زنانی با گوشوارههای باروتی روایت جهلی ادامه دار است
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۱۵۲۷۸۳
«نور» از داعش زخم خورده است اما آمده به خانوادهی آنان کمک کند. آمده است تا جهل را ثبت کند. جهل کسی که تیشه به ریشهی خانواده اش زده است؛ اسلحه به دست گرفته تا مردم را بکشد و به بهشت برود. «نور» داستان امید را روایت میکند. ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۱:۲۸ فرهنگی سینما و تلویزیون نظرات
خبرگزاری تسنیم- علیرضا رحیم بصیری:
مستند «زنانی با گوشوارههای باروتی» جدیدترین فیلم رضا فرهمند است که در بخش مستند جشنواره فیلم فجر امسال حضور داشت و در آخرین شب به نمایش درآمد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داستان فیلم روایت زنان است البته نه فقط زنان عراقی؛ بلکه زنان داعشی نقش بسیار پر رنگتری دارند. اولین سوالاتی که ذهن مخاطب را درگیر میکند، یک سری ابهامات است. مگر داعشیها زن و خانواده دارند؟ مگر زن و فرزندانشان را با خود به جنگ آورده اند در حالی که میگویند هدف ما از پیوستن به داعش فقط جهاد و کشته شدن است؟ درست است. پاسخ تمام این سوالات مثبت است.
نام فیلم همراه با پارادوکس است؛ زنانی که به جای گوشوارههای طلا از گوشوارههای باروت استفاده کردهاند. این چندمین معادلهی حل نشدهای است که در ذهن مخاطب شکل میگیرد. معادلهای که حتما در مسیر داستان حل خواهد شد.
روایت فیلم را «نور» انجام میدهد. خودش زخمخوردهی داعش است. نزدیکترین کسانش را شوهران همین زنانی کشتهاند که حالا به او التماس میکنند تا برایشان لوازم شخصی زندگی فراهم کند. البته او خیال انتقام ندارد و برعکس، آمده است تا به این خانوادهها کمک کند. ساده نیست تا به کودکی غذا بدهی که میدانی پدرش خانوادهات را از هم پاشیده است. روایت فیلم برخلاف زنان با تمام ظرافتها و حس زنانگیشان، پیچیده نیست؛ شوهرانشان در جبهه کشتهاند، کشته شدند و اسیر و حالا یک زن مانده است و چند فرزند. نمیداند چکار باید بکند. در مقابل دوربین قرار گرفته و حرف از روزهای بیکاری و بی پولی شوهرش میزند. عاملی که باعث میشود تا آنان به داعش بپیوندند و زندگیشان در مدت کوتاهی از این رو به آن رو شود. اما این خوشی دوامی کوتاه تر از چند صباح دارد.
از یکی از زنان میپرسد که از حضور شوهرت در داعش خبر داشتی؟ با این کار او مخالفتی نکردی؟ پاسخ شگفت انگیز است. میگوید که خودش او را به این کار تشویق کرده و اکنون هم ناراضی نیست! اما داستان به همین جا ختم نمیشود چرا که موضوع فراتر از یک دعوت ساده است. دوربین میچرخد و در صحنهای دیگر فرزند همان خانواده را شکار میکند. میگوید که 12 سال دارد و به مدرسه رفته است. او پرده از این راز برمیدارد. از جهل صحبت میکند. میگوید پدرم بیسواد بود و نمی دانست که چه میکند. من با او مخالفت کردم اما تصمیمش را گرفته بود. واقعا تحت تاثیر تبلیغات داعش قرار گرفته بودیم. معادله حل شد؛ گوشوارههای باروتی همان جهل است. همان چیزی که ملعبه دست ابر قدرتی قرار گرفته تا یک کشور را از این رو به آن رو کند.
داستان جلو میرود و نور همراه با کاروان پیش میرود، زنان و فرزندانی را میبیند که در اردوگاهها پناه داده شدهاند. کسانی که شوهرانشان را به بهای بسیار کم پول از دست دادهاند و حالا حتی محتاج نان شبشان هستند. روایت تلخ است اما خب مگر داعش به جز تلخی چه چیزی برای مردم بیگناه باقی گذاشت؟
فیلم، مخاطبش را تا اوج تلخی با خود میبرد؛ جایی که حتی رانندهی نور که به نظرمان بیخیال روزگار است و فقط تخمه میشکند و سیگار میکشد نیز اشک مردانه میریزد. جایی که نور ناگهان به یاد برادر جوانش میافتد که توسط همینها کشته شده بود و بی اختیار اشک میریزد در حالی که در میان کودکان است و همشان او را با تعجب مینگرند. اما هنوز جای یک ولی وجود دارد. داستان تا اوج میرود اما خیلی زود به جایی که باید برسد، میرسد. سکانس آخر، نهایت زیبایی فیلم است. جایی که نور با تمام اشکها باز هم به میان بچهها برمیگردد و برایشان اسباببازی میآورد تا سرگرم شوند و نبود پدر را به دست فراموشی بسپارند. آری زندگی جاری است؛ امید هست، کودک باید بچگی کند حتی اگر ماحصل بزرگترین گناه کبیره در نزد پروردگار باشد.
باید ایستاد و فیلم را تشویق کرد چرا که ورود به دل حادثه، روایت داعش از پنجرهای دیگر و نمایش امید برای تمام بازماندگان این پدیدهی شوم، تنها بخشی از موفقیتهای این مستند است.
انتهای پیام/
R1013149/P1439/S4,34/CT4 واژه های کاربردی مرتبط جشنواره سینما حقیقت شبکه مستند مستند ایران سینمای مستند مستندمنبع: تسنیم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۱۵۲۷۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شنیدن رنج مردم برایم عادی نشده!
خانواده ابدی، روایت خانواده اسکندری از شهادت مادر خانواده شهید عشرت اسکندری است که یک روز صبح در منزلش و سر سفره صبحانه به همراه دو نفر از مهمانانش، توسط تیمی از منافقین ترورشد و به شهادت رسید. این کتاب را انتشارات حماسهیاران قم منتشر کرده است. آنچه در این بخش میخوانید، برشهایی از سخنان نویسنده کتاب در این نشست است.۱- درخواست دختر شهید
این سوژه بودکه سراغ من آمد. همانطور که درمقدمه کتاب گفتهام، دختر شهید با من تماس گرفت و از من خواست کتاب را بنویسم. علت این بود که کتاب «من میترا نیستم» را خوانده بود و میگفت کتابی درباره شهید ترور ندیده بودم که آنقدر موفق باشد. میبینم کتاب در دست همه است و بچههای مدرسهای و حتی دختر من آن را خوانده است. ما هم از خواندن کتاب لذت بردیم. مادر من هم شهید ترور است. دو فیلم مستند دربارهاش ساختهاند و یک کتاب در قطع پالتویی نوشته شده ولی هیچکدام حق مطلب را آنطور که باید ادا نکردهاند.
۲- شنیدن رنج مردم برایم عادی نشده
کار کتاب شهیده زینب کمایی کار سختی بود. نشستن پای درد مردم برای ما سخت است. هنوز شنیدن غصهها و رنجهای مردم برای من عادی نشده و نمیتوانم بهراحتی بگذرم. درگیر ماجرا میشوم و حتی بیشتر از آنها گریه میکنم. آن چنان با موضوع همذاتپنداری میکنم که برخی شبها خواب آنها را میبینم. از این رو مایل نبودم این کار را قبول کنم، چون میدانستم فشارهای روحی،زیاد است بهخصوص وقتی از زبان دختر شهیده شنیدم که چهار فرزند شهیده که از دو تا هشت سال داشتند شاهد ترور وحشتناک و مرگ مادر بودند اما آقای اسکندری با من تماس گرفتند و گفتند کار ما را بنویسید و من احساس کردم اگر به این کار نه بگویم، بیاحترامی و ناسپاسی نعمت است.
۳- علاقه ندارم درباره آدمهای شاخص بنویسم!
وقتی کار نویسندگی در حوزه جنگ را شروع کردم، آرزویم این بود که درباره گمنامترینها بنویسم. دوست داشتم درباره آدمهای معمولی جنگ بنویسم و علاقهای نداشتم درباره فرماندهان، سرداران و آدمهای شاخص بنویسم. من از نوشتن درباره کسانی که تریبونی ندارند استقبال میکنم. به خانواده شهید گفتم که میآیم تا مصاحبهای تشخیصی انجام بدهم و ببینیم چه اتفاقی افتاده است؛ چون به نظر من فقط ذکر مصیبت و گفتن از آن درد، چیزی برای کتاب ندارد و باید چیزی علاوه بر آن وجود داشته باشد. دو جلسه به دیدار آقای اسکندری و همسرشان (مامان فاطمه) رفتم و متوجه شدم شیوه عبور این خانواده از این بحران و حادثه وحشتناک، انسجام، وحدت، پیوستگی و پدرانگی که در این خانواده بود، دیدنی است. آقای اسکندری پدری واقعی و دلسوز است که بچهها را به دندان میکشد.
۴- نمیخواستم کتابم سیاسی شود
زنها در این کتاب قوی هستند. این زنها؛ مومن، مهربان و رئوف هستند. در دنیای امروز، در آثار نمایشی و در اطرافمان زنها بدجنس و حسود جلوه میکنند و با هم نمیسازند؛ ولی در این کتاب میبینیم دو جاری مثل دو خواهر هستند. زهرا خانم و عشرت آنقدر به هم علاقه دارند که انگار یک روح در دو بدن هستند. چه میشود که این آدمها آنقدر قشنگ زندگی میکنند ولی ما امروز تجربههای اینچنینی کمتری داریم. وقتی این ویژگیها را در خانواده دیدم احساس کردم این کار باید نوشته شود. مصاحبهها را با تکتک اعضای خانواده و دوستان خانوادگی شروع کردم و با همه افرادی که بودند صحبت کردم. با برخی از افراد که در مورد ترورهای دهه۶۰ مطلع بودند ارتباط گرفتم و منابعی را پیدا کردم و کتابهایی را خواندم و وضعیت سیاسی آن سالها بیشتر برایم روشن شد. نمیخواستم کتابم سیاسی شود و نشان دادن مظلومیت این خانواده مد نظر من بود.
۵- نویسنده حتی در کتاب مستند هم سهم دارد
نویسنده حتی در کتاب مستند هم سهم دارد؛ این مطلب برو برگرد ندارد. من کتابهایم را بارها بازنویسی میکنم چون نثر و زبان فارسی برای من مهم است. برخی وقتها که این کار را انجام نمیدهیم متنی حاصل میشود که در شأن زبان فارسی نیست. شأن زبان و ادبیات فارسی برای من مهم است و دوست دارم کسی که کتاب را به دست میگیرد، روان بخواند و اثر برایش سبک و خواندنی باشد. وقتی از من میپرسند کتابهای شما بازنویسی است؟ میگویم: بله. یعنی ساماندهی و باز ساماندهی نیست و بازنویسی است. البته آن کارها را هم انجام میدهم. من در بازنویسی برای خود خطوط قرمزی قائل هستم. خطقرمزهای من وجدانی است. نویسنده باید به وجدان خود رجوع کند و بگوید کار مستند باید با کار داستانی متفاوت باشد. من به بسیاری از چیزها ورود نمیکنم درحالیکه میتوانم. من داستان نمیسازم و سعی میکنم قاب ببندم. قاب بستنها سهم نویسنده است. گزینشها سهم نویسنده است. این که فصلها چگونه در کنار هم قرار بگیرد سهم نویسنده است.
۶- برای راوی، دفاع از انقلاب مهم است
در این کار وقتی به قسمتهای آخر میرسیم دهه ۷۰ را انتخاب میکنیم. دهه ۷۰چه دههای است؟ دههای که معصومه، منصوره و جواد ازدواج کردهاند. ما میخواهیم بگوییم ازدواج این بچهها چقدر سخت بود. این کتاب پر از خواب بود و من خوابها را گزینش کردم. این انتخابها با من است ولی در روایتها از جمله در روایتهای منصوره، معصومه، مامان فاطمه، زنعمو زهرا و جواد هیچ دخل و تصرفی نکردم. در روایت آقای محسن اسکندری در دو جا این کار را کردهام. عبارت آقای اسکندری در مورد روز حادثه این است که میگوید من مثل آدمی بودم که توی سرش پتک زدهاند. گیج و منگ بودم و بعد احساس کردم باید بروم و در کوچه برای مردم سخنرانی کنم. مردم جمع شدند و اگر ببینند ما شکستهایم و کم آوردهایم منافقین پیروز شدهاند و خون عشرت به هدر رفته است. ایشان میگویند به کوچه رفتم و شروع کردم به حرف زدن.آقای اسکندری آن روز را با زبان خودش گفت و من میدیدم که برای این آدم این روایتها مهم است. این مهم است که بگوید انقلاب پیروز است و سبک شعاری و حماسی در سخنان وی وجود دارد. روایاتی که از انقلاب دفاع میکند برایش مهم است، نه روایتی که همسرش عشرت روی زمین افتاده است. من این بخش را با قلم خودم نوشتم.
مرتضی قاضی، نویسنده و پژوهشگر: نمیخواستم خودم را جای نویسنده بگذارم!
مرتضی قاضی، نویسنده و منتقد ادبیات پایداری در نشست بررسی کتاب «خانواده ابدی» گفت: توفیق داشتم در شروع این کار در مرکز اسناد دفاع مقدس همکار خانم رامهرمزی باشم. کتاب در سال ۱۳۹۸ به ایشان پیشنهاد شد. من همان روز اول سختی این کار را در چهره ایشان دیدم و نمیخواستم خودم را جای خانم رامهرمزی بگذارم. در جلسه اول با آقای اسکندری متوجه شده بودند که گرفتن خاطره از ایشان سخت است؛ آدمی که منبری و واعظ است و ذهن تحلیلی دارد. آقای اسکندری تحلیلگر سیاسی است و حالا باید از چنین فردی روایت گرفت. اگر آقای اسکندری را در رونمایی کتاب ندیده بودم سختی روایتگرفتن از ایشان برای من ملموس نمیشد ولی روز رونمایی فهمیدم که خانم رامهرمزی چه زحمتی کشیدهاند.
نقد، بررسی انتخابهای نویسنده است
خانم رامهرمزی به جهت مادر بودن، همسر بودن و زن بودن به چنین ترکیبی رسیدهاند. در نقد میخواهیم در مورد انتخابهای نویسنده حرف بزنیم. نقد به این معنی نیست که کتاب را تخطئه کنیم.کتاب، روایت اول شخص است و همه آدمها روایتهای خودشان را بیان میکنند. محسن اسکندری روایت خودش را میگوید. معصومه اسکندری روایت خود را دارد. منصوره و محمدجواد اسکندری هم روایتهای خودشان را دارند. مامانفاطمه و زنعمو و دیگران هم همینطور. تعبیر خانم رامهرمزی در مورد این کار، دوی امدادی است؛ یعنی هرکسی روایت خود را میگوید و چوب را میرساند تا نفر بعدی هم بدود و کار را به نفر بعد از خود برساند.
دل دادن، اصل ماجرای مستندنگاری است
بخش اول کتاب شروع جذابی دارد و با برخاستن معصومه ازخواب در صبح روز حادثه شروع میشود. روایتی نفسگیر تا لحظه شلیک و شوک به این دختر ادامه دارد و سپس راوی عوض میشود و وارد داستان محسن اسکندری میشویم. به ابتدای زندگی او و فیروزکوه میرویم و ۱۳۰صفحه بعد از فصل دوم به روز حادثه برمیگردیم.خانم رامهرمزی درمقدمه، تعابیری دارند که برای من جالب بود.ایشان میگویند من در جلسه اول ضبطصوت نبردم ورفتم و به روایتها دل دادم وضمن گوشدادن به تفاوت روایتها توجه میکردم. دل دادن اصل ماجرای مستندنگاری است. چه شنونده باشید چه ضبط کنید و...اصل ماجرا دل دادن است.
این کتاب ظرفیت پرداختن به زبان جهانی را دارد
برخی فکر میکنند برای نوشتن تاریخ شفاهی باید موضوع تاریخی خاصی وجود داشته باشد، ولی وقتی چنین ماجرایی را وسط میگذارید همین یعنی تاریخ مملکت ما. یک محقق و پژوهشگر در این مرحله موضع خود را مشخص میکند و تصمیم میگیرد این واقعه را طوری بیان کند که هرکسی هرجایی با هر باوری به این ماجرا نگاه کرد اوج مظلومیت این طرف و اوج پلیدی آن طرف را درک کند. این کتاب ظرفیت پرداختن به زبان جهانی را دارد چون موضوع، جهانی است.
داستانی به ظاهر خانوادگی که مظلومیت جمهوری اسلامی را بیان میکند.
دکتر محسن شاهرضایی: قلم خانم رامهرمزی در نوشتههایشان چگال است
دکتر محسن شاهرضایی، منتقد و پژوهشگر ادبیات پایداری سالهاست در این حوزه فعالیت دارد و بیشتر از هر کاری به نقد و بررسی کتابهای این حوزه پرداخته است. او نیز در بخش دیگری از این نشست گفت: من به یاد دارم خانم رامهرمزی دستکم دو سه سال به دنبال کار این کتاب بود. من درگیری ایشان در رابطه با مصاحبههای این کتاب را به یاد دارم. یکی از مشخصههای آدمهای موفق استمرار در کار است. اینطور نیست که خلقالساعه عمل کنند. ایشان حدود سه تا چهار سال برای مصاحبههای این کتاب وقت گذاشته است.من به چند دلیل داخل این اثر هستم. وقتی خانم رامهرمزی این کار را بهعهده گرفتند و برای مصاحبهها میرفتند من هم کماوبیش در جریان این سوژه بودم. من با قلم خانم رامهرمزی آشنا هستم. قلم خانم رامهرمزی در نوشتههایشان چگال است و شما متوجه نمیشوید کدامیک از خود ایشان است و کدامیک از آنهاست! آنقدر در هم عجین میشوند که من میگویم نوشتههای ایشان با مصاحبههایشان چگال است و ممزوج و در هم است.
انتخاب سوژه، عالی است
انتخاب سوژه، عالی است چون این سوژه مغفول است و ما اطلاع زیادی از شهدای ترور نداریم. معدود کتابهایی را مثل این کتاب داریم. وضعیت شهدای بمباران از اینها بدتر است. مدرسین مستندنگاری به ما یاد دادهاند که سوژه را درست انتخاب کنیم. این سوژه ناب و کمنظیر است.به ما یاد دادهاند چگونه تحقیق و تدوین کنیم و به نظر من این کتاب میتواند کارگاه آموزشی عملی برای نوقلمان باشد وانتخاب سوژه، چگونگی مصاحبه، گرفتن و مسیر تدوین را به نوقلم بیاموزد. از این نظر به نویسنده تبریک میگویم.
ادبیات فارسی خانوادهمحور است
ادبیات ما خانوادهمحور است. نگاه خانم رامهرمزی در این کتاب و در بسیاری از آثارشان، نگاهی خانوادهمحور است و این نکته بسیار مهمی است. به نظر من جای تحقیق دارد که خانواده در ادبیات فارسی چه نقشی دارد؟! مسأله دیگر این است که همانطور که میگوییم پشتسر هر مرد موفقی، زن موفقی وجود دارد، باید گفت که پشتسر هر زن موفقی نیز مرد موفقی وجود دارد که این فضا را ایجاد کرده و این اجازه را داده و از این رو باید از خانواده نوروزی و همسرخانم رامهرمزی تشکرکرد.