Web Analytics Made Easy - Statcounter

بازخوانی تاثیر انقلاب اکتبر بر ایران در سمپوزیوم «ایران و انقلاب ۱۹۱۷؛ پیامدها و میراث انقلاب اکتبر بر دولت و جامعه ایرانی» از سوی انجمن ایرانی تاریخ روز چهارشنبه گذشته (۱۷ آبان ۹۶) در آرشیو ملی برگزار شد. ماهرخ ابراهیم‌پور

ایران آنلاین /  در این نشست علیرضا ملائی ‌توانی (رئیس پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، رضا بیگدلو (استادیار تاریخ پژوهشگاه مطالعات اجتماعی ناجا)، حسین زرینی (پژوهشگر حوزه قفقاز)، جواد مرشدلو (پژوهشگر حوزه روسیه و قفقاز)، نیره دلیر (دبیر انجمن علمی تاریخ) و حبیب‌الله اسماعیلی (پژوهشگر تاریخ و فرهنگ) در سخنانی به بیان تاثیرات این انقلاب بر ایران پرداختند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خاستگاه جریان فرهنگی چپ

رضا بیگدلو در سخنانی به تبیین خاستگاه جریان فرهنگی چپ پرداخت: «این جریان عمدتا برآمده از انقلاب اکتبر روسیه بود. انقلاب اکتبر روسیه بر مبنای اندیشه‌ کمونیستی در قرن بیستم در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جهان را دچار تحولی شگرف کرد و جریانی کلان در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پدید آورد که در بسیاری از مناطق جهان و از جمله ایران منشا اثرات عمده‌ای شد.»

وی افزود: «در این مقطع جریان فرهنگی به عنوان منظومه نسبتا منسجمی از ارزش‌ها، باورها، عقاید، سبک زندگی، هنر و اندیشه‌های سیاسی پذیرش اجتماعی می‌یابند و در مرتبه بعد به نیروهای اجتماعی تبدیل می‌شوند که به نوبه خود می‌توانند منشا تحولات اجتماعی و سیاسی در جامعه باشند. اندیشه برآمده از سوسیالیسم در ایران منجر به پیدایش یک جریان فرهنگی در عرصه‌هایی مانند موسیقی، هنر، سینما، تاریخ‌نگاری و... شد و آثاری را تولید و عرضه کرد که از سوی مخاطبان خاص خود به مصرف می‌رسید.»

این پژوهشگر تاریخ با اشاره به تاثیر اندیشه‌های چپ در ایران طی دو مرحله از آغاز تا کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ و از کودتای ۲۸ مرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی، این مراحل را این‌گونه تبیین کرد: «در مرحله نخست به طور کلی جریان‌های فرهنگی - سیاسی جدید در ایران همانند بسیاری از کشورهای دیگر عمدتا در برخورد با مدرنیته و اندیشه‌های اروپایی به وجود آمد که یکی از این اندیشه‌ها سوسیالیسم است. تاثیر این اندیشه را از دوره ناصری بر فکر و ذهن روشنفکران، نویسندگان و متفکران می‌بینیم که یکی از مشهورترین آن‌ها میرزا آقاخان کرمانی است.»

بیگدلو همچنین گسترش اندیشه‌های سوسیالیستی و شکل‌گیری گروه‌های مختلف سوسیال‌دموکرات در خاورمیانه را به طور کلی متاثر از روسیه و به ویژه قفقاز دانست: «گروه‌های متعدد سوسیالیستی در آنجا فعال بودند؛ در سال ۱۹۰۴ حزب سوسیال‌دموکرات قفقاز تاسیس شد و بلافاصله در سال ۱۹۰۵ گروه سوسیال‌دموکرات‌های ایرانی با نام همت شکل گرفت. در دوره انقلاب مشروطه اثرات و گسترش اندیشه‌های سوسیالیستی در داخل ایران بیشتر و بیشتر شد. در این میان محمدامین رسول‌زاده که از قفقاز می‌آمد در ارگان خود روزنامه «ایران نو»، بسیاری از مفاهیم و اصطلاحات کمونیسم را مطرح کرد؛ مطالبی که در نشریات دیگر آن دوره نیز کم‌و‌بیش به چشم می‌خورد.»

انقلاب اکتبر در یک ماه به ثمر نرسید

حسین زرینی، پژوهشگر حوزه قفقاز در ادامه این مراسم در سخنانی تحت عنوان «نگاهی به اقدامات ارتش سفید یا ضدانقلاب روس» اظهار داشت: «در بررسی تکاپوهای ارتش سفید به این نتیجه رسیدم که انقلاب اکتبر در یک ماه به ثمر نرسید؛ بلکه در پشت صحنه فعالیت‌هایی در جریان بوده است، از جمله اینکه ارتش سفید با حمایت‌های انگلیسی‌ها درصدد مقابله با انقلاب سرخ بود. انگلستان با حمایت‌های بی‌دریغ و مکرر از ارتش سفید دوست نداشت نهال سرخ کاشته‌شده، به ثمر برسد.»

 وی افزود: «انگلیس می‌کوشید با کمک ارتش سفید یا ضدانقلاب روسیه، نهال انقلاب سرخ را از ریشه برکند. از طرفی آندرو دنکین، رهبر شاخه‌ای از ارتش سفید به نام ارتش داوطلب، در عرصه حضور داشت. این ارتش اقداماتی برای مقابله با انقلاب سرخ انجام داد و در گام نخست یک حکومت در منطقه قفقاز با عنوان حکومت قفقاز و خزر به وجود آورد، در حالی که در روسیه انقلاب شده و حکومت در دست انقلابیون بود.»

این پژوهشگر حوزه قفقاز ادامه داد: «حکومت قفقاز و خزر که از سوی شاخه‌ای از ارتش سفید تشکیل شد، اقدام به چاپ اسکناس و توزیع آن میان آذربایجان، ارمنستان و گرجستان کرد و آن‌ها را به استفاده از این پول‌ها در داد‌و‌ستدهایشان واداشت. این در حالی بود که سه کشور آذربایجان، ارمنستان و گرجستان نیز دولت‌هایی به وجود آورده و بعد از مدت‌ها سایه تزارها را از سر خودشان دور می‌دیدند؛ این دولت‌ها به راحتی تن به حکومت قفقاز و خزر نمی‌دادند و می‌خواستند بر مبنای حکومت‌های خاص خود سرزمین‌های تحت اداره را بگردانند.»

به زعم زرینی، اوج موفقیت‌های ارتش سفید در سال ۱۹۱۹ بود، یعنی دو سال پس از انقلاب روسیه؛ چراکه آن‌ها در این سال توانستند تمام اوکراین را تصرف کنند، منطقه‌ای که تحت اختیار ارتش سرخ بود و تروتسکی با آن‌ها قراردادهایی داشت. ارتش سفید به دنبال تصرفاتش تا نزدیکی مسکو حرکت کرد؛ اما در نزدیکی مسکو، ارتش سرخ موفق شد آن‌ها را شکست دهد. اگر آن‌ها می‌توانستند مسکو را به تصرف خود درآورند بی‌تردید تاریخ روسیه مسیری متفاوت را می‌پیمود.

از انقلاب فرانسه تا انقلاب اکتبر

جواد مرشدلو، پژوهشگر حوزه قفقاز، سخنران دیگر این سمپوزیوم بود که مطالب خود را تحت عنوان «انقلاب اکتبر و چرخش راهبردی در مناسبات فکری» ارائه داد و در آغاز توجه مخاطبان را به انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر به عنوان نقاط عطف تاریخ غرب و شرق جلب کرد: «فاصله میان شکل‌گیری انقلاب فرانسه تا انقلاب اکتبر را باید بسیار مهم تلقی کرد، به عبارتی به همان میزان که می‌توان انقلاب اکتبر را طلوع یک خورشید در شرق و یا شکل‌گیری قبله‌ای شرقی برای روشنفکران و اندیشمندان دانست تا پیش از انقلاب اکتبر، انقلاب فرانسه مبنای یک درخشش فکری و پاریس، قبله روشنفکری در نظر گرفته می‌شد.»

مرشدلو سپس در تبیین نقاط افتراق و اشتراک این دو نقطه عطف گفت: «ایدئولوژی انقلاب فرانسه ماهیت سوسیالیستی و دموکراتیک‌لیبرال داشت، یعنی در واقع واجد این دو ایدئولوژی بود؛ اما در شرق شاهد جریان‌های روشنفکری به سمت اعلامیه حقوق بشر و شهروندی هستیم. از طرفی مضامین اعلامیه حقوق شهروندی سویه‌های چپ‌گرایانه داشت، مضامینی مانند مساوات و برابری برای نخستین بار مطرح شد و طبقات در فرانسه کنار رفت و یک نظام حقوق شهروندی شکل گرفت، یعنی همه در یک جایگاه طبقاتی به نام شهروند قرار گرفتند و این اتفاق بسیار مهمی بود، زیرا نظام طبقاتی را به چالش می‌کشید.»

به عقیده این پژوهشگر حوزه روسیه و قفقاز، روسیه جزو کشورهایی بود که ملت آن به شدت از انقلاب فرانسه تاثیر پذیرفت: «از دوره پطر کبیر به بعد دوره غرب‌گرایی است، به طوری که وقتی الکساندر یکم به عنوان تزار وارد پاریس شد، هویت اوراسیایی روسیه مجددا در حال شکل‌گیری بود، یعنی روسیه در میانه شرق و غرب. پطر کاملا گرایش به غرب داشت و انکار نمی‌کرد، در دربار کاترین دوم نیز تا حد زیادی گرایش به غرب‌گرایی و زبان فرانسه وجود داشت. این فضا به نوبه خود شاعران، نویسندگان، متفکران و هنرمندان و به طور عمومی فضای فرهنگ روسیه را متاثر کرد. اگرچه این سخن به معنای آن نیست که همه فضای فرهنگی روسیه را تحت تاثیر قرار داده بود بلکه در ذات فضای فرهنگی روسیه گرایش‌های نهیلیستی و... وجود داشت که کاراکترهای خاص خود را داشتند.»

گفتمان غالب مد نظر مرشدلو در این دوره روسیه اما گفتمان روشنگری بود که به زعم وی ما‌به‌ازای خود را در فضای فرهنگی قفقاز تعریف می‌کرد: «قفقار در کنار کلکته هندوستان و استانبول در عثمانی یکی از کانون‌های مهم و تاثیرگذار در شکل‌گیری اندیشه یا گفتمان روشنفکری در ایران معاصر به شمار می‌آید. به عبارتی در حالی که اندیشه فکری در کلکته به چاپ می‌رسید، در تفلیس نیز یک کانون روشنفکری روشنگرانه در حال شکل‌گیری بود که نماد بارز آن فتحعلی آخوندزاده است.»

مواجهه دومرحله‌ای انقلاب روسیه با ایران

نیره دلیر، دبیر انجمن علمی تاریخ، در ادامه این نشست با سخنانی تحت عنوان «سیاست و دیپلماسی ایران در قبال انقلاب فوریه و انقلاب اکتبر روسیه»، انقلاب دومرحله‌ای روسیه را مانعی در راه عملی شدن عهدنامه ۱۹۱۵ خواند: «یک سال پس از آغاز جنگ اول جهانی، در عهدنامه ۱۹۱۵ که بین دو دولت بریتانیا و روسیه تزاری منعقد شد، تمامیت ارضی و استقلال ایران به طور کامل نادیده گرفته شد، اما حوادثی رخ داد که هیچگاه این عهدنامه در محو کامل استقلال ایران به اجرا درنیامد. این حادثه، انقلاب روسیه بود که در یک سال دو انقلاب در ماه‌های فوریه و اکتبر را تجربه کرد. نابودی سیستم تزاری در طی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ در روسیه، این امید را در میان ایرانیان ایجاد کرد که این انقلاب بتواند سرآغاز تحولی جدید در راستای رهایی از سلطه استعمار تزاری باشد، اما دولت موقت پس از نخستین انقلاب سال ۱۹۱۷، با اعلام پیروی از سیاست خارجی تزارها ایران را ناامید کرد. برخلاف انتظار، دولت موقت انقلاب فوریه اعلام کرد که تغییری در سیاست خارجی خود اتخاذ نخواهد کرد و همچنان به عهدنامه دوره تزاری متعهد خواهد بود.»

تصمیمی که دیری نپایید؛ چراکه اندکی بعد دولت بلشویکی لنین با شعارهای تند انقلابی در ماه اکتبر همان سال، توانست دولت موقت را ساقط کند و دولت را به دست گیرد. «انقلاب دوم در ماه اکتبر با تغییراتی جدی در سیاست داخلی و خارجی نسبت به دولت موقت فوریه، درباره ایران نیز تصمیماتی جدید اتخاذ کرد.»

دبیر انجمن ایرانی تاریخ در ادامه با بیان اینکه با روی کار آمدن بلشویک‌ها تغییراتی اساسی در عرصه سیاست بین‌المللی رخ داد، به تبیین این تغییرات پرداخت: «آن‌ها حملات تندی را علیه کشورهای سرمایه‌داری آغاز کردند و با چرخش در اصول مارکسیست و اعلام سیاستی جدید از سوی لنین علاوه بر انقلاب کارگری درون کشورهای صنعتی، کوشیدند با کمک به مردم مستعمرات و شبه‌مستعمراتی چون هند و ایران قیام‌هایی را از سوی آن‌ها و از ناحیه بیرونی علیه کشورهای استعمارگر - که در این دوره مهمترین آن امپراتوری بریتانیا بود - ترتیب دهند و بدین‌گونه به جنگ همه‌جانبه با کاپیتالیسم دست یازیدند.»

چرا در روسیه انقلاب شد؟

دلیر در ادامه سخنان خود به چرایی شکل‌گیری انقلاب روسیه پرداخت: «جنگ اول جهانی اصلی‌ترین علت خارجی بروز انقلاب فوریه ۱۹۱۷ بود، هرچند علل و پیش‌زمینه‌های بسیاری در وقوع انقلاب نقش داشتند، اما اثرات مخرب این جنگ بزرگ که خارج از توان روسیه بود، مهمترین عامل تسریع انقلاب در این مقطع خاص بود. طولانی شدن جنگ و تلفات سنگین انسانی و مادی، نافرمانی نیروهای نظامی را در پی آورد تا جایی که تیپ یا هنگی که کاملا آماده جان‌فشانی در راه تزار باشد، پیدا نمی‌شد. این امر، مشکل بزرگ تزار بود.»

این پژوهشگر تاریخ معاصر سال‌های پایانی حکومت تزارها را چنین توصیف کرد: «رژیم تزار با سقوطی تمام‌عیار از جنگ گرفته تا اداره روستاها روبه‌رو شده بود. سه سال جنگ چنان فشاری بر بودجه روسیه وارد آورده بود که با وجود کمک‌های اقتصادی متفقین، قیمت‌ها همچنان بالا می‌رفت و کالاها کمیاب می‌شد. این مسائل آشکارترین عوامل تشنج عمومی به شمار می‌آمد. پنج میلیون سرباز روسی حاضر در جبهه‌ها، تجهیزات کامل نداشتند و مواد غذایی مناسب به دستشان نمی‌رسید. نحوه نامساعد اداره جنگ، نفرت فزاینده عمومی نسبت به جنگ در میان توده‌های کارگران و دهقانان، فشارهای روزافزون بر سربازان در سنگرها، ناهنجاری‌های اقتصادی، تب‌و‌تاب درون اقشار روشنفکر و خرده‌بورژوا، سرنگونی استبداد و تحول در پیش را روز‌به‌روز نزدیکتر می‌کرد.»

مواجهه ایران با انقلاب روسیه

به عقیده دلیر مواجهه ایران با انقلاب اکتبر و روی کار آمدن بلشویک‌ها در مرحله نخست تحت تاثیر دخالت‌های انگلیس قرار گرفت: «پس از روی کار آمدن بلشویک‌ها و برکناری اعضای دولت موقت در طی انقلاب اکتبر، انگلیسی‌ها که در این دوران بدون رقیب در ایران میدان‌داری می‌کردند، از ترس انتشار افکار انقلابی روس‌ها در لشکر قزاق‌های ایران و ایجاد تشنج در اوضاع ایران، تصمیم به برکناری سرهنگ کلرژه - هواخواه حکومت انقلابی روسیه - گرفتند. از این رو، با کمک سرهنگ استاروسلسکی، از ضدانقلابیون روس، کلرژه را بازداشت و استاروسلسکی فرمانده بریگارد قزاق ایران شد.»

مرحله دوم این مواجهه اما از نقطه‌ای آغاز شد که دولت بلشویکی درصدد فراهم آوردن مقدمات رابطه با دولت ایران برآمد: «مهمترین دلیل روس‌ها برای برقراری روابط با دولت ایران را می‌توان در نیاز انقلابیون برای به رسمیت شناخته شدن در عرصه بین‌المللی به عنوان یک دولت دانست. ایران به عنوان همسایه روس‌ها با مناسبات دیرینه اقتصادی و سیاسی می‌توانست به عنوان نخستین کشوری که دولت بلشویکی را به رسمیت شناخته است، مطرح شود. این امر آغازی مجدد بر ورود روس‌ها به ایران و تلاش در رقابت با انگلیسی‌ها بود. بلشویک‌ها برای کاهش نفوذ آن‌ها، طرح‌ها و سیاست‌های جدید را در ایران آغاز کردند.»

بحران به رسمیت شناختن دولت روسیه

علیرضا ملائی ‌توانی، رئیس پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز در این نشست، در سخنانی با موضوع «انقلاب روسیه و سرنوشت بریگاد قزاق»، به بحران سیاست خارجی ایران در هنگامه انقلاب اکتبر اشاره کرد و آن به رسمیت شناختن دولت روسیه بود: «سخن این بود که آیا باید دولت روسیه را به رسمیت بشناسیم یا خیر؟ در این میان وقتی به آثار آن دوره رجوع می‌کنید، می‌بینید وقتی که نمایندگان دولت انقلابی به ایران می‌آمدند، واکنش‌های خیلی بدی نسبت به آن‌ها صورت گرفت؛ به رغم اینکه جامعه روشنفکری ایران از این سفرا استقبال کرد اما جامعه سیاسی و بسیاری نخبگان از این فضا پشتیبانی نکردند. این پرسش پیش می‌آید که چرا چنین وضعیتی رخ می‌دهد، چرا ما نسبت به نمایندگان دولت انقلابی روسیه در ایران بی‌مهری می‌کردیم؟ علت آن است که هنوز دولت انقلابی روسیه ثبات پیدا نکرده بود و در یک وضعیت کاملا بحرانی قرار داشت، نیروی انقلابی و ضدانقلاب به شدت با هم می‌جنگیدند و اتفاقا جنگ‌های خونینی در حوالی مرزهای ایران رخ داده بود! از طرفی بخشی از نیروهای بریتانیا نیز در کنار نیروهای روسی در حال مبارزه بودند. طبیعتا در چنین وضعیتی ایران نمی‌توانست دولت انقلابی را به رسمیت بشناسند؛ چراکه سرنوشت آن کاملا مبهم بود.»

آخرین پرده گسست در جهان ایرانی

حبیب‌الله اسماعیلی، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ در سخنانی با عنوان «آخرین پرده گسست در جهان ایرانی، پیامدهای انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷» انقلاب روسیه را فصلی نو در گسست ایران از آسیای مرکزی دانست: «انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ و به دنبال آن سقوط امارت بخارا در سال ۱۹۲۰،‌‌ در گسست تاریخی ما و آسیای مرکزی فصلی نو گشود. بر خلاف ادعای کسانی که جدایی ما و آسیای مرکزی را به ۷۰ سال حاکمیت سوسیالیسم و به موضوع تغییر خط محدود می‌کنند، به نظر می‌رسد فراتر از این علل نزدیک، باید به علل و زمینه‌های دور نیز توجه شود تا زمینه شکل‌گیری فهمی واقع‌بینانه‌ و موثر در ایجاد مناسباتی سودمند برای همه طرف‌ها حاصل شود.»

وی سپس با ذکر پیشینه‌ای از تاریخ مراودات میان ایران با کشورهای آسیای مرکزی، به جست‌و‌جوی ریشه‌های این گسست نه در انقلاب روسیه که در جنبش‌های چپ‌گرای پیش از آن در آسیای مرکزی پرداخت: «قبل از وقوع انقلاب اکتبر، چپ‌گرایان جنبش روشنفکری جدید در امارت بخارا، در فاصله کوتاه نیمه دوم قرن ۱۹ تا دو دهه ابتدای قرن ۲۰ با سرعتی عجیب از فرایند پان‌اسلامیسم و پان‌ترکیسم متاثر از غازان و عثمانی عبور کردند و به عصر سوسیالیسم انقلابی روسی وارد شدند. این میراث در دو جلوه ناسیونالیسم ازبکی و متعاقبا ناسیونالیسم تاجیکی با سوسیالیسم درآمیخت و در عمل به خلق ملت‌هایی جدید یاری رساند.»

وی در پایان در اثبات سخنان خود به برخی نشریاتی که توسط روشنفکران جدیدیه این دوره منتشر می‌شد، اشاره کرد: «روشنفکران جدیدیه در این دوره برای بیان افکار خود نشریات متعددی منتشر می‌کردند. برخی از این نشریات، مانند هفته‌نامه «آیینه» دوزبانه (فارسی تاجیکی و ازبکی) بودند و برخی نیز مانند «شعله انقلاب» که موضوع سخن ماست تک‌زبانه و ‌به فارسی تاجیکی منتشر می‌شدند. شعله انقلاب را سید رضا علیزاده (۱۹۴۵-۱۸۸۷) بعد از سقوط امارت بخارا منتشر ‌کرد... ناگفته نماند که علیزاده نیز از تصفیه‌های استالینی جان سالم به در نبرد و در ۱۹۴۵ در زندان جان باخت. شعله انقلاب با اینکه ارگان رسمی فرقه اشتراکیون بخارا بود، از همان ابتدا با اتهامات دو گروه مواجه شد. علیزاده آن‌ها را ازبک‌ها و ازبک‌نمایان تاجیک‌تبار می‌نامید که فارسی تاجیکی را نه زبانی بومی که وارداتی و متعلق به ایرانیان مهاجر می‌دانستند.»/ تاریخ ایرانی

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۵۷۸۰۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک پژوهشگر : نتانیاهو بقای اسرائیل را به خطر می اندازد/ شکست او در طول جنگ تصادفی نیست؛ این میوه تلخ چندین سال سیاست های فاجعه بار است

یووال نوح هراری پژوهشگر، نویسنده و مقاله‌نویس مشهور صهیونیست نوشته است: فاجعه انسانی در غزه و وخامت اوضاع در کرانه باختری، هرج‌ومرج منطقه‌ای را شعله‌ور می‌کند، اتحاد ما با دموکراسی‌های غربی را تضعیف می‌کند و همکاری کشورهایی مانند مصر، اردن و عربستان سعودی با ما را سخت‌تر می‌کند. اکثر اسرائیلی‌ها اکنون توجه خود را به تهران معطوف کرده‌اند، اما حتی قبل از حمله ایران، ما ترجیح دادیم چشم‌های خود را بر آنچه در غزه و کرانه باختری رخ می‌دهد ببندیم. اما اگر رفتار خود را در قبال فلسطینی ها تغییر ندهیم، غرور و انتقام جویی ما یک بلای تاریخی را بر سر ما خواهد آورد.

به گزارش جماران؛ یووال نوح هراری پژوهشگر، نویسنده و مقاله‌نویس مشهور صهیونیست که در ایران هم با دو کتاب «انسان خردمند» و «انسان خداگونه» شناخته می شود، در جدیدترین یادداشت خود به انتقاد از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی پرداخته است:

در روزهای آینده اسرائیل باید تصمیمات سیاسی تاریخی اتخاذ کند، تصمیماتی که می تواند سرنوشت خود و کل منطقه را برای نسل های آینده رقم بزند. متأسفانه بنیامین نتانیاهو و شرکای سیاسی او بارها ثابت کرده اند که برای اتخاذ چنین تصمیماتی مناسب نیستند. سیاست هایی که آنها سال ها دنبال کردند، اسرائیل را به مرز نابودی رساند. آنها تاکنون هیچ پشیمانی از اشتباهات گذشته خود نشان نداده اند و تمایلی به تغییر جهت نداشته اند. اگر آنها به سیاست گذاری ادامه دهند، ما و کل خاورمیانه را به سمت نابودی خواهند برد. به جای عجله در جنگ جدید با ایران، ابتدا باید از شکست های اسرائیل در شش ماه جنگ گذشته درس بگیریم.

جنگ وسیله ای نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی است و یک معیار کلیدی برای سنجش موفقیت در جنگ وجود دارد: آیا اهداف سیاسی محقق شد؟ پس از کشتار هولناک 7 اکتبر، اسرائیل نیاز به آزادسازی گروگان ها و خلع سلاح حماس داشت، اما اینها نباید تنها اهدافش می بود.

با توجه به تهدید موجودی که ایران و عوامل هرج و مرج آن برای اسرائیل ایجاد می کند، اسرائیل همچنین نیاز به تعمیق اتحاد خود با دموکراسی های غربی، تقویت همکاری با نیروهای میانه رو عربی و تلاش برای ایجاد یک نظم منطقه ای با ثبات داشت. با این حال، دولت نتانیاهو همه این اهداف را نادیده گرفت و در عوض بر انتقام تمرکز کرد. این کشور نتوانسته است همه گروگان ها را آزاد کند و حماس را خلع سلاح نکرده است. بدتر از آن، این یک فاجعه انسانی عمده بر 2.3 میلیون فلسطینی در نوار غزه وارد کرد و در نتیجه پایه های اخلاقی و ژئوپلیتیکی موجودیت اسرائیل را تضعیف کرد.

فاجعه انسانی در غزه و وخامت اوضاع در کرانه باختری، هرج‌ومرج منطقه‌ای را شعله‌ور می‌کند، اتحاد ما با دموکراسی‌های غربی را تضعیف می‌کند و همکاری کشورهایی مانند مصر، اردن و عربستان سعودی با ما را سخت‌تر می‌کند. اکثر اسرائیلی‌ها اکنون توجه خود را به تهران معطوف کرده‌اند، اما حتی قبل از حمله ایران، ما ترجیح دادیم چشم‌های خود را بر آنچه در غزه و کرانه باختری رخ می‌دهد ببندیم. اما اگر رفتار خود را در قبال فلسطینی ها تغییر ندهیم، غرور و انتقام جویی ما یک بلای تاریخی را بر سر ما خواهد آورد.

پس از شش ماه جنگ، بسیاری از گروگان‌ها هنوز در اسارت هستند و حماس همچنان روی پای خود است، اما نوار غزه ویران شده است، هزاران نفر از مردم آن کشته شده‌اند و اکثر جمعیت آن اکنون پناهندگان گرسنه هستند. همراه با غزه، جایگاه بین المللی اسرائیل نیز ویران شده است و ما اکنون حتی توسط بسیاری از دوستان سابق خود منفور و طرد شده ایم.

اگر جنگی همه جانبه با ایران و نیروهای نیابتی آن آغاز شود، اسرائیل تا چه حد می‌تواند روی ایالات متحده، دموکراسی‌های غربی و کشورهای میانه‌رو عرب حساب کند که خود را برای ما به خطر بیاندازند و کمک‌های نظامی و دیپلماتیک حیاتی به ما ارائه کنند؟ حتی اگر از چنین جنگی جلوگیری شود، اسرائیل تا کی می‌تواند به عنوان یک کشور منفور زنده بماند؟ ما منابع کافی روسیه را نداریم. بدون پیوندهای تجاری، علمی و فرهنگی با سایر نقاط جهان و بدون اسلحه و پول آمریکایی، خوش بینانه ترین سناریو برای اسرائیل تبدیل شدن به کره شمالی خاورمیانه است.

بسیاری از شهروندان اسرائیلی آنچه را که در حال رخ دادن است، و همچنین دلایلی را که ما در اینجا می یابیم، انکار یا سرکوب می کنند. به ویژه، بسیاری شدت بحران انسانی در غزه را انکار می کنند - به همین دلیل است که آنها نمی توانند شدت بحران دیپلماتیکی را که ما با آن روبرو هستیم درک کنند. هنگامی که آنها با گزارش هایی در مورد ویرانی، کشتار و گرسنگی در غزه مواجه می شوند، ادعا می کنند که این اخبار جعلی است یا برای رفتار اسرائیل توجیه اخلاقی و نظامی پیدا می کنند.

کسانی که عجله دارند یهودی ستیزی را مسئول همه مشکلات ما بدانند، باید هفته های اول جنگ را به یاد بیاورند، زمانی که اسرائیل از حمایت بین المللی بی سابقه ای برخوردار بود. رئیس‌جمهور آمریکا، رئیس‌جمهور فرانسه، صدراعظم آلمان، نخست‌وزیر بریتانیا و فهرست بلندبالایی از نخست‌وزیر، وزیران خارجه و دیگر مقامات بلندپایه از اسرائیل بازدید کردند و حمایت خود را از آن در مبارزه برای شکست و خلع سلاح حماس اعلام کردند. کمک های بین المللی هم به شکل تسلیحات و هم به شکل کلمات بود. مقادیر زیادی تجهیزات نظامی به اسرائیل فرستاده شد. برای مثال صادرات تسلیحات از آلمان به اسرائیل 10 برابر شد. بدون آن تجهیزات، ما نمی‌توانستیم جنگ غزه و لبنان را به راه بیندازیم و برای درگیری با ایران و دیگر نیروهای نیابتی‌اش آماده شویم.

در همین حال، در آب‌های دریای سرخ و اقیانوس هند، یک ناوگان بین‌المللی برای مبارزه با حوثی‌ها و باز نگه داشتن مسیر تجاری منتهی به ایلات و کانال سوئز گرد هم آمدند.

با اهمیتی برابر، در بیشتر جنگ‌های قبلی، اسرائیل مجبور به جنگیدن با زمان هم بود، زیرا متحدانش آن را مجبور می‌کردند ظرف چند روز یا چند هفته با آتش‌بس موافقت کند. اما با توجه به ماهیت جنایت‌بار حماس، این بار متحدانش به اسرائیل برای فتح غزه، آزادسازی گروگان‌های اسرائیلی، تغییر وضعیت باریکه بر اساس بهترین قضاوت اسرائیل و ایجاد نظمی جدید در منطقه، اختیار دادند.

اما دولت نتانیاهو این فرصت تاریخی را هدر داد و همچنین شجاعت و فداکاری سربازان نیروهای دفاعی اسرائیل را هم پایمال کرد. دولت نتانیاهو نتوانست از پیروزی های خود در میدان نبرد برای دستیابی به توافق بر سر آزادی همه گروگان ها و پیشبرد نظم سیاسی جایگزین در غزه استفاده کند. در عوض، تصمیم گرفت آگاهانه یک فاجعه انسانی غیرضروری را به غزه وارد کند - و با انجام این کار، یک فاجعه سیاسی غیرضروری را به اسرائیل وارد کرد. متحدان ما یکی یکی از آنچه در غزه می گذرد وحشت زده شده اند و یکی یکی خواستار آتش بس فوری و حتی تحریم تسلیحاتی اسرائیل هستند. کشورهای عربی میانه‌رو که منافعشان با منافع ما همخوانی دارد و از ایران، حزب‌الله و حماس می‌ترسند، همکاری با ما را در حالی که غزه را ویران می‌کنیم، مشکل یافتند.

دولت نتانیاهو توانسته است حتی روابط ما با ایالات متحده را از مسیر خود خارج کند، گویی ما منبع جایگزینی برای تسلیحات و حمایت دیپلماتیک داریم. نسل‌های جوان در ایالات متحده و در سراسر جهان اکنون اسرائیل را کشوری نژادپرست و خشن می‌دانند که میلیون‌ها نفر را از خانه‌هایشان اخراج می‌کند، کل جمعیت را گرسنگی می‌دهد و هزاران غیرنظامی را بدون دلیلی بهتر از انتقام می‌کشد. نتایج نه تنها در روزها و ماه‌های آینده، بلکه برای دهه‌ها در آینده محسوس خواهد بود. حتی در بدترین لحظات 7 اکتبر، حماس به شکست اسرائیل نزدیک نبود. اما سیاست ویرانگر دولت نتانیاهو پس از 7 اکتبر، اسرائیل را در خطر وجودی قرار داده است.

سندرم سامسون

شکست دولت نتانیاهو در طول جنگ تصادفی نیست. این میوه تلخ چندین سال سیاست های فاجعه بار است. تصمیم برای تحمیل یک فاجعه انسانی به غزه ناشی از ترکیبی از سه عامل بلندمدت بود: عدم حساسیت به ارزش جان فلسطینی ها. عدم حساسیت نسبت به جایگاه بین المللی اسرائیل؛ و اولویت‌هایی را نادیده گرفت که نیازهای امنیتی واقعی اسرائیل را نادیده گرفت.

نتانیاهو و شرکای سیاسی‌اش برای سال‌ها جهان‌بینی نژادپرستانه‌ای را پرورش دادند که بسیاری از اسرائیلی‌ها را به بی‌اعتنایی به ارزش زندگی فلسطینی‌ها عادت داد. یک خط مستقیم از قتل عام هاوارا در فوریه 2023 به تراژدی انسانی کنونی در غزه منتهی شد. در 26 فوریه 2023، دو شهرک نشین اسرائیلی در حالی که از شهرک هاوارا در کرانه باختری در حال رانندگی بودند به قتل رسیدند.

برای انتقام، گروهی از شهرک نشینان خانه ها، مغازه ها و خودروها را در هوارا به آتش کشیدند و ده ها غیرنظامی بی گناه فلسطینی را مجروح کردند، در حالی که نیروهای امنیتی اسرائیل هیچ کاری یا کم کاری برای جلوگیری از خشم انجام دادند. کسانی که به سوزاندن کل شهر برای انتقام قتل دو اسرائیلی عادت کرده بودند، بدیهی می دانستند که ویران کردن کل نوار غزه برای انتقام جنایات 7 اکتبر قابل قبول است.

شکی نیست که حماس یک سازمان قاتل است که در 7 اکتبر مرتکب جنایات فجیعی شد. اما اسرائیل باید یک کشور دموکراتیک باشد، که حتی در صورت مواجهه با چنین جنایاتی همچنان به قوانین بین‌المللی احترام می‌گذارد، از حقوق اولیه بشر محافظت می‌کند و استانداردهای اخلاقی جهانی را رعایت می‌کند. به همین دلیل است که کشورهایی مانند ایالات متحده، آلمان و انگلیس پس از 7 اکتبر در کنار ما ایستادند. البته، کشورهای دموکراتیک حق دارند و نه وظیفه دفاع از خود را و در جنگ گاهی اوقات انجام اقدامات بسیار خشونت آمیز برای دستیابی به اهداف سیاسی حیاتی ضروری است. با این حال، به نظر می رسد که بسیاری از اقدامات اسرائیل پس از 7 اکتبر با انگیزه عطش انتقام یا بدتر از آن، امید به خروج دائمی صدها هزار فلسطینی از غزه بوده است.

برای سال‌ها، نتانیاهو و متحدانش جهان‌بینی غرورآفرینی را پرورش دادند که بسیاری از اسرائیلی‌ها را به کم‌اهمیت جلوه دادن اهمیت روابط ما با دموکراسی‌های غربی عادت داد. در یکی از کمپین‌های انتخاباتی اخیر، پوسترهای بزرگ کنار جاده‌ای او را «یک رهبر از لیگی متفاوت» نشان داده بودند در حالیکه نتانیاهو را در حال لبخند زدن و دست دادن با ولادیمیر پوتین نشان می‌داد. وقتی ابرقدرت اسرائیل دوستان جدیدی در مسکو و بوداپست دارد، چه کسی به واشنگتن و برلین نیاز دارد؟ و اگر پوتین دوست جدید ماست، چرا مانند پوتین رفتار نکنیم؟ حتی امروز اسرائیلی‌هایی هستند که با حسرت به نحوه رفتار پوتین می‌نگرند - مثلاً گوش تروریست‌ها را می‌برند - و فکر می‌کنند اسرائیل باید از او بیاموزد.

می گویند، پس از 7 اکتبر پوتین از پشت به نتانیاهو خنجر زد و ویکتور اوربان وقت دیدار به او نداد و این لیبرال ها در واشنگتن و برلین بودند که به کمک اسرائیل شتافتند. اما شاید از روی اینرسی محض، نتانیاهو مدام دست هایی را که به ما غذا می دهند گاز می گیرد. عمیق تر شدن انزوای بین المللی اسرائیل، و نفرتی که نسبت به اسرائیل در میان دانشگاهیان، هنرمندان و جوانان ابراز می شود، نه تنها محصول تبلیغات حماس است، بلکه محصول اولویت های انحرافی نتانیاهو در 15 سال گذشته است.

برای سال‌ها، نتانیاهو و شرکای سیاسی‌اش برنامه‌ای را شکل دادند که نه تنها اهمیت اتحاد ما با دموکراسی‌های غربی، بلکه عمیق‌ترین نیازهای امنیتی اسرائیل را نیز نادیده می‌گرفت. در مورد آنچه منجر به فاجعه 7 اکتبر شد، مطالب زیادی نوشته شده است و خیلی بیشتر نوشته خواهد شد. بدون شک یک نخست وزیر را نمی توان در قبال هر جزئیات کوچکی مسئول دانست. اما یک نخست وزیر مسئول مهم ترین چیز است - شکل دادن به اولویت های کشور. و اولویت های انتخابی نتانیاهو فاجعه آمیز بود. او و شرکایش ترجیح دادند به جای تامین امنیت مرزهایمان اشغالگری را تحکیم بخشند، به طوری که همان رهبر که سال ها ثابت کرده بود قادر به تخلیه یک شهرک غیرقانونی اسرائیل در اراضی اشغالی نیست، در یک روز موفق شد شهرک های اسرائیلی سدروت در جنوب و کریات شمونا در شمال را با ده‌ها هزار نفر ساکن تخلیه کند.

بدتر از آن، زمانی که نتانیاهو آخرین دولت خود را تشکیل داد، باید تصمیم می گرفت که کدامیک از مشکلات اسرائیل را باید متمرکز کند. آیا اسرائیل باید مبارزه با حماس، حزب الله یا ایران را در اولویت قرار دهد؟ نتانیاهو پس از تفکر بسیار تصمیم گرفت تا با دادگاه عالی مبارزه کند. اگر دولت نتانیاهو بین ژانویه تا اکتبر 2023، یک چهارم توجه خود را به جای مبارزه با دادگاه عالی صرف حماس می‌کرد، از فاجعه 7 اکتبر جلوگیری شده بود.

هنگامی که پس از 7 اکتبر، نتانیاهو باید در مورد اهداف جنگ تصمیم می گرفت، جای تعجب نیست که امنیت دوباره در لیست اولویت ها بسیار پایین قرار گرفت. واضح است که اسرائیل برای خلع سلاح حماس باید وارد غزه می شد. اما هدف درازمدت جنگ باید ایجاد یک نظم منطقه‌ای باثبات بود که اسرائیلی‌ها را برای سال‌ها امن نگه دارد. چنین نظمی تنها با تقویت اتحاد بین اسرائیل و دموکراسی های غربی و تعمیق همکاری با نیروهای میانه رو عرب می تواند ایجاد شود. هدف جنگی که نتانیاهو انتخاب کرد، به جای پرورش این اتحادها و مشارکت ها، انتقام کورکورانه بود. مانند سامسون بی چشم در کتاب قضات کتاب مقدس، نتانیاهو تصمیم گرفت تا سقف غزه را بر سر همه - فلسطینی ها و اسرائیلی ها - فرو بریزد تا انتقام بگیرد.

اسرائیلی ها کتاب مقدس خود را به خوبی می شناسند و داستان های آن را دوست دارند. چطور شد که بعد از 7 اکتبر، سامسون را فراموش کردیم؟ او داستان یک قهرمان یهودی است که به غزه ربوده شد، جایی که او در اسارت تاریک توسط فلسطینیان نگهداری شد و به شدت شکنجه شد. چرا سامسون بعد از 7 اکتبر به نماد تبدیل نشد؟ چرا تصویر او را در همه جا، روی استیکرها، گرافیتی ها و میم های اینترنتی نمی بینیم؟

پاسخ این است که پیام سامسون خیلی ترسناک است. سامسون گفت: «اجازه دارم انتقام بگیرم و جانم به همراه فلسطینیان هلاک کنم.» از 7 اکتبر، ما آنقدر به سامسون شباهت داریم - غرور، کوری، انتقام، خودکشی - که خیلی وحشتناک است که به خاطر بیاوریم قهرمان بیهوده‌ای که اجازه داده روح خود را از بین ببرد به جای آنکه با فلسطینی‌ها کنار بیاید.

محفظه اکو

پس از 7 اکتبر، مبارزه و شکست حماس ضروری بود، اما این امر حتی بدون کشتن این همه غیرنظامی بی گناه و بدون گرسنگی دادن به مردم غیرنظامی می توانست انجام شود. ارتش اسرائیل پیروزی های زیادی در میدان های نبرد به دست آورده است و کنترل اکثر مناطق نوار غزه و مسیرهای منتهی به آن را تحت کنترل خود درآورد. حتی اگر در بحبوحه نبرد گاهی اوقات جدا کردن غیرنظامیان از جنگجویان دشوار است، چه چیزی مانع از سرازیر شدن کمک‌های اسرائیلی به غزه شد؟

برخی استدلال می کنند که توزیع ناکارآمد در غزه و دزدی توسط عوامل حماس، چیزی است که منجر به تصاویر کودکان گرسنه و هزاران نفر از مردم ناامید شده است که به کامیون های کمک هجوم می آورند. حتی اگر این مشکلات واقعی باشد، اسرائیل می‌توانست آنقدر غذا، دارو و سایر تدارکات را به غزه وارد کند که هیچ مقیاسی از سوء مدیریت یا دزدی منجر به گرسنگی نشود. بالاخره دزدها با ذخایر مواد غذایی غیر از فروش آن به مردم چه کار می توانند بکنند؟

برعکس، اگر اسرائیل برای رساندن کمک های کافی به غزه مشکل داشت و از آنجایی که مصر و سایر کشورها از پذیرایی از آوارگان فلسطینی خودداری می کردند، اسرائیل می توانست پناهگاه های امنی برای غیرنظامیان فلسطینی در خاک اسرائیل در نزدیکی مرز مصر، در جنوب نوار، ایجاد کند. صدها هزار زن، کودک، سالخورده و پناهنده بیمار از غزه می توانستند در این مناطق امن پناه بگیرند. در آنجا، اسرائیل می‌توانست مطمئن شود که آوارگان تمام نیازهای اولیه را دریافت می‌کنند تا زمانی که جنگ در غزه ادامه دارد از حملات محافظت می‌شوند.

این ایده قبلاً در روزهای اول جنگ توسط بنی موریس، بنجامین زی کیدار و چندین دانشگاه برجسته اسرائیلی که خطرات پیش رو را پیش بینی کرده بودند، مطرح شد. چنین اقدامی تعهدات اخلاقی اسرائیل را برآورده می‌کرد، تأیید بین‌المللی را به دست می‌آورد و همزمان ارتش اسرائیل را قادر می‌ساخت تا با سهولت بیشتری در داخل غزه عمل کند. هنوز هم برای اجرای چنین طرحی دیر نیست.

نتانیاهو همچنان به اسرائیل وعده "پیروزی کامل" می دهد، اما حقیقت این است که ما یک قدم با شکست کامل فاصله داریم. هر آنچه که می‌توانست از طریق جنگ به دست آید - بازسازی اعتماد داخلی به ارتش اسرائیل پس از ناکامی 7 اکتبر، بازسازی بازدارندگی اسرائیل در خارج از کشور، و از بین بردن بیشتر قابلیت‌های نظامی حماس دیگر به دست آمده‌اند و ادامه جنگ چیزی بیشتر به دست نمی‌آورد. این توهم خطرناکی است که باور کنیم یک پیروزی دیگر، در رفح، باعث فروپاشی حماس، آزادی همه گروگان ها و تسلیم شدن دشمنان متعدد اسرائیل می شود. هر روز جنگ اضافی فقط در خدمت اهداف حماس و ایران است و انزوای بین المللی اسرائیل را تشدید خواهد کرد.

بخش بزرگی از مردم اسرائیل نسبت به آنچه در حال وقوع است کور هستند. برای بسیاری از اسرائیلی‌ها، زمان در شش ماه پیش متوقف شده است. هنوز رسانه‌های ما هر روز پر از به‌روزرسانی‌های مربوط به ۷ اکتبر ۲۰۲۳ است، ظاهراً بدون توجه به اینکه در حال حاضر آوریل ۲۰۲۴ است. البته مهم است که به یاد داشته باشیم و بررسی کنیم که در آن شنبه نفرین شده در اسرائیل چه اتفاقی افتاد، اما همچنین مهم است که بدانیم در حال حاضر در غزه چه اتفاقی در حال افتادن است.

تمام جهان تصاویر وحشتناکی را می‌بیند که از این نوار بیرون می‌آید، اما بسیاری از شهروندان اسرائیلی یا جرأت نمی کنند نگاه کنند یا همه این تصاویر را تبلیغات فریبکارانه می دانند. کوری افکار عمومی به دولت دست آزاد داده تا به ولگردی و ویرانی خود ادامه دهد، که نه تنها غزه، بلکه آنچه را که از جایگاه بین المللی و قطب نما اخلاقی اسرائیل باقی مانده است، ویران کند. چگونه می توانیم محفظه اکو را که ما را به دام انداخته بشکنیم و ببینیم واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟

صدای الهی

در تاریخ، گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که کل جمعیت در یک اتاقک پژواک گیر کرده و ارتباط خود را با واقعیت از دست داده‌اند. این امر به ویژه در طول جنگ ها اتفاق می افتد. برای مثال، در اوایل آگوست 1945، زمانی که ژاپن منزوی در آستانه شکست قرار گرفت، ژاپنی ها برای پیروزی که دولت و رسانه ها به آنها وعده داده بودند به مبارزه ادامه می‌دادند. ژاپنی‌هایی که جرأت می‌کردند غیر از این فکر کنند، به‌عنوان شکست‌خواه محاکمه و به شدت مجازات می‌شدند و گاهی هم اعدام شدند.

آنچه اتاق پژواک ژاپن را شکست، دو بمب اتمی بود – یکی در هیروشیما در 6 اوت، دیگری در ناکازاکی در 9 اوت. در واقع، حتی بمب‌های اتمی نیز کافی نبودند. دخالت الهی هم لازم بود. برای یک هفته دیگر، شهروندان ژاپنی به پیروزی ایمان داشتند، تا اینکه در 15 اوت 1945، رادیوهای خود را روشن کردند و صدای الهی را شنیدند که با آنها صحبت می‌کرد.

برای بسیاری از ژاپنی ها، امپراتور هیروهیتو یک خدای زنده بود. تا به حال، او هرگز مستقیماً با آنها صحبت نکرده بود. هیچ فردی خارج از حلقه داخلی او و بالاترین مقامات ژاپنی اجازه شنیدن صدای خداوندگار هیروهیتو را نداشت. اما یک هفته پس از هیروشیما و ناکازاکی، دولت ژاپن متوجه شد که هیچ جایگزینی برای تسلیم شدن ندارد. دولت که قبلا به شهروندانش وعده پیروزی داده بود، می ترسید که تغییر ناگهانی در سیاست را درک نکنند و نپذیرند. حتی بمب های اتمی هم نتوانستند آن را توضیح دهند. بنابراین خدای ژاپنی برای مداخله فراخوانده شد.

امپراطور الهی در برنامه تاریخی خود توضیح داد: «علیرغم بهترین کاری که توسط همه انجام شده است، وضعیت جنگ لزوماً به نفع ژاپن نیست، در حالی که روندهای عمومی جهان همه بر خلاف منافع او بوده است ... [بنابراین] ما تصمیم گرفته ایم که راه را برای یک صلح بزرگ هموار کنیم... با تحمل غیرقابل تحمل ها و رنج هایی که تحمل ناپذیر است."

اسرائیل 2024 البته ژاپن اوت 1945 نیست. اسرائیل به دنبال تسخیر نیمی از جهان نبود و میلیون ها نفر را نکشته است. اسرائیل همچنان از برتری نظامی محلی برخوردار است و انزوای بین المللی آن کامل نیست. مهمتر از همه، در منطقه ما سلاح های هسته ای هنوز مورد استفاده قرار نگرفته است و هنوز زمان برای جلوگیری از هیروشیما در خاورمیانه وجود دارد. اما با وجود همه این تفاوت های بزرگ، یک نقطه شباهت نیز وجود دارد. مانند ژاپنی‌ها در سال 1945، بسیاری از اسرائیلی‌ها در سال 2024 در یک اتاقک پژواک گرفتار شده‌اند که به آنها وعده پیروزی می‌دهد، حتی زمانی که ما در آستانه شکست هستیم. چگونه این محفظه اکو را بشکنیم؟ عاقلانه نیست که منتظر بمب اتم باشیم یا خدا در رادیو صحبت کند.

دولت نتانیاهو که تا این حد شکست خورده، بالاخره باید مسئولیت آن را بپذیرد. این دولت نتانیاهو است که دستور کار فاجعه باری را که ما را به اینجا رساند، اتخاذ کرد و این دولت است که سیاست انتقام‌جویی و خودکشی شبیه سامسون را در پیش گرفت. وای بر ما اگر همین سامسونها اکنون اجازه داشته باشند که مهمترین تصمیمات استراتژیک و سیاسی در تاریخ اسرائیل را بگیرند.

این دولت به جایی رسیده است که باید تحمل ناپذیری را تحمل کند، شکست را بپذیرد و بلافاصله استعفا دهد تا شخص دیگری صفحه جدیدی باز کند. ایجاد یک دولت جدید حیاتی است، دولتی که با قطب‌نمای اخلاقی متفاوت هدایت شود، به بحران انسانی در غزه پایان دهد و شروع به بازسازی جایگاه بین‌المللی ما کند. اگر سیاست خود را در قبال فلسطینی ها تغییر ندهیم، تنها با ایران روبرو می شویم و عاقبت ما مانند سامسون خواهد بود که با خشم ناتوان خانه را بر سر همه فرو ریخت.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • ضرورت جریان شناسی تحریف تاریخ ایران
  • مبانی فلسفی انقلاب اسلامی ایران در آکادمی علوم روسیه بررسی شد
  • سفر یک وزیر کره شمالی به ایران 
  • جریان فیلمسازی مشکوک در خدمت صهیونیست‌ها
  • پروژه جعل تاریخ شیعه
  • عملیات وعده صادق برگ زرینی بر تاریخ ایران اسلامی است
  • نتانیاهو بقای اسرائیل را به خطر می اندازد/ ما یک قدم با شکست کامل فاصله داریم
  • هفت ستونی که از اسرائیل فرو ریخت!
  • بررسی دستاوردهای ایران در مرکز شرق شناسی روسیه 
  • یک پژوهشگر : نتانیاهو بقای اسرائیل را به خطر می اندازد/ شکست او در طول جنگ تصادفی نیست؛ این میوه تلخ چندین سال سیاست های فاجعه بار است