از زنی که قصد فریب همسرش را دارد تا چاپلوس بودن در ضرب المثل های هندی
تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۷۱۸۷۴۷
ساعت 24-ضرب المثل های هلندی در ابعاد 64 در 46 به شکل نقاشی های عجیب در موزه هنری جمالجگالری درآلمان ، برلین ، این نقاشی های رنگ و روغن مربوط به قرن شانزدهم است این سبک نقاشی از مشهورترین نقاشی های مینیاتوری مردوزن و کودک و حیوانات است است که فوق العاده م عجیب در این موزه به نمایش گذاشته شده است . در تصاویر مردی درحال گاز زدن ستون چوبی ، مردی در حال خرید ، مردی سرش را به دیوار می کوبد .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این کار هنری بزرگ توسط پیتر بروگل بزرگ که یکی از هنرمندان مطرح هلندی در زمان رنسانس است ؛ انجام شده است . در واقع نقاشی ها ، مصور سازی بیش از صد ضرب المثل هلندی است . این اثر هنری شنل آبی یا جهالت دنیا نامیده شده است . بروگل در این تصویر سازی ها نه تنها قصد داشته ضرب المثل ها را توصیف کند بلکه اوسهل انگاری مردان جهان را به تصویر کشیده است .بسیاری از ضرب المثل به رفتارهای بی معنای آدمی اشاره دارد .برخی به خطرات ناشی از نادانی اشاره دارد که به خطا و خلاف منتهی می شوند . بروگل ضرب المثل ها را در غالب شخصیت ها د رساختمان و محوطه به تصویر کشیده که بسیارخلاقانه است .در مرکز نقاشی زنی شنل آبی روی شانه همسرش قرار می دهد که یعنی می خواهد او را فریب دهد . مردی که پس از غرق شدن گوساله اش در آب سکه می اندازد حکایت از فردی دارد که علاج واقعه را بعد از فاجعه عملی می کند .
ضرب المثل : زنی که شنل آبی رو دوش همسرش می اندازد .
مفهوم :زن قصد فریب همسرش را دارد
ضرب المثل : از روی گاونر به پشت الاغ افتادن
مفهوم : در شرایط سخت قرار گرفتن
ضرب المثل : بوس کردن حلقه در
مفهوم : چاپلوس بودن
ضرب المثل : پاک کردن پشت خود بامالیدن به در
مفهوم : با بی اعتنایی و آرامی کاری را انجام دادن
ضرب المثل : نواختن در قاپوق ( چوب بلندی که در وسط میدان بر پا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا مردان هنگام تاختند آن را با تیر بزنند )
مفهوم:جلب شدن توجه به کسی که کار شرم آوری انجام می دهد .
ضرب المثل : بی توجه بودن به کسی که خانه اش آتش گرفته مادامی که خودش را با آن آتش گرم کند
مفهوم : بی توجه به نتیجه کاربر دیگرا ن عمل کردن .
ضرب المثل : کشاندن تخته چوب
مفهوم : فریب خوردن در عاشقی یا کار بیهوده ای انجام دادن
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۷۱۸۷۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس بزرگ امام چرا همسرش را «داداش» صدا میزد؟
عروس ارشد امام در خاطراتی از همسرش شهید آیت الله مصطفی خمینی گفته بود: آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
به گزارش عصر ایران، صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر فوت معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی، دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی و عروس ارشد امام (ره) منتشر شد.
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
او در خاطرهای دیگر که جماران منتشر کرده، درباره همسرش گفته بود؛ «آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.»