گفتوگو با «ايوب آقاخاني» نويسنده، كارگردان و بازيگر تئاتر نام «ایوب» به من کمک کرد
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۷۰۰۴۷۳
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - محمد سرابی:
هرچند از کودکی اهل نوشتن بوده و هروقت میپرسیدند میخواهی چهکاره شوی میگفت نویسنده، باز هم گویی کسی در خانواده باور نمیکرد که ایوب میخواهد بهجای مهندسی، رشتهی تئاتر را انتخاب کند.
او ولي صبور بود و همهي سختيهاي اين مسير را بهجان خريد و بهقول خودش گرسنگي را بهمعني واقعي تجربه كرد، اما دست از هدفش نكشيد و حالا نويسندهاي است با دهها كتاب، كارگردان با تجربهاي هم هست و در تئاتر و سينما هم بازيگري ميكند و البته تئاتر را با چيز ديگري عوض نميكند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ايوب آقاخاني متولد 1354 تبريز است. همين شهريور و مهر امسال هم دارد تئاتر «هفت عصر هفتم پاييز» را در سالن چهارسو (مجموعهي تئاتر شهر) روي صحنه ميبرد. پيش از شروع يکي از اجراهاي اين تئاتر، پاي صحبتهايش مينشينيم.
يادتان هست از کي ميخواستيد نويسنده شويد؟
از همان اول اين كار برايم جدي بود. مادرم ميگفت در دورهي كودكي وقتي از تو سؤال ميکردند ميخواهي چهکاره بشوي؟ ميگفتي نويسنده. البته توي رؤياهايم بازيگري هم ميديدم يا حتي شغلهاي ديگري که پسربچهها آنموقع دوست داشتند، اما هيچکدام به اندازهي بازيگري جدي نبود. از شش سالگي خواندن کتاب داستان را شروع کردم و از 10 سالگي هم مينوشتم.
چه کتابهايي ميخوانديد؟
از کتابهاي «تنتن» شروع کردم که هم داستان داشت و هم نقاشي. اگر توي خواندن به مشکل برميخوردم تصوير داشت که کمک ميکرد تا ماجرا را بفهمم. اين خاصيت «کميک» است. سوم دبستان که بودم درسمان اين بود که مثلاً با گوسفند جمله بسازيد، ولي من دوست داشتم داستان درست کنم.
پس خيلي زود شروع کرديد.
بله و اتفاقي افتاد که به همان دليل ميتوانم ادعا کنم خيلي زود حرفهاي شدم. ميدانيد که حرفهاي بودن در هنر اين است که از کار هنري درآمد داشته باشيد. من در 11 سالگي توانستم از داستان نوشتن پول دربياورم.
چهطوري؟
رؤياها و خيالات بچهگانهام را به شکل داستان براي بچههاي محله تعريف ميکردم و همانها را هم مينوشتم. بچهها اين داستانهايي را که ميساختم و برايشان ميگفتم، دوست داشتند. بين آنها دختربچهاي بود که او هم از اين داستانها خوشش ميآمد. يک بار به من گفت که اين داستانها را از کجا ميآوري؟ گفتم داستان خودم است.
اسمش چي بود؟
اسمش مريم بود. آنموقع سه داستان را توي يک دفتر 40 برگ نقاشي نوشته بودم. هر سه داستان دربارهي يک کارآگاه روسيالأصل در شهر بارانزدهي لندن بود. تحت تأثير فيلمهايي که آنموقع ميديديم اين شخصيت و ماجراهايش را نوشته بودم. دفتر را به او نشان دادم. خيلي خوشحال شد و گفت اين را به من ميدهي؟
هديه داديد؟
نه، هديه ندادم. فروختم. آن هم به قيمت خوب. آنموقع که هر ساندويچي دو تومان بود. من دفتر داستانهايم را به قيمت هشت تومان فروختم که تقريباً تمام پول آن دختر بود. بعد ديگر از آن محله رفتيم و هيچوقت نه دفتر را ديدم و نه مريم را. الآن فکر ميکنم کاش آن دفتر را داشتم. بالأخره اولين داستانهايم را نوشته بودم و خيلي خاص بود.
آقاخاني در كنار بازيگران تئاتر«هفتِ عصر هفتم پاييز» و وزير ارشاد/ عكس: سايت ايران تئاتر
تئاتر را از چه سني بهطور جدي شروع کرديد؟
از 13 سالگي بود که کاملاً آغشتهي اين کار شدم. از اواخر دورهي راهنمايي شروع به شناختن تئاتر کردم. سراغ هرچيزي رفتم که به تئاتر مربوط بود. آنموقع از تبريز به تهران آمده بوديم و ذهنم خيلي درگير تئاتر بود. هر کتابفروشي که ميشناختم سر ميزدم و هر کتابي را که مربوط به تئاتر بود، ميخواندم.
اواسط دبيرستان تنها گروه تئاتر مدرسه را ساختيم و چند بار در جشنوارههاي آموزش و پرورش برگزيده شديم. همهي کارهاي تئاتر را خودم انجام ميدادم؛ از نوشتن نمايشنامه تا بازي.
همراه درس خواندن، تمرين تئاتر ميکرديد؟
بله و خيلي هم مشکل بود، چون خوشبختانه يا بدبختانه وارد مدارس تيزهوشان شده بودم. از پنجم دبستان دانشآموز جذب ميکردند و تصور همه اين بود که هر کس وارد مدارس تيزهوشان شده باشد مهندس ميشود. يعني مردم انتظار داشتند که دانشآموزان تيزهوشان يکراست بروند دانشگاه و اينطور رشتهها را بخوانند. براي همين ما پسرها فقط رشتهي رياضي داشتيم.
ذهنم دو تکه شده بود از يک طرف رياضي و آينده تضمين شده بود و از طرف ديگر علاقهي شديد به هنر و دقيقاً تئاتر. 24 ساعت شبانهروز را تقسيم کرده بودم بين رشتهي رياضي مدرسه، مطالعهي تئاتر، نوشتن و خب خوابيدن.
اينها نشانهي علاقهي خانوادگي به هنر است، ولي وقتي قرار باشد واقعاً دنبال شغل هنر برويد قضيه فرق ميکند.
بهخاطر اينکه به مدرسهي تيزهوشان ميرفتم انتظار خانواده و تصورشان اين بود که حتماً ميروم دانشگاه و مهندسي ميخوانم. بعد که فهميدند ميخواهم دنبال هنر بروم شروع کردند به نصيحت و توصيه. کار به بقيهي فاميل هم کشيد. يعني کساني از فاميل ظاهراً براي ديد و بازديد به خانهي ما ميآمدند، اما در واقع ميخواستند مرا به راه راست هدايت کنند.
ولي خودم ميدانستم که يا يک هنرمند کامل ميشوم يا يک مهندس نصفه و نيمه. آخر کار به اينجا رسيد که پدرم از من يک سؤال كرد. دقيقاً يادم هست، آخر شب توي حياط خانه ايستاده بوديم که گفت مهمترين آدم توي اين رشتهاي که ميخواهي بروي کي است؟ آن سالها شخصيت شناخته شدهي تئاتر بهرام بيضايي بود. من هم اسمش را گفتم. پدرم گفت يا به اندازهي او بشو يا اينکه دنبال اين کار نرو و رفت و خوابيد.
حالا پدر و مادرتان چه فکر ميکنند؟
سعي کردم با کارم آنها را قانع کنم و شدند. دو خواهر و چهار برادر بوديم که جز من، هيچکدام سراغ تئاتر يا نويسندگي نيامدند. روانشناس، مهندس، وکيل، نظامي و نقاش شدند.
الآن پدرم وقتي ميخواهد شغل بچههايش را براي کسي بگويد از من زودتر از خواهر و برادرهاي مهندس و وکيل و روانشناسم اسم ميبرد. البته من هم الآن اگر دوباره به همان موقع برگردم و در مقابل همان انتخاب باشم باز هم بين مهندسي و تئاتر، سراغ تئاتر ميروم.
خودتان فرزند داريد؟
بله. سه سال و نيمه است.
اگر او بخواهد بين هنر و مهندسي، سراغ مهندسي برود، مخالفت نميکنيد؟
نه، ولي ميگويم که بايد مهندس صد در صد بشود. هر کسي بايد عاشق کارش باشد تا موفق شود. رشته مهم نيست، علاقه به کار مهم است وگرنه نميشود آن را ادامه داد. چون خانوادهي من موافق اين نبودند که تئاتر بخوانم، نميخواستم از سختيهاي اين رشته برايشان چيزي بگويم.
من بدون اينکه هيچ شخصي را بشناسم که بتواند کمک يا راهنماييام کند آن هم بهعنوان يک شهرستاني ميخواستم توي تهران در اين رشته درس بخوانم و کار کنم. تئاتر هم که ميدانيد چه شرايط سختي دارد. فقط اين را بگويم که در دوران دانشجويي، گرسنگي را به معني واقعياش حس کردم، ولي باز هم ادامه دادم. فکر ميکنم اگر واقعاً عاشق کاري باشي، لطف خدا هم شامل حالت ميشود.
آقاخاني همراه بازيگران تئاتر «تكههاي سنگين سرب» - عكس: محمد مهيمني/خبرگزاري مهر
به نوجوانهايي که ميخواهند دنبال بازيگري بيايند، توصيه ميکنيد اين رشته را انتخاب کنند؟
اگر بازيگري را براي خود بازيگري ميخواهند و تصميم عاقلانهاي بهخاطر دوست داشتن تئاتر و سينما گرفتهاند، بله. ولي اگر ميخواهند بازيگر شوند که توي خيابان مردم با آنها عکس بگيرند، نه. آن کار فقط يک هوس سطحي است.
من موقعي که ميخواستم کتاب بنويسم تنها فکرم اين بود که بنويسم تا ديگران بخوانند. به چيز ديگري فکر نميکردم. نتيجه اينکه الآن که 42 ساله هستم 29 کتاب نوشتهام که به نظر خودم تعداد خوبي است. علوم انساني، به شکل خاص هنر و به شکل خاصتر تئاتر خيلي ديربازده است. يعني از وقتي که شروع ميکني تا وقتي که به نتيجه ميرسد خيلي طول ميکشد.
پس خيلي تحمل کرديد؟
شايد اگر اسمم چيز ديگري بود نميتوانستم! کلمهي ايوب هم يعني بسيار پناه برنده به خدا. حضرت ايوب به اين معروف است که صبر زيادي داشت. همين اسم هم به من کمک کرد تا بتوانم سختيهاي دوران دانشگاه و مدتي که تازه کار را شروع کرده بودم تحمل کنم.
البته تئاتر امتيازهايي هم دارد؛ مثلاً در شغل ما هيچوقت کار يکنواخت نميشود و در هر کاري ميشود يک تازگي را تجربه کرد. مثلاً من تا حالا 24 بار كارگرداني را تجربه کردهام و هرکدام آنها براي خودم کاملاً متفاوت بودند.
البته بايد مراقب بود چون تصميمهاي غلط و اين که بخواهي ميانبر بزني معمولاً نتيجهي بدي دارد. اين کار راههاي فرعي زيادي دارد که بايد مراقب آنها بود.
توي فروشگاههاي لباس، شالهاي سهمتري را به اسم شال هنري ميفروشند و ميگويند هنرمندها از اين لباسهاي عجيب ميپوشند. چرا؟
موضوع اين است که کار هنري يکجور آشفتگي ذهني درست ميکند ولي بايد مراقب بود که اين آشفتگي به برنامهي زندگي سرايت نکند. من هم هنرمندهايي را ميشناسم که خيلي ظاهر شلختهاي دارند و معمولاً هم خيلي هنرمندهاي درجه يکي نيستند.
يعني نظم و ترتيب از شرايط موفقيت در کار هنري است؟
بله، کاملاً. براي پيش رفتن در اين حرفه بايد نظم هندسي دقيقي داشته باشيد. همان اصطلاحي که ميگويند فلاني اگر سرش برود قولش نميرود.
درست است که بازيگرهاي تئاتر ورزش ميکنند؟
بله، بازيگر بايد بدن سالم و ورزيدهاي داشته باشد تا بتواند نقشش را اجرا کند. سلامت جسمي روي کار نمايش تأثير مستقيم ميگذارد. براي همين بازيگرهاي تئاتر بايد مراقب بدنشان باشند و ورزش بكنند.
از بين جايزههايي که برديد کداميک را بيشتر دوست داريد؟
سال 84 بود که نمايشنامهي «امپراطور و انجلو» را نوشته بودم و برترين نمايشنامهي مسابقهي بينالملل جشنوارهي تئاتر فجر بين تئاترهاي 16 کشور دنيا شد و خيلي برايم مهم بود، ولي از بين اتفاقاتي که تا حالا برايم توي تئاتر افتاده دو تا از همه برايم شيرينتر بود.
اول اينکه اکبر رادي نمايشنامهي «روزهاي زرد» مرا تحسين کرد و گفت ضربان زمانه، فرم بديع و شخصيتپردازي بسيار دقيقي دارد. چون شيفتهي رادي بودم خيلي لذت بردم. دومي هم اينکه سال 1376 وقتي دانشجو بودم در درس اصول و فنون نمايشنامهنويسي دو بار نمرهي 20 گرفتم.
استادمان بهرام بيضايي بود و من تنها نمرهي 20 کلاس را گرفتم. از همان کسي که وقتي ميخواستم تئاتر را شروع کنم دربارهاش با پدرم صحبت کرده بودم.
عكسها: مهبد فروزان
آپارات 8 و 16 ميلي متري
شغل پدرم عکاسي بود و آتليه داشت. از كودكي اتاق نور و نگاتيو و ظهور فيلم را ديده بودم. آنموقع عکاسها بهشکل تجربي اين کار را ياد ميگرفتند. يعني پدر من از يک استادکار ياد گرفته بود و خودش هم همينطور به بقيه ياد ميداد.
ما در خانه سه «آپارات» داشتيم؛ براي فيلمهاي 16 ميليمتري، هشت ميليمتري و هشت ميليمتري ناطق (يعني فيلمهايي که صدا همراه آنها پخش ميشد). براي بقيهي فيلمها صدا جداگانه پخش ميشد. بعضي از فيلمها را هم بدون صدا داشتيم و فقط تصوير را ميديديم.
توي خانه پارچهي سفيد ميزديم و بچهها مثل سالن سينما به تماشاي فيلم مينشستيم. بعضي از فيلمها را شايد بارها و بارها ديده بوديم.
الآن هم سينما را خيلي دوست دارم، ولي نه به اندازهي تئاتر. بازي در سينما گرم و زنده نيست. توليدش هم خيلي سخت و فرسايشي است. همين روزها سرگرم بازي در يک فيلم به اسم «نجوا» هستم. يک روز از پنج صبح سرفيلمبرداري بوديم تا شش بعدازظهر و بازي ميکردم. خروجي نهايي فقط سه دقيقه بود. البته اين توي سينما عادي است، ولي همين مقدار بازي را اگر توي تئاتر انجام دهم، يک شخصيت را به دنيا ميآورم، بزرگ ميکنم و تحويل ميدهم.
هر روز در نقش شيطان و افلاطون روي صحنه رفتن و سه ساعت يکسره بدون توقف بازي کردن با سينما قابل مقايسه نيست که هي دور و برت عدهاي با وسايلي ايستادهاند و يادآوري ميکنند که اين بازي است و واقعي نيست. هي بايد مراقب باشي از کادر بيرون نروي، پايت را روي ريل دوربين نگذاري، درست بايستي که نور و صدا به هم نخورد. همهي اين دروغها پنهان ميشود.
در تئاتر انگار پرت ميشوي توي استخر. البته من هنوز هم سينما را دوست دارم كه پهنهاي بزرگتر از تئاتر براي ارتباط با مردم در اختيار آدم ميگذارد، ولي جنس تئاتر گوهر بيبديلي است از نفس به نفس بودن با مخاطب. در تئاتر پنج دقيقه طول ميکشد تا همه چيز يادت برود و تبديل بشوي به نقش و يادت برود کي هستي. به جاي نقشت عاشق بشوي، عصباني بشوي و زندگي کني.
فراموش ميکني اينجا صحنه است و تماشاگراني هستند و داري به جاي شخصيت ديگري بازي ميکني تا موقعي که نمايش تمام شود و به خودت برگردي. البته يک نکته را هم بگويم اگر يک نفر صددرصد تبديل به نقش بشود و بيرون صحنه هم در نقش باقي بماند، باز هم اشتباه کرده و بايد فکري به حالش کرد.
در همین زمینه: برای من طراحی با دست مؤثرتر است هیچوقت لگو نداشتم از هرکسی عکس میگرفتم شهید میشد تولید انیمیشن، بهترین و هیجانانگیزترین کار دنیاستمنبع: همشهری آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۷۰۰۴۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نماینده شهرستانها در پایتخت هستیم/بعد از اجرا نمایش همراهتان است
سید محمدهادی هاشمزاده کارگردان نمایش «اسب قاتلین» که در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است در گفتوگو با خبرنگار مهر مهمترین بخش و نخستین گام تولید یک نمایش را نمایشنامه دانست و در این باره گفت: نمایشنامه باید فکر خوب و ساختمان مناسب و درستی داشته باشد و متن «اسب قاتلین» این ویژگیها را دارد. من سالها است با قلم رضا گشتاسب آشنا هستم و این چهارمین بار است که متنی از او کار میکنم. بیشتر آثارش فضای اکسپرسیونیستی، تخیلی و روایتهای غیر خطی دارد و از آنجایی که من هم به فضاهای غیرواقعگرایانه یعنی فضاهای سوررئالیستی و اکسپرسیونیتی علاقهمند هستم و کمتر به سمت نمایشنامهها و آثار واقعگرایانه رئالیستی میروم، آثار رضا گشتاسب برایم جذاب هستند.
وی درباره چگونگی کارگردانی این اثر توضیح داد: آثار گشتاسب تخیل کارگردان را فعال میکند و دستش را باز میگذارد و باعث می شود نقش کارگردان خیلی پر رنگتر شود چون یک روال عادی و معمولی خطی را پیش نمیبرد. رضا به مرگ مؤلف معتقد است و وقتی متن را به کارگردانی میدهد به او اعتماد میکند، اگر به اجرای آثار رضا گشتاسب در تهران و شهرهای دیگر نگاه کنیم، میبینیم با شیوههای مختلف اجرا شدهاند.
وی ادامه داد: در نمایش «اسب قاتلین»، تماشاگر از لحظه نخست که وارد سالن میشود با فضایی مه آلود و غیرمتعارف مواجه میشود که دارای تعریف خاصی نیست و من به عنوان کارگردان باید یک بعد مفهومی جدید به او ارایه کنم که شگفتزده بشود و یک ساعت و ۲۰ دقیقه نمایش ببیند.
هاشمزاده با بیان اینکه تئاتر نباید در سالن برای تماشاگران به پایان برسد، افزود: نکتهای که در آثار امروز کمرنگ شده، این است که تخیل مخاطب را در نظر نمیگیریم و نمیگذاریم مخاطب دنبال کشف برود. اما من همیشه سعی میکنم به تماشاگر ابزار بدهم تا دریافت جدیدی برای خودش خلق کند و وقتی از سالن بیرون میرود، ادامه نمایش همراهش باشد، فکر کند و پازلها را کنار همدیگر بچیند تا از کشفیات خودش لذت ببرد.
این کارگردان شیرازی گفت: تئاتر برگرفته از هنرهای مختلف است و من از همه هنرها در آثارم استفاده و سعی میکنم با نگاه زیباشناسانه به میزانسن، طراحی لباس و طراحی گریم توجه کنم و با کمک ابزارهای نور و رنگ و حرکت و ... اثری با تصاویر معنادار خلق کنم که در ذهن مخاطب بماند. در بسیاری از نمایشها گاهی قابها بیشتر از دیالوگ دیده میشوند اما در «اسب قاتلین»؛ ترکیب دیالوگها و قابها است که در ذهن مخاطب میماند.
هاشمزاده با بیان اینکه بدون بازیگر چهره و حمایت تهیهکننده برای اجرا به تهران آمده است، توضیح داد: به من پیشنهاد کردند برای تضمین فروش چند نفر از بازیگرانم را عوض کنم و بازیگر چهره بیاورم اما من دوست دارم تئاترم و هنرم با بچههایی که دو سه سال پای من ایستادند و خون دل خوردند دیده بشود. حاضر نیستم هیچ وقت به خاطر دیده شدن خودم زحمتها و تلاش گروهم را نادیده بگیرم.
کارگردان برگزیده چهل و یکمین جشنواره تئاتر فجر هنرمندان استانها را بسیار با استعداد دانست و گفت: ای کاش در اداره کل هنرهای نمایشی، یک تیم استعدادیابی برای آثار استانها تشکیل شود. ما وقتی به جشنواره فجر آمدیم، دیده شدیم و آقای حمید نیلی از ما را دعوت کرد که به ایرانشهر بیاییم و آقای کوروش زارعی به عنوان دبیر وقت جشنواره، پیگیری و همراهی کرد که ما الان اینجا هستیم. اگر به جشنواره فجر نیامده بودیم هرگز دیده نمیشدیم و برای اجرا در تهران به ما فرصتی داده نمیشد. بعضی از هنرمندان شهرستانی نمیتوانند وارد جشنوارهها شوند ولی حق آنها هم است که دیده شوند. مسؤولان نباید صرفاً در جشنوارهها تئاتر شهرستانها را ببینند بلکه باید در قالب تیم استعدادیابی به شهرهای مختلف بروند و آثار روی صحنه را ببینند و ارزیابی و حمایت کنند.
هاشمزاده افزود: خدا را شاکریم که این امکان برای ما ایجاد شد؛ آمدیم، دیده شدیم و تماشاگران با کار ارتباط گرفتند، اما من فقط به فکر خودم نیستم. «اسب قاتلین» نماینده همه شهرستانهای کشور است که نشان میدهد در خارج از تهران هم تئاتر زنده و پویا است و میتواند حرفی برای گفتن داشته باشد. خیلی از بچههای استانها استعدادهای درخشانی هستند که شاید روزی هر کدامشان در صحنههای بینالمللی بزرگ برای ایران افتخارآفرینی کنند.
وی در پایان صحبتهایش گفت: من یک پیشنهاد دارم که اینجا اعلام میکنم و امیدوارم به لطف آقایان سالاری و کاظم نظری که همیشه از تئاتر شهرستانها حمایت کردهاند، اجرایی شود. پیشنهاد میکنم یک ماه در سال را به اجرای تئاتر استانها در تهران اختصاص بدهند و در یک یا چند سالن پایتخت هیچ اجرای تهرانی روی صحنه نرود و فقط هنرمندان شهرستانی اجرا داشته باشند. آثاری که در اجراهای عموم شهر خودشان موفق بودند از سراسر کشور بیایند و روی صحنه بروند تا دیده شوند و فاصله بین تئاتر تهران و شهرستانها کمتر و فرصت تعامل بیشتری ایجاد شود.
نمایش «اسب قاتلین» نوشته رضا گشتاسب و کارگردانی سید محمدهادی هاشم زاده اجرای خود را از ۱۹ فروردین در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر آغاز کرده است. این اثر که نمایش برگزیده به مفهوم مطلق چهل و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر شده است، تا ۲۱ اردیبهشت ساعت ۱۹ روی صحنه میرود.
کد خبر 6079006 آروین موذن زاده