Web Analytics Made Easy - Statcounter

زنان تاریخ ایران، نه تنها در دوره هخامنشیان، بلکه در تمام دوران ها جنبه های چندگانه ای داشته اند. هرگز نمی توان شرایط زندگی عامه زنان جامعه را با زنان طبقه اشراف و وابستگان درجه اول خاندان شاهی هم تراز و مشابه دانست. در دوره  هخامنشی براساس نظام اجتماعی حاکم بر کل امپراتوری که نشأت گرفته از باورهای آریایی، اعتقادات مذهبی اولیه و زرتشتی و نظام تعامل و تقابل با دیگر اقوام و ملل تحت سیطره حکومت مرکزی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در نگاهی کلی باید پذیرفت که زنان عامه و طبقات پایین جامعه از آزادی های بیشتری نسبت به زنان طبقه اشراف برخوردار بودند. این زنان آن گونه که ویل دورانت هم به آن اشاره می کند، با آزادی و با روی گشاده می توانستند در میان مردم رفت و آمد کنند و با توجه به مهارت و استعدادی که داشتند جذب فعالیت های اقتصادی دلخواه خود شوند و در مورد انتخاب همسر آینده خود نیز تاحدی نظر بدهند. در ادامه با ما همراه باشید تا با زندگی نامه آتوسا دختر کوروش بیشتر آشنا شویم

داریوش اول و همسرش آتوسا

موقعیت و مقام طبقه اشراف هرچند قدرت و آزادی خاص خود را به زنان این طبقه می داد، اما محدودیت هایی را هم به همراه داشت. این زنان با آنکه به خوبی سواری می کردند، اما معمولا به تنهای اجازه رفت و آمد در میان مردم را نداشتند و نمی توانستند همسران شان را به میل و سلیقه خود انتخاب کنند.زنان بزرگان پارسی و همسران درجه دوم شاه و زنان اشرافی وابسته به دیگر اقوام، هرچند در زمره بالاترین طبقات اجتماع قرار داشتند، اما با وابستگان درجه یک یعنی دختران و خواهران و مادران و همسر درجه اول پادشاه قابل مقایسه نبودند. این زنان درواقع منتقل کنندگان خون و نسب و به عبارتی وارثین «فَره» پادشاهی بودند. سلطنت هر مردی غیر از  جانشین قانونی تنها از طریق ازدواج او با یکی از شاهدخت های اصیل پارسی صورت قانونی به خود می گرفت.اهمیت حفظ خون و فره پادشاهی آن اندازه بود که حتی پادشاه و جانشین قانونی او نیز با هم خونان و خویشاوند نزدیک خود پیوند زناشویی می بست. داریوش اول پس از رسیدن به قدرت با وجود آنکه خود از خاندان هخامنش بود، اما برای تحکیم هرچه بیشتر حکومت اش با دو دختر کوروش و همچنین نوه او ازدواج کرد.زنان درجه اول خاندان شاهی، از جمله قدرتمندترین شخصیت های دربار محسوب می شدند. هرچند برخی نویسندگان یونانی مانند «پلوتارک» در مقایسه آنان با زنان تراز اول یونان، شاهزاده خانم های پارسی را همچون بردگانی در حصار توصیف کرده اند، اما واقعیت امر چیز دیگری است. قدرت آنان به ویژه در جایگاه ملکه و مادر ولیعهد و پس از آن مادر شاه، آن اندازه بود که می توانست بسیار سرنوشت ساز باشد. گذشته از دخالت های مستقیم و آشکار آنان در امور سیاسی و اقتصادی، دسیسه ها و بازی های پنهان بسیاری در پشت دیوارهای کاخ توسط آنان می توانست طرح ریزی شود.

زنان ممتاز دربار به دلیل مقام و موقعیت شان هرچند نمی توانستند آزادانه در میان عامه مردم ظاهر شوند، اما در جایگاه خود از حقوق و مزایای بسیاری برخوردار بودند. بعد از شاه، ملکه حق استفاده از تاج را داشت. آنان همچنین دارای املاک و زمین های کشاورزی بودند که شخصا بر آنان نظارت می کردند. میزان حقوق ثابت آنان که از سوی شاه وضع می شد و همچنین درآمدهای حاصل از کارگاه های مختلف پارچه بافی و ریسندگی و زمین های کشاورزی متعلق به آنان در الواح اقتصادی به دست آمده در تخت جمشید دقیقا ثبت شده است.هر چند تصاویر و نقوش زیادی از زنان این دوره در دست نیست، اما براساس نقش یک مُهر گلی مربوط به دوره هخامنشی مشخص است که ملکه همانند شاه بر تخت می نشسته و بارگاه و دربار خود را داشته است.

 زندگی خانوادگی داریوش

داریوش اول هخامنشی یا داریوش بزرگ در طول حیات اش شش بار ازدواج کرد. او از همسرانش 12 پسر و چند دختر داشت. داریوش ابتدا در زمانی که هنوز به سلطنت نرسیده بود با دختر گبریاس (گوبروو) نیزه دار خود به نان «رته بامه» ازدواج کرد و پس از پادشاهی با «آتوسا» دختر کوروش بزرگ و همچنین با دختر بردیا به نام «پارمیس» یا «اپاکیش» و دختر دیگر کوروش و خواهر کوچک تر آتوسا دختر کوروش به نام «ارتیستون» و همچنین با دختر دو تن از سران بزرگ پارسی ازدواج کرد.در اسناد گلی به دست آمده در تخت جمشید بارها نام چهار همسر مهم داریوش دیده می شود. آتوسا، ارتیستون و اپاکیش شاهزاده بودند و خون کوروش را داشتند. رته بامه هرچند شاهزاده نبود، اما همسر اول و از خانواده اشراف و مهم پارسی به شمار می آمد. براساس الواح پرداختی تخت جمشید مشخص است که آتوسا دختر کوروش و ارتیستون سهمیه مالیاتی گندم و جو و انجیر بیشتر از دیگران داشتند و همچنین مشخص است که آرتیستون یک ده به همراه یک کارگاه قالیبافی و یک کاخ در «کوگاناکا» در پارس را در مالکیت خود داشته است.همچنین در این اسناد از سه ملک دیگر به نام های اوتی تی و هونر و منری در ایلام نام برده می شود که متعلق به ارتیستون بوده و زیر نظر یک کارگزار بابلی به نام نبومالیک اداره می شده است. ملکه خود سندهای پرداخت اقلام مورد نیازش را مهر می کرده و تحویل می گرفته است. گذشته از آتوسا دختر کوروش و خواهرش دیگر همسران داریوش نیز از مقرری و جیره و حقوق و املاک خاص خود بهره مند بودند.

                                                                                        داریوش یکم ( داریوش کبیر )

آتوسا دختر کوروش بزرگ

از نمونه خواندنی ها از زندگی نامه آتوسا دختر کوروش بدانید که ملکه پادشاه هخامنشی داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. به گواهی مورخین یونانی، او بانفوذترین همسر داریوش بزرگ بود.شخصیت آتوسا، همانند دیگر زنان پارسی نبود. به گفته مورخین یونانی، در عین زنانگی، او خصلت های مردانگی نظیر قدرت طلبی، درایت و اقتدار را نیز داشت. گرچه پسر آتوسا (خشایارشا) پسر ارشد داریوش یکم نبود، ولی به دلیل زیرکی و نسب پدری او (کوروش بزرگ)، توانست که پسرش را جانشین همسرش کند. روایت هردوت در مورد او، گرچه ممکن است افسانه ای باشد، ولی بازتابی از روایت های پارسی ها در مورد قدرت او است. گرچه در منابع تاریخی، سخنی از مذهب آتوسا نیامده، لیکن نام او، نمودی از نام زرتشتی هتوئسه است که نشان می دهد، بایستی او پیرو آئین زرتشت می بوده است. هرودوت، با روایت داستانی، اولین جنگ بین پارسی ها و یونانی ها را به آتوسا و پزشک محرم او، دموکدس مربوط می سازد. آتوسا یا (آتش سا) از شهبانوهای ایران بود. وی دختر کورش بزرگ، و خواهر خوانده کمبوجیه، و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش یکم، و مادر خشایارشا بود. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست، و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.. پس از درگذشت کمبوجیه در راه بازگشت از مصر، داریوش یکم با آتوسا ازدواج می کند. این ازدواج چند دلیل داشته است: ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می داد. از آنجا که آتوسا باهوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد. آتوسا به سبب این که از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود، داریوش یکم همواره از نصیحت های او بهره می جست. او حتی علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.آتوسا از صلب داریوش شاه دارای چهار فرزند شد، که بزرگ ترین آن ها خشایارشا بود. اما دختر کوروش همسر اول داریوش یکم نبود، و داریوش از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشا بزرگ تر بودند.

                                                                            سردیس منتسب به آتوسا دختر کوروش

مادر ولیعهد

در میان همسران داریوش، آتوسا دختر کوروش اول و ملکه کاساندان از مقام و جایگاه بسیار والا و مهمی برخوردار بود. فرزند او هرچند پسر بزرگ داریوش نبود، اما چون مادرش دارای خون اصیل پادشاهی و فره سلطنت بود، به ولیعهدی رسید. آتوسا در تربیت پسرش خشایارشا دخالت مستقیم داشت.دخالت و نفوذی که حتی پس از به سلطنت رسیدن خشایارشا نیز ادامه می یابد. بنابر نوشته «هرودوت» آتوسا نقش بسیار مهمی در تشویق داریوش برای حمله به یونان ایفا کرد. بدون هیچ تردید او عنوان شهبانو یا شهبانوی شهبانوها را داشته و بعد از مرگ به احتمال بسیار در مقبره داریوش و در کنار این پادشاه آرام گرفته است.آتوسا دختر کوروش از جمله شخصیت های تاریخی شناخته شده و معروف ایرانی در میان اروپاییان و به ویژه اهل ادب است. این معروفیت بیش از هرچیز مدیون نمایشنانه ای تراژدی به نام «ایرانیان» یا «پارسیان» نوشته «آیسخولوس» یا «آشیل» نمایشنامه نویس یونانی است. این نمایشنامه که قدیمی ترین اثر تراژدی تاریخ یونان نامیده شده، بازگوکننده داستان لشگرکشی خشایارشا به یونان است. فراخوانده شدن روح داریوش توسط آتوسا و یاری خواستن از او برای پیروزی پارسیان یکی از زیباترین بخش های این نمایشنامه است.

انتخاب جانشین

در مجموعه زندگی نامه آتوسا دختر کوروش همانطور که گفتیم داریوش از همسران خود 12 پسر داشت. او در زمان تعیین جانشین به جای انتخاب پسر بزرگش «آرته باذان یا ارتوبرزنس» که فرزند اولین همسرش پیش از پادشاهی به نام رته بام بود، خشایارشا فرزند آتوسا را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد.داریوش علاوه بر آرته باذان دو پسر دیگر نیز از همسر اولش داشت، اما موضوع ولیعهدی و جانشینی و تولد این جانشین از مادری که دارای خون اصیل پادشاهی باشد، از اهمیت بسیار برخوردار بود. آتوسا دختر بزرگ کوروش از همان ابتدای تولد برای ملکه بودن و به دنیاآوردن جانشین هخامنشی تربیت شده بود. کمبوجیه، بردیا، گئوماته یا داریوش تفاوتی نداشت، هرکدام که به سلطنت می رسید، آتوسا تنها گزینه برای احراز مقام شهبانو بود. با این وجود اگر داریوش به پسران بزرگ ترش احساس نزدیکی بیشتر می کرد، می توانست یکی از آنان را به عنوان ولیعهد تعیین کند، هرچند به احتمال زیاد این انتخاب تنها تا زمان زنده بودن او می توانست باقی باشد و جانشین او اگر هر که غیر از خشایارشا بود، نمی توانست جان سالم از توطئه های دربار به در ببرد.

 خشایارشاه، پیروز میدان

هرودوت ماجرای انتخاب خشایارشا را این گونه شرح می دهد که مقارن با عزیمت داریوش به مصر درگیری میان پسران او برای به دست گرفتن قدرت آغاز شد. آرته باذان که بزرگ ترین فرزند داریوش بود، خود را شایسته ولیعهدی می دانست، اما خشایارشا امتیاز وراثت و نسبت خونی خود با کوروش را دلیل مهم برای رسیدن به قدرت عنوان می کرد. ظاهرا تردید شاه در انتخاب خشایارشا به عنوان ولیعهد آن گونه که هرودوت می گوید با راهنمایی و استدلال شخصی به نام «دماراتوس» از اهالی اسپارت که به ایران پناهنده شده بود، مرتفع شد.او به خشایارشا و داریوش تفهیم کرده بود که مقام خشایارشا با مقام برادر بزرگ اش قابل برابری نیست، چرا که او از طرفی اولین پسری است که بعد از رسیدن داریوش به سلطنت به دنیا آمده و از طرف دیگر از سوی مادر به بنیانگذار حکومت هخامنشی می رسد، پس سلطنت حق بدون چون و چرای خشایارشا است. البته باور این داستان و اینکه داریوش با صلاحدید و راهنمایی یک اسپارتی جانشین خود را انتخاب کند، بسیار مشکل است.خشایارشا در کتیبه خود در تخت جمشید که با نام (XPF) معروف است، درباره انتخاب اش به عنوان ولیعهد نوشته است: «خشایارشا گوید داریوش را پسران دیگری بودند، اما میل و خواست اهورامزدا بود، داریوش که پدر من بود، پس از خویشتن مرا بزرگ ترین کرد. وقتی که پدر از تخت رفت (درگذشت) به خواست اهورامزدا من به جای پدرم شاه شدم.»نکته قابل توجه در اینجا این است که آیا منظور خشایارشا از دیگر پسران شاه، واقعا پسران داریوش از همسر نخست اش است، یا او بی آنکه برادران بزرگ و ناتنی خود را به حساب آورده باشد، به برادران تنی خود که آنها هم فرزندان آتوسا بودند، اشاره می کند، یعنی «هخامنش»، «ماسیستس» و «ویشتاسب» نبرد و درگیری که با دخالت و نفوذ آتوسا یا قابل قبول تر از آن، به دلیل وجود قوانین خاص برای انتخاب جانشین و با نظر و تایید شخص شاه و بزرگان و سران هفت خانواده مهم هخامنشی به پایان رسید.

مرگ آتوسا

آیسخولوس (آشیل) در نمایشنامهٔ ایرانیان حکایت کرده که زمانی که خشایارشا به یونان تاخت، آتوسا هنوز زنده بود. در حقیقت نام هم در لوح های استحکامات پرسپولیس دیده نشده است، ولی ثابت نمی کند (آنگونه هینتس ادعا می کند) که در آن موقع مرده است.از پایان عمر آتوسا اطلاعی در دست نیست. ژوستین می گوید خشایارشا در حال خشم او را به قتل رسانده است. ظاهراً تابوت او و خواهرش، آرتستونا در آرامگاه داریوش و در کنار تابوت خود داریوش قرار گرفته بود. احتمالاً بنایی که امروزه کعبه زرتشت خوانده می شود، به دستور آتوسا که می خواسته همانند مادرش آرامگاهی باشکوه داشته باشد ساخته شده است، اما چون بعداً داریوش آرامگاه خود را به وسعتی ساخت که همهٔ بلندپایگان خانواده اش در آن جای گیرند، کعبه زرتشت به ملکه های کهتر و شاهزادگان اختصاص یافت.

                                                                               آرامگاه داریوش بزرگ و آتوسا

منبع: مجله همگردی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت hamgardi.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مجله همگردی» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۰۲۱۶۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نگاهی به زندگی و آثار فریدالدین عطار نیشابوری شاعر بزرگ ایرانی

زندگی نامه عطار نیشابوری

 مورخان و محققان، نام او را محمد و لقب وی را فرید الدین و کنیه‌اش را ابوحامد نوشته اند. عطار نیشابوری یکی از بهترین و مشهورترین عارفان و شاعران فارسی‌ زبان قرن ششم و هفتم هجری قمری است. عطار در سال ۵۴۰ هجری قمری در روستای کدکن نیشابور چشم به جهان گشود؛ البته برخی تولد وی را سال ۵۳۷ هجری قمری نقل کرده‌اند. از جزئیات کودکی و زندگی این شاعر بزرگ اطلاعات دقیقی در دست نیست.

عطار، داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در کنار آن به کار طبابت هم پرداخت، به همین دلیل به او عطار گفته می‌شود؛ زیرا عطار به کسی می‌گویند که داروفروشی و طبابت را هم‌زمان با هم انجام دهد؛ اما پس از مدتی به‌دلیل وجود یک رویداد مهم در زندگی‌اش به عرفان روی آورد و مسیر زندگی وی برای همیشه تغییر کرد.

عطار از راه دارو فروشی و درمان بیماران، روزگار می‌گذراند و به سبب همین، برای طلب روزی به دربار پادشاهان نمی‌رفت و لب به ستایش آنان نمی‌گشود و تا آخر عمر عزت نفس و مناعت طبع و بزرگ منشی خود را حفظ کرد.

آنچه که عطار را به سمت عرفان کشانید

به صورت دقیق و مشخص معلوم نیست که عطار چگونه به عرفان روی می‌آورد اما با توجه به اشعار و آنچه که او در شعرهایش بدان اشاره کرده است معلوم می‌شود که انقلاب حال او هم در زمان پزشکی و عطاری دست داده بود و او آثاری در همان ایام پدید آورد. آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شده و به عرفان روی آورده است. در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستان‌هایی وجود دارد که درستی آن‌ها از نظر تاریخی معلوم نیست. ولی معروف‌ترین آن‌ها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله «چیزی برای خدا بدهید» از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد.

درویش به او گفت: ای خواجه تو چگونه می‌خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می‌روی. درویش گفت: تو مانند من می‌توانی بمیری؟ عطار گفت: بله. درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه «الله» از دنیا رفت. عطار چون این را دید شدیدا منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.

آثار بجا مانده از عطار نیشابوری

فهرست دقیقی از آثار عطار در دست نیست. تعداد کتاب‌هایی را که به او نسبت داده اند، بیش از ۱۰۰ جلد است. در تعداد بالای آثار عطار نیشابوری تردیدی نیست. چنانچه خود او هم به این نکته اشاره داد:

ز هر در گفتم و بسیار گفتم/ چو زیر چنگ شعری راز گفتم

کسی کو چون منی را عیب جویست/ همین گوید که او بسیار گویست

اما انتساب مجموعه‌ای ۱۰۰جلدی به او هم چندان درست نیست. عطار نیشابوری در خسرو نامه از مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، مختار نامه، مقامات طیور یا منطق الطیر، خسرو نامه، جواهر نامه و شرح القلب یاد کرده است و به قصاید، غزلیات و قطعات هم اشاره دارد. بنابراین آثار مسلم عطار را می‌توان این گونه پنداشت: مصیبت نامه، الهی نامه، اسرار نامه، مختار نامه، مقامات طیور، خسرو نامه، منطق الطیر، جواهر نامه، لسان الغیب، شرح القلب، دیوان قصاید و غزلیات.

اشعاری از عطار در مسجد جامع هرات

مسجد جامع هرات یکی از قدیمی‌ترین مساجد در افغانستان است که در دوره تیموریان به عنوان معبد ساخته شد و بعدها به مسجد تبدیل شد. در جای جای این مکان اشعار عرفانی از عارفان برزگی چون عطار خودنمایی می‌کند.

مرتضی رضوانفر، عضو هیئت علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و پژوهشگر کتیبه‌های فارسی به مناسبت ۲۵ فروردین، روز بزرگداشت عطار نیشابوری، کتیبه‌ای با شعر عطار در مسجد جامع هرات در افغانستان را معرفی کرده است.

او در این متن منتشر شده ابتدا به جایگاه قدمت این مسجد که به نگین معامری هرات معروف است اشاره کرده است. در این متن آمده است:( مسجد جامع هرات را باید نگارخانۀ هنرهای اسلامی نامید؛ زیرا مجموعه‌ای است از نفیس‌ترین کاشی‌کاری، آجرکاری، سنگ‌کاری، گچ‌کاری و برخی دیگر از هنرهای اسلامی.

این مسجد مانند بسیاری از مسجدهای قدیمی به معابد ادیان پیش از خود ارتباط داده می‌شود و دلایلی مبنی بر وجود آتشکده و عبادتگاه آریاییان در مکان اولیه این مسجد ارائه شده است.

بنا به منابع مختلف، علت گسترش مسجد به شکل امروزی آن را به دانشمند بزرگ اهل ری، امام فخر رازی (۶۰۶-۵۴۴ قمری) منتسب کرده‌اند.

در بدو ورود به محوطه مسجد آنچه بسیار خودنمایی می‌کند وجود کتیبه‌ها و تزئینات معماری زیبایی است که بیشتر دارای هویت و شکل مستقلی از دیگری است.

از مهم‌ترین نکته‌های کتیبه‌های فارسی در مساجد و دیگر بناهای اسلامی استفاده از مضامین دینی و عرفانی در قالب اشعار فارسی است که مسجد جمعه هرات نیز از این موضوع مستثنی نیست.)

رضوانفر در ادامه هشدار داده است: خطری که جا دارد اینجا به آن اشاره کنم حذف تدریجی شعر فارسی از معماری مذهبی در ایران و منطقه است، در گذشته حضور شعر فارسی در معماری مذهبی در ایران و کشورهای همسایه امری حیاتی بود، که متاسفانه چندین دهه است دانسته و ندانسته از این شناسنامه و امضای هویتی دور شده‌ و با ایران‌ستیزان همراه گشته‌ایم.

پایان غم انگیز قصه عطار

آنگاه که مغولان  در سال ۶۱۸ هجری قمری مردم نیشابور را مورد تاخت و تاز قرار دادند. این شاعر آزاده به دست سربازان مغول کشته و در این شهر به خاک سپرده شد. اکنون آرامگاه عطار نیشابوری در نیشابور، کنار آرامگاه حکیم عمر خیام و در جوار امام زاده محروق قرار دارد و زیارت گاه اهل دل است.

شیخ بهایی در کتاب کشکول درباره‌ی مرگ عطار می‌نویسد:«... وقتی که خون از رگ او می‌ریخت و مرگش نزدیک شده بود، شیخ با انگشت خود از خون خود بر دیوار، این رباعی را نوشت:

در کوی تو رسم سرفرازی این است/ مستان تو را کمند بازی این است

با این همه رتبه هیچ نمی یارم گفت/ شاید که تو را بنده نوازی این است

خدابخش حکیمی-خبرنگار تحریریه جوان قدس

دیگر خبرها

  • غیر از خشایارشا تمام شخصیت‌های کتاب استر غیرتاریخی‌اند
  • کاسبی جدید و عجیب فروش سوالات گواهی‌نامه | ۵۰ هزار تومان بده قبول شو!
  • تقدیر دختر شهید حاجی رحیمی از عملیات «وعده صادق»
  • جزییات انتشار ۱۵ عنوان کتاب درباره شهدای کشتی‌گیر
  • داستان عجیب جواد فروغی
  • دستمزدی که کفاف زندگی را نمی‌دهد/ رزیدنتی و قوانین اجرا نشده
  • دستمزدی که کفاف زندگی را نمی‌دهد/ رزیدنتی و قوانین اجرانشده
  • دستمزدی که کفاف زندگی نمی‌دهد/ رزیدنتی و قوانین اجرانشده
  • عاقبت 35 سال زندگی جعلی | مورد عجیب هویت دزدی در آمریکا!
  • نگاهی به زندگی و آثار فریدالدین عطار نیشابوری شاعر بزرگ ایرانی