بازی کند که تبدیل به بازیگری مطرح شده بود. فیلم های «شام آخر»، «شب های روشن» و «کافه ستاره» بیش از دیگر فیلم هایش به چشم آمده بودند و برای «شب های روشن» از جشن خانه سینما تندیس گرفته بود. بازیگری با چنین پیشینه ای حاضر می شود در یک اقتباس ضعبف از فیلم کلاسیک «آوای موسیقی» بازی کند.

مسیر بعد از انتخاب بد: هانیه توسلی خیلی زود به مسیر اصلی بازگشت و در فیلم هایی بازی کرد که روی «عاشق» سایه انداختند. او پنج سال پس از «عاشق» یک انتخاب بد دیگر هم داشت به نام «مادر پاییزی» ساخته سیروس رنجبر. این بار هم زود متوجه اشتباهش شد و با «به خاطر پونه»، «دهلیز» و البته «خط ویژه» جبران کرد.

• در میان انتخاب های نافرجام هانیه توسلی دو فیلم بیشتر از بقیه خودنمایی می کند: «مردن به وقت شهریور» و «هفت ماهگی».

 

ویشکا آسایش


بدترین انتخاب: من و شارمین. فیلم را که ببینید اولین سوال این است: موقع خواندن فیلمنامه چه نکته ویژه ای ویشکا آسایش را برای بازی ترغیب کرده؟ «من و شارمین» قصه ای ضعیف و تکراری دارد و تک شوخی هایش نمی تواند مخاطب را بخنداند. دومین سوال: شخصیت کاریکاتورگونه مینا را که دختری سخت گیر در ازدواج است، پیش تر آسایش به شکل بهتر بازی کرده؛ چه اصراری به تکرار آن است؟ و سومین سوال: بازیگری در حد آسایش به رزومه کارگردان توجهی ندارد؟ بیژن شیرمرز قبل از «من و شارمین» کلی تله فیلم برای شبکه خانگی ساخته که قبال دفاع نیستند.

موقعیت پیش از انتخاب بد: ویشکا آسایش بعد از درخشش در سریال «امام علی (ع)» سعی کرد به گونه ای گام بردارد که کارنامه اش مخدوش نشود. آرام آرام به جایگاهی ویژه رسید و در ردیف بازیگران موفق قرار گرفت. دریافت سیمرغ مهر تایید است بر کیفیت کار او.

مسیر بعد از انتخاب بد: «من و شارمین» به تازگی اکران شده و اولین دستاورد منفی اش برای آسایش دلزدگی مخاطبان سینماست. چه بسا اگر بخواهد این مسیر را ادامه دهد و به صرف بازی در نقش یک به امثال «من و شارمین» نه نگوید، شیب کارنامه اش محتوم است.

• «دراکولا» ظاهرا برای آسایش باید حرکت رو به جلو باشد اما نتیجه فیلم رضا عطاران ناامیدکننده بود پس به جای اطلاق عنوان «انتخاب بد» باید از «انتخاب شکست خورده» استفاده کرد.

 

ترانه علیدوستی

بدترین انتخاب: راز دشت تاران. قرار بود اولین انیمیشن- رئال سینمای ایران فیلم ویژه شود اما نشد. هاتف علیمردانی و محمد لطفعلی کم تجربه بودند و قصه ای که برای «راز دشت تاران» نوشتند کم ملات. با این حال ترانه علیدوستی برای بازی در آن وسوسه شد و یکی از نقش ها را پذیرفت. فیلم مورد توجه قرار نگرفت و بازی علیدوستی تبدیل به یکی از بدترین های کارنامه اش شد. احتمالا تنها ملاک او فرمت فیلم بوده وگرنه کارگردان ها سابقه روشنی نداشتند. فیلمنامه پر از ایراد است و ترکیب بازیگران در اشل مطلوب علیدوستی نیست.

موقعیت پیش از انتخاب بد: ترانه علیدوستی سال 1388 در «راز دشت تاران» بازی کرد؛ درست هشت سال بعد از «من ترانه 15 سال دارم». او در گام نخست سیمرغ گرفت و مورد توجه عام و خاص واقع شد. در ادامه در «شهر زیبا»، «چهارشنبه سوری» و «درباره الی...» اصغر فرهادی Asghar Farhadi بازی کرد و بازیگر فیلم مانی حقیقی، واروژ کریم مسیحی و رسول صدرعاملی بود.

مسیر بعد از انتخاب بد: کمی طول کشید تا ترانه علیدوستی به مسیر قبلی بازگردد. بعد از «راز دشت تاران» در فیلم «هر چی خدا بخواد» بازی کرد که این هم جزء انتخاب های بد اوست؛ یک کمدی ضعیف از نوید میهن دوست. انتخاب های بعدی او قابل دفاع هستند و باعث غنای کارنامه علیدوستی شدند. سریال «شهرزاد» هم شهرت عمومی او را به همراه داشته است.

 

فریبرز عرب نیا

بدترین انتخاب: شکلات داغم. حامد کلاهداری در اولین فیلم سینمایی Movie اش قصد داشت حرف های مهم بزند اما نتیجه ملغمه ای شد که نه منتقدان به آن توجه کردند و نه مخاطبان. فریبرز عرب نیا سال ها مشغول بازی در «مختارنامه» بود و بعد از پایان در سه فیلم بازی کرد که «شکلات داغ» از همه بی کیفیت تر است. نه فیلمنامه و قصه اش جای دفاع دارد و نه کارنامه حامد کلاهداری. عرب نیا سخت گیر دقیقا دنبال چه بود؟

موقعیت پیش از انتخاب بد: نام و چهره فریبرز عرب نیا از زمان «ضیافت» و «سلطان» در ذهن مخاطبان سینمادوست تثبیت شده و «جهان پهلوان تختی» و «شوکران» مهر تاییدی بر توانایی او زد. پیش از آن عرب نیا در چند فیلم بازی کرده بود اما آورده مهمی برایش نداشتند. بعد از چهره شدن به پیشنهادهای زیادی پاسخ داد که در میانشان انتخاب های بد، کم دیده نمی شود. می گویید پس چرا «شکلات داغ» را بدترین انتخاب او می دانیم؟ به این دلیل که زمانی در این فیلم بازی کرد که با «مختارنامه» شهرتی چشمگیر پیدا کرده بود و انتظار می رفت در انتخاب های سینمایی دقیق باشد.

مسیر بعد از انتخاب بد: بعد از «شکلات داغ» همه انتخاب های فریبرز عرب نیا بد هستند؛ به جز «چ». او در فیلم های «خاک و آتش»، «پنهان»، «پرتقال خونی» و «گاهی» بازی کرد که برای پی بردن به نتیجه آن خواندن چند صفحه از فیلمنامه کفایت می کند.

 

مصطفی زمانی

بدترین انتخاب: بوی گندم. دلایل متعددی می توان ردیف کرد که می گوید «بوی گندم» بدترین انتخاب مصطفی زمانی است. حکایت عشق و عاشقی، علاقه دو دوست به برپایی کنسرت، مشکلات کنسرت گذاری و... تکراری است. بدتر این که نسبت به نمونه های قبلی چند گام عقب تر می ایستد. از آن سو سابقه کارگردان (محمدرضا خاکی) قابل اتکا نیست و غالب فیلم های تهیه کننده (داریوش باباییان) از آثار درجه دوم سینما هستند. با این شرایط معلوم است بازی زمانی با آن موهای بلند تبدیل به پاشنه آشیل کارنامه اش شود.

موقعیت پیش از انتخاب بد: مصطفی زمانی با سریال «یوسف پیامبر (ع)» به شهرت رسید و پس از آن مسیرش را به سمت سینما کج کرد. پیش از «بوی گندم» انتخاب های او معقول است؛ مثل «آل»، «بدرود بغداد»، «کیفر» و «قصه پریا» اما به اندازه سریال یوسف پیامبر دیده نشدند و بیشتر حکم تثبیت زمانی در سینما را داشتند.

مسیر بعد از انتخاب بد: «بوی گندم» دیر اکران شد و این بزرگ ترین شانس زمانی است. البته یک انتخاب خیلی بد دیگر به نام «قصه عشق پدرم» (محمدرضا ورزی) داشت که این فیلم اکران نشده و بیش از همه به نفع اوست. بعد از این دو فیلم مصطفی زمانی حواسش را جمع کرد. حالا فیلم های او اگرچه همگی خوب نیستند اما «آبرومند» هستند.

 

بهرام رادان

بدترین انتخاب: چهار انگشتی. پیش از این فیلم، بهرام رادان انتخاب بد دارد اما به دلیل تعلق به روزهای آغاز فعالیت، می توان از آن ها چشم پوشید. او روزی در «چهار انگشتی» سعید سهیلی بازی کرد که به پختگی رسیده بود. فیلم عجیب و غریب سعید سهیلی با کاراکترهای عجیب تر برای رادان جای هیچ دفاعی باقی نمی گذارد.

موقعیت پیش از انتخاب بد: بهرام رادان خیلی زود تبدیل به سوپراستار شد و خیلی زود هم به سیمرغ رسید. جمع این ها به نام رادان اعتبار بخشیده بود. او همزمان در فیلم های خاصی مثل «گاوخونی» بازی می کرد و فیلم عامه پسند مثل «تقاطع».

مسیر بعد از انتخاب بد: او در فاصله ای کوتاه از «چهار انگشتی» فیلم «سنتوری» را بازی کرد. خوش شانسی بهرام رادان بود که «سنتوری» با وجود اکران نشدن و به لطف نسخه قاچاق Contraband بیشتر دیده شد. بعد از آن چند فیلم خوب بازی کرد اما فیلم های بد هم در کارنامه اش سهم پررنگی دارند مثل «یکی از ما دو نفر» و «نقش نگار».

• «سربازهای جمعه»، «حکم»، «راه آبی ابریشم» و «تردید» انتخاب های کشت خورده، بهرام رادان هستند، فیلم هایی هستند که مختصات تبدیل شدن به اثری شاخص را داشتند اما محصول آن چیزی که باید نشد.

منبع: رکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۳۶۲۱۳۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شکست ورزش در زمین سینما

همواره بین ورزش و سینما، نسبت دراماتیکی برقرار بوده است. به این معنا که عرصه ورزش در رشته‌های گوناگونش همواره به قلمرو سینما آمده و به‌مثابه سوژه‌ای جذاب، دستمایه ساخت یک فیلم داستانی یا مستند قرار گرفته است. این بازنمایی در یک خوانش کلی به دو رویکرد عمده تقسیم می‌شود. به این معنا که فیلم‌های ورزشی یا یک ورزش و مناسبات آن را دستمایه روایت قصه خود قرار داده یا یک ورزشکار و زندگی حرفه‌ای یا خصوصی‌اش را به تصویر کشیده است. این دومی را می‌توان در ذیل فیلم‌های پرتره در سینمای مستند هم قرار داد.

به گزارش هم‌میهن، ژانر ورزشی یکی از هیجان‌انگیزترین و پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی است که از ورزش وام می‌گیرد تا در سینما درام بسازد. اگر به حافظه سینمایی خود رجوع کنید، قطعاً فیلم «فرار به سوی پیروزی» به کارگردانی «جان هیوستون» محصول ۱۹۸۱ را به یاد خواهید آورد که داستان آن درباره شماری از اُسرای متفقین است که پیشنهاد افسران آلمانی برای یک بازی فوتبال میان متفقین و تیم ملی آلمان را می‌پذیرند. مسابقه قرار است در پاریس برگزار شود و گروه‌های مقاومت تصمیم می‌گیرند بازیکنان تیم متفقین را بین دو نیمه فراری بدهند، فیلمی که پله، بازیکن اسطوره‌ای فوتبال برزیل هم در آن بازی می‌کرد و اغلب این فیلم را به نام او می‌شناسند؛ فیلمی که هم فوتبال را به سیاست گره زد، هم از بازیکن مشهور فوتبال به‌عنوان بازیگر استفاده کرد و همچنان به‌عنوان یکی از ماندگارترین فیلم‌های ژانر ورزشی در تاریخ سینما محسوب می‌شود.

در سینمای ایران تعداد فیلم‌های ساخته‌شده‌ در ژانرهای ورزشی زیاد نیست، اما همان تعداد اندکی هم که ساخته شده چندان در حافظه سینمایی مخاطب ثبت نشده و هنوز سینمای ایران نتوانسته فیلمی موفق و ماندگار در ژانر ورزشی بسازد یا فیلمی که دست‌کم گیشه پررونقی داشته باشد. در این گزارش ضمن بررسی فیلم‌های ورزشی در سینمای ایران دلایل این شکست را هم مورد تحلیل قرار می‌دهیم.

خط پایان

دوچرخه‌سواری به‌عنوان رشته‌ای مهجور در ورزش ایران محسوب می‌شود اما یکی از نخستین رشته‌های ورزشی است که به درام گره خورد و به سینمای ایران راه یافت. «خط پایان» حاصل این پیوند است که می‌توان آن را قدیمی‌ترین و اولین فیلم مهم ورزشی سینمای ایران دانست که به کارگردانی محمدعلی طالبی در سال ۶۴ ساخته شد. او بعدها فیلم «دیوار» را هم درباره ورزش موتورسواری ساخت که در جذب مخاطب، موفقیت نسبی کسب کرد. قصه فیلم «خط پایان» از این قرار است که خلیل، کارگر یک کارگاه تولیدی دوچرخه است و به‌واسطه کار در کارگاه، عضو باشگاه ایران جوان هم شده است. هوشنگ، رئیس کارگاه که علاقه و توانایی خلیل را می‌بیند، سفارش می‌کند خلیل که به‌عنوان یکی از نفرات ذخیره در تیم حضور دارد، در یکی از مسابقات شرکت کند. خلیل در مسابقه اول می‌شود، اما وقتی می‌خواهند او را به مسابقات آسیایی اعزام کنند، به‌دلیل ناراحتی قلبی نمی‌تواند در این مسابقات حاضر شود. اما این پایان ماجرا نیست، بر اثر اتفاقی که برای یکی از دوچرخه‌سواران می‌افتد، خلیل و سایر دوچرخه‌سواران باشگاه ایران جوان مسابقه‌ای ترتیب می‌دهند تا مشکل دوست‌شان را حل کنند.

یاس‌های وحشی و شیرهای جوان

فیلم «یاس‌های وحشی»، سراغ رشته تکواندو می‌رود تا فیلمش را در فضای یک ورزش رزمی بسازد. داستان این فیلم درباره سه رزمنده بسیجی به نام‌های علی، صدرا و رحیم است. صدرا در جبهه شیمیایی شده و برای معالجه به لندن می‌رود. علی و رحیم نیز برای شرکت در مسابقه‌های تکواندو راهی لندن می‌شوند. علی به‌عنوان نماینده ایران بازی می‌کند و رحیم مربی اوست؛ فیلمی که در سال ۷۶ به کارگردانی محسن محسنی‌نسب ساخته شد. او دو سال بعد هم در همین فضا و ژانر، فیلم «شیرهای جوان» را ساخت که داستان زندگی یک ورزشکار رشته کاراته را روایت می‌کند که در طول مسابقات اتفاقاتی برای او می‌افتد؛ دو فیلم درباره ورزش‌های رزمی که نتوانست نظر مخاطبان سینما را جلب کند.

آفساید

شاید یکی از مهمترین فیلم‌هایی ایرانی که می‌توان آن را در ذیل ژانرهای ورزشی هم قرار داد، «آفساید» جعفر پناهی باشد که البته اغلب آن را به‌عنوان فیلمی در ژانر نقد اجتماعی قرار می‌دهند با موضوعی جنجالی و کارگردانی که دست به ساخت جسورانه آن زده است؛ این فیلم، درباره دخترانی است که راهی به ورزشگاه فوتبال ندارند. این فیلم که در سال ۸۴ ساخته شد درباره چند دختر است که مشتاق هستند بازی ایران-بحرین که آخرین بازی دور مقدماتی صعود به جام‌جهانی است را از نزدیک تماشا کنند؛ سعی می‌کنند با لباس‌ها و چهره‌های مبدل پسرانه وارد ورزشگاه شوند، اما توسط مامورین انتظامات ورزشگاه شناسایی می‌شوند و مجوز ورود پیدا نمی‌کنند. ماموران آنها را تحویل چند سرباز می‌دهند تا به کلانتری ببرند، اما در مسیر با شلوغ شدن خیابان‌ها به‌دلیل صعود ایران به جام جهانی، فرصت را غنیمت شمرده و از دست ماموران فرار می‌کنند.

فیلم «آفساید» جعفر پناهی توانست خرس نقره‌ای جشنواره فیلم برلین را از آنِ خود کند و در فهرست ده فیلم برتر چندین منتقد سرشناس قرار بگیرد. این فیلم سینمایی ایرانی درباره فوتبال بااینکه تحسین بسیاری از منتقدان سینمای جهان را برانگیخت، اما در ایران اجازه اکران و نمایش پیدا نکرد و حتی در شبکه نمایش خانگی هم منتشر نشد. شاید اگر فیلم اکران می‌شد، یکی از پررونق‌ترین گیشه‌های فیلم‌های ورزشی را به خود اختصاص می‌داد؛ گرچه فیلم بیشتر نقدی اجتماعی به یک وضعیت مرتبط با ورزش است و به‌جای ورزشکار یا پرداختن به یک رشته ورزشی، چالش‌های هواداران یک رشته ورزشی را در کانون درام خود قرار داده است.

دیوار

کارگردان فیلم «خط پایان» در «دیوار»، از دوچرخه به موتورسیکلت می‌چرخد تا قصه دختری موتورسوار را روایت کند؛ مردی که کارش موتورسواری در دیوار مرگ و حرکات آکروباتیک با موتور است و از این طریق خرج زندگی خود را تامین می‌کند، بر اثر یک حادثه کشته می‌شود. پس از این اتفاق، دو فرزند او ـ ستاره و شهاب ـ تصمیم می‌گیرند راه پدر را ادامه دهند. به همین منظور آنها هم پا روی دیوار مرگ می‌گذارند. گرچه این فیلم را نمی‌توان دقیقاً مصداق ژانر ورزشی دانست و اینجا موتور بیش از آنکه به‌عنوان وسیله و ابزار ورزشی محسوب شود، ابزار معیشت است اما می‌تواند نوعی از معاش مبتنی بر شکلی از مهارت ورزشی بر مبنای درام باشد.

عرق سرد

شاید باید یکی از موفق‌ترین فیلم‌های ورزشی در گیشه را «عرق سرد» دانست. قصه فیلم درباره بازیکن محبوب و توانمند تیم ملی فوتسال بانوان ایران، کاپیتان افروز اردستانی است که در آخرین مسابقات ملی عنوان خانم گل رقابت‌ها را نیز از آنِ خود کرده است. اعضای تیم ملی در حال آماده‌سازی خود برای مسابقات جهانی هستند و چند روز قبل از سفر به مسابقات، مشخص می‌شود همسر افروز او را ممنوع‌الخروج کرده است. همسر افروز نیز یک مجری مشهور تلویزیونی است که برنامه‌های مذهبی و عرفانی را اجرا می‌کند. ممنوع‌الخروج شدن افروز آغاز ماجراها و مشکلاتی است که او و دوستانش در طول فیلم با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند. «عرق سرد» دومین فیلم بلند سهیل بیرقی پس از فیلم تحسین‌شده «من» است که به زندگی یک فوتسالیست زن می‌پردازد.

هنگام ساخت این عنوان از فیلم‌های سینمایی فوتبالی ایرانی، شایعاتی مطرح شده بود مبنی بر اینکه این فیلم برگرفته از زندگینامه حرفه‌ای نیلوفر اردلان، کاپیتان سابق تیم ملی فوتسال ایران است. پس از اکران فیلم مشخص شد که بخشی از این شایعات درست بوده و بیرقی و تیم سازنده «عرق سرد» بخش‌هایی از کاراکتر اصلی فیلم به نام افروز اردستانی را از روی زندگی فوتبالی نیلوفر اردلان ساخته‌اند. «عرق سرد» با وجود برخی ضعف‌ها به‌شدت در جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار گرفت و چندین سیمرغ را در این جشنواره از آنِ خود کرد. گرچه سویه‌های اجتماعی و زنانه فیلم بر سویه‌های ورزشی آن غالب است، اما از معدود فیلم‌های ایرانی است که به‌شکل جزئی‌تری به فوتبال زنان و چالش‌های آن پرداخته است.

از جهان‌پهلوان تختی تا غلامرضا تختی

بدون شک در میان ورزشکاران ایرانی، غلامرضا تختی و شخصیت‌اش، باید یکی از جذاب‌ترین سوژه‌های ورزشی در سیما باشد. او هم به‌مثابه یک قهرمان و پهلوان به شخصیت‌پردازی دراماتیک راه می‌دهد، هم زندگی ورزشی و خصوصی‌اش، سرشار از رخدادهایی است که می‌تواند در قالب فیلم روایت شود. ازاین‌روست که بیشترین شخصیت و قهرمان ورزشی‌ای که در سینمای ایران مورد توجه فیلمسازان بوده، تختی است. دو فیلم در سینمای ایران به‌نام تختی گره خورده است. یکی «جهان‌پهلوان تختی» به روایت علی حاتمی است که با مرگش نیمه‌کار ماند و با کارگردانی بهروز افخمی تمام شد. قصه فیلم از این قرار بود که یک کارگردان (فریبرز عرب‌نیا) و همسرش (نیکی کریمی)، می‌خواهند پروژه ناتمام علی حاتمی که زندگی غلامرضا تختی بود را به پایان برسانند. آن دو تحقیق می‌کنند تا بفهمند که علت اصلی مرگ تختی چه بوده ‌است. فیلمی که به‌دلیل سرگذشتی که در کارگردانی پیدا کرد، نتوانست به اثری مؤثر تبدیل شود و مورد اقبال قرار بگیرد.

اما فیلم دیگری که با نام «غلامرضا تختی» گره خورده، به روایت بهرام توکلی است که در سال ۹۷ ساخته شد؛ فیلمی زندگینامه‌ای که روایتگر زندگینامه شخصی و ورزشی جهان‌پهلوان تختی ـ کشتی‌گیر پرآوازه ایرانی ـ و ریشه‌یابی دلایل خودکشی اوست. داستان فیلم هم از همین‌جا شروع می‌شود، تختی با قرائت وصیت‌نامه‌ای که خود آن را می‌نویسد، دست به خودکشی می‌زند و فیلم با فلاش‌بک، بخش‌هایی از کودکی تا جوانی و میانسالی این قهرمان بزرگ را به نمایش می‌گذارد. در طول فیلم به فقر شدید او در کودکی و زمانی که در حلبی‌آبادهای جنوب تهران زندگی می‌کرده‌اند، پرداخته می‌شود. سپس چگونگی ورودش به کشتی و قهرمانی‌ها و مشکلات او در این راه به نمایش درمی‌آید. در انتها نیز اختلافات او با همسرش و چگونگی منزوی‌شدن تختی به نمایش گذاشته شده است.

توکلی که در کنار کارگردانی، فیلمنامه‌نویس قهاری است، توانست زندگینامه تختی را در قالب یک درام دلنشین به نگارش درآورد و همین مهم‌ترین تفاوت فیلم «غلامرضا تختی» با سایر فیلم‌هایی است که راجع به زندگینامه ورزشکاران ساخته شده است. نکته جالب درباره این فیلم سینمایی در مورد ورزش کشتی این است که در ابتدا قرار بود نقش غلامرضا تختی را امیر جدیدی بازی کند و برای این کار چند وقتی آموزش کشتی دید و در تمرینات تیم ملی کشتی هم حضور داشت، اما بنا به دلایلی که هیچ‌گاه اعلام نشد، جدیدی از بازی در این فیلم انصراف داد. گرچه این فیلم توانست نظر برخی ازجمله بسیاری از هواداران بی‌شمار تختی را جلب کند، اما همچنان خیلی‌ها معتقدند هنوز سینمای ایران نتوانسته است دِین خود را به این کشتی‌گیر محبوب ادا کند. شاید یکی از دلایل این مسئله، ابهام در شیوه مرگ تختی باشد و خیلی‌ها نمی‌توانند یا نمی‌خواهند بپذیرند که او خودکشی کرده است.

سونامی

ورزش‌های رزمی به‌دلیل جدال و کشمکشی که در ماهیتش نهفته، از قابلیت بالایی برای ساخت فیلم برخوردار است و یکی از آن رشته‌های ورزشی است که خیلی از فیلمسازان در جهان سراغ آن رفته‌اند. «سونامی»، به کارگردانی میلاد صدرعاملی (پسر رسول صدرعاملی) یکی از نمونه‌های ایرانی آن است. قصه از این قرار است که در آخرین اردوی تیم ملی تکواندو، سرمربی تیم و سه نفر از بازیکنان اعزامی، به کشوری خارجی پناهنده شده و به ایران برنمی‌گردند. در این میان بهداد مقیمی که نفر چهارم در میان بازیکنان است، به‌خاطر نامزدش ترگل ابراهیمی که او هم بازیکن تیم بسکتبال است، به ایران برمی‌گردد. فدراسیون در نبود سرمربی تیم، سراغ خسروی، مربی کارکشته و حرفه‌ای سال‌های دور تکواندو می‌رود و او را به‌عنوان سرمربی تیم ملی معرفی می‌کند. خسروی دو شرط برای آمدن دارد؛ اول اینکه برای تمام وزن‌ها مسابقات انتخابی عادلانه برگزار کند و دوم اینکه، شاگرد قدیمی خود مرتضی نژادی را که در المپیک قبلی با مصلحت و به اجبار او ناچار به باخت خودخواسته در مقابل حریف شده، به تیم بازگرداند. بازگشت مرتضی نژادی به تیم و رویارویی او با بهداد مقیمی، سرآغاز اتفاقات متفاوتی در طول فیلم است. میلاد صدرعاملی در اولین فیلم بلند خود به کمک پدر و با مشاوره دوستان پدر (افرادی همچون پرویز شهبازی و علی سرتیپی)، نسبتاً موفق ظاهر شده و علاوه بر تعریف‌کردن قصه‌ای جذاب در طول فیلم، مخاطب را بعد از مدت‌ها در سینمای ایران با پایان باز رها نکرده است.

بیرو

«بیرو» ازجمله فیلم‌های فوتبالی و ورزشی ایرانی است که به کارگردانی مرتضی‌علی عباس‌میرزایی، براساس زندگی دروازه‌بان معروف پرسپولیس و تیم ملی، «علیرضا بیرانوند» ساخته شده است. این فیلم روایتگر زندگی این بازیکن از کودکی تا ورود به سطح حرفه‌ای فوتبال است. فیلمی به‌شدت ضعیف که با وجود محبوبیتی که سوژه آن داشت، نتوانست رضایت مخاطب را به دست بیاورد و در گیشه شکست خورد. جالب اینکه بهترین لحظات فیلم که می‌تواند تماشاگر را از تماشای قهرمانش روی پرده به وجد بیاورد، صحنه‌های واقعی دروازبانی بیرانوند ازجمله مهار پنالتی رونالدو بود که به‌شکل مستند به انتهای فیلم الصاق شده بود.

صفر تا سکو و لورکا

از معدود فیلم‌های مستندی که به اکران عمومی رسید، فیلم «صفر تا سکو»، به کارگردانی سحر مصیبی بود که بخشی از زندگی شخصی و حرفه‌ای خواهران منصوریان را در دل مسابقات مهم زندگی حرفه‌ای‌شان به تصویر می‌کشد. الهه، شهربانو و سهیلا منصوریان؛ سه خواهری هستند که با تلاش و پشتکار بسیار توانسته‌اند از شهری کوچک همچون سمیرم، به قله‌ها و سکوهای بزرگ جهانی قدم بگذارند و برای ایران افتخار بیافرینند. سحر مصیبی در سال ۹۶، مستندی جذاب درباره خواهران منصوریان ساخته است. این اثر آنقدر جذابیت دارد که هم در اکران با استقبال مواجه شد، هم در نمایش خانگی فروش قابل‌توجهی داشت. به نظر می‌رسد موفقیت این مستند در اکران موجب شد تا سحر مصیبی انگیزه لازم را برای ساخت فیلمی داستانی با موضوعی ورزشی درباره زنان پیدا کند که «لورکا»، حاصل آن است. داستان فیلم حول محور زندگینامه واقعی زن شناگر ایرانی، الهام‌السادات اصغری است که توانست رکوردهای گینس را جابه‌جا کند اما به‌دلیل مغایرت و محدودیت‌های شنای زنان با فرهنگ اسلامی، رکورد او در کشور ثبت نشد؛ فیلمی که موفق به دریافت مجوز اکران نشد و درنهایت نسخه قاچاق فیلم در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد.

جایی برای فرشته‌ها نیست

از دیگر مستندهای ورزشی که به اکران راه پیدا کرد و بر پرده‌ها به نمایش درآمد، مستند «جایی برای فرشته‌ها نیست»، به کارگردانی سام کلانتری بود؛ گرچه سویه زنانه ماجرا، آن را به مستندی اجتماعی بدل می‌کند که در بستر ورزش و میدان بازی به بازنمایی موقعیت شکننده زنان در جامعه امروز می‌پردازد؛ موقعیت شکننده‌ای که با تلاش، همت و اراده‌ای زنانه البته به پیروزی با شکوه بدل می‌شود. در اینجا نیز مثل مستند «صفر تا سکو» و خواهران منصوریان، شاهد تلاش جانانه دختران ایرانی برای اثبات خود هستیم. دختران تیم ملی «اسکیت هاکی» ایران و مشکلات و چالش‌های آنان در راه مسابقات آسیایی کره.

«جایی برای فرشته‌ها نیست»، از تعلیق و کشش درون‌متنی و برون‌متنی توأمان برخوردار بوده و مخاطب را با قهرمان‌های خود همراه و همدل می‌کند. قهرمان‌های ورزشکاری که نه‌تنها باید برای پیروزی در میدان بازی بجنگند که باید بیرون از میدان مسابقه هم با موانع برون‌متنی مبارزه کنند. از مخالفت خانواده‌هایی که مخالف ورزش‌کردن دختران‌شان بودند تا عدم‌حمایت و پشتیبانی نهادها و سازمان‌های ورزشی از آنها و حتی ذهنیت‌های غلط و کلیشه‌ای در جامعه و افکار عمومی نسبت به آنها به‌عنوان ورزشکار دختر. این فضا، موقعیت و قصه را به‌نوعی در فیلم «عرق سرد» هم شاهد بودیم.

پرویزخان

«پرویز خان»، یک درام ورزشی به کارگردانی علی ثقفی است که به‌عنوان یکی از فیلم‌های اکران نوروزی، امسال روی پرده سینما دیدیم و همچنان در حال اکران است. ثقفی در اولین تجربه کارگردانی سینمایی خود، مقطعی از زندگی پرویز دهداری را با بازی سعید پورصمیمی به تصویر کشیده‌است. پس از پیروزی انقلاب و در دهه ۶۰، نام پرویز دهداری با سرمربیگری تیم ملی فوتبال دوباره بر سر زبان‌ها افتاد؛ سال‌هایی که دهداری، تیم ملی را برای حضور در بازی‌های آسیایی۱۹۸۶ سئول آماده کرد. داستان اختلاف با ستاره‌های نامدار تیم ملی هم از اینجا شروع شد. وقتی تیم ملی از سئول بازمی‌گشت، نامه‌ای توسط ۱۴ بازیکن امضاء شده بود که پس از رسیدن به فرودگاه مهرآباد، به بمب خبری تبدیل شد. استعفای ۱۴ بازیکن از حضور در تیم ملی، جنجالی‌ترین رخداد فوتبالی دهه ۶۰ بود.

دهداری، تیم ملی تازه‌ای با جوانان گمنام تشکیل داد که از میان‌شان تعدادی جزو ستاره‌های بزرگ فوتبال شدند؛ از احمدرضا عابدزاده و مجتبی محرمی تا جواد زرینچه و صمد مرفاوی. تیم جوان دهداری پس از کسب مقام سومی در جام‌ملت‌های آسیا، آماده رقابت‌های مقدماتی جام‌جهانی ۱۹۹۰ می‌شد که حاشیه‌های دیدار دوستانه ایران و ژاپن در استادیوم آزادی، پرونده حضور دهداری در تیم ملی را بست. روزی که تعدادی از تماشاگران با گلوله‌های برفی از معلم اخلاق استقبال کردند. دهداری در اوایل دهه ۷۰ از دنیا رفت و حالا قصه او روی پرده سینما در حال روایت است. گرچه به‌رغم حضور سعید پورصمیمی و بازی خوب او، خود فیلم چندان در گیشه موفق نبود.

چرا درام‌های ورزشی شکست می‌خورند؟

واقعیت این است که با وجود جذابیت دراماتیکی که به‌طور بالقوه در سوژه‌های ورزشی وجود دارد، اما فعلیت آنها در فیلم‌های ورزشی در سینمای ایران چندان به موفقیت دست نیافت و غالب فیلم‌های ورزشی در گیشه شکست خوردند و نتوانستند مخاطب را با خود همراه کنند. بخشی از این شکست را باید در مرحله نگارش فیلمنامه جست‌وجو کرد؛ فیلمنامه‌هایی که نمی‌توانند تجربه‌های واقعی یا شخصیت‌های حقیقی ورزشکاران را به موقعیت و کاراکتری دراماتیک تبدیل کنند و تصویری که خلق می‌کنند با تصور مخاطب از این چهره‌های آشنا منطبق نیست و نمی‌تواند همدلی ایجاد کند.

برخی مثل جهانگیر کوثری که در هر دو حوزه سینما و ورزش به‌عنوان کارشناس شناخته می‌شود، دلیل این شکست را در تفاوت تماشاگران ورزشی و سینمایی می‌داند و معتقد است: «از منظر جامعه‌شناسی، «ورزش» یک تعریف مشخص دارد که آن هم به جوهره‌ی تازگی، به‌روز و زنده‌بودن آن مربوط می‌شود و این اصلی‌ترین دلیلی است که سوژه‌های ورزشی نمی‌توانند در سینما موفق باشند و مخاطب خود را به‌دست آورند.»

به اعتقاد او: «قبل از انقلاب «عمو فوتبالی» و «سر طلایی»، ازجمله فیلم‌ها درباره فوتبال بودند که موفق نبودند درصورتی‌که بازیگر خوب هم داشتند. به‌جز فوتبال فیلم «ببر مازندران» درباره امامعلی حبیبی هم بود که ساموئل خاچیکیان ساخت و آن نیز به نتیجه نرسید. «جهنم سفید» آقای خاچیکیان هم که جمشید آریا در آن بازی می‌کرد، موفق نبود، یعنی فیلم‌های مربوط به کشتی نیز در آن دوران مخاطبی نداشتند و برهمین‌اساس فیلم‌های سینمایی از رشته‌های دیگر اصلاً چندان قابل بحث نیستند.

در مقطعی هم آقای ثقفی فیلمی ساخت به‌نام «فوتبالیست‌ها» که علی پروین در آن بازی می‌کرد، ولی آن هم نتیجه‌ای نداشت چون مردم دوست داشتند علی پروین را در لحظه و روی زمین فوتبال ببینند. سال ۶۴ فیلمی را به‌نام «خط پایان» با آقای ایرج طهماسب ساختیم و او با حمید جبلی در آن بازی می‌کرد. فیلم درباره دوچرخه‌سواری بود و قصه خوبی داشت که محمدعلی سپانلو آن را نوشته بود، ولی مخاطبی نداشت. تقریباً در تمام دنیا فیلم‌های ورزشی جواب نداده‌اند و اگر فیلمی مثل «راکی» ساخته می‌شود و جذابیت دارد، به‌خاطر درام‌های سینمایی است که در آن گنجانده می‌شود و در میان فیلم‌های ورزشی بیشتر به استثنا تبدیل شده‌ است.» به نظر می‌رسد تفاوت ماهوی در دنیای درام و جهان ورزش می‌تواند دلیل اصلی شکست فیلم‌های ورزشی باشد، اما نباید قابلیت‌های سینمایی در تبدیل یک رخداد ورزشی به درام را دست‌کم گرفت. برخی از فیلم‌های موفق ورزشی نشان می‌دهد اگر رخداد یا شخصیتی ورزشی به‌درستی با درام و مقتضیات آن پیوند بخورد، می‌تواند به اثری موفق تبدیل شود.

دیگر خبرها

  • نظر لوکا مودریچ در مورد دنیله اورساتو: بدترین داوری است که به عمرم دیدم!
  • بازیگران کارتونی «بازی تاج و تخت»
  • بازیگران کارتونی «بازی تاج و تخت»/ هنرنمایی جدید هوش مصنوعی
  • بازیگران «بازی تاج و تخت» به سبک انیمیشن‌های استودیو جیبلی / هنرنمایی هوش مصنوعی
  • کنایه بازیگر معروف به اسرائیل: توانایی موشک‌های ما را دیدید
  • شکست ورزش در زمین سینما
  • من بدترین بازیکن فوتبال جهانم!/ ماجرای عذرخواهی «پرویزخان» از بازیکن یاغی
  • بازیگران اصلی بازار سینمای ایران چه اشخاص و سازمان‌هایی هستند؟
  • خداحافظی محمد نصرتی از تراکتور با استفاده از شعار معروف لیورپول! + عکس
  • بازیگران اصلی بازار سینما