Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، ابوالفضل توکلی بینا مانند بسیاری از جوانان این سرزمین دوران جوانی اش در مبارزه با علیه رژیم طاغوتی پهلوی سپری شد. وی در آن سالهی به دلیل فعالیت هایش روزهایی را نیز در زندان این رژیم سفاک گذراند و تا پیروزی انقلاب از پای ننشست. وی خاطراتش را از ایام مبارزه روایت کرده که بخشی از آن را در دو قسمت میتوانید در خبرگزاری فارس بخوانید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در بخش دوم آن اینگونه روایت را آغاز کرده است:

با امام در پاریس

نیمه ا ول سال 1357 هـ.ش، دوران اوج‌گیری مبارزات مردم بر ضد رژیم شاه بود. امام خمینی نیز با ارسال پیام‌ها و  اعلامیه‌های خود از نجف، مبارزات مردمی را رهبری می‌کرد. نظارت امام بر مبارزات مردم ایران و رهبری آن، رژیم شاه را به وحشت انداخت و از رژیم عراق تقاضا کرد تا جلوی فعالیت‌های امام را بگیرد. در اوخر تابستان 1357، رژیم عراق از امام خواست تا از اظهارنظر سیاسی و ارسال پیام و اعلامیه و به طور کلی هر نوع فعالیت سیاسی خودداری کند. امام که در دوران مبارزه نشان داده بود که به هیچ وجه از فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم شاه خودداری نمی‌کند، آماده شد تا از عراق خارج شده و به کشور دیگری هجرت کند. برای این منظور ابتدا کشور کویت در نظر گرفته شده و ویزای ورود را به نام روح‌الله موسوی گرفتند. البته در مرز متوجه شدند که روح‌الله موسوی امام خمینی است و از ورود ایشان جلوگیری کردند و اجازه ورود ندادند و ایشان شب را تا دیروقت در مرز بودند. از طرف رئیس‌جمهور عراق آخر شب اطلاع دادند امام نمی‌تواند به عراق برگردد. امام نیز از رفتن به نجف خودداری کردند و شب را به بصره تشریف بردند و سرانجام فرانسه را برگزیدند و با همراهان خود به پاریس رفت.

عزیمت به پاریس، انتخاب بسیار خوبی بود؛ زیرا در فرانسه فعالیت‌های سیاسی معنی نداشت. رژیم ایران به فرانسوی‌ها فشار آورد که از فعالیت امام جلوگیری نمایند. حضرت امام در جواب فرموده بود: من به لحاظ این که می گویند فرانسه مهد آزادی و آزادی‌خواهی است، به این جا آمده‌ام. اگر عرصه را بر من تنگ کنید، از این فرودگاه به آن فرودگاه می‌روم و به فعالیت‌خود ادامه می‌دهم و صدای ملت ایران را به گوش جهانیان می‌رسانم.

درنهایت، مقامات فرانسوی متقاعد شدند و مانعی برای فعالیت‌ ا مام ایجاد نکردند. امام در دهکده‌ی نوفل‌ لوشاتو واقع در حومه‌ پاریس اسکان یافت. از همان وقت این روستای گمنام به مرکز فرماندهی بزرگت‌ترین انقلاب قرن تبدیل شد. هنگامی که امام از بغداد به سمت پاریس هجرت کرد، بنده ممنوع‌الخروج بودم و به دستور ساواک، به هیچ وجه به من و افرادی که سوابق سیاسی و زندان داشتند، گذرنامه نمی‌دادند، ولی به تدریج شرایطی پیش آمد که دستگاه امنیتی رژیم دیگر نمی‌توانست مانند گذشته عمل کند و تا حد زیادی از اقتدارش کاسته شده بود. بر این اساس، تصمیم گرفتم به پاریس بروم و به امام ملحق شوم. قبل از هر اقدامی به شهید عراقی تلفن کردم و گفتم: از اینکه نیروهای جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی و گروه‌های مختلف به پاریس رفته‌اند، نگران و ناراحتم؛ زیرا می‌ترسم مبادا این‌ها یک وقت ذهن امام را خراب کنند.

شهید عراقی اظهار داشت: حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ به او گفتم: بیا به پاریس برویم. در پاسخ اظهار داشت: به ما گذرنامه نمی‌دهند. پاسخ دادم: با افسری که او را می‌شناسم، در این باره صحبت کرده‌ام و او هم قول داده ظرف بیست و چار ساعت به ما گذرنامه بدهد. شهید عراقی پیشنهاد مرا پذیرفت و فوری مدارک خود را آورد. با تسلیم مدارک به اداره‌ی گذرنامه و به کمک همان افسر آشنا، پس از بیست و چهار ساعت صاحب گذرنامه شده و روز دوشنبه هشتم آبان 1357 به سوی پاریس رهسپار شدیم.

به محض ورود به پاریس، در هتل ایفل که نزدیک برج ایفل قرار داشت اقامت گزیدیم. پس از ناهار، به دفتر حضرت امام واقع در خیابان کشان تلفن کردم. آقای محمد هاشمی گوشی را برداشت و پس از سلام و احوال پرسی گفت:خیلی زود خود را به این جا برسانید که می‌خواهیم به نوفل‌لوشاتو برویم. ما به سرعت به خیابان کشان رفتیم و با آقای محمد هاشمی و همراهانش به وسیله یک استیشن عازم نوفل‌لوشاتو شدیم. محل اقامت امام در نوفل‌لوشاتو، ویلایی بود متعلق به یکی از ایرانیان که آن را در اختیار حضرت امام گذاشته بود. در قیمت جنوب ویلا حیاط کوچکی قرار داشت که امام در آن جا به سر می‌برد و برای اقامه نماز جماعت ظهر و مغرب نیز به ویلایی که در شمال دهکده قرار داشت، تشریف می‌برد. این ویلا محل تجمع خبرنگاران و افرادی بود که از سراسر جهان به نوفل لوشاتو آمده بودند. وقتی ما به آن جا رسیدیم، اول مغرب بود و اتاقی که نماز جماعت در آن برپا می‌شد پر بود و جای خالی نداشت. امام هر شب پس از نماز جماعت قدری صبحت می‌کرد و ما موفق شدیم سخنان امام را در آن شب بشنویم. پس از پایان سخنرانی، امام برخاستند و به اتاق کوچکی که در آن جا بود رفتند. در همان اتاق، افراد مختلف می‌توانستند برای مدت کوتاهی با امام دیدار کنند، البته شخصیت‌هایی که می‌خواستند با امام گفت و گو کنند، قبلا از دکتر ابراهیم یزدی وقت می‌گرفتند و در محل زندگی امام با ایشان ملاقات می‌کردند.

آن شب وقتی امام سخنان خود را به پایان رساندند و به آن اتاق کوچک رفتند، طلبه‌ی جوانی را دیدم که به سوی ما آمد و گفت: آقای توکلی شما کی به این جا آمده‌اید؟ به او گفتم: همین الان، ولی شما را به جا نیاوردم. گفت: من حسین پسر حاج آقا مصطفی هستم. یادم می‌آید بچه بودم که شما پیش پدرم می‌آمدید. اظهار خوشحالی کردم و گفتم: من و اقای عراقی پیش از ظهر امروز وارد پاریس شدیم. ایشان به خدمت امام رفت و پس از چند لحظه بازگشت و ما را با خود به حضور امام برد.

حضرت امام، بنده و بخصوص شهید عراقی را خیلی مورد لطف و محبت خود قرار داد؛ زیرا این دیدار پس از چهارده سال دوری و تحمل زندان و تبعید اتفاق می‌افتاد. امام دست شهید عراقی را فشرد و چون آن مرحوم کمی لاغر و نحیف شده بود، به او گفت: آن بازوها کجاست؟ سپس از حال و روز ما در پاریس پرس و جو کرد و بعد امر نمود که به هتل محل اقامت خود برویم و وسایل خود را به نوفل‌لوشاتو منتقل کنیم و به اداره‌ی محل اقامت ایشان را برعهده بگیریم. همان شب، از یک دانشجوی ایرانی که در آنجا حاضر بود و یک اتومبیل فولکس واگن داشت،‌خواهش کردیم ما را به پاریس برده و دوباره به نوفل‌لوشاتو برگرداند. به این ترتیب پس از جمع‌کردن وسایل خود و تسویه حساب با هتل، به نوفل‌لوشاتو برگشتیم و اداره منزل امام را برعهده گرفتیم.

تا آن روز، وضع منزل امام سامان درستی نداشت و حاج احمدآقا از این نگران بود که در میان افرادی که از سراسر دنیا به دیدار اما می‌آیند، دانشجویانی هم یافت می‌شوند که فقط توانسته بودند هزینه  سفر خود را تهیه و خود را به نوفل لوشاتو برسانند و شاید هزینه هتل که هیچ، پول غذا هم نداشته باشند و از این نظر لازم است به آنها و دیگران شام و نهار داده شود؛ بنابراین از صبح فردای همان شب قرار گذاشتیم که هر روز در دو وعده، یعنی ظهر و شب، به همه افراد غذا بدهیم. با یک نانوایی که در نفل‌لوشاتو بود و نان باگت در آن پخته می‌شد، صحبت کردیم و به این طریق،‌نان مورد نیاز خود را تامین نمودیم. برای تامین گوشت هم بره می‌خریدیم و آن را در وان حمام ذبح می‌کردیم و با گوشتش آب گوشت می‌پختیم. غذاهای دیگری مانند: سیب‌زمینی پخته و تخم مرغ آب‌پز نیز تهیه می‌کردیم.

در نوفل‌لوشاتو هتل کوچکی بود که اغلب ایرانیانی که به آنجا می‌آمدند، در همان هتل، اتاقی را برای خواب و استراحت اجازه می‌کردند. ما هم یکی از اتاق‌های آن را کرایه کرده بودیم. بعد به این فکر افتادیم که هتل را برای اقامت افرادی که به آنجا می‌آمدند، اجاره کنیم. از این رو، بنده با صاحب هتل وارد مذاکره شدم و قرارمان بر این شد که آن محل را برای یک ماه در ازای سی هزار فرانک اجاره کنم. مرحوم شهید عراقی نگران تهیه پول بود و می‌گفت: تو این مبلغ را از کجا می‌خواهی فراهم کنی؟ ما که چنین پولی نداریم. من به ایشان اظهار داشتم: از هر کس که پول داشته باشد، مبلغی می‌گیریم. به امید خدا وجه مورد نظر فراهم می‌شود. شهید عراقی با این حرف قانع شد و همان موقع قرارداد را نوشتیم و هتل را اجاره کردیم در آن زمان،‌شهید صدوقی با گروهی از دوستانش وارد نوفل‌لوشاتو شد. حاج ابراهیم آقا که هنوز از اجاره کردن هتل بی‌خبر بود، سراسیمه آمد که جا نداریم و چه کنیم. به ایشان گفتم: نگران نباشید، هتل در اجاره ماست و می‌توانیم دو اتاق آن را در اختیار ایشان قرار دهیم. آیت‌الله صندوقی وقتی وارد هتل شد، به شوخی به بنده گفت: اقای توکلی، هتل‌دار هم شده‌اید. به ایشان گفتم: بلی، روزگار انسان را به خیلی از کارها وادار می‌کند. بعد ایشان فرمود: پس یک سوم هزینه این هتل را به حساب من بگذار. به آیت‌الله صدوقی گفتم: خداوند به شما خیر دهد که همیشه منبع خیر و برکت هستید.

یکی از کارهای ما در نوفل‌لوشاتو،‌تکثیر و توزیع نوارهای سخنرانی امام بود. پیش از این، ظاهرا افرادی از گروه نهضت آزادی سخنرانی‌های امام را از روی نوار استخراج می‌کردند و نام خود را در پایان آن می‌نوشتند و بعد متن سخنرانی را منتشر می‌کردند. با تلاش ما، چاپ و توزیع سخنرانی‌های امام راه درست خود را یافت؛ یعنی وقتی متن سخنرانی‌ها از نوار استخراج می‌شد، به نام خود امام چاپ و منتشر می‌گردید. برای تکثیر نوار، فقط یک دستگاه تکثیر در اختیار ما بود که به وسیله آن می‌توانستیم در هر چهار دقیقه یک نوار پر شده را تهیه کنیم. در این کار، شماری از دانشجویان ایرانی که با آقای محمد هاشمی از لوس‌آنجلس به پاریس آمده بودند، همکاری می‌کردند. با این که شبانه‌روز کار و تلاش می‌کردند و به تکثیر نوارها می‌پرداختیم، باز هم نمی‌توانستیم پاسخگوی درخواست مشتاقان سخنرانی‌های امام باشیم. در این جا باز هم شهید عراقی پادرمیانی کرد و به من گفت: برو و یک دستگاه دیگر بخر. هر چه در پاریس جست و جو کردم، از آن نوع دستگاهی که مورد نظر ما بود، پیدا نکردم. بعد معلوم شد که مرکز فروش دستگاه‌های مزبور در لندن است. به همین منظور با موافقت شهید عراقی سفری دو روزه به لندن کردم و از خیابان آکسفورد، دستگاه تکثیر نوار را خریدم و آن را به نوفل‌لوشاتو رساندم. یک شب هم در لندن با دانشجویان ایرانی ساکن در آن جا دیدار کردم و در ضمن گفت‌وگوها، سخن از مهندس بازرگان به میان آمد و دیدم که دانشجویان مزبور، به مصاحبه او با گاردین انتقاد دارند. مهندس بازرگان در مصاحبه‌ای که با روزنامه گاردین،‌همه اعتصاب‌های ایران را دولتی اعلام کرده بود.

ملاقات بازرگان با امام

مهندس بازرگان وقتی وارد پاریس شد، به نوفل‌لوشاتو آمد و با امام ملاقات کرد. وی ظاهرا در ضمن حرف‌های خود به امام گفته بود که راه، بن بست است، مردم خسته شده‌اند و شهید می‌شوند و ...امام هم در پاسخ ایشان فرموده بود: بن‌بستی وجود ندارد. ان‌شاءالله جلو می‌رویم سخن امام در مورد پیشرفت انقلاب و شرایط انقلابی آ‌ن روزها بود. حضرت امام در اول محرم، اعلامیه‌ معروف «خون بر شمشیر پیروز است» را صادر کردند که در بسیج مردم بسیار کارساز بود. مردم از اول محرم به خیابان‌ها ریختند و با حکومت نظامی درگیر شدند و عده‌ای از آنها به شهادت رسیدند. با وجود تمام این ماجراها آنها از شهدای خود تجلیل می‌کردند و در تظاهرات و مراسم تدفین شهدا، باز هم بر ضد شاه شعار می‌دادند، بنابراین اگر خسته شده بودند، نباید بر ضد شاه شعار می‌دادند و تظاهرات می‌کردند، بلکه می‌بایست به حضرت امام انتقاد می‌کردند و بر ضد ایشان شعار می‌دادند، ولی آنها هوشیار بودند و از قضایا تحلیل درستی داشتند و در مبارزه‌ی خود بر ضد رژیم شاه، هر روز مصمم‌تر از دیروز می‌شدند.

از طرف دیگر، در اردیبهشت ماه 1356 هـ.ش، شهید مطهری برای یک هفته به عراق رفته و وقتی در نجف با امام دیدار کرده بود، حضرت امام به ایشان فرمودند بودند: به برادران بگویید که ریشه شجره خبیثه‌ی پهلوی از خاک بیرون آمده است. جمع شوید و همت کنید و برای همیشه این ریشه خبیثه را از خاک میهن اسلامی به دور اندازید. این سخن را امام، با توجه به آگاهی خود از اوضاع ایران اظهار داشتند. امام از شرایط عمومی کشور به خوبی آگاه بودند و اطلاعات فراوان و دقیقی در این زمینه داشتند. برای همین فرموده بودند: بن بستی وجود ندارد؛ می‌زنیم و می‌بریم و جلو می‌رویم فردای آن شبی هم که بنده و شهید عراقی وارد نوفل‌لوشاتو شدیم، حدود یک ساعت و نیم با حضرت امام به گفت و گو نشستیم و گزارش‌های مبسوطی درباره اوضاع داخلی کشور را به استحضار ایشان رساندیم. بعد متوجه شدیم که امام اطلاعات بسیار زیادی از اوضاع کشور در دست دارند. در همان جا به امام عرض کردم: اقا، ارتش تا بن دندان مسلح را چه می‌کنید؟ امام تبسمی کرد و فرمود: نگران نباش، مساله ارتش حل می‌شود. این که امام مساله‌ی ارتش را حل شدنی می‌دانست، به این دلیل بود که تعداد قابل توجهی از افسران جوان، مطیع امام بودند و به ایشان پیغام داده بودند که می‌خواهند از ارتش بیرون بیایند؛ ولی امام فرموده بود که شما در ارتش باشید. البته حضرت امام به سربازان دستور داده بودند که از پادگان‌ها فرا کنند و ارتش را از وجود خود خالی نمایند. علت دیگری که موجب شده بود، حضرت امام از جانب ارتش نگران نباشند، این بود که بدنه ارتش، متدین و مومن بود. درحقیقت، همان نظامی‌ای که مسلسل به دست می‌گرفت و پشت تانک می‌نشستن و در خیابان‌ها جولان می‌داد و به مردم حمله می‌کرد، مسلمانان، از دیگری با خواهران و برادران خود ناراحت و دلگیر بود. بنابراین، درنهایت حوادثی پیش آمد که افسران و درجه‌داران جوان تمرد کردند و از کشتار مردم خودداری نمودند؛ زیرا مسلمان بودند و به امام عشق می‌ورزیدند.

جریان ملاقات دوم بازرگان با امام به این صورت بود که ایشان که از ملاقات اول با امام به لندن رفت و بعد از چند روزی مجددا به پاریس آمد و در نوفل‌لوشاتو از امام تقاضای ملاقات کرد. در آن هنگام که مبارزات مردم در داخل کشور اوج گرفته بود، امام فرموده بودند که هر کدام از شخصیت‌های سیاسی ایران که می خواهد به این جا بیاید و تقاضای ملاقات با این جانب دارد باید مواضع خود را اعلام کند؛ ابتدا باید نفی سلطنت کند و حمایت خویش را از ملت بپاخواسته ایران کتبا اعلام نماید. بر همین اساس، وقتی دکتر سنجابی برای دیدار امام به پاریس آمد، امام فرمود: ایشان باید نفی سلطنت کند و از مبارزه مردم که برای قطع ریشه گندیده رژیم نامحسوس پهلوی به پا خواسته‌اند، حمایت کند. دکتر سنجابی نیز مواضع خود را نوشت و من خودم نوشته ایشان را گرفتم و به نزد امام برود. بعد امام دستی در آن برد که یعنی باید به این صورت باشد. سپس نوشته را بازگرداندم و دکتر سنجابی متن را با قلم خود اصلاح کرد و امضا نمود. من دوباره آن را خدمت امام بردم و ایشان پس از مشاهده آن، به دکتر سنجابی اجازه‌ ملاقات داد؛ بنابراین، وقتی مهندس بازرگان برای بار دوم از امام تقاضای ملاقات کرد، حضرت امام فرمودند: ایشان باید مواضع خود را اعلام کند؛ ولی چون بازرگان مواضع خود را اعلام نکرد، اجازه ملاقات هم داده نشد. امام فرمود که به ایران برود و همان جا مواضع خودش را اعلام کند. البته دوستان بازرگان مانند: دکتر یزدی و قطب‌زاده خیلی حرص خوردند و اظهار نگرانی کردند که چرا ایشان مواضع خود را اعلام نکردند. یکی از موارد مهم اعلام مواضع این بود که افراد و شخصیت‌های سیاسی، رژیم سلطنت را نفی کنند و بگویند که شاه باید برود. وقتی آقای بازرگان به ایران بازگشت،‌نهضت آزادی یک اعلامیه کم رنگی بیرون داد که تا آن جایی که به یاد دارم، مطلبی به این مضمون در آن آمده بود که مردم می‌گویند شاه باید برود؛ بنابراین باید برود.

یکی دیگر از کسانی که به پاریس آمده بود، حسن شریعتمداری، فرزند آیت‌الله شریعتمداری بود. او می‌گفت که قانون اساسی نباید به هم بخورد و شاه نباید برود؛ در حالی که مردم این همه مبارزه کردند و شهید دادند تا شاه برود و رژیم صهیونیستی ساقط شود. این افراد از زمان خود عقب بودند و در دوران احساسی که می‌بایست ریشه رژیم کثیف پهلوی کنده و به دور ریخته شود، این قبیل سخنان را بر زبان جاری می‌کردند.

در ایامی که در پاریس بودیم، دانشجویان ایرانی عضو انجمن اسلامی پاریس از شهید عراقی تقاضا کردند تا خاطرات خود را برای آن‌ها بیان کند. شب‌ها پس از ساعت 9 که کار ما در نفل‌لوشاتو تمام می‌شد، به پاریس رفتیم و شهید عراقی در جمع دانشجویان خاطرات خود را از دوران فعالیت فداییان اسلام تا سال‌های نزدیک پیروزی انقلاب بازگو می‌کرد. این جلسات آن قدر جالب و جذاب بود که گاهی تا نزدیک اذان صبح طول می‌کشید و ما برای این که نمازمان قضا نشود، بیدار می‌ماندیم و پس از نماز صبح و سه ساعت خواب، به نوفل‌لوشاتو باز می‌گشتیم.

پس از گذشت زمان تقریبا یک ماه و نیم از حضور ما در پاریس، طبق توافقی که با شهید عراقی به عمل آوردم، قرار شد بنده برای سر و سامان دادن به تکثیر و توزیع پیام‌ها و اعلامیه‌های امام در داخل کشور به ایران بازگردم.

در همین راستا، پس از بازگشت به ایران، به کمک چند تن از کارمندان مخابرات که با ما در ارتباط بودند، پیام‌ها و اعلامیه‌ها را دریافت و سپس به تکثیر و توزیع آن‌ها می‌پرداختیم. ما تقریبا به طور مرتب هر شب، از پاریس به منزل بنده تلفن می‌کردند و من هم به وسیله‌ دستگاه ضبط پیام‌های تلفنی، متن پیام‌ها را ضبط می‌کردم. سپس با همکاری شهید حاج تقی طرخانی که منزلش نزدیک منزل ما بود،‌با کمک ایشان قبل از اذان صبح، نوار ضبط شده را استخراج و روی کاغذ می‌نوشتیم. این کار بسیار دشوار بود و گاهی برای فهمیدن بعضی از قسمت‌های نوار که نامفهوم بود، مجبور بودیم نوار را دهها بار عقب و جلو ببریم. پس از این کار، نوبت به تایپ متن دسته نوشته می‌رسید. این کار را ماشین‌نویس دفتر حقوق بشر که مقر آن نزدیک حسینیه ارشاد بود، انجام می‌داد. به این ترتیب که نزدیکی‌های سحر او را خبر می‌کردیم و او هم فورا متن استخراج شده از نوار را تایپ می‌کرد و به ما می‌رساند. ما هم متن تایب شده را تکثیر می‌کردیم و صبح اول وقت، به وسیله‌ دوستان موتورسوار، به همه‌ی مناطق تهران می‌فرستادیم.

یکی از برادران ما که در آمریکا به سر می‌برد، می‌گفت: پس از انقلاب، هلمز سولیوان در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت کردند. در آن برنامه، از آن دو درباره‌ی دوران خدمتشان در ایران پرسش‌هایی کردند و در پایان، آنان را متهم کردند که وظایف خود را به خوبی در ایران انجام نداده‌اند. نکته‌ی قابل توجه در این مصاحبه تلویزیونی این بود که هر دو، ضمن تاکید بر انجام دادن وظایفشان به نحو احسن، اظهار داشتند: ما وظایف خود را به خوبی انجام می‌دادیم، ولی این مطلب برای ما نامفهوم بود که چگونه اعلامیه و یا پیام‌های آیت‌الله خامنه‌ای به سرعت و در سطح وسیعی پخش می‌شد و موجی را در کشور به وجود می‌آورد. علت این کار البته برای آن دو تن نامعلوم بود؛ ولی پیداست که عشق و علاقه مردم به امام امت موجب می‌شد که پیام‌ها و اعلامیه‌های ایشان، پس از ارسال به تهران، بلافاصله به دست مردم ایران برسد.

ستاد استقبال

حدود ده روز قبل از ورود حضرت امام به تهران، شهید عراقی تلفن کرد و گفت: وقت آن رسیده که شما ستاد استقبال را تشکیل دهید. پس از این تلفن، ما هم فوری دست به کار شدیم و ستاد استقبال را تشکیل دادیم. در این ستاد، علاوه بر بنده، آقایان عسگراولادی، شهید اسلامی، بادامچیان و تعدادی دیگر از دوستان شرکت داشتند. محل ستاد، ابتدا در نزدیکی حسینیه ارشاد بود؛ اما پس از شور و مشورت دریافتیم آن محل برای این منظور مناسب نیست و بهتر دیدیم به مدرسه رفاه نقل مکان کنیم. مدرسه رفاه، علاوه بر اینکه بزرگ‌تر بود و امکانات بیشتری داشت، تقریبا در مرکز شهر هم واقع شده بود. در ستادی که در این مدرسه تشکیل شد، اعضای موتلفه خدمات زیادی کردند و توانستند به کمک دوستان خود، 65 هزار نفر را برای انتظامات گزینش کنند و به آن‌ها سازمان دهند. این تعداد زیاد را دوستان از طریق معتمدان محل‌های مختلف شناسایی و آنان را به چند گروه تقسیم کردند و هر گروه را به یک سرپرست سپردند. برای اینکه این افراد از دیگران متمایز باشند، برای همه آنان بازوبندهای پارچه‌ای تهیه کردیم تا آنها را به بازوهای خود نصب کنند. از وقتی که بختیار فرودگاه را بست، مام دیگر از مدرسه رفاه تکان نخوردیم و شب و روز برای استقبال از حضرت امام تلاش کردیم.

در همان روزهای پرالتهاب،‌چند تن از افسران نیروی هوایی که با ما در ارتباط بودند، مرا به فرودگاه مهراباد بردند و بنده از سالنی که قرار بود حضرت امام به آنجا تشریف‌فرما شوند، یک کروکی تهیه کردم. گذشته از افسران نیروی هوایی، افراد مختلفی از سراسر کشور با ستاد استقبال در تماس بودند و با ما همکاری می‌کردند. البته در تمام موارد، اقایان روحانیون که در مدرسه رفاه مستقر شده‌ بودند، با ما در ارتباط بودند و در جریان همه کارها قرار داشتند.

از خاطرات جالب مربوط به بچه‌های انتظامات، یکی این بود که چون هر گروهی سلیقه‌ی خاص خود را داشت، به همین دلیل، مسیر حرکت امام از فرودگاه تا بهشت زهرا به گونه‌ها و روش‌های مختلف تزیین شده بود. گروهی، منطقه‌ مربوط به خود را گل باران کرده بودند و گروهی دیگر که مثلا قسمتی از خیابان آزادی را در دست داشتند، فقط به خط سفید وسط خیابان گل چسبانده بودند. خاطره دیگر، مربوط به بچه‌های قم است. از قم، هزار نفر به تهران آمده بودند و قرار شد که آن‌ها را در چند گروه مختلف پخش کنیم، ولی ما کم کم متوجه شدیم که گویا این افراد نمی‌خواهند در گروه‌هایی که ما معین می‌کنیم، خدمت کنند. شبی که قرار بود همه در گروه‌های خود جای گیرند و به محل خدمت کنند. شبی که قرار بود همه در گروه‌های خود جای گیرند و به محل خدمت خود بروند، یکی از آن‌ها را صدا کردم و گفتم: چرا شما نمی‌آیید؟ ما همه گروه‌ها را مشخص کرده و سازمان داده‌ایم. در پاسخ گفت: ما از قم با خود تیربار و T.N.T آورده‌ایم و آن‌ها را در اتومبیل‌های خود جاسازی کرده‌ایم که اگر اتفاقی افتاد و با یورش نظامیان مواجه شدیم، بتوانیم مقابله به مثل کنیم، گفتم: خوب این را زودتر می‌گفتی. بعد آن‌ها را در چند خیابانی که از سمت شمال به خیابان آزادی منتهی می‌شد، قرار دادیم تا در صورت لزوم بتوانند از اسلحه و مواد منفجره‌ی خود استفاده کنند.

بچه‌های وزارت نیرو نیز به ستاد استقبال آمدند و تعدادی دستگاه بی‌سیم و دو دستگاه اتومبیل مجهز به بی‌سیم در اختیار ستاد گذاشتند که به وسیله‌ی آن‌ها توانستیم از فرودگاه مهرآباد تا بهشت‌زهرا را زیر پوشش قرار دهیم. در یکی از شب‌های نزدیک به دوازدهم بهمن، مسعود رجوی، از طریق هاشم صباغیان به ستاد آمد و گفت: حفاظت امام را به عهده‌ی ما بگذارید. به او گفتم: شما چه امکاناتی دارید؟ جواب داد: ما دارای اسلحه هستیم؛ ولی ما قبول نکردیم و حفاظت از امام را به افراد مورد اعتماد واگذار کردیم.

روز دوازدهم بهمن که حضرت امام قدم به خاک میهن گذاشت، طبق برنامه، قرار بر این بود که با دو اتومبیل که با یکدیگر در ارتباط بودند،یکی پیشاپیش خودروی حامل امام حرکت کند و دیگری در انتهای صف استقبال کنندگان. براساس همان برنامه،‌قرار بد که حضرت امام از سالن شمار‌ه‌ی یک فرودگاه حرکت کند و عازم بهشت زهرا شود، اما ازدحام جمعیت آن چنان بود که وقتی ایشان وارد سالن فرودگاه شد و به امام خوش امد گفته شد، اجرای برنامه‌ی از پیش تعیین شده میسر نشد. امام هم با وجود همه خستگی که از پرواز فرانسه به ایران داشتند، صحبت خوبی کردند و پس از فرمایشات، امام را از سالن بیرون بردیم تا بتوانیم از طریق پاویون دولتی به بیرون فرودگاه منتقل کنیم. 

اتفاق جالبی که در فرودگاه پیش آمد این بود که نیروهای مسلح مجهز به مسلسل‌های سبک که حفاظت فرودگاه را برعهده داشتند، اتومبیل بنزی آمده کردند تا امام سوار آن شود. در آن زمان، در سطح فرودگاه، فقط من و حاج احمد آقا، فرزند امام حضور داشتیم، وقتی امام می‌خواست سوار اتومبیل بنز شود، دست راست خود را روی اتومبیل گذاشت و خطاب به افسران نیروی هوایی که اطراف اتومبیل ایستاده بودند، فرمود: شما تا کی نشسته‌اید تا بختیار شرف سربازی‌تان را به یغما برد. سپس داخل اتومبیل شد و روی صندلی قرار گرفت. ما هم به حرکت درآمدیم و از سطح فرودگاه به پاویون دولتی رفتیم و از آنجا مسیر را با حرکت امام تا بهشت زهرا ادامه دادیم.

حضرت امام وقتی تصمیم گرفت به ایران بازگردد، تمایل داشت که پس از ورود به تهران، ابتدا به بهشت زهرا برود، بدین ترتیب، پس از ورود به فرودگاه مهراباد برای بردن امام به بهشت زهرا، از خودرو استیشن استفاده شد که رانندگی آن را اقای محسن رفیق دوست به عهده داشت. از نظر حفاظت امام قسمتی از سقف اتومبیل با شیشه ضدگلوله پوشیده شده بود. روی آن هم چند نفر مسلح نشسته بودند تا امام را از گزند احتمالی دشمن مصون نگه دارند. برای انتظامات داخل بهشت زهرا، از هفت هزار نیرو که از پیش تدارک دیده بودیم، استفاده کردیم. اطراف محلی را که قرار بود امام در آنجا سخنرانی کند نیز سوله کشیدیم. وقتی خودرو حامل امام وارد بهشت زهرا شد، کلاج آن سوخت و از حرکت باز ماند. در آن لحظه، براساس پیش‌بینی قبلی، با چند تن از کارکنان نیروی هوایی برنامه‌ریزی شده بود که یک هلی‌کوپتر در بهشت زهرا مستقر گردد این پیش‌بینی خیلی بجا بود. در نزدیکی در ورودی بهشت زهرا هلی‌کوپتر قرار داشت و امام را با آن به محلی که برای سخنرانی ایشان در نظر گرفته بودیم، منتقل کردند. امام نیز در بدو ورود به ایران، سخنرانی معروف خود را ایراد کردند.

پس از پایان مراسم، حضرت امام با همان هلی‌کوپتر به بیمارستان هزار تخت‌خوابی منتقل شد. در آنجا آقای ناطق نوری ایشان را با اتومبیل خود به منزل یکی از بستگان وی رساند و پس از استراحت کوتاهی، با امام رهسپار مدرسه رفاه گردید، حضرت امام، فقط یک شب در مدرسه رفاه به سر برد.

پایان

انتهای پیام/ب

منبع: فارس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۱۱۷۳۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۶۰ درصد غذا های المپیک پاریس «غیرگوشتی» است

مسؤولان بازی‌های المپیک پاریس اعلام کردند به منظور حفاظت از محیط زیست، در این دوره ۶۰ درصد غذاها غیرگوشتی خواهد بود.   به گزارش ایسنا، با توجه به اینکه ۶۰ درصد از غذاهایی که در طول زمان بازیهای المپیک به هواداران کشورها ارائه می شود بدون گوشت و ۸۰ درصد از منابع محلی تهیه می شود، بازی های المپیک پاریس، استاندارد جدیدی را برای پایداری محیط زیست ایجاد می‌کند.   جگر چرب، استیک تارتار، گوشت گاو بورگینیون، بلانکت دوو، ران قورباغه و حلزون تنها بخشی از غذاهای گوشتی در فرانسه هستند.    بیایید واقعی باشیم، غذاهای گیاهی‌ فرانسه شهرت خاصی ندارد. در واقع، فرانسوی‌ها دو برابر میانگین جهانی گوشت مصرف می‌کنند و بالاترین مصرف گوشت گاو و گوساله را به ازای هر نفر در اروپا دارند.   اما برگزارکنندگان المپیک پاریس به دنبال تغییر هستند. آنها قصد دارند غذاهای گیاهی زیادی در المپیک ارائه کنند.  هدف این است که نشان داده شود فرانسه اکنون بیشتر به «گیاه» می پردازد تا «گوشت».   ۶۰ درصد غذاهای المپیک پاریس "غیر گوشتی" است   اعلام شده است که ۶۰ درصد از غذاهایی که در طول این رویداد برای عموم مردم سرو می شود، بدون گوشت و ۸۰ درصد از تمام غذاها از محصولات محلی فرانسه تهیه می شود.   تونی استنگوئه، رئیس پاریس ۲۰۲۴ در بیانیه‌ای گفت: این وظیفه ماست افرادی را که در  المپیک شرکت خواهند کرد، آموزش دهیم. این یک وظیفه جمعی است که عادات خود را تغییر دهیم و بیشتر به محیط زیست فکر کنیم. بنابراین باید غذاهای گیاهی را نیز امتحان کنید چون از نظر طعم، بسیار خوب هستند.   رستوران دهکده المپیک ورزشکاران که ۴۰ هزار وعده غذایی در روز تهدیه خواهد کرد، در طول المپیک ۲۴ ساعته باز است و ظرفیت ۳۵۰۰ صندلی دارد. ۳۳ درصد از غذاها گیاهی خواهد بود و برای اولین بار، حدود ۱۵۰۰۰ ورزشکار به جای بشقاب های یکبار مصرف، از بشقاب های قابل شستشو استفاده خواهند کرد.   همچنین هیچ نوشیدنی الکلی در دهکده سرو نخواهد شد. کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • حلقه‌های المپیک در پاریس به آتش کشیده شد!
  • درگیری پلیس با تظاهرات‌کنندگان روز کارگر در پاریس
  • سرکوب معترضان حامی فلسطین در فرانسه + فیلم
  • سرکوب معترضان حامی فلسطین در فرانسه
  • درگیری شدید بین تظاهرکنندگان و پلیس در فرانسه+ فیلم
  • دیدار ۳هزار معلم از سراسر ایران با رهبر انقلاب
  • کتیبه متفاوت با الهام از تخته‌ کلاس درس در حسینیه امام خمینی(ره) | عکس
  • فیلم/ حال و هوای حسینیه امام خمینی(ره) قبل از حضور رهبر انقلاب
  • ۶۰ درصد غذا های المپیک پاریس «غیرگوشتی» است
  • ممنوعیت حجاب در المپیک پاریس برای زنان فرانسه!