آشوب کلمات در «ضربانِ» کلاريسي ليسپکتور
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۱۶۸۶۲۴
خبرگزاري آريا - روزنامه شرق - احمد غلامي: «کلاريسي ليسپکتور» متولد ١٩٢٠ در ناحيه پودوليا در غرب اوکراين است. خانوادهاش در برنامه پاکسازي قومي اتحاد جماهير شوروي در اوکراين مجبور به کوچ اجباري شد. سياست يکپارچهسازي دولت، اقليتها و قوميتهاي اوکراين را با غارت، تجاوز و کشتار از سرزمين آباواجدادي خود بيرون کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در اين دوران ساکنان اوکراين با فقر شديد و شيوع بيماريهاي واگيردار و مقاربتي دستوپنجه نرم ميکردند. يکي از اين قربانيان، مادر ليسپکتور بود که اطباي محلي آن زمان، تنها راه درمان و نجات از بيماري مهلکش را آبستنشدن ميدانستند.
کلاريسي مادرش را در ششسالگي از دست ميدهد اما تا پايان عمر، حتي در آخرين کتابش «ضربان» (دم حيات)، دليل وجودي خود را نجات زني از مرگ ميداند. نجات زني از مرگ، نطفه اصلي شکلگيري رمان «ضربان» است؛ تلاش براي احياي رؤيا- رسالتي ازدسترفته.
کلاريسي ليسپکتور در سال ١٩٧٧ در مصاحبهاي درباره نقش امروز نويسندگان برزيلي گفت: «تا حد ممکن کم حرف بزنند!» اما عجيب است که خودش اين قاعده را در رمان «ضربان» رعايت نميکند و بيوقفه حرف ميزند. خودش با خودش واگويه ميکند. خودش در نقش مؤلف با شخصيت داستانش، «آنجلا» هر دو مونولوگي دروني دارند. اگر تاريخ مصاحبه دقيق باشد که گويا هست و کلاريسي چند ماه بعد از اين گفتوگو ميميرد، «ضربان» معناي وجودي خود را کامل ميکند. کلاريسي با خلق آنجلا درصدد است تا کار ناتمامي را که در حق مادر نتوانست انجام دهد در نجات زني خيالين بازيابد: «انگار مينويسم تا جان کسي را نجات بدهم. جان خودم را شايد. زندگي از جنم جنوني است مرگسرشته. پس زندهباد مرگي که ما در آن زيست ميکنيم».
رمان «ضربان» گرهگشايي از معماي هستي و مرگ است. جز نويسنده اثر، مؤلفي هست که آنجلا را خلق ميکند تا درونيات خودش را کشف کند. تا خودش را از کلاف هستندهها خلاص کند. اما آنجلا، مخلوقِ مؤلف تن به اين قاعده نميدهد و هستي را معماييتر ميکند: «زندگي روزمره ذلهام ميکند. هم از اين است که ناچار مينويسم. يکي يکروزه است زندگيام. و ازاينرو گذشتهام، اکنون است و آينده. سراپا سرگيجهاي محض... زيستن ساحرانه است و يکسر به شرح درنيامدني... زندگيام برساخته از تکهپارههاست و بر آنجلا نيز همين ميرود». مؤلف، مَرد است و آنجلا زن خيالينِ راوي: «تفاوت بين من و آنجلا محسوس است. من، عزلتگزيدهاي در تنگ جهانک هول خود، نابلدِ از در درآمدن در زيباييهايي بيرون از منمام نفسکشيدن. آنجلا، شوخشنگ، قشنگ، غلغلهاي از دينگدانگ دينگدانگِ ناقوسها. من، چنان چون که تختهبند سرنوشت، آنجلا به سبکبالي آدمي که عاقبتيش نه.»
ليسپکتور در انتخاب مؤلف و شخصيت قاعده همسانسازي را برهم ميزند. مؤلف مرد است و شخصيت، زن. در صورتي که راحتتر آن بود که مؤلف همچون کلاريسي، زن ميبود، شخصيت مرد که اينگونه نميشود. با اين جابهجايي نويسنده دست خود را باز ميگذارد تا با آنجلا به هرکجا و هرکس و هر ايده يورش ببرد. درواقع خالقِ واقعي، آنجلاست. با اين کار جاي خالق و مخلوق عوض ميشود. اين مخلوق است که ميخواهد خالق را نجات بدهد. سبک ليسپکتور در رمان «ضربان» عليه خود و عليه مقلدانش است. او با تنندادن به تقليد دوباره از خودش، مقلدانش را هم دستبهسر ميکند: «تصديق ميکنم که مقلدانم از خودم بهترند. تقليد پالودهتر از اصالتي است ناخالص. به گمانم کمي از خودم تقليد ميکنم. بدترين سرقت آدمي، سرقت ادبي، سرقت ادبي آدم از خودش است».
بازگرديم به آخرين گفتوگوي کلاريسي ليسپکتور.
کلاريسي کي تصميم گرفتي نويسندهاي حرفهاي بشوي؟
هيچوقت. من حرفهاي نيستم فقط هرموقع دلم ميخواهد مينويسم. من آماتورم و اصرار دارم که همينطور بمانم. نويسنده حرفهاي تعهد شخصي به نوشتن دارد. يا به ديگري تعهد دارد که بنويسد. اصرار دارم تا حرفهاي نباشم تا آزاديم را حفظ کنم.
کلاريسي، حرفهاينبودن را راه رهايي ميداند. رها و يله همچون ضربان، همچون دم حيات که تن به هيچ کليشهاي نميدهد. ضربان، سيل کلمات است، کلماتي هذياني نه هذياني آشفته و مغشوش. جنون آگاهي که در کارِ کنارزدن پرده هستي است. «مؤلف: من مؤلفِ زنيام که خود ابداعش کردم و آنجلا پراليني ناميدش. با او خوب کنار ميآمدم. ولي او به زحمتم انداخت و ديدم باز ناچارم نقش نويسندهاي را برعهده بگيرم که آنجلا را به قالب کلمات درميآورد».
کلاريسي، هم جاي خالق زندگي ميکند هم جاي مخلوق، و مهمتر از همه اينکه ميداند خودش نيز خالقي دارد. خالقي که هستياش را رقم زده است. با خلق آنجلا دردسر مؤلف بيشتر ميشود، از سويي در مجادله و معاشقه با خالق خويش است و از سوي ديگر با مخلوق خويش. و در اين هنگامه سيل هستي سر بازايستادن ندارد و آنجلا نيز در کار نوشتن است تا مخلوق خويش را بيافريند. اگرچه مؤلف توان نوشتن او را باور ندارد و ميانديشد آنجلا سبکسرتر از آن است که از اين عهده برآيد: «آنجلا اقدامي است از جانب من به قصد دو بودن هرچند شوربختانه، چنين که برميآيد ما به يکديگر شبيهايم و او نيز مينويسد زيرا من از تنها چيزي که سررشته دارم کنش نوشتن است.»
باز به گفتوگو بازميگرديم.
نويسندهاي از جواني که ميخواهد نويسنده شود ميپرسد اگر ديگر نتواني بنويسي آيا ميميري، کلاريسي من هم از شما همين را ميپرسم؟
فکر ميکنم و حتي ننويسم مردهام.
چطور کتابهايت را مينويسي؟
معمولا صبح زود. صبحها ساعت موردعلاقه مناند.
کي بيدار ميشوي؟
چهارونيم، پنج بيدار ميشوم. مينشينم سيگار ميکشم و بعد قهوهاي ميخورم. وقتي مينويسم هر ساعتي از روز يا شب، هر چيزي که به فکرم ميرسد، يادداشت ميکنم. بايد هر روز کار کنم.
ضربان، طغيان کلمات است آشوب کلمات، جنبش ناب. الهام و شهود سحرگاهي است. اين سيل کلمات خواننده را مفتون ميکند و چون تختهپارهاي به اينسو و آنسو ميبرد. آهنگ کلمات بوي مرگ و وداع ميدهد و در درهمتنيدگي مفاهيم رمان «ضربان» نشان ميدهد نويسنده در تلاش است در بازمانده عمر خويش معنا و معماي هستي را دريابد و نقاب از رخ مرگ بردارد. از اين منظر است که ننوشتن را مرگ ميداند.
اين روزها به چيزهاي ساده به شکل پيچيده نگاه ميشود.
احتمالا من ساده مينويسم و مسائل را بزرگ نميکنم.
«ضربان» داستان مؤلف نيست، داستان آنجلاست. آنجلايي که ناخواسته به هستي پرتاب شده است و چون کودکي به همهچيز عشق ميورزد و هرآنچه سرراهش قرار ميگيرد بديع است. او ميخواهد با نوشتن، حضرتش را خشنود کند اما حضرتش که توان نوشتن او را باور ندارد نظارهگر او است. نظارهگري که مفتون مخلوق خود شده و در او مستحيل ميشود. آنجلا فرياد مخلوقي است که اگر ننويسد ميميرد.
با هرکار تازهاي متولد نميشويد و جان نميگيريد؟
خب، فعلا مردهام. شايد بعدا دوباره متولد شوم اما فعلا مردهام. من از گور حرف ميزنم.
کلاريسي ليسپکتور ميداند يکبار براي زندگي فراخوانده و برگزيده شده است. آنجلا نيز اين را ميداند: «بايد آنجلا را مورد عفو قرار دهم. بايد از سبکسرياش چشمپوشي کنم. آخر او به فروتني حد خودش را ميداند: ميداند که تنها يکبار فرا خوانده و برگزيده خواهد بود، موقعش به تصميم جناب مرگ است اما من يکي که خود از قبل حاضريراقم و کموبيش در آمادهباشِ فراخوانم».
اين سايه جناب مرگ است که بر سر رمان «ضربان» سنگيني ميکند و گذر بيرحم ثانيههاي بيامان را به رخ ميکشد. خالق و مخلوق اسير دست جناب مرگاند، بايد سيلاب کلمات را سرازير کرد، بايد مرگ را فرو کاست به زمان. اگر خواننده رمان نتواند خود را به دست اين امواج کلمات بسپارد و با آنان بالاوپايين برود، بهيقين از خواندن بازخواهد ماند.
بيدليل نيست که بنجامين موزر، مترجم انگليسيِ آثار ليسپکتور اينگونه او را وصف مي کند: «کلاريسي نه ساله بود که ويرجينيا وولف سؤالي را طرح کرد که بعدها کلاريسي آن را نقل کرد؛ چه کسي بايد حرارت و خشونت قلب شاعر را بسنجد زماني که در جسم زني گرفتار ميشود. پديده کلاريسي بسيار عاطفي است. ما روزي در هاروارد بوديم و دوستم آرتور گفت، بالاخره فهميدم که کلاريسي نويسنده نيست. او کليساست.»
رمان «ضربان» (دم حيات) با ترجمه درخشان پويا رفويي اخيرا در نشر ناهيد منتشر شده است.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۱۶۸۶۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مارکو وراتی خودش را به بارسلونا پیشنهاد کردهاست
بارسلونا که به دنبال جذب یک بازیکن پست ۶ میگردد، این فرصت را دارد تا مارکو وراتی را به سطح اول فوتبال اروپا بازگرداند
طرفداری | به گزارش موندو دپورتیوو، مارکو وراتی که در حال حاضر برای العربی قطر توپ میزند، خودش را به بارسلونا پیشنهاد کرده و دوست دارد برای این تیم به میدان برود. وراتی ۳۱ ساله در سالهای قبل بارها به بارسلونا نزدیک شده بود اما مخالفت سران پاری سن ژرمن در کنار برخی عوامل دیگر، باعث شدند این انتقال هرگز رخ ندهد. هافبک ایتالیایی چندی پیش در مصاحبهای اعلام کرد همیشه رویای پوشیدن پیراهن بارسلونا را در سر داشته است.
مارکو وراتی: لیونل مسی بهترین بازیکن تاریخ است؛ همیشه رویای بازی در بارسلونا را داشتهام تردید بارسلونا در مورد وراتیبا وجود علاقه خود بازیکن به حضور در بارسلونا، سران باشگاه نسبت به مهارتهای وراتی دچار شک و تردید شدهاند، چرا که معتقدند بازی در لیگ قطر، وراتی را از سطح اول فوتبال دنیا دور کرده و ممکن است این هافبک ایتالیایی، دیگر نتواند به مانند دوران حضورش در پاری سن ژرمن درخشان ظاهر شود. وراتی ۳۱ ساله تا سال ۲۰۲۵ با العربی قرارداد دارد و در فصل جاری موفق به ثبت آمار ۷ پاس گل در 17 بازی برای تیمش شده است.
از دست ندهید ????????????????????????
تونی کروس: پاس گلم جلوی بایرن خیلی خاص نبود شاهکار کارلتو؛ بازهم شکستناپذیری مقابل بایرن بزرگترین بازیکنان ناکام تاریخ لیگ قهرمانان یحیی شکایت کند 5 میلیارد تومان جریمه میگیرد