Web Analytics Made Easy - Statcounter

فرزند شهید علیخانی گفت: آئین بزرگداشت دومین سالگرد شهادت رزمنده دلیر سردار شهید محمدرضا علیخانی از شهدای مدافع حرم خوزستان در باغملک برگزار می‌شود.

نوذر علیخانی در گفت‌و‌گو با خبرنگار تسنیم در اهواز با گرامیداشت یاد و خاطره شهدا اظهار داشت: دومین سالگرد شهادت رزمنده دلیر سردار رشید اسلام شهید محمدرضا علیخانی از شهدای مدافع حرم خوزستان در باغملک برگزار می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی افزود: این آئین معنوی روز پنج‌شنبه هفتم دی ماه همزمان با نهم ربیع‌الثانی سال 1439 هجری قمری از ساعت 13:30 دقیقه آغاز آغاز می‌شود و تا ساعت 16:30 ادامه دارد.

فرزند شهید علیخانی در ادامه سخنان خود بیان کرد: دومین سالگرد شهادت سردار شهید محمدرضا علیخانی از شهدای مدافع حرم خوزستان در مصلای شهر صیدون از توابع شهرستان باغملک برگزار می‌شود و اقشار مختلف مردم یاد این شهید را گرامی می‌دارند.

وی خاطرنشان کرد: در آئین بزرگداشت دومین سالگرد شهید محمدرضا علیخانی از شهدای مدافع حرم خوزستان جمعی از خانواده‌های معظم شهدای مدافع حرم نیز حضور می‌یابند.

به گزارش تسنیم، شهید محمدرضا علیخانی سومین شهید مدافع حرم باغملک است که در تاریخ سوم خرداد ماه سال 1344 در روستای طلاور این شهرستان متولد شد.

وی چهارمین فرزند خانواده هفت نفره‌ای است که بعد از 2 خواهر و یک برادر به نام غلامحسین شادی را دوباره میهمان جمع صمیمی و باصفای آنها کرد.

این فرزند دلیر خوزستان  برای دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و حضرت رقیه خاتون(س) عازم سوریه شد و به نبرد با تکفیری‌ها پرداخت.

شهید علیخانی پس از مدت‌ها نبرد با تکفیری‌ها در سوریه، روز یکشنبه 29 آذر ماه سال 1394 همزمان با هشتم ربیع‌الاول سال 1437 هجری قمری و سالروز شهادت امام حسن عسکری(ع) در استان حلب سوریه مجروح و چند روز در بیمارستان بستری شد.

این دلیرمرد در روز چهارشنبه دوم دی ماه سال 1394 مقارن با 11 ربیع الاول سال 1437 هجری قمری در شهر خان طومان استان حلب سوریه شربت شهادت نوشید.

در روز مجروحیت شهید علیخانی یکی از دوستان صمیمی و همرزمان دیرینه‌اش یعنی شهید فرامرز رضازاده مظلومانه در حلب سوریه به شهادت رسید.

شهید علیخانی در سال 1365 با یکی از بستگان خود ازدواج کرد که حاصل این پیوند آسمانی 3 فرزند پسر به نام‌های ابوذر، نوذر و ایوب و 2 فرزند دختر است.

انتهای پیام/

R41468/P1377/S6,57/CT1

منبع: تسنیم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۲۱۷۳۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد

 این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه می‌آید ماحصل همکلامی ما با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است. 

بی‌قرار رفتن بود

سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کار‌های خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کار‌های خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نماز‌های جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد. 

 خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم. 

 شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعد‌ها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود. 

 بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعد‌ها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

 فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد. 

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

منبع: روزنامه جوان 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • دیدار استاندار قزوین با خانواده شهید معلم، رجبعلی قربانی
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • پخش مستند «مسئله حجاب» از شبکه یک
  • پدر طلبه شهید همایون معدنی به فرزند شهیدش پیوست
  • مستند «مسئله حجاب» به تلویزیون رسید + ساعت پخش
  • شناسایی هویت شهید دفاع مقدس
  • پخش مستند «مسئله حجاب» همزمان با سالگرد شهادت شهید مطهری
  • پخش مستند «مسئله حجاب» به مناسبت سالگرد شهادت استاد مطهری
  • شهادت جانباز ۷۰ درصد سیلاوی در اهواز
  • برگزاری برنامه های تبیینی اندیشه شهید مطهری در هفته معلم