كتاب نميخوانيم چون زندگي را جدی نگرفتهايم
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۲۵۰۲۰
به گزارش جهان نيوز، اگر از من بپرسند در يك جمله بگو چرا ما كتاب نميخوانيم من ميگويم به خاطر اينكه زندگي را جدي نگرفتهايم.
چند سال بود كه وقت نميكردم كتاب بخوانم. نگاه ميكردم به قفسه كتابهايم و غصهام ميگرفت. اين اواخر موضوع از غصه و حسرت هم گذشته بود. انگار تك تك آن كتابهايي كه نخوانده بودم وقتي مرا ميديدند شروع ميكردند به آه و ناله و اعتراض و تهديد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آن روزها كتابهاي بيچارهام زلزده بودند به من و تمناي خواندن داشتند، بنابراين براي اينكه از عذاب وجدان رها شوم دست به يك عمليات انتحاري زدم و تمام كتابخانه را يك جا جمع كردم و كتابهايم را گذاشتم در كارتنها و از آنجا بردم انباري، يعني با دست خودم كتابهايم را زنده به گور كردم. دوستان زيادي را هم ميشناسم كه همين كار را كردهاند و كتابهاي خودشان را زنده به گور كردهاند. استدلالهايشان هم عموماً يكسان بوده است: جايمان كوچك است! براي همه چيز جا داريم جز كتاب
ما در آپارتمانهاي 50 متري براي يك يخچال سايد باي سايد كه فقط با جرثقيل قابل حمل است بالاخره جايي باز ميكنيم تا اين موجود عظيمالجثه 70 درصد فضاي خانه را اشغال كند. ما در اين آپارتمانهاي 50 متري براي مبلماني كه مناسب يك آپارتمان 400 متري است، جايي دست و پا ميكنيم. ما در اين آپارتمانهاي 50 متري ميتوانيم مدام براي اشيايي كه هر 50 سال يك بار ممكن است به آنها نياز داشته باشيم جا پيدا ميكنيم اما كتابخانه كوچك يك وصله ناجور است و همان بهتر كه پرت شود گوشه انباري و ديده نشود.
براي همه كار وقت داريم جز مطالعه
حالا شما همين مثال را به زمانهاي ما تعميم بدهيد. اگر به كسي بگوييد ببخشيد شما چرا كتاب نميخوانيد؟ ميگويد حق من نيست كه روزي 8 – 6 ساعت در روز بخوابم؟ به او ميگوييم نوش جانت بله حق شماست كه شبانهروز اين ساعتها را بخوابي. خب بقيه؟ ميگويد حق من است كه روزي 12 – 8 ساعت در روز كار كنم؟ ميگوييم بله واقعاً براي گذران معيشت نياز داري هر روز كاري كني. ميگوييم خب تا اينجا شد 14 تا 20 ساعت از روز شما با اين 10 – 4 ساعت چه ميكني. ميگويد كلي از اين وقتها در ترافيك هدر ميرود. ميگوييم حق داريد همينطور است. بالاخره بايد در خانه با زن و بچه هم حرف بزني، نميشود كه آدم در خانه لام تا كام حرف نزند، ميگوييم راست ميگويي تسليم! اصلاً دستهاي ما تا ابرها بالاي بالا، شما هيچ زماني براي خواندن كتاب نداري و حق كاملاً با شماست.
اما حالا اجازه بدهيد كمي دستهايمان را پايين بياوريم و وارد زندگي اين آدم شويم. ميبينيد همان آدم روزي سه ساعت در تلگرام دارد متن و فيلم و عكس فوروارد ميكند. ميبينيد همان آدم در محل كارش ساعتهاي زيادي دارد كه ميتواند در آن ساعتها كتاب بخواند اما نميخواند. ميبينيم همان آدم 30 دقيقه در مترو روي يك صندلي نشسته و ميتواند كتاب بخواند اما نميخواند. به هر بهانهاي دور همي داريم جز كتابخواني
ما قرارهايي در زندگيمان به بهانههاي مختلف داريم. مثلاً فلاني ميخواهد مهاجرت كند برايش گودباي پارتي ميگيريم يعني مهاجرت يك فرد بهانه يك مهماني ميشود. يكي تولدش است به مناسبت تولد او در يك پارك يا خانه يا جايي ديگر دور هم جمع ميشويم. يكي خانه خريده است يكي به تازگي از بيمارستان مرخص شده است، يكي نوزادش به دنيا آمده است، ما بهانههاي مختلفي در طول سال براي دور هم نشستن داريم اما چقدر كتاب را بهانه دور هم نشستن ميكنيم. مثلاً آدمها يك كتاب ارزشمند را بهانه دور هم نشستن كنند و براي دورهمي خود محور و مدار قرار دهند. يكي كه كتاب را عميقتر خوانده يا به تخصص او نزديكتر است بحث درباره كتاب را آغاز و هدايت كند و ديگراني كه كتاب را خواندهاند وارد بحث شوند و چه بسا از خلال اين مباحث و گفتوگوها نكتههاي بسيار ارزشمندي بيرون بيايد. در ميهمانيها همه چيز ميخوريم جز خوراك معنا
من گاهي از خود ميپرسم چرا علاقه زيادي براي حضور در مهمانيها و تجمعهاي فاميلي ندارم؟ من چه مرگم شده است؟ بخشي از اين بيتمايلي به حضور در مهمانيها را شايد بتوانم به افسردگي خودم ربط بدهم اما بخش ديگر آن را ربط ميدهم به اينكه هيچ تبادل فرهنگي و معنايي در اين مهماني صورت نميگيرد. آدمها دور هم جمع ميشوند در حالي كه مشتي حرفهاي تكراري و حوصلهبر رد و بدل ميشود، ناهاري يا شامي سنگين خورده ميشود و بعد هم چاي و ميوه و شيريني و مهماني تمام ميشود و هر كس دوباره به خانه خود برميگردد در حالي كه روحها و ذهنها و روانهاي ما همچنان گرسنه است و آدم حس نميكند چيزي بر او افزوده شده است. در چنين وضعيتي اگر ميزبان ترازويي دم در خانه بگذارد و وزن ميهمانان قبل و بعد از ورود به خانه را اندازه بگيرد متوجه ميشود به وزن ميهمانانش از يك و دو كيلو بگيريد تا بيشتر اضافه شده است اما وزن معرفتي ثابت مانده و حتي گاهي به واسطه شوخيهاي سبك و حرفهاي بيسند پسرفت داشته است، بنابراين ما كه انسان هستيم و فقط اين گوشت و پوست و استخوان نيستيم وقتي از آن مهماني بيرون ميآييم در اعماق وجود خودمان همچنان گرسنهايم، در حالي كه شما ممكن است به ضيافتي و جايي و به ديدار عزيزي برويد و وقتي از آنجا بيرون ميآييد افق تازهاي به سمت شما گشوده شده باشد و به تمام معنا احساس بسيار خوبي داشته باشيد چون فربهي حقيقي براي انسان زماني پديد ميآيد كه گرسنگي جان و روحش برطرف شده باشد وگرنه مهماني كه فقط وزن گوشت و پوست انسان را زياد میكند.
ترديد ندارم كه اصل ضيافت و مهماني براي انسان از جنس معناست. هيچ ترديد نكنيد اگر شما جايي ميرويد و به شما خوش ميگذرد نه به واسطه اطعمهها و اشربهها و خوردنيهاست، شايد حتي در نگاه اول اينطور به نظر برسد اما شك نكنيد روي باز ميزبان بوده كه باعث شده به شما خوش بگذرد وگرنه شما جايي برويد پر از خوردني و نوشيدني اما ميزبان شما عبوس و عصبي باشد آدم حس ميكند كه اضافي است، آن لقمهها گلوگير ميشود هر اندازه هم كه خوب و خوشمزه باشند. به خاطر اين است كه خداوند اسم ماه رمضان را كه خوردنياي در آن نيست ضيافت ميگذارد چون براي انسان ضيافتي جز معنا برپا نشده است بنابراين چقدر خوب خواهد بود كه ضيافتهاي ما به سمت ضيافتهاي معنايي سوق پيدا كند و وقتي ميهمانان از در خانه بيرون ميروند فقط بر وزن جسم و تن آنها اضافه و افزوده نشود بلكه وزن آگاهي و معرفت آنها بالا برود و در اين ميان ايجاد گعدهها و دورههاي كتابخواني ميتواند چنين هدفي را تأمين كند و ضيافتهاي معنايي را برپا كند.
بهانهها را كنار بگذاريم و خودمان را فريب ندهيم
اما پرسش اين است كه چه چالشهايي در اين ميان اجازه نميدهند كه ما كتاب را به شكل جديتري وارد مناسبات فرهنگي و اجتماعي خود كنيم. به نظر ميرسد بسياري از چالشهايي كه امروز گاه از زبان آدمها ميشنويم در نهايت از جنس بهانه و خودفريبي باشد. برخي ميگويند كتاب گران است، برخي ميگويند سه شيفت كار ميكنيم، برخي ميگويند كتابها سانسور ميشوند و هر وقت كتابها سانسور نشدند ما هم شروع ميكنيم به كتاب خواندن اما اگر كمي با خود صادق و روراست باشيم ميبينيم كه هيچ كدام از اين دلايل نميتواند براي كتاب خواندن موجه باشد. آنچه به نظر ميرسد در اين باره نقش مهمي ايفا ميكند و اجازه نميدهد ما ايرانيها كتاب بخوانيم اين است كه ما هنوز زندگي را جدي نگرفتهايم. كسي كه زندگي را جدي بگيرد به اين نكته پي خواهد برد كه دانش، تجربه و آگاهي او براي يك زندگي ارزشمند كافي نيست. من هر اندازه هم كه به خاطر ژن خوب يا خانواده اصيل يا مدرسه يا مدرك يا دانشگاهم در معرض آگاهي قرار گرفته باشم اما شعاع آگاهي من با توجه به ساحتهاي گوناگون زندگي اندك است و من نياز دارم از چشم ديگران به اين زندگي نگاه كنم و ببينم آنها چه زاويههايي را ديدهاند. به عبارت ديگر اگر ساحتهاي زندگي را يك ساختمان عظيمالجثه و بسيار بزرگ يا شهري وسيع با خانهها و خيابانها و كوچه پس كوچههاي فراوان در نظر بگيريد، من نميتوانم در آن واحد در همه اضلاع حضور داشته باشم. مثل اين ميماند كه باران وسيعي گرفته باشد. من نميتوانم در آن واحد در همه نقاط بارش حضور داشته باشم. من صرفاً جايي به اندازه خود باران را پوشش خواهم داد. اين اتفاق درباره حوزههاي معرفتي، فكري و فرهنگي هم روي ميدهد. زندگي من، حوادث و فراز و نشيب زندگي من، خانوادهاي كه در آن حضور داشتهام و روابطي كه در آن قرار گرفتهام محدود هستند اما كتاب و خواندن به من اجازه ميدهد زاويهها و وجههاي ديگري از اين زندگي را ببينم.
اما چرا ما تمايلي نداريم كه اين اتفاق درباره ما روي دهد؟ شايد يكي از ريشهايترين دلايل، وهم داناي كل است كه گاه ما را اسير خود ميكند. اينكه ما تصور كنيم همه چيز را ميدانيم و نه تنها همه چيز را ميدانيم بلكه عميق هم ميدانيم، در آن صورت نيازي به خواندن، مطالعه و كتاب نخواهيم داشت. ممكن است البته در لايههاي ظاهري روابطمان به بيسوادي خودمان اعتراف كنيم اما وقتي عميق تر ميشويم ميبينيم آن وهمِ بينيازي به دانستن است كه ما را اسير خود ميكند.
چقدر اين حسها ميتواند ويرانگر باشد. شما اگر امروز از يك تپه 400 متري بالا برويد احتمالاً به خودتان افتخار خواهيد كرد اگر تصور كنيد در دنيا ارتفاعي بالاتر از اين تپه وجود ندارد اما اگر چشمتان به قلهها بيفتد آن حالت وهم گونهاي كه شما را در بر گرفته و اجازه نميدهد كه به ارتفاعات بالاتر برويد از بين خواهد رفت. اين اتفاق زماني روي ميدهد كه شما در حوزه تاريخ، فلسفه، داستان، شعر، جامعهشناسي و روانشناسي مطالعه عميق ميكنيد و ميبينيد آنچه به ذهن شما خطور كرده نكته بديع و تازهاي نيست و پيشتر مطرح شده است بنابراين آن اوهامي كه در ذهن شما وجود دارد زدوده ميشود و با زدايش آن اوهام جا براي يك زندگي اصيلتر باز ميشود. ما وقتي كتاب ميخوانيم به واقع دنياي خودمان را وسيعتر ميكنيم. احتمالاً ديدهايد وقتي كتابي را ميخوانيد چقدر احساسهاي متفاوت را تجربه ميكنيد. گاهي ايدهاي به واسطه خواندن سطري يا پاراگرافي در شما بيدار ميشود، انگار كه آن كتاب مثل يك طناب يا رسن و سطل به ما كمك كرده كه به آن سفرههاي زيرزميني روح و ذهن خودمان دسترسي داشته باشيم و استخراجي از خود صورت دهيم، اما اگر آن كتاب نبود احتمالاً ما هرگز به آن طناب و سطل و رسن دسترسي نداشتيم كه از آن چاه روح آب بيرون بكشيم و سيراب شويم.
اگر ما زندگي را جدي بگيريم ترديد نكنيد كه به سمت خواندن و آگاهي خواهيم رفت چون كسي كه زندگي خود را جدي ميگيرد ميداند كه طي طريق در اين زندگي تا چه اندازه همراه با دشواري و ظرافت و مخاطرات است و بنابراين از آنها كه اين راه را رفتهاند و ميروند پرس و جو خواهد كرد و كتاب همان پرس و جويي است كه ما در خلوت خودمان درباره راهها و راهروها و راهبرها طرح ميكنيم.
منبع: جوان
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۲۵۰۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دزد شدیم؛ دنبال دانلود غیر قانونی هستیم، نماز هم میخوانیم!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در ابتدای این نشست، مسعود کوثری درباره وضعیت موسیقی در سال ۱۳۵۷، موسیقی کابارهای، کوچهبازاری، گلهایی ملی و پاپ صحبت کرد و اذعان کرد: در سالهای اخیر در موسیقی سمفونیک دچار فروپاشی شدیم.
به گزارش ایسنا، او ادامه داد: بازار اقتصادی و سیاستهای هنری دولتهای بعد از انقلاب اسلامی چندان پر رونق نیست و در این زمینه مقصر بودهاند. ما در مدیریت موسیقی ایران نتوانستیم به اقتصاد موسیقی سر و سامان دهیم و به دلیل همین اقتصاد کوچک، بسیاری از استعدادها فرصت بروز ندارند. در موسیقی خانوادهگرایی و مهاجرت پنهان نیز زیاد داریم که گاهی برخی هنرمندان ما مجبور میشوند، مهاجرت و ترک وطن را بپذیرند.
صدا و سیما پولهای میلیونی به خوانندگانی میدهد که حتی زحمت خواندن به خودشان نمیدهند
رضا مهدوی نیز در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به عملیات «وعده صادق» در چند روز گذشته گفت: موسیقیدان در این واکنش مهم نظام باید کار خودش را نشان دهد؛ چرا الان هنرمند ما در سکوت است؟ اگر هنرمندان مثل نظامیها جواب دندان شکن ندهند، قافیه را باختهاند؛ منظورم واکنشی است مثل کارهای فرهنگی شهید آوینی که کارستان میکرد.
او ادامه داد: امروز صدا و سیمای ما پولهای میلیونی به خوانندگانی میدهد که حتی زحمت خواندن به خودشان نمیدهند و پلیبک میکنند. اگر شهید آوینی زنده بود این وضعیت را برنمیتابید. او واقعا موسیقیشناس بود.
این هنرمند در بخش دیگری از سخنانش گفت: ما دهه ۶۰ پرباری برای موسیقی بعد از انقلاب اسلامی داشتیم. چهرههایی آمدند و جانانه با وجود محدودیتها کار کردند؛ هرچند که برخی محدودیتها را برنتابیدند و رفتند و برخی خودیها که از بیگانه بدترند، به آنها بیمهری کردند. جناب استاد میرزاده نابغه موسیقی بود؛ بیش از ۷۰ درصد از موسیقی جنگ و انقلاب را تنظیم کرد اما هیچ وقت اسمش جایی نیامد و حقوقی هم نمیگرفت اما هیچ وقت از او تجلیل نشد. اسفندیار قرهباغی قبل از انقلاب قرار بود در ایتالیا اپرا بخواند اما چون انقلابی بود، ماند و غیر از سرودهای انقلابی نخواند اما هیچوقت در جشنواره فجر از او تجلیل نشد. این بیمهریها باعث شد، بعد از دهه ۷۰ مسیر را گم کنیم.
مهدوی تاکید کرد: موسیقیدانان قبل انقلاب اسلامی، همان وفادارترین موسیقیدانان بعد از انقلاب اسلامی بودند، اما بیمهری دیدند. ما از بعد از دولت سازندگی به موسیقیای چسبیدیم که اهالیاش با زیر ابرو برداشتن و شلوار پاره درآمد میلیاردی کسب کردند.
این پژوهشگر با اشاره به کمکاری متولیان موسیقی در برهه زمانی فعلی اظهار کرد: گروه تنبورنوازان که قطعه «مردان خدا» را به اذن امام (ره) زنده در تلویزیون اجرا کردند، الان کجا هستند؟ این گروه چه شد؟
ما نسل جوان را از دست دادیم
بخش دیگری از این نشست به عوامل حذف برخی گونههای موسیقی مثل موسیقی گلهایی اختصاص داشت که مسعود کوثری در این باره توضیح داد: یکی از دلایلش این است که مرکز حفظ و اشاعه با نگاهی اگزوتیک و موزهای درست شد و این روحیه در افراد وجود داشت. نکته دوم اینکه یک نوع خصلت خانقاهی در سبک آموزش مرکز حفظ و اشاعه وجود داشت و روحیه اهل اخوت در این افراد دیده شد که در نهایت هم خیلیها مثل زندهیاد لطفی نتوانستند با آن کنار بیایند و از مرکز بیرون آمدند. نکته سوم اینکه تعریف مشخصی از سنت وجود نداشت. خود سنت در ارتباط با مدرنیته پیدا شده است. تعریف درستی از موسیقی سنتی وجود نداشته است و خود اهالی مرکز حفظ و اشاعه نتوانستند چندان شکوفا شوند.
این استاد دانشگاه درباره وضعیت فعلی موسیقی پاپ نیز گفت: موسیقی در جهان وارد مراحل جدیدی شده است که با گذشته بسیار متفاوت است. ما بهره موسیقیدانان تا سال ۵۷ را بردیم اما نتوانستیم، استفاده کنیم. ما نسل جوان را از دست دادیم. آمدیم موسیقی را درست کردیم و آدم میانسال جذب کردیم. نسل جوان از دست ما در رفت و ذائقهاش عوض شد. در عرصه موسیقی مدیران لایقی داشتیم که شیوه مدیریتشان آنها را ناکارآمد کرده بود. محدودیتهایی که به آنها اعمال شده بود، نمیگذاشت تمام و کمال کار کنند.
یادمان باشد، «پول» تولید هنر نمیکند
رضا مهدوی نیز در این باره با بیان مثالی گفت: آقای سراج سال۶۰ اثری را با حوزه هنری تولید کردند که ۱۵ دقیقه بود و سالها مداوم از رسانه ملی پخش میشد اما دیگر رسانه آن را پخش نمیکند. آیا دستهایی در کار است یا آگاه نیستند؟ شاید هم به اشتباه فکر میکنند زمانش گذشته است! اگر همچین فکری دارند پس باید مولانا پژوهی را هم کنار بگذارند. سنت یعنی اصول! در همین حوزه هنری زمانی که هیئتی اداره میشد، آثار خوب بیرون میآمد اما از وقتی تبدیل به سازمان اداری شد، ساز و کار تغییر کرد. یادمان باشد، «پول» تولید هنر نمیکند.
مهدوی تصریح کرد: دزد شدیم؛ دنبال دانلود غیر قانونی هستیم؛ نماز هم میخوانیم!
مدیران ما برده ستارهها شدهاند!
او در بخش دیگری از سخنانش درباره نحوه مدیریت فعلی موسیقی اظهار کرد: مدیران ما برده ستارهها شدهاند. در نوروز چهرههای سینمایی را با میلیونها پول دعوت میکنند اما در این برهه تاریخی و بعد از عملیات مهم «وعده صادق» که بیانگر اقتدار نظامیان و مهندسان ایرانی است، «باز هوای وطنم آرزوست» را پخش نمیکند!
مهدوی معتقد است: ما برنامههای تخصصی را تعطیل کردیم اما جشنوارههایی برگزار میکنیم که رسما «شو» هستند. الان فقط شرکتها و موسسات موسیقی آمدهاند و میگویند خواننده روی صحنه چه بخواند و چه بپوشد؟ کنسرتشان هم پر میشود؛ چون برای خوانندهشان در اتوبان بیلبورد میگیرند اما کسی برای موسیقی دستگاهی این کار را نمیکند. متاسفانه مدیریتهای موسیقی در ایران «پول» را انتخاب کردند.
مسعود کوثری نیز در بخش دیگری از این نشست درباره نسبت موسیقی فعلی به انقلاب اسلامی گفت: بهتر است به جای رابطه موسیقی با انقلاب راجع به رابطه موسیقی با فرهنگ ایران صحبت کنیم. ما هیچ تصویری از رابطه موسیقی با فرهنگ نداریم. بهتر است یک بازنگری در این باره انجام شود.
در حق ایرج «کملطفی» شد
رضا مهدوی نیز در همین باره گفت: در حق برخی هنرمندانمان کملطفی کردیم؛ مثلا در حق ایرج کملطفی شد. اگر سالها به انزوا نمیرفت، زودتر پا به عرصه میگذاشت، درجه سهها درجه یک نمیشدند. مدیریت یکپارچه راهکار ماست. اینهمه وقت گذاشتند و سند موسیقی نوشتند، حالا یک عده میگویند اجرا نمیکنیم. عدهای از بزرگان موسیقی میگویند چرا با ما درباره سند مشورت نشد؟ خب چرا مشورت نکردند؟
مسعود کوثری نیز درباره سند موسیقی اظهار کرد: سندنویسی هیچ فایدهای ندارد. ما صدها سند و شورا درست کردیم و هیچوقت راه به جایی نبردیم؛ پیش از هرچیزی باید صداهای مختلف را در ایران بشنویم و آن را لحاظ کنیم.
۲۲۰۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1896201