جذابیت فوتبال از نگاه یک فیلسوف
تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۲۳۴۱۶۴
تحقیقات فیفا نشان میدهد که پخش زنده مسابقات جام جهانی ۲۰۱۰ را بیش از ۳ میلیارد و ۲۰۰ میلیون نفر تماشا کردند. این خبر شاهدی است بر «جادوی فوتبال در عالم مدرن». دکتر سروش دباغ برخلاف بسیاری از جامعهشناسان، با چسباندن برچسب «پوپولیسم» بر پیشانی فوتبال مخالف است و فراگیری فوتبال را دال بر آلوده بودن این ورزش به پلیدی پوپولیسم نمیداند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین / گروه اندیشه:
*برخی از روشنفکران ایران و جهان عمیقاً به فوتبال علاقه دارند و برخی هم در فوتبال چیز جالبی نمیبینند. شما چه نسبتی با این پدیدۀ فراگیر جهانی دارید؟
من در فوتبال به عنوان یک پدیدۀ فراگیر جهانی، چیزهای جالبی میبینم. نمیدانم انس و علاقۀ اولیۀ من به فوتبال، چرا و از کجا پیدا شد. یادم است که هشت ساله بودم (سال دوم دبستان) که بازیهای جام جهانی ۱۹۸۲ را میدیدم و از همان ایام طرفدار تیم ملی ایتالیا شدم.
در مدرسه فوتبال بازی میکردم و بازیام بد نبود. و طرفدار تیم پرسپولیس بودم. در آن ایام بازی ناصر محمدخانی را دوست داشتم. در آن مسابقهای که پرسپولیس ۳ بر صفر استقلال را برد (۱۳۶۵)، من تقریباً یازده ساله بودم.
چندی پیش در یکی از پستهای فیسبوکیام نوشتم که من روزگاری رابطۀ وثیقی با پاهایم داشتم و اصلاً گرداندن توپ در میان پاها را خیلی دوست داشتم؛ و اکنون، یعنی طی ده سال اخیر، با دستهایم چنان رابطهای دارم؛ چراکه با دست مینویسم و این رابطۀ عمیقی که با دستهایم دارم، حال خوشی به من میدهد و با آن نوعی سرخوشی را تجربه میکنم. در دوران طفولیت و نوجوانی، چونکه با پاهایم چنین رابطهای داشتم، زیاد فوتبال بازی میکردم و هزینهاش را هم به اصطلاح پرداختم. در جریان مسابقات فوتبال در مدرسهام در دوران راهنمایی، که فکر میکردیم خیلی مهم است، در اثر یک برخورد محکم با یکی از بازیکنان تیم مقابل دستم شکست و راهی بیمارستان شدم. نیاز به عمل جراحی پدید آمد و ده شبی در بیمارستان ماندم و حدود یک ماهی از مدرسه دورافتادم. چهارده سالم بود. آن سالها اوج شیفتگی من نسبت به فوتبال بود.
در سالیانی که فوتبال را به جد دنبال میکردم (شاید تا بیست سال پیش)، آن جادوگری و مسحور کردن مخاطب که با خلاقیت و هیجان همراه است، و ظاهراً در کمتر پدیدۀ دیگری در جهان معاصر یافت میشود، برایم بسیار جذاب بود و انصافاً هم جای تأمل دارد.
---*قدرت مسحور کردن بیننده یا مخاطب، در کار بسیاری از هنرمندان هم دیده میشود. مثلا اریک کانتونا گفته است: «من هرگز نتوانستهام و نخواهم توانست تفاوتی بین پاس پله به کارلوس آلبرتو در فینال جام جهانی ۱۹۷۰ و اشعار زیبای ریمباد جوان[آرتور رمبو] بیابم؛ چراکه در هر دوی اینها زیباییِ توانِ بشری چنان جلوه یافته که به انسان حس ابدیت میدهد.» دربارۀ شباهت فوتبال و هنر چه نظری دارید؟
اولاً باید بگویم جملهای که از اریک کانتونا نقل کردید برایم جالب بود؛ اینکه «به انسان حس ابدیت دست میدهد»، تعبیر جالبی است و نشان میدهد که کانتونا هم اهل تأمل و مطالعه است؛ خصوصاً که به اشعار رمبو هم ارجاع داده. من با شباهت فوتبال و هنر موافقم؛ به این معنا که مؤلفهای از خلاقیت و هنرمندی در کار بازیگری دیده میشود. البته مرادم بازیگران طراز اول است؛ مثل مارادونا یا پلاتینی.
در باب «حس ابدیت» باید بیشتر فکر کنم اما تصور میکنم نوعی مسحورکنندگی و از خود بیخود شدن در تماشای فوتبال وجود دارد؛ خصوصاً وقتی که حساسیت بازی بالاست. مثلاً کسی که مشغول تماشای بازی نیمهنهایی جام باشگاههای اروپا یا جام ملتهای اروپا یا جام جهانی است و طرفدار یکی از تیمهای داخل زمین بازی است، کاملاً از خود بیخود است و به نوعی حس غریب «از خود به درآمدن» را تجربه میکند. این اتفاق با دیدن فوتبال و بازیهایی که با نوعی «کار جادویی» همعنان است، رخ میدهد. البته باز هم تأکید میکنم که این تجربه نه در اثر تماشای همه بازیها و بازیکنان فوتبال، بلکه در پارهای موارد حادث میشود. اما انصافاً این تجربه رخ میدهد و من شخصاً چنین تجربهای داشتهام.
فکر میکنم وقتی کسی خودش فوتبال بازی کرده باشد، حظش هم از این قصه بیشتر است. مثل موسیقیدانی که نواختن موسیقی توسط موزیسین دیگری را میشنود. این موسیقیدان در قیاس با کسی که همۀ عمرش فقط شنوندۀ موسیقی بوده، معمولاً لذت بیشتری از شنیدن یک قطعه موسیقی میبرد. من خودم چون قلم میزنم و کارم خواندن و نوشتن است، وقتی آثار دیگران را میخوانم، علاوه بر محتوا، ذهنم معطوف به فرم میشود. برای خودم جالب است که سالها قبل، مثلاً پانزده سال قبل، توجهام کمتر به این جنبۀ یک متن جلب میشد. ولع خواندن داشتم و از خواندن یک متن حظ معرفتی میبردم. اکنون هم چنانم و خوشبختانه ولع یادگیری بیشتر را از دست ندادهام اما چون خودم هم دستی در قلم زدن و نوشتن دارم و ساعتهایی متمادی را در خلوت به نوشتن و ویرایش آثارم اختصاص دادهام و به زیر و خم و نحوۀ نگارش و به کار بستن واژگان و خوشآهنگ بودن متن و سلاست و روان بودنش، عطف نظر کردهام، وقتی نوشتهای از دیگران را هم میخوانم، ذهنم ناخودآگاه متوجه فرم نگارش هم میشود؛ و در مواردی که با فرم دلنشین و ذخیرۀ واژگان غنی و نثر سلیس و پخته در یک نوشته مواجه میشوم، لذتی عمیق را هم تجربه میکنم و آفرین میگویم به توانمندی و هنرمندی نویسنده؛ که با نثری پخته و مشحون از کلمات رنگارنگ، که در جای خودشان نشستهاند، متنی خواندنی را رقم زده است. نثر نویسندگانی مثل بهاالدین خرمشاهی و داریوش آشوری. باری، این جور لذت بردن ظاهراً متعلق به وقتی است که افزون بر تماشاگری، پای در مرحلۀ بازیگری هم میگذاری. در باب فوتبال هم چنین حکمی جاری است.
*مولانا حیرتآفرینی را مختص خداوند میداند و کسانی را که میخواهند خلق خدا را در برابر خودشان به وادی حیرت بیندازند، افرادی میداند که طمع اولوهیت دارند. برخی از منتقدان سینمایی دیندار هم به این نکته اشاره کردهاند که سینما ذاتا آلوده به شرک است چراکه در پی مسحور کردن تماشاگر است. یعنی مثل مولانا، معتقدند مسحور کردن و حیرتآفرینی، شأن ویژۀ خداوند است. برخی دیگر از دینداران اما گفتهاند مشرکان هم مسحور قرآن میشدند؛ پس نفس سحار بودن و حیرتزا بودنِ یک فعل یا سخن یا هنر، شرکآلود و حاکی از طمع الوهیت نیست. این ربط حیرانی و الوهیت در زندگی ستارگان بزرگ فوتبال هم دیده میشود. یعنی عاشقان فوتبال گاه موضع پرستشآمیزی در برابر هنر و درخشش بازیکنانی چون پله و مارادونا داشتهاند. در آرژانتین حتی کلیساهایی تأسیس شده که محل تجمع عاشقان مارادونا است. اینکه یک ستارۀ بزرگ فوتبال، مثل هنرمندانی چون مایکل جکسون یا مدونا، با هنرش مردم را مسحور و حیران خودش بکند و از این شیفتگیِ عمیق مردم لذت ببرد، به نظر شما، اخلاقا (یا دست کم از منظر اخلاق اسلامی) رواست یا ناروا؟ و اگر آن شیفتگیها و این میل به مسحور کردن تماشاگران نباشد، اساسا چیزی از این جذابیت عمیق و فراگیر فوتبال باقی میماند؟
نفس مسحوریت ایرادی ندارد؛ بدین معنا که فیالمثل من میتوانم مفتون زیبایی یک اثر هنری بشوم؛ و یا یک شعر حافظ مرا سرمست کند. همانطور که اشاره کردید، پارهای از مشرکان هم مسحور قرآن شدند. حالا اگر ما مقوم بازیگری در وادی فوتبال، در سطح ستارهها و بزرگان را همعنان با خلاقیت بدانیم که از اقتضائات طبیعیاش به وجد آمدن دیگران باشد، فکر نمیکنم فینفسه مشکلی داشته باشد. حالا که بحث حیرتزا بودن مطرح شد، شما از این زاویه به قصۀ هستی و حیرتآفرینی نگاه کنید که بزرگی مثل مولوی یا عطار – که من این ایام به شرح منطقالطیر او مشتغلم – در باب حیرانی خودش (در برابر هستی) سخن میگوید و گویی خودش را همچون پرّ کاهی در مصاف تندباد میبیند، اگرچه در مراتب عالیه است اما این مانع از نظر کردن ما در “آثار صنع” نمیشود. ما هم میتوانیم از تفرج صنع به خالق و صانع پی ببریم. علیالاصول میتوان عالم را اینطور هم دید. یعنی چه در مواجهه با مناظر طبیعی، چه در مواجهه با آثاری که توسط آدمیان خلق میشود. از فیلم گرفته تا شعر و رمان را میتوان آثار مخلوقات ببینیم و علاوه بر اینکه حظ زیباییشناختی میبریم، هستی را قدسی ببینیم و آثار هنرمندان را هم نشانهها و آیاتی ببینیم که از پس آنها میتوان به قدسی بودن کل هستی پی برد. کافی است نگاه شما پانتئیستیک (همهخداانگارانه) یا پاننتئیستیک (خدای وحدت وجودی) باشد و یا حتی با تلقی رایج از خداوند، عالم را پر از مصنوعات خداوند ببینید. در این تصویر، هیچ اشکال و استحالۀ منطقیای ندارد که مارادونا و زیدان همانند داستایفسکی و ونگوگ و اصغر فرهادی و تارکوفسکی در زمرۀ مخلوقات خداوند قلمداد شوند. اجازه بدهید این ابیات را از منطقالطیر عطار بخوانم:
ای خدای بینهایت جز تو کیست
چون تویی بی حد و غایت جز تو چیست
هیچ چیز از بینهایت بیشکی
چون به سر ماند کجا ماند یکی
ای جهانی خلق حیران مانده
تو به زیر پرده پنهان مانده
پرده برگیر آخر و جانم مسوز
بیش ازاین در پرده پنهانم مسوز
گم شدم در بحر حیرت ناگهان
زین همه سرگشتگی بازم رهان
در میان بحر گردون ماندهام
وز درون پرده بیرون ماندهام
بنده را زین بحر نامحرم برآر
تو درافکندی مرا تو هم برآر
این ابیات که متضمن نوعی حیرت کردن در هستی است، منافاتی با تصویر و تلقی خدای وحدت وجودی ندارد که امثال عطار و مولانا به آن باور داشتند و آیات و نشانههای متعدد و متنوعی در هستی میدیدند. اما مسئلۀ قابل تأمل، که با بخش دوم پرسش شما در تناسب است، این است که خود این آیه و نشانه، یعنی آن هنرمند یا فوتبالیست یا شاعر، چه تصویری از خودش دارد؟ اگر او کوس الوهیت یا کوس استغنا بزند و خودشیفتگی در او نهادینه شود و از دیگران هم طلب شیفتگی نسبت به خودش را داشته باشد، این مسلماً یک امر غیر اخلاقی است. یعنی فرد در چنین منزلتی قرار بگیرد و رفتهرفته – به تعبیر رایج – باورش شود و رفتاری با دیگران در پیش بگیرد که گویی از آنها برتر است و نوعی عبودیت و مواجهۀ غیر متعارف از ایشان بطلبد. این غیر اخلاقی است؛ چون این توانمندیهای ذهنی و قلمی و هنری، اگرچه حقیقیاند، اما نباید اسباب تفاخر بشود. اگر کسی پای در این وادیها بنهد و نوعی خودشیفتگی در او پدید آید و از دیگران طلب کند که با او متناسب مسحور شدنشان از هنر و تواناییاش رفتار کنند، کار خطایی کرده و در وضعیتی غیر اخلاقی به سر میبرد. کسانی که چنین توانمندیهایی دارند، نباید خودشان را در چنین موقعیتی قرار دهند. این افراد باید دیده را نادیده بگیرند و چندان به روی خود نیاورند. هر چند که نفس است و آدمی است و وسوسه میشود. این تعریف و تمجیدها هم، صادقانه باید گفت، که در وهلۀ نخست خیلی شیرین است؛ اما اگر فرد میخواهد همچنان پای در «مناسبات و روابط انسانی» داشته باشد، باید اینها را ببینید و بگذرد. از در انکار هم اگر درآید، نوعی تواضع متکلفانه میشود. اگر کسی حافظۀ خوبی دارد یا سخنور خوبی است یا فوتبالیست یا هنرمند طراز اولی است، این مسحوریت و شیفتگی مردم نسبت به خودش را باید ببیند و عبور کند. یعنی به این چیزها دل نبندد. دل بستن و شیفتگی نسبت به این شیفتگیها، امری غیر اخلاقی است وگرنه بروز و ظهور این توانمندیها در عالم انسانی، خیلی دلانگیز و چشمنواز است. به هر حال ممکن بود عالم انسانی از این فوتبالیستها و شعرا و رماننویسان خالی باشد؛ و در این صورت چقدر بد میشد. اما مهم این است که آدم، به تعبیر مولوی، باید اژدها را در برف فراق بدارد و خویشتن را، تا جایی که میتواند، به خورشید عراق نکشاند.
اژدها را دار در برف فراق
هین مکش او را به خورشید عراق
بگذریم؛ که این گفتوگو، گفتوگویی دربارۀ فوتبال است. نمیخواهم سویههای غیر فوتبالی مصاحبه، پررنگتر شود. در مجموع فکر میکنم هنرمندیِ توأم با خلاقیت، که مقوم فوتبالیست بودن در سطوح عالیه است، فینفسه مبارک است و هیچ اشکالی ندارد که این امور هم در عالم انسانی یافت میشود. البته فراگیری و جهانشمول بودن فوتبال هم به این قصه دامن زده است و میتوان حدس زد که برای کثیری از مردم، زیباییِ خلاقیت یک فوتبالیست ملموستر است. فکر میکنم برای آدمیان زیباییهای بدنی و خلاقیتهایی که با بدن محقق میشوند، ملموستر از زیبایی و خلاقیت یک شعر یا یک رمان است. همانطور که اکثر افراد زیباییِ یک دختر خانم زیبا یا یک پسر جوان زیبارو را راحتتر تشخیص میدهند و تحسین میکنند، خلاقیتهایی را هم که در بازی بازیکنان فوتبال دیده میشود، برای مردم بیشتر ملموس است تا اینکه افراد ذوقی کنند و جادوگری او را در سرایش شعر، یا کاری که احمد شاملو با واژگان میکند و یا کاری را که داستایفسکی در رماننویسی میکند، دریابند؛ یا به تعبیر دقیقتر، حوصله و انگیزۀ خواندن این آثار و تأمل و تدقیق در آنها را داشته باشند. بدین معناست که فوتبال که با بدن سر و کار دارد، در قیاس با فلان رمان یا دیوان شعر، جاذبهاش فراگیرتر است.
*هنگام تماشای یک مسابقۀ فوتبال، ممکن است طرفداری ما از یک تیم خاص غلبه کند بر لذت بردنمان از تماشای بازی زیبا. حالت اول، معمولاً استعداد بیشتری دارد برای گره خوردن به «نفرت از تیم حریف». در حالت دوم، به نظر میرسد که سهم ما از فوتبال بیشتر «لذت بردن از پیروزی تیم محبوبمان است» و بابت ناکامی آن تیم غم چندانی نمیخوریم و تقریباً به راحتی از کنار این اندوه عبور میکنیم. در واقع، گویی که ما در ورزشگاههای فوتبال با “تماشاگران” و “طرفداران” مواجهایم. شما کدام گروه را بیشتر میپسندید: کسانی که بیشتر تماشاگر مسابقهاند یا کسانی که بیشتر طرفدار یکی از دو تیم حاضر در میدان مسابقهاند؟ و دلیل ترجیحتان چیست؟
من روزگاری طرفدار تیمهای فوتبال بودم. پرسپولیس در داخل کشور و ایتالیا در صحنۀ جهانی. آن موقع بیش از اینکه از دیدن بازیها لذت ببرم، برد و باخت برایم مهم بود و سعی میکردم از تیمم طرفداری بکنم. آدم وقتی که «طرفدار» است، تلاطمها و هیجانهای روحیاش زیاد است و فکر میکند به هر نحوی باید از تیم محبوبش دفاع کند و به هر قیمتی خواستار برنده شدن آن است. اما شما وقتی که «تماشاگر» هستید، حظتان از دیدن بازی بیشتر است و دیدن جنبههای خلاقانۀ بازی فوتبال برایتان دلانگیزتر است.
تماشاگری اقتضا میکند که آدم لذت بیشتری ببرد و نقاط قوت و ضعف را هم بهتر ببیند. عربها میگویند “حبک الاشیاء یعمی و یصم”. دوست داشتن چیزی، آدم را کور و کر میکند. طرفداری هم پارهای از اوقات سبب میشود که آدم نسبت به انتقادات کور و کر شود و بخواهد به هر نحوی از تیم محبوبش دفاع کند. اما این متعلق به مقام طرفداری است آدم وقتی به مقام تماشاگری پا میگذارد، به نحوی جامعالاطرافتر به بازی نظر میکند و نقاط قوت و ضعف را بهتر میتواند ببیند و، به توضیحی که گفتم، لذت هنری بیشتری میتواند ببرد. هر چند میدانم که دنیا به طرفداران احتیاج دارد و استادیومهای فوتبال با طرفداران پر میشود نه لزوماً تماشاگران، و این نوع طرفداری غافلانه از تیمها را – که خودم هم چند صباحی به آن مشتغل بودم – مصداق “غفلت ممدوح” میدانم، اما ترجیح کنونی من مقام تماشاگری است.
مولوی میگفت: اُستن این عالم ای جان غفلت است/ هوشیاری این جهان را آفت است. به یک معنا طرفدار فلان یا بهمان تیم بودن، بخشی از بازی غافلانه در این زندگی است؛ چنانکه طرفدار فلان یا بهمان حزب سیاسی بودن هم، از همین سنخ است. گریز و گزیری هم از این وضع نیست. عالم اینطور میگردد و پیش میرود؛ و قوام بازی فوتبال به قوام طرفداران سفت و سخت تیمهاست. در عین حال من مقام تماشاگری را، با توجه به دو دلیلی که آوردم، بیشتر میپسندم. در این مقام، از دیدن بازیهای فوتبال لذت بیشتری هم میبرم.
اما فارغ از تماشاگری در وادی فوتبال، کلاً با تماشاگری در وادی هستی همدلترم. سپهری میگفت “ما هیچ، ما نگاه”. مولوی هم گفته است:
جهان و نهان و هویدا تویی
چه این جا روی و چه آن جا روی
که مقصود از این جا و آن جا تویی
تو درمان غمها ز بیرون مجو
که پازهر و درمان غمها تویی
به نظرم قصۀ تماشاگری و رصد کردن ضمیر خود و جهان پیرامون، بدون قضاوت و ارزیابی، موهبتی است و احتیاج به ورزۀ درونی دارد. اگر آدم در سطح کلان به مقام تماشاگری برسد و بتواند دیگران و هستی را نگاه کند و احوال خود را رصد کند و به تماشای خودش برود (به تعبیر مولوی) و “نگاه” بکند به قول سهراب سپهری، فکر میکنم احوال بهتری را در زندگی تجربه میکند و از زندگیاش شکوفایی بیشتری را نصیب میبرد. اما این یک مرتبۀ کلانتر است ولی بینسبت با تماشاگر بودن در عرصۀ فوتبال و – توسعا – هنر را دیدن و لذت بردن از آن، نیست. به همین دلایل، من مقام تماشاگری را چه در فوتبال چه در زندگی، بیشتر میپسندم.
*برخی معتقدند بین فوتبال و پوپولیسم (تقریباً به معنای تودهانگیزیِ عقلانیتسوز) پیوندی عمیق یا دست کم پیوندهای قابل توجهی وجود دارد. شما چه نظری دربارۀ این مدعا دارید؟ و اساساً به نظرتان چرا رفتار تماشاگران تنیس یا والیبال، که ورزشهایی هستند با جذابیت بسیار بالا، متفاوت از رفتار تماشاگران فوتبال است؟
اینکه چرا، به تعبیر شما، بین فوتبال و پوپولیسم پیوندهای قابل توجهی دارد، سؤالی است که راستش نمیدانم پاسخ مثبت به آن بدهم یا نه. ورزش فوتبال البته خیلی پاپیولار است و در اقصی نقاط دنیا بسیاری به آن علاقهمندند. در اروپا و آمریکای لاتین هم، مثل ایران، فوتبال بسیار پرطرفدار است. اما در آمریکای شمالی نه. در آمریکا و کانادا، فوتبال آمریکایی پرطرفدار است. در آمریکای شمالی به فوتبال میگویند “ساکر”. فوتبال یعنی فوتبال آمریکایی. البته من نتوانستم با این بازی ارتباط چندانی برقرار کنم. آنچه شما از آن با عنوان پوپولیسم یاد کردید، در آمریکای شمالی دربارۀ فوتبال آمریکایی و هاکی روی یخ مصداق دارد. ولی شاید تعبیر پوپولیسم در اینجا تعبیر مناسبی نباشد. ذائقۀ فرهنگی و ورزشی ممالک مختلف با یکدیگر فرق میکند. من در کانادا زندگی میکنم و یکبار همینجا همراه پسرم و دوست کشیشی که دارم، به دیدن یک مسابقۀ هاکی روی یخ رفتم. اتفاقا دوستم هم پسرش را آورده بود. مردم با هیجان زیادی مسابقه را تماشا میکردند و دست میزدند و هورا میکشیدند. من به جای تعبیر پوپولیسم، تعبیر “فراگیر” را بیشتر میپسندم. بسکتبال هم در آمریکای شمالی خیلی طرفدار دارد. در باب تفاوت رفتار تماشاگران فوتبال با تماشاگران تنیس یا والیبال، حرفتان درست است.
تماشاگران NBA هم مثل تماشاگران تنیس و والیبالاند. اما هاکی روی یخ یکی از جاذبههایش کتککاری بازیکنان در زمین مسابقه است و این چیزی است که ما در فوتبال کمتر میبینیم. در فوتبال اگر بین بازیکنان دو تیم درگیری هم پیش بیاید، داور سریع آنها را از هم جدا میکند. اما در هاکی روی یخ، بازیکنان دو تیم با هم گلاویز میشوند و تماشاگران دست میزنند و هورا میکشند. گاهی این درگیری چند دقیقه طول میکشد و داور هم ابتدا دخالتی نمیکند و بعد از مدتی، بازیکنان را از هم جدا میکند. من از دوستانی که سابقۀ حضور بیشتری در کانادا دارند، سؤال کردم و آنها گفتند عدهای اصلا برای دیدن این کتککاریها به دیدن مسابقات هاکی روی یخ میروند. اگر قائل به پوپولیسم به همان معنای تودهانگیزی عقلانیتسوز باشیم، این امر در هاکی روی یخ هم دیده میشود. در عین حال نمیدانم این تعبیر “عقلانیتسوز” در این سیاق چقدر درست باشد؛ چون کل ورزش اساسا گره خورده است به هیجان و سرگرمی. لزوما همه در پی احراز و دریافت زیباییهای ورزش نیستند. نوعی هیجان است و معطوف به غایتی نیست. یعنی برخلاف غایاتی که مد نظر برخی سیاستمداران پوپولیست است و آنها با رفتار و گفتار تودهانگیزانهشان مردم را به سمت خاصی سوق میدهند و از مردم رأی میگیرند و در امور مملکتی دخل و تصرف میکنند، بر هیجان و برانگیخته شدن مردم در ورزشهای فوتبال یا هاکی روی یخ چنان آثاری مترتب نیست. صرفاً نوعی تخلیۀ هیجان است.
انگار افراد به این امر نیاز دارند. همان طور که عدهای به کنسرتها میآیند و هیجانات خودشان را خالی میکنند، در ورزش هم چنین امری محقق میشود. نکتۀ مهم نحوۀ سامانبخشی به این هیجانات است. اگر سامان درستی در کار باشد و آثار و نتایج سیاسی کلان بر طرفداری پرشور مردم از این یا آن تیم فوتبال مترتب نباشد، به نظرم تعبیر “تودهانگیزی عقلانیتسوز” در توصیف فوتبال و هاکی روی یخ و حتی کنسرتهای لبریز از حضور مردم، جایز نیست. اتفاقاً تخلیۀ هیجان به شکل سامانمند و فاقد نتایج سیاسی، یکی از کارکردهای مثبت ورزش در جوامع است. عقلانیتمحوری به معنای دقیق کلمه، حالا چه عقلانیت نظری چه عقلانیت عملی، چیزی نیست که من از ورزش انتظار داشته باشم. اما با نکتۀ دوم شما در باب تفاوت رفتار تماشاگران تنیس و فوتبال موافقم. شاید عموما کسانی به دیدن تنیس میروند که مرفهترند. تماشاگران فوتبال از قشرهای مختلف مردمند اما طرفداران تنیس کمشمارترند و چون بسامد مخاطبان کمتر است، رفتارهای خلافآمد عادت در بین تماشاگران تنیس خیلی کمتر از فوتبال است.
البته ما در فوتبال هم رفتار متعارف تماشاگران را داریم اما رفتارهای نامتعارف علاقهمندان فوتبال بیشتر از طرفداران تنیس است چونکه تعداد طرفداران فوتبال خیلی بیشتر است. این را هم بیفزایم که من تا مدتها فکر میکردم هیجان فوتبال مختص خودش است اما در این چند سال که به NBA علاقهمند شدهام و بازیهای تنیس ویمبلدون و اوپن را تحت تأثیر پسر و همسرم نگاه میکنم، متوجه شدهام که این ورزشها هم هیجان خودشان را دارند. مهم این است که شما “درگیر” مسابقه میشوید یا نه. ثانیههای آخر بسکتبال انصافاً هیجان زیادی دارد. اما نمیتوان انکار کرد که فوتبال فراگیرتر است و هیجانش شمول بیشتری دارد؛ یعنی ورزش فوتبال افراد بیشتری را در سراسر جهان درگیر هیجان خودش میکند و این هم از معجزات فوتبال است. یادم است که در اخبار میخواندم بازی فینال جام جهانی ۲۰۰۲ را دو میلیارد نفر نگاه کرده بودند. هیچ ورزش دیگری از این حیث با فوتبال برابری نمیکند. کمتر پدیدۀ دیگری در جهان هست که اذهان را اینچنین به خود معطوف بدارد.
*از دوران نوجوانی تا به امروز، در بین بازیکنان فوتبال ایران چه کسانی را بیشتر پسندیده و دوست داشتهاید؟ ضمنا فکر می کنید تیم کارلوس کیروش در جام جهانی ۲۰۱۸ بهتر از جام ۲۰۱۴ عمل کند؟
از دوران نوجوانی تا به امروز، ابتدائاً سبک بازی ناصر محمدخانی را خیلی دوست داشتم. پس از آن مهدی مهدویکیا و علی کریمی را. بازی علی دایی را نمیپسندیدم اما شم گلزنیاش را انصافا دوست داشتم. تا جایی که من دیده بودم، دایی بازیکن قویای نبود روی زمین. یعنی نمیتوانست دریبل بزند یا پاسهای خوبی بدهد اما شم گلزنیاش واقعا قوی بود و از این حیث در سطح ملی، انصافا کمنظیر بود. در دفاع هم سبک بازی مجتبی محرمی را دوست داشتم. یادم است در نوجوانی سبک بازی و پاسهای محسن عاشوری را هم دوست داشتم که اگر اشتباه نکنم، کمتر به تیم ملی دعوت شد. بازیسازی عاشوری دیدنی بود. بازی کریم باقری را هم خیلی دوست داشتم. سبک کار او، دفاعی که میکرد، پاسهایی که میداد و ضربات سر او را دوست داشتم. کریم باقری کاملا هوشمند و ورزیده و کاربلد بود. در سطح جهانی هم، کموبیش گفتم به چه بازیکنانی علاقه داشتم. علاوه بر پائولو روسی و میشل پلاتینی و روبرتو باجو و رود گولیت و فان باستن و زیدان، به لوئیس فیگو هم علاقه داشتم. در سالیان اخیر هم مسی و رونالدو. ضربات سر رونالدوی پرتغالی و بازیای که با توپ میکند، برایم دوست داشتنی و خوشایند است.
دربارۀ ایران در جام جهانی ۲۰۱۸ هم باید بگویم تیم کنونی ایران، تا جایی که من میدانم، قویتر از چهار سال قبل است. ایران امسال با اقتدار وارد جام جهانی شد. کارلوس هم تیمش را خوب میشناسد و مجرب شده است. اما در عین حال، گروه ما گروه سختی است. اسپانیا و پرتغال و مراکش همگی قوی هستند. فکر نمیکنم ایران با این قرعه به مرحلۀ دوم صعود کند. هر چند امیدوارم این حرفم اشتباه باشد و ما صعود کنیم. قبل از این قرعه، انتظارم بیشتر بود و امیدوار بودم بتوانیم به دور دوم صعود کنیم. اما به هر حال تیم ایران تیم خوبی است و فکر میکنم بهتر از سال ۲۰۱۴ هم نتیجه بگیرد. اما در باب صعود، کار قدری دشوار به نظر میرسد و کارلوس کیروش کار سختی در پیش دارد. اگر این اتفاق بیفتد، بسیار نیکوست و سبب خوشحالی تمام هموطنان ما میشود و به کاری خیلی خیلی غریب و غیر منتظره میماند که ما با حضور اسپانیا و پرتغال، از گروهمان صعود کنیم. اما در مجموع فکر میکنم نمایش تیم ما در جام جهانی ۲۰۱۸، بهتر و فنیتر و حرفهایتر در قیاس با سال ۲۰۱۴ داشته باشد. امیدوارم که اینچنین بشود./ فرهنگستان فوتبال
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۲۳۴۱۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اعتراف یک پرسپولیسی؛ نکونام و هاشمی نسب شاهکار کرده اند | شانس قهرمانی یک تیم بیشتر است
به گزارش همشهری آنلاین محمود کلهر هافبک سابق پرسپولیس گفت: درباره اینکه بازیهای مهم هفته بیست و پنجم لیگ برتر با تساوی بدون گل خاتمه یافت، اظهار کرد: حساسیت بالای مسابقات باعث میشود تا تیمها با حداکثر استرس وارد زمین شوند و جالب اینکه سرمربیان و نیمکتهای دو تیم هم کاملاً با استرس بازی را دنبال میکنند. استرس زیاد و بازی با احتیاط باعث میشود تا خود آن تیم آسیب ببینید و لطمه بخورد. بازیهای استقلال و پرسپولیس برابر تراکتور و سپاهان چنگی به دل نزد و بار فنی آنچنانی نداشت. خیلی بیش از این انتظار میرفت بازی زیبایی از تیمها ببینیم. لیگ قهرمانان اروپا را اگر ببینیم نکات آموزشی فراوانی برای تیمها ما دارد.
شجاعت بیشتری مربیان بخت رسیدن به قهرمانی را بالا میبرد
وی ادامه داد: در لیگ قهرمانان شاهد هستیم تیمها در دفاع و حمله با برنامه هستند. بازیهای بیکیفیتی را از تیمهای داخلی میبینیم و رشد و بلوغ تیمی دیده نمیشود. طبیعی است وقتی کیفیت بازیها افت پیدا میکند، تماشاگرانی ناخواسته به حواشی میپردازند و بازی زیبا ارائه نمیدهند. در واقع نقطه تارک فوتبال ما بازیهایی هست که تماشایی نیست. پنج بازی باقیمانده استقلال و پرسپولیس پنج فینال هستند. تیمی که بیش از اندازه محتاط بازی کند شانس قهرمانی را از دست خواهد داد. البته این انتظار نیست شاهد بازی شتاب زده باشیم که صرفاً فقط بازی هجومی ببینیم و بازی همراه با احتیاط نباشد. مربیانی که شجاعت بیشتری دارند برای رسیدن به قهرمانی بخت بالاتری دارند. با روندی که از ابتدای فصل تا به اینجا دیدیم، استقلال و پرسپولیس شانه به شانه تا هفته آخر پیش میروند و قهرمان است فصل در هفته پایانی مشخص میشود.
استقلال و پرسپولیس میدانند هیچ حاشیه امنیتی ندارند
بازیکن سابق سرخ ها افزود: تا ابنجای فصل استقلال و پرسپولیس با برنامهتر از دیگر نیمهای بودهاند. قطعاً حریف آسانی در لیگ برتر وجود ندارد و همه رقبا برای ارائه بهترین بازی به میدان میروند. هر دو تیم استقلال و پرسپولیس میدانند هیچ حاشیه امنیتی ندارند و در هفتههای پایانی جای اشتباه کردن وجد ندارد. با توجه به بازیهایی که دو تیم تا به اینجا ارائه کردهاند، شانس پرسپولیس برای تصاحب قهرمانی بیشتر از استقلال است و البته نمیتوان حدس دقیقی زد. تمامی تیمهایی که برابر تیمهای اول و دوم جدول بازی خواهند کرد برای شکست به زمین نمیآیند. از طرفی اتفاقات غیرمترقبه بر نتایج بازیها تأثیر دارد.
استقلال از لحاظ مهره ضعیفتر از پرسپولیس است
کلهر خاطرنشان کرد: اضافه شدن اورونوف، عبدالکریم حسن، آل کثیر و خدابندهلو خیلی به پرسپولیس کمک کرد در حالی که استقلال در نقل و انتقالات زمستانی تنها ماشاریپوف را جذب کرد. نفرات جدید باعث تحول پرسپولیس شد. در مقابل جواد نکونام و مهدی هاشمینسب تا اینجا شاهکار کردهاند، چون استقلال از لحاظ مهره ضعیفتر از پرسپولیس است، اما کماکان صدر جدول را از دست نداده، البته استقلال بیشتر به بازی بسته اعتقاد دارد و باید بپذیریم این تیم و پرسپولیس در خط دفاعی آسیبپذیر هستند و این موضوع اثبات شده است. نوسان در لیگ برتر طبیعی بوده و در مجموع تیمی که روانتر بازی میکند پرسپولیس است، پس بخت قهرمانی بیشتری دارد ولی اشتباه و غفلت در این هفتهها عملاً قهرمانی را به تیم رقیب میدهد.
کد خبر 849225 برچسبها ویژه ورزشی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس