داستان پسران میدان انقلاب/ میخواستم «سردبیر» باشم
تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۳۶۱۵۷۱
میخواستم «سردبیر» باشم. کارخانه رویابافی ِ. من، پس از پوریا ردای سردبیری را برای خودم دوخته بود. خیال میکردم بسیج هم مثل ادارههاست و آدم اگر عنوان نداشته باشد نمیتواند درست و حسابی کار کند. گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو -محمدصالح سلطانی؛ قبول نکردم. هرچه دلیل آورد و توجبه تراشید که این کار ِ. جدید هم به اندازه سردبیری نشریه جذاب است و به درد خودت و آیندهات میخورد، زیر بار نرفتم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
صبر کردیم. سال اول دانشگاه تمام شد و حالا ما رسماً عضو بسیج دانشجویی دانشگاه بودیم. من، سجاد و همه ۹۳ ایهایی که دلشان میخواست بسیجی باشند. رفتم واحد «نشریه». کنار پوریا و محسن. دو وروی ۹۱ دانشگاه که هر دو سال گذشته را هم عضو شورای مرکزی بسیج بودند و حالا جزو باتجربههای تشکل حساب میشدند. آمده بودند برای احیای نشریه. آقا احسان، فرمانده جدید، هم حسابی حواسش بود و برای همین قویترین تیمی که میتوانست را فرستاد به واحد نشریه. محسن مدیرمسئول بود، پوریا سردبیر. من و سجاد و امیرمحمد و علی و محمد و محمدمهدی هم اعضای تیم تحریریه بودیم. اولین جلسه مان را ۹ شهریور ۹۴ گذاشتیم. روزی که «طرح ولایت» تمام میشد و من، ساک به دست و کوله بر دوش، بعد ِ. ۴۵ روز کلاس و مباحثه، به جای خانه راهی دانشگاه شدم.
جلسات تابستانمان بیشتر به کلیگویی میگذشت. قرار بود ساختار نشریه را از صفر بسازیم. همه چیز باید تغییر میکرد. اول، اسم جدید باید انتخاب میکردیم. ایدهها را گذاشتیم وسط. از «صبح» و «بامداد» و «پژواک» و «نگاه نو» و هر اسمی که برای یک نشریه دانشجویی به ذهن دانشجویان تشکلی میرسد شروع کردیم و یکی یکی کنارشان میگذاشتیم. هیجکدام آن «تفاوت»ی که دنبالش بودیم را نمایندگی نمیکردند. وسط ایده زدنها بود که من گفتم «میدان انقلاب». یاد کارکرد کنایی ِاسامی برخی خیابانهای تهران افتاده بودم که میتوانست بار جذابیت نام نشریه را بیشتر کند. نیم ساعت چانهزنی لازم بود تا بقیه را هم متقاعد کنم. «میدان انقلاب» را تصوییب کردیم. فرزندمان پیش از تولد، اسم و شناسنامهاش را گرفته بود. میماند لباسش، که باید سفارش میدادیم به یک طراح حرفهای تا برایمان توی فتوشاپ و ایندیزاین طراحی کند و بدوزد. شاید این اولین باری بود که بسیج داشت درست و حسابی برای نشریهاش خرج میکرد. ۲۰۰ هزار تومان دادیم به یک طراح کاربلد تا قالب نشریه را بزند. حالا مانده بود سوژهها و محتواها. هنوز چند روزی تا شروع ترم جدید فرصت بود و میتوانستیم برای یک شمارهاولِ جذاب، ایده بزنیم.
فیلم «محمد رسول الله» مجید مجیدی روی پرده بود و میتوانست سوژه بکری برای شماره اولمان باشد. نقد و یادداشتهای خودمان کافی نبود. باید با یک مصاحبه جنجالی، دمای شماره اول را بالا میبردیم. دوره افتادیم بین منتقدهای سینما. وسط روزهای داغ آخر تابستان و میان بلبشوی کارهای ستاد استقبال از ورودیهای جدید، یک گوشه مینشستیم و زنگ میزدیم به جواد طوسی و یحیی نطنزی و حسین معززینیا، که ما یک نشریه دانشجویی هستیم و میخواستیم درباره فیلم جدید مجید مجیدی با شما مصاحبه کنیم! تقریباً هیچ کدام جوابمان را نمیدادند. داشتیم به عوض کردن سوژه شماره اول فکر میکردیم که پوریا گفت: موفق شده با امیر قادری تماس بگیرد. او هم موافقت کرده و گفته شنبه ۳۰ شهریور بیایید صحبت کنیم. کجا؟ خانهاش در شهرک آتیساز. به روزی فکر میکردیم که اولین شماره «میدان انقلاب»، دانشگاه را مات و مبهوت خودش کرده. وقتی که که امیر قادری تعیین کرده بود، درست میشد روز اول ترم و این یعنی برای حضور در اولین گفتگوی رسمی «میدان انقلاب» با یک چهره مشهور، باید کلاس عصر روز اول ترممان را نادیده میگرفتیم. همین کار را هم کردیم و یک ساعت مانده به قرار، سوار پراید مشکی پوریا شدیم به سمت آتیساز. من و محسن و محمدمهدی و علی و پوریایی که دستفرمانش حرف نداشت!
شماره اول را هفته دوم ترم منتشر کردیم. از شب قبلش، کانال تلگرامی نشریه را راه انداختم و طرح جلد را با یک کپشن هیجانانگیز گذاشتم که «بشتابید، بشتابید. اولین شمارهی نشریهی متفاوت بسیج دانشجویی فردا منتشر میشود.» روی جلدمان عکس فیلم را گذاشته بودیم با تیتر «فاخر یا معمولی؟». نقدهای تند امیر قادری را هم منتشر کردیم. آن روزها هنوز این همه چیپ نشده بود و بیشتر میشد به نقدهایش اعتنا کرد. خودم هم یک یادداشت منتقدانه درباره فیلم نوشتم. پروندهمان پروپیمان شده بود. نشریه را بردیم در سلف، مسجد و ساختمان آموزش دانشگاه توزیع کردیم. دقیقه به دقیقه، سراغ نشریهمان میآمدیم تا ببینیم چقدرش رفته و چقدرش مانده! اگر میدیدیم سلف یا مسجد از «میدان انقلاب» خالی شده، با ذوق به هم خبر میدادیم تا برویم برای چاپ مجدد و توزیع دوباره.
هشت صفحه نشریه تمامرنگی A۴ میدانانقلاب، به کلی خاطره نشریات قبلی بسیج را از خاطر دانشگاه برده بود. شماره دوم را که منتشر کردیم، معاون فرهنگی دانشگاه نامه زد که «نشریه را دیدم. خوب بود. ادامه دهید. موفق باشید.» یکی دوتا پیشنهاد هم برای بهتر شدنش ارائه کرد. در اردوی تشکیلاتی ابتدای سال بسیج و جلسه با «سعید جلیلی» هم یک نسخه از شماره اول نشریه را تقدیمش کردیم. از طریق پسرش نشریه را پیش از تقدیم ما دیده بود و یکی دو تعریف هم از محتوای نشریه، به خصوص یادداشت منتقدانه من درباره فیلم مجید مجیدی، کرد! با هر فیدبک، هر پیام، هر اشاره و حتی هر «میدان انقلاب»ی که توی دانشگاه دست بچهها میدیدیم، دلمان غنج میرفت. تمام هفته را به شوق دوشنبه عصرهایش میگذراندیم، که جلسات هفتگی واحد نشریه بود. مینشستیم دور هم و از قوت و ضعف شماره قبلی میگفتیم و شماره بعدی را میبستیم. رویا میبافتیم و رویا میچیدیم.
هوای نشریه، اما از شماره سوم، داشت نیمهابری میشد. سرمقاله شماره سوم را قرار بود من بنویسم. نوشتم. محسن، اما مخالف انتشارش بود. میگفت: زیادی «اعتدالی» است. تحلیلی بود از یکی از سخنرانیهای «آقا». میخواستم در تحلیلم جانب هر دو طیف سیاسی را نگه دارم. بچهها، ولی میگفتند صحبتهای آقا روشن بوده و نمیشود اینطوری (یعنی طوری که من تحلیل کرده بودم) به مساله نگاه کرد. سرمقالهام منتشر نشد. اولین نشانههای اختلاف بین اعضای تیم نشریه داشت خودش را نشان میداد. من، اما نمیخواستم به خاطر یک اتفاق، این کودک یکی-دو ماهه را رها کنم. هنوز دوستش داشتم.
از شماره پنجم به بعد، تصمیم گرفتیم یک بخش طنز هم به نشریه اضافه کنیم. چند وقتی بود انجمن اسلامی به همه گروههای مذهبی دانشگاه متلک میگفت و همه را به جناحی بودن و ضد برجام بودن متهم میکرد. یک هفته نوبت هیات بود و یک هفته حوزه دانشجویی. باید جوابشان را میدادیم. «دانشجوی تحول خواه» را ساختم برای همین. کاراکتر نمادینی بود از یک انجمنیِ متوهم که خیال میکند همه دنیا بر ضد او و جنبش سبزش هستند. در شماره پنجم، دانشجوی تحولخواه به سلف دانشگاه گیر داده بود و مدعی شده بود اداره امور تغذیه به بسیجیها و ضد جنبشها غذای بیشتری میدهد! برای این ادعایش یک سند هم با فتوشاپ ساخته بودیم! سند و متن ادعای «دانشجوی تحول خواه» را که منتشر کردیم، صدای اداره تغذیه بلند شد! مسئولش مسئول بسیج را خواست که درباره ماجرا توضیح بدهد. یکی دوتا دانشجو هم آمده بودند به اعتراض که این چرت و پرتها چیست که در نشریه بسیج علیه بسیج منتشر میکنید! کار به جایی رسید که در چاپ دوم نشریه، محبور شدیم با فونت درشت و رنگ قرمز، بالای آن ستون بنویسیم «طنز». انجمنیهایی هم که نکته متن را گرفته بودند، وقتی بچههای شورای مرکزی بسیج را میدیدند، معترض میشدند. «دانشجوی تحول خواه» حسابی به هدف زده بود. در شماره بعدی و بعد از حضور جنجالی روحانی در شریف، نطق دبیر انجمن اسلامی در آن برنامه را هجو کردیم. آن هم به هدف خورده بود. روزها و شبهای ترم سوممان شده بود درس و نشریه، نشریه و درس! مینوشتیم و میخواندیم و واکنش میگرفتیم و امتحان میانترم میدادیم و دوباره از نو و هفتهی بعد.
برای روز دانشجو، میخواستیم باز هم یک گفتگوی ویژه در نشریه داشته باشیم. شماره تلفن نمایندگان مجلس را با سجاد ردیف کردیم و نشستیم به شماره گرفتن. مهدی کوچکزاده گفت: بیایید توی اینستا پیام بدهید تا ببینم چه میشود، یک نماینده دیگر جواب داد و قطع کرد، بقیه هم، همان طور که پیشبینی میکردیم، جواب نمیدادند. داشتیم بیخیال قضیه میشدیم که شماره «اسماعیل کوثری» زنگ خورد و جواب داد. با فریاد خفهای به سجاد گفتم: «برداشت، کوثری برداشت.» نمیدانستیم چکار باید بکنیم. یعنی راستش را بخواهید سوال خاصی هم آماده نکرده بودیم. وسط پاس دادن گوشی بین خودم و سجاد بودم که از سردار درباره «نقش و اهمیت جنبش دانشجویی در سالهای پس از انقلاب» پرسیدم. سردار هم مرام گذاشت و یک ربعی درباره این موضوع صحبت کرد! ملاتِ جذاب شماره ۱۶ آذر ۹۴ مان را هم کاسب شده بودیم. میخواستیم از یک اصلاحطلب هم سوال مشابه را بپرسیم که خانم الهه کولایی، پس از سه چهار بار تماس و این دست و آن دست کردن، به کلی پاسخ نداد و ماجرا را پیچاند!
ترم سوم داشت تمام میشد. هیچ چیز قرار نبود در ترم جدید با ترم قبلی فرقی داشته باشد. قرار بود همان تیم باشیم و همان نشریه. هوای «میدان انقلاب»، اما وقتی تمامابری شد که یک روز از روزهای آغازین دی ۹۴، پوریا زنگ زد که «جانشین بسیج ترم بعد نمیتونه کار تشکیلاتی بکنه. قراره من جانشین کل بسیج بشم؛ بنابراین کار نشریه رو باید شماها پیش ببرید. من فکر میکنم تو و سجاد میتونید. به نظرم سجاد سردبیر باشه و تو هم.» دیگر به بقیه حرفهایش دقت نکردم. من را فراموش نکرده بود، اما «سردبیر» هم نکرده بود. آن تماس تلفنی را طوری تمام کردم که فهمید از برنامه جدیدش برای نشریه راضی نیستم. دو سه ساعت بعد زنگ زد و آدرس پرسید! گفت: میخواهم بیایم خانهتان با هم گپ بزنیم. نمیخواست بنای نوپای نشریه به این زودی خراب شود. آدرس دادم و وسط ترافیک سنگین ساعات ابتدای شب ِ. صدر، خودش را رساند. یک ظرف پرتقال و خیار پوستکنده برداشتم و رفتم نشستم توی ماشینش. کتاب «ده روز با داعش» که آن روزها تازه منتشر شده بود را آورده بود. مدتها دنبالش بودم. ایدهها و برنامههای بسیج برای ترم بعد ِ. نشریه را کامل توضیح داد و نقش من را در این برنامهها هم تشریح کرد. من، اما بچه شده بودم انگار. قبول نکردم. هرچه دلیل آورد و توجبه تراشید که این کار ِ. جدید هم به اندازه سردبیری نشریه جذاب است و به درد خودت و آیندهات میخورد، زیر بار نرفتم. اصرارهایش را انکار میکردم و هیچجوره حاضر نبودم در پازل جدید واحد نشریه بسیج، نقشی کمتر از سردبیر را بازی کنم. خیال میکردم اثرگذاریام، بدون عنوان سردبیری کم میشود و بود و نبودم به حال نشریه فرقی نخواهد داشت. شاید ماجرای سانسور شماره سوم در این احساسم بیتاثیر نبود. احتمالاً پوریا هم از برقِ نداشتهی چشمانم فهمید که انگیزهی بودن در نشریه را، با شرایط جدید ندارم. برای همین، از جایی به بعد دیگر اصرار نکرد و با سکوتش بهم فهماند که همه چیز دارد تمام میشود.
میخواستم «سردبیر» باشم. کارخانه رویابافی ِ. من، پس از پوریا ردای سردبیری را برای خودم دوخته بود. خیال میکردم بسیج هم مثل ادارههاست و آدم اگر عنوان نداشته باشد نمیتواند درست و حسابی کار کند. خیالم بر فکرهایم سایه انداخته بود و از نشریه آمدم بیرون. ترم بعدش را عضو واحد سیاسی بودم. حس میکردم پدری، یا دستکم برادر بزرگتری هستم که نوزاد دوستداشتنی ِ. خانه را رها کرده. «میدان انقلاب»، اما راه خودش را میرفت. برای انتخابات مجلس رفت سراغ سه نامزد انتخابات و با هر سه گفتگوی اختصاصی گرفت. همچنان در دانشگاه دیده میشد و جریانسازی میکرد. من، اما به تبعید خودخواسته آمده بودم. واحد سیاسی هم خوب بود البته، یکی دوتا برنامه برگزار کردیم و هیجان تاثیرگذاری در جریان انتخابات را تجربه کردم. میدان انقلاب، اما چیز دیگری بود که مفت از دستش داده بودم. سال تحصیلی که تمام شد، بسیج را به حالت قهر ترک کردم. رفتم تشکلی دیگر. حالا دیگر از آن برادر بزرگتری که نوزاد دوستداشتنی خانه را رها کرده هم کمتر بودم.
ترم بعد، برای میدان انقلاب ترم خوبی نبود. «سجاد» سردبیری میکرد، اما هزار سر و هزار سودای دیگرش باعث میشد به اندازه پوریا برای نشریه وقت نگذارد. سالپایینیهایی که عضو تحریریه شده بودند هم به اندازه ما انگیزه نداشتند. امیرمحمد و محمدمهدی و علی هم پخش شده بودند توی جاهای دیگر. تنِ نشریه عزیزمان نیمهجان شده بود. دیر به دیر منشتر میشد و در میان نشریات پر زرق و برق دانشگاه، کمرمق به نظر میرسید. من هم در تشکل دیگر، درگیر دعواهای هرروزه با احمدینژادیهایی بودم که انگار هیچ حد و مرزی نداشتند. تاوان سنگینی داده بودم. از نشریه به واحد سیاسی و از واحد سیاسی به برزخی پر از آدمهایی که تحملشان دشوار بود. ترم پنج تمام نشده، استعفایم را روی میز دبیر تشکل دیگر گذاشتم و آمدم بیرون.
ترم بعدی، ترم انتخابات ریاستجمهوری بود و بسیج به نیروهای جدید و تازهنفس نیاز داشت. سیدمرتضی، فرمانده جدید، تماس گرفت. پیشنهادش را قبول کردم. آغوش بسیج دوباره به رویم باز شده بود. قرار شد کنار سجاد، مسئولیت همزمان ِ. واحد فرهنگی و نشریه را داشته باشیم. یک سال جوانتر شده بودم انگار. ماشین زمان، من را و میدان انقلاب را برگردانده بود به شهریور ۹۴. حالا من و سجاد و بچههای سالپایینی، مینشستیم و برای «میدان انقلاب» برنامه میریختیم. رویا میبافتیم و رویا میچیدیم. دو-سه شماره تا روز انتخابات منتشر کردیم. انتخاباتی که نتیجهاش را باختیم، اما من «میدان انقلاب» را از دل همین انتخاباتِ باخته، برده بودم.
حدوداً ۹ ماه از آخرین روزی که در «میدان انقلاب» مسئولیت داشتم میگذرد. هنوز هم گاهی، هر وقت که پویا، مسئول جدید نشریه، بخواهد و بتوانم، برای نشریه عزیزمان یادداشت مینویسم. محسن از شریف رفته و دارد در دانشگاه تهران علوم انسانی میخواند، سجاد توی یکی از شرکتهای اقماری دانشگاه سخت مشغول کار علمی-اقتصادی است، پوریا هم MBA قبول شده، ازدواج کرده و البته حالا یک پسر ِ. سه-چهار ماهه هم دارد. تشکل ِ. دیگر مسیر انحطاطی که احمدینژاد شروع کرده را، پا به پایش طی میکند و «میدان انقلاب»، دو و نیم سال پس از آن روزی که ساک به دست و کوله بر دوش، به جای خانه آمدم دانشگاه تا برایش جشن تولد بگیریم، یکی از مهمترین نشریات دانشگاه شریف است و برای خودش مردی شده.
منبع: خبرگزاری دانشجو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۳۶۱۵۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«وعده صادق» استثناییترین تصمیم نظام بود
به گزارش قدس آنلاین، سرلشکر حسین سلامی روز چهارشنبه در همایش گرامیداشت مقام استاد و مربی که در ستاد فرماندهی کل سپاه برگزار شد، گفت: وعده صادق ظهور قدرت اراده ملت ایران بود که اراده ملت ایران در اراده رهبر ملت ایران متجلی و متراکم است. رهبری تجلی گاه اراده خداوند و اراده مردم است که در طول اراده خدا است، قدر نظام ولایی دانستن همین است.
وی با بیان اینکه با عملیات وعده صادق همه یک شکوه و اقتدار جدید را تجربه کردند، افزود: رژیم صهیونیستی با طوفان الاقصی دچار شکست اطلاعاتی شده بود و با عملیات وعده صادق دچار شکست بازدارندگی شد.
فرمانده کل سپاه در ادامه گفت: در ایامی به سر میبریم که خداوند به جبهه اسلام نصرت آشکار و فتح مبین خود را جاری کرد و خداوند به ما این ظرفیت و استعداد را بخشید که ظرف نزول نصرتهای الهی در این شرایط خطیر و حساس و سرنوشت ساز انقلاب اسلامی باشیم.
سردار اسلامی افزود: همه می دانند که ما یک جهاد بلاوقفه و یک جنگ توقف ناپذیر و پیوسته ای را در طی دهه های اخیر با نظام استکباری و شرکای او در ائتلاف های متنوع داشتهایم. دشمن ما ذخایری از راهبردهای متنوعی را علیه ما در اختیار داشت و از این انبار استراتژی ها در اشکال مختلف در سالها و دهه های گذشته علیه انقلاب شکوهمند و نظام مقدس ما استفاده کرد. همه جهات نبرد را گشود و همه راه های غلبه بر نظام را آزمایش کرد تمام این نبردها مقیاس و وسعتی کامل در حداکثر اعمال ممکن قدرت بودند هیچ جا دشمن نه در افق زمان و نه در وسعت مکان و نه در شدت عمل از دشمنی کوتاهی نکرد.
فرمانده کل سپاه پاسداران ادامه داد: دشمن با همه ابزارها به میدان آمد، از جنگ خارجی تا پدیده تحریم سرسختانه و سهمگین اقتصادی تا ترور، نبردهای تکفیری ، جنگ های اطلاعاتی، فتنه های امنیتی ، تهاجمات فرهنگی، جنگ های رسانه ای همه راه ها را آزمود و انقلاب را در مقاطع مختلف با مخاطراتی جدی مواجه کرد.
وی گفت: تاریخ هم سراغ ندارد که کشوری در چهارمین دهه در معرض جنگ های سنتی و مدرن با دشمنی به وسعت نیمی از قدرت اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی جهان درگیر شده باشد و در بعد از این چهارمین دهه در مقتدرتین، مسلط ترین و قوی ترین حالت خود قرار داشته باشد و هیچ چیزی جز جاری شدن سنت های الهی نمی تواند توجیه گر این واقعیت شگفت انگیز باشد.
سردار سلامی تاکید کرد: همه کشورهای دنیا با جنگ ضعیف می شوند اما جمهوری اسلامی ایران با جنگ قوی تر شد. همه کشورهای دنیا با تحریم تخریب می شوند اما جمهوری اسلامی ایران با تحریم ساخته شد. همه کشورهای دنیا با فشار سیاسی منزوی می شوند جمهوری اسلامی ایران با فشار سیاسی میدان نفوذ پیدا کرد. همه کشورهای جهان با اغتشاشات داخلی از هم فرو می پاشند اما نظام ما با اغتشاشات ثبات داخلی خود را مستحکم تر کرد. هرچه که دشمن عمل کرد برخلاف آن اثبات شد.
فرمانده کل سپاه با بیان این که ما و بخصوص سپاه در میدان جهاد رشد میکند گفت: مادامی که دشمن در لانه باشد و ما در خانه، نه او شکست میخورد و نه ما پیروز میشویم. تا وقتی که ما یکدیگر را ملاقات نکنیم نمیتوانیم دشمن را فرسوده و خسته و افسرده و ناتوان کنیم.
وی با تاکید بر این که ما در یک جنگ تمام عیار به سر میبریم افزود: عقربههای این جنگ مثل عقربههای ساعت در هر مقطع در یک مساله ما را با دشمن درگیر میکند. یکروز جنگ اقتصادی محور شرارتهای دشمن می شود، یکروز نبردهای تکفیری اوج میگیرد، یک روز فتنه داخلی مشتعل میشود که همه اینها ظهور اجزا و ارکان متنوع انبان و ذخایر راهبردهایی است که دشمن اندوخته است و حسب تجربه و براساس قدرت و دانش، ما هم در مقابل چنین دشمنی با تجربه و با دانش و ابزار و تعریف روشها در میدان حاضر باشیم.
سردار سلامی ادامه داد: راز موفقیتهای سپاه در گسترش قدرت، در ابتکارات راهبردی در نوآوریها و خلاقیتهای میدانی همین است که در سه سطح جنگ، سپاه درگیر است. همه در سطح راهبرد، هم عملیات و هم تاکتیک.
فرمانده کل سپاه گفت: ما محکوم به این هستیم که آگاهانه با بینش عمیق ، دانش قوی، ابزار پیشرفته ، روش های نو، دانش های جدید از انقلاب اسلامی حراست کنیم. حراست از انقلاب اسلامی همه ابعاد زندگی ما را در بر میگیرد چرا که تمام ابعاد زندگی ما را دشمن به جنگ تبدیل کرده است. از دانش ، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، امنیت، معیشت همه آنها را به میدان جنگ تبدیل کرده است بنابراین آموزش ها در سپاه باید با این تنوع گسترده موضوعات رشد کند. سپاه باید در بعد ساختن کشور زیرساختها را با مدرن ترین ابزارها و پیچیده ترین فنون و تکنیک ها و با نوین ترین دانش ها کشور را بسازد.
وی با بیان این که ما دائم در حال مقایسه شدن هستیم افزود: ما را همیشه مقایسه میکنند آیا ما پیشرفت کردهایم یا عقب ماندهایم؟ افتخار امروز انقلاب این است که به برکت هنرنمایی نایب امام زمان (ع) ما هم به دشمنانمان حمله کردیم و دست های ما به اندازه باز بوده است. ولی امر ما دستهای دشمن را بسته است و هم کشور را ساخته است و هم قدرت دفاع از انقلاب و کشور را نوسازی کرده است. با این همه بحران پیچیده و درهم تنیده در وسط یک میدان سخت ایستاده با حکمت و منطق وحی و آگاهی عمیق از سنتهای الهی و نهراسیدن از شکوه ظاهری دشمن و نفوذ بر قلب مومنان و هدایت صحیح در لحظههای سخت و بخشیدن آرامش در میان امواج التهاب یک جامعه سرافراز و سربلند و پرآوازه به نام ایران اسلامی ساخته است.
سردار سلامی ادامه داد: دهها مجاهدت، پذیرش سختیها و ملامتها، ملامتهایی که از تیرها و کمانها از میان زبانهای ناآگاه و از بغض متراکم دشمن همواره نقطه مرکزی هدایت نظام را نشانه گرفته تا این قائمه پایدار و این استوانه استوار و این رکن وثیق غلبه اسلام را تضعیف کنند. این که خداوند در چند دهه در تمام میدانهای کثیر سخاوتمندانه نصرت خویش را بر قلب مومنان و ولی امر ما جاری کرده است و به قلوب استحکام بخشیده است.در ماجرای وعده صادق کامل دیدید که هیچ ایرانی از این که دشمن چه واکنشی نشان دهد نترسید. هیچ کس از دشمن نترسید با این که همه فکر میکردند این دشمن عکس العمل نشان می دهد.
فرمانده کل سپاه با تاکید بر این که هر ملتی پژواک و بازتاب شخصیت رهبر خود است گفت: خصوصیات رهبری و امامت این است که شخصیت و هویت و خصوصیات او درپیکره جامعه تکثیر و جاری می شود که این فرصت الهی است. در این ماجرا این استثنایی ترین تصمیم یک نظام بود. ممکن نیست هیچ رهبری و نظامی در نقطهای از عالم چنین تصمیمی را بگیرد. تصمیمی که از یک طرف بر یک شجاعت عظیم و از سوی دیگر بر یک حکمت عمیق تکیه دارد. وسعت این تصمیم و شجاعت آن شگفتی ساز این ماجرا بود. بخش مهم قدرت ما تجلی این اراده بود.
وی افزود: ما که اجرا کننده هستیم کار سختی انجام نمی دهیم او که تصمیم می گیرد و مسوولیت این عمل را بر عهده میگیرد و در میان فشرده ترین صف آرایی جهانی در قلب این صف آرایی فرود می رود و دشمن را از میانه می گسلد او منبع اصلی قدرت ما است.
سردار سلامی ادامه داد: این عملیات از این طرف روی یک نقطه انجام شد با همان تعبیر همان هندسی نقطه روی صفحه کاغذ، اما از آن طرف یک جهان پاسخ داد. جغرافیای آن طرف یونان، مدیترانه، دریای سرخ، حجاز، عراق، اردن، فلسطین، ترکیه این جغرافیایی جنگی بود که دشمن به کار برد. این طرف یک عمل محدود کسر فوق العاده از یک قدرت عظیم کسر بسیار کوچکی از یک قدرت بزرگ اما آن طرف همه ظرفیتهای یک جنگ بزرگ همزمان بدون غافلگیری بکار گرفته شد.
فرمانده کل سپاه اضافه کرد: تقریبا ۹۰ درصد غافلگیری ما گرفته شده بود و دشمن شاید لحظه دقیق و هدف دقیق را نمی داند. اما این جغرافیای صهیون آنقدر کوچک است که همه نقاط به هم مرتبط هستند اما فرانسه، اردن، انگلیس، آمریکا و اسراییل و دیگران در شعاعی وسیع تر همه با تمام قدرت بودند و همه عمل کردند و در مقابل یک عمل کوچک یک جنگ بزرگ را انجام دادند که البته فقط یکبار می توانستند این عمل را انجام دهند. اگر موج دوم حملات سر می گرفت کارایی این سیستم یکپارچه دفاعی حداقل ۵۰ درصد کاهش پیدا می کرد و در موج سوم ۵۰ درصد موج دوم و به همین نسبت.
وی گفت: این که این تصمیم گرفته شود که با وجود اعلام بزرگترین قدرت تاریخ بشر که ما در کنار اسراییل با اراده آهنین ایستاده ایم. در این نقطه کوچک پرتراکم پدافندی همه آمدند و همه می گویند واکنش نشان می دهیم با این فرض با چنین دشمنی مستقیم و رسمی با پذیرش مسوولیت صدها فروند موشک و پهپاد پرواز می کنند، چه اتفاقی صورت گرفته است، جنگ به سرزمین صهیونیستها کشیده شده است و همه می بینند و برای اولین بار پس از دهه ها یک قدرت جنگ را در سرزمین و فضای صهیونیستها کشیده است. هشت ساعت دلهره آشفتگی، ترس، اضطراب این اراده شلیک قدرت بی نظیری است و همه می دانند این قابل تکرار است و این معادله ما است.
سردار سلامی افزود: این عملیات همه جهان را آرام کرد حتی دشمنان ما آرام شدند. این کسانی هم که در شمال و غرب و جاهای دیگر ژست اقتدار میگرفتند همه خاموش شدند.
وی ادامه داد: رژیم صهیونیستی اصلا جنگ را در سرزمین خود نمی پذیرد. در دکترین دفاعی اسراییل جنگ در خارج از مرزها است. برای صهیونیست ها بازدارندگی به مفهوم عدم وجود اراده شلیک است نه اصابت. هیچ کس نباید اراده شلیک داشته باشد که همه اینها شکسته شد. جنگ پیش دستانه باطل شد. ما رسما اعلام کردیم که می زنیم و همه می دانستند. این عظمت است که رسما اعلام می کند می زنیم. سیلی می زنیم. می زند و نمی ترسد و به خدا توکل می کند. آخرین عبارتی که رهبری به ما فرمودند این بود که بر خداوند توکل کنید. توکل توام با تدبیر و حکمت و اراده و قدرت.
فرمانده کل سپاه گفت: باید سپاه را در حد و اندازههای این عملیات ها دید. البته این عملیات کوچک بود. سپاه را باید قوی کنید که البته قوی است اما قدرت مانند موجود زنده دائما باید در رشد و کمال و نوسازی باشد. اگر در رشد و قدرت متوقف شویم از دشمن عقب می مانیم. در دیدار با رهبر معظم انقلاب ایشان فرمودند که سپاه در بحث آموزش همه جانبه مجاهدت کند.
منبع: خبرگزاری تسنیم