Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - هفته نامه کرگدن - اسم نويسندگان به متن رجوع شود: درباره فصل هفتم داستان ترسناک امريکايي که از ترسي جديد صحبت مي کند: ترس از ترامپ؛ ماجراي آن از زماني شروع مي شود که ترامپ رييس جمهوري امريکا شده است.
يک پارودي بر خانه پوشالي
رامين پيروزان: من هميشه يکي از طرفداران آنتولوژي «داستان ترسناک امريکايي» بوده ام، اما هيچ وقت چيزي براي گفتن در دفاع از اين سريال ندارم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اگر يک نفر بپرسد داستان ترسناک امريکايي سريال خوبي است؟ در جوابش مي گويم نه، اصلا سريال خوبي نيست و آن را تماشا نکن يا وقتت را براي تماشاي اين سريال هدر نده، اما خودم خيلي دوستش دارم. در اين مطلب به بهانه فصل هفتم اين سريال به سراغ آن رفته ايم. سوالي که مطرح مي شود اين است که فصل هفتم اين سريال چه چيزي دارد که ما را به نوشتن درباره آن وادار کرده است؟ اين سريال در هر فصل يکي از سنت هاي فيلم هاي ترسناک را به چالش مي کشد.
فصل اول با يک خانه تسخيرشده سر مي شود، فصل دوم با يک تيمارستان، فصل سوم با جادوگران، فصل چهارم با يک سيرک و موجودات عجيب الخلقه اش، فصل پنجم با خون آشام ها به بهانه ترانه معروف هتل کاليفرنيا، فصل ششم از يک فرقه و مناسباتش مي گويد و همه اين ها قالب هايي براي فيلم هاي ترسناک تاريخ بوده اند. کمتر فيلم ترسناکي را پيدا مي کنيد که خارج از اين قالب هاي مرسوم باشد؛ اما فصل هفتم کمي متفاوت است، نه اين که به سراغ اين قالب ها نرفته باشد که رفته است و در فصل هفتم از فوبياي دلقک صحبت مي شود که اتفاقا اين روزها به بهانه فيلم «اين» و فروش بالايش فوبياي معتبري هم هست، اما به موازات اين ترس از ترس جديدي صحبت مي کند: ترس از ترامپ.

ماجراي فصل هفتم از زماني شروع مي شود که ترامپ رييس جمهور امريکا شده است. شايد به نظر برسد فصل هفتم اين سريال با وجود اسمش ضدامريکايي است. ترس از ترامپ به موازات ترس از يک دلقک، رييس جمهور ايالات متحده را به سخره مي گيرد، اما در واقعيت فحواي کلام اين فصل اين است که بايد از رييس جمهور امريکا و مناسبات بعد از او ترسيد که اين يکي کمي به روايي امريکايي نزديک است. اوضاع نابسامان امريکا بعد از ترامپ باعث برگشتن فوبياهاي زني مي شود که به نظر قهرمان اصلي داستان است؛ زني که زندگي آوانگاردي هم دارد و با آمدن ترامپ و فويباهايش زندگي اش متوجه خطر مي شود. همزمان پسر جواني شبيه مفهوم اسطوره اي ابليس شروع به بهره گرفتن از ترس مردم از ترامپ مي کند و براي تصاحب يک کرسي در شوراي شهر بر ترس هاي مردم سوار مي شود.
رنگ موي غيرعادي پسر در مقايسه با رنگ موي عجيب رييس جمهور امريکا نشان از اين دارد که اين سريال قصد دارد در فصل هفتم با قصه اي نمادين نشان بدهد که يکي مثل ترامپ طي چه فعل و انفعالاتي تبديل به رييس جمهور منتخب مي شود و در اين مسير صفر تا صد چه راه هايي را طي مي کند. موازي سازي اين قصه با فوبياي دلقک اين حرف را خيلي رو به مخاطب مي زند. فصل هفتم سريال داستان هاي ترسناک امريکايي شبيه به يک پارودي براي «خانه پوشالي» شده است. اين فصل شايد به ظاهر کمي جسورانه برسد، اما به نظر بيشتر در خدمت يکي مثل ترامپ است و ترس مردم از او را قوت مي بخشد. در ميان تمام فصل هاي اين آنتولوژي، فصل هفتم قطع به يقين ضعيف ترين آن هاست.
کابوس جهاني دلقک بزرگ
روشنک مشيري: تصور کنيد در يک فروشگاه بزرگ و خلوت در ساعتي نزديک به نيمه شب، چرخ دستي تان را مي گردانيد و ناگهان در کنار قفسه مواد غذايي دلقکي را مي بينيد که با ماسکي خندان چاقو به دست به شما نزديک مي شود. کولروفوبيا يا دلقک‌هراسي ترسي رايج در دنياست. شايد همان قدر که ترس از فضاي باز، فضاي بسته، جمعيت، ارتفاع يا چيزهايي از اين قبيل رايج است. سريال داستان ترسناک امريکايي در تازه ترين فصلش تصويري از اين ترس را به نمايش مي گذارد. ترسي که در امريکا و البته در بسياري ديگر از نقاط دنيا با ظهور دونالد ترامپ به شکلي ديگر زنده شد. در قسمت اول سريال عده اي را مي بيني که در خانه اي جمع شده اند و نتايج راي گيري را از تلويزيون دنبال مي کنند. اضطراب، بي قراري و اندکي اميد روح حاکم در اتاق است و با اعلام برنده شدن ترامپ، همه اين ها به ناباوري، ترس و غمي بزرگ تبديل مي شود.

آنچه که در اين صحنه مي تواند قلب هاي ما و امريکايي ها را به هم نزديک کند، تجربه تا حدودي مشابه است که از سرگذرانديم. وقتي همه با ناراحتي و گيجي نمي خواهند نتيجه را باور کنند، مي توانيم استيصالشان را درک کنيم. با ظهور ترامپ اقليت ها، مهاجرها و رنگين پوست ها تکليفشان روشن بود. ترامپ در سخنراني هاي انتخاباتي اش خودش را به عنوان چهره اي ضد اقليت ها و مهاجرها معرفي کرد و به طرفدارانش وعده امريکايي امن داد. در اين فصل از سريال داستان ترسناک امريکايي، انتخاب ترامپ بهانه اي است براي انتقاد سازندگان اين سريال از روح حاکم بر زندگي امريکايي. انتقادي از جامعه اي که ترامپ را به عنوان رييس جمهور انتخاب کرد.
در طول داستان دلقک هايي شبح وار دست به جنايت هايي واقعي مي زنند و تلويزيون اين جنايت ها را بزرگ و بزرگ تر جلوه مي دهد. قرباني اين جنايت ها هم اغلب اقليت ها و مهاجران هستند. در جريان داستان کم کم دلقک ها نقاب از چهره بر مي دارند و روشن مي شود هرکدامشان نماينده کدام ديدگاه در جامعه امروز امريکايي هستند. همان طور که از اسم اين فصل پيداست، داستان روايت فرقه اي است که مي خواهد امريکا را نجات دهد، اما در اصل هرکدام علتي براي نابودي امنيت، آرامش و روياي آمريکايي است. در اين داستان، اين فرقه رويا را به کابوسي بزرگ تبديل مي کند. در يکي از قسمت ها پسرک سريال از دلقکي که نيمه شب در اتاقش ظاهر شده مي پرسد که واقعي است يا دارد خواب مي بيند؟ دلقک به او جواب مي دهد آنچه ديده تنها يک کابوس است. اين کابوس اما خيلي واقعي در خانه راه مي افتد و دست به کارهايي مي زند که هيچ کابوسي توانايي انجامشان را ندارد.
اين يکي را هيچ اسيدي پاک نمي کند
الميرا حسيني: من «داستان ترسناک امريکايي» را با فصل دو شروع کردم؛ جذاب، پرتنش و در عين حال خشن. همان زمان هم نوشتم که اين سريال آرامش را از شما مي گيرد و توصيه کردم براي اين که بعد از تماشاي آن بتوانيد به زندگي عادي خود ادامه دهيد، لازم است لا به لايش گريزي به سريال «دوستان» بزنيد که هرچه ديده ايد، بشويد و آرامش را به زندگيتان برگرداند؛ اما تاثيرات فصل هفتم داستان ترسناک امريکايي روي روح و روانتان را هيچ اسيدي نمي تواند پاک کند. آن قدر خشونت پشت خشونت مي بينيد که احساس خفگي بهتان دست مي دهد و دائم با خود تکرار مي کنيد که اين ها از کدام سياره آمده اند؟ مگر مي شود با دل راحت دست به چنين حرکاتي زد؟

فصل دوم داستان ترسناک آمريکايي
جدا از اين که اين فصل از سريال کشش چنداني در مخاطب ايجاد نمي کند، بي منطق بودن فضاي داستان نيز آزاردهنده است. شخصيت مرد موآبي درست از آب درنيامده و شما اصلا نمي فهميد که چطور يک عده آدم عاقل و بالغ عقلشان را مي دهند دست جوجه موآبي که رهبريشان کند؛ آدم هايي که سال ها زندگي آرام و آبرومندي داشته اند و اصلا معلوم نيست چطور يکباره دچار بيماري هاي رواني عجيب و غريب مي شوند و افسار زندگيشان را دست يک بي عقل مي سپارند. هرچند هم که سريال به گذشته افراد فلاش بک مي زند و روند ظهور اين رواني ها را بررسي مي کند، باز هم دليل درست و درمان و قانع کننده اي دستتان را نمي گيرد. چيزي که سريال انگشت خود را روي آن مي گذارد، لوزرهاي جامعه است که حالا احساس مي کنند قدرتي دارند و مي توانند کاري از پيش ببرند.
فصل هفتم داستان ترسناک امريکايي آن داستان تئوري توطئه را و اين که به هيچ کس نمي شود اعتماد کرد و همه دستشان در يک کاسه است، از فيلم هاي هاليوودي برداشته و زيرپوستي به ماجرا تزريق کرده است. نه مي شود به روانشناس اعتماد کرد، نه پليس، نه همسر و نه هيچ کس ديگر. گروه مرد احمق موآبي که در جامعه احمق تر از خودش در قامت يک مرد باهوش ظاهر مي شود، همه را درگير روياهاي خودش کرده است. جوجه موآبي همان مرد يک چشمي است که بر شهر کورها پادشاهي مي کند. داستان ترسناک امريکايي در هيچ کدام از فصل هايش از نمايش خشونت بي پرده و روح خراش کم نگذاشته است. هرجا لازم بوده، عوامل سريال دست به دست هم داده اند و برايتان صحنه را به خون و کثافت کشيده اند؛
اما چيزي که بيش از خشونت اعصاب آدميزاد را مشوش مي کند، همان اجراي بي منطق و هردمبيل آن است. ما آدم هايي را مي بينيم که تا پيش از اين آزارشان به پشه هم نرسيده است، سر ساعت به سر کار رفته اند و کارشان را دقيق و تمام و کمال انجام داده اند، با بدقلقي هاي رييس خود کنار آمده اند و در زندگيشان اتفاق غريبي رخ نداده است و همان مشکلات روزمره اي را داشته اند که بيشتر از نصف جمعيت دنيا با آن دست و پنجه نرم مي کنند؛ حالا اين آدم ها تبديل به هيولاهاي خونخواري شده اند که بدون ناراحتي رييسشان را در وان حمام تکه تکه مي کنند، آدم هاي بي گناه را سلاخي مي کنند و زنده زنده در تابوت مي گذارند.
اگر هم کسي اين وسط دچار ترديد شود و دلش بسوزد و بخواهد انتقاد کند، متهم مي شود که به آرمان ها (کدام آرمان ها؟) بي اعتقاد است و خودش هم گرفتار نتيجه شومي مي شود. گروه اصلي بازيگران همان ها هستند که در قسمت هاي قبلي هم آن ها را ديده ايد، اما کم و بيش بازيگران ديگري هم به ماجرا اضافه شده اند. حسن اين سريال که مي توانيد به آن اعتماد داشته باشيد اين است که در هر قسمت بازي هاي درست و استانداردي مي بينيد و کارگردان کار خود را به درستي انجام مي دهد. کادربندي ها و توالي صحنه ها سر جاي خودش است و نمي توانيد انگ بدساخت بودن را روي اين سريال بچسبانيد. نکته همان است که گفتم؛ نمي شود نفرت و خشونت آزاردهنده و کور سريال را هضم کرد.
دست روي هر آدمي که مي گذاريد، ترس هاي عجيب و غريب بزرگي دارد که در لحظه مي تواند به خشونتي مهارنشدني، بدل شود. ترس ها جزء لاينفک زندگي همه ما هستند و اگر قرار بود هرکدام از ما براي پس زدن ترس ها مانند شخصيت هاي اين سريال دست به کار شويم، دنياي ديوانه ديوانه ما، از اين هم اوضاع خراب تري داشت. اگر طرفدار فصل هاي قبلي داستان ترسناک امريکايي بوده ايد، مي توانيد شروع به تماشاي اين فصل کنيد. ممکن است براي شما نکات جذابي داشته باشد که از چشم من دور مانده است؛ ولي اگر تا به حال اقدام به تماشاي اين سريال نکرده ايد و مي خواهيد اين کار را انجام دهيد، از فصل آخر شروع نکنيد که بدجوري توي ذوقتان مي خورد.

مختصر و مفيد درباره سريال ترسناک امريکايي «فرقه»
تهيه و ترجمه: مستانه تابش
• داستان ترسناک امريکايي جزو پرمخاطب ترين سريال هاي ژانر وحشت است که رايان مورفي و براد فالچاک آن را تهيه کرده اند و تاکنون هفت فصل آن روي آنتن رفته است. آخرين فصل اين سريال با عنوان فرقه به ماجراهاي مربوط به انتخابات رياست جمهوري امريکا پرداخته است.
• اين فصل از سريال که از شبکه تلويزيوني اف ايکس پخش مي شود، از پنج سپتامبر روي آنتن رفت و آخرين قسمت آن در ماه نوامبر به نمايش درآمد. سارا کاترين پلسن بازيگر امريکايي است که به خاطر ايفاي نقش در مجموعه هاي مختلف تلويزيوني از جمله همين سريال کانديداي چندين جايزه امي و جايزه گلدن گلوب شده، مهم ترين بازيگري بود که در فصل هفتم به اين سريال بازگشت.
• «داستان ترسناک امريکايي: فرقه» در سايت اينترنتي روتن توميتوز که نقدهاي سينمايي و تلويزيوني را بررسي مي کند، 6.83 امتياز از 10 امتياز منتقدان را به دست آورده و امتيازش در متاکريتيک نيز 66 درصد است. براساس آمارهاي منتشرشده، اپيزود اول اين فصل بالاترين راي مثبت منتقدان را از مجموع 11 قسمت به خود اختصاص داد. قسمت اول فرقه 5.43 ميليون نفر بيننده داشته و پس از آن تعداد بينندگان با روندي نزولي به حدود چهار ميليون نفر در قسمت هاي پاياني رسيد.
• اولين قسمت از فصل هفتم سريال شب انتخابات نام دارد و مورفي در مصاحبه اي درباره انتخاب اين نام گفته است: «براي خيلي ها آن شب خيلي ترسناک است!» او همچنين در مصاحبه ديگري گفته است: «اين فصل نه در مورد ترامپ است و نه کلينتون، بلکه در مورد کسي است که انگشتش را در باد بالا مي گيرد تا ببيند چه اتفاقي مي افتد و از ترس و آسيب پذيري آدم ها استفاده مي کند.»
• ماجراهاي فصل هفتم سريال داستان ترسناک امريکايي در شهر ميشيگان مي گذرد. مورفي گفته است که علت انتخاب اين شهر وضعيت دوقطبي آن در زمان انتخابات بوده است. اين که رقابت در ميشيگان بسيار بالا بوده و کلينتون اطمينان داشته مي تواند در اين شهر برنده رقابت شود، اما در عمل اين اتفاق نيفتاده و او شکست خورده است. به همين خاطر هم از نظر مورفي حال و هواي ميشيگان کاملا با داستان همخواني دارد.
• به گفته شخصيت الي با بازي سارا پلسن در سريال براي نشان دادن همه ترس هايي طراحي و پرداخته شده که مردم پس از انتخابات اخير امريکا داشته اند و مورفي به کمک اين شخصيت که از خيلي چيزها از خون گرفته تا تابوت و گودال و... مي ترسد، مي تواند راجع به اين وحشت عمومي حرف بزند.

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۲۴۸۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنایت در لواسان تهران به سبک سریال مشهور آمریکایی‌

اواخر اسفندماه سال گذشته، مرد جوانی به شعبه هفتم دادسرای امور جنایی مراجعه کرد و گفت: «چند روزی می‌شود برادرم به ‌نام محسن که به ‌صورت مجردی در خانه‌اش زندگی می‌کند، ناپدید شده است و تلفن همراهش نیز خاموش است،»

این فرد ادامه داد: ساعتی پیش نیز دوست برادرم تماس گرفت و مدعی شد که محسن یک نفر را به قتل رسانده است و برای اختفای جسد و معدوم کردن مقداری مشروبات الکلی، به کمک نیاز دارد.

پس از تشکیل پرونده و ثبت شکایت، تیمی از کارآگاهان اداره چهارم پلیس آگاهی (ویژه فقدان) با دستور بازپرس جنایی تحقیقات ابتدایی را آغاز کردند و در نخستین گام دوست فرد گمشده را به نام آرش هدف بازجویی قرار دادند.

او در اظهارات ضدونقیضی گفت: «هنگامی که محسن از طریق تماس تلفنی درخواست کمک کرد، به خانه‌اش رفتم، اما فقط مشروبات الکلی را معدوم کردیم؛ جسد را ندیدم به هیچ عنوان نیز قبول نکردم که آن را مخفی کنم!»

بازپرس جنایی در این شاخه از تحقیقات دستور داد اقدامات اطلاعاتی کلید زده شود که مشخص شد چند روز قبل از اینکه فقدانی محسن اعلام شود از کارت بانکی‌اش در یک مغازه مصالح‌فروشی بشکه خریداری شده است که همین سرنخ کافی بود تا گرهی از این پرونده مرموز باز شود.

طولی نکشید که کارآگاهان سراغ مغازه مصالح‌فروشی رفتند و با بازبینی دوربین‌های مداربسته متوجه شدند زن جوانی این بشکه آبی‌رنگ را خریداری کرده است که در ادامه اقدامات اطلاعاتی حاکی از آن بود که زن جوان نامزد آرش است!

همین کافی بود تا آرش و نامزدش با دستور قضایی دستگیر شوند؛ زن جوان در همان بازجویی‌های اولیه گفت: «چند وقت قبل با آرش نامزد کردم؛ برای خرید لوازم به سمت جنوب تهران رفتیم، اما او ناگهان ترمز کرد و به بهانه اینکه جای پارک نیست یک کارت بانکی به من داد و درخواست کرد به مغازه مصالح‌فروشی بروم و یک بشکه بخرم؛ پس از اینکه خرید را انجام دادم بشکه را داخل صندوق عقب گذاشتیم و به سمت خانه محسن رفتیم؛ در آنجا آرش تنهایی با بشکه به خانه موردنظر رفت و بیست دقیقه بعد به پایین آمد!»

با قوت گرفتن فرضیه به قتل رسیدن آرش توسط زن و مرد جوان، تجزیه و تحلیل‌های اطلاعاتی به صورت ویژه‌ای توسط تیم جنایی کلید زده شد و بررسی‌ها نشان می‌داد که اوایل فروردین‌ماه امسال، جسد سوخته یک مرد در داخل یک بشکه آبی‌رنگ در گردنه برگ جهان منطقه لواسانات به مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰، گزارش داده شده بود که با اعلام این خبر، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شدند و با تحقیقات میدانی پی بردند که مرد جوانی به قتل رسیده است و عاملان جنایت جسد را به همراه محلول اسید داخل بشکه قرار داده و پس از انتقال به ارتفاعات گردنه برگ جهان پا به فرار گذاشته‌اند.

با توجه به شباهت سرنخ‌های موجود و جسد کشف شده در لواسانات، خانواده محسن برای آزمایش‌های DNA راهی پزشکی قانونی شدند که ازسوی متخصصان پزشکی قانونی مشخص شد که جسد سوخته متعلق به محسن است؛ از سوی دیگر اقدامات فنی نشان می‌داد که آرش با پسر جوانی برای از بین بردن جسد به صورت پیامکی در ارتباط بوده و برای او نوشته است: «بیل را خریدی؟»

در مرحله بعدی، کارآگاهان پسر جوان را بازداشت کردند که او در جریان بازجویی‌ها گفت: آرش مرتکب قتل شده است؛ او چندی قبل به من زنگ زد و درخواست کرد به‌ازای دریافت پول یک جسد را از بین ببریم؛ به خاطر همین به آدرسی که فرستاده بود، رفتم، جسد و محلول اسید را با کمک یکدیگر داخل بشکه آبی‌رنگ قرار دادیم، پس از آن به تنهایی بشکه را به ارتفاعات گردنه برگ‌جهان بردم و بلافاصله فرار کردم. پس از تکمیل پازل‌های پرونده و اعترافات پسر جوان و نامزد آرش به جرم خود، آرش همچنان منکر هرگونه ارتکاب جنایت بوده و به قتل اعتراف نکرده است، اما تحقیقات جنایی همچنان ادامه دارد.

با دستور قاضی غلامحسن صادق‌زاده؛ بازپرس ویژه قتل شعبه هفتم دادسرای امور جنایی، متهمان برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده دراختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.

منبع: روزنامه اعتماد

tags # اخبار حوادث سایر اخبار آیا انسان می‌تواند در فضا تولید مثل کند؟ | رابطه جنسی و زایمان در فضا چگونه است؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • جنایت در لواسان تهران به سبک سریال مشهور آمریکایی‌
  • جنایت فجیع در لواسان به سبک سریال آمریکایی‌
  • کینه صهیونیستی به روایت مصری
  • سوژه‌‎های فوتبالی در قاب تصویر
  • حشاشین؛ کینه صهیونیستی به روایت مصری
  • پادشاه داستان‌های ترسناک چگونه اولین گام را برداشت؟
  • ظریف: ترامپ از من چند بار دعوت به مذاکره کرد، ولی ما اجازه نداشتیم/ آمریکایی‌ها هم در برجام علاقمند به سرمایه‌گذاری در ایران بودند
  • روایتی از یک آخرالزمان اَنگل‌زده در سریالی کره‌ای
  • سریال کره‌ای «انگل: خاکستری»؛ روایتی تماشایی از یک آخرالزمان اَنگل‌زده
  • پادشاه داستان های ترسناک چگونه اولین گام را برداشت؟