Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هفته نامه چلچراغ - الهه حاجي زاده، سيد مهدي احمدپناه: ترنس سکچوال، ترنس ژندر و دوجنسه، اين ها واژگاني هستند که گاه و بي گاه درباره آن ها مي شنويم. ولي اگر يکي از آن ها از نزديکانمان نباشند، احتمالا اطلاعات زيادي درباره ان ها و وضعيت زندگي شان و دغدغه هايي که دارند، نداريم. ساناز بيان در نمايش «آبي مايل به صورتي» به سراغ زندگي اين افراد رفته و مخاطب را با واقعياتي تازه تر از زندگي اين افراد آشنا مي کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آن چه مي خوانيد، چکيده اي است از گفت و گو با عوامل اين نمايش که تلاش مي کنند مردم با اين افراد هم دل تر شوند.
به چه دليل سراغ موضوعي رفتيد که احتمالا براي دريافت مجوز اجرا مشکلاتش بيشتر از ساير موضوعات است؟
ساناز بيان: به طور کلي من خيلي تصميم نمي گيرم سراغ چه موضوعي بروم. ما متولدين دهه 60 به شدت با مفهوم مرگ به دليل بمباران هاي تهران آشنا هستيم. آسمان براي ما مفهوم ناامني داشت. هر جايي که زخم و ترامايي هست، اصولا توجه من را جلب مي کند، به دليل تجربه هاي زيستي که داشته ايم و جنگ را حس کرديم، همين طور مدارس و آموزش ها و نگاهي که براي ما ساختند، بسيار تاثيرگذار بود.

ساناز بيان
فکر مي کنيد اين مسئله، دغدغه جامعه کنوني ماست؟
مسئله جنسيت و هويت جنسي مقوله مهمي به خصوص براي ماست که در جامعه اي به شدت جنسيت زده زندگي مي کنيم. در اين جامعه بايد يک سري نقش هاي سنتي و کليشه اي را بپذيريم که اگر مرد هستي، بايد آبي باشي و اگر زن هستي، بايد صورتي باشي. وقتي زن کاملي هستي، بايد صورتي کاملي هم باشي! من با همين چيزها مشکل دارم که رنگ هايي براي جنسيت اطلاق مي شود. فکر کنيد چه اتفاقي براي کساني مي افتد که وسط اين شرايط قرار مي گيرند. خيلي وقت ها به نگاه هاي جنسيت زده توجه نمي کنيم و افراد را براساس آدم بودن قضاوت نمي کنيم و ملاک ما جنسيت مي شود. يعني ملاک و معيار ما بيش از اندازه به جنسيت وابسته مي شود.
ما هميشه زن راننده را مسخره مي کنيم! در جامعه اي که دانشجويان دختر ما بيشتر هستند، هنوز هم به تمسخر با مضمون خنگ بودن دخترها جوک مي سازيم، يا زيردست جراح زن نمي رويم. اين يعني توانايي افراد را هم براساس جنسيت زير سوال مي بريم. جالب اين جاست که مردها هم در اين بين قرباني مي شوند. اين که نماد يک مرد واقعي را مردي عضلاني و هيکلي و ثروتمند مي دانند و... اصلا چرا از يک مرد بايد هيبت هاي عجيب و غريب تصور کنيم و او را وابسته به اين ويژگي ها بدانيم و مردي را که جثه ريزي دارد و کنار پورشه نايستاده، مرد ندانيم! پس نگاه جنسيتي به صورت دوطرفه آسيب رسان است.
صحنه هاي اين نمايش تا چه اندازه براساس واقعيت است؟
ساناز بيان: لحظه هايي در نمايش است که براساس واقعيت است. مادر من درگذشته براي مجله زنان گزارش هنري و اجتماعي مي نوشت و گزارشي نوشت با عنوان «غريبه هاي عالم خلقت». به دليل گفت و گوهاي خصوصي که لازم بود براي نگارش اين گزارش گرفته شود، جلساتي در خانه ما برگزار مي شد و يکي از روزها که جواني از خانه ما خارج مي شد، از خواهرم اجازه گرفت که گربه ما را ناز کند و همان لحظه خواهرم فکر کرد که يک انسان تا چه حد احساس غريبي کرده که به ناز و نوازش يک موجود به طور مطلق مثبت رو آورده.

مقابل با چنين شخصيتي براي شما چه چالش هايي به همراه داشت؟
عاطفه رضوي: قبول کردن اين نقش از جانب من ريسک بود. به اين دليل که کاراکترهايي که روي صحنه قرار بود ببينيم، عادي نبودند و تعداد زيادي هم نيستند. در نتيجه وقتي يک بازيگري کلاه گيس زنانه مي گذارد و نقش زن را بازي مي کند يا برعکس، جذابيت زيادي دارد. نقشي که من بازي کردم، ظاهرا کم چالش تر از ديگر نقش ها بود، به همين دليل فکر مي کردم ريسک زيادي دارد. هم از نظر بازيگري، هم از نظر ظاهري براي تماشاچي متفاوت به نظر مي رسيدم و همين ويژگي برايم جذاب شد.
فکر مي کنيد مخاطب با چنين شخصيت هايي هم‌دلي دارد؟
حس مي کنم تماشاچي وقتي نمايش را مي بيند، کمتر مي تواند خودش را جاي ديگران بگذارد و هم‌ذات‌پنداري کند. حتي اگر با آن کاراکتر همراه شود، در نهايت باز هم نمي تواند واقعا او را بفهمد. اما فکر مي کنم شخصيت مادر نقشي است که تماشاگر بهتر مي تواند خودش را جاي او بگذارد. به اين دليل که بيشتر مادر را به خودش شبيه مي داند. به اين دليل که همه ما دچار اين نوع قضاوت ها شده ايم، پس مي توانيم جاي مادر قرار بگيريم. ما بيشتر شبيه مادر هستيم تا شبيه ترنس ها.
شخصيت مادر را نبايد خيلي پيچيده مي کردم و حس کردم واقعا دروني بود. من وقتي مي توانستم مادر را درک کنم که خيلي از درون آن بازي کنم و در اصطلاح در بازيگري خست به خرج دهم. من نقش مادر را هم دوستش دارم و هم هر شب در اجرا به من فشار مي آورد. يک مادر روستايي شايد به اين دليل که کمتر خودش را مي بيند، فارغ از بحث تحصيلات و سواد و... بچه و وجود بچه بيشتر از خودش برايش مهم مي شود، پس نوع برخوردش متفاوت با يک مادر تحصيل کرده يا شهرنشين است.

مسير رسيدن به نقش براي چنين شخصيتي براي شما چگونه بود؟
آناهيتا اقبال نژاد: اصولا وقتي در مورد ترنس سکچوآل ها صحبتي مي شد و بحثي مطرح مي کردند، اسم مريم ملک آرا را به خاطر مي آوردم و مي ديدم چقدر انسان عجيب و پي گيري بوده، اما خيلي تحقيق ويژه اي نداشتم، تا جايي که بازي در نمايش ساناز بيان پيش آمد. من براي نقش ديگري دعوت شده بودم، در زمان تمرين متوجه شدم قرار است در بخشي از نمايش از گفته هاي خانم ملک آرا استفاده شود.
اين شخصيت هميشه در ذهنم بسيار جالب بودند و به ساناز بيان گفتم قرار است تنها صداي او باشد يا تصوير او را هم استفاده مي کنيد؟ و گفتم اگر قرار است از او استفاده اي شود، من دوست دارم اين نقش را بازي کنم. چند روز بعد ساناز بيان گفت که در مورد پيشنهاد من فکر کرده و مي خواهد اين نقش را بنويسد و گفتند اگر دوست داري مي تواني آن نقش را بازي کني، و براي من بسيار خوشايند بود و خيلي خوشحال شدم.
در مورد فعاليت هاي خانم مريم ملک آرا چه تحقيقاتي کرديد و او براي ترنس ها چه اقداماتي کرده است؟
آناهيتا اقبال نژاد: او فريدون ملک آرا بود و از زمان شاه گرايش هايي درونش داشت که حس مي کرد زن است. خيلي تلاش کرد که به صورت شرعي تغيير جنسيت دهد. او با فرح پهلوي هم گفت و گوهاي زيادي داشت و فرح هم قول هايي به او داد، اما فريدون دنبال اجازه شرعي اين کار بود. در آن زمان زمزمه هاي انقلاب و امام خميني مطرح مي شود و او به فرانسه مي رود و امام را ملاقات مي کند و بعد از اين که امام وارد جماران مي شوند هم باز به ديدار او مي روند، در حالي که هنوز فريدون ملک آرا بود.
امام وقتي حضوري او را مي بينند و تحت تاثير حرف هايش قرار مي گيرند، مي پذيرند که ترنس ها هم تحت شرايط شرعي تغيير جنسيت دهند، البته منوط به اجازه پزشک بود و به صورت کاملا شرعي اتفاق مي افتاد. مريم خاتون ملک آرا مادر ترنس هاي کشور شدند و آن قدر پي گير اين ماجرا بودند که تقريبا همه در وزارت کشور او را مي شناختند. او حتي با پسرعمويش هم ازدواج کرد.

فکر مي کنيد چرا در حالي که مريم خاتون ملک آرا مشکلش حل شده، هم چنان حمايت گر ماند؟
آناهيتا اقبال نژاد: فکر مي کنم وقتي که فرد نمايش را مي بيند، خودش را جاي اين آدم ها مي گذارد. نمي توان تنها تماشاگر بود. اگر کسي بتواند مشکل خودش را حل کند، بعد مي تواند امدادگر ديگران شود. اين اتفاق حتي براي ما که اين نمايش را اجرا مي کنيم، افتاده و دلمان مي خواهد براي کساني که اين مشکل را دارند، کاري کنيم. اين افراد حتي بعد از رفع مشکل خودشان بايد با خانواده، جامعه و... مبارزه کنند و مشکلشان رفع شود. ملک آرا در سال 91 در 51 سالگي فوت کرد، در حالي که 10 سال از تغيير جنسيتش مي گذشت و بر اثر يک مشکلي قلبي درگذشت.
پنج شخصيت نمايش که از نظر جنسيتي شرايط متفاوتي دارند و ترنس هستند، نمايان گر واقعيت هاي اين قشرند. چگونه به انتخاب اين افراد به عنوان نماينده اي از جامعه دست زديد؟
ساناز بيان: به طور کلي من خيلي سخت حتي در زندگي شخصي، به قطعيت مي رسم و برايم دشوار است که با قاطعيت اظهارنظر کنم. اصولا تلاش مي کنم زواياي مختلف را ببينم و اگر بخواهم يک شام هم بپزم، به خيلي چيزها فکر مي کنم و اين روحيه شخصي خودم است. اصولا در حال پيدا کردن جواب براي سوالات ذهني خودم هستم. در نمايش هايم به دنبال جواب سوالاتم ذهني خودم هستم. در نمايش هايم به دنبال جواب سوالاتم مي گردم و در نهايت هم به يک جواب مشخص نمي رسم. فقط به سوالات بيشتري مي رسم. البته در اين مسير آگاهي ايجاد مي شود، يعني اين مسير يافتن پاسخ سوالات مي شود نمايش من و با تماشاگرم هم در اين راه همراهم.
ما با هم به آگاهي مي رسيم. ما با هم با يک ترنس گفت و گو مي کنيم و سوالات در پي هم مي آيند. اين اتصال موضوعات به هم به ما کمک مي کند چيزي را که در جامعه اتفاق مي افتد، ببينيم و تلاش کرديم آدم هاي نمايش تصوير کلي از جامعه را شکل دهند. به شدت معتقدند بايد تکثر نگاه و صدا وجود داشته باشد و ما اين صداها را بشنويم. بايد از هر قطعيت بي جايي دوري کنيم. من مي خواهم در اين نمايش بگويم که ما ممکن است نتوانيم خودمان را جاي اين آدم ها قرار دهيم، اما مي توانيم در کنار هم باشيم و به جاي جنگيدن با هم، يکديگر را همراهي کنيم.

شما نقش يک مادر تحصيل کرده را بازي مي کرديد و اين خيلي فرق دارد با مادري که مثلا بدون تحصيلات است و در روستا زندگي مي کند. در مورد اين که يک مادر تحصيل کرده هم نمي تواند مشکل فرزندش را درک کند، توضيح دهيد.
عاطفه رضوي: يک اتفاقاتي در زندگي به اين صورت است که ربطي به چيز ديگري ندارد و کاملا شخصي محسوب مي شود و مثلا ربطي به تحصيلات فرد و... هم ندارد. هرکدام از ما براساس شخصيت خودمان با مشکلات مواجه مي شويم نه لزوما براساس اطلاعاتمان. ما در جامعه به شدت با آدم هاي تحصيل کرده اي مواجه هستيم که بر سر مسائل زيادي اختلاف و درگيري دارند. مسئله اي که نمايش مدنظر دارد، براي هر پدر و مادري مي تواند ايجاد بحران کند. اين مشکل شوخي نيست. من اعتقاد دارم پدر و مادري که با اين مسئله رو به رو مي شوند، واقعا شرايط سختي را مي گذرانند. سال هاي سال فرد بچه اي را بزرگ کرده و تصوري در موردش داشته و حالا بايد آن ديدگاه را نديده بگيرد و يک مجموعه اي از خاطرات را کنار بگذاري و کس ديگري را به جاي آن آدم قبلي بپذيري!
اين کار اصلا راحت نيست. وقتي که فرد در زمينه هايي اطلاعات بيشتري دارد، سخت تر هم مي تواند مسائلش را بپذيرد. ما مثل ترنس ها نيستيم و هميشه هويت مشخصي داشته ايم و مي دانستيم يا زن هستيم يا مرد. اما اين افراد واقعا شرايط دشواري دارند، هويت جنسي براي آن ها بحران شده است، به خصوص در جامعه ما که جنسيت زده است و براي همه اهميت دارد. دليل اين که ما اين نمايش را فراتر از يک بازيگري و تئاتر صرف تجربه مي کنيم، اهميت همين موضوع است و هدف ما واقعا انجام کاري براي اين افراد است. وقتي نمايشنامه را خواندم، در آخر حال خودم هم بود و حس کردن آدم ديگري هستم و برايم عجيب بود که چرا تا به حال اين افراد و مشکلشان را از اين زاويه نديده ام؟!
در مورد ميزانسن بازيگرها و ديالوگ گويي مستقيم با تماشاگر و طراحي و چيدمان دکور نمايش بگوييد. چطور به اين شيوه رسيديد؟
ساناز بيان: من چهار سال طول کشيد تا اين متن را نوشتم. تا يک جايي نمايش را پيش بردم و بازنويسي کردم و مجدد نوشتم و هميشه به شيوه هاي اجرايي گوناگون فکر مي کردم. کم هوش ترين کارگردان روي زمين هم بودم، بعد از چهار سال پر از ايده مي شدم. در نهايت به اين نتيجه رسيدم که هر ايده اي که به بازيگران بدهم و... فايده اي ندارد و حس کردم بايد چشم در چشم تماشاگر ديالوگ ها گفته شود. تماشاگري که شايد سال ها اين افراد را ديده و صدايشان را نشنيده و حالا بازيگر نقش ترنس بايد هرچه را مي خواهد، فرياد بزند.
تئاتر ما يک تئاتر فرم زده است و هرچه ژانگولر و... بيشتر باشد، همه مي گويند به به چه کارگردان خلاقي! من هم اين فضاها را خوب مي شناسم، اما به شدت اجتناب کردم که به اين سمت نروم. تماشاگر نمي دارند همين که بازيگر روي صندلي بي حرکت بنشيند، خودش يک ميزانسن است. سکون شکلي از وضعيت حرکتي در تئاتر است. هر اتفاق نمايشي که رخ داد، مستند بودن را زير سوال مي برد. من مي خواستم تماشاگر حس نکند اين يک نمايش است و فکر کند آدم هاي واقعي آمده اندو با او حرف مي زنند. مي خواستيم به يک رئاليست حقيقي نزديک شويم. اين نمايشنامه، متن مستند نيست، اما حرف آدم ها واقعي است. دوست داشتم تجربه اي را که خودم در مصاحبه با اين افراد داشتم، ذره اي به مخاطبان نمايشم منتقل کنم.

تا به حال فکر کرده ايد اگر خودتان هم در اين برزخ قرار داشتيد، بين زن بودن و مرد بودن کدام يک را انتخاب مي کرديد؟
ساناز بيان: تا به حال فکر نکرده ام، اما حالا که فکر مي کنم، حس مي کنم برايم غيرقابل تصور است. آشنايي من با اين افراد مربوط به 16 سال قبل است، اما من فقط مي خواهم بگويم با اين همه رفت و آمد و آشنايي با اين آدم ها فقط به آن ها نزديک شده ام، اما نمي توانم آن ها را درک کنم و خودشان هم اين را قبول دارند و واقعا حتي اگر مثلا يکي از آن ها زن شود، باز هم ما که زن هستيم، زن بودن او را نمي فهميم. در تمدن هاي باستاني کساني را که دوجنسه بودند، به عنوان موجوداتي اسطوره اي و مقدس ستايش مي کردند.
فکر مي کردند روح قدسي و نوعي کمال در آن ها وجود دارد. در تحقيقاتم به يک سرشماري رسيدم که در دهه 20 در زمان رضاشاه از افراد تراجنسي صورت گرفته بوده است. اين مسئله خيلي ريشه دار و باستاني است. در قرون وسطا ديوانگان و افرادي را که معلوليت داشتند، حصر مي کردند، يا به نمايش مي گذاشتند. ما اصولا از آن چه نمي شناسيم، مي ترسيم. تذکر مي دهم قياس تراجنسي و معلولان مع الفارق است براي اين که بتوانم نگاه جامعه را بيان کنم. ما براي حس امنيت خودمان هرچه را خارج از دايره ادراکمان باشد، ترسناک مي دانيم.
ما به جاي اين که خودمان را به آگاهي برسانيم، مدام رويش خاک مي ريزيم. من وقتي نقد دوستان تراجنسيتي ام در مورد نمايش هايم را مي شنوم، حس مي کنم اين ها انسان هاي قوي تر به لحاظ عاطفي هستند، چرا که حساس تر، پرتر و عميق تر هستند. فکر مي کنم مثلا يک ترنس مي تواند روان شناس عجيب و غريب و بي نظيري شود و ما تا زماني که به اين باور نرسيم، نمي توانيم آن ها را واقعا درک کنيم. ما فقط به دليل تعريف متفاوت اين افراد از جنسيت از آن ها گريزانيم و مي ترسيم، اما به هر حال اين دنيا و اين شهر مال آن ها هم هست.

احتمالا بسياري از مخاطبان تفاوت ترنس سکچوآل، ترنس ژندر و دوجنسه را نمي دانند، مي توانيد در مورد تفاوت اين افراد با يکديگر توضيح دهيد؟
ساناز بيان: دوجنسه ها کساني هستند که از لحاظ آناتوميک و بيولوژيک بدنشان دچار نوعي ابهام جنسيتي است يا نوعي دوگانگي دارند. اين ها به دوگانگي مردانه يا زنانه دچارند. کروموزم ايکس ايکس واي را دارند، يعني دو کروموزوم زن و يک مرد. ترنس سکچوآل ها و ترنس ژندرها هم وضعيت روحي دارند که به آن اختلال يا ملال گفته مي شود، ولي فکر مي کنم معادل فارسي خيلي درستي برايش وجود ندارد. آن بخشي از مغز که ويژگي هاي جنسي فرد را دارد، متفاوت با جنسيت فرد دستور مي دهد. يعني اگر فرد زن است، مغز فرمان مي دهد تو مردي و برعکس.
اين از کودکي در فرد حس مي شود. به کساني که از کودکي در اين وضعيت قرار گرفته اند، ترنس هاي کلاسيک مي گويند، اما يافته هاي اخير نشان داده افراد در بزرگ سالي اين اتفاق را تجربه مي کنند. علت هاي مختلفي براي اين مشکل وجود دارد. مثل بروز ترسي شديد براي مادر در سه ماه اول بارداري، تمارض و اقليم ها و... اين علل مدام در حال بررسي است و دانشمندان نظريه هاي مختلفي مي دهند، اما هرچه هست، تاثير روي مغز مي گذارد و من ديده ام که شکل مغز هم متفاوت است. مسئله اين است که روان و بدن در اين افراد هم‌خواني ندارد. مي گويند راه حل عمل تغيير جنسيت است.
يعني عمل تنها راه حل ممکن است؟
ساناز بيان: همه راه حل اين نيست، داروها و روان درماني و... هم مطرح است. در جامعه اي که مذهب دارد، بايد ببينيم مذهب و شرع چه مي گويد. فتواي امام خميني هم مي گويد لازم نيست افراد حتما عمل کنند، اما عمل کردن اشکال شرعي ندارد. گاهي خانواده ها به افراد فشار مي آورند که زودتر عمل کنند و... اين تصميم بسيار مهمي است. فرد بايد به قطعيت برسد که مي خواهد تغيير جنسيت بدهد و روحيه اش بايد آماده پذيرش باشد. هيچ روان کاوي در يک جلسه نمي تواند براي فرد تصميم قطعي بگيرد، اما ديگران مي گويند زودتر از بلاتکليفي خارج شو و يا زن واقعي باش يا مرد! اين نگاه بسيار عجيبي است.
افراد گاهي با تشخيص هاي اشتباه تصميم مي گيرند عمل کنند و شايد مشکل از جاي ديگري باشد. عمل کردن ديگر بازگشتي ندارد، پس بايد به فرد واقعا فرصت داد. اتفاقي که براي شخصيت امير مي افتد، اين است که قبل از عملش به دليل ازدواجي که کرده، با اين که ترنس کاملي بوده، به دليل آدرس غلطي که خانواده به او داده بودند، در نهايت خودش را مي کشد. ما نهايت کاري که براي ترنس ها مي کنيم، اين است که مي گوييم آخي چرا زودتر عمل نمي کني؟! چرا اصرار داريم افراد را آبي کامل يا صورتي کامل ببينيم؟ شايد اصلا ترنسي نخواهد هيچ وقت عمل کند! بايد با افراد کنار بياييم و آن ها را در قالب مورد نظر خودمان بياوريم؟! چرا سعي نمي کنيم خودمان را به آن ها نزديک کنيم و همان طور که هستند، قبولشان کنيم؟!

نظرتان در مورد اجازه اي که قانون براي عمل کردن به اين افراد داده چيست و ارتباطش را با وضعيت فرهنگي و پذيرش جامعه چگونه مي بينيد؟
ساناز بيان: فکر مي کنم قانون بيشتر به بحث عمل تاکيد کرده و مثلا در مورد اشتغال اين افراد چيزي نگفته است! دو لايحه به مرکز کار و رفاه رفته و قرار بوده به درخواست بهزيستي اين لايحه تصويب شود. موضوع لايحه اشتغال، دانشگاه رفتن و تحصيلات اين افراد بوده است. دوستي داشتم که ظاهر پسرانه اي داشت، اما درونش احساس دخترانه داشت و براي کلاس تنظيم جمعيت خانواده واقعا نمي دانست بايد کجا برود؛ کلاس پسرها يا دخترها؟! در نهايت استاد براي حضورش در کلاس راي گيري کرده بود و... ما و قانون گذارهاي ما در مورد اين موضوع چيز زيادي نمي دانيم.
قانون کامل و پيش بيني شده اي براي اين افراد نداريم و همان چيزي که امام خميني هم مطرح کرده، تحت عنوان امان نامه است! شما به بار معنايي اين کلمه فکر کنيد! خيلي از بچه هايي که دچار اين اختلال هستند، حتي نمي توانند بيش از دبستان و راهنمايي ادامه دهند. به اين دليل که فشار بسيار زيادي را تحمل مي کنند. اين افراد حتي بعد از عمل هم بلاتکليف هستند. تا زماني که به لحاظ فرهنگي جامعه آماده پذيرش اين افراد نباشد، قانون هم نمي تواند براي آن ها کاري کند. بايد ظرفيت هاي فردي، اجتماعي و قانوني را در مورد اين موضوع بالا ببريم.
فکر مي کنيد يک اثر هنري چه تاثيري در زندگي اين افراد خواهدداشت؟
عاطفه رضوي: گمان مي کنم رسالت هنر هم همين است و هنرمند فراتر را مي بيند و مقابل ديگران قرار مي دهد و مي خواهد آينه اي باشد براي ديگران. اگر نمايش اين حس را ايجاد کرده، پس بايد خوشحال باشيم به هدفمان رسيده ايم. همين که نمايش در افراد اين حس را ايجاد کند که من ديگر اجازه ندارم ديگران را به راحتي قضاوت کنم و حق ندارم بعد از اين وقتي ترنس ها را ديدم، به ديگري اشاره کنم و بخندم، و مي دانم که همه آدم ها يک بار حداقل اين کار را کرده اند! بعد از ديدن نمايش ما آدم ها خجالت مي کشيم که قبل از اين چگونه با ترنس ها و زندگي شان برخورد مي کرديم. خيلي خوشحالم که در اين نمايش بودم.
دوست داريد تماشاگري که از صندلي بلند مي شود، چه چيزي با خودش از اين نمايش ببرد؟
ساناز بيان: دوست دارم همراه بهتري شود براي پذيرفتن چيزهايي که آن ها را نمي شناسد. دوست دارم با خودش بگويد من نمي فهمم، ولي دليل ندارد که چون من نمي فهمم، وجود نداشته باشد و آن را قضاوت کنم. اين يعني ما ياد گرفته ايم زندگي مسالمت آميز در کنار هم داشته باشيم. يعني چيزي را که نمي شناسيم مسخره و انکار نکنيم، بلکه گاهي ما هستيم که نمي دانيم و بايد خودمان را آگاه کنيم. اين روياي واقعي من است و فکر مي کنم اگر کمي دقيق شويم، روياي همه ما هم مي تواند باشد.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۲۴۸۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

امشب ماه صورتی می‌شود

چهارشنبه، پنجم اردیبهشت، ماه به فاز کامل می‌رسد و بیشتر طول شب قابل مشاهده است، به طوری که حوالی غروب طلوع می‌کند و حوالی سحر نیز غروب می‌کند؛ بر اساس نامگذاری‌های انجام شده توسط قبایل آمریکایی، این پدیده ماه کامل صورتی نام دارد، اگرچه این پدیده در آمریکای شمالی "ماه صورتی" خوانده می‌شود، اما ربطی به رنگ قمر زمین ندارد، بلکه به دلیل رویش گل‌های صورتی در این زمان از سال در منطقه‌ای در آمریکای شمالی است.

به گزارش ایمنا، در شب‌های پس از پنجم اردیبهشت، ماه هر روز حدود یک ساعت دیرتر طلوع می‌کند و اواخر شب نیز با نور زیادی می‌درخشد، سپس طی چند روز فقط در آسمان قبل از سحر و اوایل صبح قابل مشاهده است؛ زمانی که به تربیع آخر می‌رسد، یک هفته پس از ماه کامل، نیمه‌های شب طلوع می‌کند و حوالی ظهر نیز غروب می‌کند.

لحظه دقیق ماه کامل زمانی است که طول جغرافیایی دایره‌البروجی ماه دقیقاً ۱۸۰ درجه از طول جغرافیایی دایره‌البروجی خورشید فاصله داشته باشد، ماه کامل را می‌توان هر زمانی از شب مشاهده کرد.

دیگر خبرها

  • رنگ ماه چهارشنبه شب صورتی خواهد شد
  • امشب رنگ ماه عوض می شود!
  • در چه صورتی انتقال دارایی مشمول مالیات نمی‌شود؟
  • امشب ماه صورتی می‌شود
  • ایران در سال ۲۰۱۷ ماند؛ هیوندای آس ۲۰۲۴ را رو کرد
  • لیلا حاتمی شاید در ونیز
  • نقش متفاوت لیلا حاتمی در یک فیلم آمریکایی
  • فیلم ترنس مالیک با بازی لیلا حاتمی شاید در جشنواره ونیز
  • تماشای ماه صورتی آوریل را از دست ندهید
  • تیم لیگ برتری دیگر صورتی نمی‌پوشد!