16 ساله بودم که رفتار زن همسایه خواهرم مرا وسوسه کرد و ..! + عکس
تاریخ انتشار: ۱۹ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۴۹۹۴۳۲
حوادث رکنا: مرد میانسال که 30 سال قبل در نوجوانی یک پیرزن را با انگیزه سرقت پول هایش کشته بود به زودی در دادگاه اطفال محاکمه می شود.
به گزارش گروه جنایی رکنا، رسیدگی به این پرونده از شهریورماه سال66 به دنبال کشته شدن یک زن سالخورده در خانه اش در شهرک احمدیه در دستور گار پلیس Police قرار گرفت. پسر قربانی به پلیس گفت: چند روز قبل یکی از بستگانمان در شهرستان فوت شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به دنبال اظهارات این مرد پلیس به تحقیق پرداخت و چندین مظنون بازداشت شدند ولی چون مدرکی علیه آنها به دست نیامد همگی آزاد شدند. تحقیقات پلیسی با گذشت 30 سال از جنایت Crime مرموز همچنان ادامه داشت تا اینکه اطلاعات تازه ای به پلیس رسید که نشان می داد پسری به نام جمشید که در آن زمان 16سال داشته عامل قتل Murder پیرزن بوده است.
در بررسی ها روشن شد خواهر جمشید همسایه خانه پیرزن بوده که چند هفته بعد از جنایت خانه اش را فروخته و نقل مکان کرده است.پلیس به ردیابی جمشید پرداخت و رد وی را بعد از 30 سال در منطقه قلعه حاجموسی در جنوب تهران یافت و او را سوم تیرماه امسال بازداشت کرد.
جمشید که حالا 46ساله است در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد.
وی گفت: آن زمان 16سال داشتم. پدرم مشکل مالی داشت به همین خاطر با دوچرخه سیگار می فروختم و پولی پس انداز کرده بودم.پولم را به پدرم داده بودم تا برایم یک مغازه اجاره کند اما پولم را نداد و من را از خانه بیرون انداخت. من هم که جایی را نداشتم به خانه خواهرم در شهرک احمدیه رفتم و یکماه در خانه او زندگی کردم. در این مدت هر روز پیرزنی را می دیدم که همسایه خواهرم بود . او وضع مالی خوبی داشت.صاحب یک بز بود و با پسرش زندگی میکرد.
وی ادامه داد: روزی خواهرم گفت که یک نفربا موتور برای پیرزن 350هزار تومان پول آورده است. من هم بهدلیل مشکلات مالی که داشتیم وسوسه شدم تا این پولها را که آن زمان ارزش زیادی داشت، بهدست بیاورم. آن روز برای سرقت Stealing پولها وارد حیاط خانه پیرزن شدم. او مشغول خرد کردن سبزی بود.وقتی مرا دید تعجب کرد و علت حضورم را در حیاط خانه اش پرسید. من هم به دروغ گفتم دلم درد میکند و از او نبات خواستم .ولی پیرزن که به رفتار من مشکوک شده بود، گفت نبات ندارد .او به سمتم آمد و من را هل داد. روی زمین افتادم و ناگهان دستم به چاقویی خورد که پیرزن با آن سبزی خرد میکرد. آن را برداشتم و به پیرزن حمله کردم.
وی ادامه داد: من حتی نمیدانم چند ضربه به او زدم. جنازه اش را از حیاط به داخل خانه کشیدم وهمه جا را برای یافتن پول ها گشتم ولی پولی پیدا نکردم. سپس بلافاصله به خانه خواهرم رفتم و لباسهای خونآلودم را عوض و با دوچرخه فرار Escape کردم. مدتی بعد وقتی خواهرم فهمیدم که پیرزن همسایه را به قتل رساندهام، خانهاش را فروخت و از آنجا رفت.در این سالها دوبار ازدواج کردم و حالا صاحب یک دختر و پسر هستم ولی عذاب وجدان لحظه ای رهایم نمی کرد. هیچ کاری در زندگیام درست انجام نمیشد و همیشه گرفتار و بدهکار بودم. هر مرتبه که معاملهای انجام میدادم شکست میخوردم و ضرر میکردم.حتی در این سالها یک بار هم به زندان Prison افتادم.خواهرم که از ماجرای قتل مطلع بود همیشه مرا تهدید می کرد.حتی بر سر تقسیم ارث پدری ام هم ناچار شدم به خاطر تهدیدهای خواهرم سکوت کنم و از حق و حقوقم کوتاه بیایم.
به دنبال اعتراف های جمشید و بازسازی صحنه جرم Crime بعد از 30 سال برای وی کیفرخواست صادر شد. پرونده وی دیروز به شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه رسیدگی به جرائم اطفال است فرستاده شد تا به جرم این مرد که در نوجوانی مرتکب آن شده است به زودی رسیدگی شود.
منبع: رکنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۴۹۹۴۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119