شهيد عديل از ثمرات نهضت اسلامي حضرت امام
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۵۶۱۰۵۴
به گزارش جهان نيوز؛ با حمله تكفيريها به اماكن متبركه و مقدس شيعيان در كشور سوريه و عراق، شيعيان بسياري از كشورهاي مختلف دنيا به اين اقدام واكنش نشان دادند. بعد از اهانت تروريستهاي تكفيري به حرم حضرت سكينه و تخريب آن و نيز حمله به مرقد مطهر حضرت زينب(س) تعدادي از شيعيان عراقي، ايراني و افغانستاني براي دفاع از حرم راهي سوريه شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بله ، عديل نام جهادي برادرم است و به معناي عدالتخواه .
كمي از خانوادهتان بگوييد. چه زماني به ايران مهاجرت كرديد؟
پدر و مادرم بعد از شهادت عديل به ايران آمدند. عديل متولد 1370 در لاهور پاكستان و فرزند ششم خانواده است .
اينطور كه به نظر ميرسد عديل تربيتيافته خانوادهاي انقلابي است؟
بله، بعد از ارتحال امام خميني (ره) پدرم هر سال براي بزرگداشت مراسم سالگرد ايشان به ايران ميآمد و بازميگشت. پدرم استاد دانشگاه بود و در رشته الكترونيك تدريس ميكرد. بعد از ايام بازنشستگي به عنوان پروفسور مهندسي الكترونيك در دانشگاه بينالمللي مشغول به تدريس شد. نكته ديگر كه بايد به آن اشاره كنم وجود خانه فرهنگ در پاكستان است. اين خانه فرهنگ متعلق به سفارت ايران است كه پدر با اهالي خانه فرهنگ هم ارتباط داشت. ما در پاكستان با انقلاب اسلامي آشنا شديم. خواهر و برادرهاي بزرگتر من در زمان انقلاب اسلامي فعاليت داشتند. آنها در آن زمان عضو حزب دانشجويان اماميه بودند.
حزب اماميه؟
بله، حزب اماميه متشكل از جوانان شيعه بود. شهيد عارف حسيني و دكتر محمد علي كه از شخصيتهاي بزرگ آن زمان بودند كه در صدور انقلاب به كشورمان مؤثر بودند. آقاي دكتر محمد علي حزبي به نام «آي اس او» را تأسيس كرد و دانشجويان شيعه دانشگاه در اين حزب ثبت نام ميكردند و در حركتي شبيه حركت نيروهاي بسيجي شما براي دانشجويان سال پايينتر تدريس رايگان انجام ميدادند. اين اقدام بهانهاي براي ترويج تشيع و صدور پيام انقلابي اسلامي در ميان جوانان علاقهمند شد. پدرم در كنار شهيد عارف حسيني و دكتر محمد علي فعاليت ميكرد تا آنجا كه ميتواند سهمي در بيداري اسلامي داشته باشد. همين ارتباط پدر با شهيد عارف حسيني و دكتر محمد علي بهانهاي شد تا خانواده ما هم با انقلاب اسلامي به خوبي آشنا شوند و همراهي كنند.
از همان دوران كودكي هم با خانه فرهنگ كه در نزديكي منزلمان بود ارتباط داشتيم. ولادت حضرت زهرا(س) با آن مراسمات با شكوهي كه داشت هرگز از ياد و ذهن من بيرون نميرود. برادرم عديل از دوران دبستان عضو زيرشاخههاي حزب «آي اس او» كه شاخه محبين نام داشت، شد. شهادت عديل حاصل بيداري اسلامي است كه امام خميني(ره) آن را رواج داد. خوب يادم است با توجه به مسائل روز جهان تشيع، تظاهراتي هم اتفاق ميافتاد كه اعضاي خانواده من از جمله عديل در آن شركت ميكرد. تظاهراتي كه بعضاً شهيد هم ميداد.
كمي از خانواده و شهيد عديل حسيني برايمان بگوييد.
برادرم عديل فوقديپلمش را تمام كرده و در حال تحصيل در مقطع ليسانس بود كه به شهادت رسيد. شش ماه قبل از اعزام به ايران آمد. قبل از اينكه به ايران بيايد در يكي از مدارس حوزوي پاكستان درس ميخواند. اطلاعات سياسي و مذهبي عديل و همراهي و دوستي با بچههاي پاراچنار در مدرسه ديني به عديل بسيار كمك كرد و در تصميم او براي اعزام به سوريه تأثير بسزايي داشت. بچههاي پاراچنار بسيار جنگجو و دلير هستند، پاراچناريها شيعياني هستند كه هميشه مجبور بودند خودشان از خودشان در مقابل ظلم و جنگ طالبان دفاع كنند .
موضوع رفتنش را با شما در ميان گذاشت؟
تقريباً يك سال قبل از شهادتش به ايران آمد. عديل در پاكستان از مادرم اجازه گرفته بود و بعد به ايران آمد. به مادرم گفته بود ميخواهم وارد حزبالله لبنان شوم اما شرايطي وجود دارد كه اين امكان را به من نميدهد. عديل درباره اوضاع سوريه و مردم آنجا و ظلمي كه به مسلمانان ميشود به مادر توضيحاتي داده بود. مادر از عديل ميخواهد كه با پدر هم مشورت كند. وقتي پدر متوجه اين موضوع شد به عديل گفت ابتداي امر تزكيه نفس كن، يعني اول خودت را بساز، درس دينيات را تمام كن ، بعد برو . عديل رفته بود و دفترچه دلنوشته مادر را برداشته و آورده بود . مادر در دفترچهاش نوشته بود:همه فرزندانم را نذر بيبي حضرت زهرا(س)كردهام. عديل دست گذاشت روي اين جمله مادر و گفت: شما اين مطلب را همينطوري نوشتي؟! فقط حرف بوده يا عملي هم بود؟ وقتي شما به من اجازه نميدهيد ، پس عملي هم در كار نيست. مادر به عديل گفت: اگر فكر ميكني الان اين وظيفه است و از همه جهات كامل هستي باشد برو، من اجازه ميدهم . برادرم در ايران كارهاي پذيرش عديل را در جامعهالمصطفي انجام داده بود. ما فكر ميكرديم ميآيد و با درس مشغول و ماندگار ميشود اما نيت عديل اين بود كه بيايد و از ايران به سوريه اعزام شود.
نگران تصميمش نبوديد؟
من نگران بودم اما عديل از لحاظ اعتقادي من را قانع كرد.گفت شما براي اينكه توهين و جسارتي به حرم بيبي نشود بايد جوانت را بدهي.
در نهايت اعزام شد؟
بله،ششم ماه مبارك رمضان سال 1394 بود كه رفت.شب اعزام به خانه من آمد. ساعت حدود 12شب بود، چهرهاش خيلي بشاش و خوشحال بود. لپهايش قرمز شده بود. وقتي وارد خانه شد ، گفت موافقت كردهاند و بايد تا نيم ساعت ديگر آماده شوم. رفتم كولهپشتي آوردم و وسايلش را گذاشتم تو كولهپشتي. همينطور هولهولكي وسايلش را آماده ميكرد. من هم كنارش توصيه ميكردم فلان كار را كن و فلان كار را نكن. به عديل گفتم حتماً به من زنگ بزن و با من در تماس باش. همه وسايلش را آماده كرديم. وقتي ميخواست برود از زير قرآن ردش كردم و صورتش را بوسيدم .
شهادتش چطور رقم خورد ؟
پنج ماه از اعزامش به سوريه نگذشته بود كه خبر شهادتش را برايمان آوردند. من و عديل با هم در تماس بوديم و با كد و رمز با هم صحبت ميكرديم. عديل رتبه اول تكتيراندازي را در جمعشان به دست آورده بود. برادرم فرصت به مرخصي آمدن پيدا نكرد. دوستانش ميگويند دو بار مرخصي گرفت يك بار يكي از دوستانش مرخصي نياز داشت و عديل نوبت مرخصياش را به دوستش داد . نوبت دوم هم مرخصي گرفته بود و دو روز مانده به بازگشتش همرزمش از عديل ميخواهد كه به دمشق رفته و وسايلش را آماده كند كه عديل قبول نميكند و ميگويد دو روز به پرواز مانده و من زمان دارم، در اين دو روز هر جا كه نياز به خدمت باشد خدمت ميكنم، هر خدمتي كه باشد. دوستانش ميگويند عديل در اولين روز مرخصياش به شهادت رسيد. طبق گفته همرزمانش برادرم و همرزمانش در منطقه باشكوي بودند. عديل در روند آزادسازي دو شهر شيعهنشين نبل و الزهرا به شهادت ميرسد. نحوه شهادتش هم اينطور است كه عديل به همراه دوستش ميخواستند براي بچهها آب تهيه كنند كه تكتيرانداز دشمن از 200متري با دوربين ديد در شب شليك كرده و تير بعد از اصابت به پهلويش ، از شكمش خارج ميشود .
تكهكلام عديل «ياالله» بود. دوستش ميگفت: عديل گفت ياالله، من تير خوردهام. من گفتم: شوخي نكن!يك مقدار راه رفتيم بعد عديل گفت: من تير خوردهام . وقتي به پهلويش دست زدم تمام دستانم خوني شد. ميخواستم پشت كولم سوارش كنم كه افتاد زمين . به بيمارستان منتقلش كردم بعد از انجام عمل جراحي چون نتوانسته بودند ضربان قلبش را به حالت عادي بازگردانند، نزديك اذان صبح به شهادت رسيد. تاريخ شهادتش اول صفر مصادف با 21 آبان سال 1394بود.
كي از شهادتش مطلع شديد؟
يكي از برادرانم در جايي فعاليت فرهنگي دارد. يك روز دو نفر از دوستانش با هم صحبت ميكردند كه گويي در عمليات اخير چند نفر از بچههاي لشکر زينبيون به شهادت رسيدهاند و نام يكي از آنها عديل است. برادرم آنجا متوجه شهادت عديل شده بود. بعد از پيگيري متوجه شدند كه خبر درست است. برادرم به خانه ما آمد و خبر از شهادت عديل داد.
خانواده شما در ايران نبودند، چطور به آنها اطلاع داديد؟
خيلي سخت بود. ما ابتدا نتوانستيم به پدر و مادرم خبر بدهيم. از پدر و مادرم خواستيم كه به ايران بيايند كه آنها را به كربلا بفرستيم. وقتي آمدند در فرودگاه برادرم كم كم شروع كرد به گفتن كه عديل زخمي است و... اما والدينمان گفتند ما ميدانيم كه عديل شهيد شده است. خودمان متوجه شديم كه به اين سرعت به ايران آمديم . برادرم را بعد از اربعين تشييع كرديم و در بهشت معصومه به خاك سپرديم.
عكسالعمل مادر و پدرتان چگونه بود؟
پدرم پيش ما حتي يك قطره اشك هم نريخت. وقتي برادرم خبر شهادت عديل را داد، پدرم خنديد و گفت: اين براي ما افتخار است و گريه لازم نيست. پدر با ابهت و صلابت گفت: اين افتخار خيلي بزرگي است.ما لايق اين افتخار نبوديم كه نصيبمان شده است. نميدانم چطوري از خدا تشكر كنم. من لياقت اين افتخار را نداشتم كه پسرم برود و در اين امر مقدس و دفاع از حريم آلالله به شهادت برسد. اين يعني اينكه ما در خانوادهمان يك شهيد داريم يك شهيد مدافع حرم. خاطره ديدار پدرومادرم با عديل بعد از يك سال را هيچگاه از ياد نميبرم. وقتي پيكر عديل را زيارت كرديم ، پدرم بلند شد و به مادر گفت به پسرت تبريك بگو ، مادر بلند شد و دست روي سينه عديل گذاشت. پدر چيزي را زمزمه ميكرد و خنده بر لب داشت. همان لحظه دو قطره اشك از چشمان برادرم عديل سرازير شد.
در پايان اگر صحبتي داريد بفرماييد.
من در اين مجال ميخواهم موضوعي را با شما مطرح كنم كه تفكر جهاد و شهادت، از ايران به پاكستان ورود پيدا كرده است. ما همه اينها را مديون انقلاب اسلامي ايران هستيم. انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب مادر بود، اگر امروز شما شاهد حضور لشکر زينبيون در سوريه براي دفاع هستيد ناشي از تفكري است كه زمينهسازياش از انقلاب اسلامي ايران شروع شد. حتي فاطميون همه اينها مديون و مرهون انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي هستند. بعدها وقتي بحث سوريه و عراق و حمله تروريستها مطرح شد، سيدعباس موسوي كه مؤسس تيپ لشکر زينبيون است اهداف شهيد عارف حسيني را در قالب تيپ لشکر زينبيون عملي كردهاند.
منبع: روزنامه جوان
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۶۱۰۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تربیت شاگرد و روحانی مبارز
به همین علت همانطور که در سند ساواک هم آمده بود، امام در حوزه به تدریس فلسفه و فقه و اصول و اخلاق و تالیف مشغول گردیدند و از محضر ایشان روحانیون بسیاری برخوردار شده و درس گرفتند، روحانیون و طلابی که هریک بعدها از مبارزین و انقلابیون فعال در پیشبرد نهضت و انقلاب اسلامی بودند. امام از سالها قبل درس اخلاق را به منزله مدرسهای برای آمادهساختن طلاب جوان جهت مبارزه پیگیر و خستگیناپذیر شروع کرده بودند و از این راه به سایر طبقات و اقشار اجتماعی نیز آگاهی سیاسی میبخشیدند. درواقع دیدگاههای سیاسی خود را در این درسها مطرح میکردند. بسیاری از روحانیون مبارز ازهمین کلاس اخلاق حضرت امام، درس مبارزه و انقلاب را آموختند و بعد از آن وارد عرصه نهضت شدند.در شرایطی که اهم فعالیت حضرت امامخمینی(ره) درسالهای مابین۱۳۰۰هجری شمسی که به حوزه علمیه قم آمدند وتحصیل خود راپی گرفتندتا۱۳۴۰ که بهطورعلنی وارد مبارزات سیاسی شدند، پیرامون فراگیری و تدریس علوم مختلف اسلامی و فقهی و تربیت و پرورش شاگردان و روحانیون وطلاب مبارز میگذشت؛ یعنی مبارزه ریشهای و مبتنی بر پایههای محکم ایدئولوژیک، آگاهیهای تاریخی ــ اجتماعی و سیاسی، اما در همان دوران هم از موضعگیریهای سیاسی در موارد تعیینکننده غافل نبودند.در طول نهضت ملی شدن صنعت نفت، امام بیشتر به پیگیری مسائل حوزه و کار تدریس و تالیف و مشاوره با آیتا...بروجردی و تقویت دستگاه مرجعیت مشغول بودند. ایشان در اندیشه اصلاح حوزه بودند، اگرچه در کنار آن سالهای پرحادثهای میگذشت؛ جنجال قرارداد کنسرسیوم، درگیریهای حزب توده، ترورها و اختلافات جناحهای ملی و مذهبی نهضت و...ولی بهدلیل عدم همراهی آیتا...بروجردی با آیتا...کاشانی، حوزه علمیه قم و روحانیونش تقریبا از این جریانات به دور بود.امام خمینی(ره) و ولایت
حضرت امامخمینی(ره)با توجه به تجارب تاریخی اسلام خصوصا در تاریخ معاصر و مبارزات موثر علما و روحانیونی همچون مرجع تقلید میرزای شیرازی در نهضت تنباکو و ملا محمدکاظم آخوند خراسانی وآیات دیگردرنهضت عدالتخانه و انقلاب مشروطیت، همچون سیدجمالالدین اسدآبادی دریافته بودند مبارزات مردم مسلمان ایران علیه استبداد و استعمار تنها در زمانی به نتیجه خواهد رسید که از بنیانی دینی برخوردار بوده و با رهبری و هدایت روحانیت و بهخصوص مرجعیت اسلام انجام پذیرد.طبعا آن روحانیتی که بتواند مردم مسلمان را هدایت کرده و درعینحال از تفکر عمیق دینی و پشتوانه علمی اسلامی نیز برخوردار باشد، بایستی در حوزههای علمیه تربیت میشد و از دریای علم و معرفت اسلامی سیراب میگردید. پس نخستین شرط تربیت چنین روحانیتی، رشد و بقای حوزه علمیه قم در مقابل سیل بنیانکن تهاجم فرهنگی استعمارگران و فشار و زور رژیم پهلوی بود که از زمان تاسیس، بنا به اساس طرح صهیونیستی بنیادگذاریاش، انهدام حوزههای دینی را در دستورکار خویش قرار داده بود.در شرایطی که برنامههای ضداسلامی و سرکوب و اختناق رضاخانی، حوزه علمیه قم را به نهایت ضعف رسانده و در آستانه اضمحلال قرار داده بود، امام ضرورت حضور مرجعی جامعالشرایط را برای مرجعیت عامه و ریاست حوزه علمیه قم احساس میکردند. ضرورتی که پس از درگذشت آیتا...العظمی حاجشیخعبدالکریم حائرییزدی، تقریبا بدون پاسخ مانده بود و حضور مراجع ثلاث یعنی آیتا... سیدمحمد حجت و آیتا...سیدصدرالدین صدر و آیتا... سیدمحمدتقی خوانساری نتوانسته بود وحدت حوزه را دربرابر هجوم بیامان دشمنان دین و کشور حفظ نماید.امام بحق میدانستند که با حوزهای متزلزل، آسیبپذیر و ضعیف نمیتوان با توطئههای اسلامزدایی استعمار و رژیم شاه مقابله نمود و فقیه جامعالشرایط، باشهامت و آگاهی را میطلبد تا با تبدیل آن حوزه علمیه آشفته به پایگاهی استوار برای پرورش اندیشمندانی وارسته و اسلامشناسانی فرهیخته و پاکباز، کانون گرم نهضت اسلامی را جهت رویارویی با خطرهایی که اسلام و استقلال کشور را تهدید میکند، برپا سازد.از همین رو بود که حضرت امام(ره)درسال۱۳۲۳ بهعنوان یکی از شخصیتهای مطرح حوزه علمیه قم، برای یکپارچه کردن حوزه تحتزعامت مرجعی واحد، در دعوت آیتا... بروجردی به قم نقش اصلی را ایفا کردند و پس از درگذشت آیتا... سیدابوالحسن اصفهانی (مرجع تقلید شیعیان در کاظمین) در۱۳آبان۱۳۲۵ و حاجآقا حسین قمیطباطبایی (سرپرست حوزه علمیه نجف) در ۱۷ بهمن همان سال، بیشترین تلاش را جهت مرجعیت عامه آیتا... بروجردی به عمل آوردند.سابقه مبارزاتی آیتا...بروجردی علیه رضاخان و حرکتش از بروجرد بهمنظور سرنگونی حکومت ضداسلامی رضاخان از نگاه امام پنهان نبود و اینکه خود مرحوم بروجردی به مناسبتی اظهار کرده بود: «من هرگز در قبال خلافکاریها و قانونشکنیهای دستگاه حاکمه ساکت نمینشینم.»
وهمین موضوع به زندان افتادن ایشان منجر شد، مد نظر امام قرار داشت. ازهمین رو حضرت امام(ره) اطمینان داشتند حضور آیتا...بروجردی در صدر حوزه علمیه قم میتواند وحدت و یکپارچگی لازم را در حوزه علمیه قم پدید آورده، قوام و استحکام لازم را به آن ببخشد و در برابر هجمه شاه و اعوان و انصارش بیمهاش سازد.امامخمینی(ره) در تمام دوران زعامت آیتا... بروجردی بر حوزه علمیه قم، کوشش فراوانی به خرج دادند که علیرغم موانع و دشواریهای متعددی که پیرامون آیتا... بروجردی قرار داشت، حقایق را به گوش آن مرحوم برسانند، اوضاع و شرایطی را که در کشور جریان دارد و نقشههای گوناگونی که از سوی رژیم شاه و اربابان خارجیاش علیه اسلام و استقلال ایران طرح میشود را به ایشان اطلاع دهند و تا آنجا که ممکن است او را از جریان امور آگاه سازند. آیتا... بروجردی نیز به نظرات و پیشنهادات امام توجه میکرد و به ایشان اعتماد و اطمینان ویژهای داشت و در مواقع حساس با امام تماس گرفته و مشورت میکرد.حاجآقا روحا...(عنوانی که امام در آن زمان در حوزه علمیه به آن معروف بودند) به مثابه نماینده و مشاور سیاسی آیتا... بروجردی، یکی از مورد اعتمادترین علمای حوزه نزد ایشان بهشمار میآمدند. چنانچه بارها از سوی آیتا... بروجردی بهعنوان نماینده تامالاختیار به ماموریتهای مهمی رفتند ازجمله هنگامی که رژیم قصد برپایی مجلس موسسان و تغییراتی در قانوناساسی همچون تفویض اختیار انحلال مجلسین به شاه را داشت، حضرت امام بهعنوان نماینده آیتا... بروجردی علاوهبراینکه با منوچهر اقبال، نخستوزیر وقت دیدار نمودند، ماموریت یافتند با شاه ملاقات کرده و نگرانیهای حوزه علمیه قم را از این تغییرات اعلام کنند.حتی در سفری که آیتا...بروجردی به مشهد داشت، امام را بهجای خود، مسئول اداره حوزه کردند، درحالیکه افراد مسنتر و معروفتری همان زمان در حوزه علمیه قم حضور داشتند. سندی از ساواک نشان میدهد که وقتی خبرنگار مجله ترقی در سال ۱۳۳۱ (دوران صدارت دکتر مصدق) سراغ آیتا... بروجردی میرود تا از ایشان درباره کشتهشدگان تظاهرات همان سال بپرسد، آیتا... بروجردی در پاسخ اظهار میدارد که بروید از نماینده رسمی من، آیتا... خمینی سؤال کنید که خبرنگار نشریه یادشده با حضرت امام تماس میگیرند.امام ضمن اینکه در آن شرایط و علیرغم تاکید آیتا... بروجردی بر کنارهگیری از مسائل سیاسی، جهت حفظ وحدت حوزه علمیه قم تحت زعامت مرجعیتی واحد، نهایت سعی خود را برای حفظ احترام و روشهای آیتا...بروجردی مبذول میداشتند، اما درعینحال بهدنبال برنامه درازمدت خویش جهت سامانیافتن حوزه علمیه قم در سال ۱۳۲۸ با همراهی برخی دیگر از مدرسین حوزه، طرح اصلاح حوزه را با هدف ایجاد نظم و تشکیلات، به آیتا... بروجردی ارائه کردند که به علت مخالفت برخی از اطرافیان ایشان، به انجام نرسید.
اما سؤال مهم که اغلب در ذهن برخی پرسشگران مطرح میشود، آن است که چرا امامخمینی(ره) در دوران حیات آیتا... بروجردی، نهضت خود را آغاز نکردند (چنانچه نخستین موضعگیریهای علنی سیاسی امام علیه رژیم شاه پس از وفات آیتا... بروجردی اعلام میشود). چرا علیرغم ناسازگاری برخی مواضع سیاسی و اجتماعی امامخمینی با آیتا... بروجردی، هیچگاه آن مواضع را آشکار نساختند.