Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جهان نيوز»
2024-04-30@03:32:37 GMT

عفت مرعشی: از آشیخ اکبر خوشم میامد

تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۴۸۱۸۲۵

عفت مرعشی: از آشیخ اکبر خوشم میامد

به گزارش جهان نيوز، روزنامه وقایع اتفاقیه،مصاحبه ای را با عفت مرعشی انجام داده است. بخشهایی از این مصاحبه را می خوانید:

با آقای هاشمی چگونه آشنا شدید و ماجرای ازدواج تان چگونه بود؟ 

ماجرای ازدواج من و آقای هاشمی داستان عجیبی بود. ماجرا به پاییز 1337 بازمی‌گردد. خواهران و برادران بزرگترم ازدواج کرده بودند و زمان ازدواج من فرارسیده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خواستگارهای زیادی هم برایم می‌آمد اما پدرم رضایت نمی‌داد. پدرم روی خواستگار خیلی حساس بود. ما با آقای هاشمی‌رفسنجانی نسبت فامیلی دوری داشتیم. ایشان پسر پسردایی مادرم می‌شدند. یک‌بار که خانه پدرشان دعوت بودیم، آقای اخوان مرعشی به پدرم گفت که دخترت عفت را برای پسر آقای هاشمی می‌خواهم خواستگاری کنم. پدرم نیز که ایشان را می‌شناخت و می‌دانست که آشیخ‌اکبر آدمی اهل علم و دیانت است، فی‌المجلس قبول کرد. به خانه که برگشتیم مسئله را با من در میان گذاشت اما من عصبانی شدم و رد کردم. حس می‌کردم کار درستی نیست که بدون مشورت با من این کار انجام شده است. با اینکه ته دلم از ایشان خوشم می‌آمد.

آن زمان البته در خانواده ما رسم نبود عروس و داماد با هم صحبت کنند، اگر پدر قبول می‌کرد ماجرا تمام بود اما اگر پدر شک داشت دست به دامان استخاره می‌شد. اما من این روش را نمی‌پسندیدم و معتقد بودم باید با خودم در‌این‌زمینه مشورت شود. چند روزی گذشت و من هم که فقه را می‌شناختم و می‌دانستم پدرم هم خلاف‌شرع عمل نمی‌کند و نظر ما در این مسائل بسیار برایش مهم است بر نظر خودم پافشاری می‌کردم. کار به جایی رسید که پدرم می‌گفتند، حداقل استخاره بگیر. این درحالی بود که من آقای هاشمی را می‌شناختم. محرم سال گذشته سخنران مسجد ما بود و من منابرش را شرکت می‌کردم. دو روزی هم خانه ما آمده بود و شب را هم مانده بود. اما در کل از این شکل و روش ازدواج خوشم نمی‌آمد وگرنه دست به دامن استخاره نمی‌شدم. استخاره‌ای که موجب جواب مثبت من شد.
ماجرای استخاره چه شد؟

سه شب قبل از خواستگاری آشیخ اکبر،خواب دیده بودم که ماه نو را در آسمان دیده‌ام. سه صلوات فرستاده بودم و از خواب بیدار شدم. این خواب در ذهنم بود که متوجه شدم پنجشنبه قرار است خواستگار‌ها بیایند. باز هم بر رای خودم تاکید می‌کردم که حاج‌آقا اخوان مرعشی آمدند و به من گفتند برایت می‌خواهم استخاره بگیرم. خجالت کشیدم قبول نکنم. سخت هم بود سرنوشت زندگیم را به یک استخاره وصل کنم. اما در نهایت پذیرفتم. آقای اخوان و پدرم به زیرزمین خانه رفتند و قرار شد که اگر استخاره مثبت بود با صلوات بیرون بیایند و اگر منفی هیچ نگویند. همه خانه منتظر نتیجه بودند و دلهره در دل و نگاه همه موج می‌زد. در من که بیشتر از بقیه، ناگهان صدای صلوات بلند شد و من هم بغضم شکست؛ البته هیچ کدام این ماجراها را آقای هاشمی و خانواده‌شان متوجه نشدند و به آنها هم چیزی نگفتیم.
شما یک‌بار جان آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را نجات دادید. ماجرای آن چه بود؟ 

این داستان به بعد از انقلاب برمی‌گردد؛ سال 58 بود، چند نفری هر روز می‌آمدند جلوی خانه ما و سراغ آقای هاشمی را می‌گرفتند. من هم ردشان می‌کردم. آشیخ‌اکبر یک روز به من گفت شاید کار واجبی دارند و بگو بیایند. من هم حرف‌شان را قبول کردم. وقتی وارد اتاق شدم سمت آشپزخانه صداهای عجیبی شنیدم. سریع به سمت اتاق آمدم و دیدم تفنگ جلوی آقای هاشمی گرفتند. هیچ‌چیز نفهمیدم، فقط دویدم، آقای هاشمی را روی زمین انداختم و چادرم را رویشان باز کردم. آنها شروع به شلیک کردند. مانع تیر به آقای هاشمی شدم. چند تیر به شکمم خورد. چند تیر هم پهلوی آقای هاشمی. کسی که محافظ آقای هاشمی بود، آمد و آنها را فراری داد. دیگر هیچ‌چیز نفهمیدم تا اینکه در بیمارستان به‌هوش آمدم. آنجا تنها سوالی که پرسیدم این بود که آیا آقای هاشمی زنده هستند یا نه. 

به امروز ایران بیاییم. شما هنوز هم به‌عنوان چهره‌ای شاخص هستید و اظهارنظر‌هایتان اهمیت بسیاری دارد. موضع‌گیری شما در سال 1388 مورد انتقاد بسیاری از رسانه‌های اصولگرا قرار گرفت؟ 

پیش از هر چیز بگویم باید قدردان نظام باشیم. ما نظام اسلامی داریم. کاری نباید کنیم که امام زمان(عج) از ما ناامید شود. من همیشه در زندگی تا جایی که می‌توانستم برای نظام و انقلاب تلاش کردم. ما همه مدیون این انقلابیم. سال 88 هم من درهمین‌راستا آن حرف‌ها را زدم. معتقد بودم انقلاب در خطر است. 

گفتم تا انقلاب را حفظ کنم. ما رنج‌های بسیاری از آن سال‌ها کشیدیم که بسیاری از آن به‌خاطر همان حرف من بود. اما اکنون باز اگر به آن روز برگردم همان حرف را می‌زنم. این را باید به‌صراحت بگویم که تمام خانواده هاشمی همیشه پشت مردم بوده‌ایم و خواهیم بود. ما این انقلاب را بهترین نظام برای دین و دنیای مردم می‌دانیم و جایی که حس کنیم اتفاقی می‌افتد، می‌ایستیم. من به شما توصیه می‌کنم زندگینامه آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را بخوانید. ایشان هر زمان حس کردند جامعه به سمتی می‌رود که نباید برود منافع خودشان را کنار گذاشتند. چه فحش‌ها و تهمت‌هایی شنیدند. چه فحش‌ها و تهمت‌هایی که ما شنیدیم اما راهی که فکر می‌کردیم درست است را رها نکردیم. امیدوارم در پیشگاه خداوند نیز روسفید باشیم. 

از روز آخر آیت‌الله رفسنجانی بگویید. آن روز به خانه برگشتند؟ 

روز آخر برایشان صبحانه درست کردم. با هم صبحانه خوردیم. کمی با هم صحبت کردیم. از بچه‌ها تا وضعیت کشور. جلسه‌ای داشتند و رفتند. سه‌باری هم از محل کار به من زنگ زدند. مثل همیشه بود اما شب آن خبر همه ما را شوکه کرد؛ شوکی که بعد از یک سال هنوز برای من تمام نشده است.

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۴۸۱۸۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادعای دختر کیومرث پوراحمد: «پدرم خودش را نکشت ، می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید»

چند هفته پیش خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد.    روزنامه اعتماد به نقل از دختر کیومرث پور احمد نوشت:«ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرارهای کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.

خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است.

غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»   دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.» کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • نکوداشت اکبر زنجان‌پور (عکس)
  • شعری که در فضای مجازی ۱۰ میلیون بازدیدکننده داشت
  • استطاعت جسمی ۸۳ هزار زائر حج تمتع ۱۴۰۳ نهایی شد
  • «آسمان غرب»؛ فیلمی که در به تصویرکشیدن شهید شیرودی موفق نبود
  • «آسمان غرب»؛ فیلمی که در به تصویرکشیدن شیرودی موفق نبود
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: «پدرم خودش را نکشت ، می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید»