Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش جام جم آنلاین ، حالا اما یک پای این قول ،9 سال است که روی تخت خوابیده ، 9 سال است که شده تنها جانباز صد درصد کشورمان، شهیدی زنده به اسم سیدنورخدا موسوی. آن طرف این قول مردانه اما یک زن ایستاده است. زنی به اسم کبری حافظی. زنی فداکار و عاشق که از 9 سال پیش تا همین امروز، به تنهایی پرستاری از همسرش را به عهده گرفته و شده یارو غمخوار تک تک لحظه هایی که در این سال ها بر او گذشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با کبری حافظی به بهانه روز پرستار به گفت و گو می نشینیم و هرچه از زمان مصاحبه می گذرد و بیشتر و بیشتر پی می بریم که او هم مثل همسرش ، نظرکرده است، که سیدنورخدا و کبری ، لیلی و مجنون عصر جدید هستند.

خانم حافظی چطور با سیدنورخدا آشنا شدید؟ من و همسرم هردو همشهری بودیم، به واسطه شناختی که خانواده ها از هم داشتند به مهم معرفی شدیم و با هم ازدواج کردیم. الان چندسال از این ازدواج می گذرد؟ هجده سال می شود که با هم زیر یک سقف هستیم و حاصل این ازدواج هم دو فرزند است. دخترم سیده زهرا که الان 15 ساله است و کلاس دهم و سید محمد که کلاس هشتم است. اهل کجا هستید؟ ما هردو اهل خرم آباد لرستان هستیم و الان هم همینجا ساکنیم در محله کوی ارتش در کوچه ای که از زمان حادثه به اسم همسرم پلاک کوبی شده است : جانباز سرافراز سیدنورخدا موسوی . از زندگی ای که بگویید که با سیدنورخدا شروع کردید. سالها اول چطور گذشت؟ همسر من فارغ التحصیل دانشگاه علوم انتظامی تهران بود و بعد از فارغ التحصیلی هم در تهران مشغول به کار شد . ما هم زندگی مان را از همین جا شروع کردیم و ساکن تهران بودیم . بعد هم خداوند به ما این دو بچه را عطا فرمودند و زندگی خوبی داشتیم. بعد از چندسال به خاطر یک سری مشکلات که در شهرخودمان بود و ایشان می بایست نزدیک پدرومادرشان بودند تا به آنها هم خدمت کنند، ما تصمیم گرفتیم که از تهران به خرم آباد برگردیم. حدود و یک سال و نیم هم در خرم آباد زندگی کردیم تا اینکه ایشان برای گذراندن دوره ماموریت عملیاتی شان به زاهدان اعزام شدند. شما هم همراه او رفتید؟ اول قرار بود که ما هم همراه ایشان برویم اما به چند دلیل این اتفاق نیفتاد، یکی اینکه من معلم بودم و سال تحصیلی شروع شده بود و انتقالی گرفتن سخت بود، و دوم اینکه وقتی همسرم به زاهدان رفت ، مسئولیتی که به ایشان دادند فرمانده یگان تکاوری بود، در آن زمان با توجه به اینکه عوامل گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی در زاهدان خیلی فعالیت می کردند و امنیت منطقه را به خطر می انداختند همسرم ترجیح داد که ما در شهر خودمان بمانیم و خودش آنجا زندگی کند. همدیگر را در این مدت می دیدید؟ بله ایشان یک ماه در ماموریت بودند بعد چندروز به خانه می امدند و دوباره یک ماه به ماموریت می رفتند . اما کل دوره ماموریت شان که به ایشان ابلاغ شده بود دوساله بود. که یک سال اول را هم تمام کردند و حدود 5 ماه مانده بود که یک سال دوم تمام بشود که مورد حمله گروهک تروریستی جند الشیطان به رهبری عبد المالک ریگی قرار گرفتند.

چه تاریخی بود؟ هفدهم اسفند 1387 درباره این اتفاق بیشتر توضیح می دهید؟ همسر من در شش ماهه آخر ماموریتش به منطقه لار اعزام شد و در این منطقه بود که در درگیری با گروهک تروریستی عبدالمالک ریگی ملعون ، در نقطه صفر مرزی در پل شکسته لار ، مرز بین ایران و پاکستان مجروح شد. یعنی تیر مورد اصابت مستقیم تک تیر انداز دشمن قرار گرفت و تیر به سر ایشان اصابت کرد. تا جایی که من می دانم این عملیات یک عملیات خیلی مهم بود به اسم عملیات کمین که حتی از نیروهای سپاه هم برای پشتیبانی رفته بودند . در این عملیات تعداد زیادی از همرزمان نورخدا شهید شدند،تنها بازمانده شهدای لار ، همسرم هستند که درواقع شهید شدند اما خداوند خواستند که زنده بمانند و حجت خداوند بشوند بر روی زمین. از آن زمان تا به امروز که تقریبا 9 سال تمام است و اسفند ماه وارد دهمین سال این اتفاق می شویم، سیدنورخدا جانباز صددرصد است و هیچوقت به دنیای خودمان برنگشته و به قول پزشکان در شرایط کما به سر می برد. البته من می گویم که همسرم در شرایط زندگی آسمانی به سر می برد ، من ایمان دارم که ایشان با قلبش ، با معرفتش و با همین روح بلندش حضور ما را احساس می کند، با اینکه هیچ واکنشی به ما نشان می دهد. من معتقدم که سید نورخدا واقعا شهید زنده است، حجت خداوند است بر روی زمین برای تمام بندگانش و به همه افرادی که چه از قبل او را می شناختند چه بعد از این اتفاق با او آشنا شدند، از همین جا از روی تخت و در همین سکوت ، درس خداشناسی می دهد. و واقعا مصداق اسم شان هستند، نور خدا. دقیقا همینطور است. همسرم با توجه به نامش که نور خداست، 9 سال است که نور خدا شده است بر روی زمین برای همه آدم ها. امروز در تقویم کشورمان روز پرستار است، روز میلاد حضرت زینب (س) و شما سالهاست که پرستار همسرتان شده اید و آن طور که ما شنیده ایم همیشه به تنهایی این مسئولیت را انجام داده اید. باور کنید که این پرستاری افتخار من است. من هیچوقت قبول نکردم که همسرم پرستار دیگری داشته باشد چون این کار را یک عبادت می دانم و دوست دارم در این عبادت شریکی نداشته باشم. من از همان روزی که این اتفاق افتاد احساس کردم که خداوند این فرصت را به من داده، که از روی لطف و مرحمتش این فرصت را به من عطا فرموده و ترجیح دادم که شریکی نداشته باشم. البته در این سالها همیشه خانواده ام ، خواهرانم و برادرانم در کنارم بودن اما کار ها و پرستاری روزمره و شبانه روزی آقاسید نورخدا، همیشه سهم خودم شده است الحمدلله و من همیشه می گویم که سهم من از آسمانی شدن سیدنورخدا همین پرستاری است که می دانم سهم کوچکی هم نیست . خداراشکر می کنم که سهم بزرگی را به من بخشید.

گفتید که معلم بودید به خاطر این پرستاری شبانه روزی شرایط کاری تان عوض شد؟ با توجه به اینکه همسر من جانباز صددرصد است، ساعات کاری ام به خاطر حضور در کنار همسرم از همان ابتدا نصف شد و از طرف دیگر آموزش و پرورش هم با من همکاری کرد و در ساعت های دیگر بیشتر کارهای فرهنگی مدرسه را انجام می دهم تا بیشتر در کنار همسرم باشم. این همراهی و پرستاری شما بارها مورد توجه مردم و مسئولان قرار گرفته است. بله همین طور است. ما حتی به خاطر همین موضوع مورد عنایت حضرت آقا هم قرار گرفتیم. البته هنوز شرایط پیش نیامده که حضرت آقا به منزل ما در خرم آباد تشریف بیاورند اما دل من گواهی می دهد که یک روز این اتفاق می افتد. آخر مگر می شود حضرت آقا که نایب امام زمان (عج) هستند ، به سرباز مجروحشان سرنزنند. دل من گواهی می دهد که یک روز این اتفاق خواهد افتاد. با این حال در چند دیدار خصوصی که من و بچه ها با حضرت آقا داشتیم ، ایشان ما را مورد عنایت خودشان قرار دادند. در دیدار اول وقتی من از ایشان خواستم که برا ی من و فرزندانم و نورخدا دعا کنند. حضرت آقا فرمودند که انشالله خودتان و بچه هایتان عاقبت به خیر بشوید برای تان دعا می کنم که در این راه ثابت قدم بمانید . بعد فرمودند که به آقا سید نورخدا هم بگوید که برای من دعا کند. در یک دیدار دیگر که دخترم نفر اول جایزه ملی ایثار شده بود و ما به همین بهانه به حضور حضرت آقا رسیدیم ، آنجا هم حضرت آقا به من فرمودند :« شما در پرستاری همسرتان کار بزرگی می کنید، کارتان بزرگ است، کارتان عظیم است. » و سه بار موکدا به بزرگی این کار پرستاری اشاره کردند. بجز حضرت آقا، مسئولان هم بارها از ما تجلیل کرده اند و حساب این تجلیل ها دیگر از دست من خارج است و من معتقدم که همه این تجلیل ها از برکات خون این شهید زنده است. الان سالهاست که از شهرهای مختلف کشورمان حتی از خارج از کشور، مردم ما هموطنان ما به منزل ما می آیند، هم برای زیارت نورخدا و هم دیدار ایشان. تا به خاطر آبرویی که پیش خداوند دارد ، برایشان طلب خیر بکند. جوان های زیادی با لباس عروس و دامادی و دسته گل عقد پیش سیدنورخدا می آیند، از ایشان می خواهند که با این روح آسمانی شان برایشان دعا کنند. یا حتی افرادی که مریض دارند، مریض شان در آی سی یو است ، بازهم به خانه ما سرمی زنند و از ایشان می خواهند که به خاطر ارج و قرب و عزتی که پیش خداوند دارد، ضامن حال مریض شان بشود.

عزتی که خداوند به ما داد از حادثه روز هفدم اسفند سال 87 ، یک تصویر از سیدنورخدا موسوی در فضای مجازی وجوددارد. تصویری که چهره خونالود او را نشان می دهد وقتی مورد اصابت قناسه دشمن قرار گرفته، این تصویر را کبری حافظی بارها و بارها دیده و با خودش این صحنه و این لحظه را مرور کرده است:« سال اول ما هیچ تصویری از این اتفاق ندیدیم. البته می دانستیم که از این جریان فیلم و عکس وجود دارد. اما با توجه به حال روحی ما و علاقه ای که بین من و همسرم و جود داشت و همه از آن خبر داشتند، این تصاویر را به ما نشان نداده بودند. اما بعد از یک سال بالاخره این اتفاق افتاد و من و بچه ها تصویر این اتفاق را دیدیم. شاید روزهای اولی که این تصاویر را می دیدیم حال روحی مان خیلی خراب می شد، تب می کردیم ، اشک می ریختیم. اما حالا که چندسال گذشته وقتی به این تصاویر نگاه می کنیم می بینیم که بعد از این اتفاق خداوند به ما نظر کرده است، عزت داده است و این عزت نصیب هرکسی نمی شود.» مینا مولایی / جام جم آنلاین

منبع: جام جم آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۷۵۵۱۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قاتل: زنم را به خاطر پدر زنم کشتم!

به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، در نخستین گام از تحقیقات مشخص شد که همسر مقتول همزمان با جنایت ناپدید شده است.

بیشتر بخوانید: عامل قتل در بوستان ولایت بازداشت شد

پدر مقتول به پلیس گفت: دختر و دامادم بعد از سال تحویل به سفر رفتند و قرار بود پایان تعطیلات برگردند اما روز ۵ فروردین من حالم بد شد و با دخترم تماس گرفتم و از او خواستم که اگر امکان دارد به تهران برگردند آنها هم به خاطر من سفرشان را نیمه کاره رها کردند و برگشتند. بعد هم به خانه من آمدند. آن شب بعد از خوردن شام به خانه خودشان رفتند. صبح با دخترم تماس گرفتم اما جواب نداد نگرانش شدم و به خانه‌شان رفتم هرچه زنگ زدم کسی در را باز نکرد. در نهایت با کلید یدک که پیشم بود در را باز کردم و دیدم دخترم کشته شده است و دامادم هم نیست.
مأموران حدود ۳ هفته در جست‌وجوی شوهر مقتول بودند تا اینکه از بیمارستانی در لواسان خبر رسید مرد جوان با آثار سوختگی در بیمارستان بستری شده است.
وی پس از بهبودی در همان بازجویی‌های ابتدایی به قتل همسرش اعتراف کرد و با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.

در دادگاه چه گذشت

در ابتدای جلسه پدر مقتول برای دامادش درخواست قصاص کرد.

بعد از آن متهم به جایگاه رفت و گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم، اما زیاد نبود؛ موضوعی که باعث شد من او را بکشم مربوط به سفرمان در تعطیلات نوروز است. ما قرار بود پانزده روز به سفر برویم که پدر همسرم تماس گرفت و گفت حالش بد است ما هم به ناچار برگشتیم، اما وقتی به خانه پدرزنم رفتیم دیدیم حالش بد نیست و بیخودی ما را به تهران کشانده است، همان شب همسرم گفت دوباره به سفر برویم که من مخالفت کردم و گفتم خسته هستم و دیگر نمی‌خواهم جایی بروم. سر همین موضوع بحث‌مان شد. من داشتم سالاد درست می‌کردم که عصبانی شدم و می‌خواستم با همان چاقویی که دستم بود خودم را بزنم اما مریم جلوی من را گرفت و چاقو ناخواسته به او خورد بعد هم از شدت عصبانیت دو ضربه دیگر هم زدم و از خانه خارج شدم. ۲۰ روز از ماجرا گذشته بود و عذاب وجدان رهایم نمی‌کرد به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم را بکشم. در نزدیکی پارکی در لواسان گالن نفت را که از قبل تهیه کرده بودم روی ماشینم ریختم و آتش زدم اما رهگذران نجاتم دادند. من شرمنده پدرزنم هستم و از او می‌خواهم من را ببخشد.

در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.

منبع: ایران

انتهای پیام/

کد خبر: 1229869 برچسب‌ها اخبار حوادث

دیگر خبرها

  • مشکلات توسعه فیبر نوری به روایت مدیران اپراتورهای ثابت / شهرداری تهران اصلاً همکاری نمی‌کند
  • قاتل: زنم را به خاطر پدر زنم کشتم!
  • دردسرها و مشکلات توسعه فیبر نوری به روایت مدیران اپراتورهای ثابت
  • پیگیر به‌کارگیری و استخدام نیروهای فعال دوران شیوع کرونا هستیم
  • پیگیر به‌کارگیری و استخدام نیروهای فعال دوران کرونا هستیم
  • دادگاه رسیدگی به اتهامات گروهک تروریستی منافقین
  • قاضی دهقانی: میزبانی از اعضای گروهک منافقین جرم محسوب می‌شود
  • نگران آینده پزشکی ایران هستم/ بحران پرستاری سراغ پزشکی خواهد آمد
  • افزایش واردات محصولات دارای تولید داخل خبر خوبی نیست
  • یک اتفاق جدید درباره افزایش حقوق بازنشستگان / تکلیف همسان‌سازی حقوق بازنشستگان چه شد؟