Web Analytics Made Easy - Statcounter

 «نام حسین مرعشی با نام آیت‌الله هاشمی رفسنجانی گره خورده است.  مرعشی جدا از خویشاوندی که به واسطه همسر آیت‌الله با هاشمی داشت. یار جدا نشدنی هاشمی بود. اعتماد آیت‌الله به مرعشی به اندازه‌ای بود که او ریاست دفترش در زمان ریاست‌جمهوری را به حسین مرعشی سپرد. مرعشی در زمان ریاست‌جمهوری هاشمی استاندار استان محل تولد هاشمی نیز بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»

به گزارش جماران؛ امروز اولین سالگرد درگذشت هاشمی رفسنجانی است. حسین مرعشی حرف‌هایی زد که شاید برای اولین بار است که در تاریخ سیاسی ایران مطرح می‌شود؛ از جمله تصمیم هاشمی برای انصراف از دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۴.

مشروح کامل این گفت‌وگو در مورد  آیت‌الله هاشمی را در ادامه بخوانید:

یک سوال در جامعه درباره نوع مرگ آقای هاشمی رفسنجانی به وجود آمده است. برخی از اعضای خانواده آقای هاشمی هم به شکلی برخورد کرده‌اند که مرگ آقای هاشمی را مشکوک جلوه می‌دهد. نظر شما در این خصوص چیست؟

این موضوعی است که من در مورد آن صحبت نمی‌کنم؛ چرا که من پزشک نیستم و این موضوع نیز در درجه‌ای از اهمیت بوده که شورای امنیت ملی نیز تیمی را برای بررسی موضوع مشخص کرده‌اند ولی تا آنجا که من می‌دانم هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌اند.

بحث موضوع وصیتنامه آقای هاشمی رفسنجانی چگونه است؟ آقای هاشمی شخصی است که سال‌ها خاطراتش را یادداشت می‌کرده، چگونه کسی که جزئی‌ترین وقایع زندگی روزانه‌اش را می‌نوشت، وصیتنامه‌ای به جا نگذاشته است؟

من هم برداشت شما را دارم اما این موضوع هم در صلاحیت من نیست که درباره آن نظر بدهم.

یعنی معتقدید که وصیتنامه‌ای وجود دارد اما پنهان باقی مانده است؟ فرزندان او در این مورد صحبت‌هایی داشته‌اند که موضوع را حساس‌تر کرده است.

شاید نتوان اسم آن را وصیتنامه گذاشت اما یادداشت‌هایی ممکن است در مورد مسائل مختلف وجود داشته باشد. به هر حال فرزندان آقای هاشمی صلاحیت بیشتری برای اظهار نظر در این خصوص دارند. وصی آقای هاشمی، محسن هاشمی است و اجازه دهید ایشان در این مورد صحبت کنند.

یک سال بعد از مرگ آقای هاشمی بارها نام افرادی برای جایگزینی ایشان سر زبان‌ها افتاد. به نظر شما آیا چنین جایگزینی اتفاق افتاده است یا هنوز جامعه فقدان آقای هاشمی را احساس می‌کند؟

آقای هاشمی چند خصوصیت را با هم داشتند و این خصوصیت‌ها کمک می‌کرد که آقای هاشمی نقش منحصر به فردی داشته باشد. سابقه ایشان در انقلاب، تجربه دوران مبارزه، تجربه استقرار نظام، تجربه دوران جنگ و همچنین تجربه دوران پس از جنگ و بازسازی ایران و ایشان برای حداقل ۵ دهه در عرصه سیاسی حضور داشته است. به طور معمول سیاستمداران در دورانی حضور فعال دارند و بعد دچار افول می‌شوند اما آقای هاشمی رفسنجانی برای یک مدت طولانی در سیاست ایران حضور داشته‌اند. حضور طولانی‌مدتی که از دهه چهل تا دهه نود امتداد داشته است.

این حضور طولانی‌مدت به همراه ارتباط گسترده او با نهادهای مختلف بوده است و برای مثال او با نهادهای منبعث از رهبری ارتباطی داشت که اگر چه قسمتی از سپاه بعدها منتقد آقای هاشمی شدند اما تمام آنها در دوران جنگ از مدیران رده میانی بودند که آرزویشان گزارش‌دهی به ایشان بود. همچنین آقای هاشمی تنها کسی بود که حتی تا آخرین روزهای زندگی خود می‌توانست با رهبری دیدارهایی خارج از چارچوب‌های رسمی کشور داشته باشد.

از سوی دیگر با مراجع، مدرسین قم و دانشگاهیان و مردم ارتباط گسترده‌ای داشته است. این موارد باعث شد که یک نقش منحصر به فردی به آقای هاشمی داده شود. حال فرض کنیم افرادی هم باشند که هوش و ذکاوتشان به اندازه آقای هاشمی بوده باشد و همچنین به اندازه آقای هاشمی دلسوز مردم و انقلاب نیز باشند و توانایی قدرت تجزیه و تحلیل مسائل را نیز داشته باشند اما هیچکدام به اندازه آقای هاشمی نفوذ و روابط ندارند. برای مثال همین مجمع تشخیص که می‌توانستند ریاست آن را به دیگران واگذار کنند اما شش ماه طول کشید که ریاست بعدی آن را مشخص کردند. انشاءالله خداوند ایشان را هم شفا بدهد که دوباره مشکلی پیش نیاید.

می‌خواهم بگویم که جایگاه خالی آقای هاشمی به این راحتی‌ها پر نمی‌شود. اگر شرایط کشور عادی باشد ممکن است که این خلاء را زیاد هم احساس نکنیم اما اگر شرایط کشور به شکلی باشد که نیاز به تصمیمات مهمی باشد، آنجاست که مشخص می‌شود نبود آقای هاشمی چه گرفتاری‌هایی ایجاد می‌کند. برای مثال وقتی که در انتخابات خبرگان سال ۸۴  آقای هاشمی بنا نداشتند برای خبرگان ثبت‌ نام کنند اما مقام معظم رهبری تاکید داشتند که آقای هاشمی حضور داشته باشند و در این خصوص جمله‌ای داشتند که گفتند: «مگر می‌شود خبرگان بخواهند، برای تعیین رهبر آینده ایران جلسه تشکیل دهند اما آقای هاشمی در آنجا حضور نداشته باشد.»

منظور من این است که اگر کشور در شرایط عادی باشد همه می‌توانند نقشی ایفا کنند و یک روال عادی طی می‌شود اما در شرایط حساس این گونه نیست. آقای هاشمی همیشه در مقاطع حساس در نقش کارگردان و یک رل فوق‌العاده بازی کرده است و شواهد این موضوع نیز زیاد است. اگر به قبل از انقلاب بازگردیم این مسئله کاملا محرز بود که هیچ تصمیم مهمی در میان انقلابیون و گردانندگان انقلاب گرفته نمی‌شد؛ مگر آن که آقای هاشمی در آن نقش داشته باشد. خاطره‌ای برای شما بگویم که خالی از لطف نیست.

در آن زمان نظام شاهنشاهی به زندانیان پیشنهاد داده بود که ما به شما زمان می‌دهیم و شما بیایید در تلویزیون صحبت کنید. آقای طالقانی، مرحوم منتظری و فکر می‌کنم آقای بازرگان نیز در آن مقطع زندان بوده‌اند. در زندان بحث می‌شود که آیا این کار خوب است یا خیر و در نهایت به این نتیجه می‌رسند که کار خوبی است و همان جا می‌گویند که باید با آقای هاشمی هم مشورت کنیم. یکی از دوستان مامور می‌شود که بعد از مرخص شدن با آقای رفسنجانی مشورت کند و بعد نطق تندی داشته باشد که به زندان بازگردد. آقای رفسنجانی بی‌درنگ با این کار مخالفت می‌کند و می‌گوید:

«ضبط این صحبت‌ها با شماست اما پخش آن به دست آنهاست و آنها می‌توانند صحبت‌های شما را تقطیع کنند و در نهایت شما را در برنامه‌ای قرار می‌دهند که به ضرر نهضت است.» بگذارید مثال دیگری بگویم. یک روزی من احساس خستگی کردم همچنین آقای هاشمی از فشارها خسته شده بود. به او گفتم: «این قضایا را رها کنید و خودتان را آن قدر اذیت نکنید!» گفت: «در دوران انقلاب در دو زمان همه بریدند و این بریدن نیز به امام منتقل شد و حتی امام هم ممکن بود که تسلیم این بریدگی شوند. من بودم که به نجف رفتم و امام را متقاعد کردم که باید بایستند. حال از من می‌خواهید که کنار بکشم؟» پس در دوران مبارزه قطعا نقش برتر را آقای هاشمی بازی کرده است.

این موضوع در دوران استقرار نظام هم صدق می‌کند. حوادث سال ۶۰ حوادث سختی بود. وقتی که حادثه هفت تیر اتفاق افتاد بخشی از نمایندگان مجلس، رییس قوه قضاییه  و یاران امام رفتند و ماها که جوان‌تر بودیم واقعا فکر می‌کردیم کار تمام است و حتی بعد از آن نیز هشت شهریور و انفجار در دفتر نخست‌وزیری اتفاق افتاد و شهید باهنر و شهید رجایی در این حوادث شهید شدند و بعد از آن نیز انفجاری رخ داد که منجر به مجروح شدن آقای خامنه‌ای شد و هیچ‌ کس جز آقای هاشمی باقی نمانده بود و تنهایی کشور را اداره کردند و دیدیم که کشور را از آن بحران عبور داد. بعد از حادثه هشت شهریور حتی سوریه که متحد نزدیک ایران بود تا یک هفته بعد از آن اتفاق پیام تسلیت نداد و حافظ اسد فکر کرد کار جمهوری اسلامی تمام است و سقوط می‌کند.

اگر به جلوتر بیاییم در دوران جنگ ایشان فهمید که باید پایان جنگ را مدیریت و جنگ را تمام کند. آدم‌های معمولی وقتی در جوی قرار می‌گیرند، نمی‌توانند از آن جو خارج شوند. در آن زمان من استاندار کرمان بودم و استانداران به همراه آقای موسوی، نخست‌وزیر وقت، را به دفتر آقای هاشمی دعوت کردند تا برای پایان جنگ توجیه کنند. چند استاندار در آن جلسه گریه کردند به دلیل تمام شدن جنگ.  نیمی از استانداران از آقای هاشمی خواستند که با امام صحبت کنند تا دوباره جنگ را شروع کنیم.

این جلسه بعد از قبول قطعنامه تشکیل شد؟

بله. می‌خواهم بگویم که فضا این بود و کسی که این فضا را رقم زده است و از یک سال قبل از آن در اوج جنگ که همه شعار می‌دادند «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان»، کسی بود که می‌دانست باید جنگ تمام شود و دچار جو نمی‌شده است و فراتر از جو تشخیص می‌داد که باید جنگ تمام شود.

در دوران سازندگی مقدار زیادی از سیاست‌هایی که امروز عادی شده است و برای مثال همه می‌گویند: دولت نباید در سیاست‌های اقتصادی دخالت کند یا قیمت ارز تابع بازار باشد یا باید صادرات را افزایش دهیم. آقای هاشمی روزی برای تمام این سیاست‌ها هزینه داده است و آقای هاشمی با این سیاست‌ها جهت حرکت کشور را تغییر داد.

اگر آقای هاشمی می‌توانست تمام برنامه‌هایش را اجرا کند وضعیت امروز ما خیلی متفاوت از چیزی بود که درگیر اشتغال جوانان و نارضایتی مردم هستیم. در برنامه پنج سال اول که سیاست‌های آقای هاشمی اجرا شده است، رشد اقتصادی ایران به صورت میانگین سالانه ۷.۶ درصد بوده است. در ۵ سال دوم که سیاست‌های کنترلی و تثبیتی اجرا شد، رشد اقتصادی ایران به صورت میانگین دو و نیم درصد بود. آخرین پیش‌بینی‌های آقای هاشمی هم مربوط به سال هشتاد‌وهشت است. نامه‌ای که نوشت و الان نیز معلوم شده است که به حق پیش‌بینی‌هایش درست بوده است و خیلی‌ها می‌گفتند او می‌خواهد فتنه کند؛ در صورتی که توجه نکردند که آقای هاشمی همیشه در پیش‌بینی وقایع پیشتاز بود و مدیریت می‌کرد تا به نقطه بحرانی نرسد.

آقای هاشمی چنین نقشی در سیاست ایران داشته است و جای او را به راحتی نمی‌توان پر کرد. فرض من این است که از نظر استعداد کسانی هستند که در حد آقای هاشمی باشند اما سابقه و نفوذ آنها به حد آقای هاشمی نیست. پس اگر شرایط کشور عادی باشد می‌توان گفت فقدان آقای هاشمی احساس نمی‌شود اما اگر کشور در شرایط بحرانی قرار بگیرد که بخواهد از گردنه‌هایی عبور کند در آنجا نبود آقای هاشمی به شدت احساس می‌شود.

می‌خواهم بگویم پر کردن جای خالی آقای هاشمی یک کار جمعی است و ما باید به سمتی حرکت کنیم که با ایجاد سازمان‌های سیاسی و سازمان‌های هماهنگ‌کننده بتوانیم این خلاها را پر کنیم. از نسل اول انقلاب که تنها مقام معظم رهبری مانده‌اند و برای نسل دوم ما باید بیشتر از آن که به اشخاص تکیه کنیم باید به نهادهای جمعی که می‌سازیم تکیه کنیم. آقای هاشمی یکی از تفاوت‌هایش با مصلحان قبل از خودش این بود که کار جمعی را بلد بود. شما می‌بینید که در تمام کارها آقای هاشمی کارهای جمعی انجام داده است. آقای هاشمی فردی بوده که نهادساز و نهادگرا بوده است. ما می‌توانیم خلا چنین افرادی را با نهادهای جمعی پر کنیم.

یکی از نقدهایی که به آقای هاشمی وارد می‌شود این است که بعد از جنگ با پیاده کردن و پایه‌ریزی سیاست‌های اقتصاد بازار آزاد معضلات اقتصادی برای کشور رقم زد که با ادامه اجرای آن سیاست‌ها توسط دولت‌های بعد از آقای هاشمی شاهد بروز مشکلات اقتصادی و معیشتی برای انبوهی از مردم هستیم. البته به گفته بسیاری از کارشناسان اقتصادی آقای هاشمی محتاطانه این سیاست‌ها را اجرا کرد اما روسای‌جمهور بعد از وی سرعت بیشتری به آن بخشیدند. نظر شما در خصوص این تصمیمات اقتصادی آقای هاشمی چیست؟

آقای هاشمی در اجرای سیاست‌های اقتصادی آن زمان انعطاف فوق‌العاده‌ای داشت و علیرغم این که سیاست‌های روشنی داشت ولی انعطاف در اجرای آن به خرج می‌داد. بگذارید با مثال موردی کمی موضوع را شفاف‌تر کنم. در سال ۷۴ که کشور دچار مشکلات اقتصادی زیادی شد من مسئول دفتر آقای هاشمی بودم.

در آن زمان مجموعه‌ای از سیاست‌ها اجرا شده بود و برای مثال وزارت بازرگانی در آن زمان گفته بود که بخش خصوصی کالاهای اساسی را وارد کنند و از آن طرف در نظام بانکی فعالان باید صد درصد پول را می‌گذاشتند تا ال‌سی برای آنها باز شود و کسی صد درصد پول را نداشت که این کار را انجام دهد. از طرف دیگر تغییر نرخ ارز از هفت تومان به صدوهفتاد تومان اتفاق افتاده بود و حجم نقدینگی بیشتری برای تامین این کالاها نیاز بود و همچنین نزدیک به ۹ میلیارد تومان کشور یوزانس‌های کوتاه‌مدت استفاده کرده بود و بانک مرکزی با دلار هفت تومان این کار را کرده بود و بانک مرکزی در زمان سررسید که باید به طرف خارجی بازپرداخت می‌کرد باید دلار با نرخ صدوهفتاد تومان بازپرداخت می‌کرد و در نتیجه بانک مرکزی تفاوت این رقم را چون دولت توان پرداخت آن را نداشت دولت را بدهکار کرده بود.

در آن زمان قیمت نفت نیز کاهش یافته بود و به یکباره حجم بدهی‌های دولت در آن سال افزایش یافت و شاهد تورم ۴۲ درصد بودیم. این تورم تخلیه سال‌های گذشته بود که به یک باره در سال ۷۴ خودش را نشان داد. در آن سال گزارش‌ها را به آقای هاشمی دادیم. من خودم شخصا یک ویدئو از مصاحبه با مردم که در صف‌های طولانی کالاهای اساسی بودند، تنظیم کردم و به دست آقای هاشمی رساندم و پیشنهادهایی برای حل این بحران نیز ارائه کردم. صبح که آقای هاشمی آمدند آقای نوربخش، رییس بانک مرکزی، آقای زنجانی، رییس سازمان برنامه و آقای میرزاده، معاون اجرایی را خواستند و گفتند که باید تعزیرات راه‌اندازی کنیم و ارز و کالاها باید نرخ‌گذاری شود تا کشور از این شرایط خارج شود. آقای نوربخش و آقای زنجانی تعجب کردند و گفتند که باید با آقای هاشمی صحبت کنند.

آقای هاشمی از آنها پرسید اگر این کار را انجام ندهیم باید چه کار کنیم؟ آنها مهلت دو روزه خواستند و بعد راه‌حلی‌هایی در ۲۱ بند آوردند. آقای هاشمی همه بندها را به غیر از بند کاهش اعتبارات عمرانی را قبول کرد. همین نکته مهمی است اگر با زمان فعلی مقایسه کنیم، آقای نوبخت به اعتبارات عمرانی اهمیت نمی‌دهد. خلاصه آقای هاشمی همه بندها را به جز بند اعتبارات عمرانی پذیرفت. چون فکر می‌کرد کاهش اعتبارات عمرانی باعث بیکاری خیلی از کارگران می‌شود. آقای هاشمی به آنها گفت من راهکارهای شما را قبول می‌کنم ظرف ۳ ماه فرصت دارید که بازار آرام شود اگر ظرف ۳ ماه بازار آرام شد کارتان را ادامه دهید اگر نه بعد از آن من شما را برکنار می‌کنم. انعطاف و واقع‌گرایی و قاطعیت آن زمان آقای هاشمی مثال‌زدنی بود. آقایان قبول کردند که هر چه آقای هاشمی می‌گوید، قبول کنند. نهایتا بازار آرام شد و از آن دوران عبور کردیم.

در سال ۷۸ هجمه به آقای هاشمی زیاد شد و به نظر می‌رسد که آقای هاشمی آزرده شد و بعد از آن نیز در سال ۸۸ دوباره این اتفاق افتاد. در کدام یک از این اتفاقات آقای هاشمی بیشتر رنجید؟

هر دو از سال‌های سخت آقای هاشمی بود و کشور هم دوران بدی داشت. در سال ۷۸ من با آقای علی هاشمی که نماینده مجلس پنجم بود به خدمت آقای هاشمی رفتیم و گفتیم که شما به مجلس نیایید. آقای هاشمی در آن زمان استدلالی کردند که این استدلال خیلی قوی بود و ما پذیرفتیم و فکر نمی‌کردیم دوستان اصلاح‌طلب ما به راحتی از این استدلال بگذرند.

آقای هاشمی گفتند که امروز دو مسیر برای آینده کشور قابل تصور است. یکی این که رفقای شما بخواهند نظام را بشکنند که در آن شرایط من در کنار شما نیستم؛ چرا که نمی‌توانند این نظام را بشکنند و در صورت موفق شدن هم نمی‌توانند جایگزین بهتری برای آن بیابند. نظر دوم که محتمل‌تر است و اتفاق خواهد افتاد این است که نظام حوصله‌اش سر برود و فضای کشور را ببندد. این موضوع نیز نه به نفع انقلاب است و نه به نفع مردم و کشور است و من با این موضوع نیز موافق نیستم. من می‌خواهم بیایم که راه میانه‌ای را برای کشور باز کنم. از یک طرف امتیازاتی را از رهبری و نهادهای مربوط بگیرم و به این جوان‌ها و سیاسیون بدهم و هم جوان‌ها را مدیریت کنم که تندروی نکنند.

استدلال می‌کرد که یک طرف مسیر موجود فروپاشی است و طرف دیگر آن بن‌بست سیاسی است اما یک راه میانه‌ای وجود دارد که من می‌توانم آن را پیش ببرم. در آن زمان نظرات دوستان در جمع های مختلف متفاوت بود اما جو غالب این بود که از آقای هاشمی فاصله بگیرند.

پس تحلیل آقای هاشمی این بود که اکثریت مجلس ششم به دست اصلاح‌طلبان بیفتد...

بله دقیقا چنین چیزی بود.

اگر آقای هاشمی چنین استدلالی داشتند چرا در آن زمان انصراف دادند؟

با آن هجمه‌هایی که شده بود و جوی که ایجاد شده بود، مشخص شد که آنها از آقای هاشمی عبور کرده بودند و حاضر نبودند نقش میانجی و میانه او را بپذیرند.

پس مشخص بود که آقای هاشمی رئیس مجلس نمی‌شوند؟

بحث بر سر ریاست مجلس نبود و آن را می‌توانستند به شکل دیگری حل کنند. بحث بر سر این بود که آقای هاشمی دید، فضا به حدی رادیکال شده که او نمی‌تواند برنامه‌های میانه خودش را اجرا کند. فضا در مجلس ششم به حدی تند شد که من در مجلس ششم هیچ فعالیت سیاسی نداشتم. من در کل مجلس ششم نه یک مصاحبه کردم و نه یک نطق پیش از دستور داشتم.

یعنی شما در مجلس ششم یک نوع قهر سیاسی انتخاب کردید؟

نه. من قهر نکرده بودم بلکه دست به کارهای دیگری می‌زدم. به کارهای اقتصادی و همفکران مشاوره می‌دادم. جامعه به حدی رادیکال شده بود که از ما عبور کرده بود. در این شرایط ما نمی‌توانستیم با دوستان متحدمان در در جریان اصلاحات رقابت کنیم و از آنها تندتر برویم و جامعه را رادیکال‌تر کنیم و از سوی دیگر هم نمی‌توانستیم با جامعه مقابله کنیم. ما باید صبر می‌کردیم که جامعه متوجه شود که تب بیش از حد و جریان رادیکال جریان مفیدی نیست.

کارگزاران در آن مقطع خیلی هوشمندانه رفتار کرد تا آینده خودش را بهتر رقم بزند. اگر ما در آن زمان به فضای رادیکال جامعه می‌پیوستیم، به مسیر تندی که جامعه دچار آن شده بود دامن می‌زدیم و این درست نبود و اگر می‌خواستیم با آن فضا مقابله کنیم هم در مقابل مردم قرار گرفته بودیم. تحلیل ما این بود که مردم از ما عبور کرده‌اند و باید صبر کنیم تا اگر دوباره نوبت ما شد در صحنه حاضر شویم.

این اولین و آخرین انصراف‌های آقای هاشمی به حساب می‌آید؟

بله انصراف از مجلس ششم تنها انصراف آقای هاشمی بود.

در این خصوص با شما هم مشورت داشتند؟

بله نظر ما هم همین بود.

اتفاقات سال ۸۴ از چه منظر قابل تحلیل است؟

در سال هشتاد‌وچهار موضوع کاملا متفاوت بود. در آن سال عده زیادی از دوستان اصلاح‌طلب ما آقای هاشمی را به حضور در انتخابات دعوت کردند. من با دوستان صحبت‌های زیادی در مجلس داشتم و به محض این که آقای هاشمی صحبتی می‌کردند که معنی آن عدم شرکت در انتخابات بود، این دوستان مانند آقای نبوی پیش من می‌آمدند و می‌گفتند کشور هیچ چاره‌ای جز آقای هاشمی ندارد. من به آنها گفتم که «شما شیطنت می‌کنید و می‌خواهید با حضور آقای هاشمی کاندیدای خودتان تایید شود و به محض تایید کاندیدای خودتان او را رها می‌کنید.»

اگر خاطرات آقای هاشمی منتشر شود این موضوع نیز مشخص می‌شود که چه کسانی، چه چیزهای در آن دوران گفتند. ما قبل از آن به آقای هاشمی گفته بودیم که شما باید در کاندیداتوری احتمالی یا با چپ یا با راست ائتلاف کنید و رای فردی شما برای پیروزی در انتخابات کافی نیست.

آقای هاشمی مشخصا اعلام می‌کرد که تمایلی برای حضور در انتخابات ندارد. ایشان نمی‌خواست در نقطه مقابل نظر رهبری قرار بگیرد و از سوی دیگر هم نمی‌خواست با ایشان مشورت کند؛ چرا که می‌گفت ممکن است رهبری شرایطی داشته باشند و شرایطی بگذارند که آقای هاشمی هم نمی‌خواست به صورت مشروط کاندیدا شود.

آقای هاشمی به فکر اصلاحاتی در کشور بود که این اصلاحات نمی‌توانست پیش‌شرطی داشته باشد. بنابراین آقای هاشمی این معذوریت‌ها را داشت و در لحظه آخر این مشورت را انجام داد و در آن زمان راست و چپ کاندیدایشان را مشخص کرده بودند و بعد از رد صلاحیت کاندیدای جناح چپ با حکم حکومتی آقای معین و آقای مهرعلیزاده تایید شدند. در آن زمان وقایع بر طبق پیش‌بینی من اتفاق افتاد و رقبا به سراغ کاندیدای خودشان رفتند. در آن زمان تشخیص آقای لاریجانی، آقای معین و آقای مهرعلیزاده این بود که رقیب اصلی آنها آقای هاشمی است و هر کدام جداگانه فکر می‌کردند خودشان با آقای هاشمی به دور دوم می‌روند. بنابراین در دور اول بسیاری از ستادهای انتخاباتی پنج کاندیدای دیگر منتقد آقای هاشمی بودند.

تحلیل آقای هاشمی و ستاد این بود که انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود؟

بله تحلیل ما هم همین بود. ما فکر می‌کردیم بهترین و محتمل‌ترین گزینه احمدی‌نژاد برای دور دوم است. چون فاصله صلاحیت‌های احمدی‌نژاد با آقای هاشمی مشخص بود و جبهه سیاسی خاصی هم به ظاهر دنبال او نبودند احتمال رسیدنش به دور دوم بیشتر بود. در آن زمان اصولگراها به دنبال آقای لاریجانی بودند، سپاه از قالیباف حمایت می‌کرد و اصلاح‌طلبان نیز به دنبال آقای معین بودند.

ما فکر می‌کردیم تنهاترین کاندیدا احمدی‌نژاد است و به همین دلیل در دور دوم آقای هاشمی راحت‌تر با او رقابت می‌کند. اما تمام حرف‌های منفی ۵ کاندیدا که علیه آقای هاشمی در دور اول زده شد، نتایجش را در دور دوم نشان داد و علاوه بر آن تخریب‌های بسیار سازماندهی‌شده‌ای انجام شد که وزارت اطلاعات آن را کشف کرد و البته پیگیری نشد که در آن نهادهای بزرگی دست داشتند. آقای هاشمی در آن زمان هم می‌خواستند که انصراف بدهند و رهبری در آن زمان آقای روحانی را نزد آقای هاشمی فرستادند که این کار را نکنید.

تصمیم قطعی آقای هاشمی انصراف بود؟

یکشنبه شب تصمیم آقای هاشمی انصراف بود که آقای روحانی از طرف رهبری آمدند و گفتند که رهبری با انصراف موافق نیست. آقای هاشمی شرط گذاشتند که برخی نهادها در مرحله دوم کنترل شوند و ایشان نیز تایید کردند که این کار انجام شود اما زمان خیلی فشرده بود و کار بجایی نرسید. یکی از نواقص انتخابات ما این است که بین مرحله اول و دوم زمان خیلی کوتاه است.»

انتهای پیام

منبع: جماران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۵۱۴۳۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی بود

استاد شهید «مرتضی مطهری» از منادیان برجسته اخلاق در ایران معاصر است. وی افزون بر کوشش‌های نظری گسترده برای استوار کردن پایه‌های نظری نهضت جمهوری اسلامی ایران، با نگارش آثاری به زبان ساده برای مخاطب عمومی در ترویج ارزش‌های اخلاقی خاص نیز کوشیده است

در هفته بزرگداشت معلم به سر می‌بریم که از سالروز شهادت استاد مطهری در تقویم فرهنگی کشورمان آغاز شده ‌است و با محوریت کتاب «داستان راستان» به بازتاب اندیشه‌های استاد شهید مرتضی مطهری؛ تبیین کلید واژه «حکمت مطهر» و مضامین آموزنده‌ این کتاب با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا دِهدَست عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان و از پژوهشگران ارشد حوزه‌ مطالعات ادبی و نظری فرهنگ و هنر به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه از خاطرتان می‌گذرد.

جناب دِهدَست؛ در مواجهه با نام و یاد شهید استاد مطهری؛ یکی از اصلی‌ترین واژه‌هایی که به واسطه فضای رسانه‌ای و داده‌های آن به ذهن عموم افراد جامعه متبادر می‌شود واژه «حکمت مطهر» است. اگر موافق هستید ورود به بحث و گفت‌وگوی تخصصی خود را از معنای واژه «حکمت مطهر» و نسبت آن با شهید مطهری آغاز کنیم.

نگاه و اندیشه‌های شهید مطهری در بین دو گروه «اخباریون» و «اصولیون» قابل تمییز است؛ آن اینکه نگاه، بینش، منش و گویش استاد شهید، آیت‌الله مطهری متاثر از تفکر و نگرش عقلی است. به بیان ساده‌تر، این سخن به آن معنی است که شهید مطهری دانش و اشرافی تام و تمام بر «فلسفه» و «منطق» داشت و این مبانی را در کلاس‌های علامه حکیم «آیت‌الله سیدمحمدحسین طباطبایی» به‌خوبی آموخته بود.

به تحقیق می‌توان او را به‌ عنوان شاگرد اول کلاس‌های مرحوم آیت‌الله طباطبایی نام ببریم. بزرگمردی که در آن زمان تازه نگارش و تالیف اثر ارزشمند «تفسیر المیزان» را به پایان رسانده و دراین‌میان شاگرد خلف او شهید مطهری آماده ورود به میدان عمل بود.

شهید مطهری چون اهل فلسفه و منطق بود با استدلال و رویکرد تفسیری سخن می‌گفت که به کام مخاطبانش می‌نشست. دال این ادعا آنکه رویکرد جامعه دانشگاهی و نخبگانی آن زمان اهل طرح پرسش و رسیدن به پاسخ از مجاری چون استدلال و برهان بودند و این همان آموزه‌ای بود که شهید مطهری از استاد والامقامی چون علامه طباطبایی آموخته بود. استاد مطهری با توجه به اشراف و احاطه‌اش بر دروس فلسفه و منطق، در روایت‌ها و سخنرانی‌هایش از نگاه استدلالی و بهره گرفتن از برهان‌ها برای تبیین افکارش که متأثر از اندیشه‌های اسلامی بود به بهترین نحو سود می‌برد و استفاده می‌کرد.

زمانی که ما صحبت از «حکمت مطهر» به میان بیاوریم یعنی سخنانی که به قول طلاب و اهل علم «حِکَمی» است و تنها جنبه «نَقلی» ندارد؛ نباید فراموش کنیم که شهید مطهری صاحب علوم نَقلی نیز بوده ‌است. منظورم از علوم نَقلی؛ «تفسیر قرآن و حدیث»، «روایت و ارائه»، «دانش فقه» و مسیرها و مبانی‌ای است که به صدور فتوا می‌انجامد. به این سیر تطور و تحول در شمایل ساختار گفتاری و نوشتاری افراد، «علوم نَقلی» گفته می‌شود. اما فارغ از این مسئله که شهید مطهری از علوم نَقلی به بهترین نحو بهره می‌برد؛ شاهکار فکری شهید مطهری بر «حکمت»؛ یعنی منطق استدلالی استوار بود. ما امروز از مرحوم مطهری میراث بزرگی چون کتاب «بیست گفتار» که سخنرانی‌های ایشان را شامل می‌شود را در اختیار داریم. تورق، تفحص و مداقه بر هر یک از این سخنرانی‌ها، از یک سو، بازتاب‌دهنده‌ عمق حکمت شهید مطهری در طرح مبانی اندیشه‌ورز و نحوه ترسیم آنها برای درک عموم افراد جامعه و از سوی دیگر، تبیین و تشریح آن نگرش‌ها و مبانی متاثر از تعقل برای جامعه نخبگانی و دانشگاهی کشورمان به شمار می‌رود.

به عنوان نمونه، وقتی شهید مطهری درباره «عدل الهی» صحبت می‌کنند، کُنه ارجاع ایشان به این مولفه، ارجاع به عمق و سرچشمه کلام شیعه را در بر می‌گیرد. همین واژه یعنی عدل الهی درحقیقت مجموعه‌ای عظیم، سترگ و ارزشمند از «مجموعه کلامی مقدماتی» است که ما آن را با مباحث حِکَمی عنوان می‌کنیم؛ مباحثی که ریشه در فلسفه، منطق، استدلال و برهان‌های متکی بر عقل و اندیشه‌ورزی دارد و با کنار هم قرار دادن این مؤلفه‌ها است که در حقیقت می‌توانیم به آن رمزوراز اصلی در مواجهه با واژه «حکمت» و استخراج معنای واژه «حکمت» در مواجهه با کلیدواژه حکمت مطهر دست یابیم.

به تعریف اندیشه و معنای «حکمت» در آرا و اندیشه‌های استاد مطهری اشاره کردید. پیش از ورود به مکتوبات و آثار گرانسنگ ایشان، کمی درباره ویژگی قلم استاد مطهری نیز توضیح می‌فرمایید. دال مرکزی این پرسش بیشتر بر این محور استوار است که در دهه‌ ۴۰ تا نیمه دهه ۵۰ قشر روشنفکر یا دانشگاهی و به تعبیری «منورالفکرهای» آن زمان کمتر تمایلی به خوانش اندیشه‌های مکتوب جامعه روحانیت داشت. اغلب آثار مکتوب روحانیون توسط عموم مردم مورد استقبال قرار می‌گرفت و کتاب‌های آنها میان خود مردم دست به دست می‌شد. اما کتاب‌های استاد شهید مرتضی مطهری توسط هر دو قشر؛ عموم افراد جامعه و جامعه نخبگانی و دانشگاهی مورد اقبال واقع می‌شد. دلیل این امر و ویژگی قلم ایشان چه بود؟

اندیشه، دیدگاه و بیان مرحوم استاد مطهری، خامه و مایه نوشتن فکری داشت. تنها این‌گونه نبود که استاد مطهری قلم در دست بگیرد و هر آنچه که آموخته را به رشته تحریر درآورد. بلکه آن را از لایه‌های مختلف ذهنی خود رد می‌کرد و بُعد اندیشه‌ورزی و تأمل‌گرایی خود را نیز به آثارش می‌افزود. همین مؤلفه بود که از یک سو باعث جریان‌سازی آثار، نوشته‌ها و مکتوبات او در فضای اجتماعی و از سوی دیگر، فضای نخبگانی جامعه می‌شد.

به بیان دیگر و ساده‌تر می‌توان چنین گفت؛ بعضی‌ها دارای قلم روانی هستند اما خزانه فکری آنها قدرتمند نیست. شهید مطهری هم قلم خوبی داشت و هم در بیان معارف «حکمت مطهر» خود از خزانه فکری و گنجینه عظیمی بهره می‌برد.

 مسئله آن است که حتی تا امروز نیز در حوزه تبیین، تشریح و تدقیق بر کلیدواژه «حکمت مطهر» کمتر ازسوی پژوهشگران و کارشناسان امر شاهد اتفاق یا رویدادی که خروجی آن قابل لمس باشد، بوده‌ایم. برای شاهد این ادعا، شما را به التهابات اجتماعی  نیمه دوم سال ۱۴۰۱ جامعه ارجاع می‌دهم. تجربه تلخ و ناخوشایندی که به واسطه وقوع آن، برای نخستین بار از زبان مقام معظم رهبری کلیدواژه «غفلت در اجرای امور و آموزه‌های فرهنگی» مطرح شد. حال به واسطه سالروز شهادت آیت‌الله مطهری و روز معلم بعد از مقدماتی که در این گفت‌وگو شرحش رفت؛ درباره تعالیم و آموزه‌های «حکمت مطهر» از زاویه دید تبیینی به عنوان مطالبه رهبری از جامعه امروز فرهنگی کشور که می‌تواند در مسیر کمک به تعالی فرهنگ جامعه سهم و نقش داشته باشد توضیح بفرمایید.

ابتدا باید به این مسئله تأکید کنم که برای شناخت موضوع ارزش «حکمت مطهر» باید ذهن خود را به فضای زمانی و رخدادهای دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ خورشیدی ببریم که با دو موضوع مواجه می‌شویم. نخست؛ مواجهه با فضایی از جامعه و جوانانی که بین راه اسلام و مخالفان اسلام سرگردان هستند. دوم؛ دست‌وپا زدن «کمونیست‌ها» و «سوسیالیست‌ها» برای ورود به جامعه فکری و نخبگانی ایران؛ این فضا باید مدنظر قرار گیرد. در همان دوران است که شاهدیم جنبش‌های مثل «حزب توده» و امثالهم، آرام‌آرام درحال قدرت گرفتن بودند. پس نکته آن است که ما در مواجهه با این دو عنصر و حادثه فکری، نخست؛ با جوانان سرگردان و اسلامی که غریب و تنها بود مواجه بودیم. منظور از غریب و تنها بودن اسلام آن است که  «مبانی اسلامی» پشتیبان حاکمیتی نداشت.

همراهی با این دو فرض و ذهنیت تحولاتی را در جامعه با خود به همراه داشت. شاهد بودیم تعدادی از افراد صاحب اندیشه در حوزه مبانی اسلامی که می‌توان به زبان و نگاه امروزه آنها را به‌عنوان «تبیین‌کنندگان صحیح و هادیان جامعه در مسیر اندیشه‌های اسلامی» خطاب کرد، وارد میدان شدند. در آن زمان، آنها با بیان و ابراز احساس نگرانی از نضج گرفتن تفکراتی مانند تفکرات «حزب توده» احساس خطر کرده و وارد میدان می‌شوند. در رأس آنها در حوزه‌های علمیه می‌توان به مرحوم «آیت‌الله بروجردی» اشاره کرد. ما در آن زمان با شخصیتی به غایت اندیشمند، اهل تفکر و تدقیق مواجه بودیم که به قول امروزی دارای «قوه رهبری در حوزه تبیین افکار تشیع» نیز قرار داشت. با احساس نیاز جامعه برای گام برداشتن در مسیر آموزه‌های اسلامی و زنگ خطری که تفکرات چپ‌گرا، آرام‌آرام در حال توسعه در فضای اجتماعی کشور بود بزرگی چون آیت‌الله بروجردی با درک این مسئله به‌عنوان زنگ خطری در مسیر نضج گرفتن این اندیشه‌ها و به حاشیه رانده شدن مبانی اسلامی، به شکل مستقیم هم خود دست به تلاش زد و هم با تربیت شاگردانی در حوزه‌های علمیه تلاش کرد تا رویکرد تبیینی مبانی اسلامی را برای مواجهه با آسیب تفکر چپ و حزب کمونیست در فضای آن زمان را در جامعه جاری سازد.

از دستگاه فکری و دامان آیت‌الله بروجردی افرادی مانند «آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی»، «آیت‌الله جعفر سبحانی»؛ «آیت‌الله مرتضی مطهری»؛ «علامه طباطبایی» و امثال این بزرگان که مهره‌های فکری به‌شمار می‌رفتند تربیت پیدا کردند و آرام‌آرام خود را برای ورود به جامعه و تبیین اندیشه‌های اسلامی میان جوانان جامعه مهیا ساختند. این افراد تلاش کردند تا تشنگی جامعه را مبنی‌بر درک مبانی و مفاهیم اسلامی سیراب کنند.

معتقدم اندیشه‌های مرحوم استاد مطهری در موضع «اصولیون» و «عقلیون» نه در موضع «اخباریون» قرار می‌گیرد. با توجه به این دانسته مهم؛ ایشان دست به دو کار مهم برای نجات دادن نسلی که در ابتدای عرایض به دسته‌بندی آنها اشاره کرده‌ام که «سرگردان بودند» می‌زنند. گام نهادن در این راه خطیر نشان‌دهنده هوش و ذکاوت بزرگی چون شهید مطهری است. گمان می‌کنم سرنخ این فکر را مرحوم آیت‌الله بروجردی به شاگردانش به‌ویژه شهید مطهری تزریق می‌کنند. نکته حائز اهمیت آن است که رسالت این مهم بعد از آیت‌الله بروجردی به مرحوم آیت‌الله خمینی(ره)، رهبر انقلاب اسلامی تفویض می‌شود. ایشان ادامه‌دهندگی این راه خطیر را در مقام رهبری انقلاب از یک‌سو و ازسوی دیگر تبیین اندیشه‌های اسلامی با نخبگان فکری چون شهید مطهری در دست می‌گیرند و سکان‌دار هدایت این دو جریان به شکل توامان می‌شوند.

اما به اصل سخنم و آن دو ماموریت بزرگی که شهید مطهری برای خود در راستای تبیین اندیشه‌های اسلامی در جامعه برعهده می‌گیرند بازگردم. نخست؛ شروعِ کار نگاش و تألیف کتبی که بر مبنای نیاز و سطح تفکر آن زمان استوار شده است. آثار مختلف و متعددی به قلم شهید مطهری تالیف و منتشر شده است. گام نخست او در زمینه تالیف؛ نگارش کتاب‌هایی است که هدف آنها پاسخ دادن به دشمنان یا در نگاه حداقلی «رُقبا» نسبت ‌به تفکر مبانی اسلامی، آورده‌ها و داشته‌های آن برای هدایت جامعه استوار است. در آن زمان نوشته‌های آقای مطهری وارد جامعه می‌شود. از یاد نبریم که کتاب‌های مرحوم استاد مطهری فقط مربوط به تاریخ بعد انقلاب نیست و ایشان مجموعه‌های مختلف و آثار متعددی با محوریت کتاب یا مقالات علمی پیش ‌از انقلاب منتشر کرده ‌است. به‌عنوان مثال کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را شهید مطهری در سال‌های پیش ‌از انقلاب به رشته تحریر درآورده است. این اثر به شدت دو فضای فکری عموم جامعه و دانشگاهی کشورمان را متأثر از خود کرد. به قول معروف صدای کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در «جامعه» و «محیط نخبگانی» دانشگاه‌های آن زمان سراسر کشور پیچید. در حقیقت این اثر استاد مطهری پاتکی در برابر حمله دشمن برای استیلای تفکرات چپ‌گرا و آموزه‌های کمونیسم در کشور با اتکاء به اندیشه و معارف اسلامی بود که باعث شد دشمن چند جبهه به عقب بازگردد. این را با قاطعیت عنوان می‌کنم که کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» آقای مطهری دشمن را وادار به عقب‌نشینی به چند سنگر از جایگاهی که ایستاده بود کرد.

گام دوم مرحوم استاد مطهری که «ماموریت فکری» و «ماموریت فرهنگی» او به ‌شمار می‌رفت؛ تربیت دانشجویان و طلابی بود که از مرکزی به ‌نام «حسینیه ارشاد» این آموزش را آغاز کرد. این بهانه‌ خوبی برای شهید مطهری شد که از یاران هم‌فکرش چون زنده‌نامان «علی شریعتی»؛ «حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد باهنر» و بزرگانی از این‌ دست بهره ببرد. به این نکته نیز باید توجه داشت که چنین افرادی در کنار شهید مطهری حضور داشتند؛ حتی می‌توان بزرگ‌مردی چون مرحوم جناب «سیدمحمد بهشتی» اشاره کرد. آیت‌الله بروجردی ماموریت تبیین اندیشه‌های اسلامی در خارج از کشور را به مرحوم بهشتی واگذار کرده بودند. آیت‌الله بهشتی برای همین ماموریت به آلمان سفر کرد و مسئله و جایگاه تبیین اندیشه‌های اسلامی را در اروپای غربی برعهده گرفت. اما شهید مطهری با تمرکز بر حسینیه ارشاد مقوله مهم تربیت فکری دانشجویان و طلاب را با همراهی یارانی چون دکتر شریعتی و دکتر باهنر آغاز کرد.

در فضای آن زمان نشستن پای سخن یک روحانی آن ‌هم از طرف دانشجویان دانشگاه‌ها روالی عادی و شناخته‌شده نبود؛ اما وقتی علی شریعتی به میدان می‌آمد دانشجویان دیگر نیز به پای او و جلساتش می‌آمدند و این زمینه‌ای برای سخنان و صحبت‌های لبریز از معرفت، اندیشه و حکمت شهید مطهری بود. سخنانی که از یک سو لبالب از معارف و اندیشه‌های اسلامی بود و ازسوی دیگر به‌ دلیل سرچشمه گرفتن از آبشخورهای علمی و فکری او مورد اقبال جامعه دانشجویی و نخبگانی آن زمان قرار می‌گرفت. به قول طلاب، آن روزها در قالب هم‌نشینی دانشجویان پای سخنرانی‌های شهید مطهری را می‌توانیم به عنوان «یوم الترویه»* نام ببریم که در اصطلاح روز سیراب شدن از آن یاد می‌شود.

پس این دو ماموریت مرحوم شهید مطهری بود که ما اسم آن را «حکمت مطهر» می‌گذاریم.

ایکنا: بار دیگر جناب دِهدَست شما را به کلیدواژه «غفلت» در حوزه تربیت فرهنگی ارجاع می‌دهم. تردیدی در این مهم وجود ندارد که وقتی درباره حوزه «تربیت فرهنگی» در جامعه صحبت می‌شود، بی‌تردید نخستین ارجاع باید به تبیین اندیشه‌های مبتنی بر فرهنگ و منطبق بر آموزه‌های عرفی و شرعی آن جامعه مدنظر باشد. وقتی درباره جمهوری اسلامی ایران با رویکرد مبانی تعالی‌بخش اسلامی و پشتوانه عظیم و عمیقی چون انقلاب مردم ایران صحبت می‌کنیم؛ به تحقیق تربیت فرهنگی جامعه نیز باید از این دو مسلک و مشرب فکری سرچشمه بگیرد؛ امروز در حالی ‌که مجموعه‌ای گرانسنگی چون «داستان راستان» را از شهید مطهری در اختیار داریم اما در حوزه تربیت فرهنگی جامعه، خاصه با محور کودک و نوجوان به عنوان آینده‌سازان کشور؛ کمتر مسئولان، متولیان و نهادهای آموزشی به آن توجه دارند! شما دلایل این امر را متاثر از چه می‌دانید؟ از سوی دیگر تا چه حد امروز مبانی مطرح‌شده در مجموعه عظیم «داستان راستان» با رویکرد پندی و اخلاقی آن می‌تواند برای نسل نوجوان و جوان امروز حاوی معارف و مبانی تعالی‌بخش در حوزه فرهنگ باشد؟

اجازه می‌خواهم تا نخست یک دسته‌بندی برای ورود به پاسخ به این پرسش داشته باشم. در عصر و زمانه مرحوم آیت‌الله مطهری به‌ ویژه در دوران پیش ‌از انقلاب با چند طبقه از مردم مواجه بودیم.

نخست؛ طبقه عامه بی‌سواد یا کم‌سواد؛ افرادی که اهل دانش نبودند و به قول امروز و لفظ خودمانی از صبح تا شب می‌دویدند و تمام هدفشان رسیدن به لقمه نانی برای گذران معیشتشان بود. طبقه دوم؛ طبقه‌ میانی بودند که دارای سواد بودند اما اهل دانش نبودند. آنها نمی‌توانستند در مواجهه با شبهه‌ها دست به استدلال بزنند و یا درهنگام مباحث؛ منطقی سخن بگویند. سواد مقدماتی داشتند و اگر کسی در مقام یک اندیشمند و متفکر وجود داشت، می‌توانست آنها را برای رسیدن به پاسخ پرسش‌های ذهنیشان هدایت و راهبری کند. گروه سوم؛ دانایان و اندیشمندانی بودند که در دو بخش حوزه و دانشگاه حضور داشتند. البته که باید گفت همه افراد حاضر در این جایگاه اهل صراط مستقیم نبودند و میان آنها می‌شد افرادی را که پای در مسیر گمراهی و ضلالت گذاشته‌اند را نیز رصد کرد؛ اما اهل تدقیق و اندیشه میان آنها وجود داشت. بازهم به زبان ساده، آنها تشنه دریافت حقیقت بودند.

مرحوم آیت‌الله بروجردی برای در مواجهه با این سه طبقه؛ به افرادی چون آیت‌الله جعفر سبحانی؛ آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی؛ آیت‌الله وحید خراسانی و علامه طباطبایی مجوز ورود به میدان دادند تا این بزرگان فعالیتشان را در سطح اقناعی طبقه دوم و سوم استوار کنند. یعنی آنها در مسیر اغنای افرادی که سواد، دانش و بینش مقدماتی را داشته‌اند گام برمی‌داشتند؛ یا در مسیر کلانتر، گروه دانشمندان جامعه و طیف نخبگانی آن زمان را هدف آموزه‌ها و گفتارهای خود برمی‌گزیدند.

نکته حائز اهمیت دیگر آنکه ما پیش‌ از انقلاب برای هدایت و تربیت فرهنگی کودکان، برنامه‌ریزی مدون اسلامی نداشتیم و این حقیقتی محض است که کسی نمی‌تواند آن را کتمان کند. خب پس آن این بود که باید با این فقر بزرگ در حوزه تعلیم‌وتربیت اجتماعی و فرهنگی چه کرد؟ حوزه علمیه قم، برای رفع این آسیب نخستین مجله کودکان را زیر نظر آیت‌الله جعفر سبحانی، آیت‌الله مکارم شیرازی و گروهی از همراهان این افراد؛ تهیه، تدوین و منتشر کرد.

هدف آنها این بود که با این مجله، مطالب و معارف آن، گامی در مسیر تربیت نسل کودک و نوجوان آن زمان بردارند. الحق و الانصاف نیز باید گفت که شاهد تأثیرات مثبتی از سوی این مجله بودیم؛ اما نکته مهم آن است که برداشتن این گام، مکفی و قابلیت ارجاع و تطبیق برای کودکان و نوجوانان سراسر این سرزمین را نداشت و نمی‌توانست به مطالبه و نیازهای کودکان نوجوانان آن زمان جوابی جامع دهد! پس پرسش بعدی آن بود که حال باید چه کرد؟

با توجه به آنچه پیشتر در این گفت‌وگو بیان کردم، بار دیگر تکرار می‌کنم که سطح علمی شهید مطهری چنان بالا بود که می‌توان بر این مسئله تأکید داشت که آیت‌الله مطهری را می‌توان «مجتهد» به شمار آورد و خطاب کرد. از طرف دیگر؛ ایشان در کنار مجتهد بودن، فیلسوف و اهل رویکرد مباحث منطقی نیز بود. در عین ‌حال ادبیات نیز خوانده بود؛ جمیع این معارف است که ما را بر آن می‌دارد تا او را شخصیتی چندبُعدی بنامیم. همچنین نباید فراموش کرد که قلم شهید مطهری نیز قلمی روان، سلیس و جذاب بود. وقتی استاد مطهری دربرابر خلأهای دنیای کودک آن زمان قرار گرفت، نمی‌دانست در نگاهی کلان چه کاری باید انجام دهد. حداقل کاری که می‌توانست در راستای تکمیل فعالیت آن تیم شش‌نفره که مجله‌ کودکان را در حوزه علمیه قم راه انداخته بودند انجام دهد؛ آن بود که بنشیند داستان‌هایی که باب ذائقه بچه‌ها است را با انطباق مفاهیم آن با موضوعات دینی و مذهبی آماده کند و سپس با قلمی که کودکان آن را درک کنند و برایشان جذاب باشد ارائه دهد. همین نگرش و نتیجه آن منتج به تولد دو مجلد «داستان راستان» شد.

اینجا دو نکته مهم و بسیار حائز اهمیت موجود است که نباید از خاطر دو داشت. نکته اول آنکه «داستان» بهترین ابزاری است که می‌تواند در دنیای کودک رخنه کند. شهید مطهری به بهترین نحو ممکن از این ابزار استفاده کرد. ببینید «قصه» در مضمون و معنی، روایت و بیان مفهومی است که مخاطب را به‌دنبال خود می‌کشد. مرحوم آیت‌الله مطهری از ابزار قصه بهترین استفاده را برای کشاندن مخاطبان به ‌ویژه کودکان و نوجوانان به سمت خود بُرد.

مؤلفه دوم؛ آن است که داستان‌ها و مفاهیم عنوان شده در اثر او یا همان داستان‌ها، «راستان» بودند. یعنی آنچه که شهید مطهری در «داستان راستان» به رشته تحریر درآورده در حوزه افسانه‌ها و سیر کردن دروغین کودکان گام برنمی‌داشت و این نکته بسیار مهمی است. در آن زمان افرادی بودند که می‌خواستند برای کودکان سیری کاذبی درست کنند. به همین سبب سراغ افسانه‌گویی می‌رفتند؛ اما محققِ اندیشمندی که درد جامعه آن روز را در حوزه خلأ تربیت درست فرهنگی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی و شرعی ایران دیده، درک کرده و می‌دانست، فارغ از نگاه افسانه‌گو و حرکت کردن به صورت دروغین برای بیان مطالب؛ روایت و زبان قصه، داستان و قلم خود را بر مدار حقانیت و بهره‌بردن از آنچه که داده‌های متقنِ رخداده و موجود در جهان پیرامون ایرانیان و آنچه در تاریخ اسلام از صدر تا زمان حیات ایشان به وقوع پیوسته استوار کرده است.

به‌ عنوان مثال در افسانه‌های مطرح‌شده آن زمان می‌توان به افسانه «آرش کمانگیر» اشاره کرد؛ که اتفاقا برخی از نویسندگان آن زمان نیز به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در روایت اثرشان از این افسانه اقتباس کرده بودند. همه می‌دانستند که شخصیت قدرتمندی وجود داشت که برای مشخص کردن مرز ایران با کشور همسایه خود قرار است تیری رها کند و هر جا آن تیر بر زمین نشست آنجا به مرز ایران و کشوری که به سرزمین ما حمله کرده ‌است بدل خواهد شد. این افسانه را در آن زمان کوچک و بزرگ می‌دانستند؛ اما شهید مطهری معتقد بود روایت این دسته از افسانه‌ها میان مخاطبان کودک و نوجوان سیری کاذب ایجاد می‌کند.

ضمن آنکه باید تاکید کنم که ما بهره بردن از افسانه را در تاریخ کهن ادبیات خود محترم می‌دانستیم؛ اما شهید مطهری به‌دنبال افسانه گفتن نبود. به ‌همین سبب او داستان‌هایی پیدا کرد که «راستان» بودند. «راستان» یعنی داستان‌هایی که هم واقعی بود و هم قهرمان آنها افرادی راست‌کردار بودند. پس مجموعه کتاب «داستان راستان» ارائه و تنظیم‌کننده فکری در آن زمان برای کودکان و نوجوانان بود که با خواندن این داستان‌ها می‌توانستند «راه درست اندیشیدن»؛ «راه درست زندگی کردن»؛ «راه مبارزه با سختی‌ها و مشکلات»؛ «ایستادن در برابر ظلم و ستم» و «راه حقیقت» را پیدا کنند و دریابند. در خلال داستان‌ها و روایت‌های آن اثر دریابند که در آن میان چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ!

نکته مهم بعدی در مواجهه با «داستان راستان» آن است که مرحوم استاد مطهری، عناصر «اخلاقی» را در این مجموعه با شدت و پُررنگ با مخاطب خود در میان گذاشت. این را با قاطعیت می‌گویم که «ادبیات اخلاقی» ما در حوزه مبانی اسلامی برای نخستین بار به شکل پُررنگی در داستان راستان شهید مطهری در آن زمان جلوه‌گر می‌شود.

به‌ عنوان مثال به این روایت داستان «مالک اشتر» در مجموعه داستان راستان توجه کنید. مالک اشتر از برزنی رد می‌شد و آدمی از سر نادانی بر سر او آشغال می‌ریزد. کسی به او تذکار و زنهار می‌دهد، آن که با او اینکار را کردی، فرمانده ارتش علی‌بن‌ابیطالب(ع) است. اگر او تو را دستگیر کند قطعاً سخت مجازات خواهد شد. اما مالک اشتر بدون اعتنا به او از آنجا می‌گذرد. همین عامل سبب می‌شود که آن مرد به مسجدی برود که مالک اشتر در آن‌جا حضور داشت و به او بگوید که «برای عذرخواهی آمده‌ام.» جناب مالک به او می‌گوید: «من به مسجد آمدم تا دعا کنم، خداوند تو را به راه راست هدایت کند.»؛ ببینید در عین سادگی و ایجاز اما به زیبایی تمام، مضامین اخلاقیِ واقع‌گرایانه در داستان‌های راستان مرحوم مطهری موج می‌زند.

هدف مهم دیگر شهید مطهری از نگارش مجموعه «داستان راستان»، الگوسازی برای کودک و نوجوان آن زمان است تا به آن‌ها بگوید که گام برداشتن در مسیر حقانیت، بر اساس رفتار چه الگوهایی توانایی محقق شدن دارد. این الگوهای رفتاری بی‌تردید بر نسل کودک و نوجوان آن زمان بسیار بسیار تأثیرگذار بود و معارف آن خود به یکی از پایه‌های خیزش جامعه علیه بی‌بندوباری دوران طاغوت بدل شد.

امروز هم با قدرت عنوان می‌کنم که سخت معتقدم آموزه‌های مجموعه عظیم «داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی علیه فساد و ظلم رژیم پهلوی شد. مهمترین محور و ستون عمود خیمه «داستان راستان» شهید مطهری مبنای اخلاقی-آموزشی بود که توانست اثر واقعی و قوی خود را بر نسل نوجوان و جوان آن زمان بگذارد. این روند تا به امروز نیز ادامه داشته است.

همین بهره بردن از اشخاص و اتفاقات واقعی با رویکرد نگاه اخلاق‌مدارانه است که سبب شد آموزه‌های مجموعه داستان راستان در حوزه تعلیم فرهنگی نسل کودک و نوجوان از آن زمان تا به امروز اثرگذاری خود را بدون ذره‌ای کاهش با خود به‌همراه داشته باشد داشته باشد.

گفت‌وگو از امین خرمی

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

دیگر خبرها

  • خواب عجیب آیت الله هاشمی، ۶ ماه قبل از فوتش
  • اعتراف کیهان: فقط ۱۶۵ نامزد اعتدالی و اصلاح طلب برای مجلس دوازدهم تایید صلاحیت شدند
  • (ویدئو) بغض محسن هاشمی درباره خواب عجیبی که آیت‌الله هاشمی ۶ ماه قبل از فوت دید
  • اصلاح‌طلبان؟ خیر، متشکرم!
  • «داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی بود
  • مذاکرات مهدی کروبی با شورای نگهبان به روایت آیت الله هاشمی /سردار سلیمانی و ناطق نوری مهمانم بودند /آقای حجازی از بهزاد نبوی دلخور بود
  • اعتراف عجیب سیدمحمد خاتمی /مولوی سُنی فراری از مشهد در افغانستان کشته شد /بازخوانی خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی
  • زمان بازسازی افغانستان فرارسیده است
  • ببینید | پاسخ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مورد ثروت افسانه‌ای
  • آیت‌الله علم‌الهدی‌: حجاب متعلق به فرهنگ ایران است