برخی مراجع فشار میآوردند که زن اخبار نگوید / امام اصرار کردند پیامشان را خانم ریاضی بخواند
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۶۹۲۷۱۲
محمد هاشمی: عدهای از مراجع حتی مارش قبل از اخبار را میگفتند حرام است / فشار میآوردند که زن اخبار نگوید / امام اصرار کردند پیامشان را «خانم ریاضی» بخواند / شبکهای مانند بیبیسی از آرشیو ما استفاده کرده؛ اما قوی عمل میکند / ضعف ما نگاه سیاسی صداوسیما است
ایران آنلاین / محمد هاشمی: عدهای از مراجع حتی مارش قبل از اخبار را میگفتند حرام است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روزنامه اعتماد با محمدهاشمی رئیس اسبق سازمان صداوسیما گفت و گو کرده است که بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
به جز چند دوره مدیریتی کوتاه بعد از انقلاب، شما اولین رییس سازمان صدا و سیما هستید که در دورهای بلندمدت ریاست سازمان را بر عهده داشتید. به نظر شما سازمان صدا و سیما با دوره مدیریت شما از نظر سیاستهای حاکم بر سازمان چه تفاوتهایی کرده است؟
عملکرد هر دستگاهی را باید در بستر زمانی خودش بررسی کرد. بنابراین شرایط صدا و سیما و کشور در سال ٦٠ با شرایط کشور در سال ٩٦ خیلی تفاوت دارد. نیازها، خطرها، شرایط و ضرورتها متفاوت است. دوره مدیریت قبل از من طولانی نبود. ٣٠ ماه از انقلاب گذشته بود که من رفتم صدا و سیما و هشتمین رییس یا سرپرست بعد از انقلاب بودم. از این ٣٠ ماه ٩ ماه اول صادق قطبزاده مسوولیت داشت و در ٢١ ماه باقیمانده نفرات متعددی عوض شده بودند. از جمله آقای علی لاریجانی که یک ماه تحمل کرده بود و رفته بود.
دورههای کوتاه مدیریتی اوایل انقلاب ناشی از فشارها و انتظارات نیروهای انقلابی از صدا و سیما بود؟
بله! اداره صدا و سیما با ترکیبی که سازمان قبل از پیروزی انقلاب داشت و با تصفیههایی که انجام شده بود کار دشواری بود. در میان سازمانهای دولتی به نظرم بیشترین تصفیه در سازمان صدا و سیما شده بود. من که به آنجا رفتم گفتند حدود سه هزار نفر از سازمان پاکسازی شدهاند. حالا چه خودشان رفته بودند و چه اخراج شده بودند. به هر حال از جمعیت ١١ هزار نفری سه هزار نفر از سازمان جدا شده بودند. خب این نشان میدهد در هیچ تشکیلاتی به این نسبت ریزش نیرو نداشتیم. جای این افراد نیروهایی که تازه آمده بودند وابسته به جریانهای فکری مختلف بودند. چپ، مجاهد، تودهای، منافق و... شبکه حزب توده که بعدا با همکاری بخش معاونت اطلاعاتی نخستوزیری شناسایی شدند؛ ٥٢ نفر بودند. روابط این شبکه به گونهای در قالب تیمهای چهار نفره طراحی شده بود که فقط رابطها همدیگر را میشناختند و دیگران یکدیگر را نمیشناختند. بخشهای پخش، فنی، خبر و جاهای کلیدی صدا و سیما را شناسایی کرده بودند که اگر خواستند روزی برنامه داشته باشند صدا و سیما در اختیارشان باشد. خب این یکی از مسائل آن روزها بود. از طرف دیگر توقعات مردم هم زیاد بود. تصور میکردند حالا که انقلاب شده تلویزیون باید مثل مسجد دایم برنامه مذهبی داشته باشد.
شما چگونه این چالشها را از سر میگذراندید؟
خب شرایط خیلی سخت بود اما من سعی میکردم دایما جلسه داشته باشیم و توضیح بدهم. مثلا درباره مخالفتهایی که با موسیقی میشد، رفتم با علما و مراجع در قم و تهران صحبت کردم. برخی از آقایان مراجع مدادی که در دست داشتند را روی میز جلویشان میزدند و میگفتند همین صوتی که از زدن مداد روی میز حادث میشود هم حرام است. برخی هم بودند که میگفتند شما برای اینکه بهتر با خدا ارتباط برقرار کنید به موسیقی گوش کنید. اختلاف برداشتها اینقدر زیاد بود. اما حضرت امام، مرحوم آقای منتظری و دیگرانی بودند که نگاه متفاوتی داشتند. فضای جامعه بهشدت ملتهب بود. مثلا به ما میگفتند چرا ورزش فوتبال را پخش میکنید این جوانها شورت پایشان است و خوب نیست. یا میگفتند پخش مسابقههای کشتی و وزنهبرداری خیلی برای خانوادهها بد است و چرا اینها را پخش میکنید. یعنی بسیاری از موارد که امروز عادی است و کسی رویشان حساسیت ندارد آن زمان به عنوان مشکل مطرح بود.
عدهای از مراجع حتی مارش قبل از اخبار را میگفتند حرام است. بنابراین توقع از صدا و سیما بسیار بالا بود و امکانات هم بسیار کم. در دوره مدیریت من که همزمان با دوره جنگ بود توقعات دیگری هم از صدا و سیما شکل گرفته بود و خانوادههای شهدا و رزمندگان هم توقع خاص خودشان را داشتند. شرایط پیچیدهای بود اما امتیاز بزرگ من این بود که حضرت امام با مشورتهایشان کاملا حمایت و مراقبت میکردند. مثلا اگر برنامهای به نظرشان مناسب نبود امام به من تذکر میدادند. از طرف دیگر در برابر هجمههایی که علیه من یا به صدا و سیما میشد امام به مناسبتهای مختلف اظهارنظر میکردند که معنایش حمایت از ما بود و مشکل کلا حل میشد.
برای مثال در چه مواردی دخالت ایشان باعث شد که شما بتوانید کار خودتان را انجام دهید؟
مثلا به ما فشار میآوردند که چرا تا وقتی مردان هستند از زنان برای گویندگی خبر استفاده میکنید؟ مثلا فشار میآوردند که ما از خانم مریم ریاضی که از گویندههای خبر قبل از انقلاب بود و بسیار هم گویندهای قوی و مسلط بود، استفاده نکنیم. تماسهای فراوانی میگرفتند که باید مردان خبر بخوانند. تلفن باران شده بودیم. رفتم خدمت امام و این مشکل را در میان گذاشتم. ایشان پرسید که شما به منتقدان چه جوابی دادهاید؟ توضیح دادم که به منتقدان گفتهام چون ما جنگ داریم مردان باید بروند جبهه. امام تبسمی کردند. یک هفته بعد مراسمی بود که امام پیام داشتند مرحوم احمد آقا با من تماس گرفتند و پرسیدند شیفت کاری خانم مریم ریاضی چه زمانی است و تاکید کردند که پیام امام را خانم ریاضی بخواند. در حالی که قبل از آن پیامها را یا آقای توسلی میخواند یا حاج احمدآقا میخواند یا افراد دیگر. اینبار اما امام اصرار کرده بودند که خانم ریاضی پیام را بخواند. خب وقتی ما پیام امام را دادیم ایشان خواند دیگر مخالفتها تمام شد.
در جریان این چارچوبمند شدن رویهها، امام چه انتظاراتی را از صدا و سیما مطرح کردند؟ میخواهم بدانم آنچه به عنوان خطوط قرمز صدا و سیما مدنظر ایشان بوده شامل چه مواردی است؟
بر اساس توصیه حضرت امام وظیفه اصلی ما این بود که اولا برنامههایمان آموزنده باشد و بدآموزی نداشته باشد. ثانیا تبیینکننده ارزشهای اسلامی باشد. ثالثا جنبه هدایتگری داشته باشد. یعنی وقتی کسی برای آن برنامه وقت میگذارد احساس نکند وقتش تلف شده است. رابعا مردمی باشد. یعنی مخاطب ما مردم باشند و به گروههای سیاسی وابسته نباشیم. حضرت امام میفرمودند صدا سیما شرکت سهامی نیست بلکه متعلق به مردم است. خامسا مسائل مردم به طور دقیق در صدا و سیما منعکس شود. نه دستگاهها تخریب شوند و نه کمبودها نادیده گرفته شود. ضمن اینکه به ارایه راهکار هم توجه داشته باشیم. اینها بیشتر مورد تاکید ایشان بود و ما سعی کردیم ضوابط اداری صدا و سیما را به لحاظ هنری، سیاسی و اجتماعی در همین چارچوب تعریف کنیم.
آقای هاشمی! یکی از راهبردهای صدا و سیما در طول چهار دهه گذشته توجه به ساخت برنامههای تاریخی بوده است. مثلا سریالهای متعددی با اشاره به دوره پهلوی ساخته شده است. به نظر شما چقدر این برنامهها در ترسیم فضای واقعی قبل از انقلاب و ویژگیهای نظام شاهنشاهی موفق بودهاند. به نظر میرسد ساخت این حجم از برنامهها نتیجه دلخواه مدیران سازمان را در پی نداشته است؟
در دوره مدیریت ما، فقط به تصویر کردن جنایات نظام شاهنشاهی بسنده نمیکردیم. ما بیشتر تمرکزمان بر معرفی نظامهای حامی شاهنشاهی بود. یعنی بحث امریکا و اسراییل برای ما بحث اساسی بود. البته نظام پهلوی هم مد نظرمان بود. به تفاوتهای پدر و پسر هم در مواردی پرداخته میشد. اما نظام پهلوی به عنوان یک زائده مطرح بود نه اصل. به نظر من همین امروز حتی جوانهای کم سن و سال هم نسبت به استکبار یعنی امریکا و حتی شوروی -از گذشته تاکنون- حساسیت دارند. یعنی که مجموعه رسانههای کشور موفق شدند از این جهت فرهنگسازی انجام دهند. دلیلش این است مردم خودشان جنایات استکبار را لمس کردند. در جنگ هشت ساله تعداد زیادی از جوانان این کشور شهید و جانباز شدند و مردم با وجود خودشان این جنایت را درک میکردند یا مثلا وقتی منافقین ١٧ هزار نفر را ترور کردند خب این ترورها را مردم میدیدند و از نزدیک لمس میکردند اصلا نیازی نبود که ما برنامه خاصی هم تولید کنیم. نکاتی ملموس بود در زندگی مردم این را رسانهها وقتی کار میکردند درک میشد و به یک فرهنگ تبدیل میشد. اما مثلا رضاخان در کارنامه عملیاش این است که خطآهن را برای خدمت به انگلستان کشیده است. خب این یک کار عمرانی است که مردم تا همین امروز هم دارند از آن استفاده میکنند حالا اگر ما بگوییم این با هدف خدمت به انگلستان بوده یا جنایت بوده کسی این حرف را قبول نمیکند. یعنی فرق راهآهن با تروریسم یا جنگ تحمیلی آن را میبیند. ما این نوع تناقضها را با دوستان مطرح میکردیم میگفتیم در برنامهسازی به گونهای کار کنیم که برای مردم ملموس باشد. در سریالها میگفتیم سریالی موفق است که مخاطب فضای آن را درک کند و بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
از دوره مدیریت شما چند سریال خیلی خوب به خاطر مردم مانده. کوچک جنگلی، سربداران، سلطان و شبان و اشک تمساح و... کارگردانهای خوب و بازیگرهای خوب و... به نظر می رسد دیگر تکرار نشد.
نه تنها تکرار نشد بلکه کسانی که شهادت میدهند کاری که در دوره ما برای سریالسازی خصوصا سریالهای تاریخی انجام شد قبل از انقلاب هم نظیر نداشت.
شما برای سریالسازیها چه اصولی را مدنظر قرار میدادید؟
موضوعات را تقسیمبندی کردیم. اولویتها را مشخص کردیم. سه چهار سرفصل را انتخاب کردیم. از تاریخ صدر اسلام و بعد تاریخ معاصر. که مردم را با تاریخ آشنا کنیم. وقتی هم میخواستیم سریال را بسازیم گروههای مطالعاتی مطالعه میکردند متن را تهیه میکردند میآوردند در شورایی مطرح میشد همزمان استادان دانشگاه و پژوهشگران هم آن متن را نقد کنند بعد از آن متن نهایی را میفرستادیم که تبدیل به سناریو شود. بعد از تصویب سناریو هم میدادیم به واحد هنری برای دکوپاژ. بنابراین متخصصان متفاوت را درگیر میکردیم که این کاری که برایش هزینه میکنیم کار حتیالمقدور کمعیب و نقص باشد. ما نمیخواستیم مثلا در سریالهای تاریخی شعاری رفتار کنیم. برای سریال امام علی(ع) خیلی وقت گذاشتیم. حتی سریال امام حسن هم که بعدا پخش شد متن و سناریو در دوره ما تهیه شده بود. آن موقع مثل الان رسانههای دیگری نبودند. خیلی کم بودند. مثلا ما در نقاط مرزیمان شبکههای کشورهای مجاور دریافت میشد. فضای مجازی نبود. ماهوارهای هم نبود. بنابراین از یک طرف تلویزیون میدیدند یک چیزی دارد و بعد هم خودمان هم وظیفه میدانستیم که کار با کیفیت انجام دهیم. زمانی که من مسوول بودم از نظر فنی ما ماهواره نداشتیم روی ماکرویو بودیم. در زمان قبل از انقلاب شبکه دو ٣٥ درصد بود و شبکه یک ٦٠ درصد بود. ماهواره اجاره کردیم و برنامههایمان را میدادیم روی ماهواره. آقای لاریجانی که آمدند با مجلس و اینها به این جمعبندی رسیدند که کانالها را راهاندازی کنند. در دوره من پوشش شبکه یک و دو را افزایش دادیم و شبکه سه را هم اواخر حضورم در سال ٧٢ با هدف پخش برنامه برای جوانان و برنامههای ورزشی تاسیس کردیم. آقای لاریجانی که آمد شروع کردند و شبکهها را زیاد کردند. زیاد کردن شبکه بدون محتوا که فایده ندارد. بنابراین به اندازه شبکهها نیرو نداشتند یک برنامه را در چند شبکه پخش میکردند و در همان شبکه هم سه بار تکرار میکردند. فکر کردند با افزایش کمی میتوانند پاسخگو باشند. از آن طرف هم ماهواره وارد شد اینها در مشکل گیر کردند که اگر بخواهیم مخاطب داشته باشیم آقای لاریجانی میگفت ما بین بد و بدتر بد را انتخاب کردیم اگر این را پخش نکنیم میروند شبکههای خارجی را میبینند. ولی ما در دوره خودمان میگفتیم نباید برنامهای که کیفیت ندارد یا ضد فرهنگی است را پخش کنیم. ما برنامهای که مورد تاییدمان باشد را پخش میکنیم. گاهی در ماشین که میرفتم رادیو روشن میکردم، گاهی وقتی میدیدم یک برنامهای روی آنتن است هر طور بود تماس میگرفتم میگفتم برنامه را قطع کنید.
بعد از شما هم سریال تاریخی ساخته شد. مثلا سریال معمای شاه که تصویرهای تیپیکال را ارایه میداد که تمام سیاه و سفید. چهره کاریکاتوری از انقلاب ارایه میداد. چقدر قبول دارید؟
من هم اتفاقا به سریال معمای شاه نقد داشتم. منتها خیلی از حوادث که نقل میشد اغراقها تاثیر منفی میگذاشت راجع به اشرف و نحوه ارتباطشان یا عبدالکریم ایادی در این حدی که سریال نشان میداد همه کاره شاه بوده، به این شکل نبوده است. به نظر من هم این نوع نگاه اثر منفی داشت. برنامه هویت که در دوره لاریجانی ساخته شد خیلی واقعبینانه نبود. چون یک عده را میخواستند بزنند خراب کنند، آن برنامه را ساختند. ما نمیگوییم همه با یک کیفیت انقلابی بودهاند اما یک جامعه نباید خودش را نفی کند. ما سعی میکردیم در عین اختلاف نظر این کار را نکنیم. همان دوره ما در صدا و سیما بسیاری از نیروها به جریانهای فکری وابسته بودند. اشاره کردم. رفتم خدمت امام گفتم ما با این گروهها چه کار کنیم، ایشان فرمودند به ایشان بگویید داشتن ایده و عقیده اشکال ندارد اما اعمال ایده شخصی در تلویزیون و رادیو ممنوع است و به ما هم فرمودند که نباید این اتفاق بیفتد. ما به عنوان کارمند میتوانیم چپ باشیم یا راست باشیم. اما در برنامههای صدا و سیما بخواهید اعمال نظر کنید اشتباه است. باید مدیریت جلویش را بگیرید. اتفاقی که بعد از من افتاد دقیقا عکس نظر امام بود. ما نمیگذاشتیم هر کسی مطابق با میل شخصیاش برنامه بسازد. برنامه در شورا تصویب میشد و همان میرفت روی آنتن.
در دوره شما بخشهای خبری با همین نگاه تولید میشدند؟ چون الان میبینیم که معاونت سیاسی صدا و سیما برای خودش از یک قدرت و دایره نفوذ خاصی برخوردار است.
بله. اما الان میبینیم برنامههای صدا و سیما برنامههای سیاسی، میزگردها و خبرها و مواردی هستند که ناشی از اعمال نظر یک جناح است که وسیع هم نیستند. یک گروه اقلیت هستند که حالا به هر دلیلی به این قدرت دست پیدا کردهاند. درباره برنامههای فرهنگی چون تعدد شبکهها زیاد شده است دیگر کنترل کیفی پایین آمده است. برنامهای که تولید میشود هر مشکلی که داشته باشد خیلی شاید دقت نظر شود. نمیدانم سال گذشته بود یا سال قبل از آن برنامههای سال تحویل را میدیدم، هر شبکهای را که زدم از پوشش و نوع ادبیات مجری متعجب میشدم. ادبیات به قول معروف روحوضی و سبک که در شأن مردم و آیین نوروز نیست. خب میخواهد برنامه شاد بسازد اما نمیداند چگونه. نمیداند که مثلا برنامه شاد با جلف پوشیدن و با جلف حرف زدن متفاوت است. مردمی که جلوی تلویزیون مینشینند صاحب دانش و فرهنگند و نباید دست کم گرفته شوند.
به نظر شما چرا مستندهای تولیدی تاریخی در شبکههایی مانند بیبیسی قابل باور است و از اطلاعات آن شگفتزده میشویم. اما کارهای خودمان قوت لازم را ندارد؟
ما در این نوع کارها ضعیف هستیم. البته آنها از همین آرشیو ما هم استفاده کردهاند اما خب قوی عمل میکنند. من این ضعف را بیشتر متوجه همین نگاه سیاسی در صدا و سیما میدانم. مثلا میبینیم که آیتالله هاشمی در برنامههای دهه فجر غایب است. آیا آقای هاشمی نقشی در انقلاب نداشته؟ هفته جنگ ایشان فرمانده جنگ بوده. نه اسمی از ایشان هست نه عکسی. وقتی این نوع مسائل میآید در کار نتیجه اینطور میشود. من یک خاطرهای از امام دارم درباره فرح و بچههایش. شاه را مصر دفن کردند خانوادهاش میآمدند در مناسبتها سر قبر او. یک فردی آمد به من گفت اگر امام اجازه دهند دفعه بعد که میآیند سر قبر اینها را بکشم. بچههای صغیر هم داشتند. من رفتم به امام این حرف را منتقل کردم و امام فرمودند: «بِأیِّ ذنْبٍ». «به چه گناهی» میخواهد این کار را بکند؟ مثلا یک بچه صغیر که گناهی نکرده. ولی ما در کارهای مان که میخواهیم منتشر کنیم از همین افراد یک غول میسازیم. خب این نگاه به افراد خیلی متفاوت است. ما متاسفانه یک سری موارد را برای مصرف یک هدفی میسازیم ولی آن طور که میخواهیم جواب نمیدهد.
باز یک جمله از امام دارم، وقتی تاریخ صدر اسلام را شروع کردیم به ساختن. خب در تاریخ صدر اسلام فقط حضرت رسول که نبود. خلفا هم مطرح بودند. صحابه هم بودند که باید راجع به آنها اظهارنظر میکردیم. رفتم پرسیدم راجع به اینها چه کنیم. امام فرمودند تاریخ را تحریف نکنید و روایت کنید و مراقب باشید که توهین هم نکنید. خب این راهگشا بود که ما نگاه دقیقی به مسائل داشته باشیم. یاد گرفتیم از اول تا آخر به هر کسی ده تا فحش بدهیم. بیبیسی و دیگران مستند تاریخی میسازند ممکن است بخشهایی را هم نادیده بگیرند و تحریف کنند اما هوشمندانه این کار را میکنند. اما ما به گونهای صحبت میکنیم که اثر مناسب را نداشته باشد.
این حجم از برنامههای عقیدتی در دوره شما تا همین الان چه نتیجهای داده؟ آیا مورد پسند مدیران صدا و سیما بوده است؟
برنامههای مذهبی که پخش میشود بیشتر جنبه احساسی دارند. فرض کنیم که مثلا در ماه رمضان دعا و سخنرانی پخش میکنند یا در محرم مرثیه پخش میکنند اینها بخشی شان برنامههایی است که بیش از آنکه اثر عمیق داشته باشد بیشتر احساس مردم را به کار میگیرد. چیزی که جنبه احساسی داشته باشد اثر دارد اما اثرش زودگذر است. جاهایی هم که برنامه تغییر میکند در جامعه بازتاب ندارد مثلا شب احیا هر کسی به خودش میگوید من توبه کردم. من نوعی توبه هم میکنم اما شما از توبه من خبر ندارید جامعه خبر ندارد. این نوع مسائل به این دلیل کمتر بازتاب اجتماعی دارد. بین خودش و خدای خودش نشسته و تصمیم میگیرد خطا نکند. رابطه میان فرد و خدا را نمیتوانیم به تصویر بکشیم آثار اجتماعیاش را نمیشود به این راحتی دید. البته برنامههای مذهبی تاثیر هم دارد اما چون تاثیر فردی است قرار نیست قابل مشاهده باشد. تغییر عمیق نیست و زودگذر است.
اگر از بچههای نسل چهارمی بپرسیم که درباره تاریخ اسلام چه میدانی یا درباره تاریخ معاصر چه میدانی، احتمالا اطلاعات چندانی ندارند در حالی که صدا و سیما ادعایش این است که در این باره برنامه موثر تولید کرده است.
شما تاریخ صدر اسلام را مثال میزنید ولی یک سوال میکنم شما سرود جمهوری اسلامی را از حفظ هستید. الان واقعا از بسیاری اشخاص بپرسید سرود جمهوری اسلامی را بلد هستید میگویند نه. کشورهای دیگر اینگونه نیست. من رفته بودم اکسپو در سوییس در سال ٨٥ میلادی در یکی از این مراسم دیدم یکی از صحنههایی که نشان میدادند جمعیت میرفتند در یک سالن سینما فیلم نشان میدادند که مثلا در این ٢٥ سال میخواهیم چه کار کنیم. قبل از آن سرود ملی را میگذاشتند واقعا من به هر کسی نگاه میکردم همه داشتند با گریه میخواندند ما حالا ببینید احساس مان به سرودمان چیست. ماها که نسل قبل از انقلاب هستیم سرود ای ایران را هم حفظ کردیم از بس که در مدارس میخواندیم. سرود جمهوری اسلامی را
من ساختم.
برای اصلاح رویکرد و واقعبینانهتر شدن رویکردهای صدا و سیما چه پیشنهادی دارید؟
ببینید من میگویم هر پدیدهای زبان خودش را دارد. اگر با زبان خودش وارد شویم بیشتر تاثیر میگذاریم. نباید به جای استفاده از زبان هنر بیانیه بدهیم. برنامههای مذهبی ما هم همه ایستا و سخنرانی است. کدام یک هنری است؟ ولی تلویزیون اگر زبان هنر را نداشته باشد فایده ندارد. سوال و جواب راجع به احکام این یک کار رادیویی است و این نتایج روی اینترنت دیده میشود.
شما میبینید سحرهای ماه رمضان چهار، پنج تا شبکه سحر ماه رمضان برنامه دارند، این شبکهها باید برای همه طیفها برنامه داشته باشند اما ندارند. ما میگوییم کثرت در وحدت داریم. خب منِ نوعی مایل نیستم صدای فلان مداح را بشنوم حالا سحر ماه رمضان همه شبکهها همان مداح است. این مخاطب را از دست میدهد. چون جامعه متکثر است، رسانه ملی باید در استفاده این موارد متکثر عمل کند.
ادامه این روند ما را به کجا میرساند؟
مردم نگاه نمیکنند. همین که الان هست. هر قدر مردم را از رسانه ملی دور کنیم خصوصا در فضای امروز در حقیقت ریشه خودمان را میزنیم، مردم را هل میدهیم که بروند سراغ رسانههای دیگر. باز اینجا امام میگفتند شما آن طرف جعبهاید کاری کنید که مردم جلوی جعبه بنشینند. اگر برنامه داشته باشیم و کسی نبیند و نشنود که برای در و دیوار فایده ندارد. اما گویی الان داریم همین کار را میکنیم./
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۶۹۲۷۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حرفهای جالب عروس بزرگ امام: نمیخواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.
سایت جماران به همین مناسبت بخشهایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه میآید.
عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیتالله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیتالله سید مصطفی خمینی علیرغم رنجها، سختیها و مشکلات فراوانی که در دورههای مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در میآورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غمبار روبرو میشود، اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه میکند و هیچ حادثهای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمیکند و همچنان بر عشق خود نسبت به «مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روزهای با ایشان بودن را زمزمه میکند.
مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را میخوانید.
اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.
در واقع من نمیخواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشورهای خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانوادههای سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم، چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.
روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبهها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی میآمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.
من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیدهای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامهنگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمیدانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...
شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟
حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچهها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانهای داشتند ناراحت بود.
شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟
در اوایل با امام زندگی میکردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که میخواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من میگفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح میکرد و علاوه بر کوتاه کردن موهای سر و صورت، موهای پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را میگرفت کوتاه میکرد. مژههای امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی میگفتم مژههاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال میگذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانهای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که میگفتم من خانوادههای روحانی زیادی را دیدهام، اما شما از همه مدرنتر و امروزیتر هستید.
یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان میخواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر میخواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و میخواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل میشد، کفشهایش را در میآورد و داخل آن میگذاشت و یک جفت دمپایی برمیداشت و میپوشید.
حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟
ایشان هم خیلی مراعات میکرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمیگفت و تذکر نمیداد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم میرفتم و رفت و آمد میکردم و برخی از کارهای منزل امام از جمله اتوکردن لباسهای امام و خانم را انجام میدادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود میشستند و من هم اتو میکردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در اینجا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.
همانطور که همه میدانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی میکرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همینطور بود؟
همانطور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.
ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.
من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه میگفتیم و زن خیلی فهمیدهای بود و علیرغم بیسوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام میگذاشت، نقل میکنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچهها خوابیده بودم.
ننه میگفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه میگفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و میتوانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج میشود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه میکرد و پس از اذان، نماز صبح را میخواند و میخوابید.
آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمیشود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا میزنم بیدار نمیشود.
من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.
ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایهها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایهها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.
واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟
ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوقالعاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمیکرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه میکرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش میانداخت، برمیداشت و روی سینهاش میگذاشت و اشک میریخت و گریه و زاری میکرد. به حسین هم فوقالعاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت میورزید و حسین در بچگی مدتها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمیتوانم بیان و توصیف کنم.
خازنالملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف میآمد و پیش ما میماند، به من میگفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار اینجا بماند، چون خانم از شدت علاقهای که به حسین دارد، نمیتواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر میشود و نمیتواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین میگفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازنالملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسهاش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.
ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دخترهای آقا و عمه بچهها به امام اعتراض کرد که چرا به بچههای من اینقدر علاقه و توجه نشان نمیدهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچههای من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچههای من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان میرفت، میگفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفتآمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوقالعاده شما به این بچهها تعجب میکنم. امام هم فرمود اگر نوهدار بشوی، احساس مرا درک میکنی.
یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف میزند، چرا شما نمیگذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا میرفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن میخواند که آقا خیلی ذوق میکرد و خوشش میآمد و لذت میبرد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دخترهای سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و، چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.
حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟
خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند.
علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟
هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.
شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟
حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوندهای دیگر نداشت و مثل آخوندها نعلین نمیپوشید و کفشهایش از خارج میآمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا میخورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران میآمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام میرفت و با ایشان غذا میخورد.
یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی میرفت و موقع غذا خوردن، کنار امام مینشست و فقط نگاه میکرد و لب به غذا نمیزد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه میداد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمیکرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.
به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.
حسین آقا میگفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمیآمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمیشد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق میکرد و از دنیا میرفت.
بله، همینطور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمیداد.
شخصیت و رفتار امام چطور بود؟
آقا هم جزو بهترین شخصیتهایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شبها که برای نماز شب بلند میشد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب میگذاشتم و میبردم و کنار سجاده ایشان میگذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم میآمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همانطور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.
یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم میخندید.
من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاج آقا مصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانواده خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد.
حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زندهداری و مناجات بود؟
بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ بهطوری که وقتی مسافرت میرفتیم، به من میگفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان میکردم قصد شوخی دارد و سر به سر من میگذارد؛ اما دیدم خیلی جدی میگوید وقتی بیرون میآییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و بهراحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوندها دارند نبود.
در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟
امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما میآمد و گاهی در منزل ما میخوابید و یادم هست که، چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون میزد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیکتر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچکتر است و درسخوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی میکند و الان که من زمینگیر شدهام، تلفنی با هم ارتباط داریم.
اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟
حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم.
tags # امام خمینی سایر اخبار آیا قدرتهای فوقبشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت میرسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟