Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایکنا»
2024-05-04@08:18:49 GMT

قرآن، کسانی که نمی اندیشند را نکوهش می کند

تاریخ انتشار: ۴ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۷۸۸۹۰۲

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) مهر نوشت: محمد فنایی اشکوری، استاد فلسفه تطبیقی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) طی گفتگویی به مناسبت روز جهانی فلسفه در پاسخ به این سؤال که فلسفه چیست و فیلسوف کیست، گفت: فلسفه، تفکر عقلی دربارۀ مسائل بینادین و غایی در هر موضوعی است. فلسفه در هر موضوعی به دنبال پرسشهای خاصی است؛ پرسشهایی بنیادین و غایی دربارۀ چیستی، هستی و چرایی امور، پرسشهایی فلسفی هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

فلسفه به این معنا از جهت موضوع هیچ محدودیتی ندارد و همه چیز را دربر می گیرد.

وی افزود: به عبارت دیگر، دربارۀ هر چیزی می توان بحث فلسفی کرد. اما آنچه به این کثرتها وحدت می بخشد و همه را تحت عنوان فلسفه قرار می دهد، روش و نوع رویکرد آن است. فلسفه به این معنا تفکر است که نوعی فعالیت است. این تفکر به روش عقلی محض است. در فلسفه سروکار ما با تجزیه و تحلیل و استدلال عقلی است.

وی با اشاره به اینکه فیلسوف نمی‌خواهد در شک بماند، تصریح کرد: او به شناخت ظنی (احتمال راجح) هم قانع نیست. همچنین در فلسفه جایی برای تقلید از دیگران نیست. فیلسوف می‌کوشد تا جایی که ممکن است از راه استدلال معتبر عقلی (برهان) به شناخت یقینی برسد.

وی با بیان اینکه هدف ما از پرداختن به فلسفه، شناختن حقیقت اشیا در حدی که برای ما مقدور است، گفت: با شناخت حقیقت اشیا انسان از جهت عقلی به کمال می‌رسد. از این رو، حکما گفته اند غایت فلسفه استکمال نفس است، البته همۀ علوم نظری و عملی در نهایت باید به کمال و سعادت انسان کمک کنند. استکمال نفس انسانی غایت نهایی فلسفه و البته هر عمل اختیاری عقلانی باید باشد. از نگاه اسلامی غایت هر علم و عملی باید قرب به حق تعالی باشد که همان کمال حقیقی است، اما غایت خاص فلسفه به این معنا، شناخت حقایق و ارزشها یا هستها و بایدهاست.

حکما گفته اند غایت فلسفه استکمال نفس است

این استاد فلسفه و عرفان اسلامی در مورد فایده و ضرورت فلسفه اظهارداشت: آیا آشنایی با فلسفه ضروری است؟ حکمای باستان می گفتند که فلسفه عشق به خردمندی و فن نیکو زیستن است و زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. یکی از وجوه تمایز انسان از سایر جانداران برخورداری انسان از عقل است. عقل قوه ای است که با به کار گیری آن می‌توان حق و باطل و خوب و بد را تشخیص داد. زندگی نیک و در خور شأن انسانی زندگی بر مدار حق و خیر است. این گونه زندگی تنها با خردمندی و بکارگیری عقل میسر است. فلسفه تمرین عقل ورزی و تفکر در عرصه‌های مختلف مربوط به زندگی انسان است.

وی با اشاره به اینکه انسان ذاتاً موجودی متفکر است و دربارۀ خود و آغاز و انجام جهانی که در آن زندگی می‌کند و هدف زندگی و غایت هستی و سرنوشت نهایی خویش پرسش‌های جدی دارد؛ بیان کرد: اینها پرسش‌هایی است که بدون یافتن پاسخی درخور برای آنها انسان آرام نمی گیرد و زندگی معنا پیدا نمی‌کند. فلسفه کوشش برای یافتن پاسخ به این گونه پرسشهاست. اگر جهان را آفریدۀ خالقی حکیم بدانیم و به هدفداری زندگی و حیات پس از مرگ اعتقاد داشته باشیم یک نوع زندگی خواهیم داشت که متفاوت است با هنگامی که چنین اعتقاداتی نداشته باشیم و جهان را حاصل تصادف کور و حیات را بدون هدف و مرگ را پایان زندگی بدانیم. تفکر در این گونه مسائل ورود به دنیای فلسفه و فلسفه ورزی است.

تفکر فلسفی در فهم باورهای دینی همچون اثبات وجود خدا، تبیین صفات خدا، وحی، و حیات پس از مرگ به ما کمک می‌کند

وی افزود: در فلسفه می ‌آموزیم که برای بهتر زیستن از ظرفیت عقلانی خود بیشترین استفاده را بکنیم. تفکر فلسفی در فهم باورهای دینی همچون اثبات وجود خدا، تبیین صفات خدا، وحی، و حیات پس از مرگ به ما کمک می‌کند. برای همین است که قرآن کریم در آیات بسیاری انسان‌ها را به تفکر و تعقل در جهان هستی و پدیده‌های آن مانند آسمان و زمین و گیاهان و جانوران و تأمل در تاریخ و درس گرفتن از سرنوشت پیشینیان دعوت می‌کند و بالاخره ما را به شناخت خود و تأمل در خویشتن فرا می‌خواند. همۀ اینها جلوه‌های گوناگون تفکر در حوزه‌های مختلف است.

فنایی تأکید کرد: از سوی دیگر، قرآن کسانی را که اهل تفکر نیستند، به شدت نکوهش می کند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ» (الأنفال/۲۲)؛ یعنی بدترین جنبندگان نزد خداوند کسانی هستند که در دیدن حق کر و لالند و نمی‌اندیشند.

این استاد فلسفه و عرفان گفت:فیلسوف کسی است که در جلوه‌های گوناگون هستی می‌اندیشد و اندیشه‌هایش را دسته‌بندی و نظام‌مند می‌کند. نباید پنداشت که فلسفه صرفا سرگرم شدن به مباحث انتزاعی دور از زندگی واقعی است و تأثیری جدی بر زندگی انسان ندارد. فلسفه می تواند بسیار تأثیرگذار در زندگی و سرنوشت ما باشد. فلسفه، فن اندیشیدن است. یکی از آثار تفکر فلسفی استقلال در اندیشه است. فیلسوف راستین کسی است که سخنی را بدون دلیل نمی پذیرد و عقیده اش را بر پایۀ توهم، تخیل، خوش بینی، بدبینی، شهرت، تبلیغات، و تعصب بنا نمی کند؛ بلکه صرفا برپایۀ ادله و شواهد موضع می گیرد. بر همین اساس، کسی که اهل تفکر فلسفی و پایبند به روش آن است، تحت تأثیر شایعات و تبلیغات بی اساس واقع نمی شود. بسیاری از افراد به دلیل تسامح در امر تفکر گرفتار مغالطه می شوند و به علت این ضعفْ باطل را بجای حق می پذیرند. تمرین عقلایت به ما کمک می کند مغالطات را بشناسیم و گرفتار آن نشویم.

قرآن کسانی را که اهل تفکر نیستند، به شدت نکوهش می کند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ» (الأنفال/۲۲)؛ یعنی بدترین جنبندگان نزد خداوند کسانی هستند که در دیدن حق کر و لالند و نمی‌اندیشند

وی با تأکید بر اینکه اساسا گریزی از تفکر فلسفی نیست؛ همۀ مردم دربارۀ مسائل بنیادین فلسفی می‌اندیشند و کم و بیش مواضعی را اتخاذ می کنند که در زندگی آنها تأثیر دارد، گفت: به مثل هر کسی دربارۀ خدا و حیات پس از مرگ یا معتقد است، یا منکر است، یا شکاک است و برای موضعش توجیهی دارد. فرق فیلسوف با دیگران در این است که اولا فیلسوف تفکر را جدی می گیرد و براساس بررسی و موشکافی دقیق عقلی موضع می گیرد، ثانیا روشمند دربارۀ این مسائل می اندیشد و بالأخره باورهایش را نظام مند می کند. تفکر فلسفی در هر زمینه به ما بصیرت و ژرف بینی می دهد. به همین جهت است که در همۀ جوامع و دوره های تاریخی بشر رد پای فلسفه را می توان یافت و در هر جامعه ای خردمندانی بوده اند که مردم را به شناخت درست واقع و شیوۀ درست زندگی دعوت می کردند.

استاد مؤسسه امام خمینی(ره) با بیان اینکه فرق فیلسوف با دیگران مانند فرق دانشمندان علوم طبیعی با مردم عادی است، گفت: یک فرد عادی براساس مشاهدۀ ساده و تجزیه و تحلیلی ابتدایی از عالم طبیعت و پدیده های آن مانند ماه و خورشید و گیاه و حیوان و دریا و جنگل شناختی دارد. یک دانشمند نیز دربارۀ همین امور پژوهش می کند و تصویری از آنها دارد. اما تفاوت در این است که دانشمند با استفاده از روش علمی به مشاهده و تجزیه و تحلیل می پردازد و همۀ عمرش را در راه فهم بهتر عالم سپری می کند.

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۷۸۸۹۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

امام صادق(ع) و عبور از دوگانه‌های باطل

یکی از ابعاد مهم در سیره امام صادق(ع)، نهضت علمی و فرهنگی گسترده‌ای بود که توسط ایشان جریان پیدا کرد. امام صادق(ع) نهضتی را که پدر بزرگوارش، امام محمد باقر(ع) آغاز کرده بود، به اوج رساند. عصر امام صادق(ع) یکی از پرتحول‌ترین دوره‌های تاریخ اسلام است. این دوران با تضارب افکار و اندیشه‌ها و پیدایش نحله‌های مختلف و انواع انحراف‌ها و بدعت‌ها و عقاید باطل در جامعه همراه بود. بسیاری از این جریان‌های فکری، دوگانه‌های باطلی بود که در برابر یکدیگر شکل گرفته بود و امام صادق(ع) با عبور از هر دو جریان، جریان سومی را به عنوان خط اصیل معارف اسلامی تبیین ‌کردند.

اکنون برخی از این دوگانه‌های انحرافی و نحوه عبور امام صادق(ع) از آن‌ها و تبیین جریان سوم و اصیل را بازگو می‌کنیم.

برخی از دوگانه‌های انحرافی در زمان امام صادق(ع)

جریان «اهل حدیث» یکی از جریان‌های فکری دوران حضرت بود که تمرکز خود را روی روایات قرار داده و تعقل را کنار گذاشته بود، در مقابل این جریان «اهل رأی» بودند که در عقل‌گرایی افراط داشتند و به متون وحیانی توجهی نداشتند.

جریانی دیگر به نام «جبریه» قائل به جبر بودند و اختیار انسان را با استناد به توحید عملی زیرسؤال می‌بردند و در مقابل این جریان، «مفوّضه» انسان را به‌صورت کامل مختار دانسته و عملاً سلطه و اراده الهی نسبت به افعال انسان را زیرسؤال می‌بردند. همچنین در رویکردهای تفسیری، جریانی بود که به‌صورت کلی امکان تفسیر قرآن را زیرسؤال برده و قرآن را قابل تفسیر نمی‌دانست و جریانی دیگر بدون هیچ چارچوب مشخصی، به تفسیر قرآن می‌پرداخت تا جایی که کار به تفسیر رأی کشیده می‌شد.

در مباحث خاص‌تر و جزئی‌تر کلامی، جریانی در بحث خداشناسی و صفات الهی، قائل به تعطیل بود و «معطله» نام داشت. در برابر آن، جریان «مشبهه» و یا «مجسمه» بود که خدا را به مخلوقاتش تشبیه می‏کرد و برخی از آن‌ها برای خدا جسم قائل بودند.

مقابله با دوگانه‌های انحرافی با تبیین جریان سوم

گفتیم اهل حدیث، کسانی بودند که عقل و علم را به‌طور مطلق انکار کرده و تنها بر ظواهر قرآن و حدیث تکیه می‌کردند. این جریان درواقع اهل «جمود بر نص» بود و هرگونه تعقل در متن را کنار می‌گذاشت. در مقابل این جریان، جریان اهل رأی بود که عقل‌گرایی افراطی را دنبال می‌کرد و در استنباط‌های فقهی نیز به جای تکیه بر متون دینی، اهل قیاس و استحسان بود. این جریان نیز در واقع اهل «اجتهاد در برابر نص» بود. امام صادق(ع) در برابر این دو جریان، جریان سومی را مطرح کرد که عبارت است از: «اجتهاد در نص». به این معنا که امام صادق(ع) نوعی جریان فقاهتی را تثبیت کرده و توسعه داد که در آن، تکیه بر منابع اصیل دینی و نصوص کتاب و سنت با رویکرد اجتهادی و به‌کارگیری تعقل در استفاده از نصوص دینی محوریت داشت. این جریان از یک طرف مرزبندی با جریان اهل حدیث داشت، چرا که تعقل را به کار می‌گرفت و از طرف دیگر مرزبندی با جریان اهل رأی داشت، از این نظر که مبنا را منابع شرعی قرار می‌داد. این جریان سوم، عبور از دوگانه باطل جمود بر نص و اجتهاد در برابر نص بود.

در بحث توحید و امکان شناخت صفات خداوند، گفتیم اهل تعطیل معتقد بودند عقل آدمی راهی به شناخت اوصاف الهی ندارد و عملاً مانع هرگونه قضاوت درباره صفات خدا می‌شدند. در مقابل نیز اهل تشبیه معتقد بودند میان اوصاف الهی و انسان به لحاظ معنایی تفاوتی نیست و اوصاف خالق را به اوصاف مخلوقات تشبیه می‌کردند. امام صادق(ع) منظر کلامی متفاوت و نگاه سومی را به عنوان «اثبات بلاتشبیه» مطرح کرد. به این بیان که عقل می‌تواند صفات خدا مانند وجود، علم، قدرت و حیات را اثبات کند؛ اما نمی‌تواند به کُنه صفات الهی راه پیدا کند. پس ما صفات جمال و جلال خداوند را اثبات می‌کنیم؛ بدون اینکه خدا را به مخلوقاتش تشبیه کنیم.

یکی دیگر از مباحث کلامی، بحث مهم و پیچیده جبر و اختیار است. عده‌ای قائل به جبر شدند و با اتکا به توحید عملی، هرگونه اختیار را برای انسان نادیده گرفتند. به این معنا که ما اگر موحد هستیم، باید همه افعال را فعل خدا بدانیم و افعال انسان نیز مخلوق خداست و انسان در آن نقشی ندارد. در این نگاه هرگونه اراده و اختیاری برای انسان نفی می‌شود. در مقابل آن، جریانی قائل به تفویض بودند. به این معنا که می‌گفتند انسان در افعال خود کاملاً مختار و آزاد است و خدا نیز سلطه‌ای بر افعال او ندارد. پس افعال انسان صرفاً با اراده و اختیار انسان انجام می‌شود.

امام جعفر صادق(ع) اینجا نیز در برابر هر دو جریان انحرافی، جریان سومی را با عنوان «امر بین الامرین» مطرح کرد. حدیث معروف «لاجبر و لاتفویض بل امرٌ بین الأمرین» اشاره به همین جریان سوم دارد. ما با وجدان خودمان درک می‌کنیم که قطعاً مجبور نیستیم و دارای اراده و اختیار هستیم. از طرفی قول به جبر، ظلم به خدای متعال است. اینکه ما انسان را مجبور بدانیم و در همین حال، او را مکلف بدانیم، معنا ندارد. تکلیف و عقوبت انسان به‌واسطه فعلی که اختیاری دخصوص آن نداشته، ظلم و قبیح است و چنین چیزی نسبت به خدای متعال، محال است.

از سوی دیگر اگر اختیاری داریم، خدا این اختیار را به ما داده و ما به اذن او است که می‌توانیم افعال خودمان را انجام دهیم، نه اینکه خدا دیگر بر ما سلطه‌ای نداشته باشد. پس نه جبر درست است و نه تفویض و این همان امرٌ بین الأمرین است. همچنان که بزرگان دین فرموده‌اند انسان در هر رکعت نمازش با جمله «بِحَولِ الله وَ قُوَّتِهِ اَقُومُ وَ اَقْعُد» نفی جبر و تفویض می‌کند. در واقع با عبارت «اقوم و اقعد» نفی جبر می‌کنیم و با عبارت «بحول الله و قوته» نفی تفویض.‌

در بحث تفسیر قرآن نیز اشاره شد عده‌ای هرگونه تفسیر قرآن را منع کرده و بر این باور بودند امکان فهم قرآن برای انسان وجود ندارد. به اعتقاد آنان قرآن یک متن معماگونه‌ای است که فقط باید تلاوت شود. در برابر آن‌ها، جریان دیگری نیز آنچنان در تفسیر آیات افراط می‌کردند که عملاً هیچ چارچوبی برای تفسیرشان وجود نداشت و هر چه به ذهنشان می‌رسید در مورد آیات قرآن گفته و رسماً تفسیر به رأی می‌کردند. امام صادق(ع) در برابر هر دو جریان، جریان سومی را به نام «تفسیر اجتهادی» که تفسیر بر مبنای حجت بود، بیان کرد. اکنون نیز مفسران شیعی از همین مبنا برای تفسیر آیات الهی پیروی می‌کنند. به این معنا که قرآن قابل فهم است و امکان تفسیر قرآن نیز وجود دارد؛ اما در چارچوب علم یا دلیل علمی. به بیان دیگر، ما باید برای هر برداشت تفسیری، حجت و دلیل معتبر داشته باشیم. این همان روش تفسیر اجتهادی است.

امام صادق(ع)، پایه‌گذار کلام، فقه و تفسیر شیعه

دوگانه‌های باطل جمود بر نص و اجتهاد در برابر نص، تعطیل و تشبیه، جبر و تفویض، منع از تفسیر و جواز تفسیر به رأی، همگی نمونه‌هایی از جریان‌های انحرافی و باطلی بود که در دوران امامت امام صادق(ع) رواج داشت و امام با نهضت علمی و فرهنگی همه‌جانبه‌ای که به راه انداخت و معارف فراوانی که عرضه کرد و شاگردان فراوانی که پرورش داد، خط اصیل معارف اسلامی را تبیین و تثبیت کرد.

ما امروز میراثدار همان خط اصیلی هستیم که امام صادق(ع) در برابر این جریان‌های انحرافی ترسیم کرد. کلام شیعه و فقه شیعه و تفسیر شیعه، محصول تبیین همه‌جانبه امام صادق(ع) و مرزبندی با جریان‌های فکری انحرافی و دوگانه‌های باطل است.

منبع: روزنامه قدس

دیگر خبرها

  • شهید مطهری نیم قرن در راه اعتلای فکری جامعه اسلامی قلم زد
  • سردار رادان: قرائت قرآن از زنان مکشوفه حجاب را نشان می دهند/ این تفکر حتی برخی افراد حزب اللهی را تحت تاثیر قرار داده و تصاویر آن دست به دست می‌شود
  • انسان‌تباران دنیسووا چه کسانی بودند؟ (+عکس)
  • خبر‌های رسانه - ۱۳ اردیبهشت
  • امام صادق(ع) و عبور از دوگانه‌های باطل
  • فیلسوفان بزرگ دربارۀ «ورزش» چه می‌گویند؟
  • گربۀ محله مهم است
  • مستند «زندگی با فلسفه» در شبکه چهار سیما
  • قرآن؛ کتاب زندگی/ قرآن، نور و رحمت و هدایت به سوی خیر و سعادت است
  • اسلام بزرگترین حامی حقوق زن است