بلورفروشی که با خوانندگی در یک اجرای آزمایشی جاودانه شد/روایت اجرای «مرا ببوس» و افسانههایش+فیلم و صوت
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۰۲۸۸۴۴
به گزارش خبرنگار ایلنا، حسن گلنراقی شاید در میان خوانندگان 100 سال گذشته موسیقی ایران که اسناد و مدارکی از آنها وجود دارد، یک استثنا باشد که تنها دو قطعه به عنوان خواننده اجرا کرده و به خاطر یکی از این دو قطعه که «مرا ببوس» نام دارد و اتفاقا بهصورت آزمایشی نیز ضبط شده، برای همیشه در تاریخ هنر ایران جاودانه شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حسن گلنراقی یک بلورفروش و عتیقهفروش تهرانی بود که در سال 1300 متولد شد و بعد از تحصیلات متوسطه شغل پدریاش را در پیش گرفت. او با برخی از اهالی موسیقی ازجمله حبیبالله بدیعی و پرویز یاحقی دوستی داشت. محمدرضا شرایلی (محقق و پژوهشگر عرصه موسیقی) درباره گلنراقی به خبرنگار ایلنا میگوید: «شغل اصلی گلنراقی در بازار بود و در صنف بلورفروشی فعالیت میکرد. اتفاق حضور ایشان در موسیقی دفعتا رخ داد. ایشان صدای گرمی داشت و برای خودش میخواند و دوران جوانیاش با دورانی که آقای مجید وفادار برای اولین مرتبه آهنگ "مرا ببوس" را برای یک فیلم ساخت، مصادف شد.»
مجید وفادار، آهنگساز خوش ذوق آن روزهای موسیقی ایران تصنیف «مرا ببوس» را برای فیلمی به نام «اتهام» به کارگردانی شاپور یاسمی و نویسندگی علی کسمایی و عبداله بقایی ساخت. این فیلم در سال ۱۳۳۵ ساخته شد و تصنیف «مرا ببوس» برای اولین بار در این فیلم با صدای خوانندهای نه چندان مشهور به اجرا درآمد که ژاله علو روی آن لبخوانی میکرد.
این اجرا البته چندان در میان مردم فراگیر نشد اما گلنراقی این تصنیف را شنید و شروع به زمزمه کردن آن در محافل خصوصی کرد. شرایلی در این باره میگوید: «گلنراقی این ترانه را در جایی میشنود و از آن خوشش میآید؛ او که صدای گرمی داشته در میهمانیها و محافل خصوصی آن را اجرا میکرد تا اینکه به واسطه آشناییاش با پرویز یاحقی تصمیم به ضبط این قطعه میگیرند.»
تصنیف «مرا ببوس» این بار با ویلن پرویز یاحقی و پیانو مشیرهمایون شهردار و صدای حسن گلنراقی ضبط میشود اما از آنجا که پس از 28 مرداد 1332 فضایی بستهتر در عرصه فعالیتهای سیاسی ایجاد شده بود، داستانها و افسانههای بسیاری در مورد «مرا ببوس» در میان مردم رفته رفته شکل گرفت. روایتکنندگان و سازندگان این داستانها سعی میکردند ارتباطی میان این قطعه و مبازارت سیاسی آن دوران ایجاد کنند.
برای مثال گفته میشد شعر این ترانه را سرهنگ ژاندارمری «عزتالله سیامک» از رهبران سازمان نظامی حزب توده ایران، پیش از اعدام در ۲۷ مهر ماه ۱۳۳۳ در زندان و در وصف سرنوشت غمانگیز افسرانی که اعدام میشدند، سروده است. روایت دیگر میگفت سرهنگ دوم توپخانه «محمدعلی مبشری» عضو دیگری از رهبری این سازمان، این ترامه را در وصف «سرهنگ سیامک» در آخرین دیدار خود با دخترش در شب قبل از اعدام سروده است.
عبدالرحیم جعفری (مدیر و موسس انتشارات امیرکبیر) در خاطرات خود مینویسد: «اوایل سال ۱۳۲۹ در کوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست، با جوان پرشوری آشنا شدم به نام «حیدرعلی رقابی» که از خویشان «بیژن ترقی» مدیر «کتابفروشی خیام» بود. ملیگرایی بود شوریده و شیفته دکتر «محمد مصدق». جوانی بود فروتن و مؤمن و معتقد، و در مبارزات ملی سخت فعال. دفتر شعری داشت که آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشک» چاپ کردم. در این دفتر قطعه شعری بود با عنوان «مرا ببوس» که بعدها «مجید وفادار»، ویولنیست معروف برای این شعر آهنگی ساخت. اجرای این ترانه از رادیو ایران اقبال عام یافت و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از رادیو ایران پخش شد.»
بعدها خود گلنراقی در مصاحبهای با مجله «روشنفکر» اعلام کرد که شاعر این ترانه حیدر رقابی، از استادان رشتهٔ ادبیات دانشگاه تهران است. برخی نیز سرودن این شعر را مربوط به آخرین روزهای حضور حیدر رقابی در ایران میدانند و اجرای دوباره آن را نیز در راستای مبارزات سیاسی آن سالها تفسیر میکنند. این در حالی است که رقابی سال 1334 پس از آزادی از زندان کشور را ترک کرد و شعر مرا ببوس در سال 1329 منتشر شده است.
با تمامی این تفاسیر، معتبرترین روایت شاید مربوط به پرویز یاحقی درباره اجرای دوباره مرا ببوس باشد. پرویز یاحقی در مراسم سوگواری زندهیاد حبیبالله بدیعی و حسن گلنراقی در گورستان قدیمی امامزاده طاهر واقع در مهرشهر کرج که فیلم آن نیز موجود است، درباره ضبط قطعه مراببوس گفته است: «روزی در منزل من با زندهیاد خالدی و یک خواننده جمع بودیم که ناگهان در زدند؛ در را باز کردیم مرحوم استاد بدیعزاده و آقای حسن گلنراقی بودند. آمدند داخل و آقای گلنراقی دیدند که ما مشغول کار هستیم و با توجه به سوابق دوستی که داشتیم از من خواستند به رادیو برویم و یک برنامه آزمایشی ضبط کنیم. خب من هم که سابق 16 – 17 سالگی دوستی با آقای گلنراقی داشتم قبول کردم. خوب به خاطر دارم که نت آهنگ خودم را به دست آقای خالدی دادم و گفتم شما به کار ادامه بدهید تا من یکسری به رادیو بروم و برگردم. به اتفاق آقای گلنراقی و آقای بدیعی به رادیو که در میدان ارگ آن زمان و 15 خرداد امروز است، رفتیم.
حدود ساعت 3 بعد از ظهر بود و خیابانها نسبتا خلوت بود؛ تصادفا آقای مشیرهمایون شهردار را دیدم و من به حسن گفتم با نبودن ارکستر چطور میتوانیم این اثر را ضبط کنیم؟ ایشان گفتند من ضبط را به دست میگیرم و با هم همکاری میکنیم. از آقای مشیرهمایون شهردار هم خواستیم پشت پیانو بنشینند. حتما همه شما آن را شنیدهاید که قطعهای آزمایشی با ساز من و مشیرهمایون شهردار و صدای مرحوم حسن جان ضبط و قرار شد در شورای رادیو مورد بررسی قرار بگیرد و پخش شود. این برنامه جمعه بعد از برنامه «شما رادیو» پخش شد و نفوذ صدای شادروان گلنراقی با همان اثر آزمایشی «مرا ببوس» آنچنان سر و صدایی به پا کرد که به قول معروف سیلی به پا کرد.
شایعات و گفتههایی در اطراف این قطعه «مرا ببوس» در جامعه ایجاد شد که متاسفانه هیچ کدام با واقعیت منطبق نبود. شاعر این کار آقای دکتر حیدر رقابی بودند. آهنگ این کار نیز در فیلمی سالها قبل از اینکه ما این کار را انجام بدهیم به وسیله یکی از خوانندگان اجرا شده بود اما صدای گرم حسن گلنراقی و سلیقه خاصی که برای خواندن این اثر به خرج داد چنان روی مردم اثر گذاشت که تا امروز که 35 سال از ضبط آن گذشته این نوار تازگی خودش را حفظ کرده و همیشه مورد علاقه همه بوده است.»
اجرایی که پرویز یاحقی از آن سخن رانده است در سال 1336 و در استودیو شماره 8 رادیو واقع در میدان ارگ ضبط شده بود و یک هفته بعد در برنامه «شما و رادیو»، به گویندگی کمال مستجابالدعوه پخش شد. پیش از پخش این قطعه از رادیو مستجابالدعوه اعلام کرده بود: «این تصنیف در یک محفل خصوصی ضبط شده، که بهدلیل جذابیت خاص آن به پخش آن مبادرت میورزیم.»
گلنراقی در پایان عمر خود، گرفتار بیماری آلزایمر و تومور مغزی شد و در مهر ماه سال ۱۳۷۲ در تهران درگذشت. حسن گلنراقی در گورستان قدیمی امامزاده طاهر واقع در مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.
سال 1371 یعنی یک سال پیش از درگذشت گلنراقی، این خواننده طی یک میهمانی در خانه زندهیاد فریدون حافظی یکبار دیگر این قطعه را این بار با پیانو انوشیروان روحانی اجرا کرد که این اجرا ضبط شد. این فیلم احتمالا آخرین تصویر از زندهیاد گلنراقی است.
در اینجا میتوانید بخشهایی از این فیلم را ببینید:
فایل صوتی مربوط به اجرای «مراببوس» با ویلن پرویز یاحقی، پیانو مشیرهمایون شهردار و صدای حسن گلنراقی نیز که در سال 1336 ضبط شده را نیز از اینجا میتوانید بشنوید:
منبع: ایلنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۰۲۸۸۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مادر شاه چگونه رحیم علی خرم را به ثروت افسانهای رساند؟
همشهری آنلاین: رحیمعلی خرم مقاطعهکار معروف زمان پهلوی و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) در آن زمان، روزگاری یک کارگر ساده آسفالتکار بوده که بواسطه آشنایی اتفاقی با مادر شاه به یک سرمایهدار بزرگ تبدیل شد. رحیمعلی فرزند بیکعلی حدود سال 1300 در روستای کوهپایه زبیر از توابع ساوه متولد شد. او در جوانی با هدف یافتن شغل و کسب درآمد راهی تهران شد و به لطف جثهای قوی و نیرومند در یک پروژه آسفالتکاری در پایتخت به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد. از قضا این گروه آسفالتکار یکی از روزها برای ترمیم معابر کاخ سلطنتی به سعدآباد رفتند و همان جا نقطه آغاز ارتباط خرم با دربار پهلوی بود چرا که مادر شاه در محوطه کاخ وی را دید و همان روز او را به حضور خود فراخواند. گفته میشود علت راهیابی خرم به دربار، روابط غیر عادی او با ملکه مادر بوده است. به این ترتیب آشنایی رحیمعلی خرم با مادر شاه نقطه آغاز ترقی او بود و از این زمان، این شخص به حکم ارتباط و وابستگی به مادر شاه، وارد چرخه فاسد حاکمیت پهلوی شد و به سرعت با برادران شاه وارد روابط اقتصادی شد. او با محمودرضا پهلوی و حمیدرضا پهلوی رابطه نزدیکی داشت و حتی قرار بود پسر خرم با دختر حمیدرضا ازدواج کند. داستان آشنایی رحیم علی خرم با مادر شاه در کتاب «من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم با جزئیات بیشتری آمده است. نویسنده این کتاب، اسکندر دلدم از افراد مورد وثوق دربار پهلوی و از نزدیکان دولتمردان این رژیم بوده است. او به دلیل شغل خبرنگاریاش، ارتباطات وسیعی با دربار و مقامهای تراز اول کشور داشته است. دلدم در خاطراتش در کتاب«من و فرح پهلوی» آورده است: مادر شاه، اکثر شبها در کاخ اختصاصی خود مجلس بزم به راه میانداخت و با آن سن زیاد به سه چیز علاقه داشت. یکی مصاحبت با مردان قوی هیکل و عظیمالجثه که آخرین آن، رحیمعلی خرم، مقاطعه کار معروف و صاحب کاباره جزیره (پارک ارم کنونی) بود. دوم به «سگ» علاقه مفرطی داشت و همیشه در اطراف او، حتی روی پاها و در بغلش چندین سگ از نژادهای مختلف دیده میشد. سومین سرگرمی مادر شاه، برپایی مجالس طرب بود. پای ثابت مجالس بزم و طرب ملکه مادر، خواننده کهن سال و قدیمی «ملوک ضرابی» بود که چندین مدال درجه اول همایون (مدالی که معمولا به فرماندهان عالی رتبه ارتش و رجال درجه اول سیاسی داده می شد) از شاه و مادرش گرفته بود! مادر شاه یک شوهر رسمی به نام آقای ملک پور داشت. من ملک پور را از نزدیک میشناختم. ملک پور علاوه بر کارها و مشاغلی که داشت، در کار خرید و فروش اتومبیل دست دوم نیز فعالیت می کرد و پاتوق او، نمایشگاه مرحوم شعبان رحیمی پور در ضلع جنوبی میدان فردوسی بود. بسیاری از رجال و امرای ارتش چون سپهبد کمال و سپهبد وشمگیر هم بعداز ظهرها در این نمایشگاه فعالیت اقتصادی داشتند. ماجرای آشنایی ملکه مادر با رحیمعلی خرم نیز بسیار خواندنی و جالب است. رحیمعلی خرم،کارگر ساده (آسفالت کار) بود و هیکل درشت و نخراشیدهای داشت. یک روز که خیابانهای کاخ سعدآباد را تجدید آسفالت میکردند، رحیمعلی خرم پس از کار زیاد و بعد از صرف ناهار مشغول چرت زدن و استراحت زیر یکی از درختهای محوطه کاخ سعدآباد بوده که از قضای روزگار، شاهین بخت و اقبال در اطراف هیکل نتراشیده و نخراشیده او به پرواز در میآید و مادر شاه که همراه با ندیمهاش از آن محل عبور میکرده و چشمش به هیکل غیرعادی کارگری که در آن آفتاب نیمروز به حالت طاق باز(!) خوابیده و دستمالش را هم روی صورتش کشیده بود، میافتد و بلافاصله میگوید این مرتیکه پدرسوخته را به کاخ اختصاصی بیاورید تا ببینم به چه جرئتی به این وضع فجیع(!) در ملأ مادرشاه خوابیده است! فورا رحیمعلی را بلند میکنند و به حضور والده مکرمه شاهنشاه میبرند و از همین لحظه، زندگی رحیمعلی دگرگون و کارگر آسفالت کار مبدل به بزرگترین مقاطعهکار آسفالت کار دستگاهها و ادارات دولتی میشود. خرم پس از این دیدار، مورد توجه مادر شاه قرار گرفته و به زودی صاحب مکنت و ثروت فوقالعادهای میشود. رحیمعلی خرم بعدها، محل کارگاه آسفالتپزی خود در جاده کرج را تبدیل به کاباره جزیره کرد و زمینهای اطراف آن را صاحب شد و پارک خرم (پارک ارم فعلی) را تاسیس کرد. خرم به وسیله ایادی خود در این پارک، زنان و دختران جوان و حتی زنان شوهرداری را که همراه با شوهر و فرزندان خود به این محل آمده بودند، میربود و در محل مخصوصی که در پارک برای خود ساخته بود، مورد تجاوز قرار میداد.
رحیمعلی خرم که در آغاز به عنوان مقاطعهکار آسفالت به ثروتاندوزی میپرداخت، کمی بعد با رانتخواری توانست اغلب قراردادهای پیمانکاری را به نام خود منعقد کند. حسین فردوست رئیس دفتر اطلاعات شاهنشاهی و دوست نزدیک شاه در این باره در کتاب«ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» مینویسد: «یک نمونه کوچک در مقایسه با سایر فعالیتها در سطح کشور عبارت بود از آسفالت خیابانهای تهران. شهرداری چندین سال متوالی با یک مقاطعهکار [که نام او رحیمعلی خرم بود] قرارداد بست که در طول یک سال در قبال فلان مقدار وجه (رقم به درستی خاطرم نیست ولی آنقدر بود که مقاطعهکار توانست برای هر سال 200 میلیون تومان به مقامات شهرداری رشوه دهد) مسئولیت آسفالت خیابانهای تهران را عهدهدار گردد. مقاطعهکار فوق، خیابانها را لکهگیری میکرد و در برخی خیابانها یک ورقه نازک چند سانتی آسفالت میریخت. در فصل زمستان به علت یخبندان، این آسفالتها درمیآمد و چالههایی در خیابانها ایجاد میکرد که رانندگی در خیابانهای تهران مسئله شده بود و زیانهای فراوانی به خودروها و به خصوص فنرهای خودرو وارد میکرد. این کار چند سال متوالی ادامه یافت و وضع را به محمدرضا گزارش دادم. محمودرضا برادر محمدرضا با این مقاطعهکار به طور صوری شریک بود و درصدی دریافت میداشت. نتیجه گزارش من فقط این شد که سال بعد با آن مقاطعهکار قراردادی بسته نشد ولی نه به سوءاستفاده در شهرداری کاری داشتند و نه به مقاطعهکار ایرادی وارد شد.»
رحیمعلی خرم با اشرف پهلوی هم رابطه خوبی داشت. ابوالحسن عمیدی نوری، روزنامهنگار و نویسنده، نماینده مجلس شورای ملی و از کارگزاران رژیم پهلوی، در کتاب«یادداشتهای یک روزنامهنگار» در اینباره مینویسد: «یک روز که والاحضرت اشرف میخواست به اروپا برود خرم بیش از یکصد هزار دلار... از تمام صرافیهای تهران خرید و جمع کرد یعنی هشت میلیون ریال آن روز خرج کرد. آن اسکناسها را در بسته مخصوصی پیچید و به فرودگاه رفت و دست والاحضرت را ماچ کرد و آن بسته را تقدیم نمود.» در سال 1341 و در دوران نخستوزیری علی امینی، خرم به اتهام یک کلاهبرداری کلان به مبلغ 23 میلیون تومان تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بازداشت شد. جالب این که در زندان نیز فسادهای خرم ادامه داشت. عمیدی نوری در کتاب«یادداشتهای یک روزنامهنگار» به این نکته هم اشاره میکند و مینویسد: «در مدتی که خرم در زندان بود شبها به خارج از توقیفگاه خود میرفت و مشغول کسب بود. روزها هم توقیفگاه او در حقیقت محل کار او شده بود. خدا میداند در همان محل توقیفگاه او متجاوز از 40 میلیون تومان قرارداد مقاطعهکاری آسفالت با او بسته شد.» اما سرانجام با وساطت دربار و به ویژه ملکه مادر و برادران شاه از این اتهام فارغ شد. عمیدی نوری درباره حمایتهای خاندان سلطنتی از خرم هم مینویسد: «وقتی پرونده آسفالت تهران در دیوان کیفر به شدت تحت رسیدگی بود، بازپرس دستور توقیف خرم و دفاتر او را داده بود، اما دربار برای فرار او دست و پا میزد زیرا بعضی از شاهپورها و اشرف در کارهای او شرکت داشتند.» به این ترتیب رحیمعلی خرم با اتکا به پشتوانهای قوی همچنان میتازید. او در طول حکومت پهلوی با حمایتهای آشکار و پنهان خاندان پهلوی به ثروت افسانهای دست یافته بود که او را در دریف افراد با نفوذ در بسیاری از معادلات اقتصادی کشور قرار میداد و خرم از حیف و میل و پایمال کردن بیت المال ابایی نداشت. سرانجام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، شعبه سوم دادگاه انقلاب رحیمعلی خرم را نمونه بارز مفسد فی الارض شناخت و به حکم این دادگاه خرم در سحرگاه 19 اردیبهشت 1358 به جوخه اعدام سپرده شد.
کد خبر 848155 منبع: همشهری آنلاین برچسبها تاریخ - اسناد پهلوی خبر ویژه کتاب - تاریخ تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ عمومی ایران فساد