صدای پای تنش در خاورمیانه 2018
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۶۹۳۶۸۲۶
خاورمیانه در حالی یک ماه است، سال 2018 را آغاز کرده است که وحشت از جنگهای سوریه، عراق و یمن به هراس از پیشبینی جنگها و درگیریهای آینده پیوند میخورند. بیثباتی و ناامنیهایی که در سال 2017 بر منطقه خاورمیانه سایه افکنده بود، انتظارها را برای آیندهای روشنتر کماکان در ابهام گذاشته است. عبدالرحمن فتح الهی
ایران آنلاین /در این میان تنش ماههای اخیر در لبنان، آغاز انتفاضه فلسطین در سایه اقدام ترامپ در به رسمیت شناختن بیتالمقدس، تنش روابط میان ریاض با دوحه، گسترش وقایع تروریستی شدید در مصر مانند حادثه 24 نوامبر 2017 با 234 کشته یا واقعه 9 آوریل و غیره.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
**********
با نگاهی به بازیگران تحولات منطقه خاورمیانه در سال 2017 میتوان در یک دسته بندی نقش آفرینان بومی را در 4دسته جای داد. اول، تروئیکای قدرت تهران - ریاض - آنکارا. دوم، کشورهای درگیر در تنشها و بحرانها (سوریه، عراق، یمن، قطر در ماههای اخیر سال گذشته میلادی لبنان و فلسطین). سوم، کشورهای در حاشیه نظیر کویت، عمان، اردن و... و نهایتا هم بازیگران غیر دولتی چون نیروهای کردی در سوریه و عراق، گروههای معارض در سوریه. اما اگر به نقش و جایگاه تروئیکای قدرت خاورمیانه نگاه کنیم، میتوان گفت که وضعیت تحولات و سمت و سوی وقایع در این منطقه برای سال 2017 به گونهای متأثر از نوع روابط و تعامل سه رأس این تروئیکا تعریف میشود. از دید شما و از نگاهی کلی روابط و دیپلماتیک قدرت در تروئیکای خاورمیانه را در سال گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟
در سال 2017 تروئیکای قدرت خاورمیانه در یک فراز و نشیب وزن کشی با یکدیگر در منطقه و جامعه جهانی قابل ارزیابی بودند. آنکارا، تهران و ریاض در سال گذشته میلادی تلاش کردند تا در عین محافظه کاری در جهت عدم درگیری و رویارویی مستقیم، الگوهای رفتاری رقبا را به صورت غیر مستقیم به سطح چالشی و درگیری بکشانند تا اراده سیاسی همدیگر را محک بزنند.
ریاض در سال 2017 با آمدن محمد بن سلمان به اوج ساختار قدرتی این کشور شاهد تحول بزرگی بود، از سوی دیگر انتخاب مجدد روحانی در20 مه2017 و نیز پیروزی جناح اردوغان در همه پرسی تغییر بخشی از قانون اساسی ترکیه(16آوریل)، رویدادهای سیاسی مهم منطقه در سال 2017 بودند. مسأله دیالکتیک قدرت را در میان سه رأس تروئیکا چگونه تعریف میکنید؟
ریاض با نشستن محمد بن سلمان بر کرسی ولیعهدی، سعی کرد، با خروج از وضعیت انزوای الگویی خود، به یک مدل پیشرو در میان کشورهای عربی و حتی خاورمیانه تبدیل شود تا در مقابل اسلام انقلابی ایران و اسلام شبه مدرن ترکیه، تغییراتی جدی در اسلام سنتی عربستان ایجاد کند. ریاض با این تغییرات که هنوز هم ادامه دارد، سعی میکند، دو رأس دیگر را در محک قدرت با خود در قاعده تروئیکا نگه دارد. لذا مدل اسلام سنتی عربستان در یک چارچوب واپسگرایانه از فضای رقابتی دور میماند و به دلیل چالشهای داخلی با لایهها و طبقات مختلف جامعه در حال افول و کاهش قدرت در تقابل با دو رأس دیگر تروئیکا بود. در پرتو اصلاحات با مرکزیت بن سلمان، عربستان سعودی راه 50 ساله را 5 هفتهای طی کرد. نکته مهم اینجا است که در مقایسه با انتخابات ریاست جمهوری ایران و انتخاب مجدد روحانی و نیز افزایش نسبی قدرت در ترکیه بعد از پیروزی اردوغان در همه پرسی، این تحولات ساختاری در ریاض بود که دو رأس دیگر را تحتالشعاع خود قرار داد، چرا که عربستان سعی کرد از وضعیت موجود در خاورمیانه برای رقابت با طرفین و نیز هموار کردن اصلاحات با کمترین هزینه بیشترین استفاده را ببرد. از همین رو بن سلمان تلاش داشت تا با برجستهسازی دشمن بیرونی به مرکزیت تهران، توان اصلاحات ساختاری درون عربستان را با کمترین مقاومت به اجرا درآورد. در چنین شرایطی نوعی از محک زنی و وزن کشی کلاسیک قدرت با تغییراتی که در هر سه ضلع رخ داده بود، شکل گرفت. اما این ریاض بود که در قیاس با رقبای خود در طول سال گذشته میلادی با جهش در استفاده از اقتضائات منطقه توانست بیشترین استفاده را از شرایط میدانی ببرد.
با توجه به نظریه «هارتلند» هالفورد مکیندر و شرح شما از این نظریه که ناظر بر سه حوزه «هارتلند نو»، «نوهارتلند» و «هارتلند علیا» است؛ اولین سفر خارجی ترامپ به خاورمیانه و عربستان در 20مهسال گذشته، امضای افزایش قابل توجه بودجه دفاعی امریکا به منظور تقابل با پکن و تعیین راهبرد امنیتی ترامپ برای افغانستان را از منظر اقتضائات هارتلند نو و نو هارتلند چگونه میبینید؟
هارتلند نو و نو هارتلند دو گسل به هم پیوسته هستند که در فراز و نشیب برخورد با یکدیگر در سال گذشته میلادی، تأثیر و تأثراتی را بر هم داشتند. هارتلند نو یا خاورمیانه عربی، بخش غربی هارتلند بزرگ است، لذا واشنگتن در سال 2017 و نیز در سالجاری میلادی سعی خواهد کرد، با عبور از هارتلند نو و نوهارتلند یا فلات ایران، خود را به نزدیکی حساسترین منطقه یعنی هارتلند علیا یا همان آسیای شرقی و جنوب شرقی برساند که همان طور که اشاره کردید، بودجه بیسابقه نظامی امریکا نشانه همین امر است. البته ترامپ، با مدل خاص خود، به گونهای متفاوت عمل خواهد کرد. چرا که او در مدل و برنامه خود هزینه مدیریتی رسیدن به هارتلند علیا را از هارتلند نو یا خاورمیانه عربی آغاز خواهد کرد که قرارداد تسلیحاتی 480 میلیارد دلاری با ریاض بخشی از صرف هزینه هارتلند نو در راستای راهبرد گذر امریکا به سوی هارتلند علیا است. در عین حال کاخ سفید به دنبال مدیریت ناامنی در میان «هارتلند نو» و «نو هارتلند» است که این دو گسل همواره در یک تنش و درگیری مدیریت شده، ظرفیتهای هم را به چالش کشیده و در مسیر تعیین شده ایالات متحده صرف کنند. البته در این میان تنش دو گسل خاورمیانه عربی و فلات ایران موجب درگیر شدن اروپای غربی و مهمترین رقیب خود در آسیای میانه و قفقاز یعنی روسیه و نهایتاً چین هم خواهد شد. لذا آنچه در 15 سال گذشته با حضور مستقیم امریکا در هارتلند نو رخ داد، این بوده است که امریکا، خاورمیانه عربی را به محل تلاقی قدرتهای منطقهای و فرا منطقهای بدل کرده است. اما در ادامه امریکا بعد از 2017 سعی دارد، با یک شیب ملایم خروج مستقیم خود را از درگیریها در این منطقه داشته باشد و تنها به مدیریت تحولات تکیه کند. لذا با عبور از هارتلند نو و خاورمیانه عربی به سمت نوهارتلند با فلات ایران میل میکنند.
آیا سفر ترامپ، در ردای «اولیت» و «اولویت»، آن هم در اولین سفر خارجی که در 20 مه2017 به عربستان سعودی انجام داد، نشان دهنده اولویت سیاست خارجی یک رئیس جمهوری و آن کشور نیست؟
این نکته شما در رصد تحولات یک سال گذشته خاورمیانه بسیار مهم است. ببینید اگر درک درستی از واژه «اولیت» و «اولویت» در سیاست خارجی نداشته باشیم، یقیناً در ارزیابی عملکرد دیپلماتیک ایالات متحده امریکا با چالش روبه رو میشویم. «اولیت»، ضرورتهای گریزناپذیر رسیدن به «اولویت ها» است. اولویت سیاست خارجی واشنگتن چه در دوره بوش اول، چه در دوره بوش دوم، چه در دوره اوباما و چه در دوران ترامپ باز هم حرکت به سوی آسیای جنوب شرقی و چین است، اما رسیدن به این «اولویت»، ضرورتهای خاصی را میطلبد، چهتحت عنوان «اولویتهای استراتژیک» و چه تحت عنوان «اولویتهای تاکتیکی» که یکی از سطوح اولیت حضور واشنگتن در «هارتلند نو» و سپس گذار منطقی از «نو هارتلند» به «هارتلند علیا» است. لذا در مرحله نخست هارتلند نو یا همان منطقه خاورمیانه عربی هدفگذاری شده و از این جهت است. در این راستا شاهد حضور نیروهای امریکایی در حجم وسیعی در منطقه خاورمیانه هستیم که حتی تا مناطقی از «نو هارتلند» (افغانستان و پاکستان) را هم شامل میشود. بنابراین ایالات متحده امریکا بخوبی میداند، اگر نتواند در ارتباط با کل ژئوپلتیک منطقه، ژنوم ژئواستراتژیک نو هارتلند را نادیده بگیرد، نخواهد توانست به سمت هارتلند علیا با اطمینان دست به انتقال قدرت بزند. بنابراین واشنگتن در یک گام جدی به بهانه 11 سپتامبر وارد منطقه نو هارتلند شد. لذا میبینیم، در اولین گام ورودش وارد افغانستان یعنی ضعیفترین نقطه کمربند هارتلند بزرگ میشود و سپس تلاش دارد با ایجاد یک اطمینان معنادار در هارتلند نو (خاورمیانه) وارد نو هارتلند با تعیین تکلیف ایران به عنوان یک سد و عنصر مقاوم در مقابل تحرکات امریکا و چالش جدی برای انتقال قدرت به هارتلند علیا، قدرت خود را به حد کمال برساند.
این مسأله به معنای حضور پررنگ ایالات متحده در تنگه هرمز، دریای عمان و خلیج عدن است؛ اما اساساً تعریف ماهیتی و جایگاهی نو هارتلند یا فلات ایران برای امریکا چیست؟
در خصوص قسمت اول سؤالتان باید گفت بله، عبور امریکا از هارتلند نو و خاورمیانه عربی به سمت نو هارتلند یا فلات ایران، به معنای حضور پررنگ ایالات متحده در تنگه هرمز، دریای عمان و خلیج عدن است،اما در خصوص بخش دیگر پرسش شما باید این گونه گفت که اهمیت نو هارتلند برای امریکا این است که ژنوم ژئواستراتژیکی و کد ژئوپلتیکی این حوزه به معنای پل رسیدن به هارتلند علیا است که امروزه با حضور جمهوری اسلامی در مرکزیت نو هارتلند این پل به سد بدل شده است. لذا ایالات متحده در سال گذشته میلادی و نیز در سال 2018 برنامه مهار ایران که در مرکزیت نو هارتلند قرار دارد، با فروریزش سیاسی و البته اقتصادی در دستور کار دارد.
اما راهبرد ترامپ برای افغانستان و گسیل نیرو به این کشور در 2018 میتواند طرح عبور از هارتلند نو به نو هارتلند را پراتیکی کند؟
اساساً این مسأله، نه در دوره ترامپ که بلکه قبلتر از آن در دوره بوش پسر و بعد اوباما استمرار داشته است. فراموش نکنیم که بوش دوم هژمونی بسیط امریکا را با حضور در خاورمیانه و غرب آسیا بنا نهاد و اوباما در سایه مدیریت چالشهای هژمونی بسیط به سمت هژمونی جدید امریکا در خاورمیانه عربی وغرب آسیا رفت.
منظور شما «هژمونی مرکب جوزف جو» است؟
بله؛ در سایه این انتقال ماهیتی هژمونیکی امریکا با مدیریت ترامپ به فکر تثبیت هژمونی برجای مانده از بوش و اوباما است. لذا هیچ یک از رفتارهای 3 رئیس جمهوری اخیر امریکا در تقابل ماهیتی با یکدیگر نیستند، بلکه همپوشانی معناداری با هم دارند. از همین رو ترامپ با دنبال کردن بخش تثبیتی راهبرد دو رئیسجمهوری پیشین و تحمیل هزینه این عبور قدرت به هارتلند نو سعی خواهد کرد، در سال آینده تمرکز بیشتری بر نوهارتلند و فلات ایران از طریق حضور پررنگتر در افغانستان داشته باشد تا از طریق هارتلند نو و نو هارتلند، ستونهای محصور کردن هارتلند علیا یا آسیای جنوب شرقی را داشته باشند. از همین رو نه تنها از سال 2018 به بعد نیروهای خود را به این مناطق گسیل خواهد کرد، بلکه حتی نیروهای همراه در دو گسل خاورمیانه عربی و فلات ایران را هم بسیج خواهد کرد.
پس روابط معنا دار امریکا از عربستان تا هند در 2017 و نیز چالش اخیر با پاکستان، بسترسازی این بسیج نیرو در دو گسل است؟
دقیقاً؛ اسلامآباد اکنون در این راهبرد نقشی را بر عهده نمیگیرد. لذا در برنامه ترامپ باید اسلام آباد در ریلگذاری واشنگتن قرار گیرد.
اما به موازات این فعالیتها شاهد کوچ استراتژیکی داعش از سوریه و عراق به سایر نقاط جهان بودیم. این کوچ استراتژیکی تروریسم از هارتلند نو به نو هارتلند را چگونه ارزیابی میکنید؟
اساساً طرح کوچ استراتژیکی تروریسم از هارتلند نو یا خاورمیانه عربی به نو هارتلند و فلات بزرگ ایران از یک سو برای درگیر کردن ظرفیتهای تهران در مرکزیت این فلات است و از سوی دیگر هم این کوچ نهایتاً به تحریک هارتلند علیا و مشخصاً چین خواهد انجامید.
اما از دید ساختارگرایانه شاهد تلاش دسته دوم بازیگران در قالب کشورهای درگیر در بحران و تنش، برای ساماندهی خود بودیم. ارزیابی کلی شما از تحولات جاری در سال گذشته میلادی در دسته دوم بازیگران خاورمیانه چیست؟
امریکا در سایه همراهی عربستان و کشورهای اقماری خاورمیانه عربی سعی کرد، در طول 2017 جنگهای نیابتی در سوریه، عراق و بخصوص یمن را طوری مدیریت کند که لبههای اصطکاک میان دو رأس دیگر تروئیکای قدرت خاورمیانه یعنی ترکیه و ایران با ریاض از یک سو و تنش میان خود آنکارا و تهران از سوی دیگر و نیز درگیر کردن قدرتهای فرا منطقهای مانند روسیه، چین وحتی کشورهای اروپایی به نفع منافع واشنگتن باشد. از همین رو نیز مسکو، پکن، برلین، لندن و پاریس در طول سال گذشته میلادی خود را درگیر تنش و بحران در سوریه، عراق، یمن، قطر، فلسطین و لبنان دیدند، تنشی که بر اساس ریلگذاری ایالات متحده شکل گرفته بود.
در سایه اقدام سال گذشته میلادی ترامپ در به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، میتوان بازگشت اولویت کاخ سفید را به اسرائیل مشاهده کرد. از این جهت آیا ترامپ بعد ازگذار و افول اسرائیل در طول دوران زمامداری اوباما از نقش «حیاتی» به نقش «کلیدی» و نهایتاً تنزل به نقش «مهم» در حال تغییر چنین رویکردی است؟
ترامپ به دنبال ایجاد یک فضای معنا دار در جهتگذاری از منطق گذشته اوبامایی به منطق جدید ترامپی است. در منطق اوبامایی گفتمان تحکم هژمونیکی حاکم بود، اما ترامپ به سوی گفتمان تثبیتی میل دارد. من معتقدم در سایه این نکته جایگاه اسرائیل هیچ گاه به جایگاه و نقش حیاتی باز نخواهد گشت و همچنان برای سال 2018 و حتی در سایه اقدام سال گذشته میلادی ترامپ در به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل، دیگر ارتقای جایگاهی بهتر از نقش کلیدی را نخواهد داشت،حتی در صورت ایجاد روابط میان واشنگتن و تهران در آینده میتواند اسرائیل به نقش مهم هم تنزل پیدا کند. لذا ترامپ در سایه اقدام و تصمیم به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل به دنیال ایجاد یک شک عمیق در صلح اعراب و اسرائیل بود تا با راستی آزمایی هارتلند نو یا خاورمیانه عربی سیاستهای آتی خود را پیگیری کند، بخصوص که ریاض طرح اعلام پایتختی شهر دیگری از فلسطین را برای مسلمانان این کشور داشت. ترامپ در مسأله اسرائیل و فلسطین از همان نظم در بینظمی و بازیگر دیوانه استفاده میکند. از سال 2003 به بعد در ادبیات امنیتی ایالات متحده امریکا این مسأله کلید خورده است، البته نه به این معنا که اسرائیل دیگر برای واشنگتن اهمیت راهبردی ندارد، بلکه تأکید من این است که امریکاییها به تقلیل نقش تل آویو روی آوردهاند. ببینید همان طور که گفتید واشنگتن شرکای خود را در سه سطح تعریف میکند، سطح «حیاتی»، «کلیدی» و «مهم». پس با این دید امریکا در قرن بیستم تل آویو را شریک حیاتی خود میدانست، ولی در آستانه قرن 21 و بعد از آن با تغییر و تحولات شدیدی منطقه خاورمیانه که ناشی از حضور مستقیم خود واشنگتن بود، اسرائیل به جایگاه شریک کلیدی تنزل یافت، شریک کلیدی که اگر مسأله خود را با اعراب حل نکند، به صورت یک انرژی سکون در روابط بینالملل برای ایالات متحده امریکا تعریف و تلقی میشود. این برای واشنگتن قابل قبول نیست، چرا که همواره واشنگتن سعی دارد خود را از این سکون و رکود خلاص کند. بهترین فرصت برای واشنگتن در این مقوله خود ترامپ است، ترامپی که ادبیاتی شبیه به تل آویو را برای خود برگزیده و به ظاهر برای اسرائیلیها کلاه از سر بر میدارد، اما تلاشی هم برای حل مناقشه دیرینه اعراب و اسرائیل در طول مدت زمامداری خود دارد تا این سکون و کاهش دهنده سرعت انتقال قدرت از هارتلند نو به نو هارتلند و هارتلند علیا برداشته شود که این مسأله در دوره اوباما کلید خورد. حال این که ترامپ تا چه اندازه بتواند موفق عمل کند؟ مسأله دیگری است، ولی قطعاً این اراده در زیر لایههای هیأت حاکمه واشنگتن در دوره ترامپ دیده میشود.
اما دسته سوم لایه تحتانی بازیگران خاورمیانه را به خود اختصاص داده است. کشورهایی مانند اردن، کویت و عمان که با توجه به سمت و سوی تحولات خاورمیانه، سیاستهای پراگماتیستی و در عین حال سازشکارانه را برای همراهی با هر سه رأس تروئیکای قدرت در خاورمیانه داشتند. ارزیابی شما از رفتار دسته سوم بازیگران خاورمیانه چیست؟
کویت،عمان و اردن خط انگلیسی خاورمیانه را تشکیل میدهند که در رأس آن اردن قرار دارد و بدنه آن را هم عمان و کویت به خود اختصاص دادهاند. چه اردن، چه عمان و چه کویت از منظر سنتی و کلاسیک مناطق زیر نفوذ انگلستان در خاورمیانه هستند. لندن به عنوان یک کنش ورزبسیار پیچیده با سیاستهای منعطف در فضای سیاستهای امریکا راهبرد سیالیت را در پیش گرفته است تا در فرصت مناسب بتواند زمینههای کسب قدرت و نفوذ بیشترش را به دست آورد. لذا در سایه این مسأله کشورهای پیرو خط لندن در طول سال 2017 کمترین اخبار در تحولات منطقه خاورمیانه را به خود اختصاص دادند.
در نگرش پست مدرن هولوتراپیک قدرت در روابط بینالملل به قسمت چهارم و نهایی تحولات منطقه میرسیم، یعنی نهادهای غیر رسمی کوچک و نیمهبزرگ قدرت منطقه خاور میانه، مانند القاعده، داعش، جبهه النصره و مانند آنها. در کنارش کانتونهای قدرت خودگردانی کردها در سوریه، عراق و عربهای فلسطین. میزان نقش آفرینی و تأثیر این بازیگران (نهادها) در سال 2017 در منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟
نکتهای که باید در ابتدا گفت این است که همه این نهادها با یک شاخص ارزیابی نمیشوند و هر کدام بر اساس شرایط و اقتضائات مکانی، زمانی و البته، ایدئولوژیکش، به صورتی کاملاً جداگانه تحلیل میشوند. ابتدا در خصوص نهادهای قدرتی مانند القاعده، داعش والنصره باید گفت، که نه طی سال 2017 بلکه از 2013 تا کنون قدرت تأثیرگذاری زیادی را داشتهاند که وضعیت اسفبار امروز خاورمیانه گواه این نکته است. این مسأله فارغ از خوب یا بد بودن تأثیرات است، یعنی این نهادها دارای شدت تأثیر بالا اما منفی تنش زا و مخرب هستند که در اواخر سال گذشته میلادی با پایان جنگ با داعش و طرح آتش بس در سوریه روبه کاهش است، اما در طرف دیگر برخی از کانتونهای خود مختاری هم در اثر فعل و انفعالات نهادهای دسته اول به وجود آمده و رشد یافتهاند که این هم دلیلی بر تأثیرگذاری البته مخرب نهادهای دسته اول است، مثلاً کانتون کردهای سوریه در اثر درگیری با داعش به وجود آمده است وروز به روز هم در اثر حمایت واشنگتن نقش پر اهمیت تری را در سوریه بازی میکنند، اما این نهادها در قیاسشان با دسته اول دارای بار تأثیرگذاری کمتری هستند، البته استثنائاتی مانند خودمختاری کردستان عراق هم وجود دارد که بار تأثیرگذاری بیشتری را برایش میتوان متصور بود، بخصوص با تنشهای سال گذشته درباره همه پرسی کردستان عراق،اما درباره اعراب فلسطین وضعیت به گونه دیگری است شاید نقطه تمایز این نهادها را در مدت زمان طولانی و پیچیدگیهای مسائل اعراب و اسرائیل دید که البته در طول تاریخ با شدت و ضعفهایی تأثیرگذاری خود را ثابت کردهاند که چند دوره انتفاضه، جنگهای 8روزه و 22روزه و... نمونههایی از آنند. اما یقیناً مسأله اقدام ترامپ در به رسمیت شناختن بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل در سال 2017 فلسطین را ملتهبتر از گذشته میکند.
نیروهای فرا دولتی یا غیر دولتی درقالب افکار عمومی را در طول تحولات سال گذشته میلادی چگونه دیدید؟
نیروهای غیر دولتی در قالب رفتارهای عمومی مجازی یک قدرت واحد جهانی را شکل خواهند داد. سه گانههای اتاق شیشهای، گوی بلورین و افکار عمومی شبکهای اکنون به دنبال ایجاد قدرتی جدی برای خود در میان کنش ورزان در صحنه تحولات جهانی است، به گونهای که اتاق شیشهای در سال گذشته میلادی به سمت کسب قدرت گامهای جدی برداشت. اکنون فاصلههای زمانی، مکانی و فضایی در این قدرت مرده است و یقیناً هم فاصلههای بین زبانی وبین فرهنگی هم به تدریج در حال افول است ،لذا در آینده تحولات باید شاهد نقش پررنگتر این بازیگران مهم باشیم.
شما سال 2017 را «سال ناامنی نسبی» و 2018 را «سال ناامنیهای فشرده، پراکنده و درعین حال پیچیده در چارچوب گفتمانهای امنیتی» مدرن ارزیابی کردهاید. در سایه این مسأله، اساساً سمت و سوی تحولات و نیز افق امنیتی خاورمیانه در سال پیش رو را به عنوان یک آینده پژوه چگونه میبینید؟
چنان که پیشتر هم گفتم امریکا تعریف خود از امنیت و ناامنی را تغییر داده است. اگر در دوران بوش دوم حضور مستقیم در خاورمیانه عربی و فلات ایران برای درگیری کلاسیک نیاز بود، امروز ناامنی فشرده مدرن در قالب حمایت از نمایندگان خود در این مناطق مورد نظر است. در سایه این تغییر رفتار، در عین این که امریکا برنامههای خود را در خاورمیانه عربی وغرب آسیا پیش خواهد برد، اولتیماتومهای خود را به تمام رقبای خود خواهد داشت. لذا باید گفت که امنیت و سمت و سوی تحولات خاورمیانه در سال پیش رو نوعی از پیچیدگی تعاملات بازیگران بومی وغیر بومی خواهد بود که میتواند به تنش بزرگ در خاورمیانه بینجامد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۶۹۳۶۸۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تبلیغ گوشی موبایل در امریکا توسط دختران با حجاب | تصویر
ویدیو از تبلیغ یک گوشی همراه منتشر شده که زنان مسلمان با حجاب را در حال بازی بسکتبال و عکس گرفتن به تصویر کشیده است.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی