آیا آمریکا در جهان اول است؟
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۶۰۴۶۴۳
استراتژی امنیت ملی جدید آمریکا حاکی از اقداماتی برای حفظ نقش رهبری آمریکا در جهان است، هدفی که همه دولتهای آمریکا از زمان پایان جنگ سرد به دنبال آن بودهاند، اما باید گفت از آنجا که سایر کشورها نیز منافعی برای خود دارند حاضر به سازش بر سر آن نیستند.
گروه بینالملل خبرگزاری آنا - مهدی خلسه؛ وبسایت شورای روابط خارجی روسیه در یادداشتی به قلم ایگور ایوانف رئیس این شورا و وزیر امور خارجه کشور روسیه در سالهای 1998 تا 2004 به بررسی استراتژای «اول آمریکا» پرداخته و تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که آیا آمریکا در جهان اول است؟
متن کامل یادداشت؛
دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا در اواخر سال گذشته میلادی، استراتژی امنیت ملی جدید دولت آمریکا را اعلام کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
1- استراتژی جدید مانند موارد قبل از این، نتیجه قراردادها و سازشهای بوروکراتیک بین دپارتمانهای مختلف است. به عنوان قاعده کار، قراردادها و مصالحههای اینچنینی به رقیق شدن شیوههای بیان مساله و بعضی اوقات در ظاهر، به تناقضگویی در سند نهایی منجر خواهد رسید. تجربه بیشتر نشان داده است که استراتژی امنیت ملی بیشتر یک دستورالعمل عریض و طویل است تا یک برنامه اقدام منسجم.
2- نگاه جزئیتر به متن استراتژی امنیت ملی این مساله را روشن میسازد که سند جدید فاقد اصالت است. تمام تلاش سند جدید حاکی از به وجود آوردن اقداماتی برای نگهداشتن نقش رهبری آمریکا در جهان است. اما آیا این مساله، هدف اصلی همه دولتهای آمریکا از زمان پایان یافتن جنگ سرد نبوده است؟ بیل کلینتون و جورج بوش هر دو به طور خاصی به دنبال تثبیت رهبری آمریکا در جهان از طریق قدرت نظامی بودند، در حالیکه باراک اوباما به دنبال وضع روابط دوستانه با سایر کشورهایی بود که در درجه نخست به منافع واشنگتن خدمت میکردند.
به عبارت دیگر، استراتژی امنیت ملی جدید ثابت میکند که دولت آمریکا نمیتواند که هم تنشهای سیاسی داخل آمریکا را کاهش دهد و هم از شدت نگرانیهای جدی جامعه بینالملل، درباره سیاست جهانی اخیر دولت آمریکا بکاهد.
وضعیت حساس بینالمللی اکنون به گونهای است که همه انواع تهدیدات امنیتی بهگونهای متراکم ادامه پیدا میکنند و به همکاری جمعی فوری برای رسیدگی نیاز دارند. با این حال، نه تنها قدرت {فعلی} رهبری جهانی برای چنین همکاریهای جمعی ناآماده است، بلکه برعکس، به شکل ساختاری، تمایل زیادی برای اقدام یکجانبه و نادیده گرفتن منافع سایر کشورها، از جمله متحدانش از خود نشان داده است. این موضوع نه صرفاً از استراتژی امنیت ملی، بلکه از اقدامات واشنگتن پیروی میکند. نمونه اخیر که این موضوع را بیان میکند، شناسایی بیتالمقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی توسط دونالد ترامپ بود.
استراتژی امنیت ملی جدید ثابت میکند که دولت آمریکا نمیتواند که هم تنشهای سیاسی داخل آمریکا را کاهش دهد و هم از شدت نگرانیهای جدی جامعه بینالملل، درباره سیاست جهانی اخیر دولت آمریکا بکاهد.در عین حال هنوز شکی وجود ندارد که برای یک مدت طولانی، آمریکا همچنان به عنوان یکی از بازیگران برجسته رهبری جهانی مطرح است که هزینههای بنیادین آن برای حل مسائل حیاتی جامعه بینالملل، ضروری و بلکه حتمی است.
سوال منطقی بعدی این است که چگونه با این شرایط میتوان روابطی را با ایالات متحده آمریکا برقرار کرد؟ روسیه تنها کشوری نیست که این سوال را از خودش می پرسد. پاسخ صریح و سادهای برای این پرسش وجود ندارد. شاید مفید باشد که ببینیم چگونه کشورهای منحصر به فرد، روابط خود را با دولت جدید آمریکا در اولین سال ریاست جمهوری دولت دونالد ترامپ ایجاد کرده و جلو بردند.
کشورهای اروپایی ابتدا در مواجهه با گستاخیهای ترامپ عقبنشینی کردند. با این حال، آنها به تدریج متوجه شدند که بهترین رویکرد در این مرحله، استفاده از ترکیبی انعطافپذیر شامل یک موضع قوی در مورد مسائل اصلی و انجام اقدامات فعالانه پشت صحنه با دولت ایالات متحده آمریکا در سطوح مختلف دستگاههای بوروکراتیک در واشنگتن خواهد بود.
کشورهای اروپایی علیه تلاشهای واشنگتن برای خروج از توافق هستهای با ایران و مخالفت با ابتکار ایالات متحده آمریکا برای معرفی تحریمهای جدید علیه روسیه که مستقیماً منافع اروپا را تحت تاثیر قرار میداد، متحد شدند. اروپا همچنین از پشتیبانی از ترامپ در ماجرای شناسایی بیتالمقدس به عنوان پایتخت رژیم اسرائیل خودداری کرد و همچنین از سخنان خصمانه ترامپ نسبت به کرهشمالی فاصله گرفت. از سوی دیگر، رهبران اروپا از هر فرصتی برای ابراز تمایل جهت حفظ و تقویت روابط و اتحاد با ایالات متحده آمریکا استفاده کردند.
دولت چین هم در مقابل حملات دولت آمریکا در حد یک بیانیه رسمی واکنش نشان میداد و به دنبال جلوگیری از مشاجرات عمومی با کاخ سفید در مسائل خاص بود. شی جینپینگ به آمریکا سفر کرد و به بهترین شکل ممکن در سفر ترامپ به پکن، به وی احترام گذاشت. شی جینپینگ در طول مذاکرات خود با آمریکاییها به خوبی روشن کرد که اگرچه چین درباره منافع خود سازش نمیکند ولی برای همکاری سودمند دوطرفه آماده است و البته این همان چیزی بود که آمریکا نیز بدان علاقمند است.
به همین صورت، برای نزدیکترین همسایگان ایالات متحده آمریکا یعنی مکزیک و کانادا، واکنش احساسی اولیه آنها نسبت به تهدیدات ترامپ به دلیل شناسایی اقدامات مربوط به حمایت از تولید داخلی در آمریکا و اصلاح شرایط توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی، به تدریج به مذاکرات دیپلماتیک تبدیل شد. اکنون خیلی زود است که بتوان حدس زد که مذاکرات به کجا خواهد کشید ولی اکنون بر مرحله بحران غلبه شده است.
این موارد و سایر آن نشان میدهد که تا زمانی که بحران سیاسی در کاخ سفید ادامه داشته باشد و دولت ترامپ به دنبال توسعه سیاست خارجی خود و راههای اجرای آن است، اکثریت کشورها ترجیح میدهند که از رویکرد صبر و رصد حوادث، با این کشور مواجهه داشته باشند. آنها از مقابله مستقیم با واشنگتن اجتناب میکنند، در حالیکه به روشنی درباره آن اعلام کردهاند که اگر مفهوم «آمریکا اول» در واقع به بنیاد سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است، سایر کشورها نیز منافعی برای خود دارند که حاضر به سازش بر سر آن نیستند.
خیلی زود است که بخواهیم درباره نتایج این سکوت سرد پیشگویی کنیم، اما نتایج مدیریت سال اول ترامپ، نشان داد که این روشها میتواند تخریب نظام بینالمللی موجود را خنثی کند و از مقابله مستقیم بین آمریکا و بازیگران اصلی جهانی جلوگیری به عمل بیاورد.
روابط روسیه با مقامات دولت ترامپ توسط اشخاصی که در روابط آمریکا با کشورهای دیگر نقشی ندارند، خراب و بد میشود. به علاوه برخی اختلافات درباره جنبههای کلیدی روابط بینالملل و همچنین تحریمهای ضد روسی اِعمالشده توسط واشنگتن در سالهای متمادی که توسط کنگره آمریکا نیز حمایت شده است، مانع جدی برای عادیسازی روابط میان دو کشور شده است.
متاسفانه روابط با روسیه به یکی از مهمترین مشکلات داخلی و بینالمللی در سیاست آمریکا در سال 2017 تبدیل شد که بیشتر امکان اقدامات ساختاری برای تعامل متقابل برای روسها را پیچیدهتر کرده است.
آیا این یک وضعیت کاملاً ناامیدکننده است؟ قطعاً این گونه نیست.
امروز همه جهان با نگرانی و امید میبینند که چگونه روابط میان آمریکا و روسیه در حال پیشرفت و رو به جلو است. هرکسی این را میفهمد که هر قدم رو به جلو به وسیله دو کشور، برای دیدار با یکدیگر منجر به تغییرات مثبت در جهان و کمک به تقویت امنیت بینالمللی خواهد شد.
برای مردم آمریکا، آمریکا اولویت است. (اشاره به شعار معروف America first ترامپ) و برای مردم روسیه، روسیه اولویت است. پرونده روابط روسیه و آمریکا قبل از دولت ترامپ به وجود آمده است و بعد از ترک کاخ سفید توسط ترامپ نیز ادامه خواهد داشت. تاریخ نشان میدهد که این عوامل مانع همکاری نیستند. البته در صورتی که طرفین به منافع قانونی یکدیگر احترام بگذارند و به منافع بلند مدت امنیت جهانی رهنمون شوند.
منبع: آنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۰۴۶۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بورل: آمریکا دیگر هژمونی ندارد/ روسیه تهدیدی وجودی برای اروپاست
رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا معتقد است: آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
به گزارش ایسنا، جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنرانی خود در دانشگاه آکسفورد گفت: من تقابل بیشتر و همکاری کمتر در جهان را شاهد هستم. این یک روند رو به رشد در سالهای گذشته بوده است؛ رویارویی بسیار بیشتر و همکاری بسیار کمتر. من دنیایی را بسیار پراکندهتر میبینم. من دنیایی را میبینم که در آن قوانین رعایت نمیشود. من قطبیت بیشتر و چندجانبه گرایی کمتر میبینم. من میبینم که چگونه وابستگیها تبدیل به سلاح میشوند. من شاهد هستم که سیستم بینالمللی که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
بورل افزود: من چین را میبینم که به جایگاه ابرقدرتی میرسد. آنچه چین در ۴۰ سال گذشته انجام داده در تاریخ بشریت بینظیر است. در ۳۰ سال گذشته، سهم چین از تولید ناخالص داخلی جهان، از ۶ درصد به تقریبا ۲۰ درصد رسیده است، در حالی که ما اروپاییها از ۲۱ درصد به ۱۴ درصد و ایالات متحده از ۲۰ درصد به ۱۵ درصد رسیده است. این یک تغییر چشمگیر در چشم انداز اقتصادی است. چین در حال تبدیل شدن به یک رقیب برای ما و ایالات متحده است. نه تنها در تولید کالاهای ارزان، بلکه به عنوان یک قدرت نظامی، در خط مقدم توسعه فناوری و ساخت فناوریهایی که آینده ما را شکل خواهند داد. چین «دوستی بدون محدودیت» را آغاز کرده است.
این دیپلمات اروپایی تصریح کرد: من گفتم جهان چند قطبیتر است - بله، این درست است. همزمان قدرتهای میانی، مانند هند، برزیل، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی، ترکیه در حال ظهور هستند. آنها در حال تبدیل شدن به بازیگران مهم هستند. چه بریکس باشند و چه غیر بریکس، ویژگیهای مشترک بسیار کمی دارند، بجز میل به کسب جایگاه بیشتر و صدای قویتر در جهان، و همچنین مزایای بیشتر برای توسعه خود. برای رسیدن به این هدف، آنها استقلال خود را به حداکثر میرسانند، تمایلی به جانبداری ندارند، بسته به شرایط یک طرف یا طرف دیگر را محافظت میکنند. آنها تمایلی به انتخاب اردو ندارند و ما نباید آنها را به سمت انتخاب اردو سوق دهیم.
بورل افزود: ما اروپاییها میخواستیم در همسایگی خود حلقهای از دوستان ایجاد کنیم. به جای آن، آنچه امروز داریم حلقهای از آتش است. حلقهای از آتش که از ساحل به خاورمیانه، قفقاز و اکنون در میدانهای نبرد اوکراین میآید. توماس گومارت، مدیر مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل، در حال تجزیه و تحلیل نقاط ضعف اقتصاد جهانی است. چند مورد از این نقاط بسیار به ما نزدیک است؛ دریای سرخ برای تجارت، تنگه هرمز برای نفت و گاز و دریای سیاه برای صادرات غلات. آنها در مجاورت ما هستند و در برخی از آنها ما حتی با مأموریتهای نیروی دریایی اتحادیه اروپا درگیر هستیم، مانند آنچه در دریای سرخ است.
او در ادامه گفت: اکنون دو جنگ داریم، دو جنگ که وقتی به بروکسل آمدم، در کار نبود. دو جنگ وجود دارد که در آن مردم برای سرزمین میجنگند. این نشان میدهد که جغرافیا بازگشته است. به ما گفته شد که جهانی شدن، جغرافیا را بیربط کرده است، اما نه. بیشتر درگیریهای ما مربوط به زمین است، سرزمینی که در مورد فلسطین وعده داده شده و در مورد اوکراین سرزمینی در تقاطع دو جهان و این مبارزه برای زمین، خونهای زیادی را ریخته است.
بورل گفت: در عین حال شاهد شتاب روندهای جهانی هستیم. تغییرات اقلیمی دیگر مشکلی برای آینده نیست. فروپاشی آب و هوا در حال حاضر رخ داده- برای فردا نیست، برای امروز است. تحولات تکنولوژیکی - به ویژه، هوش مصنوعی. اینها تغییراتی را ایجاد میکند که ما نمیتوانیم به طور کامل درک کنیم. جمعیت شناسی نیز به سرعت در حال تغییر است. مهاجرت به ویژه در آفریقا که ۲۵ درصد از مردم جهان در سال ۲۰۵۰ در آن زندگی خواهند کرد. در سال ۲۰۵۰، از هر چهار انسان یک نفر در آفریقا زندگی میکند و در عین حال شاهد افزایش نابرابریها، کاهش دموکراسیها و در خطر افتادن آزادیها هستیم. این چیزی است که من میبینم. در این چشم انداز، نقش اتحادیه اروپا و نقش بریتانیا باید مشخص شود. نمیدانم نقش ما کدام خواهد بود. اما مطمئناً این بستگی به پاسخ ما به چالشهایی دارد که با آن روبرو هستیم - ما هشدارهایی میشنویم مبنی بر اینکه اروپا ممکن است بمیرد، باید چکار کنیم؟
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پیشنهاد کرد: اول، ما نیاز به ارزیابی روشنی از خطرات روسیه داریم - روسیه به عنوان وجودیترین تهدید برای اروپا در نظر گرفته میشود. شاید همه اعضای شورای اروپا با آن موافق نباشند، اما اکثریت پشت این ایده هستند. روسیه برای ما یک تهدید وجودی است و ما باید ارزیابی شفافی از این خطر داشته باشیم. دوم، ما باید روی اصول، همکاری و قدرت کار کنیم. ما مدلی ساختیم – مدل اروپایی – بر اساس همکاری و وابستگی متقابل اقتصادی در درون خود – و موفقیت چشمگیری بوده است. ۷۰ سال صلح در میان ما. ما معتقد بودیم که وابستگی متقابل از طریق چیزی که آلمانیها آن را «Wandel durch Handel» مینامند، همگرایی سیاسی ایجاد میکند. این تغییر سیاسی را در روسیه و حتی چین به همراه خواهد داشت. خوب، این اشتباه ثابت شده است. اتفاق نیفتاده است. در مواجهه با روسیه، وابستگی متقابل صلح به ارمغان نیاورد. برعکس، به وابستگی به ویژه به سوختهای فسیلی تبدیل شد و بعداً این وابستگی تبدیل به یک سلاح شد. امروز پوتین یک تهدید وجودی برای همه ماست. اگر پوتین در اوکراین موفق شود، به همین جا بسنده نخواهد کرد. چشم انداز داشتن یک دولت دست نشانده در کییف مانند دولت بلاروس، و نیروهای روسی در مرز لهستان، و کنترل روسیه بر ۴۴ درصد از بازار غلات جهان، چیزی است که اروپاییها باید از آن آگاه باشند. همه بیشتر و بیشتر از آن آگاه میشوند. اما من میدانم که همه در اتحادیه اروپا این ارزیابی را ندارند. اکنون پوتین کل غرب را به عنوان یک دشمن میبیند. او در بسیاری از سخنرانیهای خود این را به صراحت بیان کرد.
بورل درخصوص شرایط کنونی در غرب آسیا هم گفت: و جنگ دیگر. پاسخ نامناسب اسرائیل به حمله ۷ اکتبر حماس خاورمیانه را در بدترین چرخه خشونت در دهههای اخیر فرو برد. جیک سالیوان یک هفته قبل از هفتم اکتبر گفته بود که خاورمیانه هرگز اینقدر آرام نبوده است! اما آرام نبود. فقط نگاهی به اتفاقات کرانه باختری بیندازید تا متوجه شوید که اصلاً آرام نبود. حالا دو جنگ داریم. و ما اروپاییها برای آن آماده نیستیم. آنچه اکنون در غزه اتفاق میافتد، اروپا را به گونهای به تصویر کشیده است که بسیاری از مردم آن را درک نمیکنند. آنها تعامل سریع و قاطعیت ما را در حمایت از اوکراین دیدند و از نحوه برخورد ما با آنچه در فلسطین روی میدهد تعجب کردند. فرآیندهای تصمیمگیری اتحادیه اروپا چگونه کار میکند؛ اتفاق آرا. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۱۸ نفر از یک طرف، ۲ نفر از طرف دیگر رای دادند و دیگران وقتی زمان تصمیمگیری درباره آتش بس فرا رسید، رای ممتنع دادند. اما اگر ما در یک جا چیزی را «جنایت جنگی» بنامیم، باید زمانی که در هر جای دیگری اتفاق میافتد، آن را به همان نام بنامیم. آنچه در ۶ ماه گذشته در غزه رخ داده، وحشت دیگری است.
این دیپلمات اروپایی تاکید کرد: باید به دنبال یک طرح صلح باشم. فکر میکنم اعراب باید چشم انداز خود را برای حل و فصل سیاسی اوضاع ارائه دهند. من از وزرای امور خارجه کشورهای عربی دعوت کردم که به بروکسل بیایند و پیشنهادات خود را توضیح دهند. ما باید به همه بفهمانیم که راه حل نظامی وجود ندارد. خب، همه میگویند که راهحل دو کشوری را می خواهند. ما ۳۰ سال است که از اسلو این را تکرار میکنیم. اما در اسلو، راه حل دو کشوری بخشی از توافق نبود. گفتند «بعداً شاید بتوانیم»، اما در متن نیست. اگر بر این باوریم که راه حل دو دولتی تنها راه حل است، جامعه بینالمللی باید بسیار بیشتر مشارکت کند و این را نه به عنوان نقطه شروع، بلکه به عنوان نقطه پایان بازی در نظر بگیرد. اگر نابودی یا مهاجرت اجباری فلسطینیها را کنار بگذاریم، راهحل چیست؟ وقتی این سوال را از دولت نتانیاهو میپرسیم، تنها پاسخی که میگیریم این است؛ «ما راهحل دو دولتی را نمیخواهیم». میپرسیم چه میخواهید؟ و این همان چیزی است که جامعه بینالمللی باید بارها و بارها بپرسد تا به دنبال پاسخی باشد که بتواند از یک تراژدی انسانی دیگر جلوگیری کند. در ایرلند شمالی اتفاق افتاد، در اروپا اتفاق افتاد. دشمنان قدیمی امروز همسایگان خوبی هستند و بیشتر از همسایگان خوب، بهترین دوستان هستند. باید امکان پذیر باشد، اما برای این که [این امکان] فراهم شود، زمین باید تقسیم شود. آنها نمیتوانند با هم زندگی کنند، آنها باید در کنار هم، در صلح و امنیت زندگی کنند، اما هر کدام با خانه، سرزمین، دولت، قلمرو و ظرفیت سیاسی خود. این یکی از مهمترین چیزهایی است که اروپاییها باید حل کنند.
انتهای پیام