گیرافتادن در بن بست کینه طبقاتی
تاریخ انتشار: ۲۲ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۵۵۱۶۳۵
گاهی اوقات به آن بخشی از گرایش چپ که دغدغه های فلسفیِ صریح تری دارد و بر اهمیت مفاهیم فلسفی تأکید می ورزد خرده می گیرند و معتقدند که هر تحلیلی اگر خالی از آمار و ارقام باشد، انتزاعی است. اما برخلاف تصور شیفتگان آمار و ارقام، ماجرا به این سادگی ها نیست. پرداختن به آمار و ارقام در چارچوب تحلیل اقتصاد سیاسی هر چند لازم است اما به خودی خود برای «نقد اقتصاد سیاسی» کافی نیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایران آنلاین /گروه اندیشه:
«نقد اقتصاد سیاسی» با تحلیل دیسیپلینی به نام «اقتصاد سیاسی» فرق دارد. مارکس در سرمایه می گوید: «یک کالا در نگاهِ نخست چیزی بسیار پیش پا افتاده و به راحتی قابل فهم به نظر می رسد. اما تحلیل اش نشان می دهد که چیزی بسیار عجیب و غریب است، آکنده از ظرائف متافیزیکی و دقائق الهیاتی».
مسلم است که دیسیپلینی به نام «اقتصاد سیاسی» ابزارهای لازم برای تحلیلِ این «ظرائف متافیزیکی و دقائق الهیاتی» را در اختیار ندارد. برای تحلیلِ این ظرائف و دقائق به سنخی از فلسفه نیازمندیم، همان سنخی از فلسفه که مارکس بنیان نهاد: بزرگیِ مارکس در این است که با اعطای کارکردی جدید به فلسفه، سرشت فعالیت فلسفی را دگرگون کرده است.
برای نقد بعد الهیاتیِ سرمایه داری، «نقد ایدئولوژی» به معنای گرامش یا حتی آلتوسریِ کلمه کافی نیست. ایدئولوژی با «اقناع» کار نمی کند: کسانی که علیه سرمایه داری نمی شورند دلیل اش این نیست که نسبت به کارکرد سرمایه داری اقناع شده اند و از نابرابری و فاصله طبقاتی خبر ندارند. نقد ایدئولوژی نقد آگاهی طبقاتی، بازسازی آگاهی طبقاتی نیست. ایدئولوژی بر اساس آگاهی و ناآگاهی کار نمی کند تا مثلا یک ایدئولوژی را با نشان دادن نادرستی اش یا خرافی بودن اش بتوان بی اعتبار کرد.
در این مورد باید مثال معروف مارکس را در مقدمه ایدئولوژی آلمانی به خاطر آورد: آن شخص ساده لوحی که خیال می کرد آدم ها از آن رو در آب غرق میشوند که به جاذبه اعتقاد دارند و اگر دریابند که این اعتقاد نادرست و خرافی است دیگر در آب غرق نخواهند شد. جاذبه امری واقعی است و برای پرهیز از غرق شدن باید راهی برای غلبه بر آن پیدا کرد؛ باید با نیرویی بیش از جاذبه بر آن غلبه کرد.
در مورد سرمایه داری نیز اوضاع بر همین منوال است: ادامه حیات سرمایه داری به سبب «جاذبه» آن است، برای پرهیز از غرق شدن در سرمایه داری باید با نیرویی بیش از «جاذبه» سرمایه داری بر آن غلبه کرد. این نکته ما را به بُعد لیبیدوییِ اقتصاد سیاسی می رساند: نقد اقتصاد سیاسی بدون تحلیل «جاذبه» یا همان بعد لیبیدوییِ سرمایه داری ممکن نیست.
ایدئولوژی مندرج در کردارهای انسان هاست (نه در سرشان)، مندرج در کردارهای گفتاری و غیر گفتاریِ آنها؛ و این کردارها را میل رقم می زند نه آگاهی.
نقد اقتصاد سیاسی بدون توجه به بعد لیبیدوییِ اقتصاد سیاسی ممکن نیست. اما میل یا بعد لیبیدویی که «بنیاد» کردارهاست، امری فردی یا روانشناختی نیست. گاهی اوقات به محض این که سخن از «میل» یا سایر ابزارهای نقد بعد لیبیدوییِ اقتصاد سیاسی به میان می آید، برخی فکر می کنند داریم بحث را روانشانسانه می کنیم.
همانطور که فروید نشان داده است، میل به خودی خود جریانی پیشافردی و اجتماعی است. از دیدگاه لیبیدویی، جامعه نه متشکل از افراد بلکه متشکل از جریان های میل است. هر میل شکلی از زندگی و شیوهای از سازمان یابی است. جامعه میدانِ ستیزِ جریان های میل است که به منزله شیوه های ترکیب عناصر اجتماعی، از مادی گرفته تا غیر مادی (غیر گفتاری و گفتاری) با یکدیگر در ستیزند. هر جریان میل یک «بنیاد» ارزیابی است، تبار یا «بنیاد» به معنای نیچه ای؛ بنیادِ تبارشناختیِ نظامی از ارزش ها و معناها. این تحلیل را با تحلیل گفتمان نباید اشتباه گرفت. میل چیزی است که دیسکورس ها را ممکن می کند؛ بنابراین، تحلیل اقتصاد میل با تحلیل گفتمان تفاوت دارد.
ستیز طبقاتی به معنای واقعی کلمه همین ستیز جریان های میل است. طبقه را نه فقط با کارکرد و جایگاه اش در نظام تولید، نه با علائق و منافع طبقاتی، بلکه با میل سرشت نمای اش، با «بنیاد» ارزیابی ها و معنابخشی هایش باید شناسایی کرد. این به هیچ وجه، «فرهنگی کردنِ مفهوم طبقه» نیست؛ چراکه «میل بخشی از زیربنا است».
از دیدگاه مارکسیستی، اهمیت طبقه کارگر نه صرفا در فقر و ستمی که تحمل می کند، بلکه در وضعیتِ آن است، وضعیت پرولتری به منزله وضعیتی که در آن میل جدیدی برانگیخته می شود که به نوبه خود شکل جدیدی از زندگی را ممکن می کند که از اساس با شکل زندگیِ بورژوایی و ارزش ها و معناهای آن تفاوت دارد؛ شکلی از زندگی که با استفاده از مفهوم لایب نیتسیِ «نا هم امکانی»، می توان گفت با شکل بورژواییِ زندگی «نا هم امکان» است، و به همین دلیل، در «جهانِ» بورژوایی «ناممکن» به نظر می رسد؛ پتانسیلی که طبقه کارگر را به چیزی بیش از خودش، به چیزی بیش از هستیِ بالفعل اش، تبدیل می کند و می تواند به سایر طبقات نیز سرایت و آن ها را دگرگون کند.
در هر نوع تحلیل وضعیت طبقه کارگر باید ببینیم آن تحلیل در چه افق سیاستی قرار می گیرد، یعنی در چارچوب چه میل یا شیوه زندگی: این میل یا شیوه زندگی آیا تابع میل بورژوایی است یا با آن در ستیز است؟ آیا افق تحلیل مان فراهم آوردن شرایطی هم سنگِ طبقه متوسط برای طبقه کارگر است، یا بر مبنای وضعیت پرولتری و نه وضعیت بالفعل طبقه کارگر، بناشده است و هدف استراتژیک اش شیوع و سرایت این میل در سراسر جامعه و از این طریق، دگرگون کردن همه طبقاتِ بالفعل است؟
به این ترتیب است که نقد اقتصاد سیاسی به جای گیر افتادن در بن بست کینه طبقاتی، می تواند افقی یونیورسال برای کنش سیاسی بیافریند و راه جنبشی فراگیر را هموار کند که می تواند «همگان» را مورد خطاب قرار دهد: «به ما بپیوندید».
---
میل بورژوایی، آنچه طبقات بالفعل را در جهان کنونی به آنی که هستند تبدیل کرده است، همان چیزی است که تداومِ حیات سرمایه داری ممکن می کند. این میل را از طریق جلوه هایش در زندگیِ خودمان می توان شناسایی کرد. اما برای تحلیل این میل راهی میانبر نیز وجود دارد. باز باید به مارکس برگردیم: مارکس در سرمایه نشان داده است که میل بوروژایی به منزله بنیاد ارزیابی و معنابخشی در زندگی بورژوایی میلی دوگانه و تناقض آمیز است: «انباشت-مصرف».
از یکسو، بدون زهد بورژایی و خودداری از مصرف و به جریان انداختن پول در مسیرهای گردشِ سرمایه، انباشت و در واقع ادامه حیات بورژوازی ممکن نیست این میل می تواند به طبقات دیگر نیز به گونه ای متناسب با جایگاه شان در نظام تولید سرایت کند.
به عنوان مثال، در زبان ژاپنی کلمه جدیدی ساخته شده است: «کاروشی» به معنای مردن بر اثر کار بیش از حد. کارمندانی که برای رقابت با دیگران تا سر حد مرگ اضافه کاری می کنند. برخی از صاحبنظران به شیوه آشنای مطالعات فرهنگی این امر را ناشی از فرهنگ سنتی ژاپن می دانند. اما این ربطی به فرهنگ سنتی ندارد و مربوط می شود به «جنون کار» به منزله یکی از جلوه های میل بورژوایی. جلوه خرده بورژواییِ میلِ کاپیتالیستی.
از سوی دیگر، بدون مصرف برای لذت بردن، بدون مصرف برای اطمینان خاطر از جایگاه اجتماعی، تقاضای موثر در میان نخواهد بود و چرخ سرمایه داری نمی چرخد. این دو گرایش تناقض آمیز که روح زندگی بورژوایی را دو پاره کرده است سرشت اساسیِ بعد لیبیدویی اقتصاد سرمایه داری را می سازند.
افزون بر این، بعد الهیاتیِ سرمایه داری را می توان در ارزشی مشاهده کرد که «عالمان علم اقتصاد» برای مؤلفه های اقتصاد کلان (رشد، تورم، رکود، بیکاری) قائلند، ارزش گذاری ای که بعضی اوقات تا حد پرستش ارتقا پیدا می کند.
درست همانگونه که در عهد عتیق خشنودی و ناخشنودیِ «یهوه» معیار ارزیابی وضعیتِ قوم یهود است، «عالمان علم اقتصاد» نیز فارغ از امور واقعی، درگیر اندازه گیریِ درصدهای رشد و تورم و رکود و بیکاری اند، چنانکه گویی با رسیدن به درصدهای مطلوبِ رشد و تقلیل تورم و رکود و بیکاری به درصدهای «قابل قبول»، از مصائب زندگیِ واقعی کاسته می شود.
البته روشن است که همه این شعبده بازی ها با ارقام و آمار و درصدها، ترفندهایی هستند تا نظام سرمایه داری به منزله «نظام مصیبت» مورد ارزیابی قرار نگیرد و شکل زندگی بورژوایی به آماج نقد تبدیل نشود. «نقد اقتصاد سیاسی» به معنای مورد نظر مارکس، ارزیابیِ دوباره ارزش های سرمایه داری بر «بنیاد» پتانسیل یا شکل زندگیِ بالقوه ای است که در «وضعیتِ پرولتری» برانگیخته می شود، شکلی از زندگی که «واقعی است، گرچه بالفعل نیست، و ایدئال است اما انتزاعی نیست»/ پرسش
*مکتوب حاضر سخنرانی عادل مشایخی در چهارمین همایش ملی پژوهش فرهنگی- اجتماعی در جامعه ایران، است که چندی پیش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی ایراد شد .
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۵۵۱۶۳۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حشاشین؛ کینه صهیونیستی به روایت مصری
حشاشین و خیام و ابنسینا و... برساختههایی هستند علیه ایران اسلامی پیرو اسلام ناب محمدی. فکری که پشت اینهاست بسیار فراتر و بزرگتر از چنین محصولات فرهنگی و دادههایی است. به عبارتی باز هم این موج یورش به اسلام سیاسی و ایرانیت شیعه و اسلامگرایی سلسلهوار ادامه خواهد داشت و ضمن سنگربندی فرهنگی بایستی به «پدافند فرهنگی» هم بپردازیم. جریانات ضدایرانی و اسلامی یکی از جریاناتی است که یهودیان تندرو و اسلاف امروزی آنها صهیونیستها قرنهاست که به آن میپردازند و تلاش میکنند تمدن ایرانی را که سایه سنگینی در منطقه دارد، تحریف یا پاک کنند. این جریان سالهاست همواره در تاریخ و مستندات دست برده و امروز نیز با رسانههای جدید اعم از سینما و تلویزیون تلاش خود را مضاعف کرده است. یکی از متاخرترین این عملیات ضدتمدنی پخش سریال حشاشین است که اگرچه به نظر میرسد از سوی مصر ساخته شده اما میتوان ردپای ضدایرانی صهیونیستها را در آن بازخوانی کرد. به همین بهانه نگاهی داریم به این سریال و در گفتوگو با تنی چند از ایرانشناسان و اسلامشناسان به جریانات تحریفی آن نگاه میکنیم.یک ضربالمثل قدیمی میگوید تاریخ را برندگان و فاتحان مینویسند و یک ضربالمثل هنری دیگر هم هست که میگوید کسانی که دوربین فیلمبرداری را در دو صنعت سینما و تلویزیون در دست دارند، روایت خودشان را از تاریخ تعریف و بیان میکنند. این گروه که سرمایه و فناوری پیشرفته تصویری را در اختیار دارند، تاریخ را آنگونه تعریف و تفسیر میکنند که خود دوست دارند و بیمی از آن ندارند اگر این نوع تعریف منجر به تحریف تاریخ و واقعیتها شود. ژانر قدیمی و محبوب تاریخی یکی از گونههای شناختهشده تاریخ سینماست که از دیرباز فیلمسازان و تهیهکنندگان مختلفی از اقصی نقاط دنیا، با بهرهگیری از این ژانر پرمخاطب گوشههایی از تاریخ پرتلاطم و جنجالی دوران و اعصار گذشته را به تصویر کشیده و فیلمها و سریالهای پرخرجی را در معرض دید تماشاگران علاقهمند وکنجکاو قرار دادهاند. سریال عربی«حشاشین/ قاتلان» یکی ازاین بیشمارسریالهای تاریخی است که توسط دستاندرکاران صنعت تلویزیون مصر تهیه وپخش شده است.این سریال ۳۰قسمتی درباره ظهورحسن صباح وجنبش اسماعیلیه در قرن یازدهم هجری است.
ضدهالیوودی ارتجاعی
از مصر بهعنوان مهمترین کشور جهان عرب نام برده میشود که دو صنعت سینما و تلویزیون قوی دارد. در میان کشورهای عربزبان منطقه خاورمیانه، خلیجفارس و شمال آفریقا، شاید نتوان کشور دیگری را پیدا کرد که دو صنعت فیلمسازی و مجموعهسازی در آن رونق فراوانی دارد و با جذب انبوه تماشاگران، داعیه مبارزه و مقابله با تولیدات دنیای غرب و در رأس آن هالیوود را دارد. سریال حشاشین که با سروصدا و جنجال زیاد در ایام ماه رمضان روی آنتن این کشور عربزبان رفت (و خیلی زود مشتریان و تماشاگران زیادی در سایر کشورهای جهان عرب و حتی بین فارسیزبانان پیدا کرد) با هزینهای ۱۲ میلیون دلاری تهیه شده که برای صنعت سرگرمی یک کشور در حال رشد، رقم کلانی به حساب میآید.برنامهسازان مصری از ماه رمضان بهعنوان زمانی مناسب برای مقابله با تولیدات هالیوودی اسم میبرند و عقیده دارند حال و هوای این ماه مبارک بهگونهای است که مردم روزهدار بیشتر بهدنبال تماشای سریالهایی به زبان بومی با داستانهایی محلی هستند. با این حال، گمان بسیاری بر این است که ادعای مقابله با هالیوود، بهانه خوبی به دست سریالسازان مصری نمیدهد که دست به تحریف تاریخ بزنند و آن را به شیوه موردپسند خود به نمایش بگذارند.
تحریف به نفع چه کسی؟
بنا به گفته سازندگان مجموعه، داستان حشاشین با در رأس قرار دادن زندگی و فعالیتهای حسن صباح تلاش دارد نگاهی عمیق به گروه و جنبش حشاشین و توانمندیهای استراتژیک آنها و همچنین راه و روشهای پررمز و راز آن داشته باشد. پیتر میمی، کارگردان سریال آن را اثری جذاب و سرگرمکننده توصیف میکند که با خود آموزههای زیادی دارد و برای بینندگانش در حکم یک کلاس کامل تاریخی است! او و عبدالرحیم کمال، نویسنده فیلمنامه مدعی هستند که داستانشان برگرفته از رویدادهای تاریخی است که در قرن ۱۱ رخ داده و آنها با بهرهگیری از این ماجراها، فیلمنامهشان را نوشتهاند. این در حالی است که پس از پخش سریال در لبنان، بسیاری از آن بهعنوان یک سرقت هنری اسم بردند و گفتند فیلمنامه حشاشین دقیقا برگرفته از داستان یک رمان پرخواننده لبنانی به نام «سمرقند» است که توسط امین معلوف، نویسنده فرانسوی لبنانیتبار نوشته شده است. رسانههای لبنانی حتی تا آنجا پیش رفتند که احتمال شکایت مالکان کتاب علیه سازندگان مجموعه را مطرح کردند. این همه در حالی اتفاق افتاد که سازندگان سریال در رابطه با انتقادهای دیگری که نسبت به عدم رعایت نکات تاریخی داستان مطرح شد، گفتند آنها خودشان را متعهد به رعایت جزئیات تاریخی ماجرا نکرده و فقط از آن تاریخ الهام گرفتهاند! منتقدان هنری و ادبی با کنار هم گذاشتن این دو موضوع، صحبت از دوگانگی و تضاد گفتار سازندگان حشاشین کردند و نسبت به این عدم صداقت و دروغگویی موضع گرفتند.
واقعیت کجاست؟
بنا بر روایات تاریخی، با زوال قدرت فاطمیون در مصر نهضت اسماعیلیون خاتمه نیافت و جنبشی که تحت رهبری حسن صباح شکل گرفت به مدت ۱۷۰سال دنیای اسلام را تحت تاثیر خود قرار داد و پس از حمله مغول و سقوط قلعه الموت (بهعنوان مرکز و پایگاه صباح و پیروانش) بود که این جنبش به آخر رسید. داستان سریال چهرهای منفی از صباح و پیروانش ارائه میدهد و حتی منتقدان تاریخی میگویند نوع گریم بازیگر نقش حسن صباح بهگونهای است که چهره رهبر داعش را به یاد میآورد. نوع روایت داستان هم به گونهای است که بیننده ناخودآگاه تشابهاتی بین آن و داستان جریانات ارتجاعی معاصر منطقه خاورمیانه و اطراف آن همچون افکار گروه داعش، طالبان افغانستان و حتی اخوان المسلمین مصر پیدا کند. این موضوع حتی عمیقتر هم قابل بررسی است، زیرا تصویری که رسانههای غربی از داعش و گروههای تکفیری در ذهن مخاطبان خود ساختهاند، آنها را منتسب به فرهنگی ایرانی دانسته و حالا از این تصویر جعلی در صنعت سریالسازی و سینما بهره میبرند. این موضوع را میتوان در زمینه روایت داستانی که به تاریخنگاری مارکوپولو، جهانگرد معروف هم نزدیک است، بررسی کرد. این سیاح در رابطه با حسن صباح و قلعهالموت ادعا کرده بود او در پشت قلعهاش باغی درست کرده بود که شبیه روایاتی است که از بهشت توصیف شده است. طبق این ادعا،صباح در این باغ ازدختران وزنانی نگهداری میکرد وبه پیروانش موادمخدر(حشیش) میداد(نام سریال هم با نگاهی به این موضوع انتخاب شده است) و پس از هوشیاری آنها، وعده بهشت به پیروانش میداد تاآنهابه عنوان فدایی، جانشان را نثار کنند.
تصویرسازی دروغین غرب
این مورخ مدخلهایی نیز دردایرهالمعارف بزرگ اسلامی،دانشنامه جهان اسلام،ایرانیکا ودانشنامه اسلام نوشته است.او تاریخیبودن سریال «حشاشین» را زیر سؤال برده و درستی روایت آن را به چالش کشیده است. دفتری همین دیدگاه را در رابطه با بازی ویدئویی مربوط به گروه اسماعیلیه (که طرفداران زیادی در کشورهای عربی دارد) نیز مطرح و تردیدهایش نسبت به اصالت این اظهارات را بیان میکند. به باور او، هم بازی ویدئویی و هم سریال تلویزیونی هیچیک عدالت را نسبت به اصل ماجرا رعایت نکردهاند. به گفته او: «آنچه در سریال ارائه میشود توهمات و ذهنیات سازندگانش است که ریشه در دیدگاههای غلط و جاهلانه جنگجویان صلیبی و تاریخنگاران غربی و مسیحی دارد که با جنگ و ویرانی خودشان را به سرزمینهای مقدس رساندند و در سال ۱۰۹۹ اورشلیم را با شمشیرهایشان فتح کردند.»
استفاده صلیبیون از اختلافات شیعه و سنی
دفتری حتی برگزیدن نام حشاشین برای صباح و طرفدارانش را به صلیبیون نسبت میدهد که نخستین بار آنها از این واژه استفاده کردند. صلیبیون بعد از فتح شهر نیزاریس سوریه، درک غلط خود از این موضوع را عمومیت دادند: «در آن ایام، اهالی شهر که شیعه بودند دشمنانی در بین مسلمانان سنی داشتند.این گروه سنی از طرف مقابل خود با عنوان حشاشیون اسم میبردند. اگر به معنی این کلمه دقت کنید، به معنی کسی است که افیون مصرف میکند. بهرهگیری از این کلمه کمک میکرد تا افرادی با روحیات اخلاقی سطح پایین که سابقه اجتماعی موجه و مناسبی نداشتند، نهایت سوءاستفاده را از این موضوع و نام داشته باشند.»
تحریف مبارزه با اشغالگر به تروریسم
اما این تاریخشناس و عضو تیم مشورتی دانشنامه اسلام، موضوع را از منظر دیگری مورد بحث و مطالعه قرار میدهد، جنبهای که کاملا در تضاد با داستان ادعایی سریال حشاشین است. دفتری این طور ادامه میدهد: «برای درک درست تاریخی و تحلیل درست، باید به دورنما و چشمانداز سیاسی و مذهبی موجود در قرن یازدهم نگاه کرد و آنرا مورد توجه قرار داد. در آن زمان، آنچه که امروز آنرا کشور ایران مینامیم تحت کنترل ترکهای سلجوقی بود و حسن صباح انقلابی را علیه آن رژیم سنی مذهب آغاز کرد. این یک واقعیت است که بنیان و اساس سیاست حسن قلعه بر پایه ترور بنا شد، اما آنرا باید در چارچوب مبارزه با اشغالگر تعریف و بررسی کرد و امروزیکردن آن شخصیت و دوران زندگیاش بهعنوان منبع و منشا ظهور تروریسم اساسا غلط است. این یعنی تحریف تاریخ و واقعیتها. حسن الموت را در کوههای شمال محدوده پرسیا در شرایطی بنا کرد که یک ارتش بسیار پرقدرت و مجهز سلجوقی مقابلش قرار داشت. او میدانست که نمیتواند با چنین ارتشی رودررو شود، زیرا سپاهی در آن حد و اندازه نداشت. بهجای آن، او چهرههای اصلی دولت سلجوقی را نشانه گرفت، امیر به امیر و محل به محل.»
غرب چگونه رد پای تروریستی خود را پاک میکند
برخلاف آنچه داستان سریال بهدنبال القای آن است، طرفداران حسن پیشروان تروریستهای معاصر نیستند و دفتری در توضیح آن چنین میگوید: «آنها هیچ وجه اشتراکی با تروریستهای امروزی ندارند. در وهله نخست، دلیل این دو در رابطه با اقداماتشان یکی و همسان نیست. آنچه باعث شد تا اسماعیلیون دست به اسلحه ببرند، هیچ تناسب و سنخیتی با دست به اسلحهای که تروریستهای امروزی منطقه بردهاند ندارد و یکی نیست. ترورهای آنها کاملا هدفمند و گلچینشده بود، با قصد بهوحشتانداختن عموم نبود و به مردم بیگناه آسیبی نمیرساند. حتی آنها مخترعان موضوع ترور نبودند. قبل از آنها از یکسو صلیبیون و از سوی دیگر خود سلجوقیها گسترشدهنده این حرکت بودند. طرفداران حسن طی ۳۴ سال فعالیت او، در کل فقط ۵۰ ترور انجام دادند. شمار ترورهای طرفهای مقابل، بسیار بیش از اینهاست.»
آدرس غلط صلیبیون
این مورخ همچنین به این نکته مهم اشاره میکند که جنگجویان صلیبی هیچ وقت نتوانستند ماهیت ایثارهای طرفداران حسن را به درستی درک کنند. به همین دلیل، برای توضیح این امر سراغ ساخت روایتهای دروغین و غلط پیرامون وعدههای مقبول و دوستداشتنی حسن به آنها برای قربانی کردن جانشان رفته است. دفتری در پایان به تماشاگران سریال حشاشین توصیه میکند: «فقط این نگاه را باید به یاد داشته باشند که اکثر داستانهایی که درباره آن دوره تاریخی تعریف میشود، توسط صلیبیون بازگو شده که از خاورمیانه به خانههایشان در اروپا برگشتند. تا زمانی که این افسانهها فقط از جانب یک طرف ماجرا بیان شود که هیچ تناسبی با آدمها و داستان واقعی ندارند، نمیتوان از یک روایت خوب، معقول، درست و واقعی صحبت کرد.»