ماجراي طلبهاي که راديو اينترنتي راه اندازي کرد
تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۰۵۵۰۷۹
خبرگزاري آريا - «راديومون» راديويي اينترنتي است که پنج سال قبل دو جوان از تهران و مشهد با کمترين امکانات آن را راه انداختند؛ اما الان يک تيم حرفهاي 126 نفري هستند.
به گزارش جام نيوز، همه ما در زندگي آرزوها و طرحها و ايدههايي داريم که هيچوقت شهامت عملي کردن آنها را نداريم و آنقدر براي اين آرزوهايمان هيچ کاري نميکنيم که بعدها با ديدن افرادي که اين آرزوها را محقق کردهاند حسرت ميخوريم که کاش ما هم براي آرزوي ديروز و حسرت امروزمان دو قدم برميداشتيم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«راديومون» دغدغه دو جوان بود که تمام داراييشان براي توليد يک پادکست را دو عدد رايانه قراضه، يک ميکروفون 12 هزارتوماني و دو تا آدم طنزپرداز که قلم و صداي خوبي داشتند، تشکيل داده بود. راديومون يک پادکست اينترنتي طنز است که با دغدغه سبک زندگي طنز پنج سال پيش شروع به کار کرد و خيلي زود محبوب شد. «علي زکريايي» و «حسين توکلي» دو جواني هستند که با کمترين امکان شروع به توليد پادکست اينترنتي با موضوع سبک زندگي ميکنند و حالا بعد از پنج سال، اين پادکست اينترنتي جمعوجور تبديل به يک تيم 126 نفره شده که علاوه بر اجراي برنامه براي راديو، موشن گرافي، کار تصوير هم ميکند و به قول آقاي زکريايي حالا ديگر به يک رسانه تبديل شده است.
راديومون در سال 90 متولد ميشود. وقتي نويسندههاي «دِلنگون» و «سدر و کافور» اتفاقي در پيچ و تاب وبلاگهايي که آن روزها بازارشان حسابي گرم بوده، با هم آشنا ميشوند و جالب اينکه در اول راه همين نام وبلاگهاست که آنها را براي سرک کشيدن به نوشتههاي همديگر قلقلک ميدهد به گفته خودشان يک ماهي مخاطب خاموش بودهاند تا اينکه يکي از آنها براي ديگري کامنت ميگذارد و معلوم ميشود هر دو براي بيشتر شدن دوستي مشتاق هستند.
آقاي دلنگون؛ اقيانوسي از معارف به عمق يک وجب
«علي زکريايي» متولد 62 در تهران است که دست روزگار او را به مشهد ميکشاند. آقاي زکريايي کلکسيون رشتههاي دانشگاهي و حرفههاي مختلف نيمهکاره است؛ دقيقا همان تعريفي که در وبلاگش از خود نوشته است؛ اقيانوسي از معارف به عمق يک وجب. از تحصيل نيمهتمام در رشتههاي فقه و حقوق، نرمافزار کامپيوتر، مديريت امور اداري و ادبيات عرب گرفته تا کار در شرکت نفت و روابط عمومي و تاکسي و … در کارنامه نويسنده دلنگون ديده ميشود. زکريايي درباره وبلاگش ميگويد: «چند سالي طلبه بودم و دغدغه سبک زندگي داشتم و از طرفي از زبان طنز هم بهرهمند بودم. براي همين يک وبلاگ زدم به اسم دلنگون.»
درباره همکاري مشترکشان و تولد پادکست اينترنتي هم ميگويد: «اول با هم تصميم گرفتيم که متنهايمان را با هم تجميع کنيم؛ اما کمکم به اين نتيجه رسيديم که تأثير صدا از متن بيشتر است و چون از سال 79 کار راديويي ميکردم، وقتي صداي حسين را شنيدم و فهميدم صدايش بهخوبي قلمش است، بهانه خوبي براي شروع کار ما شد در راديومون.» ازآنجاييکه همه کارهاي راديو از صدابرداري و صداگذاري و تدوين و نويسندگي و .. با اين دو نفر بوده نام راديوشان هم ميشود «راديومون».
آقاي سدر و کافور؛ طنازي در خون من است!
«حسين توکلي» متولد سال 1370 در تهران است و در خانوادهاي خوشسروزبان و حاضرجواب بزرگ شده تا حدي که به قول خودش بايد در ميهمانيها با زره حاضر شد و بهخوبي از عهده جواب دادن به خاله و دايي و خواهر و برادر برآمد، همين ميشود بزرگترين دليل طناز شدنش و شروع وبلاگ «سدر و کافور»:«هر چندوقت يک بار يک قصهاي در شبکههاي مجازي باب ميشود، آن موقع هم زماني بود که وبلاگ مد بود و شايد اگر الان من 20 سالم بود يک کانال تلگرامي طنز داشتم. 19-18 ساله بودم که وبلاگ سد و کافور را زدم.
آن زمان هم کسي فکر نميکرد من در اين سن باشم و همه فکر ميکردند من حداقل 24 ساله باشم. حتي آقاي زکريايي هم اوايل همين فکر را ميکرد.» در دانشگاه مديريت دولتي ميخواند و تا فوقليسانس آن را ادامه ميدهد. کار پنج سال پيش شروع ميشود. يکي از تهران و ديگري از مشهد پشت کامپيوترهاي نهچندان پيشرفته خود مينشينند و با تلفن و اينترنت به هم وصل ميشوند و در عرض سه چهار روز پادکستشان را بيرون ميدهند. بزرگترين دغدغهشان سبک زندگي بوده و مانيفستشان کتاب مفاتيح الحيات آيتالله جوادي آملي. «روال کار به اين شکل بود که يک موضوع را از کتاب انتخاب ميکرديم؛ مثلاً سفر يا بهداشت و براي آن متن طنز مينوشتيم و باهم اجرا ميکرديم.»
ضبط پادکست مشترک با فاصله هزار کيلومتري!
آقاي زکريايي درباره روند کار پرمشقت ضبط پادکست ميگويد:«ما اول متن را مينوشتيم و با هم چکشکاري ميکرديم. ميکروفونهايمان را راه ميانداختيم و براي هماهنگي هم به هم زنگ ميزديم که صداي همديگر را بشنويم و چون من تدوين ميکرديم حسين فايل ضبطشدهاش را براي من ميفرستاد. اوايل هفتگي پخش ميشد. بعد از مدتي ماهانه شد و سر من که کمي شلوغ شد به گاهانه تبديل شد!» راديو مون از همان اول پرمخاطب آغاز شد که بيشتر هم مخاطبان وبلاگهاي آنها بودند. آقاي زکريايي ميگويد آنقدر از يک جايي به بعد کارشان ديده ميشود که کار قبلي خود را رها ميکند و ششدانگ تمرکزش را به راديومون ميدهد. «کار ما خوب ديده شد و اساساً کار طنز هميشه جواب ميدهد تا جايي که ششمين پادکست ما در جشنواره رسانههاي ديجيتال اول شد. من 23 تا شغل عوض کردم و هرکدام را به دليلي رها کردم. آخرين بار هم مدير روابط عمومي يک سايت پربازديد در مشهد بودم و درست روزي که استخدام شدم از آن بيرون زدم و بهطورجدي دنبال کار صدا و بهويژه راديومون را گرفتم.»
بلند داد ميزدم ميخواهم خودکشي کنم
ضبط صدا در خانه و نداشتن استوديو اگرچه سخت بوده؛ اما خاطرات طنز زيادي براي هر دو به يادگار گذاشته است. آقاي توکلي يکي از آنها را تعريف ميکند: «من اوايل در خانه خيلي درباره کارم توضيح نميدادم و منتظر بودم کار جا بيفتد بعد مفصلاً تعريف کنم. تا اينکه اولين مصاحبه من چهار پنج سال پيش چاپ شد و پدرم فهميد مثلاً وقتي من داخل اتاق ميروم با خودم حرف ميزنم، ديوانه نيستم. (با خنده) يکبار برنامهاي بود و من بايد مونولوگي را داد ميزدم. قصه درباره جواني بود که بالاي برج رفته و ميخواهد خودکشي کند. من اصلاً آدمي نيستم که عصباني بشوم و پشت تلفن داد بزنم. اما اينجا مرتب داد ميزدم، علي ميگفت نه نشد و من بلندتر داد ميزدم و به مرحلهاي رسيده بود که هم من واقعاً داشتم داد ميزدم هم عصباني شده بودم که اين کار درنميآيد؛ تا اينکه مادرم با ترس در را باز کرد و من دوباره مجبور شدم داد بزنم. باز شانس آوردم کس ديگري در خانه نبود و من مجبور نبودم دوباره داد بزنم وگرنه حنجرهام بهکلي نابود ميشد. (با خنده)»
حذف نويزهاي صدا بيشترين انرژي را از ما ميگرفت
کار کمکم جلو ميرود و از سختيهاي اول راه کم ميشود. عضو کوچکتر راديومون درباره اين سختيها ميگويد: «کامپيوتر هردوي ما قراضه بود و موقع تدوين کلي از آقاي زکريايي انرژي ميگرفت که اين نويزها را حذف کند. پادکستهاي اوليه را همين شکلي و دورادور کار کرديم. بعديها را به وقتهايي منوط کرديم که مثلاً من مشهد ميروم و کنار هم ضبط ميکرديم که يک مقدار کار حرفهايتر باشد. از برنامه ده به بعد هم استوديويي شد و اين اتفاقاً مقداري کار ما را خراب کرد! چون اين کار ما را تنبل کرد و ديگر حاضر نبوديم به روال قبل کار کنيم و ضبط در استوديو هم به اين هم بستگي داشت که امام رضا ما را بطلبد يا نه!»
راديومون و تيم 126 نفره
چرخ راديومون الان دارد با يک تيم 126 نفري ميچرخد و نويسنده، شاعر، تدوينگر، استوديو و خلاصه همهچيز براي يک پادکست حرفهاي راديويي را در اختيار دارد. راديومون الان پايگاهي شده براي کساني که صداي خوبي دارند و دستشان به راديو نميرسد. آقاي زکريايي ميگويد يکي از کارهايي که الان انجام ميدهد تدريس است. «من در چند بخش گويندگي، فن بيان و بالاخره ساخت پادکست کارگاه ميگذارم و آموزش ميدهم. شما تصور بکنيد از آن پادکست دونفره با امکانات کم، راديومون به جايي رسيد که توانست با برنامه «بستني داغ» روي آنتن برود و 86 قسمت جلو برود و از آنجا با همين عوامل برنامهاي براي راديو آشنا اجرا کنيم و همين بروبچههاي راديومون برنامهاي براي راديمون روي آنتن بردند و الان خيلي از بچههاي راديومون مستقل شدند و براي راديو و تلويزيون برنامه اجرا ميکنند.»
دوست دارم راديومونِ تهران را راه بيندازم
آقاي توکلي حالا مشاور مدرسه است؛ اما هنوز دوست دارد کار راديو را جدي از سر بگيرد. «سختيهاي کار براي ما زياد بود و براي همين با آرزوهايي که براي راديومون داشتيم، فاصله گرفتيم. من بعد از فارغالتحصيلي بهعنوان معلم راديو وارد مدرسه شدم و با بچهها بهصورت فوقبرنامه راديو کار ميکردم و بعدها بهعنوان مشاور انتخاب شدم. هنوز دوست دارم کار راديويي بکنم و دنبال فرصتي هستم که دوباره فعاليت در آن را بهصورت جدي دنبال کنم. البته مسافت و دوري از آقاي زکريايي هم در پيش نيامدن اين فرصت مقصر است. اما حتماً دنبال فرصتي هستم که شعبه تهران راديومون را راه بيندازم.»
جيبوتي کجايي؟ دقيقا کجايي؟!
آقاي زکريايي از تواشيح گرفته تا قرائت قرآن و خوانندگي بهخصوص کاورخواني را در کارنامه خود دارد؛ اما شايد فقط «جيبوتي کجايي؟» براي شما آشنا باشد. «ما قبل از جيبوتي هم 26 تا آهنگ کاور بهصورت رسمي بيرون داده بوديم؛ اما جيبوتي خيلي سروصدا کرد و آنهم به خاطر فضاي کشور بود که بهصورت طبيعي از عربستان نفرت وجود دارد و حالا کشوري که بهزور بايد در نقشه آن را پيدا کنيم هم سروکلهاش پيدا ميشود. داستان از جايي شروع شد که من يکي از ترانههاي آقاي احسان پور درباره عربستان را خودم ريتميک خواندم و اين پخش شد. يکي از دوستان مشترک ما اين آهنگ را به دست رضا ميرساند و او هم با من ارتباط گرفت و گفت حالا که ميخواهي کار کني، درستودرمان کار کن و به من پيشنهاد داد که بيا براي جيبوتي کار کنيم. اول هم قرار شد يک نمايشنامه بنويسيم تا اينکه يک پيغام مکتوب براي من آمد جيبوتي کجايي؟ دقيقاً کجايي؟ و من گفتم که چقدر خوب ديده آهنگ چاوشي را و همين باعث شد کار ترانهسرايي و خوانندگي آن را استارت بزنيم و خب با استقبال هم روبهرو شود.»
مهر
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۰۵۵۰۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(ویدئو) داروهای اینترنتی در داروخانههای مجازی
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی