Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - سعيد راد Saeed Rad نام اصلي احمد حق‌پرست راد (متولد 4 آبان 1326 در تهران) بازيگر ايراني است.
زندگي‌نامه سعيد رادوي پس‌از پايان تحصيلات متوسطه، از سال 1347 به فعاليت در سينما پرداخت. در سال 1350، با بازي در فيلم فاتحين صحرا بازيگري را آغاز کرد.

سعيد راد، پس از اينکه در اواسط دههٔ 1360 ممنوع‌التصوير شد، ايران را ترک کرد و مدتي در هند، کانادا و ايالات متحدهٔ آمريکا به‌سر برد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


وي در سال 1378 به وطن بازگشت و پس از سال‌ها دوري از سينما، در دوئل به کارگرداني احمدرضا درويش ايفاي نقش کرد.
ازدواج و همسر سعيد رادسعيد راد در سال 1354 با نوش‌آفرين ازدواج کرد .

فرزندان (دختر و پسر ) سعيد راد
نوش‌آفرين با نام اصلي فاطمه عبدي سال 1335 در استان گيلان و شهر رودبار زاده شد.
در دوره کودکي پدر و مادرش از يکديگر جدا شدند. او فرزند نخست خانواده است و چهار خواهر و دو برادر دارد که حاصل ازدواج دوباره پدرش هستند. در سال 1351 و در سن شانزده سالگي، هنگامي که در دبيرستان کيوان واقع در خيابان مرتضوي تهران مشغول به تحصيل بود و همزمان در يک شرکت مشغول به کار بود، در پي خواندن يک آگهي از جانب استوديو پيام مبني بر نياز به يک چهره جديد جوان جهت ايفاي نقش در يک فيلم سينمايي به دفتر اين استوديو رفت. نام آن فيلم شورش بود و قرار بود رضا ميرلوحي آن را کارگرداني کند. در بين تعداد زياد دختران جوان متقاضي به دليل شباهت ظاهري نوش‌آفرين با آفرين (آفرين عبيسي) که پيش از اين هنرپيشه سينما بود و در آن زمان به دليل ازدواج از هنرپيشگي دست کشيده بود، مورد توجه فيلمبردار فيلم ايرج صادق‌پور که اتفاقاً همسر آفرين بود، قرار گرفته و به رضا ميرلوحي معرفي شد. نوش‌آفرين به دليل شرايط سخت استوديو از جمله تعهد با سفته صد هزار توماني از شرکت در فيلم شورش منصرف شد. در همان سن به کمک فريدون خشنود خوانندگي را آغاز کرد.
پس از مدتي توسط يدالله شيراندامي هنرپيشه معروف آن زمان که از دوستان پدرش بود، براي بازي در فيلم قصه ماهان معرفي شد. نوش‌آفرين با يک مدير تهيه بنام مظاهري قرارداد بازي در پنج فيلم را امضاء کرد که در تمامي آن‌ها علاوه بر نقش اول زن بودن، گريزي از برهنه شدن وجود نداشت. نوش‌آفرين در اين سال‌ها کنار هنرپيشگاني نظير سعيد راد ايفاي نقش کرد که بعدها با او ازدواج کرد. نوش‌آفرين پس از هفده سال زندگي با سعيد راد، ايران را به قصد هندوستان ترک کرد و از سعيد راد جدا شد و پس از مدتي راهي آمريکا شد.
عکس هاي قديمي و قبل از انقلاب نوش آفرين و سعيد راد
فيلم هاي سينمايي سعيد رادامپراتور جهنم (1395)مترو (1394)عشق و جنون (1392)پايان خدمت (1392)چ (1391)گيرنده (1390)پروانگي (1389)دوئل (1382)عقاب‌ها (1363)دادشاه (1362)عبور از ميدان مين (1362)برزخي‌ها (1361)خط قرمز (1360)فرمان (1360)مرز (1360)با عشق مردن (1357)ساخت ايران (1357)گداي اشراف‌زاده (1357)آقاي لر به شهر مي‌رود (1356)خاکستري (1356)سفر سنگ (1356)سکوت بزرگ (1356)هزار بار مردن (1356)همراهان (1356)جدال (1355)قاصدک (1355)دزد سوم (1354)دو آقاي با شخصيت (1354)شرف (1354)کمين (1354)هدف (1354)آب (1353)خشم و خون (1353)کنيز (1353)مرد شب (1353)مسلخ (1353)تنگنا (1352)تيغ آفتاب (فيلم 1352)خروس (1352)خورشيد در مرداب (1352)سالومه (1352)صادق کرده (1351)صبح روز چهارم (1351)طغرل (1351)کافر (1351)مردي در طوفان (1351)الکلي (فيلم)خداحافظ رفيق (1350)فاتحين صحرا (1350)مجموعهٔ تلوزيونيدر چشم باد (1389–1388 مسعود جعفري جوزاني)سرزمين کهن (1392‏ کمال تبريزي)فيلم ويدئويي زنده به گور (فيلم ويدئويي) (علي جناب 1394)تله‌فيلم (فيلم تلويزيوني)ساعت به وقتِ صفر (1390)جوايزبرندهٔ تنديس سپاس بهترين بازيگر نقش اول مرد در ششمين دورهٔ جشنوارهٔ سپاس در سال 1353، براي فيلم تنگنابرندهٔ ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول مرد در سي‌امين جشنوارهٔ فيلم فجر، براي فيلم گيرنده، سال 1390فيلمهاي نوش آفرينقصه ماهان (1352)فرزند شمشير (1352)روسياه (1352)دشمن (1352)ماشين مشتي ممدلي (1353)سازش (1353)پري خوشگله (1353)الکي خوش (1353)آب توبه (1353)فرار از حجله (1354)قاصدک (1355)پاداش يک مرد (1355)سکوت بزرگ (1356)خاکستري (1356)آهنگها و آلبوم‌هاي نوش آفرينفريادخاطره‌ها 1و2و3دختر شاه پريون (1372)اکسيژن (1374)نازنين عاشق (1376)سبزه به ناز مي‌آيد (1378)نداي نياکان (1379)هفت دريا (1380)شب تو شب من (1382)عطش (شهريور 1385)کوچه رنگي (1387)آلبومي به زبان هندي که تا امروز منتشر نشده‌است.
عکس جديد نوش آفرين

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۳۱۰۴۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای جالب آمدن شهید محرابی به مدرسه پسرش

همسر شهدا در مسیر تاریخ به بلندای نام‌هایی، چون ربابه، نجمه خاتون، سبکیه، نرجس خاتون و ... است و همسران عظیم الشان ائمه اطهار.

مهم‌ترین نوع ایثار گذشتن از آن چیزی که دوستش داری بخصوص اگر آن عشقت باشد... همسران شهدا عشقشان را، همدمشان را، پدر فزرندانشان را دادند، تا ما حال راحت زندگی نامه آنها بخوانیم... کتاب «روایت بی‌قراری» کتابی خوب از زبان یک همسر شهید مدافع حرم یعنی مرضیه بلدیه است که از زندگی خود با شهید مدافع حرم حسین محرابی گفته است.

حسین محرابی از آن شهدایی است که برای رفتن به سوریه و دفاع از حرم آل الله خودش را به آب و آتش زد و حتی خودش را به جای افغانی جا زد، لهجه تغییر داد، شناسنامه عوض کرد تا به میدان جنگ برود. مرضیه بلدیه در کتاب «روایت بی قراری» از خودش و شهید محرابی گفته و نتیجه کتاب خواندنی شده است که در مدت کوتاه چاپش تا کنون ۵ بار تجدید چاپ شده است. باید کتاب را بخوانید و بدانید تا زندگی کسی که آرزویش شهادت است چگونه است. اما برای اینکه بیشتر از این شهید بدانید با همسرش مرضیه بلدیه گپ و گفت کوتاهی داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

خانم بلدیه! اگر برگردید به عقب اجازه می‌دید همسرتان به جنگ برود؟

بله. چون می‌دانستم راهی که می‌رود به این نقطه می‌رسد. سال آخری که حسین آقا بین ما بودند، مطمئن بودم، که دیگه حسین مال ما نیست، من فقط جسم حسین را داشتم و نظارت گر بی قراری‌های و اضطرارش بودم. خودش می‌گفت مگر می‌شود خداوند یک نفر را عاشق دیدار خودش کند، بعد او را به این دیدار نرساند؟

فکر می‌کردید یک روز همسر شهید شوید؟

قبل از اعزامشان یک خواب از ایشان دیدم که دو نفری بالای یک کوه ایستاده بودیم، من داشتم می‌رفتم پایین، حسین آقا به من گفتند که همسر شهید! مواظب باش، من به او گفتم من را این طوری صدا نزن، بعد خندید و گفت باشد، مامان زینب! مواظب باش.

با دلتنگی خود و فرزندانتان برای پدرشان چه می‌کنید؟

دلتنگی از آن بخش‌هایی از زندگی است که هم دوستش دارم و خیلی اذیتم می‌کند، در یک زمانی زینب، بعد فاطمه، و حالا هم محمد مهیار خیلی دلتنگی می‌کنند، بیشتر وقت‌ها در برابر صحبت‌هایشان و دلتنگی هایشان سکوت می‌کنم، ولی جدیداً به آنها می‌گویم بیایید و سه تایی با هم گریه کنیم خیلی جالب است بعد این گریه‌ها سه تایی یک دفعه خنده‌مان می‌گیرد.

به نظر شما کتاب شهدا چگونه باید نوشته شود؟ شهدا را باید ستاره نشان بدهیم یا آدم‌هایی در دسترس که توانستند شهید بشوند؟

من با این که بخواهند شهدا را ستاره‌های دست نیافتنی نشان بدهند، مخالفم. آنها هم یک انسان بودند شبیه ما، ولی زرنگ‌تر که متوجه شدن در بزنگا‌ها چه طور عمل کنند

غالباً واکنش مردم وقتی می‌شنوندهمسرشهید هستید، چه هست؟

نگاه‌های مردم وقتی متوجه می‌شوند من همسر شهید هستم خیلی متفاوت است، بعضی‌ها همان سوال‌های تکراری را می‌پرسند، بعضی‌ها التماس دعا دارند، بعضی‌ها هم می‌گویند طفلک، چه طور شوهرت با سه تا بچه ولت کرد و رفت؟

با توجه به آیه قرآن که می‌فرماید: گمان نکنید شهدا مرده‌اند بلکه زنده هستند و نزد ما روزی می‌خورند، شهید محرابی در سختی‌های زندگی، راهنمایی‌تان می‌کند و به کمکتان می‌آید؟

من نمی‌توانم بگوییم هر وقت خواستم شهید بودند و آمدند، ولی هر وقت که واقعاً به اضطرار رسیدم و ملتمسانه به ایشان گفتم خودت بیا و حل کن، آمدند و مشکلم حل شده است. مثلاً مهیار کلاس اول دبستان که بود، یک شب به من گفت مامان مگر نمی‌گویید شهدا زنده هستند؟ فقط یک بار به بابا بگویید بیاید مدرسه و من بابام را به بچه‌ها نشان بدهم، بعد دوباره برگردد. من بعد از حرف‌های مهیار خیلی خودم را کنترل کردم که جلوی او گریه‌ام نگیرد، و به مهیار گفتم باشد من به بابا میگم ولی خودت هم حتماً به بابا بگو. بعد که محمد مهیار خوابید کلی گریه کردم و به شهید گفتم خودت کاری بکن. فردا صبح که بچه را رساندم مدرسه دیدم یک بنر بزرگ از پدرش در حیاط مدرسه زده بودند، مهیار یک راست دوید و رفت جلوی عکس بعد آمد پیش من و گفت مامان بابا حرف من را شنید و حالا من هم می‌توانم بابام را به دوست‌هایم نشان بدهم

مطمئناً به راهی که همسرتان رفته معتقدید، آیا پسرتان را هم تشویق می‌کنید به این راه برود؟

شهید محرابی در فرازی از وصیت‌نامه‌شان خطاب به محمد مهیار گفتند: یک دست لباس و پوتین نظامی برای محمد مهیار خریده‌ام به محض این که لباس‌ها کمی اندازه شد اسلحله مرا بردارد و بیاید و اعتقاد قلبی من این هست که آن چیزی که به انسان عزت و آبرو می‌دهد، جهاد در راه خدا هست

شهید شدن همسرتان سخت‌تر بود برای شما یا اگر قرار بود خودتان بروید و شهید بشوید؟ اجر کدامش بیشتر است؟

شهید شدن همسرم برای من از شهید شدن خودم به مراتب بسیار سخت‌تر بود، بعد از شهادت شهید، من بار‌ها شهید شدم و دوباره زنده شدم.

در این مدت جایی بوده که خیلی دیگر خسته شده باشید از ادامه این راه؟

اگر کار برای خدا باشد، خستگی و افسرده کی معنا ندارد، من هرلحظه دارم با شهید زندگی می‌کنم، باور دارم به عند ربهم یرزقون بودنش، باور دارم به قول‌هایی که بهم داد. گذشته از اینها ما ابدیت را در پیش داریم، جایی که قرار هست انشاالله تا بی نهایت در جوار رحمت یزدان متنعم باشیم. دررسیدن به قله خستگی هست، چاله هست، دست‌انداز هست، مهم این است که ما درحال حرکت هستیم و ناامید نیستیم ما از چند تا ترقه‌بازی و دست‌انداز نمی‌ترسیم و نمی‌هراسیم.

منبع: آنا

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • امام جمعه رشت:مردم، قدرت آفرین هستند
  • (تصاویر) اولین عکس از همسر پژمان جمشیدی؛ نگار فرهمند کیست؟
  • ماجرای جالب آمدن شهید محرابی به مدرسه پسرش
  • محفل امام حسنی ها رویداد قرآنی بزرگ و غرور آفرین بود
  • خواننده محبوب ناصر حجازی چه کسی بود؟
  • خطرات ناشی از ازدواج با تفاوت فرهنگی
  • ماجرای سقوط مرگبار زن ۱۹ ساله در عید‌ دیدنی
  • شکیرا ول‌کن نیست: سیلی دوباره به صورت پیکه!‏
  • رشته‌های اشتغال‌آفرین در اولویت دریافت بودجه دولت
  • دانشگاه‌های دولتی و رشته‌های اشتغال‌آفرین در اولویت دریافت بودجه