Web Analytics Made Easy - Statcounter

من در ابتدا دلیلی که داشت به سمت روستاهای سنی نشین رفتم این بود که می گفتند مسئولان بین سنی ها وشیعیان تفاوت می گذارند. ولی واقعا این طور نبود در کرمانشاه ، استانداری یا جهاد بگوید که به شیعه ها بیشتر بدهید، به سنی ها کمتر. آشفتگی بود که اگر کسی هم می خواست این کار را انجام دهد نمی توانست. یعنی آنقدر حسین قلی خانی و بهم ریختگی بود که نمی شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سرویس سیاسی فردا؛‌‌‌ جعفربرزگر: بعد از زلزله کرمانشاه و تلاش مردم برای کمک به هموطنان زلزله زده در این استان ، شخصیت های معروف فرهنگی،‌ ورزشی و سیاسی هم تلاش کردند به کمک مردم مناطق زلزله زده کرمانشاه بشتابند. یکی از این شخصیت ها دکتر صادق زیبا کلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود که با اعلام شماره حساب بانکی خود در اینستاگرام و توییتر از مردم در خواست کمک کرد که سر آغاز شکل گیری ایده ایجاد «دهکده امید» در یکی از روستاهای شهرستان سر پل ذهاب شد که قرار است فردا عملیات اجرایی کردن آن در سرپل ذهاب با حضور خود دکتر آغاز شود. در این زمینه سایت_خبری«فردا» مصاحبه مفصلی با دکتر صادق زیبا کلام انجام داده است که در ادامه آن را می خوانید.   کد ویدیو دانلود فیلم اصلی

همه چیز تصادفی اتفاق افتاد/ تحت تاثیر یکی از بچه های بسیج قرار گرفتم

فردا: کمک هایی که شما جمع کردید چه مبلغی شد و در نهایت تصمیم گرفتید با این کمک های مردمی چه اقدامی انجام بدهید؟ 

همه چیز خیلی تصادفی شروع شد، من این را بارها و بارها گفته ام، شاید کس دیگری جای من بود می گفت وقتی من این صحنه ها را دیدم خواستم به کمک مردم بشتابم و ... اما نه! تصادفی بود. من گفتم اعلام حساب کنم مقداری پول جمع می شود مثلا 5میلیون، 10میلیون جمع می شود من این را بالاخره آشنا داشتم. دانشجو های داشتم که فارغ التحصیل شده بودند و در این امور فعال بود هم در کردستان و هم در کرمانشاه بودند، می فرستم برای آنها و آنها هر طور که مناسب دیدند خرج می کنند.

ساعت 9:30 یکشنبه زلزله آمد، دوشنبه فکر می کنم برای مناظره مشهد بودم، سه شنبه فیلم ها بیشتر شد، اخبار به روز شد و من هم تحت تاثیر دو حرکت قرار گرفتم که یکی از دانشجویانم انجام داد، من کلاس هایم در دانشگاه تهران سه شنبه است. یکی از دانشجوهایم آمد و گفت استاد اگر ممکن است من سر کلاس نیایم. گفتم چرا؟ گفت حقیقتش می رویم کمک جمع کنیم برای کرمانشاه، اتفاقا از بچه های بسیجی دانشکده هم هست. چند ساعت بعد آمد ، پرسیدم چقدر جمع کردید؟ گفت نزدیک 500هزار تومان. رفتیم مسجد و بیرون دانشگاه و ... خانم رنج کشان که ایشان هم همکارمان در دانشکده هستند طرف های ساعت 1 یا 2 بعدازظهر شروع به جمع آوری پول کرد. ایشان هم تا ساعت 4 ،300 یا 400 هزار تومان جمع کرده بودند.

دو روز بعد از زلزله من به خانه برگشتم و وقتی تصاویر این ها را دیدم، به خودم گفتم از دانشجوهایت که کمتر نیستی، کاری کن. ساعت تقریبا نزدیک 11 شب بود. من حساب بانکی ام را توئیت کردم. گفتم چند میلیون جمع می شود و من می فرستم برای دانشجوهایم که آنجا آشنا دارند. آن ها هر چه که لازم داشتند بخرند. مسواک زدم و آمدم که موبایلم را خاموش کنم و به شارژ وصل کنم، دیدم که همین طور مثل کنتر گاز پیامک می آید. فکر کردم خراب شده است. به دخترم گفتم لیلا موبایل من خراب شده، گفت خراب نشده. این پیامک بانک است که برایتان می آید. گفتم من نیم ساعت ،40 دقیقه پیش توئیت کردم. به این سرعت نمی شود این همه پول بریزند. بعد آمد و نگاه کرد و گفت بابا می دانی چقدر تا الان پول آمده؟ گفتم نه! گفت رفته بالای ده میلیون. گفتم شوخی می کنی ده میلیون تومان در عرض 40 دقیقه پول ریختند. خواب از سرم پرید و تا دو بیدار بودم. یک جوری هم قشنگ بود، هی نگاه می کردم و هی پول واریز می شد.

هیجان زده بودم/ به خود گفتم مردم بازیچه تو نیستند

فردا: چه حسی داشتید؟

هم خوشحال بودم و هم هیجان زده شده بودم. هم می گفتم عه چه جالب، تا من گفتم مردم کمک می کنند. دو مرتبه رفتم لیلا را صدا کردم، چون نمی توانستم عددها را بشمارم، فقط می دانستم زیاد است. لیلا آمد و گفت بابا رفته بالای 200میلیون. آن شب خوابیدم، حدود ساعت 6 صبح برای نماز صبح بیدار شدم و موبایل را روشن کردم متوجه شدم نزدیک به 400 میلیون تومان شده است.

چهارشنبه در دانشگاه آزاد 3 تا کلا پشت سر هم دارم. موبایلم را خاموش کردم. نزدیک های ظهر که موبایل را روشن کردم دیدم رفته بالای 500میلیون. من آنجا بود که به خودم گفتم مردم بازیچه تو نیستند. تو اعلام کردی مردم به تو احترام گذاشته اند و اعتماد کرده اند و تا الان 500میلیون تومان پول داده اند. نمی شود که بفرستی برای عده ای بگویی برو شیرخشک و پتو بخر. به خودم گفتم پاشو احساس مسئولیت بکن، همان جا تصمیم گرفتم حرکت کنم و بروم کرمانشاه و پیش زلزله زده ها و از نزدیک امور را بررسی کنم.

من با بقیه فرق دارم/ هر آشغالی در اینستاگرامم بنویسم شیشصد هزار نفر می بینند

فردا: به نظر خودتان، چرا مردم آنقدر برایتان پول ریختند؟ هر استاد دانشگاهی اعلام می کرد آنقدر پول می ریختند؟

نه! این 500میلیون تومان 5 الی 10 درصدش برای من بود. 95 درصدش برای تلگرام بود. 95 درصد برای اینستاگرام بود. اینستاگرام من 600هزار عضو دارد، کانال تلگرام من 80 الی 90 هزار تا عضو دارد. من هر آشغالی در اینستاگرامم می نویسم، دو ثانیه بعد 600هزار نفر آن را دریافت می کنند. من خیلی فرق می کنم با همکارام. من دو ماه تمام در زمان انتخابات خیلی کم در تهران بودم. از این شهر به آن شهر، از این استان به آن استان و از این دانشگاه به آن دانشگاه و کمپین می کردم برای آقای روحانی. کاری ندارم الان خیلی ها به من فحش می دهند و می گویند تو باعث شدی ما به روحانی رای بدهیم.  

من هر چه به عقل برسد می گوییم

فردا: مگر کم بودند افراد اصلاح طلبی که برای سخنرانی به شهر های مختلف می رفتند؟ 

من تا آن جایی که می دانم از اساتید دانشگاه، هیچ کس نمی رفت و آن کاری را که من می کردم برای آقای روحانی یا فرق نمی کند برای آقای قالیباف، رئیسی و ... تبلیغ کنند. من ندیدم به آن صورت که دانشگاهیان به آن صورت خود را درگیر کنند. فقط هم انتخابات نبود، من مسائل مهمی که در کشور اتفاق می افتد چیزی که به عقلم می رسد را می گویم. توئیت می کنم، در اینستا می گذارم.

به سلاس باباجانی خیلی رسیدگی نشده بود من تصمیم گرفتم از آنجا بازدید کنم

فردا: خوب آقای دکتر داشتید از حضورتان در کرمانشاه می گفتید

بله من فردای آن روز به اتفاق دو دخترم حرکت کردم و رفتم کرمانشاه شب بود رسیدم. با دوستان هماهنگ کرده بودیم، جلسه گذاشتیم و دوستانی که از قبل بودند تقریبا شرایط را می دانستند و می گفتند سرپل ذهاب ، ازگله، گیلانغرب ، ثلاث باباجانی و ... چه شرایطی دارند. نیازها را می دانستند. دو سه ساعتی جلسه داشتیم. همان موقع من تصمیم گرفتم، به جای اینکه من بروم سرپل، چون تصمیم داشتم بروم آنجا و فهمدیم که همه کمک ها به سرپل می رود، طرفی که دور افتاده تر هست، ثلاث باباجانی و ازگله و ... کمتر رسیدگی شده است. با دوستان هماهنگ کردیم و فردای آن روز جمعه حرکت کردیم و از طریق جوانرود به ثلاث باباجانی رفتیم و ازگله و منطقه را بررسی کردند. یک نکته هم بگویم پنجشنبه بعد از اینکه جلسه با دوستان تمام شد و رفتند، صبح هم من چند تا کار انجام داده بودم و با اتومبیل هم رفته بودیم، خسته بودم. خوابیدم . دخترم لیلا من را از خواب ببیدار کرد. من فکر کردم اتفاقی افتاده، گفتم چه شده؟ منو بوسید گفت بابا باور نمی کنی چه شده. چون موبایلم دست دخترم بود. گفت بابا از یک میلیارد گذشت. گفتم شوخی می کنی. گفت نه به قرآن بابا. رسیده بالای یک میلیارد. یعنی حساب کنید سه شنبه شب اعلام کردم و الان پنجشنبه است. ظرف 48 ساعت شد یک میلیارد. فردای آن روز که حرکت می کردیم تمام فکر و ذکر من کانکس و ...بود

من وسط رودخانه افتاده بودم و باید دست و پا می زدم/ فقر مردم مرا به سمت دهکده امید برد

فردا: در آن شرایط تو فکر خودتان نمی گفتید مردم همین مقدار کافی است دیگر پول نریزید؟

نه! دیگه احساسم، احساس آدمی بود که افتاده وسط رودخانه و با دست و پا زدن فایده ای ندارد. باید بگذارد این آب ببرتش. این مشیت الهی بوده هر چه که بود من افتاده بودم وسط آن. چون همین جوری می آمد. در همان نیم ساعت و یک ساعت شد یک میلیارد و صد. همین جوری پول واریز می شد.

فردا که حرکت کردیم. تصور اولیه من این بود که ما از مرحله اولیه که شیرخشک و پتو بخریم و .... بیاییم بیرون. من یواش یواش حرکت کردم به سمت کانکس. ما کانکس چندتا طرح بود که با دوستان صحبت می کردیم که کانکس را بیاییم از تهران بخریم، در محل ورک شاپ دست کنیم، دوستان چند سوله را در سرپل ذهاب و کرمانشاه پیشنهاد کرده بودند که آنجا سوله هار ا بزنند، ورق بیاورند و .. که از تهران حمل نشود. چون هر کدام تقریبا 400 هزار توامان هزینه حمل آن ها بود. خود سوله 4تا 6 میلیون است، هزینه حمل آن نیم میلیون. همه اش در این فکر ها بودم. اما اتفاقی که افتاد، من همین طور که روستاها را می دیدم، یواش یواش متوجه شدم که رفتم مشهر مناظره کردم، آمدم دانشگاه، رفتم اصفهان، رشت و ... اما هیچ وقت روستاها را این طوری نیامده بودم عمیق ببینم. اما الان به واسطه زلزله مجبور شده بودم  واقعیت راببینم. درست است که به واسطه زلزله داغون شده بود اما همان روستا را می دیدم. متوجه شدم که ای خدای من چقدر این جا فقر است. یواش یواش از بعداز ظهر روز جمعه متوجه شدم که ای کاش فقط مشکل ما زلزله بود. ای کاش فقر مشکل ما بیماری بود. ای کاش فقط مشکل کانکس، سرما و ... بود. متوجه شدم که با این فقر چکار می کنیم؟ گیرم که من یک هو بکشم عصای موسی را بزنم زمین و ده هزارتا کانکس فردا بیاید، این ها رفتند داخل کانکس، برق هم دارند، غذا هم دارند، کوه بطری آب آمده بود، چون هماهنگی نبود و بهم ریخته بود. کلی لباس دیدیم که کنار جاده ریخته بودند، حالا یا نو بود و یا دست دوم مردم آورده بودند که به درد نمی خورد، زلزله زده ها گفته بودند نمی خوایم ریخته بودند آن طرف. آنقدر آب معدنی ملت فرستاده بودند که فکر می کنم مقدار زیادی می شد آبیاری کرد. من متوجه شدم این ها را کنار بگذارد. حتی کانکس را هم کنار بگذار. برای این فقر چکار می خواید بکنید. من نه! ما. گیرم این روستایی که خراب شده صد خانوار، دویست خانوار دارد، همه خانه خراب شده اند. گیرم که هو کشیدیم، تا شب عید خانه هایشان را هم ساختیم، معجزه از این قشنگ تر. با فقرشان چکار می خواهیم بکنیم؟

با دوستان کرد که همکار بودند از دانشگاه سندج و جاهای مختلف آمده بودند و دانشجوهای خودم که کرد بودند یواش یواش عمیق تر شدم به وضعیتی که آنجا داشت. آن شب ساعت تقریبا 12،1 نیمه شب بود که به کرمانشاه برگشتیم، یعنی 7 صبح رفتیم، 1 نیمه شب برگشتیم کرمانشاه باز دومرتبه با دوستان جلسه گذاشتیم. البته یک سخنرانی هم در جوانرود داشتم همان روز جمعه. بعد این دوستانی که آن شب آمدند و جلسه داشتیم، کرد بودند اما 10 سال بود تقریبا که برای بچه هایی که سرپرست ندارند یا بد سرپرست هستند کار می کنند. با آنها که جلسه داشتیم آن چیزی که من در طول روز فکر می کردم، این ها هم همان را می گویند. می گویند مشکل نه کانکس است نه چادر نه برزنت، نه دارو و نه... . یکی از آنها برگشت گفت آقای دکتر من به شما قول وجدانی می دهم که از میان زلزله زده ها هیچ کس در اثر سرما نخواهد مرد، هیچ کس بر اثر گرسنگی نخواهد مرد، در اثر کمبود دارو نخواهد مرد. ولی خیلی ها به خاطر فقر روحی خواهند مرد در ظرف سال های آینده. حقیقت را بخواهید از آنجا ذهن من ایده دهکده امید شکل گرفت.

ما اول تصمیم گرفتیم که 5 رورستا را بسازیم. بعد متوجه شدیم این ایده و آرمان هایی که ما داریم، چون هر چه صحبت می کردیم اطلاعات جامع تری می گرفتیم، فردای آن روز با آقای دکتر صاحب دل که از اساتید محیط زیست دانشگاه کرمانشاه است سال ها مدیر کل محیط زیست کرمانشاه بوده، هر چه با این آدم ها صحبت می کردیم متوجه می شدیم که ما درست می بینیم مشکل اساسی زلزله نیست، زلزله مثل پرده است که کشیده کنار ، حالا ما می توانیم فقر را ببینیم. بدبختی این است که من همان موقع ها دچار کمردردشدم و نمی توانستم راه بروم. وضعیت بدی بود. فردا هم با فرماندهان نظامی ارتش جلسه داشتیم، با شیرو خورشیدی ها، هلال احمری ها جلسه داشتیم و یواش یواش که این را جرات کرده بودم، مطرح کنم. که ما نه می خواهیم کانکس بخریم، نه شیرخشک، نه دستمال کاغذی. در ابتدا طرح ما این بود که 5 روستا را بازسازی کنیم، منتها بعد که آمدیم با دوستانی که برای دانشگاه صنعتی شریف بود و با اساتید دیگر صحبت کردیم دیدیم این ایده ای که ما داریم 5 روستا را نمی توانیم تحت پوشش قرار دهیم. ایده ما ساده بود. شما چند بار شنیدی که کشاورزی ایران سنتی است و آب را هدر می دهد.از 80درصد آب کشور که الان هم دچار خشکسالی می شویم ، حدود 60 درصد آن هدر می رود. 20 درصد آن برای کشاورزی می رود. ما تا کی می خواهیم این کار را کنیم. شما چقدر شنیدید که جوان هایشان 16 تا 20 ساله که می شوند این ها مهاجرت می کنند به کرمانشاه، تبریز، کرج و تهران و ... حاشیه نشین می شوند. حاشیه نشین یعنی چه؟ یعنی مواد مخدر، یعنی جرم. مصیبت های اجتماعی. در بهترین حالت کارگر روز مزد می شود. این بهترین حالت است که ادم درستی باشد. اما ما بقی می روند دنبال کارهای خلاف.

ما تا کی می خواهیم زندگی کشاورزی مان در ایران طوری باشد که امیدی در آن نباشد، آینده ای در آن نباشد. یک جوان 20،22 ساله امیدی در زندگی روستایی نبیند. روستا را رها کند برود نزدیک ترین استان،نزدیک ترین شهر، تهران.

56 سال از زمانی که لزوم توسعه پایدار را مطرح کردیم گذشته و هنوز هم می گوییم که روستاها را رها می کنند و به شهرها می آیند. تا کی قرار است روستاها رها شوند. من و شما می توانیم بفهمیم چون امید و آینده ای در روستا نیست. روستا به جز فقر و فقر و فقر چیز دیگری ندارد. چه آن هایی که زمین از خودشان دارند، چه ندارند. این ایده از حالت یک چیز آرمانی بیرون آمد و ما  یک روستا را انتخاب کنیم تا حسب ملاک ها و معیارهای توسعه پایدار بسازیم. یعنی چه؟ از اسم نباید ترسید. یعنی در روستا سیستم فاضلاب بکشیم، هر کدام چاه فاضلاب نداشته باشند. این فاضلاب از ده بیرون برود، تصفیه کنیم و آب تصفیه شده را برای کشاورزی برگردانیم. لجن و ... که می ماند مواد ارزشمند ست. ازت و فسفر است. دیگران 50 سال 100 سال است که این کار را می کنند. تبدیل کود کنیم. کود ارگانیک که خاک را هم خراب کند. این شدنی است. در آبیاری، به جای اینکه آب را در پای جالیز رها کنیم، کاری که یک عمر آن را انجام می دهیم، آب هدر شود، آبیاری قطره ای باشد. محاسبه کردیم، که هر یک هکتار 20میلیون هزینه اش می شود. حالا ما 100 هکتار نمی توانیم، همان 10تا 20 هکتار آبیاری قطره ای کنیم. متوجه شدیم اینها به دام وابسته هستند. بنابراین خانه هایی که ساخته می شود، باید به گونه ای باشد که دام هم بتواند زندگی کند. منتها حداقل عوارض بهداشتی رعایت شود و بیماری ها منتقل نشود. در هلند این کار را کرده اند. می توان خانه را طوری ساخت و گاو گوسفند را نگه داری کرد که مشکل بهداشتی خیلی کم شود.

آنجا مجتمع فرهنگی درست کنیم، مجتمع فرهنگی نباید حتما در ایستگاه بهمن باشد که، یک مجتمع فرهنگی ، کتاب داشته باشد، سینما نشان دهد، از آقای علم الهدی اجازه بگیریم، کنسرت داشته باشند، از روستاهای دیگر هم بیایند، به جای اینکه بروند کرمانشاه فیلم فردین را ببینند در همان روستای 4 کیلومتری خود فیلم ببینند. خانه بهداشت درست کنیم. ما کلی پزشک داریم که عمومی هستند که اگر از آنها درخواست کنیم که سال اگر 365 روز است، یک روز شما داوطلبانه در این روستا خدمت بکن، مجانی دارو هم مجانی بدهیم، به آقای قاضی هاشمی و روحانی هم کار نداریم. دفترچه بیمه نمی خواهیم، هر کسی مریض می شود برود خانه بهداشت دکتر مجانی ویزیت می کند و دارو هم مجانی می دهد. عین انگلستان، فرانسه، این ها شدنی است.

تصمیم گرفتم هر کاری بکنم به مردم گزارش بدهم/ من عقل کل نیستم!

فردا: چقدر در این کار جلو رفته اید؟

اولین کاری که باید می کردیم که دوستان آن جا زحمت کشیدند و انتخاب کردند، انتخاب روستا بود.شاید نتوانید این را منتشر کنید؛ من سه اصل را خیلی در نظر گرفتم که از همان ابتدا مطابق آن جلو بروم. اصل اول این است که هر کاری می کنم به مردم می گویم. الان فکر می کنم 10الی 12 تا گزارش داده ام که چه کارهایی صورت گرفته است. دهکده انتخاب شده است با آقای تابش رئیس بنیاد سکن جلسه داشتم، با آقای اسحاق جهانگیری جلسه داشتم و .... همه را گزارش می کنم. این کار اول من است تا مردمی که کمک کرده اند چه 5هزار تومان چه 500 هزار تومان در جریان کار قرار می گیرند که چکاری صورت گرفته است. اصل دوم این بود که من صادق زیبا کلام اصلا قبول ندارم که عقل کل در تهران هستم. اصلا قبول ندارم که عقل کل ها در تهران هستند. با متخصصینی که در کرمانشاه هستند، بچه هایی که در کردستان کار کردند، در سنندج از آنها هم کمک می گیرم. کمک که نه! اصلا با آن ها کار می کنیم. یک کار تیمی است. اصل سوم من بر خلاف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران که سر سوزی به کردها اعتماد نمی کند، تمام اعتماد من به کردها است. همه کارها را به کردها سپرده ام، از همان روز اول. این سه اصل من است و تا به اینجا خوب پیش رفته ست و به کردها به نحو احسن کارها را انجام داده اند. نشینید به این امید که یک نفر در تهران تصمیم بگیرد و در این مدت یک ماهه خیلی ها به من مراجعه می کنند، در دانشکده و یا دم خانه و یا تلگرام می کنند که ما خانه های پیش ساخته با پیچ و مهره ظرف 48 ساعت می سازیم توپ هم بندازند خراب نمی شود، زلزله ده ریشتری هم خراب نمی کند به جای اینکه من خودم دخالت کنم و بگم این چه چیزی است و بنده را در جریان قرار دهید، بلافاصله معرفی شان می کنم به دکتر صلاح الدین رئیسی استاد دانشگاه کردستان، استاد معماری و یا آقای رستمی که دستیار و قائم مقامم می گویم بروید و با آن ها صحبت کنید. چون انجام دهنده کار آن ها هستند.

اصرار دارم با نهاد های دولتی و حاکمیتی کار کنم

فردا: کی تمام می شود؟

من باید تصمیم کلی می گرفتم، آیا من می خواهم کاری به دولت نداشته باشم، کاری به مسئولین نداشته باشم و بگویم این پول را مردم داده اند ربطی به دولت ندارد. ما می خواهیم برویم در روستا سیستم فاضلاب و خانه درست کنیم، به دولت چه مربوط است؟ برای چه برویم مجوز بگیریم. برخی از دوستان شنیدم، اما نمی دانم چقدر حقیقت دارد، مثلا آقای علی دایی گفته است من یک قرون از این پول را به دولت نمی دهم و خودم می خواهم بروم خانه بسازم. یا خانم ها و آقایان دیگر. من حقیقتش این کار را نمی کنم. من اصرار دارم با این بروکراسی خوب، بد، زشت، زیبا، برویم جلو. من مصر هستم با بنیاد مسکن انقلاب اسلامی جلو بروم.

اگر من با نهاد های رسمی کار نکنم پدرم را در می آورند

فردا: چرا؟

من اصرار دارم با استاندار کرمانشاه جلو بروم. با قرارگاه خاتم الانبیا جلو بروم. برای اینکه شما به آنها بگویی برو کنار، خودم می دانم چکار باید بکنم، آنها پدرت را می توانند دربیاورند. غیر مستقیم. اذیتت می کنند. سر موضوعات مختلف. مثلا سپاه نمی آید مستقیم بگوید آقای زیبا کلام حق ندارد، وارد این منطقه شود. ولی یک کار جالب می کند، می گوید این جا 8 کیلومتر است تا مرز، چون روستا را انتخاب کردیم، از نظر امنیتی درست نیست. این جا را خودم می خواهم درست کنم. من باید بروم شورای امنیت ملی، به فرمانده کل قوا بگویم، به عراقی ها اطلاعات نمی دهیم، به آمریکایی ها اطلاعات نمی دهیم. بنابراین دست همکاری را دراز کردم که کارها راحت جلو برود. درست است تاخیر می افتد، اما اینطور خیلی بهتر است.

من با مهندس تابش که جلسه داشتم، واقعا متوجه شدم خیلی از چیزهایی که در فکر ما بوده بنیاد مسکن انقلاب اسلامی انجام داده اند. آقای تابش به من گفت منطقه ای در اروند، در اهواز روستاهایی بوده اند که در جنگ از بین رفته بودند. ما اینها را بازسازی کردیم برای همه آنها سیستم فاضلاب گذاشتیم، کاری که من می خواهم بکنم. یا در اصفهان منطقه وسیع روستایی را سولار انرژی کار گذاشتیم. خوب قطعا ما می توانیم از این ها کمک بگیریم که آن جا هم بگذاریم. یا آقای مهندس بازوندی استاندار کرمانشاه، معاون عمرانی ایشان مجتبی نیک کردار ، آن ها واقعا همه جوره حاضر به کمک هستند. خوب چرا ما قبول نکنیم و این حالت را ندارم که به بنیاد مسکن نشان دهم که شما نتوانستیم، من توانستم. من که فاضلاب ساز نیستم.  

روستا سراب ذهاب قادری را به دهکده امید تبدیل خواهیم کرد

فردا: فرمودید روستا را انتخاب کردید؟ 

اسمش روستای سراب ذهاب قادری. این روستا 75 خانوار دارد. حدود 20 الی 30 نفر فوت شدند. تابع شهرستان سرپل ذهاب است. جزو استان کرمانشاه است. حدود 8 کیلومتر تا مرز عراق فاصله دارد، تا خود سرپل ذهاب 11 کیلومتر فاصله دارد. منتها نکته مهم این روستا این است که، اصلا علت اینکه این روستا انتخاب شد این است که به فاصله 7 تا 10 روستا به فاصله 3الی 4 کیلومتری 6 کیلومتری فاصله دارد. بنابراین این خانه بهداشتی که ما درست می کنیم فقط برای این روستا نیست، دیگر روستاها هم می توانند بیایند استفاده کنند. زمین ورزش درست کنیم . آن ها هم بیایند استفاده کنند. یا این مجتمع فرهنگی همین طور.

دهکده امید قدم اول است به سراغ دهکده های دیگر هم خواهیم رفت/ نگران حاج حسین شریعتمداری هستم

فردا: بحث عدالت را فرمودید؟

بحث عدالت را آقای مهندس جهانگیری مطرح کردند. هم آقای بازوندی و هم آقای تابش. درست هم هست استدلال شان. می گویند شما 3میلیارد و 300میلیون، اصلا بر فرض 4 میلیارد همه را در یک روستا خرج می کنید، 1900 و خرده ای روستا زلزله زده شده است، خوب آیا آن روستاهای دیگر حقی از این کمکی که کردند نداشتند؟ و پاسخ من این بوده که این کار اول ما است. بعد ما می خواهیم برویم سراغ آن 1900 روستای دیگر.

چرا که نه! مارتین لوترکینگ نطق معروفی دارد می گوید که بعضی از آدم ها یک سری از چیزها را در واقعیت می بینند، در روز می بینند می گویند چیز قشنگی است. چرا که نه! لوتر کینگ می گوید من یک سری چیزها را در رویا می بینم می گویم چرا نه! مقصودش جامعه ی سیاه و سفیدی است که در آن برابر هستند. من هم یک چیزهایی را در رویا می بینم. می گویم چرا که نه. سراب ذهاب قادری اولین روستایی است که این برنامه در آن اجرا می شود. چه کسی گفته این آخرین روستا خواهد بود. بعد می خواهیم برویم سراغ روستای زرده، سراغ روستای دیگر و ...

آقای مهندس تابش رودربایستی که ندارد، گفت هر چقدر شما خرج کردید، آن مقدار هم ما می دهیم. من دو تا ملاقات داشتم، یکی با سفیر فرانسه و دیگری با آلمان. هر دو به شدت استقبال کردند به خصوص سفیر فرانسه. سفیر فرانسه آنقدر استقبال کرد، 20 آذر ملاقات داشتم، گفت بله ما از ان جی او های فرانسوی سعی می کنیم کمک بگیریم، برای آن بحث سولار انرژی و ... آنقدر استقبال کرد که نیم ساعت قرار ملاقات بود، یک ساعت و نیم به طول انجامید و یک ساعت سوال می کرد که انگاری تمام فک و فامیلش آنجا زندگی می کنند. آنقدر جالب بود که وقتی می خواست بره، من گفتم من از شما می خواهم دعوت کنم از طرف مردم روستای ذهاب قادری که به اتفاق برویم آنجا را ببینیم. به فرانسوی گفت ترتیب ملاقات را بده که بروم. فقط و فقط من قیافه حاج حسین شریعتمداری جلو چشمانم بود که اگر ما و سفیر فرانسه برویم به روستای قادری چه می گوید. می گویند این ها نفوذی هسستند، اسرائیلی هستند، چه اتهامی می خواهد به ما ببندد.

کاش خدا سیصد دختر به من می داد/ از بهمن کار های ساخت وساز شروع خواهد شد

فردا: عملی نشدن وعده های مسئولین  باعث بی اعتمادی مردم شده است. شما کی روستا را تحویل مردم می دهید؟

به جز ذات حضرت حق هیچ کس دیگر نمی داند. من فقط کاری که می خواهم بکنم این است که ما شروع کردیم، داریم آروم آروم جلو می رویم. آقای دکتر ویسی و همکارانشان نقشه جامعی می کشند، یک سری چیزها را باید با بنیاد مسکن، یک سری با آب و فاضلاب، هماهنگ کنند. کار بروکراسی زمان بر است. ولی این کار را ما شروع خواهیم کرد. تنها پولی که برداشت شده یک ده میلیون 500هزار تومان که لباس بچه ، دخترانه خریدیم. علتش این است که من 3 تا دختر دارم و فوق العاده به دختر علاقه مند هستم. اگر خداوند 300تا بچه دیگر به من می خواست بدهد، دختر می خواستم. لباس دخترانه برای 2 ساله و 3 ساله و 5 ساله. یکی از بازاری های تهران گفت مایه به مایه. چون می شناخت مرا، لباس دخترانه داد. یک چیزی هم حدود 20 میلیون تومان هم به افرادی که امین بودند برای سرپل ذهاب دادیم، برای کمک به کسانی که بستگانشان در زلزله از بین رفته بود. برای کفن و دفن و موارد اولیه. تمام پول سر جایش است. ولی انشالله در بهمن ماه کار ساختمان باید یواش یواش شروع شود.

عملکرد مناسبی داشتند/ تصوراتم اشتباه بود

فردا: بحثی در مورد نیروهای نظامی بود. عملکرد این نیرو ها چطور بود؟

من چیزی که دیدم، ابتدا خیلی تحت تاثیر هلال احمر قرار گرفتم. خوب کار می کرد و همان موقع من مصاحبه کردم و گفتم از هلال احمر حلالیت می طلبم، برای اینکه خیلی خوب کار کرد. من در هر روستایی رفتم چادر هلال احمر را دیدم. حداقل یک چادر بود. در بعضی از روستا ها یک چادر و بعضی ها ده تا. ارتش که نباید بیاید ساختمان بسازد، سپاه را هنوز من ندیدم که بیاید کار سازندگی خواسته باشد شروع کند. اما آنچه که به وفور دیدم کمک های مردمی بود و مدیریت نداشت. نمی شد هم مدیریت کرد. چطوری می خواستی مدیریت کنی، مگر اینکه مردم به شما اعتماد کنند. یعنی مثلا من صادق زیبا کلام یک وانت آرد، گندم یا پوشک آورده ام، هر چیزی. شما به من بگویی که ببر فلان جا دپو کن، و ما این را پخش می کنیم. همچین چیزی وجود نداشت و اگر هم بود مردم اعتماد نمی کردند. مواردی بود که ستاد بحران یا معاونت بحران کرمانشاه گفته بود این برنج و چای و قند و شکری که آوردید بدهید ما توزیع می کنیم. مردم گفته بودند نه ما اعتماد نداریم. ما خودمان می خواهیم توزیع کنیم. حالا چه سپاه، چه کمیته امداد.

فقط اهل حق اعتماد داشتند

فردا: آن آسیب اعتماد بود؟

آفرین. در تنها جایی که اعتماد دیدم، فقط اهل حق ها بودند. واقعا در سازماندهی شاهکار بودند. کاری که کرده بودن این بود که چند جا کمک ها را دپو می کردند و می بردند توزیع می کردند. به من نشان دادند چند انبار و سوله بزرگ پر بود از جنس و پوشاک و مواد غذایی که مردم فرستاده بودند. بعد لیستی که این ها داشتند، ده فلان آنقدر برنج، آنقدر آب دادیم. فلان خانوار آنقدر گندم گرفته، شاهکار بودند.

دولت نمره قبولی می گیرد

فردا: عملکرد کلی دولت چطور بود؟

عملکرد دولت نه نمره صفر نه نمره 20 می دهم. نمره قبولی می گیرد. زحمت می کشیدند. ابعاد قضیه خیلی گسترده بود. شما یک فاصله 100 تا 150 کیلومتر را در نظر بگیر، در عرض 100 کیلومتر در همچین منطقه ای، از اینجا تا قم، تا قزوین، در همچین منطقه ای حادثه رخ داده، پراکندگی وجود داشت، 2هزار تا روستا بود شامل 10 تا 20 خانوار.

هیچ تفاوتی بین شیعه و سنی نمی گذاشتند

فردا: تفاوتی که بین شیعه و سنی هست واضح بود؟

نه نبود. من ندیدم. من در ابتدا دلیلی که داشت به سمت روستاهای سنی نشین رفتم این بود. ولی واقعا این طور نبود در کرمانشاه ، استانداری یا جهاد بگوید که به شیعه ها بیشتر بدهید، به سنی ها کمتر. آن قدر آشفتگی بود که اگر کسی هم می خواست این کار را انجام بدهد نمی توانست. یعنی آنقدر حسین قلی خانی و بهم ریختگی بود که نمی شد.

کد ویدیو دانلود فیلم اصلی لینک کوتاه خبر: farda.fr/003F2W

منبع: فردا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۶۸۹۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اجرای نزدیک به ۱۰۰ طرح در ۲۷ منطقه حاشیه شهری ارومیه

به گزارش خبرگزاری صداوسیمای استان آذربایجان غربی،  تیر ماه سال گذشته بود که استاندار آذربایجان غربی در ادامه بازدید از مناطق حاشیه شهر ارومیه در جمع مردم روستای بادکی حاضر شد و ثمره این بازدید تصویب مصوباتی برای عمران و آبادانی این روستا بود.

فرماندار ارومیه امروز در بازدید از روستای بادکی پیگیر میزان پیشرفت طرح های اجرایی این روستا بود.

آقای عماری در این بازدید گفت: نزدیک به ۱۰۰ طرح در ۲۷ منطقه حاشیه شهری ارومیه برای عمران و آبادانی این مناطق اجرا می شود.

وی ادامه داد: ۴۲ طرح عمرانی ورزشی بهداشتی و فرهنگی در روستای بادکی ارومیه اجرا می شود.

نخست ساخت سالن چند منظوره ورزشی روستای بادکی به مساحت ۱ هزار و ۵۰ متر مربع برای ورزش های توپی، این طرح با اعتبار ۲۵ میلیارد تومان ساخته می شود که از ۷۵ درصد پیشرفت فیزیکی برخوردار است.

مرکز خدمات جامع سلامت روستای بادکی دومین طرحی است که برای عمران و آبادانی این روستا مصوب شده که از پیشرفت خوبی نیز برخوردار است.

برای اجرای این طرح نیز ۲۰ میلیارد تومان در نظر گرفته شده که تا مرداد به بهره برداری می رسد.

احداث پارک ۵ هزار و ۳۰۰ متری، اختصاص ۱۷ هزار متر زمین برای ساخت مدرسه، گازرسانی به ۶۵۰ خانوار روستایی، برق رسانی به ۱ هزار و ۵۰۰ خانوار، تامین آب شرب برای ۴ هزار خانوار و ساخت مجتمع های تفریحی در این روستا از مصوبات عمران و آبادانی این روستاست.

دیگر خبرها

  • گلایه اهالی روستای طالب چمن از تخریب منابع طبیعی و چراگاه گوسفندان + فیلم
  • توزیع کمک‌های مردمی شهرستان سرباز به سیل زدگان جنوب بلوچستان
  • لزوم رونق گردشگری روستایی در روستا‌های کرمانشاه
  • تصاویری از بهزاد نبوی، مصطفی معین، شریعتمداری و محمدرضا خاتمی در یک مراسم
  • کرمانشاه در گازرسانی سبز است
  • اجرای نزدیک به ۱۰۰ طرح در ۲۷ منطقه حاشیه شهری ارومیه
  • محققان آلمانی: سد کالپوش عامل زلزله روستای حسین آباد
  • لزوم بهبود در روند خدمت‌رسانی به مردم کرمانشاه
  • ناکامی آملی لاریجانی و قالیباف در سال ۱۴۰۲ /دولتِ رئیسی «نمره تجدیدی» گرفت /زلزله یا انتخابات ۱۱ اسفند؟!
  • در سال ۱۴۰۲ رانندگان حامل سوخت قاچاق ۸۴ نفر کشته و مجروح برجای گذاشتند