Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جام جم آنلاین، ‌سارا شریعتی با اشاره به اینکه چنین هم نشینی­هایی مواجهه رویکردهای متفاوت با یکدیگر است و یکی از نیازهای جامعه ی فرهنگی ماست، گفت: «از زوایای مختلفی می توان به این نمایشگاه پرداخت. ارزیابی هنری، جایگاه این نمایشگاه در مجموع تاریخ هنر معاصر، موقعیت هنرمندان و آثار و...همه موضوعاتی تخصصی در حوزه هنر هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این حوزه من ورودی ندارم و در حد و حدود یک تماشاگر علاقمند و کنجکاو واکنش نشان می دهم. رویکرد من اما نه هنری که یک رویکرد اجتماعی، انتقادی و جمعی است.

شریعتی با اشاره به اینکه عنوان این نمایشگاه، واقعیت مبهم است، اظهار داشت: برای جامعه شناسی که واقعیت را و امر واقع را موضوع کارش قرار داده است، این عنوان واکنش برانگیز است. اولین واکنش من این بود: از کدام واقعیت حرف می زنیم؟ واقعیت اجتماعی ما پیچیده هست، بغرنج هست، تو در تو هست، گاه پنهان می شود، گاه بزک می کند و تغییر قیافه می دهد، اما مبهم نیست. بر عکس، واقعیت مثل یک مشت، یک چماق، یک تف سر بالا با ما درگیر می شود. از این واقعیت مهاجم، به راحتی نمی توان گذشت. خودش را جلو می اندازد و با تو درگیر می شود. این واقعیت مثل یک هیولا جلو چشم ماست، از کدام ابهام صحبت می کنید؟ درست است که گه گاه مبهم نیز می شود، اما فقط زمانی که هوا آلوده است. می خواستم بگویم مه آلود است، دیدم نه! ابرهای اجتماع ما، از دود ماشین شکل می گیرند نه از بخار آب! ابهام واقعیت باز هم ناشی از عوامل اجتماعی و محیط زیستی است. تنها در یک صورت می توانی واقعیت را ندیده بگیری و ان زمانیست که چشم هایت را می بندی. اما حتی وقتی چشمهایت را بستی، واقعیت به تو تنه می زند! واقعیت مبهم هنرمند ما اما چنین پیداست که واقعیت اجتماعی را دست کم می گیرد. واقعیتش درونی، فردی و روانشناختی است. واقعیت مربوط به اعماق ناخوداگاه فردی، فانتاسم ها و رویاها و تخیلات مدفون در اعماق روح اوست، واقعیتی که سهم جامعه را در ساخت آن، عامدانه یا ناخودآگاه ندیده می گیرد. این واقعیت است که آرتیست در اینجا به تصویر کشیده است. تصاویری گاه بسیار زیبا و رویایی و گاه بسیار خشن و ترسناک. و در هر دو حال، بسیار دور از دنیای ما».

در بخش دیگری از این نشست تخصصی، مینو خانی، ضمن اشاره به برگزاری نشستهای تخصصی در حاشیه برگزاری نمایشگاه ها که به تولید علم و اندیشه کمک می کند، به تاریخ مختصر شکل گیری سبک سوررئال پرداخت: «ابتدای سده 20 اتفاقاتی در غرب رخ داد که به ظهور سبکهای هنری متعدد و متفاوتی انجامید که هدف بیشتر آنها مخالفت با جنگ جهانی اول بود که دنیا را به سوی مرگ و نابودی پیش می برد. اولین و مهمترین این سبکها، دادائیسم است که وقتی به فرانسه رسید بیشتر در زمینه ادبی و انتشار اعلامیه بود. رهبری این گروه را آندره برتون برعهده داشت. فرد اخیر که هم خودش روانشناس بود و هم ارتباطی با زیگموند فروید روانشناس داشت، به مساله نقش ضمیر ناخودآگاه در شکل گیری اثر هنری پرداخت و باعث شکل گیری سبک فراواقعیت یا سوررئال شد».

خانی در ادامه گفت: «مانیفست سوررئال هایی که برتون نوشت حاکی از آن است که هر آنچه رئال و واقعی است ارزش و اهمیتی ندارد. بلکه آن چیزی مهم است که در ضمیر ناخودآگاه در زمان خواب و رویا در ذهن نقش بسته و بعد در دنیای واقعی کنش و واکنش های ما را رقم می زند. برتون معتقد بود باید اجازه دهیم این بخش ناخودآگاه فرصت ظهور و بروز داشته باشد. پس سوررئالها شکل گرفتند. اما آنچه ذکر آن مهم است این است که در سده بیستم گروههایی که تحت یک عنوان و یک سبک به دور هم چمع می شوند که به واسطه یک ایده و اندیشه شکل می گیرند نه الزاما بر اساس فرمهای به ظهور رسیده در آثارشان. ولی چون در ایده اولیه اشتراک دارند تحت عنوان یک سبک قرار می گیرند و این تفاوتهای فردی امکان بررسی های جداگانه هر کدام از هنرمندان آن سبک را فراهم می کند».

این مدرس دانشگاه در ادامه با اشاره تاثیر تجربه زیستی هنرمند در شکل گیری اثر هنری گفت: «تجربه زیستی هنرمند همه آن چیزی است که هنرمند در زندگی شخصی با آن مواجه شده، آن چیزی است که در جامعه با آن مواجه شده، حتی اگر شخصا تجربه نکرده باشد، اما به گونه ای در جریان آن قرار گرفته است. ناخودآگاه همان چیزی است که یا در زندگی خود دیده ایم یا در زندگی دیگران و محیط پیرامون. این تجربیات به ذهن سپرده می شود و در جایی که امکان ظهور پیدا می کند، خود را نشان می دهد و تبدیل به تجربه زیستی ما می شود. از نظر من هیچ اثر هنری چیزی غیر از بازتاب تجربه زیستی هنرمندش نیست. اما الزاما این بازتاب المانهای مشترک یا المانهایی که هر مخاطبی بتواند سریع ان را درک کند، ندارد. هنرمند آنچه در ضمیر ناخودآگاهش وجود دارد را با سلیقه شخصی اش پردازش می کند و المانی را بروز می دهد که ممکن نمادی متناسب با فرهنگ باشد و بتوانیم ارتباط برقرار کنیم و شاید المانی باشد که رمز و رازی بیش از این داشته باشد. پس اگر می خواهیم بستر هنر راکد نباشد، باید اجازه دهیم هنرمند زبان و بیان تصویری اش را پیدا کنیم».

در بخش دیگری از این نشست، نزار موسوی نیا هم به سخنرانی پرداخت و گفت:یک سری از ویژگی هایی که در این نمایشگاه برای آثار وجود دارد که موتور محرکه نمایشگاه است. به شکلی می توان ناخود آگاه را در آثار دید که شامل ناخودآگاه فردی و جمعی است.

موسوی نیا در خصوص عمومی شدن هنر اظهار داشت: «چرا همه چیز باید تخصصی باشد اما در حوزه هنر انتظار داریم که آثار هنری به گونه ای خلق شود که همه باید آن را درک کنند؟ آیا آثار داوینچی و میکلانژ که مستقیما برای کلیساها تولید شده، برای عموم مردم قابل درک است؟ مسلما آثار این هنرمندان پیچیدگی های خود را دارد و انچه درک می شود متناسب با درک و سواد هنری مخاطب است. اما مردم ایران چقدر برای ارتقای سواد بصری و درک هنری شان تلاش می کنند؟ چرا باید انتظار داشته باشیم که هنرمند رمزگشای اثر هنریش باشد؟ یا چرا اثر هنری باید اینقدر روایتگر باشد که مخاطب عام آن را درک کند؟ زبان هنر زبان ساده ای نیست، زبانی است که کد و رمز دارد و باید آموزش دیده شود، این به این معنی است که هنر تخصصی است مثل بقیه رشته ها».

منبع: جام جم آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۶۹۹۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

فلسفه ظرفیتی در اختیار قرار می‌دهد که از نگاه انحصارگرا خارج شویم

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-مصطفی شاکری گرکانی: «فلسفه اسلامی» تعبیری است که برای اشاره به دستاوردهای فلسفی مسلمانان در طی سیزده قرن گذشته به کار می‌رود؛ تلاشی که با یعقوب بن اسحاق کندی و شکل‌گیری نهضت ترجمه آغاز شد و تا امروز ادامه دارد. خاستگاه فلسفه اسلامی، یونان باستان است. مسلمانان از قرن دوم هجری، ترجمه آثار فلسفی را آغاز کردند. در این قرن بخش زیادی از تألیفات ارسطو و شارحان مدرسه اسکندریه و بسیاری از کتب جالینوس و برخی مکالمات افلاطون به عربی ترجمه شد. فلسفه اسلامی با یعقوب کندی شروع شد ولی با فارابی هویت مستقل خویش را پیدا کرد و با ابن‌سینا به اوج رسید. گفته شده فارابی، اصول و مبانی فلسفه اسلامی را پایه‌گذاری کرد اما نتوانست آن را گسترش دهد اما ابن سینا با نظریه‌پردازی در موضوعات گوناگون و طرح اصول و فروعات فلسفی جدید به گسترش و تکمیل فلسفه اسلامی پرداخت.

در سالیان اخیر بحث‌های بسیاری پیرامون هویت «فلسفه اسلامی» شکل گرفته است. برخی نگاه انتقادی دارند و «فلسفه اسلامی» را تعبیری متناقض‌نما در نظر می‌آورند چون از نظر آنها فلسفه یعنی تفکر آزاد که هیچ قید و پسوندی نمی‌پذیرد. گروهی دیگر فلسفه اسلامی را فلسفه‌ای که توسط مسلمانان در کشورهای اسلامی دنباله شده است می‌دانند ولی گروه دیگری هستند که فلسفه اسلامی را یک دستگاه اندیشه‌ای مستقل از فلسفه یونان و فلسفه غرب و شرق تلقی می‌کنند چنانکه علامه مصباح یزدی بر این باور بود که وجود کم‌ترین ارتباط میان فلسفه و اسلام، برای درستی عنوان فلسفه اسلامی کفایت می‌کند؛ چنانکه برخی از مسائل فلسفه اسلامی، از آموزه‌های اسلامی نشأت گرفته و برخی از آنها در خدمت اثبات آموزه‌های اسلامی است.

برای تبیین این مساله با عبدالله صلواتی، استاد فلسفه دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی هم‌صحبت شدیم. پیشتر بخش اول این گفتگو با عنوان «متون مقدس، فیلسوف را دچار خودسانسوری نمی‌کند» منتشر شده بود.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش دوم این گفتگو است:

* آیا فلسفه اسلامی این ظرفیت را دارد که همانند فلسفه غربی، صورت انضمامی بپذیرد و بتواند در امور مختلف اجتماعی و سیاسی اثرگذار و تعیین‌کننده باشد؟

طبیعتاً پاسخ بنده به این پرسش مثبت است و در مقالات مختلف سعی کردم این تفکر انضمامی را نشان دهم. اساساً ظرفیت فلسفه اسلامی طوری است هم می‌توانی آن را خیلی اوج بدهی و به آسمان ببری و هم می‌توانی آن را به زمین بیاوری و از کارکرد زمینی آن بهره‌مند شوی. بد نیست تفکیک وظایفی هم بشود که برخی محققان کارکردهای این‌جهانی فلسفه اسلامی را نشان دهند و طیفی دیگر کارکردهای الهیاتی و وجودی را در فلسفه اسلامی کنکاش کنند. برخی هم این ظرفیت را دارند هم پژوهش‌های این‌جهانی فلسفه را پی بگیرند و هم پژوهش‌های آن سویی فلسفه اسلامی را.

بنده در آثارم دغدغه امتداد فلسفه صدرایی را دارم. در یکی از تالیفاتم به نام «باور در عصر کلیک؛ آسیب‌های اعتقادی فضای مجازی و راهکارهای آن» از ظرفیت فلسفه اسلامی استفاده کردم هرچند استفاده از این ظرفیت خیلی آشکار نیست ولی در برخی موارد نمودش مشخص است. همچنین در کتاب «تحول معرفت‌شناختی فضای مجازی» از ظرفیت فلسفی اسلامی استفاده شده است. می‌خواهم این را بگویم که امتداد فلسفه صدرایی یا فلسفه اسلامی در امور اجتماعی به این معنا نیست که عیناً اقوال و اصطلاحات یک فلسفه را در مسائل روز به کار بریم و کلیدواژه‌های آنها را تکرار کنیم بلکه شما از دامنه تأثیر، از ظرفیتی که وجود دارد، از جهت‌دهی که در فلسفه اسلامی هست می‌توانید در تحلیل مسائل استفاده کنید.

بنابراین کارهایی که بنده انجام دادم و کارهایی که دیگران در این فقره انجام دادند عملاً نشان می‌دهد فلسفه اسلامی به طور عام و فلسفه صدرا به طور خاص این ظرفیت را دارد از امتداد اجتماعی آن بهره‌مند شویم ولی نکته اینجا است در فلسفه ملاصدرا یکسری اصول و مبانی مترقی داریم، همچنین یک نگرش وجودی عمیق داریم و این اصول و مبانی مترقی و این نگرش وجودی، ظرفیت قدرتمندی برای امتداد اجتماعی آن فراهم می‌کند که ما را قادر می‌سازد در خصوص مسائل اخلاقی روز، حقوق بشر، فضای مجازی و مسائل زیست محیطی و خیلی از مسائل دیگر از آن استفاده کنیم و تحلیل خاص خودمان را داشته باشیم. به نظر می‌رسد برای پویایی فلسفه ملاصدرا نیاز به این تفکر و پژوهش‌های انضمامی داریم، یعنی پژوهش‌های انضمامی و توجه به امتداد اجتماعی فلسفه اسلامی امر مستحب نیست، بلکه امروزه یک ضرورت است.

* آیا می‌توان این ادعا را مطرح کرد که ریشه بسیاری از مشکلات امروزین جامعه ما بازگشت به نگرش فلسفی ما دارد که بر خوانش ما از امور مختلف از جمله دین، فرهنگ و توسعه اثرگذار بوده است؟

می‌توان گفت ریشه بسیاری از مشکلات به ذهن و شناخت برمی‌گردد و یکی از علومی که در خصوص شناخت حرف برای گفتن دارد و اصول و مبانی دارد و به شناخت جهت می‌دهد فلسفه است و از این جهت می‌تواند ریشه برخی مشکلات را بخشکاند و اصل مشکل را حل کند.

اگر بخواهیم مشکلات را به نوعی طبقه‌بندی کنیم بخشی از مشکلات به تبعیض و نابرابری برمی‌گردد، بخش دیگر به خشونت و جنگ برمی‌گردد طیفی از مشکلات، به نابسامانی‌های اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی برمی‌گردد. به نظر می‌رسد عامل همه اینها به ذهن منتهی می‌شود و در رأس همه این عوامل، خودخواهی معرفتی، خودشیفتگی، شیفتگی به دنیا، تمامیت‌خواهی و استبداد است. خودخواهی، خودشیفتگی، شیفتگی به دنیا، استبداد و تمامیت‌خواهی به انگاره‌های ما برمی‌گردد، به عدم انعطاف ذهنی و وجودی ما برمی‌گردد. چون تمایل نداریم از خود و تمایلات خود و علایقی که در ما نهادینه شده بیرون بزنیم و خویش را در معرض حقایق قرار دهیم. علی القاعده در اینجا فلسفه به ما کمک می‌کند و ظرفیت خوبی دارد برای اینکه یک گشودگی و انعطاف ذهنی و وجودی برای ما پدید آورد. همچنین، فلسفه ظرفیت خوبی دارد که با خودمان در صلح باشیم تا با دیگران در وضعیت صلح قرار بگیریم.

*آیا انحصارگرایی در این حوزه ایجاد مانع جدی می‌کند؟

در بحث شناخت ما دیدگاه‌های انحصارگرا داریم. این دیدگاه انحصارگرا وقتی در عرصه دین بیاید دین را دچار مشکل می‌کند، وقتی در سیاست بیاید سیاست را دچار مشکل می‌کند، وقتی در اقتصاد بیاید اقتصاد را دچار مشکل می‌کند یعنی ویروسی است که همه امور را مبتلا می‌کند و امور را از منطق و کارکرد و اهداف خودش دور می‌کند. یکی از جاهایی که نگاه انحصارگرا ما را دچار آشفتگی و نابسامانی می‌کند جایی است که این نگاه در دین راه پیدا می‌کند و دین را منحصر در سطح خاصی می‌کند. در دین استعاره‌های متفاوت وجود دارد اما نگاه‌های انحصارگرا بخشی از این استعاره‌ها را برجسته می‌کنند و برخی را نادیده می‌گیرند.

قرآن به تعبیر مفسران بزرگ لایه‌ها و سطوح و مراتب مختلفی دارد و هر انسانی به حسب اینکه در چه سطحی باشد با افقی از قرآن هم‌افق می‌شود. فلسفه و عرفان به ما کمک می‌کنند تا در سطح وجودی بالاتری قرار بگیریم و از ظرفیت قرآن بیشترین بهره را ببریم، یعنی وقتی به لحاظ وجودی در سطح بالاتری قرار بگیریم سطوح بالاتری از آیات را مورد استفاده قرار می‌دهیم. از این منظر، فلسفه ظرفیتی در اختیار ما قرار می‌دهد که از نگاه انحصارگرا خارج شویم و انگاره‌های خودمان را مدیریت کنیم، شناخت خودمان را مدیریت کنیم و در بخش اخلاق بتوانیم گشودگی و انعطاف ذهنی نسبت به دیگری پیدا کنیم. همه اینها دست به دست هم می‌دهند تا اولاً ریشه مشکلات را از بین ببریم و ثانیاً انسان متعالی را به جامعه تحویل دهیم تا بتواند یک زندگی مطلوب و ارزشمندی را برای بشر به ارمغان بیاورد و ثالثاً راه را از بیراهه و خردمندی را از حماقت، حقیقت را از توهم، و حق را از باطل تشخیص دهیم.

کد خبر 5919499

دیگر خبرها

  • اکران فیلم مستند از اراک تا تل‌آویو
  • فیلم مستند از اراک تا تل‌آویو اکران شد
  • «آرامش در سکوت» هنرمند ناشنوا برپا می‌شود
  • نسل Z از نگاه اکونومیست/ چرا نباید نگران این جوانان بود؟
  • درآمدی بر روش‌شناسی رئالیسم انتقادی
  • نشست تخصصی «اقلیم، طبیعت و بیان هنری» برگزار می‌شود
  • روش‌شناسی رئالیسم انتقادی؛ عناصر، فرایند و گام‌ها
  • برگزاری نخستین المپیاد ملی هنر در گیلان
  • فلسفه ظرفیتی در اختیار قرار می‌دهد که از نگاه انحصارگرا خارج شویم
  • افراد مبتلا به آب‌سیاه نقاشی‌های معروف را چه شکلی می‌بینند؟ (+عکس)